سرگذشت زندگی امام علی در تاریخ اسلامی: تفاوت میان نسخهها
(←پانویس) |
(←منابع) برچسب: پیوندهای ابهامزدایی |
||
خط ۱۷۵: | خط ۱۷۵: | ||
خوابیدن علی {{ع}} در بستر [[رسول اکرم]] {{صل}} برای [[قریش]] [[تجاوزگر]]، ذلّتی آشکار به شمار میرفت؛ چراکه [[آمال]] و آرزوهای آنان در کشتن [[رسول خدا]] {{صل}} به [[یأس]] مبدل گشت و طرح و برنامههای آنها به [[شکست]] انجامید، بینی [[شیطان]] به [[خاک]] مالیده شد و [[مقام]] و [[منزلت]] [[ایمان]] فزونی یافت زیرا [[ثواب]] و [[ارزش]] هیچ عملی به پایه [[خوابیدن در بستر پیامبر]] نمیرسید، چرا چنین نباشد در صورتی که خداوند با این عمل، بر فرشتگان خویش [[فخر]] و [[مباهات]] نمود، [[روایت]] شده: | خوابیدن علی {{ع}} در بستر [[رسول اکرم]] {{صل}} برای [[قریش]] [[تجاوزگر]]، ذلّتی آشکار به شمار میرفت؛ چراکه [[آمال]] و آرزوهای آنان در کشتن [[رسول خدا]] {{صل}} به [[یأس]] مبدل گشت و طرح و برنامههای آنها به [[شکست]] انجامید، بینی [[شیطان]] به [[خاک]] مالیده شد و [[مقام]] و [[منزلت]] [[ایمان]] فزونی یافت زیرا [[ثواب]] و [[ارزش]] هیچ عملی به پایه [[خوابیدن در بستر پیامبر]] نمیرسید، چرا چنین نباشد در صورتی که خداوند با این عمل، بر فرشتگان خویش [[فخر]] و [[مباهات]] نمود، [[روایت]] شده: | ||
«شبی که [[علی بن ابی طالب]] {{ع}} در بستر رسول خدا {{صل}} خوابید، خداوند به [[جبرئیل]] و [[میکائیل]] [[وحی]] فرمود: من میان شما دو تن، [[پیمان برادری]] ایجاد کرده و [[عمر]] یکی از شما را طولانیتر از دیگری قرار دادهام، کدام یک حاضرید پذیرای [[مرگ]] شوید و [[زندگی]] را به دیگری واگذارید؟ هر دو [[فرشته]] زندگی را [[برگزیده]] و به آن ابراز علاقه کردند، خداوند به آنها وحی فرمود: آیا نخواستید بسان علی بن ابی طالب باشید آنگاه که میان او و محمد {{صل}} پیمان برادری ایجاد کردم، علی در بستر او خوابید تا جان خویش را فدای وی سازد، و زندگی را به [[پیامبر]] واگذاشت؟ اکنون به [[زمین]] فرود آیید و علی را از [[شر]] [[دشمن]] [[حفاظت]] کنید، جبرئیل فرود آمد و بالای سر و میکائیل پایین پای [[حضرت]] نشست جبرئیل میگفت: آفرین بر تو ای فرزند [[ابو طالب]]، چه کسی نظیر توست؟ خداوند به وجود تو بر فرشتگان خویش بالای [[هفت آسمان]] فخر و مباهات میکند<ref>تذکرة الخواص، ص۴۱؛ سیره حلبی در حاشیه سیره نبوی، ج۳، ص۲۷؛ فصول المهمه ابن صباغ، ص۴۷؛ مناقب ابنشهرآشوب، ج۲، ص۶۵؛ بحار الانوار، ج۱۹، ص۳۹؛ اسد الغابه، ج۴، ص۳۵.</ref>.<ref>[[سید منذر حکیم|حکیم، سید منذر]]، [[پیشوایان هدایت ج۲ (کتاب)|پیشوایان هدایت ج۲]] ص ۸۷.</ref> | «شبی که [[علی بن ابی طالب]] {{ع}} در بستر رسول خدا {{صل}} خوابید، خداوند به [[جبرئیل]] و [[میکائیل]] [[وحی]] فرمود: من میان شما دو تن، [[پیمان برادری]] ایجاد کرده و [[عمر]] یکی از شما را طولانیتر از دیگری قرار دادهام، کدام یک حاضرید پذیرای [[مرگ]] شوید و [[زندگی]] را به دیگری واگذارید؟ هر دو [[فرشته]] زندگی را [[برگزیده]] و به آن ابراز علاقه کردند، خداوند به آنها وحی فرمود: آیا نخواستید بسان علی بن ابی طالب باشید آنگاه که میان او و محمد {{صل}} پیمان برادری ایجاد کردم، علی در بستر او خوابید تا جان خویش را فدای وی سازد، و زندگی را به [[پیامبر]] واگذاشت؟ اکنون به [[زمین]] فرود آیید و علی را از [[شر]] [[دشمن]] [[حفاظت]] کنید، جبرئیل فرود آمد و بالای سر و میکائیل پایین پای [[حضرت]] نشست جبرئیل میگفت: آفرین بر تو ای فرزند [[ابو طالب]]، چه کسی نظیر توست؟ خداوند به وجود تو بر فرشتگان خویش بالای [[هفت آسمان]] فخر و مباهات میکند<ref>تذکرة الخواص، ص۴۱؛ سیره حلبی در حاشیه سیره نبوی، ج۳، ص۲۷؛ فصول المهمه ابن صباغ، ص۴۷؛ مناقب ابنشهرآشوب، ج۲، ص۶۵؛ بحار الانوار، ج۱۹، ص۳۹؛ اسد الغابه، ج۴، ص۳۵.</ref>.<ref>[[سید منذر حکیم|حکیم، سید منذر]]، [[پیشوایان هدایت ج۲ (کتاب)|پیشوایان هدایت ج۲]] ص ۸۷.</ref> | ||
== علی {{ع}} در روزگار عمر== | |||
'''[[منزلت]] [[عمر]] در نزد [[ابو بکر]]''' [[تاریخ الإسلام (کتاب)|تاریخ الإسلام]]- به [[نقل]] از [[ابو بکر]]-: به [[خدا]] [[سوگند]]، بر روی [[زمین]]، مردی محبوبتر از [[عمر]]، نزد من نیست<ref>تاریخ الإسلام، ذهبی، ج ۳، ص ۲۶۵.</ref>. [[الإمامة و السیاسة (کتاب)|الإمامة و السیاسة]]- درباره [[نوشتن]] [[جانشینی]] [[عمر]]-: [[عمر]]، با نوشته بیرون آمد و به آنان خبر ([[وصیت ابو بکر]] را) داد. گفتند: گوش به فرمانیم. مردی به [[عمر]] گفت:ای [[ابو حفص]]! چه چیز در این نوشته است؟ گفت: نمیدانم؛ ولی من، نخستین کسی هستم که گوش میدهم و [[فرمان]] میبرم. آن مرد گفت: اما من میدانم چه چیزْ در آن است. بار اول، تو او را [[امیر]] کردی و این بار، او تو را!<ref>الإمامة والسیاسة، ج ۱، ص ۳۸.</ref> | |||
'''موضع [[امام]] {{ع}} در برابر [[خلافت عمر]]''' [[امام علی]] {{ع}}- درباره [[سقیفه]] و ماجراهای پس از آن-: و چنین دیدم که [[صبر]] بر این امر، شایستهتر است. پس با خاری بر دیدگان و گلویی گرفته از استخوان، [[صبر]] کردم. میدیدم که میراثم به تاراج میرفت، تا آنکه اولی به راه خود رفت و [[خلافت]] را پس از خود به فلان سپرد: چه [[قدر]] تفاوت است میان اکنون که [آواره] بر پشت شترم و روزی که با حیان، [[برادر]] [[جابر]]، غنوده بودم!<ref>تمثیلی از امام {{ع}} به شعر اعشی است، برای بیان تفاوت حالت خویش در زمان پیامبر {{صل}} و پس از ایشان.</ref> شگفتا که او ([[ابو بکر]]) در حیاتش میخواست تا وی را از خلافتْ معاف دارند؛ اما برای پس از وفاتش، آن را به دیگری سپرد! چه سفت و محکم به پستان [[خلافت]] چسبیدند و آن را میان خود قسمت کردند [، دوشیدند و نوشیدند]! سپس آن را به جایی ناهموار و جانفرسا و پر گزند در آورد و در [[اختیار]] کسی قرار داد که پی در پی میلغزید و پوزش میطلبید و همراهش [نیز] سواری را میمانْد که بر مَرکبی چموش است [که] اگر مهارش را محکم کشد، بینیاش پاره گردد و اگر رهایش کند، بجَهد و سرنگونش سازد. به [[خدا]] [[سوگند]]، [[مردم]] [در نتیجه کارهای او] به [[انحراف]] و چموشی و رنگ به رنگ شدن و کجروی دچار گشتند<ref>{{متن حدیث|الإمام علی {{ع}}- فی ذِکرِ السقیفَةِ ومابَعدَها-: فَرَأَیتُ أن الصبرَ عَلی هاتا أحجی، فَصَبَرتُ وفِی العَینِ قَذی، وفِی الحَلقِ شَجاً، أری تُراثی نَهباً، حَتی مَضَی الأَولُ لِسَبیلِهِ، فَأَدلی بِها إلی فُلانٍ بَعدَهُ. شَتانَ ما یومِی عَلی کورِها *** ویومُ حَیانَ أخی جابِرِ؛ فَیا عَجَباً!! بَینا هُوَ یستَقیلُها فی حَیاتِهِ إذ عَقَدَها لِآخَرَ بَعدَ وَفاتِهِ- لَشَد ما تَشَطرا ضَرعَیها!- فَصَیرَها فی حَوزَةٍ خَشناءَ یغلُظُ کلمُها، ویخشُنُ مَسها، ویکثُرُ العِثارُ فیها، وَالاعتِذارُ مِنها، فَصاحِبُها کراکبِ الصعبَةِ إن أشنَقَ لَها خَرَمَ، وَإن أسلَسَ لَها تَقَحم فَمُنِی الناسُ- لَعَمرُ اللهِ- بِخَبطٍ وشِماسٍ، وتَلَونٍ وَاعتِراضٍ}} (نهج البلاغة، خطبه ۳).</ref>. | |||
'''[[مشورت]] [[عمر]] با [[امام]] {{ع}} در مشکلات''' [[فضائل الصحابة (کتاب)|فضائل الصحابة]]- به [[نقل]] از [[سعید بن مسیب]]-: [[عمر]] از مشکلی که [[ابو الحسن]] برای [حل] آن نبود، به [[خدا]] [[پناه]] میبُرد<ref>[[فضائل الصحابة (کتاب)|فضائل الصحابة]]، ابن حنبل، ج ۲، ص ۶۴۷، ح ۱۱۰۰.</ref>. [[الکافی (کتاب)|الکافی]]- به [[نقل]] از [[عمر]]-: اگر [[علی]] نبود، [[عمر]] هلاک میشد<ref>الکافی، ج ۷، ص ۴۲۴، ح ۶.</ref>. | |||
'''نکته''' [[امام علی]] {{ع}} هنگامی نظریات مشورتی خود را در عرصههای [[علمی]] و یا [[مشکلات]] [[سیاسی]] ارائه میکرد که به رسیدن بهره آن به [[امت]] [[مسلمان]]، [[اطمینان]] داشت؛ اما هر گاه این بهره به [[اجتماع]] نمیرسید و تنها نصیب شخص [[خلیفه]] میشد، آن را ابراز نمیکرد. [[ابن عباس]] میگوید: در یکی از سفرهای [[عمر]] به [[شام]]، همراهش بودم. روزی با شترش تنها راه میپیمود که به دنبالش رفتم. پس به من گفت:ای [[ابن عباس]]! از پسر عمویت [[گله]] دارم! از او خواستم که با من بیاید؛ ولی نیامد<ref>شرح نهج البلاغة، ج ۱۲، ص ۷۸.</ref>. | |||
'''[[پذیرش]] آرای [[امام]] {{ع}} از سوی [[عمر]]''' [[تاریخ الیعقوبی (کتاب)|تاریخ الیعقوبی]]: [[عمر]]، نوشتهها را تاریخدار کرد و خواست که [[تاریخ]] را از "میلاد [[پیامبر خدا]]" آغاز کند. سپس گفت: از "[[بعثت]]". [[علی بن ابی طالب]] {{ع}} نظر داد که آن را از "[[هجرت]]" بنویسد. پس، او هم از "[[هجرت]]" نوشت<ref>[[تاریخ الیعقوبی (کتاب)|تاریخ الیعقوبی]]، ج ۲، ص ۱۴۵.</ref>. [[امام علی]] {{ع}}- خطاب به [[عمر]]، هنگامی که او از [[مردم]]، درباره [[همراهی]] با سپاهیانی که به [[جنگ]] [[فارس]] میرفتند، [[مشورت]] خواست-: این امر ([[اسلام]])، نه پیروزیاش به فراوانی [افراد] بود و نه خواریاش به کمی آنان. این، [[دین خدا]] بود که چیره شد و سپاهی که با [[فرشتگان]]، [[تأیید]] و [[نصرت]] یافت، تا بدانجا رسید که باید میرسید. ما به [[وعده]] [[خدا]] [[دل]] خوش داریم، و [[خدا]] به وعدهاش [[وفا]] میکند و لشکرش را [[نصرت]] میدهد. [[جایگاه]] تو در میان [[مردمان]]، [[جایگاه]] رشته [ی تسبیح] است که مهرهها را گرد میآورد و نگه میدارد و چون بگسلد، هر چه در آن است، پراکنده میشود و از میان میرود و هیچ گاه برای بار دیگر، همه آنها گرد نمیآیند. و [[عرب]]، اگر چه امروز اندکاند، اما به سبب [[اسلام]]، بسیارند و با [[عزت]]. پس، در جای خود بمان و به [[اهالی کوفه]] بنویس که دو سوم آنان به [[جنگ]] [[فارس]] بروند و یک سومْ باقی بمانند؛ چرا که آنان برجستگان و سرکردگان عرباند و گروهی یکدلتر و کاراتر و کوشاتر از آنان نیست. و به [[مردم بصره]] نیز بنویس که آنان را با بخشی از نیروهای خود، [[یاری]] کنند<ref>{{متن حدیث|الإمام علی {{ع}}- لِعُمَرَ لَما استَشارَ الناسَ فی أن یسیرَ فیمَن مَعَهُ لِقِتالَ الفُرسِ-: إن هذَا الأَمرَ لَم یکن نَصرُهُ ولا خِذلانُهُ لِکثَرةٍ ولا قِلةٍ؛ هُوَ دینُهُ الذی أظهَرَ، وجُندُهُ الذی أعَز وأیدَهُ بِالمَلائِکةِ، حتی بَلَغَ ما بَلَغَ، فَنَحنُ عَلی مَوعودٍ مِنَ اللهِ، وَاللهُ مُنجِزٌ وَعدَهُ، وناصِرٌ جُندَهُ. ومَکانُک مِنهُم مَکانُ النظامِ مِنَ الخَرَزِ؛ یجمَعُهُ ویمسِکهُ، فإِنِ انحَل تَفَرقَ ما فیهِ وذَهَبَ، ثُم لَم یجتَمِع بِحَذافیرِهِ أبَداً. وَالعَرَبُ الیومَ وإن کانوا قَلیلًا فَهِی کثیرٌ عَزیزٌ بِالإِسلامِ؛ فَأَقِم، وَاکتُب إلی أهلِ الکوفَةِ- فَهُم أعلامُ العَرَبِ ورُؤَساؤُهُم- ومَن لَم یحفِل بِمَن هوَ أجمَعُ وأحَد وأجَد مِن هؤُلاءِ: فَلیأتِهِمُ الثلُثانِ وَلیقِمِ الثلُثُ، وَاکتُب إلی أهلِ البَصرَةِ أن یمِدوهُم بِبَعضِ مَن عِندَهُم}} (تاریخ الطبری، ج ۴، ص ۱۲۳).</ref>. [[تاریخ الیعقوبی (کتاب)|تاریخ الیعقوبی]]: [[عمر]] درباره زمینهای حاصلخیز [[کوفه]] با [[اصحاب پیامبر]] [[خدا]] [[مشورت]] کرد. برخی به او گفتند: آنها را میان ما قسمت کن. سپس با [[علی]] {{ع}} [[مشورت]] کرد. [[علی]] {{ع}} فرمود: "اگر امروزْ آنها را تقسیم کنی، برای افرادی که پس از ما میآیند، چیزی نمیمانَد. آنها را به دست آنان وا گذار تا روی آن کار کنند و [در این صورت است که] [[خراج]] آنها، هم برای ما میشود و هم برای آیندگان ما". [[عمر]] گفت: [[خدا]] تو را موفق بدارد! این نظر، درست است<ref>[[تاریخ الیعقوبی (کتاب)|تاریخ الیعقوبی]]، ج ۲، ص ۱۵۱.</ref>.<ref>[[محمد محمدی ریشهری|محمدی ریشهری، محمد]]، [[گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین (کتاب)|گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین]]، ص ۱۸۵-۱۸۸.</ref> | |||
== منابع == | == منابع == | ||
خط ۱۸۰: | خط ۱۹۱: | ||
# [[پرونده:1100516.jpg|22px]] [[علی اکبر ذاکری|اکبر ذاکری، علی]]، [[درآمدی بر سیره معصومان در کتابهای چهارگانه شیعه (کتاب)|'''درآمدی بر سیره معصومان در کتابهای چهارگانه شیعه''']] | # [[پرونده:1100516.jpg|22px]] [[علی اکبر ذاکری|اکبر ذاکری، علی]]، [[درآمدی بر سیره معصومان در کتابهای چهارگانه شیعه (کتاب)|'''درآمدی بر سیره معصومان در کتابهای چهارگانه شیعه''']] | ||
# [[پرونده:151916.jpg|22px]] [[سید منذر حکیم|حکیم، سید منذر]]، [[پیشوایان هدایت ج۲ (کتاب)|'''پیشوایان هدایت ج۲''']] | # [[پرونده:151916.jpg|22px]] [[سید منذر حکیم|حکیم، سید منذر]]، [[پیشوایان هدایت ج۲ (کتاب)|'''پیشوایان هدایت ج۲''']] | ||
# [[پرونده:13681148.jpg|22px]] [[محمد محمدی ریشهری|محمدی ریشهری، محمد]]، [[گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین (کتاب)|'''گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین''']] | |||
{{پایان منابع}} | {{پایان منابع}} | ||
نسخهٔ ۱۰ آوریل ۲۰۲۳، ساعت ۲۱:۵۵
دوران زندگانی حضرت علی (ع) را میتوان به چهار فصل تقسیم کرد: از تولد تا ده سالگی؛ از ده سالگی که اسلام آورد تا درگذشت پیامبر؛ دوران خلفا پس از درگذشت رسول خدا (ص) و دوران خلافت.
دوران زندگانی امیرالمؤمنین (ع)
خلاصه دوران زندگانی حضرت علی (ع) را میتوان به چهار فصل تقسیم کرد:
- از تولد تا ده سالگی: او ده سال قبل از ظهور اسلام متولد شد. پیامبر (ص) برای کمک به ابوطالب علی را به خانه خود برد و نزد حضرت تربیت شد[۱].
- از ده سالگی که اسلام آورد تا درگذشت پیامبر: این دوره ۲۳ سال و دو بخش است: دوران مکه و دوران مدینه. او اولین مسلمان و اولین کسی بود که با پیامبر نماز خواند[۲]. در مکه حوادث مهمی رخ داد که یکی از آنها ماجرای انذار عشیره بود که در آن علی (ع) دعوت پیامبر (ص) را پذیرفت و به عنوان وصی حضرت معرفی شد[۳]. یکی دیگر ماجرای خوابیدن علی (ع) به جای پیامبر بود در شبی که مشرکان میخواستند پیامبر (ص) را بکشند[۴]. پیامبر (ص) در این ماجرا وظایفی بر عهده علی گذاشت که دیگران نمیتوانستند به آن اقدام کنند[۵]؛ مانند بازگرداندن امانتهای مردم به آنها[۶] و مهاجرت همراه فواطم از جمله دختر پیامبر (ص)[۷]. پیامبر (ص) برای رسیدن علی (ع) در منطقه قبا ماند[۸]. دوران مدینه آمیخته با حوادث فراوانی بود.
- دوران خلفا پس از درگذشت رسول خدا (ص): از سال یازدهم هجری تا اواخر سال ۳۵ هجری. این دوره نیز دارای حوادث متعددی بود که بعداً به تناسب به آنها اشاره میشود.
- دوران خلافت: از ذی حجه سال ۳۵ تا رمضان سال چهل هجری که با حوادث زیادی آمیخته بود. به تناسب مباحث از سیره حضرت در فصول مختلف یاد خواهد شد. دو دوره اخیر، دوران امامت حضرت است.
امیرالمؤمنین علی (ع) شب جمعه، ۲۱ رمضان سال چهل هجری در کوفه به شهادت رسید. در آن زمان حضرت ۶۳ سال داشت[۹]. کلینی شهادت حضرت را در شب یکشنبه سی سال بعد از درگذشت پیامبر (ص) دانسته است[۱۰].[۱۱]
پدر و مادر علی (ع)
پدر علی (ع) ابوطالب بن عبدالمطلب بن هاشم بن عبدمناف بود. نام ابوطالب را برخی مورخان عبدمناف[۱۲] و برخی عمران دانستهاند[۱۳]. شیخ طوسی اینگونه به معرفی مادر حضرت میپردازد: مادرش فاطمه دختر اسد بن هاشم بن عبدمناف است و او (علی) اولین مرد هاشمی است که در اسلام از دو هاشمی (پدر و مادر هاشمی) متولد شده است[۱۴]. قبر او در غرای نجف است[۱۵].
کلینی در معرفی مادر حضرت مینویسد: “او (علی) اولین هاشمی است که دو بار از هاشم متولد شد؛ یعنی پدر و مادرش هاشمی هستند”[۱۶]؛ آنگاه روایات متعددی درباره فاطمه دختر اسد نقل کرده است[۱۷].
نقد و بررسی
عبارتی که در کافی و تهذیب الأحکام درباره اول هاشمی بودن علی (ع) از طرف پدر و مادر ذکر شده، مورد نقد علما قرار گرفته است؛ زیرا برادران علی (ع) که مادرشان فاطمه دختر اسد بوده، مانند طالب، عقیل و جعفر از علی (ع) بزرگتر بودند[۱۸]؛ بنابراین برادران علی (ع) در هاشمی بودن پدر و مادر بر علی (ع) مقدم هستند. به نظر میرسد آنچه شیخ طوسی در نسب حضرت ذکر کرده، عبارت شیخ مفید در مقنعه[۱۹] باشد که تهذیب الأحکام شرح بر آن کتاب است و قید “فی الاسلام” که در تهذیب الأحکام افزوده شده، مشکلی را حل نمیکند؛ زیرا تولد علی (ع) ده سال قبل از اسلام بوده است. عبارت صحیح دراین باره به چند صورت ممکن است باشد:
- شهید اول در دروس گفته است: “علی (ع) و برادرانش اولین هاشمی هستند که از دو هاشمی متولد شدهاند”[۲۰]. این نظر را علامه مجلسی در شرح کافی نقل کرده و پسندیده است[۲۱].
- با توجه به قید اسلام شاید عبارت اینگونه بوده باشد: هو أول خليفة هاشمي؛ یعنی او اولین خلیفه هاشمی در اسلام است که پدر و مادرش از نسل هاشم بودند. بعد از علی (ع) از میان خلفا این افتخار از آن امام حسن (ع)، سپس امین پسر هارون بوده که مادرش زبیده نیز از بنی هاشم بود. زبیر بن بکار در توصیف فاطمه مادر علی (ع) گفته: “او اولین زن هاشمی است که خلیفه از او متولد شد”[۲۲] و بعد از او فاطمه دختر پیامبر (ع) بود که امام حسن (ع) فرزندش خلیفه شد.
- با توجه به اینکه این توصیف پس از معرفی فاطمه بنت اسد آمده، در عبارت به جای “هو”، “هی” بوده است: “او (فاطمه دختر اسد) اولین زن هاشمی است که فرزند برای هاشمی زایید”[۲۳]. این مطلب در منابع گوناگون تاریخی ذکر شده[۲۴] و علامه مجلسی آن را نیکو دانسته است[۲۵].[۲۶]
مراحل زندگی امام علی (ع)
امام علی (ع) ۱۰ سال قبل از بعثت دیده به جهان گشود و در تمام لحظات، همراه روند رسالت بود، چه در مکه، قبل و بعد از بعثت و چه در مدینه در راستای تشکیل دولت اسلامی به رهبری سرور فرستادگان الهی و با تمام وجود در ایجاد این نظام شکوهمند تشریک مساعی داشت به گونهای که در ساختار این بنای دینی بینظیر، ژرفای وجود او بر همگان جلوهگر شد.
امیر مؤمنان (ع) با وجود واپسگرایی جمعی از صحابه و سرپیچی آنان از سخنان رسول خدا (ص) و دست برداشتن از یاری امام (ع) و جلوگیری از به دست گرفتن زمام رهبری سیاسی توسط او، بر اساس فرمان رسول اکرم (ص) پس از وفات وی مشعل هدایت الهی و رهبری اسلامی را به دست گرفت... و در آن شرایط دشوار به انجام وظائف و مسئولیتهای دینی ادامه داد و با اینکه موقعیت خویش را در مسأله رهبری به سان محور آسیا تلقی میکرد با خلفا همزیستی نمود... و ۲۵ سال چونان فردی خار در چشم، صبر و شکیبایی پیشه کرد تا آنکه بخشی از آثار کژی مردم از برنامهریزیهای پیامبر امین، آشکار شد...
در اینجا امّت به امام رو آورد تا پس از آن همه حوادث تلخ و ناگوار و پس از تفرقه و پراکندگی طولانی، زمام امور آنان را برعهده گیرد و امام (ع) تنها ۵ سال به نحوی بایسته مسئولیت رهبری را پذیرا شد و سرانجام برای دستیابی به رضوان الهی در جهت تحکیم ارزشهای دینی که در راستای پا برجا ماندن آنها در نهاد جامعه اسلامی و انسانی تلاش و مبارزه کرده بود، خون پاک خویش را سخاوتمندانه در راه خدا تقدیم نمود. بدینسان، زندگی امام علی بن ابی طالب (ع) به دو بخش اساسی تقسیم میشود: نخستین بخش: از ولادت وی تا وفات پیامبر اکرم (ص) بخش دوم: از وفات پیامبر عظیم الشأن (ص) و عهدهدار شدن مسئولیتهای زمامدار قانونی، تا شهادت در محراب عبادت. با توجه به دورهها و شرایطی که حضرت در آنها به سر برد، میتوان زندگی آن بزرگمرد را به چند مرحله تقسیم کرد:
مرحله نخست: از ولادت تا بعثت مبارک نبیّ اکرم (ص)
مرحله دوم: از بعثت تا هجرت
مرحله سوم: از هجرت تا وفات رسول خدا (ص)
مرحله چهارم: امام (ع) در دوران خلفای سهگانه
مرحله پنجم: عصر برقراری دولت وی.[۲۷]
از ولادت تا امامت
ولادت
کنیه و لقب
تحت تربیت رسول اکرم (ص)
پیامبر (ص) با اینکه با خدیجه (س) ازدواج کرده و در خانهای جداگانه به سر میبرد، ولی به خانه عمویش ابو طالب (ع) آمد و شد فراوان داشت و علی (ع) را مشمول عواطف و مورد توجه کامل خویش قرار داده بود. وی را در آغوش میگرفت و به هنگام خواب گاهوارهاش را تکان میداد و مظاهر دیگری از توجه و مراقبت نسبت به او انجام میداد[۲۸].
یکی از نعمتهایی که خدای عز و جلّ به علی بن ابی طالب (ع) ارزانی و از آن اراده خیر داشت این بود که قریش به بحران قحطی سختی دچار شدند. در آن دوران با عنایت به عیالمند بودن ابو طالب (ع)، رسول خدا (ص) به عباس عموی خود- که از سایر بنی هاشم وضع مالی مناسبتری داشت فرمود: عباس! برادرت ابو طالب فردی عیالمند است و خود ملاحظه میکنی در اثر این قحطی چه بر سر مردم آمده است، اینک بیا با هم نزد او برویم و از تعداد فرزندانش بکاهیم، هر کدام یکی از فرزندانش را با خود آورده و سرپرستی آنها را بر عهده گیریم که این پیشنهاد مورد پذیرش عباس قرار گرفت.
هردو نزد ابو طالب آمدند و اظهار داشتند: ما قصد داریم تا زمانی که مردم از این بحران خارج میشوند از تعداد فرزندانت بکاهیم. ابو طالب (ع) به آن دو گفت: در صورتی که عقیل را برایم باقی بگذارید هرگونه خواستید عمل کنید، و بدین ترتیب، رسول اکرم (ص) علی (ع) را که تنها شش بهار از عمر شریفش سپری شده بود انتخاب کرده و او را در آغوش کشید و عباس، جعفر را با خود همراه آورد. علی بن ابی طالب (ع) همواره در کنار رسول خدا (ص) قرار داشت تا آنکه خداوند وی را به پیامبری برانگیخت و علی به پیروی از وی پرداخت و به وی ایمان آورد و سخنانش را تصدیق کرد و جعفر نیز همچنان نزد عباس ماند تا اسلام آورد و از او بینیاز گشت[۲۹].
رسول خدا (ص) پس از انتخاب علی (ع) فرمود: «قَدِ اخْتَرْتُ مَنِ اخْتَارَهُ اللَّهُ لِي عَلَيْكُمْ عَلِيّاً»[۳۰]؛ من علی را که خداوند وی را برای من بر شما برگزید، انتخاب نمودم. بدینگونه برای علی (ع) فرصتی پیش آمد تا از کودکی تحت مراقبت رسول خدا (ص) به سر ببرد و در سایه اخلاق والای آسمانیاش تربیت شود، و از سرچشمه مهر و محبّت او سیراب گردد. رسول اکرم (ص) علی را طبق آموختههای خداییاش تربیت کرد و از آن تاریخ لحظهای از او جدا نشد.
امام علی (ع) در خطبه خود معروف به قاصعه به بیان ابعاد تربیتی که از ناحیه مربّیاش پیامبر اکرم (ص) بهره برده و به بیان چشمانداز و ژرفای تأثیر آنها، پرداخته، میفرماید: شما به خوبی موقعیت مرا از نظر خویشاوندی بسیار نزدیک و مقام و منزلت ویژه نسبت به رسول خدا (ص) میدانید، او مرا در کودکی در دامان خویش قرار میداد و در آغوش میکشید و در بستر خویش جای میداد و بدنش را به بدنم میچسباند و بوی پاکیزه بدنش را استشمام میکردم غذا را میجوید و در دهانم مینهاد، در گفتارم هرگز دروغی نیافت و به اشتباهی در کردارم برنخورد.
تا اینکه فرمود: من سایهوار در پی آن حضرت حرکت میکردم و او هرروز نکته تازهای از اخلاق نیک و پسندیده برایم آشکار میساخت و به من فرمان میداد از او پیروی نمایم. وی مدتی از سال در غار حرا بسر میبرد، تنها من او را مشاهده میکردم و کسی غیر از من او را نمیدید، در آن روز غیر از خانهای که رسول خدا (ص) و خدیجه و من که نفر سوم را تشکیل میدادم، خانهای که اسلام در آن راه یافته باشد، وجود نداشت، من نور وحی و رسالت را میدیدم و نسیم نبوّت را استشمام میکردم هنگام فرود آمدن وحی به رسول اکرم (ص) صدای ناله شیطان را شنیدم، از رسول خدا (ص) پرسیدم: این ناله چیست؟ فرمود: این شیطان است که از پرستش خود مأیوس گشته است [ای علی!] آنچه را من میشنوم میشنوی و آنچه را میبینم تو نیز میبینی، با این تفاوت که تو پیامبر نیستی بلکه وزیر من هستی و در مسیر خیر و صلاح قرار داری[۳۱].[۳۲]
از بعثت تا هجرت
نخستین گرونده به رسول خدا (ص)
نخستین نمازگزار
نخستین نماز جماعت در اسلام
علی (ع) و اعلان رسالت
این حدیث ویژه، به گردهمایی بستگان پیامبر اکرم (ص) که حضرت آنان را به هدف فرا خوانی به بیعت و حمایت از خود، دعوت کرد ارتباط دارد در آن روز از میان بستگان نزدیک پیامبر، علی بن ابی طالب نخستین فردی بود که به دعوت نبیّ اکرم پاسخ مثبت داد. مفسران و مورّخان از جمله طبری در تاریخ و تفسیر خود آوردهاند: هنگامی که آیه شریف ﴿وَأَنْذِرْ عَشِيرَتَكَ الْأَقْرَبِينَ﴾[۳۳]؛ بر رسول خدا (ص) نازل گردید آن بزرگوار نگران شد؛ زیرا به خوبی میدانست قریش با او سر دشمنی داشته و به وی حسد میورزند، ازاینرو، از علی (ع) خواست تا برای بیم دادن آنان و تبلیغ رسالت، وی را یاری نماید.
امام علی (ع) میفرماید: رسول خدا (ص) مرا فرا خواند و فرمود: علی! خداوند به من فرمان داده بستگان نزدیکم را از [[[عذاب]] الهی] بیم دهم، ولی نگرانم و میدانم اگر بخواهم در این زمینه با آنان سخن بگویم، عکسالعمل ناخوشایندی از آنها خواهم دید، ازاینرو، از انجام این کار خودداری کردم تا اینکه جبرئیل بر من نازل شد و فرمود: ای محمد! اگر کاری را که بدان مأمور شدهای انجام ندهی، پروردگارت تو را عذاب خواهد کرد. علی! تو اکنون با گوشت گوسفند مقداری غذا تهیه کن و ظرفی پر از شیر برایمان تدارک ببین و خاندان عبد المطلب را نزد من گرد آور تا با آنان سخن بگویم و آنچه را بدان فرمان یافتهام بدانها برسانم.
علی (ع) دستور رسول خدا (ص) را اجرا کرد و آنها را که در آن روز تعدادشان چهل تن بود، از جمله عموهایش ابو طالب و حمزه و عباس و ابو لهب را دعوت کرد و همگی غذا خوردند. علی (ع) در این باره فرمود: همه آنان غذا خورده و سیر شدند و من تنها جای دستان آنها را دیدم و غذا تغییری نکرده بود سوگند به کسی که جان علی در دست اوست! آنان افرادی بودند که هر یک قادر بود تمام غذایی را که من برای آنان تدارک دیده بودم یکجا بخورد.
سپس رسول خدا (ص) فرمود: آشامیدنی برایشان بیاور، و من آن ظرف شیر را برایشان آوردم و از آن نوشیدند تا همگی سیر شدند، به خدا سوگند! هر یک از آنان به تنهایی قادر بر نوشیدن آن ظرف شیر بود. هنگامی که رسول خدا (ص) خواست با آنان سخن بگوید: ابو لهب پیشدستی کرد و به آن جمعیت گفت: پیامبرتان شما را جادو کرده است، و بدین ترتیب، مردم با شنیدن سخن ابو لهب پراکنده شدند و پیامبر اکرم (ص) نتوانست با آنان سخن بگوید.
روز بعد به علی (ع) دستور داد همان کار را تکرار کند و پس از آنکه غذا خورده و شیر آشامیدند، رسول خدا (ص) به آنان فرمود: ای خاندان عبد المطلب! به خدا سوگند! جوانی از عرب را سراغ ندارم برتر از آنچه که من برای شما به ارمغان آوردهام، برای بستگان خویش آورده باشد، من خیر و سعادت دنیا و آخرت را برایتان به ارمغان آوردهام. خداوند به من فرمان داده شما را به سوی او فرا خوانم، اکنون کدام یک از شما در انجام این رسالت با من حاضر به همکاری است تا برادر و وصیّ و جانشین من میان شما تلقی شود.
هیچ یک از حاضران به جز علی (ع) پاسخ نداد. وی با احساسات فریاد زد: ای پیامبر خدا من در این امر تو را یاری خواهم کرد. پیامبر اکرم (ص) دست بر گردن مبارک علی نهاد و فرمود: «هَذَا أَخِي وَ وَصِيِّي وَ خَلِيفَتِي فِيكُمْ فَاسْمَعُوا لَهُ وَ أَطِيعُوا»؛ این شخص، برادر و وصیّ و جانشین من میان شماست، به سخنش گوش فرا دهید و از او اطاعت نمایید. حاضران به پا خاستند و با خنده و تمسخر به ابو طالب میگفتند: [برادر زادهات] به تو فرمان داده به سخن پسرت گوش فرا دهی و از او اطاعت کنی[۳۴].
بدین ترتیب، روز [گردهمایی خانه پیامبر] روز اعلان صریح آغاز مرحله جدیدی در زندگی رسول خدا (ص) و رسالت اسلامی و نشانه مبارزهجویی رودررو و رویارویی آشکار اسلام و شرک، به شمار میآمد. کسی که سیره و روش پیامبر اکرم (ص) را مورد بررسی قرار دهد و بر تمام امور و جزئیات آن در آغاز تشکیل حکومت اسلامی و تشریح دستورات و سامان دادن امور و راهکارهای آن طبق دستورات الهی، کاملا آگاهی یابد ملاحظه خواهد کرد که علی (ع) در کلیه صحنهها با حضرت همکاری داشت و در برابر دشمنانش از وی حمایت نموده و در عرصههای جنگ و نبرد و سازندگی بازوی پرتوان رسول اکرم (ص) تلقی میشد و تا پایان عمر شریفش سرپرستی امور مربوط به او را عهدهدار بود و [روز گردهمایی و بیم دادن] آغازین روز حرکتی بود که در سخن گفتن و درک و احساس و مبارزه و جانفشانی، کسی یار و یاوری نظیر علی بن ابی طالب (ع) برای پیامبر اکرم سراغ نداشت.[۳۵]
علی (ع) از آغاز رسالت تا هجرت
قریش از متوقف ساختن روند گسترش اسلام و جلوگیری از تبلیغ و ارشاد پیامبر اکرم (ص) عاجز و ناتوان گشت، و توطئهها و دسیسههایش به یأس مبدّل گشت و تهمتها و تهدیداتش به شکست انجامید؛ زیرا ابو طالب برای رسول خدا (ص) چونان دژی استوار به شمار میرفت که همواره از سلطه و آزار و اذیّت قریش در مورد پیامبر جلوگیری میکرد. ازاینرو، قریش به شیوهای ناجوانمردانه که حاکی از حقد و کینه و ضعف آنان بود، متوسل شد.
کودکان و اطفال را وادار به اهانت و پرتاب سنگ به رسول خدا (ص) نمود. در چنین موقعیتی برای ابو طالب- که پیری سالخورده و بزرگ بنی هاشم- به شمار میآمد امکان تعقیب کودکان فراهم نبود و در اینجا نقش برجسته علی بن ابی طالب (ع) به خوبی مشخص میشد زیرا آن بزرگوار به مقتضای سنّ خود، کودکانی را که قصد اهانت به رسول خدا (ص) داشتند، تعقیب و از وجود مقدس پیامبر اکرم (ص) دور میساخت[۳۶].[۳۷]
در شعب ابو طالب
با سرعت گرفتن گسترش و انتشار اسلام در مکه این آیین الهی به نظامی تبدیل شد که خواب را از چشم مشرکان ربود و به عنوان خطری بزرگ، منافع آنها را مورد تهدید قرار داد. مشرکان در جهت خاموش ساختن صدای رسالت اسلام، به حیله و زور متوسل شده و شمشیر ستم از نیام کشیدند، ولی ابو طالب (ع) در تحکیم پوشش امنیتی وجود رسول اکرم (ص) کوتاهی نکرد و به خاطر قدرت و جاه و منزلتی که میان سران قریش برخوردار بود، مشرکان جرأت تعرض به پیامبر خدا (ص) را نداشتند،؛ چراکه این کار معنایش رودر رویی آشکار با ابو طالب و همه بنی هاشم تلقی میشد و قریش هیچگاه حاضر نبود دست به چنین حرکت پرهزینهای بزند.
ازاینرو، متوجه بردگان و مسلمانان فقیر و مستضعف شده و در مورد آنها از انواع شکنجه و رنج و محنتها فرونگذاردند تا آنان را از دین و آیین خود و پیروی رسول اکرم (ص) بازدارند، ولی جز پایداری و استقامت در راه اسلام و پایبندی آنان به دستورات این رسالت، چیزی نصیب قریش نشد. بدین ترتیب، رسول خدا (ص) بهترین راهحل را برای رهایی مسلمانان مستضعف، خارج شدن از مکه و رفتن به حبشه دانست[۳۸].
وقتی غیر از سران و شخصیتهای مسلمانان کسی در مکه باقی نماند احتمال رویارویی خونین [بین قریش و آنان] بسیار اندک شد و تمام شیوههایی که قریش برای سرکوب مسلمانان تدارک دیده بود به سقوطگرایید و در برابر آنها راهی جز توسل به کاری که رسول خدا (ص) را به ضعف کشانده و خود آنها را درگیر جنگ نسازد، باقی نمانده بود. به همین دلیل، تصمیم گرفتند بنی هاشم و هواداران آنها را به سبب حمایت از رسول خدا در برابر حملات قریش، در محاصره اجتماعی و اقتصادی قرار دهند و بدینسان مبارزه منفی قریش با بنی هاشم آغاز گردید.
مسلمانان و بنی هاشم در جهت حمایت بیشتر از رسول خدا (ص)، در شعب ابو طالب گرد آمده تا در این خصوص راهکارهایی را تدارک ببینند؛ زیرا در آنجا برای رویارویی با هرگونه حرکت تهاجمی قریش، امکان ایجاد خطوط دفاعی وجود داشت[۳۹].
ابو طالب (ع) جهت احتیاط هرچه بیشتر و علاقمندی به حفظ جان رسول خدا (ص)، از فرزندش علی درخواست میکرد برای حفاظت از وجود مقدس پیامبر اکرم از ترور و یا شبیخون از ناحیه دشمنان بیرون شعب[۴۰]، شبها در بستر رسول خدا (ص) بخوابد و علی (ع) به سرعت فرمان پدر را جامه عمل پوشاند و جان خود را برای حفاظت از رسالت و پیامبر بر طبق اخلاص نهاد و در بستر رسول اکرم (ص) میخوابید.
علی (ع) در به خطر انداختن جان خویش بدین مقدار اکتفا نکرد، بلکه جهت تهیه غذا برای محاصرهشدگان، مخفیانه از شعب به مکه میرفت. چون افراد موجود در شعب گاهی از فرط گرسنگی مجبور به خوردن گیاهان زمین میشدند.
در آن شرایط دشوار جز فردی بیباک و نترس و بیپروا که مفهوم رسالت را درک کرده و تا پای جان به رسول خدا (ص) عشق و محبّت میورزید، کسی قادر بر چنین کاری نبود و چنان شخصی میتوانست تنها علی بن ابی طالب باشد که بخشی از عنفوان جوانی خویش را در شعب سپری کرد به گونهای که هفده ساله وارد شعب و در بیست سالگی از آن خارج شد و این خود تجربه جدیدی بود که او را به ناچیز شمردن خطرات، عادت داد و برای برخورد با حوادث ناگهانی و مسئولیتهای بزرگ، شایستگی بخشید و بیشتر به رسول خدا (ص) نزدیک ساخت چنانکه بر صبر و شکیبایی و فرمانبرداری و فانی شدن در ذات مقدس باری تعالی و عشق و محبت به رسول خدا (ص)، عادت داد.[۴۱]
امام (ع) در هجرت به طائف
پس از وفات ابو طالب، در مکّه شخصی نبود که قریش از او حساب ببرد و حرمتی نگاه دارد، در نتیجه بر ستیزهجویی و آزار و اذیت قریش افزوده شد و انبوه حوادث به رسول خدا (ص) رو آورد تا آنجا که پیامبر اکرم (ص) فرمود: تا ابو طالب زنده بود قریش جرأت هیچگونه تعرّضی به من نداشت[۴۲].
ازاینرو، پیامبر اکرم (ص) ناگزیر میبایست با تغییر مکان خود، به جایی رهسپار گردد که از امنیّت بیشتری برخوردار باشد تا بتواند از آنجا حرکت خویش را در راستای رسالت اسلامی به کلیه نقاط جزیرة العرب و سراسر گیتی، گسترش دهد؛ به همین دلیل، خود نزد قبایل میرفت. آن حضرت کار خود را از طائف شروع کرد، پس از ده روز اقامت در آنجا، نه تنها قبیله ثقیف به او پاسخ مثبت نداد، بلکه کودکان و خدمتکاران و بردگان خویش را به اذیت و آزار رسول خدا (ص) وادار کرده، وجود مقدس او را آماج سنگ قرار دادند.
علی (ع) به اتفاق زید بن حارثه با تحمّل ضربات سنگ، کودکان را از ادامه تعرّض به نبی اکرم (ص) باز میداشتند به گونهای که در این حادثه هردو زخمی شدند، با این همه وجود نازنین رسول خدا (ص) مورد اصابت سنگها قرار گرفته و خون از ساق پاهای مبارکش جاری گشت[۴۳]. روایت شده پیامبر اکرم (ص) چند هجرت دیگر داشته که طی آنها با حضور میان قبایل در جهت انتشار رسالت اسلام و پابرجا ساختن آن، به فعّالیّت پرداخته و در این خصوص جز علی بن ابی طالب (ع) کسی با او همکاری نمیکرد. وقتی رسول خدا (ص) نزد قبیله عامر بن صعصعه و ربیعه و بنی شیبان رهسپار گردید[۴۴]، علی (ع) گام به گام او را همراهی میکرد.[۴۵]
علی (ع) در بیعت عقبه دوّم
زمانی که بر دیدار تاریخی نخستین مسلمانان مدینه با رهبرشان رسول اکرم (ص) به طور نهانی در خانه عبد المطلب توافق حاصل شد، حمزه عموی پیامبر و علی و عباس در کنار رسول خدا قرار داشتند[۴۶] و بیعت، به بهترین شکل ممکن انجام پذیرفت. با وجود تمام تدابیری که برای نهان داشتن این دیدار و عملی شدن آن اتخاذ شده بود و حتی خود مسلمانان از تشکیل آن بیاطلاع بودند، خبر آن به مشرکان رسید، آنان مسلحانه به طرف محل اجتماع حرکت کردند ولی حضرت حمزه به اتفاق علی (ع) با شمشیر راه را بر آنها بستند، دشمنان ماجرای اجتماع را از حمزه جویا شدند، وی آن را انکار کرد و مشرکان مأیوسانه بازگشتند.
حضور علی (ع) در این رخداد مهم و گردهمایی تاریخی، حاکی از نقش علی (ع) در مهمترین لحظات دعوت و تاریخ رسالت است؛ زیرا امام (ع) با حضور خود توانست چهره مناسبی از پیامبر اسلام و حمایت و پشتیبانی بنی هاشم از آن بزرگوار، برای انصار ترسیم نماید که در پی آن اعتماد و اطمینان آنان به دعوت و رسالت اسلام، افزایش یافت. یاری خواستن پیامبر اکرم (ص) از شجاعترین مردان بنی هاشم چون حمزه و علی (ع) که به دلاوری و بیباکی معروف بودند در راستای فراهم آوردن حمایت کافی از رسول خدا و رسالت نوعی برنامهریزی موفّقیتآمیز و تدبیری خللناپذیر تلقّی میشد.[۴۷]
علی در شب هجرت
فضای باز و گسترده اسلامی که پیامبر اکرم (ص) آن را در پی قرارداد صلحی که با اوس و خزرج در بیعت عقبه دوم، ایجاد نمود[۴۸] نقطه آغازین راه یابی رسالت اسلام به جهانی وسیعتر و گامی بلند در جهت ساختار جامعه دینی با ایمان، به شمار میآمد. به دنبال گسترش اسلام در مدینه با تلاش مبلّغان برگزیده مخلصی که برای خدا و نشر تعالیم اسلام از خود فداکاری نشان دادند، آن سامان به سرزمینی امن برای مسلمانان تبدیل گشت که در جهت تبلور امور فرهنگی و تربیتی و رسالت الهی در جامعه جزیرة العرب پایگاهی مرکزی و مهم تلقی میشد.
آنگاه که قریش بر آزار و اذیّت و تحت فشار قرار دادن مسلمانان و مجبور ساختن آنان بر دست برداشتن از آیین اسلام و دلسرد کردن آنها از یاری پیامبر و گستاخی و ظلم و ستم خود ادامه داد، پیامبر اکرم (ص) به یاران خود فرمان هجرت به مدینه داد و فرمود: خداوند برای شما سرزمین امن و برادرانی که در کنار ایشان زندگی کنید قرار داده است.
بدینترتیب، یاران حضرت در چند مرحله به صورت دستههای کوچک و پنهانی و دور از چشم قریش رهسپار مدینه گردیدند[۴۹].
با همه دشواریها و فشار و تکذیب و تهدیدی که پیامبر اکرم (ص) از دور و نزدیک با آن روبرو شد و فرمود: «ما اوذی احد مثل ما أوذیت فی الله»؛ «هیچ کس مانند من در راه خدا آزار و اذیت ندید»[۵۰].
ولی امید وی به پیروزی بر دشمنان و موفقیت در راه تبلیغ رسالت اسلام، هیچگاه به ضعف نگرایید و اعتماد کامل وی به ذات باری تعالی قویتر از قریش و توطئههای آنان بود و قریش، این واقعیت را در وجود پیامبر سراغ داشت و خطراتی که سالهای بعد از آنها پرده میداشت، برایش تجسم مییافت زیرا تصور میکرد اگر پیامبر امکان یابد به یاران خود ملحق شود و از مدینه به عنوان مرکز و خاستگاهی در جهت گسترش رسالت خود استفاده کند، قطعا موجودیت آنها به خطر خواهد افتاد. به همین دلیل به تدارک نیرو پرداخته و قبل از آنکه فرصت از دست رود برای نابودی وی، به برنامهریزی نشستند، مشروط به اینکه مسؤلیت کشتن آن حضرت را یک شخص یا قبیله به تنهایی بر عهده نگیرد، تا بنی هاشم در جهت خونخواهی پیامبرشان نتواند با همه قبایل از در جنگ و ستیز وارد شود بلکه با گرفتن خونبها از آنان، راضی گردد.
پس از گردهمایی دار الندوه که آراء و نظرات فراوانی میان قریش رد و بدل شد، تصمیم گرفته شد از هر قبیله جوانی شجاع و دلیر مأمور شود تا با شمشیری برنده رسول خدا (ص) را در خانهاش به محاصره درآورده و یکباره بر او هجوم ببرند و وی را به شهادت برسانند و در تعیین زمان اجرای این نقشه، با یکدیگر به توافق رسیدند. جبرئیل بر رسول اکرم (ص) نازل و حضرت را از ماجرا اگاه ساخت و به او دستور داد آن شب را در بستر خویش نخوابد و بدو اجازه هجرت داد در اینجا پیامبر اسلام (ص) علی را در جریان توطئه دشمن قرار داد و به او فرمان داد تا در استراحتگاه وی در بسترش بخوابد و به وی سفارش کرد پس از هجرت وی، بدهیهایش را بپردازد و امانتهای مردم را به صاحبان آنها باز گرداند و نیز به او فرمود: هرگاه اموری را که به تو محوّل کردم سر و سامان بخشیدی، مهیای هجرت به سوی خدا و رسول باش، و به مجرد رسیدن نامهام به تو، بسمت ما حرکت نما[۵۱].
در اینجا صفحه زرین دیگری از صفحات عظمت علی (ع) در تاریخ میدرخشد زیرا او فرمان رسول خدا (ص) را با روحی سرشار از ایمان و صبر و بردباری و اطمینان، پذیرا شد و بدینسان کاملترین نوع اطاعت و فرمانبرداری بیچون و چرا در اجرای وظیفه و مسئولیت را برای ما ترسیم نموده، وی آگاهانه تسلیم رهبر بود و در راه عقیده و آرمان و مکتب جانفشانی بزرگی انجام داد و تنها در پاسخ رسول اکرم (ص) عرضه داشت: ای رسول خدا! اگر جانم را فدایت کنم شما زنده میمانی؟
فرمود: آری! پروردگارم آن را به من وعده داده است.
علی (ع) از اینکه رسول خدا (ص) از سلامتی خود وی را آگاه ساخت لبخندی زد و سجده شکر به جا آورد[۵۲] و سپس پیامبر او را در آغوش کشید و اشک شوق ریخت و علی (ع) نیز از فراق و جدایی رسول خدا (ص) به گریه افتاد[۵۳].
با فرا رسیدن شب، علی (ع) عبای ویژه رسول خدا (ص) را که حضرت همواره آن را میپوشید، به تن کرد و با نفسی مطمئن و خاطری آرام و بیپروا و مسرور از وظیفهای که بدو محوّل شده و شادمان از سلامتی وجود رسول اکرم (ص) در بستر آن بزرگوار آرمید، جوانان قریش که سراسر وجودشان را شرارت فرا گرفته بود با شمشیرهای برهنه از راه رسیده و خانه رسول خدا (ص) را به محاصره درآوردند و از روزنه در به محلی که معمولا پیامبر میخوابید نگریستند، شخصی را در بستر خفته دیدند، با دیدن وی به وجود پیامبر در منزل یقین حاصل کردند و از موفقیت طرح و نقشه خود اطمینان یافتند. رسول خدا (ص) که در گوشهای از خانه پنهان شده بود، ثلث آخر شب از خانه بیرون و رهسپار غار «ثور» گردید و در آن مخفی شد تا از آن به بعد هجرت مبارک خویش را استمرار بخشد.
دشمنان که پیشاپیش آنان خالد بن ولید در حرکت بود، با فرا رسیدن لحظه اجرای نقشه خود به خانه پیامبر اکرم یورش بردند، ناگهان علی (ع) از جای خویش برجست و شمشیر خالد را برگرفت و بر آنها حملهور شد. جمعیت از مقابل حضرت گریخته و به بیرون خانه فرار کردند و حال پیامبر را از او جویا شدند علی (ع) فرمود: «نمیدانم به کجا رفته است». و اینگونه، خداوند سلامتی وجود مقدس پیامبر اکرم و گسترش رسالتش را مقرر فرموده بود.
علی (ع) با عملکرد شگفتانگیز خود و اقدام شجاعانه و روش بینظیری که اتخاذ کرد، سنّت جانفشانی و فداکاری را در مسیر تغییر ساختار و اصلاح جامعه و رهروان طریق عقیده و جهاد، بنا نهاد و در این راستا هدفی جز رضای خدا و سلامتی وجود نازنین پیامبر اکرم و گسترش رسالت مبارک آن حضرت نداشت و این آیه مبارکه در شأن او نازل گشت[۵۴]: ﴿وَمِنَ النَّاسِ مَنْ يَشْرِي نَفْسَهُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِ اللَّهِ وَاللَّهُ رَءُوفٌ بِالْعِبَادِ﴾[۵۵]؛ برخی از مردم برای کسب رضایت الهی، جان خویش را سودا میکنند و خداوند نسبت به بندگانش مهربان است.[۵۶]
علی (ع) افتخار فرشتگان
خوابیدن علی (ع) در بستر رسول اکرم (ص) برای قریش تجاوزگر، ذلّتی آشکار به شمار میرفت؛ چراکه آمال و آرزوهای آنان در کشتن رسول خدا (ص) به یأس مبدل گشت و طرح و برنامههای آنها به شکست انجامید، بینی شیطان به خاک مالیده شد و مقام و منزلت ایمان فزونی یافت زیرا ثواب و ارزش هیچ عملی به پایه خوابیدن در بستر پیامبر نمیرسید، چرا چنین نباشد در صورتی که خداوند با این عمل، بر فرشتگان خویش فخر و مباهات نمود، روایت شده: «شبی که علی بن ابی طالب (ع) در بستر رسول خدا (ص) خوابید، خداوند به جبرئیل و میکائیل وحی فرمود: من میان شما دو تن، پیمان برادری ایجاد کرده و عمر یکی از شما را طولانیتر از دیگری قرار دادهام، کدام یک حاضرید پذیرای مرگ شوید و زندگی را به دیگری واگذارید؟ هر دو فرشته زندگی را برگزیده و به آن ابراز علاقه کردند، خداوند به آنها وحی فرمود: آیا نخواستید بسان علی بن ابی طالب باشید آنگاه که میان او و محمد (ص) پیمان برادری ایجاد کردم، علی در بستر او خوابید تا جان خویش را فدای وی سازد، و زندگی را به پیامبر واگذاشت؟ اکنون به زمین فرود آیید و علی را از شر دشمن حفاظت کنید، جبرئیل فرود آمد و بالای سر و میکائیل پایین پای حضرت نشست جبرئیل میگفت: آفرین بر تو ای فرزند ابو طالب، چه کسی نظیر توست؟ خداوند به وجود تو بر فرشتگان خویش بالای هفت آسمان فخر و مباهات میکند[۵۷].[۵۸]
علی (ع) در روزگار عمر
منزلت عمر در نزد ابو بکر تاریخ الإسلام- به نقل از ابو بکر-: به خدا سوگند، بر روی زمین، مردی محبوبتر از عمر، نزد من نیست[۵۹]. الإمامة و السیاسة- درباره نوشتن جانشینی عمر-: عمر، با نوشته بیرون آمد و به آنان خبر (وصیت ابو بکر را) داد. گفتند: گوش به فرمانیم. مردی به عمر گفت:ای ابو حفص! چه چیز در این نوشته است؟ گفت: نمیدانم؛ ولی من، نخستین کسی هستم که گوش میدهم و فرمان میبرم. آن مرد گفت: اما من میدانم چه چیزْ در آن است. بار اول، تو او را امیر کردی و این بار، او تو را![۶۰]
موضع امام (ع) در برابر خلافت عمر امام علی (ع)- درباره سقیفه و ماجراهای پس از آن-: و چنین دیدم که صبر بر این امر، شایستهتر است. پس با خاری بر دیدگان و گلویی گرفته از استخوان، صبر کردم. میدیدم که میراثم به تاراج میرفت، تا آنکه اولی به راه خود رفت و خلافت را پس از خود به فلان سپرد: چه قدر تفاوت است میان اکنون که [آواره] بر پشت شترم و روزی که با حیان، برادر جابر، غنوده بودم![۶۱] شگفتا که او (ابو بکر) در حیاتش میخواست تا وی را از خلافتْ معاف دارند؛ اما برای پس از وفاتش، آن را به دیگری سپرد! چه سفت و محکم به پستان خلافت چسبیدند و آن را میان خود قسمت کردند [، دوشیدند و نوشیدند]! سپس آن را به جایی ناهموار و جانفرسا و پر گزند در آورد و در اختیار کسی قرار داد که پی در پی میلغزید و پوزش میطلبید و همراهش [نیز] سواری را میمانْد که بر مَرکبی چموش است [که] اگر مهارش را محکم کشد، بینیاش پاره گردد و اگر رهایش کند، بجَهد و سرنگونش سازد. به خدا سوگند، مردم [در نتیجه کارهای او] به انحراف و چموشی و رنگ به رنگ شدن و کجروی دچار گشتند[۶۲].
مشورت عمر با امام (ع) در مشکلات فضائل الصحابة- به نقل از سعید بن مسیب-: عمر از مشکلی که ابو الحسن برای [حل] آن نبود، به خدا پناه میبُرد[۶۳]. الکافی- به نقل از عمر-: اگر علی نبود، عمر هلاک میشد[۶۴].
نکته امام علی (ع) هنگامی نظریات مشورتی خود را در عرصههای علمی و یا مشکلات سیاسی ارائه میکرد که به رسیدن بهره آن به امت مسلمان، اطمینان داشت؛ اما هر گاه این بهره به اجتماع نمیرسید و تنها نصیب شخص خلیفه میشد، آن را ابراز نمیکرد. ابن عباس میگوید: در یکی از سفرهای عمر به شام، همراهش بودم. روزی با شترش تنها راه میپیمود که به دنبالش رفتم. پس به من گفت:ای ابن عباس! از پسر عمویت گله دارم! از او خواستم که با من بیاید؛ ولی نیامد[۶۵].
پذیرش آرای امام (ع) از سوی عمر تاریخ الیعقوبی: عمر، نوشتهها را تاریخدار کرد و خواست که تاریخ را از "میلاد پیامبر خدا" آغاز کند. سپس گفت: از "بعثت". علی بن ابی طالب (ع) نظر داد که آن را از "هجرت" بنویسد. پس، او هم از "هجرت" نوشت[۶۶]. امام علی (ع)- خطاب به عمر، هنگامی که او از مردم، درباره همراهی با سپاهیانی که به جنگ فارس میرفتند، مشورت خواست-: این امر (اسلام)، نه پیروزیاش به فراوانی [افراد] بود و نه خواریاش به کمی آنان. این، دین خدا بود که چیره شد و سپاهی که با فرشتگان، تأیید و نصرت یافت، تا بدانجا رسید که باید میرسید. ما به وعده خدا دل خوش داریم، و خدا به وعدهاش وفا میکند و لشکرش را نصرت میدهد. جایگاه تو در میان مردمان، جایگاه رشته [ی تسبیح] است که مهرهها را گرد میآورد و نگه میدارد و چون بگسلد، هر چه در آن است، پراکنده میشود و از میان میرود و هیچ گاه برای بار دیگر، همه آنها گرد نمیآیند. و عرب، اگر چه امروز اندکاند، اما به سبب اسلام، بسیارند و با عزت. پس، در جای خود بمان و به اهالی کوفه بنویس که دو سوم آنان به جنگ فارس بروند و یک سومْ باقی بمانند؛ چرا که آنان برجستگان و سرکردگان عرباند و گروهی یکدلتر و کاراتر و کوشاتر از آنان نیست. و به مردم بصره نیز بنویس که آنان را با بخشی از نیروهای خود، یاری کنند[۶۷]. تاریخ الیعقوبی: عمر درباره زمینهای حاصلخیز کوفه با اصحاب پیامبر خدا مشورت کرد. برخی به او گفتند: آنها را میان ما قسمت کن. سپس با علی (ع) مشورت کرد. علی (ع) فرمود: "اگر امروزْ آنها را تقسیم کنی، برای افرادی که پس از ما میآیند، چیزی نمیمانَد. آنها را به دست آنان وا گذار تا روی آن کار کنند و [در این صورت است که] خراج آنها، هم برای ما میشود و هم برای آیندگان ما". عمر گفت: خدا تو را موفق بدارد! این نظر، درست است[۶۸].[۶۹]
منابع
پانویس
- ↑ شیخ صدوق، علل الشرائع، ص۱۶۹؛ نهج البلاغه، تحقیق صبحی صالح، ص۳۰۰: «وَ لَقَدْ كُنْتُ أَتَّبِعُهُ اتِّبَاعَ الْفَصِيلِ أَثَرَ أُمِّهِ يَرْفَعُ لِي فِي كُلِّ يَوْمٍ مِنْ أَخْلَاقِهِ عَلَماً وَ يَأْمُرُنِي بِالاقْتِدَاءِ بِهِ».
- ↑ محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۸، ص۳۳۹؛ نهج البلاغه، ص۳۰۰.
- ↑ شیخ صدوق، علل الشرائع، ص۱۷۰؛ قاضی نعمان، دعائم الإسلام، ج۱، ص۱۵؛ علی بن حسین مسعودی، إثبات الوصیه، ص۱۱۷؛ شیخ مفید، الارشاد، ج۱، ص۴۹.
- ↑ ابونضر محمد بن مسعود عیاشی سمرقندی، تفسیر العیاشی، ج۱، ص۱۰۱؛ قاضی نعمان، شرح الأخبار، ج۲، ص۳۴۵؛ شیخ مفید، الارشاد، ج۱، ص۵۳.
- ↑ محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۸، ص۳۳۹: «وَ خَلَّفَ عَلِيّاً (ع) فِي أُمُورٍ لَمْ يَكُنْ يَقُومُ بِهَا أَحَدٌ غَيْرُهُ».
- ↑ ابن شهرآشوب، مناقب آل أبی طالب (ع)، ج۱، ص۱۶۴.
- ↑ شیخ طوسی، الأمالی، ص۴۷۱، همراه علی (ع) مادرش فاطمه بنت اسد، فاطمه زهرا (س) و فاطمه دختر زبیر بن عبدالمطلب و ام ایمن بودند.
- ↑ محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۸، ص۳۳۹.
- ↑ شیخ طوسی، تهذیب الأحکام، ج۶، ص۱۹.
- ↑ محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۴۵۲.
- ↑ اکبر ذاکری، علی، درآمدی بر سیره معصومان در کتابهای چهارگانه شیعه، ص ۲۲۶.
- ↑ فضل بن حسن طبرسی، إعلام الوری (۲ج)، ج۱، ص۲۸۲؛ احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۱۱؛ ابن اثیر جزری (عزالدین)، الکامل، ج۲، ص۵.
- ↑ محمدباقرمجلسی، مرآة العقول، ج۵، ص۲۳۵.
- ↑ «هُوَ أَوَّلُ هَاشِمِيٍّ وُلِدَ فِي الْإِسْلَامِ بَيْنَ هَاشِمِيَّيْنِ» (شیخ طوسی، تهذیب الأحکام، ج۶، ص۱۹).
- ↑ محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۴۵۶.
- ↑ «وَ هُوَ أَوَّلُ هَاشِمِيٍّ وَلَدَهُ هَاشِمٌ مَرَّتَيْنِ» (محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۴۵۲).
- ↑ اکبر ذاکری، علی، درآمدی بر سیره معصومان در کتابهای چهارگانه شیعه، ص ۲۲۷.
- ↑ محمدباقر مجلسی، بحار الأنوار، ج۲۲، ص۲۶۰؛ شیخ صدوق، الخصال، ص۱۸۱. در این اثر فاصله بین فرزندان ابو طالب را به نقل از ابن عباس ده سال دانسته است.
- ↑ شیخ مفید، المقنعه، ص۴۶۱.
- ↑ شهید اول، الدروس الشرعیة فی فقه الإمامیه، ج۲، ص۶: «وَ هُوَ وَ إِخْوَتُهُ أَوَّلُ هَاشِمِيٍّ وُلِدَ بَيْنَ هَاشِمِيَّيْنِ».
- ↑ محمدباقر مجلسی، مرآة العقول، ج۵، ص۲۷۶-۲۷۷؛ البته به نظر میرسد انتساب این نظر به مفید درست نباشد.
- ↑ ابن حجر، الإصابه، ج۸، ص۲۶۹: هي أوّل هاشمية ولدت خليفة.
- ↑ قاضی نعمان، شرح الأخبار، ج۳، ص۲۱۴: و هي أول هاشمية ولدت لهاشمي یا و هي أول هاشمية وُلِدت من هاشمي.
- ↑ ابن عبدالبر، الإستیعاب، ج۳، ص۱۰۸۹، ش۱۸۵۵ و ج۴، ص۱۸۹۱، ش۴۰۵۲؛ ابن اثیر جزری (عزالدین)، اسد الغابه، ج۶، ص۲۱۷؛ علی بن حسین مسعودی، مروج الذهب، ج۲، ص۳۵۱؛ ابن قتیبه، المعارف، ص۱۲۰ و ۲۰۳؛ ابن جوزی، المنتظم، ج۵، ص۶۶: و هي أول هاشمية ولدت لهاشمي.
- ↑ محمدباقر مجلسی، مرآة العقول، ج۵، ص۲۷۶.
- ↑ اکبر ذاکری، علی، درآمدی بر سیره معصومان در کتابهای چهارگانه شیعه، ص ۲۲۸.
- ↑ حکیم، سید منذر، پیشوایان هدایت ج۲ ص ۶۱.
- ↑ بحار الانوار، ج۳۵، ص۴۳.
- ↑ تاریخ طبری، ج۲، ص۵۸ چاپ مؤسه اعلمی بیروت؛ شرح نهج البلاغه، ج۱۳، ص۱۹۸؛ ینابیع الموده، ص۲۰۲؛ کشف الغمه، ج۱، ص۱۰۴؛ موسوعة التاریخ الاسلامی، ج۱، ص۳۵۱- ۳۵۶.
- ↑ شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج۱، ص۱۵ به نقل از بلاذری و اصفهانی.
- ↑ شرح نهج البلاغه فیض، ص۸۰۲، خطبه ۲۳۴.
- ↑ حکیم، سید منذر، پیشوایان هدایت ج۲ ص ۶۵.
- ↑ «و نزدیکترین خویشاوندانت را بیم ده!» سوره شعراء، آیه ۲۱۴.
- ↑ تاریخ طبری، ج۲، ص۶۳ چاپ مؤسسه اعلمی؛ کامل، ج۲، ص۶۲، مانند این روایت در ارشاد مفید، ص۴۲، باب ۲ فصل ۷ و نیز در تفسیر مجمع البیان، ج۷، ص۲۰۶؛ تاریخ دمشق، ج۱، ص۸۶ آمده است.
- ↑ حکیم، سید منذر، پیشوایان هدایت ج۲ ص ۷۵.
- ↑ اختصاص مفید، ص۱۴۶.
- ↑ حکیم، سید منذر، پیشوایان هدایت ج۲ ص۷۸.
- ↑ سیره ابن هشام، ج۱، ص۳۲۱.
- ↑ سیره ابن هشام، ج۱، ص۳۵۰؛ اعلام الوری، ج۱، ص۱۲۵.
- ↑ شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج۱۳، ص۲۵۶.
- ↑ حکیم، سید منذر، پیشوایان هدایت ج۲ ص۷۸.
- ↑ اعیان الشیعه، ج۱، ص۲۳۵؛ سیره ابن هشام، ج۲، ص۵۷، ۵۸.
- ↑ شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج۱، ص۱۲۷.
- ↑ شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج۴، ص۱۲۵.
- ↑ حکیم، سید منذر، پیشوایان هدایت ج۲ ص ۸۱.
- ↑ سیره حلبی، ج۲، ص۱۷۴.
- ↑ حکیم، سید منذر، پیشوایان هدایت ج۲ ص ۸۲.
- ↑ سیره ابن هشام، ج۱، ص۴۴۰؛ موسوعة التاریخ الاسلامی، ج۱، ص۷۰۰.
- ↑ سیره ابن هشام، ج۱، ص۴۸۰؛ مناقب ابنشهرآشوب، ج۱، ص۱۸۲؛ موسوعة التاریخ الاسلامی، ج۱، ص۷۱۷.
- ↑ کنز العمال، ج۳، ص۱۳۰، ح۵۸۱۸؛ حلیة الاولیاء، ج۶، ص۳۳۳.
- ↑ فصول المهمه صباغ مالکی، ص۴۵؛ بحار الانوار، ج۱۹، ص۵۹- ۶۰.
- ↑ ماجرای خوابیدن علی (ع) را در بستر پیامبر (ص) بسیاری از دانشمندان و تاریخنگاران مانند طبری، ج۲، ص۹۹؛ احمد حنبل در مسند، ج۱، ص۳۳۱؛ أسد الغابه، ج۴، ص۴۵؛ ابن عساکر، ج۱، ص۱۳۷؛ حاکم در مستدرک، ج۳، ص۴؛ بحار الانوار، ج۱۹، ص۶۰ یادآور شدهاند.
- ↑ اعیان الشیعه، ج۱، ص۲۷۵.
- ↑ در بیان شأن نزول این آیه به شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج۱۳، ص۲۶۲؛ احیاء العلوم غزالی، ج۳، ص۲۳۸؛ کفایه کنجی، ص۱۱۴؛ تذکره سبط ابن الجوزی، ص۴۱؛ نور الابصار شبلنجی، ص۸۶؛ طبقات ابن سعد، ج۱، ص۲۱۲؛ تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۹؛ سیرة ابن هشام، ج۲، ص۲۹۱؛ عقد الفرید ابن عبد ربه، ج۳، ص۲۹۰؛ تفسیر رازی، ج۵، ص۲۲۳؛ شواهد التنزیل، ج۱، ص۹۶ مراجعه شود.
- ↑ «و از مردم کسی است که در به دست آوردن خشنودی خداوند از جان میگذرد و خداوند به بندگان مهربان است» سوره بقره، آیه ۲۰۷.
- ↑ حکیم، سید منذر، پیشوایان هدایت ج۲ ص ۸۳.
- ↑ تذکرة الخواص، ص۴۱؛ سیره حلبی در حاشیه سیره نبوی، ج۳، ص۲۷؛ فصول المهمه ابن صباغ، ص۴۷؛ مناقب ابنشهرآشوب، ج۲، ص۶۵؛ بحار الانوار، ج۱۹، ص۳۹؛ اسد الغابه، ج۴، ص۳۵.
- ↑ حکیم، سید منذر، پیشوایان هدایت ج۲ ص ۸۷.
- ↑ تاریخ الإسلام، ذهبی، ج ۳، ص ۲۶۵.
- ↑ الإمامة والسیاسة، ج ۱، ص ۳۸.
- ↑ تمثیلی از امام (ع) به شعر اعشی است، برای بیان تفاوت حالت خویش در زمان پیامبر (ص) و پس از ایشان.
- ↑ «الإمام علی (ع)- فی ذِکرِ السقیفَةِ ومابَعدَها-: فَرَأَیتُ أن الصبرَ عَلی هاتا أحجی، فَصَبَرتُ وفِی العَینِ قَذی، وفِی الحَلقِ شَجاً، أری تُراثی نَهباً، حَتی مَضَی الأَولُ لِسَبیلِهِ، فَأَدلی بِها إلی فُلانٍ بَعدَهُ. شَتانَ ما یومِی عَلی کورِها *** ویومُ حَیانَ أخی جابِرِ؛ فَیا عَجَباً!! بَینا هُوَ یستَقیلُها فی حَیاتِهِ إذ عَقَدَها لِآخَرَ بَعدَ وَفاتِهِ- لَشَد ما تَشَطرا ضَرعَیها!- فَصَیرَها فی حَوزَةٍ خَشناءَ یغلُظُ کلمُها، ویخشُنُ مَسها، ویکثُرُ العِثارُ فیها، وَالاعتِذارُ مِنها، فَصاحِبُها کراکبِ الصعبَةِ إن أشنَقَ لَها خَرَمَ، وَإن أسلَسَ لَها تَقَحم فَمُنِی الناسُ- لَعَمرُ اللهِ- بِخَبطٍ وشِماسٍ، وتَلَونٍ وَاعتِراضٍ» (نهج البلاغة، خطبه ۳).
- ↑ فضائل الصحابة، ابن حنبل، ج ۲، ص ۶۴۷، ح ۱۱۰۰.
- ↑ الکافی، ج ۷، ص ۴۲۴، ح ۶.
- ↑ شرح نهج البلاغة، ج ۱۲، ص ۷۸.
- ↑ تاریخ الیعقوبی، ج ۲، ص ۱۴۵.
- ↑ «الإمام علی (ع)- لِعُمَرَ لَما استَشارَ الناسَ فی أن یسیرَ فیمَن مَعَهُ لِقِتالَ الفُرسِ-: إن هذَا الأَمرَ لَم یکن نَصرُهُ ولا خِذلانُهُ لِکثَرةٍ ولا قِلةٍ؛ هُوَ دینُهُ الذی أظهَرَ، وجُندُهُ الذی أعَز وأیدَهُ بِالمَلائِکةِ، حتی بَلَغَ ما بَلَغَ، فَنَحنُ عَلی مَوعودٍ مِنَ اللهِ، وَاللهُ مُنجِزٌ وَعدَهُ، وناصِرٌ جُندَهُ. ومَکانُک مِنهُم مَکانُ النظامِ مِنَ الخَرَزِ؛ یجمَعُهُ ویمسِکهُ، فإِنِ انحَل تَفَرقَ ما فیهِ وذَهَبَ، ثُم لَم یجتَمِع بِحَذافیرِهِ أبَداً. وَالعَرَبُ الیومَ وإن کانوا قَلیلًا فَهِی کثیرٌ عَزیزٌ بِالإِسلامِ؛ فَأَقِم، وَاکتُب إلی أهلِ الکوفَةِ- فَهُم أعلامُ العَرَبِ ورُؤَساؤُهُم- ومَن لَم یحفِل بِمَن هوَ أجمَعُ وأحَد وأجَد مِن هؤُلاءِ: فَلیأتِهِمُ الثلُثانِ وَلیقِمِ الثلُثُ، وَاکتُب إلی أهلِ البَصرَةِ أن یمِدوهُم بِبَعضِ مَن عِندَهُم» (تاریخ الطبری، ج ۴، ص ۱۲۳).
- ↑ تاریخ الیعقوبی، ج ۲، ص ۱۵۱.
- ↑ محمدی ریشهری، محمد، گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین، ص ۱۸۵-۱۸۸.