استقلال در فرهنگ و معارف انقلاب اسلامی: تفاوت میان نسخهها
جز (جایگزینی متن - '== معنای لغوی و اصطلاحی ==' به '== معناشناسی ==') |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۸: | خط ۸: | ||
[[نفی سلطه]] و حاکمیت دیگران، بهاندازه شکلگیری [[زندگی اجتماعی]] [[انسان]]، [[قدمت]] دارد. افراد هیچ جامعهای دخالت دیگری و بیگانگان را در امور و سرنوشت خویش برنمیتابند و با تمام توان برای دفع سلطه [[مبارزه]] میکنند. این نگاه، اگرچه بر اثر [[تجربه]] [[تاریخی]] [[استعمار]] و [[استثمار]]، بهویژه در قرنهای اخیر تقویت شده است، اما منشأ آن، تنها این امر نیست، بلکه از ویژگیهای [[انسان]] بهخصوص انسانهایی که از [[قدرت]] [[تعقل]]، [[اندیشه]] و [[عزت نفس]] برخوردارند، این است که حتی اگر [[انگیزه]] [[چپاول]] [[منافع]] و نفعپرستی نیز مطرح نباشد، دخالت یا [[نفوذ]] دیگران بر [[سرنوشت]] خویش را نمیپذیرند و در صورت [[تحمیل]]، با تمام توان در مقابل آن میایستند.<ref>عمار، رابطه استقلال و پیشرفت سیاسی، ۱۲۴.</ref> این مسئله افزون بر اینکه دربارهٔ تکتک افراد [[صدق]] میکند، دربارهٔ کشورها هم قابل صدق است. اصل [[استقلال]] و [[تساوی]] کشورها در صحنه بینالمللی و [[روابط]] دیپلماتیک، برای نخستین بار با [[قرارداد]] وستفالیا در اروپا به رسمیت شناخته شد و پدیده جدیدی به نام [[کشور]] مستقل رواج یافت.<ref>علی بابایی، فرهنگ روابط بینالملل، ۲۳.</ref> [[حق تعیین سرنوشت]] با عنوان [[حقوق]] اولیه [[بشر]]، در موادی از اعلامیه جهانی [[حقوق بشر]]، [[میثاق]] [[حقوق مدنی]] و [[سیاسی]] هم مورد توجه قرار گرفته است.<ref>مهرپور، حقوق بشر، ۳۶۳–۳۷۰.</ref> | [[نفی سلطه]] و حاکمیت دیگران، بهاندازه شکلگیری [[زندگی اجتماعی]] [[انسان]]، [[قدمت]] دارد. افراد هیچ جامعهای دخالت دیگری و بیگانگان را در امور و سرنوشت خویش برنمیتابند و با تمام توان برای دفع سلطه [[مبارزه]] میکنند. این نگاه، اگرچه بر اثر [[تجربه]] [[تاریخی]] [[استعمار]] و [[استثمار]]، بهویژه در قرنهای اخیر تقویت شده است، اما منشأ آن، تنها این امر نیست، بلکه از ویژگیهای [[انسان]] بهخصوص انسانهایی که از [[قدرت]] [[تعقل]]، [[اندیشه]] و [[عزت نفس]] برخوردارند، این است که حتی اگر [[انگیزه]] [[چپاول]] [[منافع]] و نفعپرستی نیز مطرح نباشد، دخالت یا [[نفوذ]] دیگران بر [[سرنوشت]] خویش را نمیپذیرند و در صورت [[تحمیل]]، با تمام توان در مقابل آن میایستند.<ref>عمار، رابطه استقلال و پیشرفت سیاسی، ۱۲۴.</ref> این مسئله افزون بر اینکه دربارهٔ تکتک افراد [[صدق]] میکند، دربارهٔ کشورها هم قابل صدق است. اصل [[استقلال]] و [[تساوی]] کشورها در صحنه بینالمللی و [[روابط]] دیپلماتیک، برای نخستین بار با [[قرارداد]] وستفالیا در اروپا به رسمیت شناخته شد و پدیده جدیدی به نام [[کشور]] مستقل رواج یافت.<ref>علی بابایی، فرهنگ روابط بینالملل، ۲۳.</ref> [[حق تعیین سرنوشت]] با عنوان [[حقوق]] اولیه [[بشر]]، در موادی از اعلامیه جهانی [[حقوق بشر]]، [[میثاق]] [[حقوق مدنی]] و [[سیاسی]] هم مورد توجه قرار گرفته است.<ref>مهرپور، حقوق بشر، ۳۶۳–۳۷۰.</ref> | ||
از سوی دیگر، حضور [[استعمار]] در کشورهای تحت [[سلطه]] تلاشهای جدی در [[استعمارستیزی]] و کسب استقلال را در پی داشت. پیشینه [[مبارزات]] [[ضد استعماری]] به سالهای میانی سده هجدهم میلادی و [[انقلاب]] [[آمریکا]] و پایان سلطه اروپا بر میگردد. در آغاز دهه ۱۸۲۰م/ ۱۲۰۰ش بیشتر کشورهای [[آمریکای لاتین]] از سلطه استعمارِ کهن رها شدند<ref>مهرپور، حقوق بشر، ۵۳.</ref> و پس از [[جنگ]] جهانی دوم، تقریباً همه مناطق تصرفشده از سوی [[استعمارگران]] به استقلال دست یافتند.<ref>مهرپور، حقوق بشر، ۷۴.</ref> از جمله افرادی که برای استقلال [[کشورهای اسلامی]] و غیر اسلامی تلاش کردند میتوان از میرزا [[محمد تقی شیرازی]] در [[عراق]]،<ref> | از سوی دیگر، حضور [[استعمار]] در کشورهای تحت [[سلطه]] تلاشهای جدی در [[استعمارستیزی]] و کسب استقلال را در پی داشت. پیشینه [[مبارزات]] [[ضد استعماری]] به سالهای میانی سده هجدهم میلادی و [[انقلاب]] [[آمریکا]] و پایان سلطه اروپا بر میگردد. در آغاز دهه ۱۸۲۰م/ ۱۲۰۰ش بیشتر کشورهای [[آمریکای لاتین]] از سلطه استعمارِ کهن رها شدند<ref>مهرپور، حقوق بشر، ۵۳.</ref> و پس از [[جنگ]] جهانی دوم، تقریباً همه مناطق تصرفشده از سوی [[استعمارگران]] به استقلال دست یافتند.<ref>مهرپور، حقوق بشر، ۷۴.</ref> از جمله افرادی که برای استقلال [[کشورهای اسلامی]] و غیر اسلامی تلاش کردند میتوان از میرزا [[محمد تقی شیرازی]] در [[عراق]]،<ref>امام خمینی، صحیفه، ۱/۱۱۴، ۹/۵۳۷؛ وردی، ۲/۴۷۹–۴۸۰.</ref> [[محمد علی جناح]] در [[پاکستان]]،<ref>دفتر مطالعات سیاسی، پاکستان، ۱۰۵–۱۰۶.</ref> [[سیمون بولیوار]] در آمریکای لاتین، [[اعرابی پاشا]] در [[مصر]]، عبدالقادر در الجزایر، [[مهاتما گاندی]] و [[جواهر لعل نهرو]] در [[هند]]، [[پاتریس لومومبا]] در کنگو و بسیاری دیگر از استقلال طلبان، در طول [[تاریخ]]<ref>ملکوتی، استعمار و استثمار، ۲۴–۲۵.</ref>نام برد. | ||
[[ایران]] اگرچه هرگز بهطور رسمی مستعمره نبوده، اما شکستهای [[دولت]] قاجار در جنگ با [[انگلیس]] در جنوب و با روسیه در شمال ایران در سده نوزدهم میلادی، موجب شد علاوه بر اینکه بخشی از قلمرو [[کشور]]، [[استقلال]] خود را از دست بدهد، اروپاییان نیز به کسب امتیازهای [[سیاسی]] و [[تجاری]] در [[ایران]] برسند و با وضعیت پیشآمده، ایران برای نخستین بار وابسته غرب شد و دو [[قدرت]] اروپایی بر ایران[[سلطه]] یافتند<ref>فوران، مقاومت شکننده، ۶۰۵.</ref> و قراردادهای «ترکمنچای»، «دارسی»، «رؤیتر» و «رژی» با [[بیگانگان]] بسته شد و مناطقی از ایران تحت [[نفوذ]] مستقیم قدرتهای [[بیگانه]] قرار گرفت.<ref>مدنی، تاریخ سیاسی معاصر ایران، ۱/۲۱.</ref> در این دوره، [[دولت]] قاجار ظاهراً مستقل بود؛ اما گزینههای سیاستگذاری کشور را [[دولتها]] و بانکهای دو کشور روسیه و بریتانیا تعیین میکردند و روسیه از این لحاظ از بریتانیا پیشتر بود.<ref>فوران، مقاومت شکننده، ۶۰۶.</ref> در همین دوران تلاشهای مفیدی برای [[حفظ]] [[استقلال کشور]] صورت گرفت؛ مانند تأسیس شرکت اسلامیه [[اصفهان]] در [[ذیالقعده]] [[سال]] ۱۳۱۶ق/ فروردین ۱۲۷۸ش به دست [[مجتهدان]] اصفهان [[آقانجفی اصفهانی]] و [[آقانورالله اصفهانی]] با [[هدف]] [[تحریم]] کالاهای بیگانه و تثبیت و تقویت [[تجارت]] داخلی با [[حمایت]] [[علمای شیعه]] مانند [[محمدکاظم خراسانی]]، [[سید محمد کاظم یزدی]] و میرزا [[محمد حسین نوری]]<ref>ابوطالبی، نقش علمای شیعه، ۷–۱۰.</ref> و همچنین [[حکم]] معروف [[میرزای شیرازی]] در [[تحریم تنباکو]] از آن جمله است.<ref>مدنی، تاریخ سیاسی معاصر ایران، ۱/۷۴؛ فوران، مقاومت شکننده، ۶۰۶.</ref> | [[ایران]] اگرچه هرگز بهطور رسمی مستعمره نبوده، اما شکستهای [[دولت]] قاجار در جنگ با [[انگلیس]] در جنوب و با روسیه در شمال ایران در سده نوزدهم میلادی، موجب شد علاوه بر اینکه بخشی از قلمرو [[کشور]]، [[استقلال]] خود را از دست بدهد، اروپاییان نیز به کسب امتیازهای [[سیاسی]] و [[تجاری]] در [[ایران]] برسند و با وضعیت پیشآمده، ایران برای نخستین بار وابسته غرب شد و دو [[قدرت]] اروپایی بر ایران[[سلطه]] یافتند<ref>فوران، مقاومت شکننده، ۶۰۵.</ref> و قراردادهای «ترکمنچای»، «دارسی»، «رؤیتر» و «رژی» با [[بیگانگان]] بسته شد و مناطقی از ایران تحت [[نفوذ]] مستقیم قدرتهای [[بیگانه]] قرار گرفت.<ref>مدنی، تاریخ سیاسی معاصر ایران، ۱/۲۱.</ref> در این دوره، [[دولت]] قاجار ظاهراً مستقل بود؛ اما گزینههای سیاستگذاری کشور را [[دولتها]] و بانکهای دو کشور روسیه و بریتانیا تعیین میکردند و روسیه از این لحاظ از بریتانیا پیشتر بود.<ref>فوران، مقاومت شکننده، ۶۰۶.</ref> در همین دوران تلاشهای مفیدی برای [[حفظ]] [[استقلال کشور]] صورت گرفت؛ مانند تأسیس شرکت اسلامیه [[اصفهان]] در [[ذیالقعده]] [[سال]] ۱۳۱۶ق/ فروردین ۱۲۷۸ش به دست [[مجتهدان]] اصفهان [[آقانجفی اصفهانی]] و [[آقانورالله اصفهانی]] با [[هدف]] [[تحریم]] کالاهای بیگانه و تثبیت و تقویت [[تجارت]] داخلی با [[حمایت]] [[علمای شیعه]] مانند [[محمدکاظم خراسانی]]، [[سید محمد کاظم یزدی]] و میرزا [[محمد حسین نوری]]<ref>ابوطالبی، نقش علمای شیعه، ۷–۱۰.</ref> و همچنین [[حکم]] معروف [[میرزای شیرازی]] در [[تحریم تنباکو]] از آن جمله است.<ref>مدنی، تاریخ سیاسی معاصر ایران، ۱/۷۴؛ فوران، مقاومت شکننده، ۶۰۶.</ref> |
نسخهٔ ۱۲ دسامبر ۲۰۲۳، ساعت ۰۹:۲۸
معناشناسی
استقلال، مصدر باب استفعال از ریشه «قلل»، به معنای بالارفتن و ارتفاع گرفتن،[۱] به راه خود رفتن[۲] یا بارها را برداشتن و جداشدن و رفتن[۳] آمده است. از اینرو استقلال به معنای مشغول کاری شدن، بدون مشارکت دیگری[۴] و تابع دستور یا خواست دیگران نبودن و داشتن اختیار و اراده تصمیمگیری در اداره امور[۵] آمده است و در فرهنگهای سیاسی، استقلال در ارتباط با مفهوم حاکمیت و حاکمیت خارجی دانسته شده و مقصود این است که دولتی زیر فشار و انقیاد و سلطه دولتی دیگر نباشد و در حل و رفع مسائل داخلی خود از هر گونه سلطه خارجی، مستقل و آزاد باشد و اراده دولتهای دیگر، اراده آن را در اختیار نگرفته باشد.[۶]
امام خمینی استقلال را در وابسته نبودن به غیر،[۷] سرپیچی از پیروی بیگانگان،[۸] نفی دخالت و نفوذ بیگانگان و قطع دست آنان،[۹] به دستگرفتن سرنوشت و مقدرات خویش،[۱۰] اداره مستقل مملکت و تحت نظر دیگران نبودن[۱۱] به کار برده و در مجموع استقلال را یک مفهوم فراگیر در ابعاد سیاسی، فرهنگی، اقتصادی دانسته است.
پیشینه
نفی سلطه و حاکمیت دیگران، بهاندازه شکلگیری زندگی اجتماعی انسان، قدمت دارد. افراد هیچ جامعهای دخالت دیگری و بیگانگان را در امور و سرنوشت خویش برنمیتابند و با تمام توان برای دفع سلطه مبارزه میکنند. این نگاه، اگرچه بر اثر تجربه تاریخی استعمار و استثمار، بهویژه در قرنهای اخیر تقویت شده است، اما منشأ آن، تنها این امر نیست، بلکه از ویژگیهای انسان بهخصوص انسانهایی که از قدرت تعقل، اندیشه و عزت نفس برخوردارند، این است که حتی اگر انگیزه چپاول منافع و نفعپرستی نیز مطرح نباشد، دخالت یا نفوذ دیگران بر سرنوشت خویش را نمیپذیرند و در صورت تحمیل، با تمام توان در مقابل آن میایستند.[۱۲] این مسئله افزون بر اینکه دربارهٔ تکتک افراد صدق میکند، دربارهٔ کشورها هم قابل صدق است. اصل استقلال و تساوی کشورها در صحنه بینالمللی و روابط دیپلماتیک، برای نخستین بار با قرارداد وستفالیا در اروپا به رسمیت شناخته شد و پدیده جدیدی به نام کشور مستقل رواج یافت.[۱۳] حق تعیین سرنوشت با عنوان حقوق اولیه بشر، در موادی از اعلامیه جهانی حقوق بشر، میثاق حقوق مدنی و سیاسی هم مورد توجه قرار گرفته است.[۱۴]
از سوی دیگر، حضور استعمار در کشورهای تحت سلطه تلاشهای جدی در استعمارستیزی و کسب استقلال را در پی داشت. پیشینه مبارزات ضد استعماری به سالهای میانی سده هجدهم میلادی و انقلاب آمریکا و پایان سلطه اروپا بر میگردد. در آغاز دهه ۱۸۲۰م/ ۱۲۰۰ش بیشتر کشورهای آمریکای لاتین از سلطه استعمارِ کهن رها شدند[۱۵] و پس از جنگ جهانی دوم، تقریباً همه مناطق تصرفشده از سوی استعمارگران به استقلال دست یافتند.[۱۶] از جمله افرادی که برای استقلال کشورهای اسلامی و غیر اسلامی تلاش کردند میتوان از میرزا محمد تقی شیرازی در عراق،[۱۷] محمد علی جناح در پاکستان،[۱۸] سیمون بولیوار در آمریکای لاتین، اعرابی پاشا در مصر، عبدالقادر در الجزایر، مهاتما گاندی و جواهر لعل نهرو در هند، پاتریس لومومبا در کنگو و بسیاری دیگر از استقلال طلبان، در طول تاریخ[۱۹]نام برد.
ایران اگرچه هرگز بهطور رسمی مستعمره نبوده، اما شکستهای دولت قاجار در جنگ با انگلیس در جنوب و با روسیه در شمال ایران در سده نوزدهم میلادی، موجب شد علاوه بر اینکه بخشی از قلمرو کشور، استقلال خود را از دست بدهد، اروپاییان نیز به کسب امتیازهای سیاسی و تجاری در ایران برسند و با وضعیت پیشآمده، ایران برای نخستین بار وابسته غرب شد و دو قدرت اروپایی بر ایرانسلطه یافتند[۲۰] و قراردادهای «ترکمنچای»، «دارسی»، «رؤیتر» و «رژی» با بیگانگان بسته شد و مناطقی از ایران تحت نفوذ مستقیم قدرتهای بیگانه قرار گرفت.[۲۱] در این دوره، دولت قاجار ظاهراً مستقل بود؛ اما گزینههای سیاستگذاری کشور را دولتها و بانکهای دو کشور روسیه و بریتانیا تعیین میکردند و روسیه از این لحاظ از بریتانیا پیشتر بود.[۲۲] در همین دوران تلاشهای مفیدی برای حفظ استقلال کشور صورت گرفت؛ مانند تأسیس شرکت اسلامیه اصفهان در ذیالقعده سال ۱۳۱۶ق/ فروردین ۱۲۷۸ش به دست مجتهدان اصفهان آقانجفی اصفهانی و آقانورالله اصفهانی با هدف تحریم کالاهای بیگانه و تثبیت و تقویت تجارت داخلی با حمایت علمای شیعه مانند محمدکاظم خراسانی، سید محمد کاظم یزدی و میرزا محمد حسین نوری[۲۳] و همچنین حکم معروف میرزای شیرازی در تحریم تنباکو از آن جمله است.[۲۴]
در سالهای ۱۳۳۰–۱۳۳۲ که مقارن با دوره نخستوزیری محمد مصدق بود، سیاست موازنه منفی که طبق آن واگذاری هر امتیازی به قدرت خارجی ممنوع بود، با هدف حفظ استقلال کشور در پیش گرفته شد.[۲۵] پس از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ و شکست جنبش ملی کردن صنعت نفت، فرصت درخشانی که میتوانست استقلال و توسعه ملی ایران را تضمین کند، از دست رفت و دوره جدیدی از وابستگی ایران به غرب آغاز شد.[۲۶] در این دوره نظریه ناسیونالیسم مثبت بر مبنای مشارکت همهجانبه در برنامههای امنیت جمعی که در واقع مبتنی بر امنیت در پیوند با غرب بود، جایگزین سیاست موازنه منفی شد. این سیاست وابستگی بیشتر ایران به کشورهای غربی را در پی داشت.[۲۷]
از سوی دیگر، پیش از انقلاب اسلامی ایران، وابستگی و استعمار، رابطه استقلال و پیشرفت سیاسی، مفاهیمی بودند که در میان گروههای فکری و سیاسی رواج بسیاری داشتند و ریشه تمام عقبماندگیهای کشور شمرده میشدند. در واقع در این دوره محافل مذهبی، ملی و گروههای مارکسیستی همنظر بودند که با قطع وابستگی از غرب مشکلات حل خواهد شد. روند طولانی تاریخی از وابستگی رجال و حاکمان قاجار و مقامات پهلوی به قدرتهای استعماری، موجب پیدایش ذهنیت ماندگاری در میان ایرانیان شد و مردم در انقلاب اسلامی، یکی از شعارهای اصلی خود را استقلال و قطع وابستگی از بیگانگان اعلام کردند و پس از پیروزی انقلاب هم به عنوان یکی از اصول اساسی در سیاست خارجی و به صورت یک هدف آن را پیگیری کردند.[۲۸] امام خمینی استقلال را از حقوق اولیه بشر[۲۹] و ارزش حیات او[۳۰] میدانست و کشتهشدن در راه کسب استقلال کشور را بالاترین افتخار خود میشمرد.[۳۱]
استقلال در اسلام
با بررسی دقیق و همهجانبه احکام اسلام اعم از سیاسی، عبادی، اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و نظامی سلسله دستورهایی عمومی به دست میآید که تصحیح روابط داخلی و خارجی برای برقراری نظامی مبتنی بر عدل و به دور از سلطهگری و سلطهپذیری، از آن جمله است.[۳۲] استقلال و نفی سلطه کفار از جامعه اسلامی، افزون بر اینکه از آیات قرآن و سنت نبوی استنباط میشود، عقل و تجربه تاریخی نیز بر آن تأکید میکند.
قرآن کریم واژه استقلال را بهصراحت ذکر نکرده است؛ ولی مفاهیمی که متضمن معنای استقلال باشند، در آیات مختلفی وجود دارند، مانند عزت مسلمانان، ﴿الَّذِينَ يَتَّخِذُونَ الْكَافِرِينَ أَوْلِيَاءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِينَ أَيَبْتَغُونَ عِنْدَهُمُ الْعِزَّةَ فَإِنَّ الْعِزَّةَ لِلَّهِ جَمِيعًا﴾[۳۳]، ﴿مَنْ كَانَ يُرِيدُ الْعِزَّةَ فَلِلَّهِ الْعِزَّةُ جَمِيعًا إِلَيْهِ يَصْعَدُ الْكَلِمُ الطَّيِّبُ وَالْعَمَلُ الصَّالِحُ يَرْفَعُهُ وَالَّذِينَ يَمْكُرُونَ السَّيِّئَاتِ لَهُمْ عَذَابٌ شَدِيدٌ وَمَكْرُ أُولَئِكَ هُوَ يَبُورُ﴾[۳۴]، ﴿يَقُولُونَ لَئِنْ رَجَعْنَا إِلَى الْمَدِينَةِ لَيُخْرِجَنَّ الْأَعَزُّ مِنْهَا الْأَذَلَّ وَلِلَّهِ الْعِزَّةُ وَلِرَسُولِهِ وَلِلْمُؤْمِنِينَ وَلَكِنَّ الْمُنَافِقِينَ لَا يَعْلَمُونَ﴾[۳۵] نپذیرفتن سلطه و سرپرستی کافران، ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَتَّخِذُوا الْيَهُودَ وَالنَّصَارَى أَوْلِيَاءَ بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاءُ بَعْضٍ وَمَنْ يَتَوَلَّهُمْ مِنْكُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُمْ إِنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ﴾[۳۶] بیمیلی و بیاعتمادی به کافران،﴿وَلَا تَرْكَنُوا إِلَى الَّذِينَ ظَلَمُوا فَتَمَسَّكُمُ النَّارُ وَمَا لَكُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ مِنْ أَوْلِيَاءَ ثُمَّ لَا تُنْصَرُونَ﴾[۳۷] روی پای خود ایستادن
آیاتی که دشمنی کافران و مشرکان با مسلمانان را گوشزد میکنند و خواستار هوشیاری مسلمانان در برابر نقشهها و توطئههای آناناند ﴿مَا يَوَدُّ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ وَلَا الْمُشْرِكِينَ أَنْ يُنَزَّلَ عَلَيْكُمْ مِنْ خَيْرٍ مِنْ رَبِّكُمْ وَاللَّهُ يَخْتَصُّ بِرَحْمَتِهِ مَنْ يَشَاءُ وَاللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِيمِ﴾[۳۸]، ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَتَّخِذُوا بِطَانَةً مِنْ دُونِكُمْ لَا يَأْلُونَكُمْ خَبَالًا وَدُّوا مَا عَنِتُّمْ قَدْ بَدَتِ الْبَغْضَاءُ مِنْ أَفْوَاهِهِمْ وَمَا تُخْفِي صُدُورُهُمْ أَكْبَرُ قَدْ بَيَّنَّا لَكُمُ الْآيَاتِ إِنْ كُنْتُمْ تَعْقِلُونَ﴾[۳۹]، ﴿كَيْفَ وَإِنْ يَظْهَرُوا عَلَيْكُمْ لَا يَرْقُبُوا فِيكُمْ إِلًّا وَلَا ذِمَّةً يُرْضُونَكُمْ بِأَفْوَاهِهِمْ وَتَأْبَى قُلُوبُهُمْ وَأَكْثَرُهُمْ فَاسِقُونَ﴾[۴۰] و آیه قاعده نفی سبیل ﴿الَّذِينَ يَتَرَبَّصُونَ بِكُمْ فَإِنْ كَانَ لَكُمْ فَتْحٌ مِنَ اللَّهِ قَالُوا أَلَمْ نَكُنْ مَعَكُمْ وَإِنْ كَانَ لِلْكَافِرِينَ نَصِيبٌ قَالُوا أَلَمْ نَسْتَحْوِذْ عَلَيْكُمْ وَنَمْنَعْكُمْ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ فَاللَّهُ يَحْكُمُ بَيْنَكُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَلَنْ يَجْعَلَ اللَّهُ لِلْكَافِرِينَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ سَبِيلًا﴾[۴۱] بر اساس این قاعده از نگاه فقهی امام خمینی هر گونه مراودات و روابط تجاری با دیگر کشورها، در صورتی که تهدیدی برای حوزه اسلام و مسلمانان باشد و خطر چیرگی بیگانگان را به لحاظ سیاسی یا غیر سیاسی دربرداشته باشد، حرام است و دیگر دولتهای اسلامی موظفاند دولتی را که چنین پیمانی منعقد کرده، اگرچه با مقاومت منفی، به ترک آن ملزم کنند.[۴۲]
از سوی دیگر، مرز حکومت اسلامی و استقلال آن در نگاه دینی، عقیده و ایمان است، نه مرزهای جغرافیایی و سیاسی. فکر ملیت ممکن است در پارهای از کشورها، آثار مفیدی از لحاظ استقلال کشورها به وجود آورد؛ ولی در کشورهای اسلامی، بیش از ایجاد وحدت، سبب تفرقه و جدایی شده است.[۴۳] در نگاهی آرمانی دستیابی به یکپارچگی سیاسی در سرزمینهای اسلامی و ایجاد قطب قدرت جهانی اسلامی، اگرچه تاکنون ساختار روشن و تعیینشدهای نداشته است، میتواند مرحلهای بسیار تعیینکننده در مسیر جوامع اسلامی به سوی جامعه آرمانی باشد و دولتهای مستقل کنونی را در تشکیل قدرت سیاسی واحد، به شکل فدرال یا هر نوع اتحاد و ائتلاف دیگر یاری کند[۴۴]؛ چنانکه امام خمینی نیز چنین آرمانی را مد نظر داشت و کشورهای اسلامی را به سوی یک دولت اسلامی با جمهوریهای آزاد و مستقل فرامیخواند.[۴۵]
امام خمینی که در رهبری انقلاب اسلامی، جز منطق اسلام، منطق دیگری را به کار نمیبرد و عدالت، آزادی و استقلال را تنها در سایه اسلام جستجو و تبیین میکرد،[۴۶] اصل استقلال جامعه اسلامی را از بنیادهای اساسی اسلام میدانست[۴۷] و اسلام مسلمانان را از پذیرش هر گونه سلطه کفار نهی کرده است.[۴۸] تعریف ایشان از منافع ملی، تنها کشور ایران را دربر نمیگرفت و معتقد بود منافع همه کشورهای اسلامی به هم پیوند خورده است و تفرقه و جدایی امت مسلمان، به نفع سلطه استعمار خواهد بود.[۴۹]
امکان تحقق استقلال و ابعاد آن
دربارهٔ استقلال و امکان یا ممکننبودن تحقق آن، دیدگاههای مختلفی ارائه شده است. برخی رسیدن به استقلال را تنها در صورت قطع کامل همه ارتباطات با ملتهای دیگر میدانند و معتقدند استقلال یک ملت صرفاً با تکیه بر استعدادها و امکانات داخلی محقق میشود؛ در غیر این صورت، استقلال به وجود نخواهد آمد.[۵۰] بعضی دیگر با پذیرش استقلال و قبول نسبیبودن آن معتقدند در جهان امروز، نه میتوان به نفی مطلق استقلال قائل بود و نه میتوان در اصل تحقق نسبی آن اظهار تردید کرد.[۵۱] بررسی دیدگاههای امام خمینی، مؤید این نکته است که اصل بر رابطه و تبادل با دیگر دولتهاست،[۵۲] مگر اینکه مانعی موجود باشد یا استقلال جامعه از دست رفته باشد که در اینجا راهی جز قطع رابطه با سلطهگر وجود ندارد.[۵۳] از نظر ایشان استقلال امری ممکن است و با وجود استقلال هم میتوان با جوامع دیگر ارتباط داشت و مبادله و معامله کرد.[۵۴]
از سوی دیگر، استقلال یک مفهوم چند وجهی و دارای پهنه گستردهای از مضامین ذهنی و عینی است که صرفاً نمیتوان آن را به حوزههای سیاسی محدود کرد. این مفهوم یک ارزش انسانی است که در تقابل با خوی سلطهطلبی بشر در ساحتهای مختلف فردی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی و سیاسیرشد کرده و در طول تاریخ دارای سابقه است.[۵۵] اصل دوم قانون اساسی نظام جمهوری اسلامی ایران را مبتنی بر نفی سلطهگری و سلطهپذیری و تأمینکننده استقلال همهجانبه و همبستگی ملی دانسته و در اصل نهم تصریح کرده است هیچ فرد یا گروه یا مقامی حق ندارد به استقلال سیاسی، فرهنگی، اقتصادی، نظامی و تمامیت ارضی ایران کمترین خدشهای وارد کند.
بهطور کلی جنبههای سیاسی و فرهنگی و اقتصادی استقلال، بر یکدیگر تأثیر متقابلی دارند و بدون تحقق و رشد ابعاد گوناگون آن، دستیابی به آن مشکل یا ناممکن است.[۵۶] امام خمینی نیز با توجه به چند بُعدیبودن استقلال، دستیابی به تمام ابعاد آن را تنها در صورت قطع کامل رگههای وابستگی در تمام ابعاد آن میدید:[۵۷]
استقلال فرهنگی
استقلال در بعد فرهنگی از مهمترین و جدیترین مقولههایی بوده که پس از پیروزی انقلاب اسلامی به آن توجه شده است. اهمیت این بُعد از استقلال به این دلیل است که استقلال فرهنگی در نظام فکری و ارزشی حاکم بر کشور، مبنای دستیابی به دیگر ابعاد استقلال بهشمار میآید.[۵۸] مهمترین محوری که در استقلال فرهنگی بر آن تأکید شده، تربیت انسانی آرمانی بوده که در مقابل فرهنگ غربی دارای روحیات معنوی عمیقی است و از جلوههای فرهنگ غربی دوری میکند.[۵۹]
استقلال فرهنگی به معنای دور شدن از فرهنگ بیگانه و غربی و رویآوردن به فرهنگ اسلامی است. در سخنان امام خمینی، بر عدم وابستگی فرهنگی و استقلال، تأکید بسیار شده است. ایشان اصلاح فرهنگ و نجات جوانان از وابستگی به غرب را راس همه اصلاحات دانسته و معتقد است ملتها تا وقتی که به خودباوری نرسند و از وابستگی فکری و فرهنگی نجات پیدا نکنند، نمیتوانند به استقلال برسند.[۶۰] از نظر ایشان بزرگترین و خطرناکترین وابستگیها، وابستگی فکری و روحی است[۶۱] و مهمترین دستاورد انقلاب اسلامی، برقراری فرهنگ استقلالی و رهایی از استعمار فکری در جامعه است.[۶۲] ایشان با تأکید بر استقلال فرهنگی، آن را مقدمهای برای استقلال سیاسی و اقتصادی کشور و مانع منافع و مطامع بیگانگان ارزیابی میکرد[۶۳] و یکی از معضلات اساسی رژیم پهلوی را، نداشتن استقلال فرهنگی این رژیم میدانست که در وضعیت دانشگاههای کشور در این دوران مشهود بود.[۶۴] پس از پیروزی انقلاب اسلامی، اقدامهایی مانند انقلاب فرهنگی، دگرگونی نظام آموزشی از سطوح ابتدایی تا عالی، نظارت گسترده بر مطبوعات و رسانههای گروهی با هدف کسب استقلال فرهنگی صورت گرفت.[۶۵]
استقلال سیاسی
از نظر روابط بینالملل، کشوری دارای استقلال تام سیاسی است که دو صفت داشته باشد:
- آزادی در وضع قوانین و اجرای آن، به گونهای که در این امر با قدرت دیگر مشترک نباشد؛
- صلاحیت قبول تعهدات بینالمللی و آزادی عمل در انعقاد قراردادهای دو جانبه یا چند جانبه.[۶۶]
استقلال سیاسی در دو بُعد داخلی و خارجی ظهور و بروز مییابد.[۶۷] بُعد داخلی استقلال سیاسی، به معنای حاکمیت مطلق دولت درگرفتن تصمیم و ایجاد حق و تکلیف برای مردم است و بعد خارجی آن به معنای اختیار و ابتکار دولت در تعیین و اداره روابط با دیگر کشورهاست.[۶۸] امام خمینی اصل استقلال سیاسی و ملی جامعه اسلامی را یکی از قوانین بنیادی اسلام میدانست[۶۹] و تأکید داشت که از اصول مهم اسلامی و قرآنی این است که مسلمانان نباید تحت سیطره کفار باشند[۷۰] و دفاع از کیان اسلام و مسلمانان و وحدت کلمه همه مسلمانان، از اصول مهم دستیابی به استقلال سیاسی است.[۷۱]
امام خمینی برای استقلال سیاسی دو مرحله قائل بود. مرحله نخست، رهایی و آزادی از حیطه حاکمیت و سلطه سیاسی تحمیل شده از سوی مستکبران بر ملتهای دیگر و مرحله دوم، به دستگرفتن سرنوشت سیاسی و اداره جامعه و رهبری آن به سوی آرمانهای پذیرفتهشده، بدون دخالت و سلطه بیگانگان.[۷۲] ایشان که وابستگی را موجب ذلت و سرافکندگی ملت میدید و همواره برای رفع آن و رسیدن به استقلال توصیه میکرد،[۷۳] به لحاظ نظری، برای تحقق استقلال در جامعه اسلامی، اصل نه شرقی و نه غربی را به معنای نپذیرفتن سلطه هر قدرتی مطرح کرد.[۷۴] از نظر ایشان استقلال، زمانی در جامعه تحقق مییابد که هیچ وابستگی فکری و عملی به بیگانگان نباشد و آنان نتوانند در مقدرات جامعه نقشی داشته باشند یا آسیبی به جامعه وارد کنند؛ ولی حفظ تمدن و ارتباط با بیگانگان تعارضی با استقلال ندارد.[۷۵] از نگاه ایشان مهمترین اهدافاستقلال ثبات کشور[۷۶] و عزت و اقتدار ملی[۷۷] است و رسیدن به استقلال هم تنها با قطع وابستگی،[۷۸]اتحاد ملت،[۷۹] خودباوری ملی[۸۰] و خروج از غربزدگی[۸۱] ممکن است.
استقلال اقتصادی
مفهوم استقلال اقتصادی، آزادی انتخاب راه برای توسعه کشور و استقرار آن است؛ چنانکه احتمال سلطه اقتصادی از طرف یک یا چند کشور و نیز خروج قسمتی از درآمد ملی کشور بدون ورود ارزشی معادل آن را نفی کند.[۸۲]
شاخصهای مهم استقلال اقتصادی در ایران عبارتاند از: خودکفایی، عدم وابستگی به سرمایههای خارجی، استفاده نکردن از متخصصان فنی بیگانه، عدم تمرکز فعالیت اقتصادی در دست دولت و به حاشیه راندهشدن بخش خصوصی و بانکداری اسلامی.[۸۳]
امام خمینی استقلال اقتصادی را تنها از طریق خودکفایی، بینیازی از بیگانه و ایجاد تحول اساسی در اقتصاد مملکت قابل تحقق میدانست[۸۴] و راه دستیابی به آن را نیز اتکا بر نیروهای داخلی و وجود عناصری مانند اعتماد به خدا و اتکال به نفس میدید. ایشان بر استقلال اقتصادی بهعنوان یک ضرورت تأکید میکرد، تا آنجا که این استقلال را حتی با تحمل هزینه اجتماعیِ محاصره اقتصادی، سودمند میدانست.[۸۵]
مبارزه امام خمینی برای استقلال
امام خمینی که نخستین نماد ترقی و تمدن یک جامعه را استقلال آن جامعه میدانست[۸۶] و اسلام و قانون اساسی را ضامن آن برمیشمرد، نخستین بار پس از تصویب لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی که برخی از مفاد آن، حذف شرط اسلام برای انتخاب کنندگان و انتخاب شوندگان مجلس شورا و تبدیل سوگند به قرآن برای منتخبان به سوگند به کتاب آسمانی بود،[۸۷] این لایحه را تلاش برای حذف اسلام، نقضقانون اساسی و در نتیجه نفی استقلال کشور دانست و بهشدت با آن مخالفت کرد.[۸۸] ایشان همچنین در مخالفت با اجرای طرح انقلاب سفید، آن را املاشده از سوی آمریکا و خلاف استقلال کشور ارزیابی کرد[۸۹]؛ چنانکه از کاپیتولاسیون و واگذاری حق قضاوت کنسولی اتباع آمریکایی به این کشور هم با عنوان سند بردگی و اسارت و مترادف با فروش استقلال کشور تعبیر کرد[۹۰] و تصویب آن را دلیل وابستگی اقتصادی رژیم پهلوی و اقدامی در برابر اعطای وام دویست میلیون دلاری آمریکا به محمدرضا پهلوی دانست.[۹۱]
از نگاه امام خمینی بیتوجهی رژیم پهلوی به نقش مذهب و اسلام[۹۲] و پیروی کامل پهلوی از بیگانگان، موجب سلطه استعمار و سلب استقلال اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و نظامی کشور شد[۹۳] و این سلطه همهجانبه، حتی در تعیین دولت و انتخاب نمایندگان ملت هم دخالت داشت[۹۴]؛ از اینرو امام خمینی لازمه استقلال را قطع دست بیگانگان میدانست و از همان آغاز نهضت الهی خود به صورت پیاپی بر آن تأکید میکرد[۹۵] و از آنجاکه معتقد بود محمدرضا پهلوی به دلیل وابستگی به غرب، قادر به تأمین استقلال کشور نیست، پیششرط دستیابی به استقلال و هدف اولیه نهضت اسلامی را سرنگونی رژیم پهلوی قرار داد.[۹۶] ایشان هرچند در طول دوران مبارزه، نقش حکومت پهلوی[۹۷] و روشنفکران غربزده[۹۸] در وابستگی کشور را بسیار برجسته میدید، پس از پیروزی انقلاب، تأثیر افزایش قدرت ملی در کسب استقلال را نیز از نظر دور نداشت[۹۹] و بهرغم تبلیغات زیاد در لزوم وابستگی به یکی از قدرتها، نیروی داخلی و عزم ملی را برای نجات از وابستگی به هر کشوری کافی میدانست.[۱۰۰]
امام خمینی همچنین در آستانه پیروزی انقلاب اسلامی ایران و پس از آن، جمهوری اسلامی ایران را ضامن کسب استقلال واقعی و حفظ آن معرفی کرد[۱۰۱] و پس از رای مثبت به جمهوری اسلامی، نخستین گام در جهت تأمین استقلال کشور را زدودن فرهنگ پهلوی از سراسر کشور دانست.[۱۰۲] ایشان کسب استقلال در سایه انقلاب اسلامی را عطیهای الهی خواند[۱۰۳] و حفظ آن را که تنها در سایه حفظ حدود قانون اساسی ممکن خواهد بود، ضروری شمرد[۱۰۴]؛ بر همین اساس در وهله نخست، نیروهای مسلح را ضامن و مسئول حفظ استقلال کشور دانست[۱۰۵] و پس از آن حفظ وحدت در میان مردم و گروههای مختلف سیاسی،[۱۰۶] رعایت شعار اصولی «نه شرقی و نه غربی» در میان مسئولان کشور[۱۰۷] و تحمل سختیهای پیشِ روی ملت مانند جنگ تحمیلی[۱۰۸] را تضمینکننده استقلال کشور برشمرد.[۱۰۹]
ضرورت، چیستی استقلال
استقلال[۱۱۰] یک مفهوم چندوجهی و دارای پهنه گستردهای از مضامین ذهنی و عینی به حساب میآید که صرفاً نمیتوان آن را به حوزههای سیاسی محدود کرد. این مفهوم یک ارزش انسانی است که در تقابل با خوی پلشت و مذموم سلطهطلبی بشر در ساحات مختلف فردی، اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و سیاسی رشد کرده و در درازنای تاریخ دارای سابقه است. در فرهنگ فارسی معین ذیل معنای استقلال آمده است: خود مختار بودن و اداره کشور با اختیار و آزادی و بدون مداخله کشورهای بیگانه[۱۱۱]. فرهنگ علوم سیاسی، استقلال را به جدا بودن حاکمیت یک کشور از دیگر کشورها از نوع سلطه و سیادت خارجی تعریف کرده است[۱۱۲]. در فرهنگ سخن ذیل معنای سیاسی استقلال آمده است: آزادی عمل داشتن کشوری در وضع و اجرای قوانین و فعالیت اقتصادی، اجتماعی و سیاسی مربوط به خود و یا در تعریف دیگر آمده است استقلال، همان آزادی اراده ملی برای اداره امور داخلی و خارجی خود از دست دیگران است که از خلال سازمان سیاسی دولت پایدار میشود.
در دین اسلام استقلال با جنبههای مختلف فرهنگی و اقتصادی آن با دو مفهوم «دارالاسلام» و «دارالکفر» ارتباط پیدا میکند؛ زیرا مرزبندیهای جدید جغرافیایی ملاک مناسبی برای استقلال نیست. در تعریف و محدوده واژگان ذکر شده دیدگاههای گوناگونی ارائه شده[۱۱۳] که از مجموع آنها میتوان چنین نتیجه گرفت که ملاک دارالاسلام و دارالکفر اجرا و عدم اجرای قوانین الهی است. قرآن مجید به معنای سیاسی و امروزی استقلال این واژه را استفاد نکرده است؛ اما مفاهیمی که متضمن معنای استقلال میباشد در آیات مختلفی به چشم میخورد. از جمله این مضامین میتوان به این مهم اشاره کرد که هیچ انسانی بر انسان دیگر حق ولایت و سیطره ندارد و تنها خداوند از حق حاکمیت و ربوبیت برخوردار میباشد[۱۱۴]. یا موضوعاتی نظیر عزت مسلمانان[۱۱۵]، نفی سبیل کافران[۱۱۶]، نپذیرفتن سلطه و سرپرستی کافران[۱۱۷]، عدم گرایش و اعتماد به کافران[۱۱۸]، پیروی نکردن از اهل کتاب و مشرکان [۱۱۹]، و روی پای خود ایستادن[۱۲۰]، نداشتن دوستی و ارتباط صمیمی با مشرکان[۱۲۱] و دیگر آیات مشابه[۱۲۲] اشاره کرد. در اصطلاح استقلال وضعیتی است که به یک ملت، کشور یا دولتی اطلاق میشود که ساکنان یا مردمان آن سرنوشت خود را در دست داشته و معمولاً بر قلمرو خود از حاکمیت برخوردار هستند. بعضی اوقات دولتی که به دنبال کسب استقلال از یک قدرت مسلط است «اعلامیه استقلال»[۱۲۳] صادر میکند که یکی از اولین نمونههای این نوع اعلامیه به اعلامیه استقلال اسکاتلند در سال ۱۳۲۰ میلادی باز میگردد؛ آخرین نمونه اعلامیه استقلال نیز به سودان جنوبی در سال ۲۰۱۱ مربوط میشود. با این حال اعلام استقلال و به دست آوردن آن دو مقوله کاملاً متفاوت به شمار میآیند. از این رهگذر اعلامیه استقلال ایالات متحده در سال ۱۷۷۶ یکی از موفقترین اعلامیههای استقلال محسوب میشود. از منظر تاریخی چهار دوره عمده اعلان استقلال وجود دارد: سالهای ۱۷۷۶ تا انقلابهای سال ۱۸۴۸ در اروپا؛ دوران پس از جنگ جهانی اول با فروپاشی امپراطوریهای عثمانی و اتریش- مجارستان؛ و دهههای ۱۹۴۵ تا ۱۹۷۹ که در آن دوره، هفتاد کشور مستقل جدید از بقایای امپراطوریهای استعماری اروپا سر برآوردند و نهایتاً میتوان دهه ۱۹۹۰ را نیز که ۱۵ کشور جمهوریخواه شوروی و یوگوسلاوی سابق تجزیه و مستقل شدند را مورد اشاره قرار داد[۱۲۴].[۱۲۵]
جایگاه استقلال در منظومه فکری امام خمینی
مفهوم استقلال در اندیشه امام خمینی به عنوان احیاگر تفکر ناب اسلامی در قرن بیستم از جایگاه ویژهای برخوردار است. تا جایی که میتوان ارزش بشری استقلال را در نظام کنشی رهبر کبیر انقلاب اسلامی در اندازه یکی از اهداف میان مدت مورد تأمل و بررسی قرار داد. برخورداری منظومه فکری امام خمینی از یک جهان بینی توحیدی صبغه خاصی را به مفهوم استقلال و اقسام آن میزند و یگانهپرستی موجب ادراک بینیازی از غیر خدا میگردد[۱۲۶]. یکی از اهداف مهم حکومت اسلامی از منظر امام خمینی در نهضت اسلامی ملت ایران تأمین استقلال کشور و ایجاد نظامی است که سیاستگزاریها و تصمیمگیریها در آن بر اساس اسلام و اراده ملت مسلمان صورت پذیرد. تا جایی که یکی از مهمترین و شاید مهمترین شعار نهضت اسلامی ملت ایران قبل از پیروزی انقلاب اسلامی ایران تا چند دهه پس از پیروزی انقلاب اسلامی همواره شعار «استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی» بوده است. در تاریخ معاصر و به ویژه از اواسط دوران قاجار، گسترش نفوذ دولتهای خارجی همواره به عنوان ویژگی بارز نظام سیاسی در ایران تبلور خارجی داشته است. بر این اساس، یکی از جهتگیریهای مهم امام خمینی و بسیاری از انقلابیون و اسلامگرایان، تأکید بر رفع این وابستگیها و حرکت به سوی ایجاد جامعهای مستقل بوده است[۱۲۷]. ایشان ارزش حیات را به استقلال میداند[۱۲۸]. امام از استقلال به عنوان یکی از حقوق اولیه بشر یاد میکند[۱۲۹]. بررسی آثار امام خمینی نشان میدهد که ایشان استقلال را در این معانی استفاده کرده است: عدم وابستگی[۱۳۰]، سرپیچی از تبعیت دیگران[۱۳۱]، نفی دخالت اجانب[۱۳۲]، عدم پیوستگی به غیر[۱۳۳]، قطع نفوذ بیگانگان[۱۳۴]، آزادی و رها شدن از قید و بند بیگانگان[۱۳۵]، به دست گرفتن سرنوشت و مقدرات خویش[۱۳۶]، خروج از نفوذ استعمار[۱۳۷]، قطع ایادی اجانب[۱۳۸]، تحت نظر دیگران نبودن[۱۳۹]، و اداره مستقل مملکت[۱۴۰].[۱۴۱]
مبانی استقلال
منطبق بر دیدگاه امام خمینی میتوان در تعریف ارزش انسانی «استقلال» سه مرتبه بینشی، ارزشی و کنشی قائل شد. مبتنی بر نگاه وحیانی بنیانگذار کبیر انقلاب اسلامی در مرتبه بینشی، تحقق استقلال حقیقی، تنها برای یک انسان موحد ممکن است. در نگاه توحیدی غایتالقصوای هستی کلمه توحید است. در این منظر هیچ انسانی بر انسان دیگری حق ولایت ندارد و تنها مالکیت، ربوبیت و ولایت از آن ذات اقدس اله است[۱۴۲]. اسلام، دین توحید است و توحید یعنی رهایی انسان از عبودیت و اطاعت و تسلیم در برابر هر چیز و هرکس به جز خدا. این انسان در مرتبه ارزشی با احساس بینیازی از غیر خدا ضمن نفی سلطهپذیری به نوعی استقلال فکری و نظری میرسد. امام علی (ع) در وصیتی خطاب به فرزندش امام حسن مجتبی (ع) میفرماید: «لَا تَكُنْ عَبْدَ غَيْرِكَ وَ قَدْ جَعَلَكَ اللَّهُ حُرّاً» بنده غیرخدا مباش؛ زیرا خداوند تو را آزاد آفریده است[۱۴۳].
امام خمینی در دل و بطن همین پارادایم بر این باور است که استقلال، غلام حلقه به گوش دیگران نبودن و تبعیت نکردن است[۱۴۴]. استقلال فکری و شخصیتی در این ساحت ارزشی به معنای رهایی کامل از روابط اجباری و عدم وابستگی به کنشها، واکنشها و اندرکنشهایی است که منشأ وجودی آنها دیگرانی به غیر از خداوند متعال هستند. از دیدگاه امام خمینی بزرگترین وابستگی ملتهای مستضعف به ابرقدرتها و مستکبرین، وابستگی فکری و درونی است. ایشان تحصیل استقلال فکری را مسبوق به ابعاد دیگر استقلال نظیر استقلال فرهنگی، سیاسی، علمی و... میداند. در مرحله کشی استقلال شخصیتی منجر به پدید آمدن شقوق مختلف استقلال در جامعه میگردد. ﴿إِنَّ اللَّهَ لَا يُغَيِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّى يُغَيِّرُوا مَا بِأَنْفُسِهِمْ﴾[۱۴۵]. استقلال فرهنگی، استقلال اقتصادی، استقلال سیاسی و استقلال علمی محصول استقلال شخصیتی است. به نظر حضرت امام تا استقلال فکری برای ملتی حاصل نشود استقلال در ابعاد دیگر حاصل نخواهد شد[۱۴۶]. در مرتبه کنشی استقلال از منظر امام خمینی دو مرحله دارد. مرحله اول آزادی و رهایی از سلطه بیدادگران استبداد و استعمار است و مرحله دوم به دست گرفتن سرنوشت سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و علمی کشورهای استقلال یافته بدون دخالت و سلطه بیگانگان. به نظر ایشان در گام دوم باید ایرانی ساخته شود که بدون اتکا به آمریکا و شوروی و سایر جهانخواران بینالمللی ضمن استقلال سیاسی، اقتصادی، فرهنگی، علمی و... مقدرات کشور را خودش به دست بگیرد و روی پای خود بایستد[۱۴۷]. از منظر امام خمینی شعار «نه شرقی و نه غربی» که شعار ملت ایران پیش از پیروزی انقلاب اسلامی بوده است، به معنای عدم دخالت و سلطه سایر کشورها در امور داخلی ایران میباشد[۱۴۸]. در واقع استقلال شخصیتی است که در سطح تحلیل کنشی استقلال در زمینههای فرهنگی، اقتصادی، سیاسی، علمی و... را در پی دارد.
بنابراین میتوان گفت استقلال در ادبیات سیاسی امام خمینی به معنای آزادی و رهایی یک جامعه موحد از سلطه بیگانه و توانایی به دست گرفتن سرنوشت و مقدرات یک ملت است که مقدمه آن استقلال فکری و شخصیتی است.[۱۴۹]
اهداف استقلال
نگاه ویژه امام خمینی به استقلال نگاهی هستیشناسانه، انسانشناسانه، معرفتشناسانه و ارزششناسانه در قلمرو فلسفه دین است که هدف غایی استقلال را «توحید انسان کامل» در جامعه میداند. از دیدگاه امام، همه تلاشها در زمینه استقلال به عنوان یک هدف میانی در حوزههای مختلف علمی، فنی، اقتصادی، سیاسی و فرهنگی نهایتاً باید به ساخته شدن انسان و جامعه و هدایت او به مسیر اصلی توحید و یگانهپرستی منجر شود[۱۵۰]. در این پارادایم میتوان به برخی از اهداف استقلال از منظر بنیانگذار انقلاب اسلامی اشاره کرد:
عزت ملی
یکی از اهداف استقلال، تأمین عزت ملی است. عزّت در لغت یعنی شکستناپذیری و حالتی که مانع مغلوب شدن انسان میشود. در اصل از «ارض عزاز»؛ یعنی زمین محکم و نفوذناپذیر گرفته شده است[۱۵۱]. در ادبیات دینی و احادیث ائمه معصومین (ع) عزت دو جهان در گرو اطاعت از خداوند متعال بیان شده است[۱۵۲]. از آنجا که سرچشمه عزت ذات اقدس باری تعالی است از منظر امام خمینی تسلیم و توحید عزتآفرین و گرایش به غیر خداوند ذلتبار و نکبتآفرین است. ﴿وَلِلَّهِ الْعِزَّةُ وَلِرَسُولِهِ وَلِلْمُؤْمِنِينَ﴾[۱۵۳]. به نظر امام خمینی انسان و جامعه همواره بر سر دو راهی عزت و ذلت قرار داشته و در این امتحان و ابتلا باید انتخاب کند و تصمیم بگیرد که یا عزت را در بستری از شدائد و مصیبتها خواستار باشد و یا ذلت را برگزیند که فارغ از سختیهاست[۱۵۴]. امام میدانست که اگر ما به اسلام متمسک شویم هم عزت دنیا و هم رفاه مادی، هم قدرت قدرت سیاسی، هم آسایش و هم امنیت عمومی برای مردم پدید خواهد آمد؛ لذا امام اسلامیت را به معنای حقیقی کلمه در بافت نظام اسلامی و این بنای مستحکم و شاخص گذاشت[۱۵۵].
امام خمینی نماد عزت ملی بود و بدون کوچکترین احساس حقارت، در برابر هجوم گردنکشان سیاسی جهان استوار ایستاد. «اتکا، افتخار و اعتزاز امام به اسلام ناب» رمز پایداری و استقامت ایشان بود. امام خمینی، بیاعتنا به اصطلاحات و مفاهیم روشنفکری شرق و غرب، اسلام ناب را به صراحت بیان و به آن اعتزاز و ابتناء مینمود و همین مهم باعث شده بود که ایشان به عنوان سمبل عزت ملی در داخل ایران و در بین مسلمانان جهان مطرح شود[۱۵۶]. در بخشی از بند اول سند چشم انداز بیست ساله کشور آمده است: «در چشمانداز بیست ساله، ایران کشوری است توسعه یافته با جایگاه اول اقتصادی علمی و فناوری در سطح منطقه با هویت اسلامی و انقلابی، الهام بخش در جهان اسلام و با تعامل سازنده و موثر در روابط بین الملل»[۱۵۷]. توسعه یافتگی، تعامل سازنده در روابط بینالملل، الهام بخشی در جهان اسلام، و هویت اسلامی و انقلابی در سطح منطقه به طور طبیعی برایند تکامل مفهوم چندوجهی عزت ملی است.
عزت یا اقتدار ملی از جمله مفاهیم نوپدید در حوزه مطالعات سیاسی است که کاربردهای متعددی در سیاست داخلی و خارجی یافته است. اعتقاد بر این است که در عزت و اقتدار نوعی رابطه خاص و فراتر از قدرت اساساً مطرح است. برخی دیگر از اندیشمندان افزایش توان و قدرت اجزای تشکیل دهندۀ دولت را عامل اصلی عزت ملی میدانند و برخی ارتباط مستقیمی بین اقتدار ملی و منافع ملی برقرار میکنند. «هانس جی مورگنتا»[۱۵۸] از دانشمندان واقعگرای روابط بینالملل خطکش منافع ملی را اقتدار یک کشور و کلیه عوامل تأثیرگذار بر ارتقای قدرت مادی و معنوی یک جامعه میداند. آنچه را که میتوان یادآور شد آن است که عزت و اقتدار ملی برآیند مجموعه عوامل مادی و معنوی است که به ترجیحات طرف مقابل شکل میدهد. افزایش اقتدار یعنی تأمین منافع ملی و کاهش آن برابر با از دست دادن همه یا بخشی از منافع ملی است.
از دیدگاه امام خمینی عزت و اقتدار ملی در گرو اعتقاد و التزام مردم و مسئولان به اسلام است. از دیدگاه امام، اسلام آمده است تا ملتها را از یوغ استعمارگران رهایی بخشد و به آنها استقلالی را که حق ایشان است، ببخشد. این رویکرد به عزت و استقلال کشور در قانون اساسی به عنوان یکی از مرزهای اصلی فعالیتهای سیاسی- اجتماعی مورد توجه قرار گرفته است: «در جمهوری اسلامی ایران، آزادی و استقلال و وحدت و تمامیت ارضی کشور از یکدیگر تفکیک ناپذیرند و حفظ آنها وظیفه دولت و آحاد ملت است. هیچ فرد یا گروه یا مقامی حق ندارد به نام استفاده از آزادی به استقلال سیاسی، فرهنگی، اقتصادی، نظامی و تمامیت ارضی ایران، کمترین خدشهای وارد کند[۱۵۹]. اصل ۲۶ قانون اساسی نیز احزاب سیاسی را به ضرورت توجه به این اصل تذکر داده است. در سوگندنامه ریاست جمهوری، اصول مربوط به سیاست خارجی و حتی در قوانین موردی مربوط به احزاب و گروههای مختلف، تصریح بر این التزام امری ضروری دانسته شده است. بر اساس آنچه که در فوق گفته شد، عزت و اقتدار ملی همواره در صدر توجهات امام خمینی قرار داشته است.[۱۶۰]
قطع وابستگی
وابستگی[۱۶۱] مفهومی است که امروزه موجد نظریات عمدهای در جامعهشناسی توسعه شده است. نظریات وابستگی بر این مبنا استوار است که ساختار ناعادلانه نظام بینالملل، فرصتهای توسعه را برای کشورهای توسعهنیافته زایل میکند. نظریات وابستگی به صورت عمده از اندیشههای پل باران در واپسین سالهای دهه ۱۹۵۰ نشأت گرفته است. در نظریات حوزه مطالعات وابستگی کلنیالیسم[۱۶۲] یا استعمار پدیدهای است که روند توسعه کشورهای جهان سوم را با اخلال روبرو میکند. از دیدگاه مکتب وابستگی، هدف از تشکیل دولت استعماری، حفظ نظم و ثبات بود تا از این طریق بهرهکشی منظم مواد معدنی و مواد خام مستعمره به کشور مادر و واردات کالا از خارج به سوی کشور پیرامونی به آسانی و با اطمینان خاطر بیشتری صورت پذیرد. دولت استعماری هیچگاه نهادی برای گسترش توسعه اقتصادی پیرامون نبوده است. یک دولت استعماری معمولاً برای تبدیل یک کشور جهان سوم به یک کشور پیرامونی، در استفاده از زور برای واداشتن مردم بومی به اطاعت تردیدی به خود راه نمیدهد. در واقع، نظم و ثبات کشورهای استعماری، اغلب نتیجه تاریخی سرکوب خشونتبار جمعیت بومی بوده است. حتی در صورت لزوم این احتمال وجود دارد که دولتهای استعماری کل جمعیت بومی را منقرض نمایند، نظیر آنچه اسپانیا در مورد قوم «آزتک»[۱۶۳] در آمریکای لاتین انجام داد[۱۶۴].
کشور ایران اگرچه به طور مستقیم مثل هندوستان، بنگلادش، الجزایر، مراکش در معرض استعمار قرار نداشته است؛ اما روندهای استعماری به شکلهای دیگر در قبال ایران بهخصوص در دوران قاجاریه و پهلوی اول و دوم روا داشته شده است. سیاست امتیازدهی به روسیه و انگلستان در قالب قراردادهای ننگین و اوج این وابستگی در جریان قرارداد ۱۹۱۹ که البته با مخالفت علمای بزرگی چون سید حسن مدرس مواجه شد؛ حکایت از میزان نفوذ استعمار در ایران به واسطه ظرفیتهای ژئوپولتیک، ژئو استراتژیک و ژئواکونومیک دارد. امام خمینی از ابتدای نهضت اسلامی ملت ایران و حتی قبل از آن در آثار سیاسی، مذهبی و اجتماعی بارها بر ضرورت قطع وابستگی تأکید کردند. ایشان در کتاب کشف الأسرار استقلال و مستقل شدن را مسبوق به قطع وابستگی از اجانب عنوان مینمایند. به نظر ایشان اگر ملتی بخواهد رشد حقیقی پیدا کند و مستقل شود در گام اول باید وابستگی فکری و قلبی به اجانب را کنار بگذارد. امام خمینی خودباختگی و بیگانه نمودن کشورهای استعمار زده از خویش را از جمله نقشههای کشورهای استعماری قلمداد میکند[۱۶۵]؛ و غمانگیزتر اینکه آنان ملتهای ستمدیدۀ زیر سلطه را در همه چیز عقب نگه داشته و کشورهایی مصرفی بار آوردند و بهقدری ما را از پیشرفتهای خود و قدرتهای شیطانیشان ترساندهاند که جرأت دست زدن به هیچ ابتکاری نداریم و همه چیز خود را تسلیم آنان کرده و سرنوشت خود و کشورهای خود را به دست آنان سپرده و چشم و گوش بسته مطیع فرمان هستیم؛ و این پوچی و تهیمغزی مصنوعی موجب شده که در هیچ امری به فکر و دانش خود اتکا نکنیم و کورکورانه از شرق و غرب تقلید نماییم؛ بلکه از فرهنگ و ادب و صنعت و ابتکار اگر داشتیم، نویسندگان و گویندگان غرب و شرقزدۀ بیفرهنگ، آنها را به باد انتقاد و مسخره گرفته و فکر و قدرت بومی ما را سرکوب و مأیوس نموده و مینمایند و رسوم و آداب اجنبی را هر چند مبتذل و مفتضح باشد با عمل و گفتار و نوشتار ترویج کرده و با مداحی و ثناجویی آنها را به خورد ملتها داده و میدهند[۱۶۶]. به نظر امام خمینی برای رفع و قطع وابستگیها باید یک قیام با اراده مصمم، فعالیت و پشتکار صورت پذیرد[۱۶۷]. بررسی بینش حضرت امام نشان دهنده آن است که ایشان همواره تحریمهای اقتصادی علیه کشور را عاملی برای حرکت به سمت خودباوری ملی و اتکای بر توانمندیهای داخلی به خصوص استفاده از ظرفیتها و توانمندیهای نخبگان و متخصصین داخلی و تحقق شعار بنیادی «اگر بخواهیم میتوانیم» دانستهاند.[۱۶۸]
به دست آوردن آزادی واقعی
صیانت از استقلال و آزادی کشور یکی از ویژگیهای خط امام خمینی است. از دوران قاجار و به خصوص پس از نهضت مشروطه هم استقلال و عزت ملی کشور در خطر افتاد و هم آزادی مردم. این دو آرمان با اشغال کشور توسط متفقین در اوایل قرن بیستم و آغاز دوران استبداد رضاخان به باد رفت. نرم افزار مشروطه طوری طراحی شده بود که ویروس رضاخان با حمایت انگلیسیها آن را از کار انداخت. اما در انقلاب اسلامی امام خمینی با گشایش باب مردمسالاری دینی و شجاعت بینظیر در اتکا دادن نظام اسلامی بر آراء مردم هر گونه شائبه بازگشت دیکتاتوری را در نطفه خفه کردند. به تعبیر مقام معظم رهبری: «بزرگترین و اساسیترین کار انقلاب اسلامی که به برکت نفس گرم امام خمینی انجام شد، تغییر جوهری در مسیر تاریخ کشور و رهایی ملت ایران از بلای استبداد و سلطهپذیری بود که سالهای متمادی و از زمان حکومت قاجار تا پایان دوره پهلوی، سایه سیاه آن بر این کشور سنگینی میکرد»[۱۶۹]. از منظر امام خمینی هدف از استقلال این نیست که برای رهایی از سلطه و سیطره یک قدرت، مقابل قدرت خارجی دیگری دست دراز کنیم. هدف به دست آوردن آزادی واقعی است. از نظر ایشان نه شرقی و نه غربی یعنی اینکه هیچ کدام در ایران دخالت نکنند که البته مطالبهای کاملاً بهجا و بهحق است[۱۷۰].[۱۷۱]
خودباوری ملی (ما میتوانیم)
امام خمینی شعار «اگر بخواهیم، میتوانیم» را مشروط به چند عامل میداند: ۱- اتکال به خداوند تعالی ۲- اتکاء به نفس و قطع وابستگی به دیگران ۳- تحمل سختیها برای رسیدن به زندگی شرافتمندانه و ۴- خارج شدن از سلطة اجانب[۱۷۲]. خودباوری یا همان ایده ما میتوانیم، شناخت و پذیرش تمام ابعاد وجودی یک ملت است که در اتصال تاریخی با اعتماد به نفس ملی میتواند زمینه پیشرفت و جبران تمام عقبماندگیهای گذشته را فراهم کند. محصول خودباوری، امید یک ملت به آینده است. به وجود آمدن باور اینکه «ما میتوانیم» به نظر امام خمینی گام اول است. این باور ارادهای را به وجود میآورد که خودش موجد حرکت و کار خواهد شد[۱۷۳]. به نظر بنیانگذار انقلاب اسلامی، مردم اگر چیزی را واقعاً بخواهند آن خواسته، شدنی و قابل تحقق است.[۱۷۴]
استقلال تربیتی
جهانبینی توحیدی و نوع تکامل یافته آن یعنی دین اسلام منهجی برای هدایت و تربیت است و برای ایجاد زمینه رشد و کمال در انسان و جامعه، طرح و برنامه دارد. تمام دستورها و احکامی که در این شریعت کامل تبیین شده، برای آن است که موانع مسیر تعالی و تربیت انسانی را برطرف سازد.
از دیدگاه امام خمینی ضرر انسان تربیتنشده برای جوامع مختلف بیشتر از تمام موجودات و شیاطین است. انسان عصاره همه موجودات و فشرده تمام عوالم است و انبیاء آمدهاند برای اینکه این عصاره بالقوه را بالفعل کنند[۱۷۵]. نظام تربیتی در رژیم پهلوی طوری سامان یافته بود که اصل را بر عدم تربیت الهی افراد میگذاشت. در نظام تربیتی وابسته پهلوی از همان ابتدا فرد را به جای یک مسلمان ایرانی، یک موجود وابسته بار میآورد. این نوع آموزش از کودکستان، دبستان و دبیرستان و تا مقطع دانشگاه ادامه داشت. به نظر امام خمینی این نظام تربیتی فاسد به مرور این بیماری فرهنگی را در بین ایرانیان به وجود آورد که ما نمیتوانیم کار بکنیم. ما همه چیز را باید از خارج بیاوریم. حتی اگر مشابه آن کالا و یا تخصص را در داخل داشته باشیم. امام بر این باور بودند که این مسأله اتفاقی نبود بلکه یک فرایند کاملاً برنامهریزی شده برای گرفتن هویت و شخصیت از جامعه ایرانی بود. رژیم پهلوی میخواست خوف اینکه «ما نمیتوانیم» را در دلها و قلبها نهادینه کند. الگوبندی سهم ما میتوانیم در استقلال اقتضای «طبیعت جریان زندگی بشر» است. اگر کشوری خواهان عزت، اقتدار، استقلال، هویت، امنیت رفاه است باید به ما میتوانیم باور داشته باشد.
پرواضح است که دانش از دیرباز یکی از منابع اصلی تولید قدرت بوده و قدرتهای بزرگ در پرتو دانش اتباع خود پابرجا ماندند و بر دشمنانشان فائق آمدند. به هر حال باید دانست که امروزه قدرت محصول دانش است و البته اراده قدرت میتواند در حرکت، شتاب و سمت و سوی دانش مؤثر باشد. به همان میزان یک قدرت میتواند نظام دانایی و سرمایههای فکری و انسانی را سرکوب نماید. همان کاری که به اعتقاد امام خمینی رژیم پهلوی به عنوان قدرت مستقر در دوران تسلط بر ایران صورت میداد. در واقع درک رابطه بین قدرت و ما «میتوانیم» مسبوق به پذیرش تأثیرات متقابل این دو فاکتور طبیعی بر یکدیگر است[۱۷۶].[۱۷۷]
استقلال نخبگی
امروزه کاملاً پذیرفته شده است که نخبگان جامعه بخش مهم و ارجمندی از سرمایههای انسانی[۱۷۸] کشور هستند که سالیان متمادی برای ورود آنها به حوزه نخبگی سرمایهگذاری و هزینههای مادی و معنوی بسیاری صرف شده است. امروزه سرمایههای انسانی در پیوند مستمر با سرمایههای فکری[۱۷۹] جزو مهمترین داراییهای یک کشور محسوب میشوند و ابزار اصلی توسعه و پیشرفت قلمداد میگردند. (IC) یا سرمایههای فکری داراییهای نرم و غیرملموسی در حوزه نظامواره دانشی و تکنولوژیک است که در کنار داراییهای مشهود و قابل لمس یک کشور (فیزیکی، مالی و...) مطرح میشود. سرمایههای انسانی و فکری اما تنها در بستری از سرمایههای ساختاری[۱۸۰] در درون یک جامعه امکان شکوفایی و بازدهی دارند. سرمایه ساختاری عبارت است از زیرساختهای حمایتی، اولویتبندیهای سیاستگذاری و به عبارتی کلیه فراگردهایی که منجر به فعال کردن سرمایههای فکری و انسانی میگردد. سرمایه ساختاری مجموعه استعداد و خلاقیتی است که یک جامعه برای بهرهوری، استفاده بهینه و حمایت سختافزاری و نرمافزاری از نخبگان خود به کار میگیرد. انسجام هارمونیک سرمایههای فکری، انسانی و ساختاری در درون یک جامعه مقدمه توسعه و کامیابی جوامع در هزاره سوم محسوب میشود.
رژیم پهلوی در صدد بود ضمن سرکوب کردن سرمایههای فکری و انسانی در کشور ارتباط منطقی که باید بین سرمایههای ساختاری و نخبگان برقرار شود را نیز قطع کند. به بیان امام خمینی رژیم پهلوی حتی اگر یک آپاندیس ساده را میخواستند عمل کنند و طبیب حاذق داخلی هم وجود داشت، اما برای سرکوب سرمایههای فکری و انسانی کشور و همچنین به منظور در تقابل قرار دادن بسترهای ساختاری با نخبگان پزشک از خارج میآوردند[۱۸۱].[۱۸۲]
ضرورت و چیستی استقلال
استقلال[۱۸۳] یک مفهوم چند وجهی است که نمیتوان صرفاً دلالت معنایی آن را به حوزههای سیاسی محدود کرد. استقلال یک ارزش انسانی است که در تقابل با سرشت مذموم سلطهطلبی بشر رشد میکند و در ساحات مختلف شخصیتی، فرهنگی، اقتصادی، علمی، اجتماعی و سیاسی بازتاب داده میشود. در واقع مفهوم استقلال و دلالت معنایی آن به عنوان یک ارزش انسانی دو روی یک سکهاند که بدون هم وجود خارجی ندارند. میل به استقلال بخشی از فطرت انسانهاست و جزء ذاتیات انسان محسوب میشود. در فرهنگ علوم سیاسی، استقلال به جدا بودن حاکمیت یک کشور از هر نوع سلطه خارجی و آزادی اراده ملی برای اداره امور داخلی و خارجی خود که از خلال سازمان سیاسی دولت پدیدار میشود، گفته میشود. استقلال در یک تعریف مدرن، وضعیتی است که در یک دولت - ملت[۱۸۴]، مردم یک کشور سرنوشت خود را در دست داشته باشند و در قلمرو خود از حاکمیت برخوردار باشند. در واقع ارتباط مستمر و مؤثر بین عناصر یک دولت - ملت اعم از جمعیت، سرزمین و حاکمیت، بدون دخالت و اخلال بیگانه منجر به پدید آمدن دالی به نام استقلال میشود که البته ضرورتاً منطبق بر یک ارزش انسانی به عنوان مدلول اصیل نیست. استقلال با جنبههای مختلف فرهنگی و اقتصادی آن در اسلام با دو مفهوم «دارالاسلام» و «دارالکفر» ارتباط پیدا میکند؛ زیرا مرزبندیهای جدید جغرافیایی ملاک مناسبی برای استقلال نیست. مفهوم مدرن دولت – ملت و قواعد مربوط به آن تا پیش از قرن ۱۹ وجود خارجی نداشت. در گذشته مردمان بر پایه مذهب، زبان و یا وابستگیهای قبیلهایشان طبقهبندی و دستهبندی میشدند. در ادبیات اسلامی، الگوی تعلق مردمان عبارت است از جامعه واحدهای به نام «امت» که در لوای دین اسلام زندگی میکنند. سرزمینی که این جامعه واحده در آن زندگی میکنند دارالاسلام و سرزمین کفار تحت عنوان دارالکفر شناخته میشود. بر اساس این تقسم بندی خط کش مدرج استقلال در اسلام بیش از آنکه در داخل مرزهای یک دولت- ملت محدود شود، شعاع دایره وسیعی به نام سرزمینهای اسلامی را اندازه میزند. در منظومه فکری حضرت آیتالله خامنهای، استقلال به معنای تسلط مردمی یک کشور بر سرنوشت خودشان است یعنی اینکه بیگانه نتواند مغرضانه و خائنانه دستدرازی کند[۱۸۵]. مختصات استقلال در نگاه حضرت آیتالله خامنهای موجد یک نفی و یک اثبات است. این نفی و اثبات عبارتاند از: نفی استثمار، نفی سلطه پذیری، نفی تحقیر ملت به وسیله قدرتهای سیاسی دنیا، نفی وابستگی سیاسی، نفی نفوذ و دخالت قدرتهای مسلط دنیا در کشور، نفی سکولاریسم اخلاقی؛ اباحیگری و اثبات هویت ملی، هویت ایرانی، اثبات ارزشهای اسلامی، دفاع از مظلومان جهان، تلاش برای دست پیدا کردن بر قلههای دانش[۱۸۶].
دولتهایی که به دنبال استقلال هستند معمولاً اعلامیه استقلال[۱۸۷] صادر میکنند که اولین نمونه آن اعلامیه استقلال اسکاتلند در ۱۳۲۰ میلادی است و آخرین نمونه آن اعلامیه استقلال سودان جنوبی در ۲۰۱۱ میلادی میباشد. مشهورترین اعلامیه مربوط به اعلامیه استقلال آمریکا در ۱۷۷۶ میلادی میباشد. البته اعلامیه استقلال لزوماً به معنای به دست آوردن تمام مؤلفههای مربوط به استقلال نیست مانند سودان جنوبی که با دخالت آمریکا و کمک مستقیم وی به سالوا کاییر (Salva Kiir) که قبل از استقلال این کشور، رهبر ارتش سابق شورشیان -SPLA) ارتش آزادیبخش سودان(بود علیه خارطوم صورت گرفت. از منظر تاریخی سه دوره مشخص را میتوان در اعلان استقلال کشورها بر شمرد. دوره اول مربوط به سالهای ۱۷۷۶ م تا ۱۸۴۸ م. در آمریکا و اروپا است که از اعلامیه استقلال در آمریکا شروع میشود و به تب ناسیونالیسم در اروپا ختم میشود. ناسیونالیسم در قرن نوزدهم باعث ایجاد تغییر و تحولاتی در نقشه اروپا شد. ملتهایی مثل آلبانیها و صربها، بر ضد امپراتوریهایی که بر آنها حکومت میکردند، شوریدند و به کشورهای مستقل تبدیل شدند. آلمان و ایتالیا طی سلسله جنگهایی، به وحدت و یکپارچگی دست یافتند. پس از چندین جنگ، یک نظام پادشاهی در ایتالیا در ۱۸۶۱ و امپراطوری آلمان در ۱۸۷۱ تشکیل شدند. دوره دوم مربوط به دو دهه اول قرن بیستم و سالهای پس از جنگ جهانی اول است که با فروپاشی امپراتوریهای عثمانی و اتریش-مجارستان، تعداد زیادی از کشورهای تازه استقلال یافته سر بر آوردند. مجارستان، اتریش، یوگوسلاوی، چک و اسلواکی و... از دل امپراتوری اتریش- مجارستان سر برآوردند. پس از شکست امپراتوری عثمانی در جنگ جهانی اول و در پی قرارداد استعماری سایکس - پیکو که زمینه تجزیه این امپراتوری بزرگ اسلامی را به وجود آورد، کشورهایی نظیر ترکیه و عراق استقلال خود را اعلام کردند. اما دوره سوم را میتوان در دهههای ۱۹۴۵ تا ۱۹۷۹ جستجو کرد. که در این مقطع حدود ۷۰ کشور جدید از بقایای امپراتوریهای استعماری مستقل شدند. استقلال الجزایر از فرانسه در ۱۹۶۲ م. انگولا از پرتغال در ۱۹۷۵م، بروندی از بلژیک در ۱۹۶۲ م. گینه استوایی از اسپانیا در ۱۹۶۸ م. گامبیا، غنا، کنیا از بریتانیا به ترتیب در ۱۹۶۵، ۱۹۵۷، ۱۹۶۳ م و... نمونههایی از این کشورهای تازه استقلال یافته هستند.[۱۸۸]
جایگاه استقلال در اندیشه مقام معظم رهبری
استقلال یک ملت از منظر حضرت آیتالله خامنهای یعنی تسلط واقعی مردم بر سرنوشت خودشان و اینکه تسلط نظام سلطه نسبت به هر ملت و هر کشوری و در هر جایی مردود است[۱۸۹]؛ زیرا در این صورت منافع آن ملت نادیده گرفته شده و هویت و عزتش نابود خواهد شد[۱۹۰]. استقلال در ادبیات سیاسی رهبران انقلاب اسلامی چه در زمان حضرت امام خمینی و چه در دوره رهبری حضرت آیتالله خامنهای از جایگاه رفیع و بینظیری برخوردار است؛ چراکه یکی از شعارهای اصلی ملت ایران در جریان انقلاب اسلامی شعار «استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی» بوده و هست. درباره استقلال میتوان اعتراف کرد که علیرغم تکیه رهبران انقلاب اسلامی بر استقلال کشور و همچنین تأکید مردم بر این دال اثرگذار، هنوز مدلول بومی و اسلامی استقلال در ادبیات سیاسی جمهوری اسلامی مهجور و مظلوم است. در واقع واکاوی و ریشهیابی مفهوم استقلال متناسب با هستیشناسی، انسانشناسی، شناختشناسی و ارزششناسی اسلامی که پایه و شالوده مردمسالاری دینی است خواسته یا ناخواسته، عامدانه یا از سر سهو مورد غفلت قرار گرفته و امروز به سختی میتوان به کتاب یا تحقیق مجزایی که به عمق این مفهوم رسیده باشد دست یافت. در رهیافت حضرت آیتالله خامنهای اگر کشور استقلال خود را از دست بدهد و بیگانگان بتوانند در سرنوشت آن جامعه دخالت کنند دو ثروت اصلی یک کشور به تاراج میرود[۱۹۱]:
ثروت معنوی چیزی نیست جز زبان، هویت، مذهب، تمدن، عزت نفس، افتخارات و هر آنچه شاکله فرهنگ یک کشور را تشکیل میدهد. این ثروت معنوی و هویت جمعی توسط بیگانگانی که بر مقدرات یک جامعه حاکم میشوند به غارت میرود. نمونه تاراج ثروت معنوی جوامع مختلف در دوران سیاه استعمار در کشورهای آسیایی، آفریقایی، آمریکای لاتین و... به چشم میخورد. در بسیاری از مستعمرات، امروزه زبان رسمی زبان استعمارگران است. در هندوستان، بنگلادش و غنا زبان رسمی انگلیسی، در سنگال زبان فرانسوی، در مکزیک زبان اسپانیایی و... است.
کشور پرو در آمریکای جنوبی وارث تمدن عظیم اینکاییها است. این در حالی است که به اذعان رئیس جمهور وقت پرو در گفتگو با حضرت آیتالله خامنهای در دوران ریاست جمهوری ایشان استعمارگران اسپانیایی در دوران حضورشان در این کشور حتی اجازه این را نمیدادند که مردم از تاریخ کشورشان مطلع شوند[۱۹۲]. اسپانیاییها بسیاری از مواریث تمدنی اینکاییها را یا به غارت بردند و یا آنها را تخریب کردند. اینکاییها به واسطه ابتکارات خارقالعاده خویش در زمینه مهندسی پلها و تأسیسات توانسته بودند روش مخصوصی برای انتقال آب احداث کنند. اسپانیاییها اقدامات غیر انسانیای برای نابودی کامل بقایای تمدن آزتک (AZTEC) در مکزیک انجام دادند. مکزیک مهد یکی از مهمترین تمدنهای باستان، آزتک، بوده است. تمدن بومی در این کشور در سال ۱۵۱۹. م از سوی اسپانیاییها مورد حمله قرار گرفت و جنگهای خونینی در این کشور به راه افتاد. امروزه تنها برخی یادگارهای تمدنی و زبانی از آزتکها به جا مانده است. ثروت دیگری که استعمار در کشورهایی که استقلال خود را از دست دادهاند به یغما میبرد ثروت مادی است. اساساً استعمار[۱۹۳] پس از انقلاب صنعتی، با معطوف شدن روی ملزومات شیوه تولید صنعتی مدرن که یکی از آنها مواد خام برای کارخانههای تازه تأسیس و همچنین تأمین سوختهای فسیلی برای به حرکت در آوردن چرخ صنایع جدید است و دیگری ردیابی بازارهای بینالمللی به منظور فروش محصولات و تولیدات انبوه کارخانهها استوار شده است. در واقع سودجویی اقتصادی روح استعمار است که کشورهای فاقد استقلال، مکان مناسبی برای ارضای این خوی پلشت محسوب میشوند. طی قرارداد دارسی که در اواخر دوران سلطنت قاجاریه، در سال ۱۹۰۱ با دولت ایران امضا شد، امتیاز نامه نفت ایران به ثمن بخس به انگلیسها واگذار شد. این قرارداد یکی از نمونههای تلاش دولتهای استعماری برای چپاول منابع و منافع مادی سایر کشورها قلمداد میشود. منفعتطلبی استعمارگران و سودجویی بیحد و مرز آنها در برخی موارد، حتی منجر به نابودی صنایع داخلی و سنتی مستعمرات میشد. مثلاً هندوستان یکی از صادر کنندگان سنتی منسوجات تا پیش از قرن ۱۷ بود[۱۹۴]. اما از اواسط قرن هیجدهم به واسطه انقلاب صنعتی در اروپا و به خصوص انگلستان که موجب به وجود آمدن کارخانههای بزرگ تولید پارچه و شیوه صنعتی تولید منسوجات شد در جریان استعمار هندوستان نه تنها وضعیت تولید سنتی پارچه در کشور هند ارتقایی نیافت بلکه حتی پس از گذشت چند دهه، هندوستان به یکی از بزرگترین واردکنندگان پارچه از بریتانیا تبدیل شد. در واقع شیوه تولید سنتی منسوجات در هند پس از چند دهه استعمار نابود شد و این مستعمره ضمن تولید منابع خام به یکی از بازارهای اصلی منسوجات انگلیسی تبدیل شد.[۱۹۵]
مبانی استقلال
مبانی استقلال از دیدگاه حضرت آیتالله خامنهای را باید در هستیشناسی و انسانشناسی الهی ایشان به عنوان رهبر جامعه اسلامی جستجو کرد. مبانی هستیشناسی و انسانشناسی حضرت آیتالله خامنهای در تبیین مفهوم استقلال همچون امام خمینی مبتنی بر حکمت متعالیه صدرایی و اصالت وجود است[۱۹۶]. این جهانبینی که در برابر جهان بینی ماتریالیستی معاصر (اعم از لیبرالیسم یا کمونیسم) قرار دارد، هستی را دارای هدف، مبدأ، معاد، نظام اکمل و جلوه ظهور حق تعالی میداند. در نگاه توحیدی از آنجا که غایت القصوای هستی، یگانه پرستی و تسلیم در برابر ذات اقدس الله است؛ از این رو کسی که خود را بنده خدا میداند حاضر نمیشود بندگی و بردگی کس دیگری را بپذیرد؛ چراکه خواسته یا ناخواسته در دام شرک افتاده است. از دیدگاه حضرت آیتالله خامنهای زمانی که در پاسخ به سؤال ﴿لِمَنِ الْمُلْكُ﴾[۱۹۷]، گفته شود: ﴿لِلَّهُ الْوَاحِدُ الْقَهَّارُ﴾[۱۹۸]، شالوده استقلال چیده میشود[۱۹۹]. از منظر ایشان در دوران سلطه استکبار، غفلت از توحید ناب اسلامی و مفهوم «زندگیشمول» آن بود که صحنه را برای بُتهای استعمار باز گذارد و به خداوندان زر و زور، فرصت تاخت و تاز داد[۲۰۰]. حضرت آیتالله خامنهای در مقاله «روح توحید، نفی عبودیت غیر خدا» یگانه پرستی را علاوه بر یک جهان بینی، نوعی دکترین اجتماعی قلمداد میکنند و مینویسد: «توحید، تنها نظریه فلسفی و ذهنی و غیر عملی نیست که به هیچ روی، کار به سیاه و سفید زندگی نداشته باشد و دست به ترکیب گلههای بشری نزند و در تعیین جهتگیریهای انسان و تلاش و عمل بایسته او دخالت نکند و فقط به همین اکتفا نماید که باوری را از مردم بازگیرد و باوری دیگر به جای آن بنشاند؛ بلکه از سویی یک جهان بینی است: تلقی بخصوص است از جهان و انسان، و موضع انسان در رابطه با دیگر پدیدههای گیتی و موضع وی در تاریخ و امکانات و استعدادها و نیز نیازها و خواستهایی که در او و با او همواره هست؛ و بالاخره، جهت و نقطه اوج و تعالی او و از سوی دیگر، یک دکترین اجتماعی است: طرحی و ترسیمی است از شکل محیط متناسب انسان، محیطی که وی میتواند در آن به سهولت و سرعت رشد کند و به تعالی و کمال ویژه خود نائل آید. پیشنهاد قواره و قالبی مخصوص است برای جامعه با تعیین خطوط اصلی و اصول بنیانی آن و بنابر این، هر آنگاه که در جامعههای جاهلی و طاغوتی (جامعههایی که بر مبنای ناآگاهی از حال انسان یا تعدی بر ارزشهای راستین وی بنیاد گردیده) مطرح گردد یک دگرگونسازی است؛ بعثتی است در دلهای فرو خفته و جانهای بیمار و طوفانی است در مرداب راکد اجتماع سامان و هنجاری است برای آن اجتماع ناساز و بیقواره؛ تبدیل و تغییری است در نهادهای روانی و بنیانهای اقتصادی و اجتماعی و در ارزشهای اخلاقی و انسانی و کوته سخن، تعرضی است بر وضع موجود و بر سلطهها و قدرتهای نگاهبان آن و بر جو و فضایی که بدان مجال ادامه و رشد و تغذیه میدهد»[۲۰۱].
خداوند متعال در آیه ۲۵۵ سوره بقره میفرماید: ﴿اللَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ الْحَيُّ الْقَيُّومُ﴾[۲۰۲]. آنچه که از این آیه شریف مستفاد میشود این است که مالک حقیقی همه چیز اوست و مالکیت انسان در واقع عاریتی بیش نیست. مالکیت انسان، چند روزه و با شرایط محدودی است که از طرف مالک حقیقی یعنی خداوند تعیین میشود. حال که همه مملوک او هستند، پس چرا مملوکی مملوک دیگر را بپرستد؟ دیگران نیز بندگانی همچون ما هستند؛ ﴿عِبَادٌ أَمْثَالُكُمْ﴾[۲۰۳] هستی، ملک خداست و قوانین حاکم بر آن محکوم خداوندند. ای کاش انسانها هم از مِلک او و هم از مُلک او بهتر استفاده میکردند. اگر همه چیز از خدا و برای خداست، دیگر بخل و حرص چرا؟ آیا خدای خالق، ما را رها کرده است؟ ﴿أَيَحْسَبُ الْإِنْسَانُ أَنْ يُتْرَكَ سُدًى﴾[۲۰۴][۲۰۵]. در این هستیشناسی خداوند متعال انسان را رها نکرده است و به میزانی که خود صلاح میداند از استقلال، ملک و عزت بهرمندش میسازد. ﴿قُلِ اللَّهُمَّ مَالِكَ الْمُلْكِ تُؤْتِي الْمُلْكَ مَنْ تَشَاءُ وَتَنْزِعُ الْمُلْكَ مِمَّنْ تَشَاءُ وَتُعِزُّ مَنْ تَشَاءُ وَتُذِلُّ مَنْ تَشَاءُ بِيَدِكَ الْخَيْرُ إِنَّكَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ﴾[۲۰۶]. منطبق بر این هستیشناسی، خداوند به هر کس که شایسته و لایق باشد، حکومت میدهد. همانگونه که به سلیمان، یوسف، طالوت و ذوالقرنین عطا نمود. اما در حقیقت مالک اوست و دیگران امانتداری بیش نیستند و باید طبق رضای مالک اصلی عمل کنند. استقلال و عزت به دست خداست و از دیگران نمیتوان توقع استقلال داشت.[۲۰۷]
انواع استقلال
مفهوم استقلال اگرچه دارای پهنه گستردهای از مضامین ذهنی و عینی است. اما بیش از آنکه نوع پذیر باشد، سطح پذیر است. یعنی اساساً استقلال مفهومی متنوع نیست و بنابر مبانی گفته شده از منظر مقام معظم رهبری استقلال واقعی یک نوع بیشتر نیست. البته میتوان سطوحی را برای استقلال قائل شد. سطح اول یا اولین مرتبه استقلال، «استقلال شخصیتی و فکری» است. سطح دوم استقلال در یک مرتبه اجتماعی و ناظر به تقسیمات ارضی جوامع مدرن، «استقلال ملی» است. مرتبه عالی استقلال در یک سطح فراملی و در قد و قامت جهان اسلام است که از آن در این مجال تحت عنوان «استقلال امت» یاد میشود. تحقق نهایی استقلال در یک کشور مسلمان مثل ایران در گرو تحصیل سطوح استقلال در حوزههای فردی، ملی و امتی به صورت توأمان میباشد. از این رو مقام معظم رهبری همواره در ترسیم مسیر حرکت رو به جلو ملت ایران، قائل به وجود یک زنجیره منطقی بین مبدأ که ناشی از جوششهای فکری است و معاد و مقصد این حرکت که تشکیل امت اسلامی است هستند. به نظر ایشان ملت ایران در مسیر حرکت رو به جلو خود، ابتدا از نهضت اسلامی آغاز کرد، سپس انقلاب اسلامی، بعد از آن ایجاد نظام اسلامی و بعد دولت اسلامی و سپس تحقق جامعه اسلامی و در نهایت تشکیل امت اسلامی را هدف گرفته است[۲۰۸]. استقلال فردی، ملی و امت مانند تار و پود در هم تنیدهاند و نمیتوان تار را از پود و یا پود را از تار منفک کرد. یعنی تا زمانی که استقلال فردی به دست نیاید استقلال ملی نیز محقق نمیشود و تا زمانی که استقلال ملی رخ ندهد زمینهها برای تقویت استقلال فردی و شخصیتی و همچنین استقلال امت در قالب جهان اسلام مهیا نمیگردد. بنابراین، شاخصها، باید ناظر به این سه مرحله از استقلال طراحی شود. از منظر اسلامی اساساً نمیتوان به استقلال ملی بدون رسیدن به استقلال شخصیتی دست یافت و از سویی نمیتوان نسبت به استقلال مجموعه جهان اسلام بیتوجه بود. یعنی مسلمانی که به لحاظ شخصیتی و فکری به استقلال میرسد نمیتواند نسبت به حوادث سایر کشورهای مسلمان حساسیت نداشته باشد و یا کشور اسلامی که به استقلال ملی میرسد نمیتواند در خصوص استقلال فردی و رهایی اتباع خود از قید هر نوع بندگی موضعی نداشته باشد.[۲۰۹]
استقلال فردی
استقلال شخصیتی و فکری مقدمه سایر سطوح استقلال است. تا فرد به لحاظ شخصیتی به درجه استقلال نرسد، نمیتوان انتظار تحقق سایر سطوح استقلال را داشت. مقام معظم رهبری در خصوص استقلال فکری و شخصیتی با تأکید بر کرامت انسانی ﴿وَلَقَدْ كَرَّمْنَا بَنِي آدَمَ﴾[۲۱۰] شناخت و نوع نگرش به انسان را مبنا فرض میکند. انسان به طور طبیعی دارای ویژگیهای ذاتی مثل فطرت و در عین حال ویژگیهای اکتسابی مثل پیشرفت و تکامل است. ویژگیهای اکتسابی، بر حسب انتخاب انسان، میتواند سه جهت داشته باشد؛ جهت الهی، شیطانی و حیوانی. مبتنی بر هستیشناسی و شناختشناسی الهی، انسان معتقد و موحد به استقلال از غیر خدا میرسد. اسلام دین توحید است و توحید یعنی رهایی انسان از عبودیت و اطاعت و تسلیم در برابر هر چیز و هرکس به جز خدا. این انسان با احساس بینیازی از غیر خدا ضمن نفی سلطه پذیری به نوعی استقلال شخصیتی میرسد. امام علی(ع) در وصیتی خطاب به فرزندش امام حسن مجتبی(ع) میفرماید: «لَا تَكُنْ عَبْدَ غَيْرِكَ وَ قَدْ جَعَلَكَ اللَّهُ حُرّاً» بنده غیر خدا مباش؛ زیرا خداوند تو را آزاد آفریده است[۲۱۱]. حضرت آیتالله خامنهای توحید را به معنای تکریم و ارزش دادن به انسان میدانند: عنصر فاخر و ارجمند انسان بسی ارزندهتر از آن است که اسیر و مقهور و ذلیل در برابر هر کسی به جز خدا باشد. تنها آن هستی مطلق و کمال زیبایی مطلق است که میشاید انسان، شیفته و ستایشگر و نیایشگر او شود... این والاگرایی، خود مرتبهای از والایی است و به جز آن ذات متعال هیچ کس و هیچ چیز در رتبتی نیست که انسان را بنده و ستایشگر خود سازد. همه بتهای جامد و جانداری که خود را بر مغز و دل و تن انسان تحمیل کرده و قلمرو خدا را در پهنه زندگی انسان، غاصبانه به تصرف درآوردهاند، پلیدیها و پلیدهایی هستند که آدمی را از طهارت و صفای فطریاش ساقط کرده و بدو خفت و ذلت دادهاند و انسان برای آنکه رتبه والای خود را بازیابد، باید از آنها روی بگرداند و ننگ آلودگی به عبودیت آنان را از خود بزداید. هیچ بینش انسان گرای مادی نتوانسته است برتری و گزیدگی و اصالت انسان را با این ظرافت و عمق مطرح سازد[۲۱۲].
﴿إِنِ الْحُكْمُ إِلَّا لِلَّهِ أَمَرَ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِيَّاهُ ذَلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ﴾[۲۱۳]. حاکمیت فقط از آن خداست، فرمان داده است که جز او را عبادت نکنید، این است آئین استوار. در واقع انسان مستقل، از طاغوت استقلال مییابد و بنده ذات اقدس الهی میگردد؛ چراکه در این منظر هیچ انسانی بر انسان دیگری حق ولایت ندارد و تنها مالکیت، ربوبیت و ولایت از آن ذات اقدس الله است[۲۱۴]. از آنجا که خداوند مالک همه ملکها و مملوکها نیز هست به اذن خود این نعمت یعنی ملک را به بندگان خاصش تفویض مینماید. به تعبیر علامه طباطبایی در تفسیر المیزان در ذیل آیه ۲۶ سوره آل عمران کلمه «ملک» بدان جهت که در این آیه مطلق آمده و (نفرموده ملک حق را به هر کس بخواهی میدهی)، شامل ملک حق و ملک باطل هر دو میشود، و خلاصه میفهماند فرمانروایی آن کس که در ملکش عدالت میکند، و هم فرمانروایی کسی که در ملکش جور و ستم روا میدارد، هر دو از خدا است، برای اینکه ملک خودش فی نفسه موهبتی از مواهب خداست، نعمتی است که میتواند منشأ آثار خیری در مجتمع انسانی باشد، و به همین جهت است که میبینیم خدای تعالی علاقه و دوست داشتن ملک را فطری و جبلی انسانها کرده است. پس ملک حتی آنچه در دست غیر اهلش افتاده بدان جهت که ملک است، مذموم نیست، آنچه مذموم است یا به دست گرفتن نااهل است، مثل ملکی که شخص ظالم و غاصب از دیگری غصب کرده، و یا خود آن هم مذموم نیست، بلکه سیرت و باطن خبیث او مذموم است، چون او میتوانست برای خود سیرتی نیکو درست کند، که البته برگشت این نیز به همان وجه اول است. به بیانی دیگر میگوییم: ملک نسبت به کسی که اهلیت آن را دارد نعمت است، و این نعمت را خدای سبحان در اختیار او نهاده، و نسبت به آنکه اهلیت ندارد نقمت و بدبختی است، و این نقمت و عذاب را خدا به گردن او انداخته، پس به هر حال ملک چه خوبش و چه بدش از ناحیه خداست، و فتنهای است که با آن بندگان خود را میآزماید[۲۱۵]. همین اذن پروردگار در تفویض ملک سرمنشأ ولایت است. خداوند متعال از آنجا که ﴿تُؤْتِي الْمُلْكَ مَنْ تَشَاءُ وَتَنْزِعُ الْمُلْكَ مِمَّنْ تَشَاءُ وَتُعِزُّ مَنْ تَشَاءُ وَتُذِلُّ مَنْ تَشَاءُ﴾[۲۱۶] است عدهای از بندگان و اولیاء خود را بر سایرین مسلط کرده و بدانها مقام اولی الامری بخشیده است. در حقیقت اطاعت از ولی خدا منافاتی با استقلال ندارد بلکه اگر انسانی میخواهد استقلال داشته باشد حتماً میبایست خدا باور باشد و این خدا باوری به غیر از اطاعت از ولایت ولی خدا ممکن نیست.
از منظر مقام معظم رهبری انسان، برخلاف دیگر خویشاوندانش، که رام و دستبسته در گذرگاه طبیعی و فطری خویش به راهند - از نیروی انتخاب و اراده برخوردار است، راه فطری و طبیعی را باید به انتخاب بپیماید، که همین راز تعالی و ترقی اوست این بدان معنی است که میتواند از این روند طبیعی تخلف ورزد. ﴿فَمَنْ شَاءَ فَلْيُؤْمِنْ وَمَنْ شَاءَ فَلْيَكْفُرْ﴾[۲۱۷]. توحید، انسان را به پیمودن راه طبیعی و فطریاش که در آن با همه جهان همگام است فرامی خواند، انسان را که خود عضو اصلی جهان است در عمل و تلاش بدان پیوند میزند و در پهنه وجود، وحدت و یکسانی مطبق پدید میآورد ﴿أَفَغَيْرَ دِينِ اللَّهِ يَبْغُونَ وَلَهُ أَسْلَمَ مَنْ فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ طَوْعًا وَكَرْهًا وَإِلَيْهِ يُرْجَعُونَ﴾[۲۱۸]. در این دیدگاه استقلال در وجود ﴿فَمَنْ يَكْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَيُؤْمِنْ بِاللَّهِ﴾[۲۱۹] تجلی مییابد. در این انسانشناسی بینیازی از غیر خدا مقدمه استقلال شخصیتی و خودباوری است که این خودباوری سنگ بنای اعتماد به نفس ملی به حساب میآید. در حقیقت مبتنی بر نگاه وحیانی حضرت آیتالله خامنهای، تحقق استقلال حقیقی تنها برای یک انسان موحد ممکن است. در انسانشناسی حضرت آیتالله العظمی، انقلاب اسلامی نتیجه تحول در ویژگیهای اکتسابی مردم ایران به سوی ملاکها و معیارهای الهی است. ﴿إِنَّ اللَّهَ لَا يُغَيِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّى يُغَيِّرُوا مَا بِأَنْفُسِهِمْ﴾[۲۲۰]. از این رو استقلال حقیقی تا زمانی که یک ملت خودشان این استقلال را نخواهند، تحصیل نخواهد شد.
بر این اساس حضرت آیتالله خامنهای مبتنی بر منطق قرآن، استقلال و عزت واقعی را متعلق به خداوند و متعلق به هرکسی میدانند که در جبهه خدایی قرار میگیرد. در مصاف بین حق و باطل، بین جبهه خدا و جبهه شیطان، عزت متعلق به کسانی است که در جبهه خدایی قرار میگیرند. خداوند متعال در سوره فاطر میفرماید: ﴿مَنْ كَانَ يُرِيدُ الْعِزَّةَ فَلِلَّهِ الْعِزَّةُ جَمِيعًا﴾[۲۲۱]. همچنین در سوره منافقون آمده است: ﴿وَلِلَّهِ الْعِزَّةُ وَلِرَسُولِهِ وَلِلْمُؤْمِنِينَ وَلَكِنَّ الْمُنَافِقِينَ لَا يَعْلَمُونَ﴾[۲۲۲]؛ عزت متعلق خدا و متعلق به پیامبر و مؤمنین است[۲۲۳]. در این نگاه استقلال شخصیتی منجر به پدید آمدن شقوق مختلف استقلال جامعه میگردد؛ چراکه مقدمه تغییرات اجتماعی تحولات انفسی است. در حاق واقع استقلال شخصیتی و اعتماد به نفس و خودباوری، مناشِئ استقلال ملی و استقلال امت اسلامی است.[۲۲۴]
استقلال ملی
مفهوم استقلال ملی معمولاً در خصوص روابط خارجی یک کشور به کار میرود و یک ملت استقلال طلب میخواهد وابستگیها را تحلیل بدهد و اتکای به دیگران را به حداقل برساند[۲۲۵]. اگر بخواهیم تعریف دیگری از مفهوم استقلال ملی ارائه کنیم، باید موارد زیر را نیز اضافه کنیم:
- جدا نمودن حاکمیت یک کشور از هر نوع سلطه و اقتدار خارجی.
- وضع هر تجمع بشری که دستگاه و ارکان آن به نسبت دستگاه و ارکان تجمع بشری دیگر در حال اطاعت و پیروی واقع نشده باشد. است.
- حقی که به موجب آن، هر کشور در سیاست داخلی یا خارجی خود آزاد است[۲۲۶].
استقلال ملی در ادبیات سیاسی حضرت آیتالله خامنهای و همچنین شعارهای استقلال طلبانه ملت ایران عبارت است از نفی سلطه پذیری و رهایی جامعه از دخالت خارجی در مرحله اول و به دست آوردن توانایی برای رقم زدن سرنوشت و مقدرات یک کشور توسط ملت در گام دوم است. مرحله اول یعنی نفی استثمار، نفی استعمار، نفی تحقیر ملت به وسیله خارجی، نفی وابستگی سیاسی، نفی نفوذ و دخالت قدرتهای مسلط دنیا در کشور. در مرحله دوم استقلال که اداره کشور به دست عناصر داخلی میافتد آنها برای صیانت از استقلال ملی باید ضمن تقویت اعتماد به نفس ملی و خودباوری؛ هویت اسلامی - ایرانی جامعه، کارآمدی، ضرورت دفاع از مظلومان جهان، تلاش برای دست پیدا کردن بر قلههای دانش و... را اثبات کنند.
تحقق اهداف ملی تابعی از استقلال واقعی یک کشور میباشد. یکی از مقولات اساسی در تصویرسازی منسجم از رویکردهای ملی و بینالمللی یک کشور مسأله «اهداف ملی» است. کشورهای مختلف در عرصههای سیاسی و اجتماعی اهداف متفاوتی دارند که تحقق این اهداف نیازمند شیوههای مختلف و از همه مهمتر مسبوق به تأمین منابع مادی و معنوی است. یکی از مهمترین منابع برای تأمین اهداف ملی استقلال یک کشور است. البته استقلال ملی علاوه بر اینکه منبع تحقق اهداف ملی است، خود یکی از اهداف اصلی ملتها محسوب میشود. اهداف ملی در برخی مواقع همسو با اهداف سایر کشورها قرار میگیرند و برخی اوقات درست در نقطه مقابل آن قرار دارند. استقلال ملی به عنوان یکی از مبانی اصولی نظام مردمسالاری دینی یکی از مطالبات اصیل مردم در انقلاب اسلامی در حوزههای مختلف سیاسی، اقتصادی و فرهنگی بود. هدف مردم از استقلال سیاسی این بود که ایران محکوم و تابع محض چند کشور اروپایی و یا آمریکا نباشد. به لحاظ اقتصادی هدف این بود که شریان حیات اقتصادی کشور از چنگال کمپانیها و کارتلهای بزرگ اقتصادی جهان خارج شود و ایران روی پای خود بایستد. از حیث فرهنگی هدف استقلال این بود که بندهای اختاپوس فرهنگی تحمیل شده به وسیله غرب به ایران با فرهنگ غنی و هزاران سالهای که دارد بگسلد و فرهنگ کشور کورکورانه پیر و فرهنگ بیگانه نباشد[۲۲۷]. حکومت اسلامی برخلاف بسیاری از نظامهای سیاسی خود را مأمور تعالی و افزایش کیفیت مادی و معنوی زندگی مردم میداند. در مردمسالاری دینی به جای بیاعتنایی به مردم، عشق به مردم حاکم است. به جای بیتوجهی به سرنوشت ملت، به خصوص سرنوشت جوانان، عشق به سرنوشت ملت و عشق به سرنوشت جوانان مطرح است. از این رو حکومت اسلامی مأموریت دارد به جای خودباختگی در مقابل بیگانگان، خودباوری در میان مردم را روز به روز توسعه دهد. به جای وابستگی سیاسی و اقتصادی و فرهنگی به بیگانگان، استقلال سیاسی و اقتصادی و فرهنگی را تقویت نماید. مبتنی بر همین مبانی، جمهوری اسلامی ایران همواره داعیه محو نظام سلطه را داشته است، یعنی رابطه سلطهگری و سلطهپذیری باید محو شود. حضرت آیتالله خامنهای بزرگترین ستم به جامعه جهانی را، سلطه قدرتمندان و استیلای نظام سلطه و همچنین تقسیم کشورهای جهان به سلطهگر و سلطه پذیر میداند به همین دلیل معتقد است سیاست جمهوری اسلامی ایران از ابتدا بر مخالفت با نظام سلطه استوار شده است[۲۲۸].
از منظر حضرت آیتالله خامنهای امروز ملت ایران و به خصوص جوانان بر اثر عوامل تأثیرگذاری نظیر انقلاب، دفاع مقدس، شخصیت ویژه امام خمینی، به نصاب قابل قبولی از اعتماد به نفس دست یافتهاند. دشمن این اعتماد به نفس ملی، استکبار سیطره جوی جهانی است. به نظر معظم له ملتی که به خودش اعتماد ندارد، همیشه منتظر است برای او چیزی فراهم کنند و به او بدهند[۲۲۹]. استعمار، اعتقاد و ایمان ملت به خودش را از او گرفته بود؛ اما انقلاب زندگی و نشاط و ایمان مردم را به آنها برگرداند[۲۳۰].[۲۳۱]
پویش استقلالطلبانه جهانی
پویش استقلالطلبانه جهانی را به طور منطقی میتوان در دو سطح در اندیشهها و آرای حضرت آیتالله خامنهای مورد مطالعه قرار داد. یکی در سطح فراملی و دیگری در سطح امت اسلامی که طبیعتاً استقلال امت اسلامی ذیل استقلال فراملی نیز تعریف میگردد. یعنی شاخصها و راهبردهای ناظر به استقلال فراملی در خصوص استقلال امت اسلامی نیز صادق است.[۲۳۲]
استقلال فراملی
استقلال فراملی افاده معنایی از پویش استقلالطلبانه ملتهای به ظاهر مستقل در برابر اجحافات و مظالم بیپایان نظام و فرهنگ سلطه دارد. استقلال ملتهای جهان همزاد قطع رگههای حیات استعمار کلاسیک در مستعمرات است. البته استقلالخواهی در بین ملتها با پیچیدهتر شدن روشهای استعمار هنوز از بین نرفته و این نشان میدهد اگرچه به ظاهر برخی از کشورها مستعمره نیستند اما در عین حال قسمت بزرگی از منابع اقتصادی و ثروتهای جهان در نتیجه مسابقات تسلیحاتی به هرز میرود. تضاد فزاینده بین شمال و جنوب هنوز همچون مهمترین مشکل جهان مطرح است. شرایط مبادله مواد خام با کالاهای صنعتی بیش از گذشته به ضرر جهان سوم تغییر یافته، صدور بحران و تشنج، با افزایش تصاعدی صدور تسلیحات به جهان سوم همراه بوده است و در نتیجه این ستم مضاعف، مفاهیم رشد و توسعه در بسیاری از مناطق به صورت شعارهایی دستنیافتنی و غیرعملی در آمده است. تاراج ثروتهای جهان سوم از طریق بحران وامها به منافع نسلهای آینده نیز تسری یافته است[۲۳۳]. همه این امور نشان میدهد که کشورها هنوز در مسیر تحقق آرمان استقلال هستند. از دیدگاه مقام معظم رهبری فرهنگ سلطه، ملتهای ضعیف را ذلّتپذیر و معتاد به ستم ساخته است. اما راه حل چیست؟ چگونه میتوان با این اعتیاد وحشتناک که باعث عقبماندگی میلیاردها انسان شده است مقابله کرد؟ در منظومه فکری حضرت آیتالله خامنهای همان طور که در سطوح مختلف استقلال نیز ذکر شد باید از استقلال فردی شروع کرد. باید از درون ذاتشان آنان را درمان کرد. باید باوری عمیق به کرامت و قدرت انسان به خدا، به ارزشهای انسانی راستین، به پوچی قدرتهای طاغوتی، در انسانها دمید و آنان را با این سلاح کندی ناپذیر، مسلح کرد[۲۳۴]. ایشان یکی از نمادهای استقلال خواهی کشورهای مستقل را جنبش غیر متعهدها میدانند و بر این باورند که شرایط گیتی حساس و جهان در حال گذار از یک پیچ تاریخی بسیار مهم است. انتظار میرود که نظمی نوین در حال تولد یافتن باشد. مجموعه غیر متعهدها حدود دو سوم اعضاء جامعه جهانی را در خود جای داده است و میتواند در شکلدهی آینده، نقشی بزرگ ایفاء کند[۲۳۵]. حضرت آیتالله خامنهای طی یک نطق تاریخی در شانزدهیمن اجلاس غیر متعهدها در تهران فراهم نمودن زمینههای تقویت پویش و جنبش استقلال طلبانه جهانی و مقابله با نظام و فرهنگ سلطه را خطاب به شرکت کنندگان این گونه برشمردند: در میان ما، کشورهای بسیار ثروتمند و نیز کشورهای دارای نفوذ بینالمللی کم نیستند. علاج مشکلات با همکاریهای اقتصادی و رسانهای و انتقال تجربههای پیش برنده و تعالی بخش، کاملاً امکان پذیر است باید عزمهامان را راسخ کنیم؛ به هدفها وفادار بمانیم؛ از اخم قدرتهای زورگو نترسیم و به لبخند آنان دل خوش نکنیم؛ اراده الهی و قوانین آفرینش را پشتیبان خود بدانیم؛ به شکست تجربه اردوگاه کمونیستی در دو دهه پیش، و شکست سیاستهای به اصطلاح لیبرال دموکراسی غربی در حال حاضر - که نشانههای آن را در خیابانهای کشورهای اروپایی و آمریکایی و گرههای ناگشودنی اقتصاد این کشورها همه میبینند - با چشم عبرت بنگریم. و بالاخره سقوط دیکتاتورهای وابسته به آمریکا و همدست رژیم صهیونیستی در شمال آفریقا و بیداری اسلامی در کشورهای منطقه را فرصتی بزرگ بشماریم[۲۳۶].
غیرمتعهدها در سالهای آغازین هزاره سوم در پی یک هویت جدید استقلال طلبانه است. استقلال خواهی میلیاردها انسان که دو سوم اعضای سازمان ملل را تشکیل میدهند ناشی از تداوم فرهنگ سلطه و استمرار اجحافات و زورگوییهای نظام سلطه است. همان طور که «احمد سوکارنو» یکی از بنیانگذاران این جنبش در کنفرانس معروفِ باندونگ در سال ۱۹۵۵ گفت؛ مبنای تشکیل عدم تعهد، نه وحدت جغرافیایی یا نژادی و دینی، بلکه وحدت نیاز است. آن روز کشورهای عضو جنبش عدم تعهد، به پیوندی که بتواند آنها را از سیطره شبکههای اقتدارگرا و مستکبر و سیری ناپذیر مصون بدارد، نیازمند بودهاند؛ امروز با پیشرفت و گسترش ابزارهای سلطهگری، این نیاز همچنان پابرجا است.[۲۳۷]
استقلال امت اسلامی
در سطح دیگری از تأیید پویش استقلال طلبانه جهانی در اندیشه مقام معظم رهبری، استقلال امت اسلامی مطرح است. امت اسلامی صرف نظر از مفاهیم مدرنی نظیر ملت، دولت، کشور و یا nation-stateهای مسلمان دارای معنایی کاملاً دینی است که صبغههای سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی داشته و حول یک دال برتر اشتراک نظر دارد. در دایرة المعارف بزرگ اسلامی درباره مفهوم امت آمده است: «واژهای با بُرد معنایی بسیار وسیع که میتواند جامع مفاهیمی چون قوم، قبیله، عشیره، گروههای نژادی و نیز ملت یا جامعهای مذهبی که تحت لوای هدایت یک پیامبر قرار دارد، باشد». واژه امت دارای معنای خاصی است که آن را از سایر واژههای مترادف، متمایز میگرداند. امت (الأمة) به هر جماعتی که امری واحد آنان را گردآورده باشد اطلاق میگردد. مثل دین واحد، مکان واحد. خواه آن امر جامع تسخیری باشد یا اختیاری. اصطلاح امت بیانگر مفهومی اساسی در اسلام است و اغلب به معنای جامعه مسلمانان میباشد. هر چند این واژه در طول تاریخ توسعه یافته اما غالباً برای ابراز وحدت اصولی مسلمانان در اشکال گوناگون به کار رفته است. مفهوم امت اسلامی حول وجود نازنین پیامبر اعظم(ص) منظومه وار در حال چرخش است و اصطکاک اعصار نه تنها به گریز از مرکز نینجامیده بلکه روز به روز به انسجام نظری و عملی مفهوم امت اسلامی منجر شده است.
بر اساس تعالیم دینی، امت برگزیده محافظ دین آسمانی و نماینده اراده الهی در زمین و وارث امانت خداوند است. امت اسلامی بر مبنای دین و پیغمبر واحد از آغاز بر اساس چنین برداشتی که بنا به سنت الهی خلافت و جانشینی خداوند بر زمین، متعلق به این امت مستضعف است، شکل گرفت. خداوند متعال در قرآن کریم وعده داده است ﴿وَعَدَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَيَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِي الْأَرْضِ﴾[۲۳۸]. و یا میفرماید: ﴿وَلَقَدْ كَتَبْنَا فِي الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّكْرِ أَنَّ الْأَرْضَ يَرِثُهَا عِبَادِيَ الصَّالِحُونَ﴾[۲۳۹]. بر این اساس، از آنجا که رسالت نبوی، رسالتی جهانی بود از همان ابتدا رویکرد فرامرزی و بینالمللی بر رسالت دین مبین اسلام حاکم بود. از این رو بیش از آنکه مفهوم استقلال در دایره مرزهای دولت - ملت تعریف شود در اسلام با دو مفهوم «دارالاسلام» و «دارالکفر» ارتباط پیدا میکند؛ زیرا مرزبندیهای جدید جغرافیایی ملاک مناسبی برای استقلال امت اسلامی نیست. در خصوص تابعیت هم این مسأله مصداق دارد. تابعیت امی یا اسلامی، یعنی پیوندی که در پرتو آن فقط افراد مؤمن و مسلمان گرد هم میآیند و امت واحدی را تشکیل میدهند، تابعیت اصیل از نظر اسلام همین تابعیت است و اسلام همواره سعی داشته تا جامعه مؤمنان را جایگزین (مجمع شهروندان) نماید. تابعیت به معنای مدرن آن، نتیجه تقسیم سرزمینی جوامع اسلامی است. ایده تعلق مردمان به زمین، در حقیقت محصول ظهور دولت - کشورهایی با حاکمیت سرزمینی است. ایده ملت، تابعیت و دولت - کشور، در حقیقت ریشه در تاریخ برخی کشورهای غربی دارد. در گذشته مردمان بر پایه مذهب، زبان و یا وابستگیهای قبیلهایشان طبقهبندی میشدند. در ادبیات سنتی اسلامی مدل تعلق مردمان عبارت است از جامعه واحدهای به نام «امت» که در لوای هنجارهای شریعت زندگی میکنند. امت اسلامی از ملتها و نژادها و پیروان مذاهب گوناگون تشکیل یافته است. این تنوع و پراکندگی جغرافیایی با ملاکهای مفهوم متداول استقلال که آن را در حریم ملتها میبیند متفاوت است. اما استقلال امت اسلامی با مبانی استقلال در اندیشه اسلامی کاملاً سازگار است. این تنوع که با پراکندگی جغرافیایی که در بخش حساس و مهمی از کره زمین همراه است، میتواند خود نقطه قوتی برای این پیکره عظیم به شمار آید و میراث و فرهنگ و تاریخ مشترک آنان را در گسترهای پهناور، از کارآمدی بیشتر برخوردار سازد، و انواع استعدادها و قابلیتهای انسانی و طبیعی را در خدمت آن به کار گیرد. استعمار غربی از آغاز ورود به کشورهای اسلامی، همین نکته را مدنظر ساخته و یکسره به تحریک انگیزههای تفرقه افکن پرداخته است[۲۴۰].
با پیروزی انقلاب اسلامی مسأله استقلال امت اسلامی در برابر استعمار مجدداً مطرح شد. امت اسلامی و ظرفیتهای عظیم درونی آن، در اواخر قرن بیستم با پیروزی انقلاب اسلامی در ایران قابلیت گفتمانسازی یافت و به درون شریانهای حیاتی جهان اسلام تزریق شد. انقلاب اسلامی هر چند در خطوط مرزی ایران اتفاق افتاد اما تار و پود و بافت روحانی آن بر مفهوم امت اسلامی استوار بود. امام خمینی رهبر کبیر انقلاب اسلامی نیز اگرچه بر صیانت از ملت و نه ملیگرایی تأکید میفرمودند، اما اصالت را به مفهوم امت اسلامی میدادند. اندیشه امام خمینی بر مبنای وحدت امت اسلامی فراتر از دایره دولت – ملتها نضج یافته بود و در همین راستا سیاستهای جمهوری اسلامی در هر دورهای طوری تنظیم میشود که فراسوی الگوی دولت - ملت حرکت کند و با درهم شکستن عوامل تفرقه، مقدمات وحدت و استقلال مسلمانان جهان و توسعه مفهومی امت اسلامی را فراهم سازد. با پیروزی انقلاب اسلامی و تشدید و تشجیع روحیه همگرایی بین ملتهای مسلمان جهان که نتیجه فاصله گرفتن از رویکردهای ناسیونالیستی و بلوغ سیاسی جوامع مسلمان، افزایش ارتباطات بین فرهنگی در عصر ارتباطات و دیالوگ غرضورزانه غرب در تخاطب مستقیم با جهان اسلام بود، مفهوم استقلال امت اسلامی در برابر رویکردهای استعماری نوین دنیای غرب مطرح شد. حضرت آیتالله خامنهای با طرح مسأله «استعمار فرانو» و مخاطرات آن برای جهان اسلام و همچنین تکیه بر «دیپلماسی وحدت اسلامی» موضوع استقلال امت اسلامی را بارور نمودند که اولین ثمرات آن در مقاومت فلسطین، پیروزی حزب الله لبنان بر صهیونیسم، استکبارستیزی در عراق و افغانستان، فراگیر شدن موج بیداری اسلامی در کشورهای منطقه و به ویژه در میان جوانان و روشنفکران، پیشرفتهای علمی و فناوری در ایران اسلامی و سایر کشورهای مسلمان، احساس هویت و تشخص در اقلیتهای مسلمان در بیشتر کشورهای غربی و... بود[۲۴۱].[۲۴۲]
اهداف استقلال
اهداف استقلال تابعی از آثار وضعی ماهیت استقلال و همچنین تلاشهایی است که برای کسب استقلال در یک کشور صورت میپذیرد که به برخی از این اهداف در ذیل اشاره میشود:
عزت و اقتدار ملی
یکی از اهداف اصیل استقلال، بازیابی عزت و اقتدار ملی است. در گذشته اقتدار ملی تابعی از قوه قهریه کشورها بود اما امروز با گسترده شدن ارتباطات بشری، پیشرفتهای تکنولوژیک و همگراییهای اقتصادی و سیاسی؛ اقتدار ملی به مجموعه عوامل مادی و معنوی گفته میشود که به ترجیحات طرف مقابل شکل میدهد. امروزه با توسعه حوزههای نفوذ قدر نرم soft power در روابط بین الملل و ترکیب پیچیده آن با عناصر سخت از قبیل توان نظامی و اقتصادی، فضاهای جدیدی در برابر تئوری پردازان قدرت باز شده تا با باز تعریف منافع ملی و عناصر بومی شکل دهنده به اقتدار ملی، این مفهوم را از زنگار یکجانبه قوای قهریه برهانند و رنگی انسانیتر و به مراتب هوشمندانهتر بدان بزنند. در این میان رویکردهای انسانی اغلب پشتیبان قدرت نرم هستند و فرایندهای مشروعیت یاب این نوع از اقتدار را موفقتر میدانند. حضرت آیتالله خامنهای در بیست سومین مراسم سالگرد رحلت بنیانگذار کبیر انقلاب اسلامی حضرت امام خمینی ضمن اشاره به دمیدن روح عزت ملی در کالبد کشور به عنوان یکی از خطوط اصلی در سیره و منش امام خمینی بحث قرآنی دقیقی در این خصوص مطرح فرمودند مبنی بر اینکه «در منطق قرآن، عزت واقعی و کامل متعلق به خداوند و متعلق به هر کسی است که در جبهه خدایی قرار میگیرد. در مصاف بین حق و باطل، بین جبهه خدا و جبهه شیطان، عزت متعلق به کسانی است که در جبهه خدایی قرار میگیرند، این منطق قرآن است. در سوره فاطر میفرماید: ﴿مَنْ كَانَ يُرِيدُ الْعِزَّةَ فَلِلَّهِ الْعِزَّةُ جَمِيعًا﴾[۲۴۳]. در سوره منافقون میفرماید: ﴿وَلِلَّهِ الْعِزَّةُ وَلِرَسُولِهِ وَلِلْمُؤْمِنِينَ وَلَكِنَّ الْمُنَافِقِينَ لَا يَعْلَمُونَ﴾[۲۴۴]؛ عزت متعلق به خداست، عزت متعلق به پیامبر و به مؤمنین است؛ اگرچه منافقان و کافردلان این را درک نمیکنند؛ نمیفهمند که عزت کجاست، مرکز عزت واقعی کجاست»[۲۴۵].
از منظر حضرت آیتالله خامنهای وجود چالش برای نظام اسلامی و ملت ایران که خواهان استقلال رأی و حرکت بر اساس اصول است، طبیعی و نشان دهنده پیشروی نظام اسلامی است[۲۴۶]. از نظر ایشان وحدت ملی، پایبندی به اصول، و پیشرفت در علم و فناوری سه عنصر اصلی تأثیرگذار بر اقتدار ملی است. جمهوری اسلامی ایران از بدو انقلاب اسلامی طرفدار رویکردهای انسانی در فرایندهای قدرتسازی بوده و در سه دهه گذشته نشان داده است که هیچ وقت تهدیدی برای منطقه و جهان نبوده است. حضرت آیتالله خامنهای به عنوان سکاندار سیاست خارجی و داخلی کشور، نقشه راه اقتدار ملی را تأکید بر ظرفیتهای بومی و اسلامی جامعه ایران از قبیل اتحاد ملی، اصولگرایی و پیشرفت کشور عنوان نمودند. از این منظر اقتدار ایران علاوه بر ظرفیتهای تعریف شده در حوزه سختافزاری، در پیوند مستقیم با مجموعه سرمایههای فرهنگی، اجتماعی و علمی کشور است که با مدیریت صحیح این سرمایهها میتوان روز به روز بر اقتدار ملی افزود. امروز بسیاری از تحلیلگران از جمهوری اسلامی ایران به عنوان یک ابرقدرت منطقهای یاد میکنند که توانسته حوزه نفوذ و مرزهای معنوی خود را از دروازههای چین تا سواحل مدیترانه بگستراند. این موضوع حاکی از آن است که نظام در مدیریت عوامل تأثیرگذار بر اقتدار ملی ناکام نبوده و ضمن ممانعت از تسری آن به حوزه قهریه منافع ملی را به نحو مطلوبی تأمین نموده است. افزایش اقتدار یعنی تأمین منافع ملی و کاهش اقتدار آن برابر با از دست دادن همه یا بخشی از منافع ملی است.[۲۴۷]
نفی رابطه سلطهگری و سلطهپذیری
یکی دیگر از اهداف استقلال در اندیشه مقام معظم رهبری نفی رابطه سلطهگری و سلطهپذیری است. این مهم در اصل دوم قانون اساسی مورد تأکید قرار گرفته است. جمهوری اسلامی از همان ابتدای پیروزی انقلاب اسلامی داعیه نفی رابطه سلطهگری و سلطهپذیری در مناسبات جهانی را داشته است[۲۴۸]. اساساً در نگاه فطری و ایمانی نظام جمهوری اسلامی بزرگترین ستم به جامعه جهانی، سلطه قدرتمندان، استیلای نظام سلطه و تقسیم کشورهای جهان به سلطهگر و سلطهپذیر است[۲۴۹]. بر این اساس به نظر حضرت آیتالله خامنهای تمام کشورهایی که میخواهند زیر سلطه نباشند و نخواهند سلطهگری کنند با هر نژاد و زبانی دوست ایران محسوب میشوند. جهان پس از مواجه شدن با پدیده استعمار در قرون ۱۷ و ۱۸ همواره از دست تعداد معدودی کشورها که به واسطه قدرت نظامی و نه قدرت معنوی خود داعیه جهانداری داشتهاند. دچار آلام و آسیبهای فراوانی شده است. نفوذ استعمار، نفوذ قهرآمیز و قوه قهریه آن قدرت نظامی بود. در واقع این نفوذ به خاطر نقاط قوت فکری و یا جوششهای معنوی نبود. بشر قرن ۱۹ و ۲۰ در هیچ یک از بیراهههای مارکسیسم، لیبرالیسم، ناسیونالیسم، سکولاریسم و... به مقصد نرسید و با بنبستهای فردی و جمعی روبهرو شد. انقلاب اسلامی ایران در سال ۱۳۵۷ یک جوشش فکری، معنوی و اخلاقی مبتنی بر فطرت بشری و ایمان الهی بود که معادله نظام سلطه را به هم ریخت و ثابت کرد که حرف آخر را قدرتهای برتر نظامی نمیزنند بلکه این ملتها هستند که نقش تعیین کنندهای در دوران جدید دارند. انقلاب اسلامی ایران از همان ابتدا داعیه نفی رابطه سلطهگری و سلطه پذیری در مناسبات جهانی را داشته است و اساساً در نگاه فطری و ایمانی نظام جمهوری اسلامی بزرگترین ستم به جامعه جهانی، سلطه قدرتمندان، استیلای نظام سلطه و تقسیم کشورهای جهان به سلطهگر و سلطه پذیر است[۲۵۰].
علت دشمنی عمیق و آشتی ناپذیر استکبار جهانی و در رأس آن آمریکا و شبکه صهیونیستی جهانی با جمهوری اسلامی نیز همین نفی استثمار، نفی سلطه پذیری، نفی تحقیر ملت به وسیله قدرتهای سیاسی دنیا است. اگر جمهوری اسلامی تا حدودی در مقابل این نفوذ و سلطه آمریکا کرنش کند مسلماً از دشمنی استکبار با جمهوری اسلامی کاسته میشود[۲۵۱]. خط امام خمینی در سیاست خارجی نه شرقی و نه غربی بود. این بدین معناست که بنیانگذار کبیر انقلاب سیاست خارجی را به معنای طرفداری از ملتها و مقابله با ابر قدرتها میدانست. در زمان حضرت آیتالله خامنهای نیز خطوط اصلی سیاست خارجی جمهوری اسلامی -که پایه آن اصل نه شرقی و نه غربی است تغییر نیافت و به عنوان اصولی غیر قابل تغییر در پیشانی روابط خارجی نظام جمهوری اسلامی ایران قرار گرفته است؛ چراکه دفاع از مظلوم، همیشه یک نقطه درخشان است، کنار نیآمدن با ظالم، رشوه نپذیرفتن از زورمند و زرمند، پافشردن بر حقیقت و... بخشی از اصول انقلاب اسلامی است[۲۵۲].[۲۵۳]
اجتناب از اباحیگری و سکولاریسم اخلاقی
یکی از اهداف اصلی استقلال در نگاه حضرت آیتالله خامنهای پرهیز از اباحیگری و سکولاریسم اخلاقی و تقویت انگیزههای دینی است که به طور متقابل استقلال را نیز به ارمغان میآورد. به نظر ایشان وابستگی ارتباط مستقیمی با لاابالیگری دینی دارد. یعنی محصول عدم پایبندی به دین و شریعت وابستگی فردی، اجتماعی، ملی و فرا ملی است. در واقع عدم استقلال از لاابالیگری دینی حاصل میشود[۲۵۴]. تدین انگیزه مهم و عقال محکمی در مقابل وابستگی است. البته این بدان معنا نیست که هر کس متدین نبود وابسته است اما تجربه حداقل دو قرن گذشته نشان داده است که متدینین انگیزههای بیشتری برای پایبندی به استقلال دارا هستند احساس تعلق و خاطر جمعی بیشتری نسبت به غیر متدینین در عرصهها و برهههای تعیین کننده در تاریخ ایران داشتهاند. در مقابل نیز باید گفت از دیدگاه حضرت آیتالله خامنهای سلوک و آیین اداره کشورداری در نظام مردمسالاری دینی که حصول و پاسداری از استقلال نیز بخشی از آن محسوب میشود، بسته به تحقق شرایطی است که بخشی از آنها شکل رسمی و سخت افزاری نظام اسلامی است و در قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران احصاء شده اما به تعبیر رهبر انقلاب «شرط لازم، ولی غیر کافی» است[۲۵۵]. شق مهمتر و بنیادیتر کشورداری اسلامی وجوه نرم افزاری است که در واقع همان جهتگیریهای فکری، شاخصهای اصلی و شعارهای بنیادین انقلاب است. ایشان در تبیین شاخصهای اصلی انقلاب اسلامی برخی از آنها را اینگونه برشمردند: عدالتخواهی، استقلال و آزادی به معنای حقیقی کلمه، استکبارستیزی و منفعل نشدن در مقابل دشمن، مردمگرایی، مستضعف نوازی و گرایش به طبقات محروم و پرهیز از اسراف و زندگی اشرافی جزو مبانی انقلاب اسلامی هستند که به هیچ وجه نباید تغییر کنند[۲۵۶].
شاید بتوان بین محتوا و اصول اساسی نظام اسلامی که زیر بنای رسمی جمهوری اسلامی را تشکیل میدهد و تعریف توین بی(toynbee) از مفهوم عصبیت ابن خلدون شباهتهایی یافت. به عقیده توین بیعصبیت در منظومه فکری ابن خلدون عبارت است از بافت روحانی که کلیه اعضای سیاسی و اجتماعی از آن ساخته شدهاند. عصبیت مبنای اندیشههای سیاسی و اجتماعی ابن خلدون را تشکیل میدهد و مایه جنبندگی یک دولت و قوه حیاتی یک قوم است. این عصبیت یک قوم است که زمینه کشورداری را فراهم میکند و در ادامه مایه حیات سیاسی و تداوم یک حکومت است[۲۵۷]. نرم افزار کشورداری در مردمسالاری دینی، اصولگرایی و پایبندی به شعارها و ارزشهای انقلاب اسلامی است. محتوای نظام اسلامی شبیه یک بافت روحانی است که حکومت اسلامی و مردم مسلمان ایران را به هم پیوند زده و پردهای آهنین در مقابل دشمنان انقلاب اسلامی آویخته است. تا زمانی که این قوه حیاتی نظام اسلامی، درست کار میکند و کارگزاران حکومت اسلامی خود را واقف و ملتزم بدان میدانند هیچ قدرتی نمیتواند اخلالی در فرایندهای سیاسی کلان نظام به خصوص استقلال کشور ایجاد نماید. این بافت روحانی در منطق اسلامی گره خورده و اعتبار خود را از متن قرآن و آموزههای عترت(ع) میگیرد. در واقع بر خلاف عصبیت ابن خلدون محل اعتبار و اصالت وجوه نرم افزاری نظام اسلامی کاملاً واضح و مبرهن است.[۲۵۸]
مقابله با جنگ سخت و نرم دشمن
یکی دیگر از اهداف استقلال مقابله با جنگ سخت و نرم دشمن است. خداوند در قرآن کریم میفرماید: ﴿وَأَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ وَمِنْ رِبَاطِ الْخَيْلِ تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللَّهِ وَعَدُوَّكُمْ وَآخَرِينَ مِنْ دُونِهِمْ لَا تَعْلَمُونَهُمُ اللَّهُ يَعْلَمُهُمْ وَمَا تُنْفِقُوا مِنْ شَيْءٍ فِي سَبِيلِ اللَّهِ يُوَفَّ إِلَيْكُمْ وَأَنْتُمْ لَا تُظْلَمُونَ﴾[۲۵۹]. بعد از ناکامیهای دشمن در جنگ سخت با ملت ایران به خصوص بعد از ۸ سال جنگ تحمیلی یکی از راهبردهایی که دشمنان انقلاب اسلامی برای لطمه زدن به استقلال فرهنگی و به تبع آن سیاسی کشور در سالهای اخیر در پیش گرفتهاند جنگ نرم است نبرد نرم[۲۶۰] در برابر جنگ سخت[۲۶۱]توسل به مجموعه منابع نرمی است که بدون هرگونه درگیری نظامی مقدمات تغلب بر جامعه و گروه هدف را فراهم میکند و از نوعی قدرت اقناعی بالا برخوردار است. در نبرد نرم نیازی به کارخانههای اسلحه سازی، زرادخانههای اتمی و زاغههای مهمات نیست، بلکه در متمدنترین نهادهای بشری اعم از دانشگاهها، مراکز علمی و فرهنگی، انجمنهای خیریه و... تفنگهای نرم سمبه میخورند و فشنگها در خشاب عملیاتهای روانی پیشرفته جا میگیرند. این نوع جنگ به مراتب از جنگهای سخت ظریفتر و خطرناکتر است[۲۶۲]. جنگ روانی، جذب نخبگان، دامن زدن به نارضایتیها، جنگ رایانهای، اینترنتی، براندازی نرم، راهاندازی شبکههای رادیویی و تلویزیونی، اعتمادزدایی و شبکهسازی تنها بخشی از صورتهای جنگ نرم هستند. دشمن در جنگ نرم به دنبال وارونه نمایی واقعیات است. اساساً هر کجا که دشمن در عرصه واقعیات مغلوب است بر حجم تبلیغات میافزاید[۲۶۳].
در نبرد نرم هدف اولیه اشغال یک سرزمین جغرافیایی نیست بلکه این افکار عمومی است که به اشغال در میآید. جنگ نرم به طور مستقیم روبنا و زیربنای فرهنگ یک کشور را هدف میگیرد. در فازهای عملیاتیتر جنگ نرم یک درگیری سیاسی برای تبدیل شدن به قدرت و درک مدیریت سیاسی محسوب میشود که در آن جنگهای سیاسی به صورت عملیات روانی و با کمک سلاح اطلاعات به وقوع میپیوندد. در جنگ نرم، دشمن اصلی هزینه سنگینی نمیپردازد، بلکه عمده هزینه را بر دوش نیروهای داخلی سرشکن میکند. جنگ نرم، محصول خود را در انتخابات درو میکند چراکه جابهجایی افکار در انتخابات صورت میگیرد. در صورت موفقیت و کسب رأی، حاکمیت دوگانه، تغییر افکار و فروپاشی را دنبال خواهند کرد و در صورت عدم کسب رأی، با شبکههای اجتماعی سازماندهی شده فاز نافرمانی مدنی و انحراف ذهنی حکومت را دنبال خواهند کرد. یکی از رویکردهای کلان حضرت آیتالله خامنهای در صیانت از استقلال فرهنگی واکاوی ابعاد مختلف تهاجم فرهنگی به منظور دشمنشناسی است. ایشان در همین خصوص در سال ۱۳۸۵ نسبت به رویکرد جدیدی تحت عنوان ناتوی فرهنگی برای مقابله با کشورهای خاورمیانه به خصوص ایران هشدار دادند. ناتوی فرهنگی زنجیره به هم پیوستهای از رسانههای گوناگون است که در جهت مشخصی حرکت میکنند تا سر رشته تحولات در جوامع مختلف را به دست بگیرند. انقلابهای مخملی در گرجستان، اوکراین محصول همین ناتوی فرهنگی است[۲۶۴]. پس از پایان جنگ جهانی دوم، فضای بین الملل وجههای دو قطبی یافت. در این دوره که تا سال ۱۹۸۹ و فروپاشی دیوار برلین ادامه داشت کشورهای طرفدار لیبرالیسم مانند آمریکا، انگلیس، آلمان غربی، بلژیک، فرانسه و... در بلوک سیاسی غرب مرزبندی شدند و کشورهای طرفدار سوسیالیسم مانند شوروی، آلمان شرقی، چکسلواکی لهستان، بلغارستان و... در بلوک سیاسی شرق.
تضاد و تقابل سیاسی و نظامی این دو بلوک موجد پدیدهای به نام جنگ سرد شد. اگرچه تنور این جنگ هیچ وقت به طور جدی گرم نشد اما در نفس مخاصمه هیچ یک از طرفین تردیدی نداشتند؛ لذا هر دو بلوک متخاصم در قالب یک پیمان نظامی به منظور بازدارندگی رقیب، علناً در مقابل هم صف آرایی کردند. جهان لیبرالیسم در قالب پیمان نظامی ناتو و جهان سوسیالیسم در قالب پیمان نظامی ورشو. به طور طبیعی جنگ روانی و تبلیغی سازمان یافته غرب علیه شرق در طول دوران جنگ سرد یکی از کارکردهای اصلی ناتو به شمار میآمد. هدف از این الگو این بود که با استفاده از قدرت تبلیغات و رسانه، تفکر، سبک و الگوی زندگی کمونیسم در حوزههای مختلف سیاسی، اقتصادی و فرهنگی مخدوش و زیر سؤال رود. مهمترین تحقیق در خصوص جنگ سرد فرهنگی، نوشته فرانس ساندرز، پژوهشگر و روزنامهنگار انگلیسی، است که چاپ اول آن در سال ۱۹۹۹ در لندن منتشر شد و غوغایی به پا کرد. ساندرز نشان میدهد که کوردمه یر، رئیس وقت بخش عملیات بینالمللی سیا، و دوست او، آرتور شل زینگر (پسر)، طبق طرحی که ملوین لاسکی ارائه داد، حرکتی را آغاز کردند که شبکه فرهنگی غول آسایی در سراسر جهان تأسیس کرد. خانم ساندرز این شبکه را «ناتوی فرهنگی» مینامد. بودجه این عملیات سال ۱۹۵۰، یعنی در زمان دولت ترومن، ۳۴ میلیون دلار در سال بود. سیا در چارچوب عملیات جنگ سرد فرهنگی، شبکه مطبوعاتی جهان شمولی ایجاد کرد که از ایالات متحده تا لندن و اوگاندا، خاورمیانه و آمریکای لاتین گسترش داشت و در تمام این دوران، مطبوعات روشن فکری با نفوذ، از سیا کمکهای مالی مستقیم یا غیرمستقیم دریافت میکردند. به تعبیر خانم ساندرز سیا و ناتو در طول جنگ سرد، در مقام «وزارت فرهنگ بلوک غرب» عمل میکرد. مثلاً از جکسون پولاک و نقاشی آبستره به شدت حمایت میکرد با این هدف که، در عرصه هنر، رئالیسم سوسیالیستی را شکست دهد. در هالیوود، مأموران سیا کارگردانان را ترغیب میکردند که در فیلمهای خود، سیاه پوستان را هرچه بیشتر نمایش دهند، آنان را آراسته و خوش لباس به تصویر کشند و از این طریق ایالات متحده را جامعهای آزاد و دموکرات نشان دهند. در این زمینه فیلم مزرعه حیوانات جرج ارول، با سرمایه سیا تهیه شد. فیلم ۱۹۸۴ ارول نیز با بودجه سیا ساخته شد. مهمترین اقدام سیا، تأسیس کنگره «آزادی فرهنگی» بود که در ژوئن ۱۹۵۰ با حضور بیش از یکصد نویسنده از سراسر جهان در برلین گشایش یافت. در این اجلاس روشنفکران برجستهای چون آرتور کوستلر، سیدنی هوک، ملوین لاسکی، ایناتسیو سیلونه و جرج ارول شرکت کردند. کوستلر در نطق خود اعلام کرد: «دوستان آزادی تهاجم خود را آغاز کرده است». آرتور کوستلر رابطه نزدیک با سیا داشت و رهنمودهای او در فعالیتهای سیا در میان روشنفکران بسیار مؤثر بود. از نخستین اقدامات کنگره، صرف پولهای کلان برای ایجاد نشریات روشنفکری در پاریس، برلین و لندن بود. هدف اول آنها تقویت چپگرایان غیرکمونیست و مارکسیستهای مخالف شوروی(سابق) بود. هدف دوم، مقابله با روحیات ضد آمریکایی در میان روشنفکران اروپای غربی با ارائه تصویری زیبا از ایالات متحده آمریکا به عنوان اوج شکوفایی تمدن غرب است. تعدادی از دانشگاههای سرشناس ایالات متحده، مانند کلمبیا، استنفورد، نیویورک و هاروارد، زیر نفوذ مستقیم سیا بود. مثلاً، بنیاد فارفیلد در دانشگاه کلمبیا از مهمترین مراکزی بود که بودجه عملیات فرهنگی سیا از طریق آن به نهادهای فرهنگی انتقال مییافت. هر چند این بنیاد را یک ثروتمند یهودی به نام جولیوس فلیشمن ایجاد کرده بود اما با بودجه سیا تأمین مالی میشد. هدایت این بنیاد را جک تامپسون، مأمور سیا و استاد دانشگاه کلمبیا، به دست داشت[۲۶۵].[۲۶۶]
شاخصهای استقلال
شناسایی شاخصهای استقلال از منظر مقام معظم رهبری، از اساسیترین و در عین حال از اولین گامهایی است که باید در مسیر ارزیابی مفهوم استقلال در منظومه فکری حضرت آیتالله خامنهای طی نمود. شاخصها همانند چراغی هستند که به ما کمک میکنند تا دچار انحراف نشویم. به عبارت دیگر شاخصها باید مسیر حرکت سیاستها را برای رسیدن به اهداف و تحقق مأموریتها مشخص کنند. شاخصهای مربوط به استقلال از دل آرمانها و واقعیتها استخراج میشود و برخی ضوابط که یک شاخص باید داشته باشد، در تمام شرایط و برای کلیه موضوعات تا حدود زیادی یکسان است. در عین حال نباید دور از نظر داشت شاخصهای استقلال بسته به تغییرات داخلی و محیطی ممکن است تغییر کند. در مسیر پیگیری استقلال کشورهای مختلف به طور طبیعی سه حالت میتوان متصور شد:
- آرمان خواهی خیال پردازانه که نوعی ذهنگرایی، وهم انگاری و مطلقگرایی بر آن حاکم است.
- واقعگرایی عملگرایانه که تابعی از منافع مادی، شرایط محیطی متغیر و اصالت نفع یا یوتیلیتاریانیسم است.
- آرمانگرایی واقع بینانه که در آن شاخصها مثل ستاره قطبی قطار جامعه را بر ریل واقعیات به حرکت در میآورد.
در حالت اول یعنی آرمانخواهی خیال پردازانه، غفلت از واقعیات جامعه و محیط پیرامون آن سبب برداشتهای غلط و یا به تعبیری فهم غیرعقلانی و یا حتی ضد عقلانی از مسیر حرکت یک کشور میشود که در آن حتی به دلیل مطلقگرایی واقعیات وارونه دیده میشود و منجر به قضاوتهای غلط میگردد. در حالت دوم تکیه صرف بر واقعیات و دور از نظر داشتن فانوس راهنمای شاخصها، منتهی به انحراف از مسیر میگردد. واقعگرایی صرف پشت کردن به اهداف ملی جامعه است. یک کشور تنها با آرمانگرایی واقع بینانه میتواند به سمت قلههای اهداف ملی خود از جمله استقلال حرکت کند. از این رو برای سطوح مختلف استقلال مبتنی بر منویات حضرت آیتالله خامنهای، میبایست شاخصهایی مشخص کرد که از یک طرف این شاخصگذاری خطکش مدرجی به دست بدهد تا میزان نیل به استقلال در سه سطح فردی، ملی و امت به دست آید و از سوی دیگر بتوان بر اساس این شاخصها راهبردهایی به منظور تقویت و تثبیت استقلال در کشور با تکیه بر بیانات حضرت آیتالله خامنهای به دست آورد.[۲۶۷]
شاخصهای استقلال فردی (فکری و شخصیتی)
استقلال فکری و شخصیتی به عنوان مقدمه استقلال ملی و استقلال امت اسلامی به معنای رهایی کامل از روابط اجباری و عدم وابستگی به عواملی است که منشأ وجودی آنها دیگرانی به غیر از خداوند متعال هستند. برای استقلال فکری میتوان سه شاخص عمده را برشمرد:
اعتماد به خدا و سکینه الهی
یکی از شاخصهای استقلال فکری و شخصیتی اعتماد به خدا و سکینه الهی است. نتیجه عدم وابستگی به غیر خدا آرامش و اطمینان قلبی است که سرمنشأ یک حیات طیبه محسوب میشود. ﴿أَلَا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ﴾[۲۶۹] خداوند در قرآن کریم، مؤمنین را به این حیات طیبه توأم با سکینه و آرامش الهی وعده داده است. ﴿فَلَنُحْيِيَنَّهُ حَيَاةً طَيِّبَةً﴾[۲۷۰]. علاوه بر آثار فردی حیات طیبه یکی از فوائد اجتماعی آن از نظر حضرت آیتالله خامنهای، استقلال و عزت اجتماعی است. حیات طیبه یعنی زندگی با عزت، امنیت، استقلال، رفاه، علم، پیشرفت، اخلاق حلم و گذشت[۲۷۱]. اعتماد به خداوند متعال و سکینه الهی حاصل از آن، هر نوع ترس و واهمه را از بین میبرد و ایمان مؤمنین را افزایش میدهد. خداوند متعال میفرماید: ﴿هُوَ الَّذِي أَنْزَلَ السَّكِينَةَ فِي قُلُوبِ الْمُؤْمِنِينَ لِيَزْدَادُوا إِيمَانًا مَعَ إِيمَانِهِمْ وَلِلَّهِ جُنُودُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَكَانَ اللَّهُ عَلِيمًا حَكِيمًا﴾[۲۷۲]. از چه میترسید؟ سپاه زمین و آسمان مال خداست. چنانچه مؤمنین با خدا باشند، این سپاه زمین و آسمان متعلق به مؤمنین و در اختیار آنهاست، این از سنتهای الهی است[۲۷۳]. مقام معظم رهبری راز نفوذ عجیب امام خمینی در دل تودههای عظیم مسلمان در کشورهای مختلف را همین سکینه و آرامش قلبی بنیانگذار کبیر انقلاب میدانند که ناشی از ارتباط ویژه ایشان با خدا و اعتماد به فضل الهی بود. اینکه آنجایی که دیگران وحشتزده میشدند، امام آرام بود! آنجایی که دیگران به تزلزل میافتادند، امام قاطع و مصمم بود. در وصیتنامه ایشان هم خطاب به مردم ایران بلکه ملتهای مسلمان میفرمایند با دلی آرام و قلبی مطمئن از مردم خداحافظی میکنم و به جوار رحمت الهی میروم. در واقع حین مرگ هم امام با دلی آرام این جهان را ترک میکند[۲۷۴].[۲۷۵]
خودباوری و اعتماد به نفس ملی
یکی دیگر از شاخصهای اصلی استقلال در سطح فکری و شخصیتی از دیدگاه حضرت آیتالله خامنهای، تقویت خود باوری و اعتماد به نفس ملی در یک جامعه است. البته اعتماد به نفس ملی زیربنای استقلال سیاسی، اقتصادی و فرهنگی نیز به حساب میآید و این رابطه دو طرفه است. یعنی به همان میزان که اعتماد به نفس ملی میتواند در نیل به استقلال واقعی ملتها مؤثر باشد، استقلال نیز در تقویت اعتماد به نفس یک ملت مؤثر است. در واقع استقلال و اعتماد به نفس ملی لازم و ملزوم یکدیگر هستند[۲۷۶]. اعتماد به نفس ملی در برابر خودکم بینی یک ملت مطرح میشود[۲۷۷]. انقلاب اسلامی ایران با تحصیل استقلال سیاسی، این خود کم بینی را از بین برد، و آن را به اعتماد به نفس ملی تبدیل کرد. احساس عزت و احساس تشخص ملت ایران، محصول همین اعتماد نفس ملی است[۲۷۸]. از منظر حضرت آیتالله خامنهای، امام خمینی عصر جدیدی را آغاز کرد که مشخصههای آن ایجاد روح عزت و استقلال و استغنا و اعتماد به نفس بود[۲۷۹]. اعتماد به نفس ملی یکی از دو رکن اساسی پیشرفت هر کشور است. رکن دیگر، امکانات مادی است. البته منابع مادی به تنهایی قادر نیست یک جامعه را به پیشرفت برساند. جامعه ایران پیش از انقلاب دارای ذخایر و منابع مادی فراوانی از جمله نفت بود. سرمایه فکری، انسانی و استعدادهای درخشانی در کشور وجود داشت، معادن عظیم فلزات ذی قیمت در کشور وجود داشت و... اما خبری از پیشرفت نبود. جامعه ایران یک جامعه توسری خور عقب مانده و زیر یوغ یک حکومت فاسد و وابسته بود. بنابراین برای پیشرفت یک کشور تنها منابع و امکانات مادی کافی نیست بلکه باید یک مؤلفه معنوی نیز در کنار آن وجود داشته باشد که این عامل همان اعتماد به نفس ملی و خودباوری است. امام خمینی در جریان نهضت اسلامی ملت ایران اعتماد به نفس ملی را بار دیگر در کالبد خسته جامعه ایران احیا کرد[۲۸۰]. در واقع یکی از مظاهر عقلانیت نهضت امام خمینی، تزریق روح اعتماد به نفس و خوداتکایی در ملت ایران بود. در سالیان متمادی که غربیها بر کشور ایران تسلط داشتند و منابع و ثروتهای مادی و معنوی کشور را به غارت میبردند همواره تلاش میکردند به نوعی ضعف و خودباختگی را به جامعه ایران القا کنند. غربیهای توی سر ملت ایران میزدند، آنها را تحقیر میکردند که عرضه ایستادن سر پای خود ندارند. ایرانیها به تنهایی نمیتوانند پیشرفت و... تزریق روحیه اعتماد به نفس ملی توسط امام خمینی در فکر و قلب ملت ایران، نقطه تحول و عزیمتی دوباره برای احیای ایران شد. بنیانگذار انقلاب اسلامی شعار «ما میتوانیم» را در اعماق جان ملت ایران قرار داد. این تلاش یکی از مظاهر مهم عقلانیت انقلاب اسلامی ایران است[۲۸۱]. بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، ۸ سال جنگ تحمیلی اعتماد به نفس ملی را در ایرانیها تقویت نمود. جامعه ایران در این ۸ سال دفاع مقتدارانه توانست استعدادهای خود را شکوفا کند، توانست ظرفیتهای ناشناخته خود را بشناسد. بغضهای این ملت که حدود ۲۰۰ سال در گلو مانده بود به یکباره ترکید و جامعه ایران استعدادها و ظرفیتهای خود را به رخ جهانیان کشاند و دشمن تا بن دندان مسلح را زمینگیر کرد[۲۸۲].[۲۸۳]
شاخصهای استقلال امت اسلامی
استقلال امت اسلامی نیز اگرچه برخوردار از شاخصهای استقلال فراملی است اما در عین حال در منظومه فکری مقام معظم رهبری دارای اختصاصاتی نیز میباشد. در موضوع استقلال امت اسلامی اصلی به نام «حفظ دارالاسلام» حاکم است که شاخصهای دیگر در پرتو آن رنگ میگیرد. حضرت امام متأثر از چنین رویکردی، هر چند نقش قوای نظامی و انتظامی در استمرار استقلال سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و امنیت کشور در برابر بیگانگان را نفی نمیفرمود، هدف اصلی سیاست خارجی ایران از بدو استقرار جمهوری اسلامی را تبلیغ و گسترش اسلام انقلابی در راستای تأمین امنیت دارالاسلام میدانست. بنا به برداشت امام، نه تنها امنیت مردم مسلمان و امنیت کشور و امنیت حکومت جمهوری اسلامی ایران از هم جدا نیست بلکه مرتبط با امنیت و منافع دیگر مسلمانان جهان نیز است»[۲۸۴]. بنا بر این دیدگاه، همانند تفسیر اسلام، مفهوم «امت» جایگزین مفهوم «ملت» میگردد و استقلال ایران به استقلال کل جهان اسلام پیوندهای مستمری برقرار میکند. مقام معظم رهبری بین استقلال جمهوری اسلامی و استقلال امت اسلامی انفکاکی قائل نیست و این دو هدف را کاملاً مرتبط به همدیگر میداند. ایشان معتقدند اساساً انقلاب اسلامی، انقلابی صرفاً شیعی یا ملیگرا و ایرانی نبوده و نیست. این انقلاب هر چه هزینه داده و تهدید شده به خاطر اسلامگرایی، امتگرایی شعار وحدت و تقریب مذاهب و استقلال و آزادی مسلمانان از شرق آسیا تا عمق آفریقا و اروپا بوده است[۲۸۵]. بنابراین مهمترین شاخصهای استقلال امت اسلامی از منظر حضرت آیتالله خامنهای را که در عین حال لوازم رسیدن به استقلال حقیقی هستند را میتوان اینگونه برشمرد که در نمودار (ه) مورد نمایش قرار گرفته است:
وحدت امت اسلامی
وحدت امت اسلامی یکی از مهمترین شاخصهای استقلال جهان اسلام به معنای خروج آن از سیطره استعمار فرانو است. از زمان بزرگانی نظیر سید جمال الدین اسد آبادی، شیخ محمد عبده و از علمای بزرگ شیعه نظیر مرحوم شرف الدین عاملی تلاشهای بسیاری برای وحدت شیعه و سنی صورت گرفته است. در این مسیر ابتکار عمل آیتالله بروجردی و شیخ محمود شلتوت دو شخصیت بلندآوازه دنیای اسلام حدود نیم قرن پیش در برگزاری همایش تقریب مذاهب در کشور مصر و فتوای تاریخی که شیخ شلتوت، بنیانگذار دانشگاه الازهر صادر نمود یک حرکت آرمان گرایانه و در عین حال واقع بینانه تلقی میشود. شیخ شلتوت در همایش تقریب مذاهب مصر فتوا داد که عمل کردن به فقه جعفری مجزی است و آیتالله بروجردی پس از صدور این فتوا فرمودند: «آرزوی ائمه اطهار پس از صدها سال محقق شد و من در قیامت این کار خود را به مادرم حضرت زهرا(س) عرضه خواهم کرد». (به نقل از حجت الاسلام سید محمدرضا احمدی بروجردی نوه آیتالله بروجردی و رئیس مؤسسه حضرت آیتالله بروجردی). حرکت این دو مرد بزرگ یکی از مهمترین ابتکار عملها در مسیر وحدت جهان اسلام به منظور تشکیل امت واحد اسلامی در ۵۰ سال گذشته تلقی میشود. پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران، مقوله وحدت کلمه در جهان اسلام در سرلوحه تأکیدات و توصیههای رهبران جمهوری اسلامی قرار داشته، اما در سالهای آغازین هزاره سوم در واکنش به فرآیندهای مستقیم و صریح استعمار فرانو و همچنین در هم کنشی با امواج پی در پی انقلاب اسلامی، تحت عنوان بیداری اسلامی دعوت حضرت آیتالله خامنهای به وحدت جهان اسلام جلوه ویژهای یافته است. در واقع باید پذیرفت که موضوع وحدت کلمه چه در سطح ملی و چه در سطح دنیای اسلام در کنش و واکنش با پدیدههای سیاسی، اجتماعی و اقتصادی متأخر، وارد فاز عملیاتیتری نسبت به سالهای آغازین انقلاب اسلامی شده و از گزارههای شعاری صرف فاصله گرفته است. این موضوع زمانی بیشتر نمود مییابد که جنگ روانی غرب به منظور ایجاد تفرقه میان ملتهای مسلمان مورد فهم واقع شود. در هزارهای که تعمیق گسلهای تمدنی به واقعیت پیوسته، غرب همگرایی جهان اسلام را اصلیترین مانع اهداف استعماری خود میداند. مقامات غربی در سالهای اخیر بارها از تشکیل امپراتوری بزرگ اسلامی ابراز ترس و واهمه کرده و اصلیترین خطر پیش روی استکبار جهانی را انسجام اسلامی و اتحاد میان ملتهای مسلمان قلمداد نمودهاند.
مقام معظم رهبری با نامگذاری سال ۱۳۸۶ تحت عنوان اتحاد ملی و انسجام اسلامی ضرورت وحدت کلمه مسلمین و مقابله با توطئه شوم استکبار جهانی را متذکر شدند. به نظر ایشان انسجام اسلامی یعنی کشورهای مسلمان قدر امت بزرگ اسلامی را بدانند. جهان اسلام از تکه تکه شدن سودی نمیبرد. امت اسلامی یک مجموعه عظیم با امکانات و سرمایههای بسیار است که مورد حقد و حسد استکبار جهانی است. دنیای غرب جهان اسلام را تکه پاره کرده و در مقابل هم قرار داده است. مستکبران قومیتهای مسلمان را سلاحی برای برخورد با برادران مسلمان قرار دادهاند و برخی از مسلمانان هم نادانسته و جاهلانه، این توطئه و این ترفند را پذیرفته و در این دام قرار گرفتهاند[۲۸۶]. پیروزی انقلاب اسلامی استعمار فرانو را با پدیده جدید استقلالخواهی امت اسلامی روبهرو کرد که به ناگزیر میبایست راهحلی برای مقابله با آن مییافت. اربابان زر و زور استعمار، به منظور مقابله با استقلالطلبی امت اسلامی که در گفتمان حاکم بر جنبشهای مردمی جهان اسلام رسوخ یافته است راههای متفاوتی را تجربه کردند. مقابله مستقیم نظامی با انقلاب ایران به عنوان کانون این جریان، خطرناک جلوه دادن انقلاب ایران برای منطقه، پروژه دموکراتیزاسیون در خاورمیانه، لشکرکشی به منطقه به بهانه مبارزه با تروریسم و... که البته هیچ یک از این توطئهها تا کنون به نتیجه نرسیدهاند و عموماً ناکام ماندهاند. اما راه حل اخیر استعمار فرانو در برابر استقلالخواهی امت اسلامی، با توسل به تجربه جنگهای سی ساله، اروپا دامن زدن به اختلافات مذهبی و جنگهای فرقهای است. جنگهای یکصد ساله مذهبی اروپا که سی سال آخر آن بسیار خونین بود با کشمکش کاتولیکها و پروتستانها در بوهم چکسلواکی در سال ۱۶۱۸م شروع شد و در سال ۱۶۴۸م با عهدنامه صلح وستفالی[۲۸۷] به پایان رسید. صلح وستفالی علاوه بر تنظیم مرزهای اروپا موجب شد هر یک از ایالات آلمانی امپراتوری مقدس روم مستقل شوند. سوئد قسمتهایی از سواحل شمالی آلمان را تصرف کند، هلند و سوئیس مستقل شوند، فرانسه مناطق وسیع و ثروتمند آلزاس ولرن را تصرف نماید، کالوینیسم به رسمیت شناخته شود و... اما درخور توجهتر از همه چیز، توافق عمومی بر سر به حاشیه راندن مذهب از مناسبات اجتماعی و بین الدولی اروپا بود. سکولاریسم برای اولین بار در معاهده وستفالی به مفهوم خروج برخی سرزمینها از تملک کلیسا به کار رفت. پس از آن به مرور، معانی دیگری همچون ترخیص کشیشان، تفکیک دین از سیاست، تفوق دولت بر کلیسا و در نهایت طرد دین از ساحت حیات اجتماعی انسان را به خود گرفت.
در واقع بین سکولاریسم و تشدید منازعات فرقهای و مذهبی رابطهای مستقیم برقرار است. جامعه با مشاهده درگیریهای بیمنطق و طولانی بین مذهبی نسبت به اصل مذهب و حدود و ثغور دخالت دین در اجتماع تردید میکند و با وا نهادن تمایلات جمعی به دینی فردی میگراید. تشدید منازعات فرقهای یعنی فروپاشی امت اسلامی از درون. این یک دام بزرگ است که پیش پای مسلمین پهن شده است. استعمار فرانو با مد نظر قرار دادن این تجربه راه حل مقابله با استقلالخواهی ملتهای مسلمان را دامن زدن به اختلافات فرقهای و به راه انداختن جنگهای مذهبی میبیند و در این راستا در سوریه، عراق، افغانستان، پاکستان، لبنان و حتی ایران به شکلی محدودتر شروع به فعالیت کرده است. این اقدامات در کوتاه مدت موجب صرف هزینههای جانی و مادی برای مسلمانان و انحراف دید آنها از خطر دشمن اصلی یعنی آمریکا و صهیونیسم بینالمللی و در بلند مدت باعث لطمه خوردن روح اصیل اسلام و یا همان اسلام ناب محمدی(ص) میگردد. این در حالی است که به تعبیر مقام معظم رهبری وجه مشترک همه، اسلام است. وجه مشترک همه، امت اسلامی و وحدت امت اسلامی است. رمز پیروزی و تداوم حرکت استقلالطلبانه امت اسلامی توکل به خدا، حفظ وحدت و پیوستگی است[۲۸۸]. در شرایطی که امواج بیداری اسلامی از سواحل مدیترانه تا کشورهای حاشیه خلیج فارس را در نوردیده است ضرورت به دست گرفتن ابتکار عمل در مسیر «دیپلماسی وحدت اسلامی» بیش از گذشته احساس میشود. به خصوص که دشمنان جهان اسلام میخواهند با تفرقهافکنی بین مسلمانان، معادله جهاد و مقاومت را تبدیل به طرح تکفیر و ترور فرزندان اسلام نمایند. مصادیق تفرقهافکنی دشمنان جهان اسلام به منظور مقابله با جریان بیداری اسلامی یکی پس از دیگری پدیدار شوند و غفلت مسلمانان در کشورهای مختلف جولان را برای روبهان استکبار باز گذاشته است[۲۸۹].[۲۹۰]
بیداری اسلامی
یکی دیگر از شاخصههای استقلال و احیاء امت اسلامی بیداری اسلامی است. پس از جنگ جهانی اول و شکست امپراتوری عثمانی دول انگلیس و فرانسه ریاکارانه کوشیدند با قرار داد سایکس-پیکو[۲۹۱] در ۱۹۱۶ و تجزیه عثمانی تحت عنوان استقلالخواهی دولت ملتهای مسلمان، هویتهای جدیدی را در منطقه خاورمیانه به وجود آورند. هویتهای ناسیونالیستی، سوسیالیستی، پان عربی، لائیک و... بخشی از شناسنامههایی است که غربیها برای کشورهای خاورمیانه دست و پا کردند اما به موازات این حرکت همواره کوشیدند بر هویت اصیل اسلامی این کشورها سرپوش بگذارند و نهضت بیداری اسلامی را به انحای مختلف سرکوب کنند. این هویتهای جدید هیچگاه منجر نشد که ملتهای مسلمان احساس کنند که از استقلال واقعی برخوردارند و حاکمان دیکتاتور منطقه هم یا دست نشانده بودند و یا دنبال رو سیاستهای استکباری.
اما در سالهای آغازین هزاره سوم جهان شاهد خیزش یک حرکت اصیل اسلامی در منطقه خاورمیانه است که به تعبیر حضرت آیتالله خامنهای یک زلزله واقعی در منطقه و نشاندهنده بیداری اسلامی است[۲۹۲]. بیداری اسلامی اصطلاحی است که توسط مقام معظم رهبری برای تحولات خاورمیانه به کار رفت و گسترهای وسیع از مباحث سیاسی مرتبط با جنبشهای اسلامی، ارتباط دولتهای ملی و اسلام، فرایند رو به رشد اسلامگرایی در جهان، اشائه اسلام سیاسی در کشورهای مسلمان، نحوه تعامل اصولگرایان مسلمان با جهان پیرامون و... را در بر میگیرد. این اصطلاح در فضای بینالمللی فعلی حوزه وسیعتری از مفاهیم مثل عدالتخواهی، تجدید نظرطلبی در ساختار ظالمانه حاکم، زیست سیاسی، اقتصادی و فرهنگی مستقل و غیر متعهد و... را در بر میگیرد. در کشورهای مسلمان با اضمحلال امپراطوری عثمانی در جنگ جهانی اول و پیدایش دولتهای ملی در دارالاسلام در واکنش به نفوذ استعمار در کشورهای مسلمان، همچنین با طرح مباحث جدید اصولگرایانه که در تمنای بازگشت به الگوی حکومت اسلامی در عصر رسول الله(ص) مطرح شد خیزشها و جنبشهای اسلامگرا در سراسر سرزمین مسلمانان با شداد و غلاظ متفاوت پدیدار شدند. اگرچه جنبشهای اسلامی پدیدههای جدیدی نیستند و تبار تاریخی دیرینهای دارند، مثل، زیدیه، اسماعیلیه، سلفیه و... که به طور کلی حول مقابله با انحطاط داخلی شکل میگرفتند اما پس از فروپاشی خلافت عثمانی، بیداری در جهان اسلام اغلب در تقابل با پدیده استعمار غربی نضج یافت. به اعتقاد «خورشید احمد» محقق پاکستانی و عضو جماعت اسلامی پاکستان، ریشههای رستاخیر اسلامی معاصر را باید در میراث استعمار یا به عبارتی در آثاری که قدرتهای استعماری در جوامع مسلمان به جا گذاشتند، جستجو کرد. بخش قابل توجهی از این جنبشهای استقلالطلب که در واکنش به فرآیند استعمار شکل گرفته بودند از کشورهای سنی نشین برخاستند که میتوان به جنبش اخوان المسلمین مصر توسط حسن البناء در سال ۱۹۲۸، جنبش اسلامی سوریه (شاخه اخوان المسلمین) توسط مصطفی سباعی از شاگردان و دوستان حسن البناء در سال ۱۹۴۴، جمعیت الشباب الاسلامی مراکش در سال ۱۹۷۱، گروههای القیام و الدعوه در الجزایر در دهه ۷۰ و همچنین جبهه نجات اسلامی که در سال ۱۹۸۹ تأسیس شد و در همه نقاط الجزایر شعبه داشت، جنبش اخوان جدید عربستان در دهه ۷۰ و... اشاره کرد. اگرچه اغلب اقدام جمعی این جنبشها در برابر دولتهای بومی تحت حمایت دول استعماری نمود عینی مییافت اما در موارد بسیاری نیز به مواجهه مستقیم و حتی مقاومت مسلحانه در برابر سلطه نیروهای خارجی غیر مسلمان منجر میشد که میتوان به برخی نمونههای آن اشاره کرد از جمله قیام مهدی سودانی و اعلام جهاد علیه انگلستان در اواخر قرن نوزدهم، اعلام جهاد جنبش سنوسیه در شمال آفریقا علیه متفقین و نیروهای ایتالیا در اوایل قرن بیستم، مبارزات مسلحانه اخوان المسلمین مصر علیه نیروهای انگلیسی در منطقه کانال سوئز در اوایل سال ۱۹۵۲ و... با پیروزی انقلاب اسلامی و تشدید و تشجیع بیداری اسلامی بین ملتهای مسلمان، استقلالخواهی ضمن فاصله گرفتن از رویکردهای ناسیونالیستی و بلوغ سیاسی جوامع مسلمان، افزایش ارتباطات بین فرهنگی در عصر ارتباطات گفتمان بیداری اسلامی جنبه بینالمللی یافت و امروز گستره وسیعی از ادبیات مبارزه با ظلم را در اقصی نقاط دنیا شامل میشود.
امروز در پروژه استعمار فرانو، تضاد و تقابل غرب با جهان اسلام به نقطه اوج خود رسیده است لذا دیگر بحث لزوم جنبشهای اسلامی متجزی در کشورهای مختلف مسلمان همچون قرن بیستم مطرح نیست بلکه آنچه در حال حاضر برای جهان اسلام اهمیت دارد موضوع همگرایی جنبشهای اسلامی در برابر استعمار نوین غربی است. مفهوم «بیداری اسلامی» که با انقلاب اسلامی در ایران کلید خورد و با گذشت زمان در حال اوجگیری است فاقد تمایلات ناسیونالیستی است. موتور محرک بیداری اسلامی، اسلامخواهی در پرتو تشکیل امت اسلامی است. ملتهای مسلمان در بیداری اسلامی قیام نمیکنند که رفاه نسبی، یا نان و کرامت به دست آورند. اگرچه میدانند در صورت تحقق آرمانهای اصیل آنها بالتبع رفاه و افزایش کیفیت زندگی مادی و معنوی نیز تحصیل میشود. مردم برای یک رسالت جهانی و الهی قیام میکنند. به همین دلیل است که امروز در بیداری اسلامی ملتها غیریت خود را ابرقدرتها، آمریکا و اسرائیل تعریف کردهاند. فلش بیداری اسلامی مقابله با استکبار جهانی و جبهه باطل آمریکا و رژیم صهیونیستی است[۲۹۳]. امروز به تعبیر حضرت آیتالله خامنهای جمهوری اسلامی ایران پرچمدار بیداری، اتحاد و عزت ملتهای مسلمان است. ملل مختلف در قارههای آسیا، آفریقا، آمریکا و حتی اروپا، چشم به ایران دوختهاند و پیام عدالتخواه انقلاب اسلامی را درک میکنند. گفتمان انقلاب نوید دهنده درهم شکستن نظامات ناعادلانه جهانی است. تشعشعات الهی گفتمان انقلاب اسلامی در کشورهای مسلمان و غیر مسلمان بنیان سست استکبار را به لرزه درآورده است. جهان امروز در نهایت تمنای ارزشهای معنوی است و انقلاب اسلامی به عنوان کانون معنا توانسته و میتواند بر دلهای بشیریت مسخر شود. عصر بیداری جولانگاه معنویت و معنویت توأم با عقلانیت و پیشرفت برگ برنده انقلاب اسلامی است. از سویی اعتماد به نفس ملی ایرانیان قوت قلبی برای سایر مسلمانان و مستضعفان جهان است[۲۹۴]. دشمن طی ۳۳ سال گذشته از تمام ابزارهای سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی خود بهره گرفته تا با لطمه زدن اعتماد به نفس ملی ایرانیان از الگو شدن انقلاب اسلامی در منطقه ممانعت کند. البته غربیها بوق در هزیمت[۲۹۵] میزنند اعتماد به نفس ملی ایرانیها، استقامت آنها بر آرمانهای انقلاب و پیشرفتهای چشمگیر ملت ایران در عرصههای علمی، پزشکی، تکنولوژیک و... به الگوی بیبدیلی در جریان بیداری اسلامی تبدیل شده است غربیها که به خوبی میدانند در جریان بیداری اسلامی از کجا ضربه خوردهاند میکوشند با لطمه زدن به اعتماد به نفس ملی ایرانیان که قوت قلبی برای سایر مسلمانان جهان است بخشی از آلام روانی و سیاسی خود را بکاهند.[۲۹۶]
پیشرفت علمی و اقتصادی ملتهای مسلمان
یکی دیگر از شاخصهای به دست آوردن استقلال امت اسلامی در منظومه فکری حضرت آیتالله خامنهای، پیشرفت ملتهای مسلمان در عرصههای مختلف علمی، اقتصادی، پزشکی و تکنولوژیک است. مسلمانان تا پیش از رنسانس در اروپا سرآمد علم در حوزههای مختلفی نظیر پزشکی، ریاضیات، جغرافیا، فیزیک و شیمی، هیئت و... بودند. این تعادل تا قرن پانزدهم ادامه داشت اما از قرن ۱۵ به بعد تعادل به نفع غربیها به هم خورد. غربیها زمانی که بر کشورهای مسلمان مسلط شدند، مسابقه علمی را متوقف کردند. مسلمانانی که در قرون دوم و سوم هجری مرزهای علم و دانش را یکی پس از دیگری در مینوردیدند، پس از رنسانس در اروپا و به خصوص بعد از انقلاب صنعتی به یک باره چشم باز کردند و دیدند که از اروپاییها عقب افتادهاند. عقبماندگی روحیات و اعتماد به نفس ملتهای مسلمان را دچار خدشه کرد[۲۹۷]. علمی که در اختیار غربیها بعد از رنسانس قرار گرفت عملاً به ابزاری تبدیل شد تا به وسیله آن استقلال مسلمانان را پایمال کنند. مانند انگلیس که از کشتی بخار برای استعمار هند استفاده نمود و استعمار هند کمک کرد که کشتی بخار به کشتیهای پیشرفتهتری تبدیل شود و تسلط هند و نقاط دیگر بر را نیز افزایش دهد[۲۹۸]. فقر و جهل در کنار تفرقه یکی از ابزارهای همیشگی بوده است که باعث شده کشورهای استکباری بر مسلمانان تفوق پیدا کنند و بر آنها مسلط شوند. غفلت، ضعف نفس رجال سیاسی و مسئولیت ناپذیری نخبگان فرهنگی، به غربیها این اجازه را داد تا ضمن غارت ثروتهای کشورهای مسلمان، و تحقیر آنها استقلالشان را نابود کنند. این مسأله سبب شد کشورهای مسلمان روز به روز ضعیفتر شوند و مستکبران روز به روز قویتر[۲۹۹]. بر این اساس، نظر حضرت آیتالله خامنهای همواره بین استقلال واقعی کشورهای مسلمان و پیشرفتهای علمی آنها پیوندهای مستمری برقرار میکنند. به عنوان نمونه ایشان در دیدار با نخست وزیر عراق تلاش برای افزایش اقتدار عراق به ویژه از طریق بسترسازی جهاد علمی مستمر و همچنین ایجاد نهضت سازندگی در سراسر عراق را خواستار شدند. به نظر ایشان باید در عراق که مرکز استعدادهای علمی دنیای عرب است، یک نهضت علمی آغاز شود و دانشگاهیان و نخبگان به سمت جهاد علمی سوق داده شوند.[۳۰۰]
عزت و اقتدار امت اسلامی
عزت و اقتدار یکی از شاخصههای اصلی استقلال امت اسلامی است؛ چراکه ﴿وَلِلَّهِ الْعِزَّةُ وَلِرَسُولِهِ وَلِلْمُؤْمِنِينَ﴾[۳۰۱] عزت و اقتدار امت اسلامی از منظر حضرت آیتالله خامنهای محصول واجب الاتباع دانستن احکام الهی و شریعت اسلامی است[۳۰۲]. کشورهای مسلمان زمانی میتوانند از کرامت، عزت و موجودیت خود به معنای واقعی کلمه دفاع کنند که متکی بر اراده ملتهای خود باشند[۳۰۳]. امت اسلامی زمانی میتواند به عزت و اقتدار واقعی دست پیدا کند که قادر باشد یک الگوی تمام عیار را فراروی جامعه بشری به نمایش بگذارد و مثل مشعلی در تاریکی جهان معاصر باشد. جامعه اسلامی باید ﴿لِتَكُونُوا شُهَدَاءَ عَلَى النَّاسِ﴾[۳۰۴] و ﴿يَدْعُونَ إِلَى الْخَيْرِ﴾[۳۰۵] باشد. امت اسلامی زمانی عزت و اقتدار خود را باز یافته است که قادر باشد به بشریت حیات مجدد ببخشد و به کالبد یخزده انسان معاصر گرما دهد[۳۰۶]. این الگوسازی نیز مسبوق به نوسازی ارزشهای اسلامی است. محصول گرایش و پویش به قرآن و ارزشهای اسلامی است. اگر امت اسلامی به شریعت مقدس اسلامی به چشم یک نجات بخش بنگرد و اسلام را مایه عزت، اقتدار و کرامت بداند، مقدمه استقلال امت اسلامی فراهم شده است. دشمن میخواهد که اسلام را مایه عقبماندگی ملتها و سرافکندگی آنها معرفی کند. این تلقین شیطانی توطئهای برای سیطره بر مسلمین و مقابله با استقلالخواهی آنهاست[۳۰۷]. عزت و اقتدار امت اسلامی همچنین ناشی از دشمنشناسی صحیح است. امت اسلامی با پرهیز از اختلافات و واگراییهای داخلی باید دشمن اصلی خود را هیچگاه فراموش نکند. یکی از ترفندهای همیشگی جبهه کفر و نفاق در مقابل امت اسلامی تفرقه انگیزی بوده است. اختلاف بینداز و حکومت کن! مستکبران بر خلاف واقع، آن چیزی را که خطر اصلی و تهدید اصلی برای امت اسلامی و حتی برای بشریت است - یعنی صهیونیسم - پنهان میکنند. در مقابل به دروغ خطرهایی را که وجود ندارد، برجستهسازی میکنند و بین مسلمانها اختلاف میاندازند. عرب و عجم، شیعه و سنی، مذاهب مختلف، رنگ پوستها و... را بهانه میکنند تا پرده غفلت مانع از شناسایی دشمن اصلی گردد[۳۰۸].[۳۰۹]
منابع
پانویس
- ↑ زبیدی، تاج العروس، ۱۵/۶۲۹.
- ↑ ابنفارس، معجم، ۵/۳.
- ↑ زبیدی، تاج العروس، ۱۵/۶۲۹.
- ↑ دهخدا، لغتنامه دهخدا، ۲/۱۸۴۲–۱۸۴۳.
- ↑ انوری، فرهنگ بزرگ سخن، ۱/۳۸۶.
- ↑ عالم، بنیادهای علم سیاست، ۲۴۴.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۵/۴۷۶؛ ۷/۱۳۶؛ ۸/۲۴؛ ۹/۴۶۲؛ ۱۰/۷۹ و ۱۸/۳۳۹.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۱/۲۸۸ و ۱۶/۲۰۴.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۳/۳۱۷؛ ۵/۱۸۵، ۲۳۶ و ۶/۲۶۱–۲۶۲.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۱۸/۳۴۴.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۴/۲۷۷ و ۵/۱۶.
- ↑ عمار، رابطه استقلال و پیشرفت سیاسی، ۱۲۴.
- ↑ علی بابایی، فرهنگ روابط بینالملل، ۲۳.
- ↑ مهرپور، حقوق بشر، ۳۶۳–۳۷۰.
- ↑ مهرپور، حقوق بشر، ۵۳.
- ↑ مهرپور، حقوق بشر، ۷۴.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۱/۱۱۴، ۹/۵۳۷؛ وردی، ۲/۴۷۹–۴۸۰.
- ↑ دفتر مطالعات سیاسی، پاکستان، ۱۰۵–۱۰۶.
- ↑ ملکوتی، استعمار و استثمار، ۲۴–۲۵.
- ↑ فوران، مقاومت شکننده، ۶۰۵.
- ↑ مدنی، تاریخ سیاسی معاصر ایران، ۱/۲۱.
- ↑ فوران، مقاومت شکننده، ۶۰۶.
- ↑ ابوطالبی، نقش علمای شیعه، ۷–۱۰.
- ↑ مدنی، تاریخ سیاسی معاصر ایران، ۱/۷۴؛ فوران، مقاومت شکننده، ۶۰۶.
- ↑ ازغندی، روابط خارجی ایران، ۲۹–۳۴.
- ↑ فوران، مقاومت شکننده، ۶۰۷.
- ↑ ازغندی، روابط خارجی ایران، ۴۶–۴۷.
- ↑ رنجبر، استقلال و ضرورتهای جدید، ۶۲–۶۴.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۴/۱۲۳.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۶/۲۱۹.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۱/۲۴۰.
- ↑ جوادی آملی، سرچشمه اندیشه، ۴/۴۰۷.
- ↑ «همان کسانی که به جای مؤمنان، کافران را دوست میگزینند؛ آیا عزّت را نزد آنان میجویند با آنکه بیگمان عزّت همه از آن خداوند است» سوره نساء، آیه ۱۳۹.
- ↑ «هر که عزّت میخواهد (بداند که) عزّت همگی از آن خداوند است؛ سخن پاک به سوی او بالا میرود و کردار نیکو آن را فرا میبرد و آنان که نیرنگهای بد میبازند عذابی سخت خواهند داشت و نیرنگ آنان خود از میان خواهد رفت» سوره فاطر، آیه ۱۰.
- ↑ «میگویند: چون به مدینه باز گردیم، فراپایهتر، فرومایهتر را از آنجا بیرون خواهد راند؛ با آنکه فراپایگی تنها از آن خداوند و پیامبر او و مؤمنان است امّا منافقان نمیدانند» سوره منافقون، آیه ۸.
- ↑ «ای مؤمنان! یهودیان و مسیحیان را دوست مگیرید که آنان (در برابر شما) هوادار یکدیگرند و هر کس از شما آنان را دوست بگیرد از آنان است؛ بیگمان خداوند گروه ستمگران را راهنمایی نمیکند» سوره مائده، آیه ۵۱.
- ↑ «و به ستمگران مگرایید که آتش (دوزخ) به شما رسد در حالی که شما را در برابر خداوند، سروری نباشد، آنگاه یاری نخواهید شد» سوره هود، آیه ۱۱۳.
- ↑ «کافران از اهل کتاب و مشرکان، خوش ندارند که از پروردگارتان، خیری بر شما فرو فرستاده شود، ولی خداوند هر کس را بخواهد به بخشایش خود، ویژگی میدهد و خداوند، دارای بخشش سترگ است» سوره بقره، آیه ۱۰۵.
- ↑ «ای مؤمنان! کسانی از غیر خودتان را محرم راز مگیرید که از هیچ تباهی در حقّ شما کوتاهی نمیکنند و دوست میدارند شما در سختی به سر برید؛ کینه از گفتارشان هویداست و آنچه دلهایشان پنهان میدارند، بزرگتر است، بیگمان ما آیات (خود) را برای شما روشن گفتهایم» سوره آل عمران، آیه ۱۱۸.
- ↑ «چگونه (به پیمان خود وفادار باشند)؟ حال آنکه اگر بر شما پیروز گردند نه پیوندی را درباره شما پاس میدارند و نه پیمانی را؛ با زبان خود خشنودتان میکنند و دلهای آنان (شما را) پس میزند و بیشتر آنان نافرمانند» سوره توبه، آیه ۸.
- ↑ «آنان که چشم بر شما دارند، اگر از سوی خداوند پیروزییی بهره شما گردد، میگویند: آیا با شما نبودیم؟ و اگر کافران را بهرهای باشد، میگویند آیا ما بر شما دست نیافتهایم و شما را از (گزند) مؤمنان باز نداشتهایم؟ آری، خداوند در روز رستخیز میان شما داوری خواهد کرد و هرگز خداوند برای کافران به زیان مؤمنان راهی نمیگشاید» سوره نساء، آیه ۱۴۱.
- ↑ امام خمینی، تحریر الوسیله، ۱/۴۶۲.
- ↑ مطهری، مجموعه آثار، ۱۴/۵۵.
- ↑ نخعی، توافق و تزاحم، ۲۲۰.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۲۱/۴۴۸.
- ↑ مطهری، مجموعه آثار، ۲۴/۱۶۹.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۴/۲۴۲–۲۴۳.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۱۶/۳۴.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۱۳/۱۳۳.
- ↑ جمشیدی، اندیشه سیاسی امام خمینی، ۴۵۴–۴۵۶.
- ↑ جمشیدی، اندیشه سیاسی امام خمینی، ۴۵۶–۴۵۷.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۴/۳۶۴؛ ۱۱/۱۵۳ و ۱۹/۴۱۳.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۱۰/۳۵۹–۳۶۰ و ۳۹۰–۳۹۱؛ فوزی، ۱۹۶.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۵/۲۶۴؛ جمشیدی، اندیشه سیاسی امام خمینی، ۴۵۶.
- ↑ نبوی و اسکندری، استقلال اسلامی، ۷۴۵.
- ↑ رنجبر، استقلال و ضرورتهای جدید، ۱۷؛ جمشیدی، اندیشه سیاسی امام خمینی، ۴۵۷.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۲۱/۱۵۶ و ۲۹۰.
- ↑ رنجبر، استقلال و ضرورتهای جدید، ۹۵.
- ↑ رنجبر، استقلال و ضرورتهای جدید، ۹۷–۹۸.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۱۰/۵۳، ۳۵۶ و ۱۲/۴.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۸/۲۲–۲۳ و ۱۰/۷۹.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۵/۵۳۵؛ ۶/۳۹۶، ۴۶۰ و ۱۰/۵۲.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۴/۱۶، ۱۹۶، ۲۰۸ و ۵/۲۶۴–۲۶۵.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۵/۵۱–۵۳.
- ↑ رنجبر، استقلال و ضرورتهای جدید، ۹۸.
- ↑ علیبابایی، فرهنگ روابط بینالملل، ۲۳.
- ↑ عمار، رابطه استقلال و پیشرفت سیاسی، ۱۲۲.
- ↑ عمار، رابطه استقلال و پیشرفت سیاسی، ۱۲۲.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۴/۲۴۲–۲۴۳.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۱۶/۳۴.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۱/۳۳۶ و ۱۸/۹۴.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۳/۴۶۸؛ ۹/۲۵ و ۱۸/۱۹۱؛ فوزی، ۱۹۳.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۱۳/۲۸۱؛ ۱۶/۲۴۰؛ ۱۸/۱۳۲ و ۱۹/۳۴۲.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۱۶/۳۸۹؛ ۱۷/۵۹ و ۲۱/۱۵۵؛ فوزی، ۱۹۳.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۵/۲۶۴ و ۱۰/۵۳؛ فوزی، ۱۹۷.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۵/۹۸.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۱۵/۴۳۰–۴۳۱ و ۱۷/۱۲۴–۱۲۵.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۱۰/۲۲۹ و ۱۲/۱۹۰.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۶/۱۹۰–۱۹۱.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۱۴/۳۰۸؛ ۱۵/۳۱۰ و ۱۹/۲۲۲.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۹/۴۶۲ و ۱۰/۳۹۰–۳۹۱.
- ↑ آقابخشی و افشاریراد، فرهنگ علوم سیاسی، ۲۰۵.
- ↑ رنجبر، استقلال و ضرورتهای جدید، ۸۱ و ۸۳.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۱۰/۴۳۳؛ ۱۱/۱۸۷، ۴۰۲ و ۱۳/۳۹۶.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۱۴/۱۱۵–۱۱۶؛ ۱۵/۵۱۷ و ۱۷/۶۲.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۵/۳۲–۳۳.
- ↑ مدنی، تاریخ سیاسی معاصر ایران، ۱/۶۲۳.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۱/۸۰–۸۱، ۹۰ و ۱۰۹.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۱/۱۳۳؛ ۴/۳۰۰–۳۰۱ و ۵/۲۹۶، ۴۷۲.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۱/۴۰۹–۴۱۵.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۱/۴۱۶–۴۱۷.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۳/۲۱۲.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۱/۲۶۱–۲۶۲، ۲۶۷، ۳۴۶ و ۴/۵۲۳.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۴/۴۷۵.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۱/۱۸۲، ۲۷۰؛ ۳/۱۰۰، ۱۷۰، ۲۶۲ و ۵/۸۰.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۳/۵۰۷–۵۰۹؛ ۴/۶۲–۶۳ و ۵/۴۵–۴۷، ۱۰۵–۱۰۷.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۵/۱۳۲.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۱۷/۳.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۱۸/۶۸ و ۱۴۱.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۱۱/۴۲۵ و ۱۹/۳۴۲.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۴/۲۶۲؛ ۵/۴۷۶؛ ۶/۳۵۴، ۴۵۰ و ۷/۱۶.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۷/۵۷–۵۸.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۷/۴۰۱؛ ۸/۱۶۷ و ۱۵/۴۴۳.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۸/۲۲۷.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۷/۲۰، ۲۵؛ ۹/۳۴ و ۱۰/۳۲۵.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۸/۴۴۱ و ۹/۲۰۹.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۲۱/۱۵۵.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۱۴/۳۱۳–۳۱۴ و ۵۱۵–۵۱۶.
- ↑ تام، سمیه، مقاله «استقلال»، دانشنامه امام خمینی، ج۱، ص ۶۸۷ – ۶۹۴.
- ↑ Independence.
- ↑ فرهنگ فارسی معین، www.Vajehyab.com.
- ↑ آقا بخشی، علی، فرهنگ علوم سیاسی، ص۱۵۴.
- ↑ وهبه مصطفی، آثار الحرب فی الفقه الاسلامی، ص۱۶۹- ۱۷۰.
- ↑ ﴿أَمِ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ أَوْلِيَاءَ فَاللَّهُ هُوَ الْوَلِيُّ وَهُوَ يُحْيِي الْمَوْتَى وَهُوَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ﴾ «آیا به جای او سرورانی (را به پرستش) گرفتند؟ اما خداوند است که سرور (راستین) است و او مردگان را زنده میگرداند و او بر هر کاری تواناست» سوره شوری، آیه ۹؛ ﴿ثُمَّ رُدُّوا إِلَى اللَّهِ مَوْلَاهُمُ الْحَقِّ أَلَا لَهُ الْحُكْمُ وَهُوَ أَسْرَعُ الْحَاسِبِينَ﴾ «سپس به سوی سرور بر حقّشان خداوند برگردانده میشوند؛ آگاه باشید که داوری با اوست و او سریعترین حسابرسان است» سوره انعام، آیه ۶۲.
- ↑ ﴿الَّذِينَ يَتَّخِذُونَ الْكَافِرِينَ أَوْلِيَاءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِينَ أَيَبْتَغُونَ عِنْدَهُمُ الْعِزَّةَ فَإِنَّ الْعِزَّةَ لِلَّهِ جَمِيعًا﴾ «همان کسانی که به جای مؤمنان، کافران را دوست میگزینند؛ آیا عزّت را نزد آنان میجویند با آنکه بیگمان عزّت همه از آن خداوند است» سوره نساء، آیه ۱۳۹؛ ﴿مَنْ كَانَ يُرِيدُ الْعِزَّةَ فَلِلَّهِ الْعِزَّةُ جَمِيعًا إِلَيْهِ يَصْعَدُ الْكَلِمُ الطَّيِّبُ وَالْعَمَلُ الصَّالِحُ يَرْفَعُهُ وَالَّذِينَ يَمْكُرُونَ السَّيِّئَاتِ لَهُمْ عَذَابٌ شَدِيدٌ وَمَكْرُ أُولَئِكَ هُوَ يَبُورُ﴾ «هر که عزّت میخواهد (بداند که) عزّت همگی از آن خداوند است؛ سخن پاک به سوی او بالا میرود و کردار نیکو آن را فرا میبرد و آنان که نیرنگهای بد میبازند عذابی سخت خواهند داشت و نیرنگ آنان خود از میان خواهد رفت» سوره فاطر، آیه ۱۰؛ ﴿يَقُولُونَ لَئِنْ رَجَعْنَا إِلَى الْمَدِينَةِ لَيُخْرِجَنَّ الْأَعَزُّ مِنْهَا الْأَذَلَّ وَلِلَّهِ الْعِزَّةُ وَلِرَسُولِهِ وَلِلْمُؤْمِنِينَ وَلَكِنَّ الْمُنَافِقِينَ لَا يَعْلَمُونَ﴾ «میگویند: چون به مدینه باز گردیم، فراپایهتر، فرومایهتر را از آنجا بیرون خواهد راند؛ با آنکه فراپایگی تنها از آن خداوند و پیامبر او و مؤمنان است امّا منافقان نمیدانند» سوره منافقون، آیه ۸.
- ↑ ﴿الَّذِينَ يَتَرَبَّصُونَ بِكُمْ فَإِنْ كَانَ لَكُمْ فَتْحٌ مِنَ اللَّهِ قَالُوا أَلَمْ نَكُنْ مَعَكُمْ وَإِنْ كَانَ لِلْكَافِرِينَ نَصِيبٌ قَالُوا أَلَمْ نَسْتَحْوِذْ عَلَيْكُمْ وَنَمْنَعْكُمْ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ فَاللَّهُ يَحْكُمُ بَيْنَكُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَلَنْ يَجْعَلَ اللَّهُ لِلْكَافِرِينَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ سَبِيلًا﴾ «آنان که چشم بر شما دارند، اگر از سوی خداوند پیروزییی بهره شما گردد، میگویند: آیا با شما نبودیم؟ و اگر کافران را بهرهای باشد، میگویند آیا ما بر شما دست نیافتهایم و شما را از (گزند) مؤمنان باز نداشتهایم؟ آری، خداوند در روز رستخیز میان شما داوری خواهد کرد و هرگز خداوند برای کافران به زیان مؤمنان راهی نمیگشاید» سوره نساء، آیه ۱۴۱.
- ↑ ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَتَّخِذُوا الْيَهُودَ وَالنَّصَارَى أَوْلِيَاءَ بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاءُ بَعْضٍ وَمَنْ يَتَوَلَّهُمْ مِنْكُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُمْ إِنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ * فَتَرَى الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ يُسَارِعُونَ فِيهِمْ يَقُولُونَ نَخْشَى أَنْ تُصِيبَنَا دَائِرَةٌ فَعَسَى اللَّهُ أَنْ يَأْتِيَ بِالْفَتْحِ أَوْ أَمْرٍ مِنْ عِنْدِهِ فَيُصْبِحُوا عَلَى مَا أَسَرُّوا فِي أَنْفُسِهِمْ نَادِمِينَ﴾ «ای مؤمنان! یهودیان و مسیحیان را دوست مگیرید که آنان (در برابر شما) هوادار یکدیگرند و هر کس از شما آنان را دوست بگیرد از آنان است؛ بیگمان خداوند گروه ستمگران را راهنمایی نمیکند * آنگاه بیماردلان را خواهی دید که برای آنان سر و دست میشکنند؛ میگویند بیم داریم که بلایی به ما رسد؛ بسا خداوند پیروزی یا امری (دیگر، پیش) آورد تا آنان از آنچه در دل مینهفتند پشیمان گردند» سوره مائده، آیه ۵۱-۵۲.
- ↑ ﴿وَلَا تَرْكَنُوا إِلَى الَّذِينَ ظَلَمُوا فَتَمَسَّكُمُ النَّارُ وَمَا لَكُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ مِنْ أَوْلِيَاءَ ثُمَّ لَا تُنْصَرُونَ﴾ «و به ستمگران مگرایید که آتش (دوزخ) به شما رسد در حالی که شما را در برابر خداوند، سروری نباشد، آنگاه یاری نخواهید شد» سوره هود، آیه ۱۱۳.
- ↑ ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنْ تُطِيعُوا الَّذِينَ كَفَرُوا يَرُدُّوكُمْ عَلَى أَعْقَابِكُمْ فَتَنْقَلِبُوا خَاسِرِينَ﴾ «ای مؤمنان! اگر از کافران پیروی کنید شما را به (باورهای) گذشتهتان (در جاهلیت) باز میگردانند و از زیانکاران میگردید» سوره آل عمران، آیه ۱۴۹؛ ﴿وَأَنِ احْكُمْ بَيْنَهُمْ بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ وَلَا تَتَّبِعْ أَهْوَاءَهُمْ وَاحْذَرْهُمْ أَنْ يَفْتِنُوكَ عَنْ بَعْضِ مَا أَنْزَلَ اللَّهُ إِلَيْكَ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَاعْلَمْ أَنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ أَنْ يُصِيبَهُمْ بِبَعْضِ ذُنُوبِهِمْ وَإِنَّ كَثِيرًا مِنَ النَّاسِ لَفَاسِقُونَ﴾ «و در میان آنان بنابر آنچه خداوند فرو فرستاده است داوری کن و از خواستههای آنان پیروی مکن و از آنان بپرهیز مبادا تو را در برخی از آنچه خداوند به سوی تو فرو فرستاده است به فتنه اندازند و اگر رو برتابند بدان که خداوند جز این نمیخواهد که آنان را به برخی از گناهانشان گرفتار سازد و بیگمان بسیاری از مردم نافرمانند» سوره مائده، آیه ۴۹.
- ↑ ﴿مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ وَالَّذِينَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ رُحَمَاءُ بَيْنَهُمْ تَرَاهُمْ رُكَّعًا سُجَّدًا يَبْتَغُونَ فَضْلًا مِنَ اللَّهِ وَرِضْوَانًا سِيمَاهُمْ فِي وُجُوهِهِمْ مِنْ أَثَرِ السُّجُودِ ذَلِكَ مَثَلُهُمْ فِي التَّوْرَاةِ وَمَثَلُهُمْ فِي الْإِنْجِيلِ كَزَرْعٍ أَخْرَجَ شَطْأَهُ فَآزَرَهُ فَاسْتَغْلَظَ فَاسْتَوَى عَلَى سُوقِهِ يُعْجِبُ الزُّرَّاعَ لِيَغِيظَ بِهِمُ الْكُفَّارَ وَعَدَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ مِنْهُمْ مَغْفِرَةً وَأَجْرًا عَظِيمًا﴾ «محمد، پیامبر خداوند است و آنان که با ویاند، بر کافران سختگیر، میان خویش مهربانند؛ آنان را در حال رکوع و سجود میبینی که بخشش و خشنودییی از خداوند را خواستارند؛ نشان (ایمان) آنان در چهرههایشان از اثر سجود، نمایان است، داستان آنان در تورات همین است و داستان آنان در انجیل مانند کشتهای است که جوانهاش را برآورد و آن را نیرومند گرداند و ستبر شود و بر ساقههایش راست ایستد، به گونهای که دهقانان را به شگفتی آورد تا کافران را با آنها به خشم انگیزد، خداوند به کسانی از آنان که ایمان آوردهاند و کارهای شایسته کردهاند نوید آمرزش و پاداشی سترگ داده است» سوره فتح، آیه ۲۹.
- ↑ ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَتَّخِذُوا بِطَانَةً مِنْ دُونِكُمْ لَا يَأْلُونَكُمْ خَبَالًا وَدُّوا مَا عَنِتُّمْ قَدْ بَدَتِ الْبَغْضَاءُ مِنْ أَفْوَاهِهِمْ وَمَا تُخْفِي صُدُورُهُمْ أَكْبَرُ قَدْ بَيَّنَّا لَكُمُ الْآيَاتِ إِنْ كُنْتُمْ تَعْقِلُونَ﴾ «ای مؤمنان! کسانی از غیر خودتان را محرم راز مگیرید که از هیچ تباهی در حقّ شما کوتاهی نمیکنند و دوست میدارند شما در سختی به سر برید؛ کینه از گفتارشان هویداست و آنچه دلهایشان پنهان میدارند، بزرگتر است، بیگمان ما آیات (خود) را برای شما روشن گفتهایم» سوره آل عمران، آیه ۱۱۸؛ ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَتَّخِذُوا الَّذِينَ اتَّخَذُوا دِينَكُمْ هُزُوًا وَلَعِبًا مِنَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ مِنْ قَبْلِكُمْ وَالْكُفَّارَ أَوْلِيَاءَ وَاتَّقُوا اللَّهَ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ﴾ «ای مؤمنان! آنان را که دینتان را به ریشخند و بازی میگیرند- یعنی کسانی را که پیش از شما به آنان کتاب داده شده است و (یا) کافران را- سرور مگیرید و اگر مؤمنید از خداوند پروا کنید» سوره مائده، آیه ۵۷.
- ↑ ﴿مَا يَوَدُّ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ وَلَا الْمُشْرِكِينَ أَنْ يُنَزَّلَ عَلَيْكُمْ مِنْ خَيْرٍ مِنْ رَبِّكُمْ وَاللَّهُ يَخْتَصُّ بِرَحْمَتِهِ مَنْ يَشَاءُ وَاللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِيمِ﴾ «کافران از اهل کتاب و مشرکان، خوش ندارند که از پروردگارتان، خیری بر شما فرو فرستاده شود، ولی خداوند هر کس را بخواهد به بخشایش خود، ویژگی میدهد و خداوند، دارای بخشش سترگ است» سوره بقره، آیه ۱۰۵؛ ﴿وَدَّ كَثِيرٌ مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ لَوْ يَرُدُّونَكُمْ مِنْ بَعْدِ إِيمَانِكُمْ كُفَّارًا حَسَدًا مِنْ عِنْدِ أَنْفُسِهِمْ مِنْ بَعْدِ مَا تَبَيَّنَ لَهُمُ الْحَقُّ فَاعْفُوا وَاصْفَحُوا حَتَّى يَأْتِيَ اللَّهُ بِأَمْرِهِ إِنَّ اللَّهَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ﴾ «بسیاری از اهل کتاب با آنکه حق برای آنان روشن است، از رشکی در درون جانشان، خوش دارند که شما را از پس ایمان به کفر بازگردانند؛ باری، (از آنان) درگذرید و چشم بپوشید تا (زمانی که) خداوند فرمان خویش را (پیش) آورد که خداوند بر هر کاری تواناست» سوره بقره، آیه ۱۰۹؛ ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَتَّخِذُوا بِطَانَةً مِنْ دُونِكُمْ لَا يَأْلُونَكُمْ خَبَالًا وَدُّوا مَا عَنِتُّمْ قَدْ بَدَتِ الْبَغْضَاءُ مِنْ أَفْوَاهِهِمْ وَمَا تُخْفِي صُدُورُهُمْ أَكْبَرُ قَدْ بَيَّنَّا لَكُمُ الْآيَاتِ إِنْ كُنْتُمْ تَعْقِلُونَ * هَا أَنْتُمْ أُولَاءِ تُحِبُّونَهُمْ وَلَا يُحِبُّونَكُمْ وَتُؤْمِنُونَ بِالْكِتَابِ كُلِّهِ وَإِذَا لَقُوكُمْ قَالُوا آمَنَّا وَإِذَا خَلَوْا عَضُّوا عَلَيْكُمُ الْأَنَامِلَ مِنَ الْغَيْظِ قُلْ مُوتُوا بِغَيْظِكُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ * إِنْ تَمْسَسْكُمْ حَسَنَةٌ تَسُؤْهُمْ وَإِنْ تُصِبْكُمْ سَيِّئَةٌ يَفْرَحُوا بِهَا وَإِنْ تَصْبِرُوا وَتَتَّقُوا لَا يَضُرُّكُمْ كَيْدُهُمْ شَيْئًا إِنَّ اللَّهَ بِمَا يَعْمَلُونَ مُحِيطٌ﴾ «ای مؤمنان! کسانی از غیر خودتان را محرم راز مگیرید که از هیچ تباهی در حقّ شما کوتاهی نمیکنند و دوست میدارند شما در سختی به سر برید؛ کینه از گفتارشان هویداست و آنچه دلهایشان پنهان میدارند، بزرگتر است، بیگمان ما آیات (خود) را برای شما روشن گفتهایم * هان! این شمایید که آنان را دوست میدارید و (آنان) شما را دوست نمیدارند و شما به تمام کتاب ایمان دارید (و آنان ندارند) و چون با شما روبهرو شوند میگویند: ما ایمان آوردهایم و چون به خلوت روند سرانگشتان را از خشم بر شما (به دندان) میگزند؛ بگو به خشم خود بمیرید؛ خداوند به اندیشهها داناست * چون نیکییی به شما رسد آنان را غمگین میکند و چون بدییی دامنگیرتان شود از آن شادمان میشوند؛ و اگر شکیبایی کنید و پرهیزگاری ورزید نیرنگ آنان به شما هیچ زیانی نخواهد رساند؛ که خداوند آنچه را انجام میدهند فراگیر است» سوره آل عمران، آیه ۱۱۸-۱۲۰؛ ﴿كَيْفَ وَإِنْ يَظْهَرُوا عَلَيْكُمْ لَا يَرْقُبُوا فِيكُمْ إِلًّا وَلَا ذِمَّةً يُرْضُونَكُمْ بِأَفْوَاهِهِمْ وَتَأْبَى قُلُوبُهُمْ وَأَكْثَرُهُمْ فَاسِقُونَ﴾ «چگونه (به پیمان خود وفادار باشند)؟ حال آنکه اگر بر شما پیروز گردند نه پیوندی را درباره شما پاس میدارند و نه پیمانی را؛ با زبان خود خشنودتان میکنند و دلهای آنان (شما را) پس میزند و بیشتر آنان نافرمانند» سوره توبه، آیه ۸.
- ↑ decaration of indepdndence.
- ↑ http://en.wikipedia.org/wiki/Independence.
- ↑ نبوی و اسکندری، مقاله «استقلال اسلامی»، منظومه فکری امام خمینی، ص ۷۴۵.
- ↑ صحیفه امام، ج۱۴، ص۴۳۷.
- ↑ فوزی، یحیی، اندیشه سیاسی امام خمینی، ص۱۷۲.
- ↑ صحیفه امام، ج۶، ص۲۱۹.
- ↑ صحیفه امام، ج۳، ص۱۳۰.
- ↑ صحیفه امام، ج۵، ص۴۹۰؛ ج۱۷، ص۴۱۳.
- ↑ صحیفه امام، ج۱۶، ص۲۰۴.
- ↑ صحیفه امام، ج۵، ص۲۳۶.
- ↑ صحیفه امام، ج۷، ص۱۳۶.
- ↑ صحیفه امام، ج۲۱، ص۲۸۲.
- ↑ صحیفه امام، ج۵، ص۱۸۵.
- ↑ صحیفه امام، ج۱۵، ص۷۳.
- ↑ صحیفه امام، ج۲، ص۴۶۰.
- ↑ صحیفه امام، ج۳، ص۳۱۷.
- ↑ صحیفه امام، ج۴، ص۲۷۷.
- ↑ صحیفه امام، ج۵، ص۱۶.
- ↑ نبوی و اسکندری، مقاله «استقلال اسلامی»، منظومه فکری امام خمینی، ص ۷۴۸.
- ↑ ﴿أَمِ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ أَوْلِيَاءَ فَاللَّهُ هُوَ الْوَلِيُّ وَهُوَ يُحْيِي الْمَوْتَى وَهُوَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ﴾ «آیا به جای او سرورانی (را به پرستش) گرفتند؟ اما خداوند است که سرور (راستین) است و او مردگان را زنده میگرداند و او بر هر کاری تواناست» سوره شوری، آیه ۹؛ ﴿ثُمَّ رُدُّوا إِلَى اللَّهِ مَوْلَاهُمُ الْحَقِّ أَلَا لَهُ الْحُكْمُ وَهُوَ أَسْرَعُ الْحَاسِبِينَ﴾ «سپس به سوی سرور بر حقّشان خداوند برگردانده میشوند؛ آگاه باشید که داوری با اوست و او سریعترین حسابرسان است» سوره انعام، آیه ۶۲.
- ↑ مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج۴۷، ص۲۱۴.
- ↑ صحیفه امام، ج۱، ص۲۸۷–۲۸۸.
- ↑ «بیگمان خداوند آنچه را که گروهی دارند دگرگون نمیکند (و از آنان نمیستاند) مگر آنها آنچه را که در خویش دارند دگرگون سازند» سوره رعد، آیه ۱۱.
- ↑ صحیفه امام، ج۱۰، ص۷۹.
- ↑ صحیفه امام، ج۹، ص۲۵.
- ↑ صحیفه امام، ج۸، ص۱۱۴.
- ↑ نبوی و اسکندری، مقاله «استقلال اسلامی»، منظومه فکری امام خمینی، ص ۷۴۹.
- ↑ صحیفه امام، ج۴، ص۱۹۴ و ۱۹۵.
- ↑ راغب اصفهانی، حسین بن محمد، المفردات فی غریب القرآن، ص۳۳۲.
- ↑ الجامع الصغیر، ج۱، ص۴۴؛ غرر الحکم، ص۴۳۴؛ بحارالانوار، ج۴۴، ص۱۳۹؛ مستدرک الوسائل، ج۲، ص۴۶۴.
- ↑ «فراپایگی تنها از آن خداوند و پیامبر او و مؤمنان است» سوره منافقون، آیه ۸.
- ↑ امام خمینی، صحیفه نور، ج۱۴، ص۱۱۳.
- ↑ پایگاه اطلاع رسانی دفتر مقام معظم رهبری، ۱۴ / ۳ / ۱۳۸۰.
- ↑ پایگاه اطلاع رسانی دفتر مقام معظم رهبری، ۱۱ / ۳ / ۱۳۸۸، سخنرانی در جمع بیستمین سالگرد ارتحال حضرت امام خمینی.
- ↑ سند چشمانداز ۱۴۰۴، پایگاه اطلاعرسانی مجمع تشخیص مصلحت نظام.
- ↑ Hans J. Morgenthau.
- ↑ اصل نهم قانون اساسی جمهوری اسلامی.
- ↑ نبوی و اسکندری، مقاله «استقلال اسلامی»، منظومه فکری امام خمینی، ص ۷۵۱.
- ↑ Dependency.
- ↑ Colonialism.
- ↑ AZTEC.
- ↑ باران، پل، اقتصاد سیاسی رشد، ترجمه کاوه آزادمنش - تهران، خوارزمی، ۱۳۵۹، و همچنین ی، سو - آلوین، تغییر اجتماعی و توسعه، ترجمه محمود حبیبی مظاهری، انتشارات پژوهشکده مطالعات راهبردی، تهران، ۱۳۸۰.
- ↑ امام خمینی، وصیتنامه سیاسی - الهی، ص۳۶.
- ↑ امام خمینی، وصیتنامه سیاسی - الهی، ص۳۶.
- ↑ امام خمینی، وصیتنامه سیاسی - الهی، ص۳۸.
- ↑ نبوی و اسکندری، مقاله «استقلال اسلامی»، منظومه فکری امام خمینی، ص ۷۵۴.
- ↑ پایگاه اطلاع رسانی دفتر مقام معظم رهبری، ۱۶ / ۱۰ / ۸۶.
- ↑ صحیفه امام، ج۸، ص۱۱۴.
- ↑ نبوی و اسکندری، مقاله «استقلال اسلامی»، منظومه فکری امام خمینی، ص ۷۵۶.
- ↑ امام خمینی، وصیتنامه سیاسی - الهی، ص۴۰.
- ↑ صحیفه نور، ج۱۴، ص۱۱۳.
- ↑ نبوی و اسکندری، مقاله «استقلال اسلامی»، منظومه فکری امام خمینی، ص ۷۵۷.
- ↑ صحیفه نور، ج۱۴، ص۱۰۳.
- ↑ امام خمینی، صحیفه نور، ج۱۴، ص۱۱۳.
- ↑ نبوی و اسکندری، مقاله «استقلال اسلامی»، منظومه فکری امام خمینی، ص ۷۵۷.
- ↑ Human Capital.
- ↑ Intellectual Capital.
- ↑ Structural Capital.
- ↑ امام خمینی، صحیفه نور، ج۱۴، ص۱۱۳.
- ↑ نبوی و اسکندری، مقاله «استقلال اسلامی»، منظومه فکری امام خمینی، ص ۷۵۹.
- ↑ Independence.
- ↑ Nation_State.
- ↑ پایگاه اطلاع رسانی مقام معظم رهبری، ۱۴/۷/۱۳۷۹.
- ↑ پایگاه اطلاع رسانی مقام معظم رهبری، ۲۴/۹/۱۳۸۷.
- ↑ Declaration of Independence.
- ↑ نبوی و اسکندری، مقاله «استقلال اسلامی»، منظومه فکری آیتالله العظمی خامنهای ج۲ ص ۱۰۴۹.
- ↑ پایگاه اطلاع رسانی مقام معظم رهبری، ۱/۵/۱۳۶۹.
- ↑ پایگاه اطلاع رسانی مقام معظم رهبری، ۸/۱/۱۳۹۰.
- ↑ پایگاه اطلاع رسانی مقام معظم رهبری، ۱۴/۷/۱۳۷۹.
- ↑ پایگاه اطلاع رسانی مقام معظم رهبری، ۱۴/۷/۱۳۷۹.
- ↑ Colonialism.
- ↑ Dharma (Ed.). The Cambridge Economic History of India (Volume ۲) c.۱۷۵۷.c.۱۹۷۰.Penguim Books، ۱۹۸۲.
- ↑ نبوی و اسکندری، مقاله «استقلال اسلامی»، منظومه فکری آیتالله العظمی خامنهای ج۲ ص ۱۰۵۲.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، پیام به کنگره بزرگداشت صدرالمتألهین، ۱/۳/۱۳۷۸، پایگاه اطلاع رسانی مقام معظم رهبری، ۲۹/۱۰/۱۳۸۲.
- ↑ «فرمانفرمایی در این روز از آن کیست؟» سوره غافر، آیه ۱۶.
- ↑ «از آن خداوند یگانه دادفرما» سوره یوسف، آیه ۳۹.
- ↑ پایگاه اطلاع رسانی مقام معظم رهبری، ۱۰/۳/۱۳۶۹.
- ↑ پایگاه اطلاع رسانی مقام معظم رهبری، ۱۰/۳/۱۳۶۹.
- ↑ روح توحید نفی عبودیت غیر خدا، مؤسسه انجام کتاب، پائیز ۱۳۶۰، ص۱۸.
- ↑ «خداوند است که هیچ خدایی جز آن زنده پایدار نیست که او را چرت و خواب فرا نمیگیرد» سوره بقره، آیه ۲۵۵.
- ↑ «بندگانی چون خود شمایند» سوره اعراف، آیه ۱۹۴.
- ↑ «آیا آدمی میپندارد که بیهوده وانهاده میشود؟» سوره قیامه، آیه ۳۶.
- ↑ قرائتی، محسن، تفسیر نور، جلد ۱.
- ↑ «بگو خداوندا! ای دارنده فرمانروایی! به هر کس بخواهی فرمانروایی میبخشی و از هر کس بخواهی فرمانروایی را باز میستانی و هر کس را بخواهی گرامی میداری و هر کس را بخواهی خوار میگردانی؛ نیکی در کف توست بیگمان تو بر هر کاری توانایی» سوره آل عمران، آیه ۲۶.
- ↑ نبوی و اسکندری، مقاله «استقلال اسلامی»، منظومه فکری آیتالله العظمی خامنهای ج۲ ص ۱۰۵۵.
- ↑ پایگاه اطلاع رسانی مقام معظم رهبری، ۲۴/۷/۱۳۹۰.
- ↑ نبوی و اسکندری، مقاله «استقلال اسلامی»، منظومه فکری آیتالله العظمی خامنهای ج۲ ص ۱۰۵۹.
- ↑ «و به راستی ما فرزندان آدم را ارجمند داشتهایم» سوره اسراء، آیه ۷۰.
- ↑ مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج۴۷، ص۲۱۴.
- ↑ روح توحید، نفی عبودیت غیر خدا، ص۱۰.
- ↑ «داوری جز از آن خداوند نیست، فرمان داده است که جز وی را نپرستید؛ این، دین پا برجاست» سوره یوسف، آیه ۴۰.
- ↑ علامه طباطبایی، ص۲۰۶.
- ↑ روح توحید، نفی عبودیت غیر خدا، ص۱۳.
- ↑ «به هر کس بخواهی فرمانروایی میبخشی و از هر کس بخواهی فرمانروایی را باز میستانی و هر کس را بخواهی گرامی میداری و هر کس را بخواهی خوار میگردانی» سوره آل عمران، آیه ۲۶.
- ↑ «هر که خواهد ایمان آورد و هر که خواهد کفر پیشه کند» سوره کهف، آیه ۲۹.
- ↑ «آیا جز دین خداوند را باز میجویند با آنکه آنان که در آسمانها و زمینند خواهناخواه گردن نهاده فرمان اویند و به سوی او بازگردانده میشوند» سوره آل عمران، آیه ۸۳.
- ↑ «پس، آنکه به طاغوت کفر ورزد و به خداوند ایمان آورد.».. سوره بقره، آیه ۲۵۶.
- ↑ «بیگمان خداوند آنچه را که گروهی دارند دگرگون نمیکند (و از آنان نمیستاند) مگر آنها آنچه را که در خویش دارند دگرگون سازند» سوره رعد، آیه ۱۱.
- ↑ «هر که عزّت میخواهد (بداند که) عزّت همگی از آن خداوند است» سوره فاطر، آیه ۱۰.
- ↑ «با آنکه فراپایگی تنها از آن خداوند و پیامبر او و مؤمنان است امّا منافقان نمیدانند» سوره منافقون، آیه ۸.
- ↑ پایگاه اطلاع رسانی مقام معظم رهبری، ۴/۳/۱۳۹۱.
- ↑ نبوی و اسکندری، مقاله «استقلال اسلامی»، منظومه فکری آیتالله العظمی خامنهای ج۲ ص ۱۰۶۰.
- ↑ منصوری، جواد، فرهنگ استقلال، ص۵۵.
- ↑ منصوری، جواد، فرهنگ استقلال، ص۵۵.
- ↑ پایگاه اطلاع رسانی مقام معظم رهبری، ۲۳/۲/۱۳۷۹.
- ↑ پایگاه اطلاع رسانی مقام معظم رهبری، ۱/۱۱/۱۳۸۸.
- ↑ پایگاه اطلاع رسانی مقام معظم رهبری، ۱۳/۱۰/۱۳۸۶.
- ↑ پایگاه اطلاع رسانی مقام معظم رهبری، ۱۴/۱۱/۱۳۶۸.
- ↑ نبوی و اسکندری، مقاله «استقلال اسلامی»، منظومه فکری آیتالله العظمی خامنهای ج۲ ص ۱۰۶۴.
- ↑ نبوی و اسکندری، مقاله «استقلال اسلامی»، منظومه فکری آیتالله العظمی خامنهای ج۲ ص ۱۰۶۷.
- ↑ پایگاه اطلاع رسانی مقام معظم رهبری، ۳/۶/۱۳۹۱.
- ↑ پایگاه اطلاع رسانی مقام معظم رهبری، ۳/۶/۱۳۹۱.
- ↑ پایگاه اطلاع رسانی مقام معظم رهبری، ۹/۶/۱۳۹۱.
- ↑ پایگاه اطلاع رسانی مقام معظم رهبری، ۹/۶/۱۳۹۱.
- ↑ نبوی و اسکندری، مقاله «استقلال اسلامی»، منظومه فکری آیتالله العظمی خامنهای ج۲ ص ۱۰۶۷.
- ↑ «خداوند به کسانی از شما که ایمان آوردهاند و کارهای شایسته کردهاند وعده داده است که آنان را به یقین در زمین جانشین میگرداند» سوره نور، آیه ۵۵.
- ↑ «و در زبور پس از تورات نگاشتهایم که بیگمان زمین را بندگان شایسته من به ارث خواهند برد» سوره انبیاء، آیه ۱۰۵.
- ↑ پایگاه اطلاع رسانی مقام معظم رهبری، ۸/۱۰/۱۳۸۵.
- ↑ پایگاه اطلاع رسانی مقام معظم رهبری، ۲۴/۴/۱۳۹۱.
- ↑ نبوی و اسکندری، مقاله «استقلال اسلامی»، منظومه فکری آیتالله العظمی خامنهای ج۲ ص ۱۰۶۹.
- ↑ «هر که عزّت میخواهد (بداند که) عزّت همگی از آن خداوند است» سوره فاطر، آیه ۱۰.
- ↑ «فراپایگی تنها از آن خداوند و پیامبر او و مؤمنان است امّا منافقان نمیدانند» سوره منافقون، آیه ۸.
- ↑ پایگاه اطلاع رسانی مقام معظم رهبری، ۱۴/۳/۱۳۹۱.
- ↑ پایگاه اطلاع رسانی مقام معظم رهبری، ۱۹/۵/۱۳۸۷.
- ↑ نبوی و اسکندری، مقاله «استقلال اسلامی»، منظومه فکری آیتالله العظمی خامنهای ج۲ ص ۱۱۲۰.
- ↑ پایگاه اطلاع رسانی مقام معظم رهبری، ۲/۴/۱۳۸۹.
- ↑ پایگاه اطلاع رسانی مقام معظم رهبری، ۱/۱۱/۱۳۸۸.
- ↑ پایگاه اطلاع رسانی مقام معظم رهبری، ۹/۱۱/۱۳۸۷.
- ↑ پایگاه اطلاع رسانی مقام معظم رهبری، ۲۴/۹/۱۳۸۷.
- ↑ پایگاه اطلاع رسانی مقام معظم رهبری، ۱۶/۸/۱۳۸۰.
- ↑ نبوی و اسکندری، مقاله «استقلال اسلامی»، منظومه فکری آیتالله العظمی خامنهای ج۲ ص ۱۱۲۲.
- ↑ پایگاه اطلاع رسانی مقام معظم رهبری، ۲۸/۱/۱۳۷۵.
- ↑ پایگاه اطلاع رسانی مقام معظم رهبری، ۷/۶/۱۳۸۷.
- ↑ پایگاه اطلاع رسانی مقام معظم رهبری، ۷/۶/۱۳۸۷.
- ↑ Toynbee، Arnold، The Study of History. London، UK: Oxford University Press، ۱۹۵۶.
- ↑ نبوی و اسکندری، مقاله «استقلال اسلامی»، منظومه فکری آیتالله العظمی خامنهای ج۲ ص ۱۱۲۳.
- ↑ «و آنچه در توان دارید از نیرو و اسبان آماده در برابر آنان فراهم سازید که بدان دشمن خداوند و دشمن خود را به هراس میافکنید؛ و نیز جز آنها کسانی دیگر را که شما نمیشناسید (اما) خداوند آنان را میشناسد؛ و آنچه در راه خداوند ببخشید، به شما تمام باز خواهند داد و بر شما ستم نخواهد رفت» سوره انفال، آیه ۶۰.
- ↑ Soft War..
- ↑ Hard War..
- ↑ پایگاه اطلاع رسانی مقام معظم رهبری، ۱۳/۴/۱۳۹۰.
- ↑ پایگاه اطلاع رسانی مقام معظم رهبری، ۲/۸/۱۳۸۹.
- ↑ پایگاه اطلاع رسانی مقام معظم رهبری، ۱۸/۸/۱۳۸۵.
- ↑ The Cultural Cold War: The CIA and the World of Arts and Lette، By. Granta، ISBN ۱-۸۶۲۰۷-۰۲۹-۶ Frances Stonor Saunders، ۱۹۹۹،
- ↑ نبوی و اسکندری، مقاله «استقلال اسلامی»، منظومه فکری آیتالله العظمی خامنهای ج۲ ص ۱۱۲۵.
- ↑ نبوی و اسکندری، مقاله «استقلال اسلامی»، منظومه فکری آیتالله العظمی خامنهای ج۲ ص ۱۰۷۳.
- ↑ نبوی و اسکندری، مقاله «استقلال اسلامی»، منظومه فکری آیتالله العظمی خامنهای ج۲ ص ۱۰۷۴.
- ↑ «آگاه باشید! با یاد خداوند دلها آرام مییابد» سوره رعد، آیه ۲۸.
- ↑ «بیگمان آنان را با زندگانی پاکیزهای زنده میداریم» سوره نحل، آیه ۹۷.
- ↑ پایگاه اطلاع رسانی مقام معظم رهبری، ۲۴/۴/۱۳۸۹.
- ↑ «اوست که آرامش را در دل مؤمنان فرو فرستاد تا ایمانی بر ایمانشان بیفزایند و سپاهیان آسمانها و زمین از آن خداوند است و خداوند دانایی فرزانه است» سوره فتح، آیه ۴.
- ↑ پایگاه اطلاع رسانی مقام معظم رهبری، ۹/۵/۱۳۸۷.
- ↑ پایگاه اطلاع رسانی مقام معظم رهبری، ۱۴/۳/۱۳۸۶.
- ↑ نبوی و اسکندری، مقاله «استقلال اسلامی»، منظومه فکری آیتالله العظمی خامنهای ج۲ ص ۱۰۷۴.
- ↑ پایگاه اطلاع رسانی مقام معظم رهبری، ۷/۴/۱۳۸۰.
- ↑ پایگاه اطلاع رسانی مقام معظم رهبری، ۱۴/۱۱/۱۳۹۰.
- ↑ پایگاه اطلاع رسانی مقام معظم رهبری، ۱۴/۱۱/۱۳۹۰.
- ↑ پایگاه اطلاع رسانی مقام معظم رهبری، ۲۸/۳/۱۳۶۸.
- ↑ پایگاه اطلاع رسانی مقام معظم رهبری، ۱۴/۳/۱۳۸۸.
- ↑ پایگاه اطلاع رسانی مقام معظم رهبری، ۱۴/۳/۱۳۸۸.
- ↑ پایگاه اطلاع رسانی مقام معظم رهبری، ۲۹/۶/۱۳۸۸.
- ↑ نبوی و اسکندری، مقاله «استقلال اسلامی»، منظومه فکری آیتالله العظمی خامنهای ج۲ ص ۱۰۷۶.
- ↑ عطارزاده، مجتبی، امنیتمداری در رویکرد سیاست خارجی امام خمینی، دانش سیاسی، مقاله ۴، دوره ۴، شماره ۸، اسفند ۱۳۸۷، صفحه ۹۳-۱۲۸.
- ↑ پایگاه اطلاع رسانی مقام معظم رهبری، ۱۴/۱۱/۱۳۹۰.
- ↑ پایگاه اطلاع رسانی مقام معظم رهبری، ۲۰/۵/۱۳۸۶.
- ↑ Westphali..
- ↑ پایگاه اطلاع رسانی مقام معظم رهبری، ۱۰/۱۱/۱۳۹۰.
- ↑ پایگاه اطلاع رسانی مقام معظم رهبری، ۲۴/۴/۱۳۹۱.
- ↑ نبوی و اسکندری، مقاله «استقلال اسلامی»، منظومه فکری آیتالله العظمی خامنهای ج۲ ص ۱۱۰۱.
- ↑ قرارداد سایکس. پیکو.(Sykes-Picot Agreement) قراردادی سری انگلستان و فرانسه که در سال ۱۹۱۶ به دنبال مذاکرات سرمارک سایکس (۱۸۷۹-۱۹۱۹) و فرانسوا ژرژپیکو برای تقسیم امپراتوری عثمانی بعد از جنگ جهانی اول حاصل شد. دولت عثمانی در سال ۱۹۱۵ با متفقین وارد جنگ میشود. انگلستان، یعنی دولت استعمارگر حیلهگر و کهنهکار آن دوران، به اعراب وعده استقلال میدهد و بدین وسیله آنها را در کنار متفقین وارد جنگ میکند. حکومت انگلستان از سالها پیش از آغاز جنگ جهانی اول به بهرهبرداری از این احساسات استقلالطلبانه در بین اعراب پرداخت و توطئهها و تحریکات و تفرقهاندازیهای خود را شروع کرد. نقشه انگلستان این بود که دولت عثمانی را از طریق کمک به شورش یا نهضت اعراب (انقلاب عربی) از داخل گرفتار و متلاشی کند، مزدوران و دست پروردگان خود را در جهان عرب بر سر کار آورد و امنیت نقاط استراتژیک و به ویژه راههای آبی مدیترانه به هندوستان را تأمین نماید. عاملی که برای اجرای نقشه از طرف انگلستان در نظر گرفته شد، شریف حسین بود که به شریف مکه و ملک حسین اول نیز شهرت دارد. عدهای از مأموران زبده انگلستان مثل لارنس (مشهور به لارنس عربستان) نیز نقش مهمی در سازماندهی نیروهای انقلاب عربی بازی کردند. نامهنگاریهای سال ۱۹۱۶ سرهنری مک ماهون کمیسر عالی انگلستان در قاهره و شریف حسین رهبر انقلاب عربی بازی کردند. نامه نگاریهای سال ۱۹۱۶ سرهنری مک ماهون کمیسر عالی انگلستان در قاهره و شریف حسین رهبر انقلاب عربی علیه عثمانیهای ترک، افشاگر این واقعیت است که انگلستان به شریف حسین وعده استقلال سرزمینهای عربی را داده بود. اما هنوز مرکب نامهنگاریهای میان حسین و مک ماهون خشک نشده بود و هنوز اعراب خود را متحد انگلستان میدانستند که دولت انگلستان برای تعیین مناطق نفوذ خود در سرزمینهای تابع عثمانی با دولت استعمارگر فرانسه وارد مذاکره سری شد و سرانجام به موجب قرارداد سایکس - پیکو، مناطق وسیعی از سوریه، جنوب آناتولی و موصل به فرانسه، و از جنوب سوریه تا عراق (شامل بغداد و بصره) و فلسطین شمالی (شمال بنادر حیفا و عکا) به انگلستان تعلق گرفت تا بر سرنوشت اعراب حاکم گردند و ثروتهایشان را غارت کنند. حجاز نیز به شریف حسین که خود، تحت حمایت انگلستان بود سپرده شد. قرارداد سایکس - پیکو یکی از مظاهر واقعی نیرنگ و فریبکاری در سیاست و دیپلماسی امپریالیستی است. منبع: فرهنگ علوم سیاسی نوشته علی آقا بخشی با همکاری مینو افشاری راد، انتشارات مرکز اطلاعات و مدارک علمی ایران، ۱۳۷۶.
- ↑ پایگاه اطلاع رسانی مقام معظم رهبری، ۱۵/۱۱/۱۳۸۹.
- ↑ پایگاه اطلاع رسانی مقام معظم رهبری، ۲۹/۵/۱۳۹۱.
- ↑ پایگاه اطلاع رسانی مقام معظم رهبری، ۲۰/۷/۱۳۹۰.
- ↑ مفهوم کنایی و طنزآلود «بوق در هزیمت زدن» به معنای حرکت غیر متعارف و مضحک شکست خوردگانی است که در هنگام عقب نشینی و فرار بر شیپور جنگ میدمند و به بیان قابوسنامه به جوانی کردن در دوران عزلت و پیری میماند. چون بوق زدن باشد در وقت هزیمت / مردی که جوانی کند اندرگه پیری (قابوسنامه، تصحیح یوسفی، ص۵۹).
- ↑ نبوی و اسکندری، مقاله «استقلال اسلامی»، منظومه فکری آیتالله العظمی خامنهای ج۲ ص ۱۱۰۵.
- ↑ پایگاه اطلاع رسانی مقام معظم رهبری، ۲۱/۷/۱۳۸۴.
- ↑ پایگاه اطلاع رسانی مقام معظم رهبری، ۸/۸/۱۳۸۲.
- ↑ پایگاه اطلاع رسانی مقام معظم رهبری، ۱۹/۱۲/۱۳۸۴.
- ↑ نبوی و اسکندری، مقاله «استقلال اسلامی»، منظومه فکری آیتالله العظمی خامنهای ج۲ ص ۱۱۱۰.
- ↑ «فراپایگی تنها از آن خداوند و پیامبر او و مؤمنان است» سوره منافقون، آیه ۸.
- ↑ پایگاه اطلاع رسانی مقام معظم رهبری، ۱۸/۱۲/۱۳۹۰.
- ↑ پایگاه اطلاع رسانی مقام معظم رهبری، ۲۳/۲/۱۳۸۸.
- ↑ «تا گواه بر مردم باشید» سوره بقره، آیه ۱۴۳.
- ↑ «به نیکی فرا میخوانند» سوره آل عمران، آیه ۱۰۴.
- ↑ پایگاه اطلاع رسانی مقام معظم رهبری، ۹/۱۱/۱۳۷۶.
- ↑ پایگاه اطلاع رسانی مقام معظم رهبری، ۹/۱۱/۱۳۷۶.
- ↑ پایگاه اطلاع رسانی مقام معظم رهبری، ۲۹/۵/۱۳۹۱.
- ↑ نبوی و اسکندری، مقاله «استقلال اسلامی»، منظومه فکری آیتالله العظمی خامنهای ج۲ ص ۱۱۱۱.