ابوذر غفاری: تفاوت میان نسخهها
(←نسب) |
|||
خط ۱۰: | خط ۱۰: | ||
==نسب== | ==نسب== | ||
==زندگینامۀ [[ابوذر]]== | ==زندگینامۀ [[ابوذر]]== |
نسخهٔ ۷ مهٔ ۲۰۲۰، ساعت ۰۴:۴۳
متن این جستار آزمایشی و غیرنهایی است. برای اطلاع از اهداف و چشم انداز این دانشنامه به صفحه آشنایی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت مراجعه کنید.
- این مدخل از چند منظر متفاوت، بررسی میشود:
- در این باره، تعداد بسیاری از پرسشهای عمومی و مصداقی مرتبط، وجود دارند که در مدخل ابوذر غفاری (پرسش) قابل دسترسی خواهند بود.
نسب
زندگینامۀ ابوذر
- ابوذر غفاری از قبیلۀ بنیغفار و نام اصلیاش جُندب بن جناده و مادرش رمله است. نام دیگر ابوذر، بُرَیر است و برخی بریر را لقب وی دانستهاند. بر اساس روایتی در جاهلیت شبانی میکرد[۱] و با شجاعتی که داشت گاه یک تنه در مقابل کاروانی میایستاد[۲]. او پیش از اسلام، موحد بود و از بت پرستی جدا شده بود. روایات وارد شده در منابع شیعی حاکی از آن است که ابوذر به شکلی شگفت از دعوت پیامبر آگاه شد و به مکه مهاجرت کرد و اسلام آورد و آیین حق را با همۀ وجود پذیرفت و آیات الهی را نوشید[۳].
- داستانش چنین است که ابوذر با شنیدن زمزمههایی درباره دعوت پیامبر(ص)، به مکه آمد و در جلسهای کلام رسول خدا(ص) را شنید و با دل و جان ایمان آورد. او در فضای کفر و شرک مکۀ آن روز با صدای بلند شهادتین را در میان مردم سر داد. مشرکان با شنیدن صدای او بر سرش ریخته و به شدت او را کتک زدند و عباس بن عبدالمطلب او را نجات داد. اما او روز بعد هم آمد و در مسجدالحرام میان مردم همین شعار را تکرار کرد[۴]. پس از آن، ابوذر از طرف پیامبر(ص) برای تبلیغ اسلام به سوی قبیلۀ بنیغفار فرستاده شد. او از نخستین گروندگان به اسلام و جزء اصحاب صُفّه بود. برخی او را چهارمین یا پنجمین فردی میدانند که اسلام آورد. یعقوبی، اسلام او را پس از علی بن ابی طالب، خدیجه و زیدبن حارثه دانسته گرچه قول به پذیرش اسلام او پس از ابوبکر را نیز ذکر کرده است. ابوذر، نخستین کسی بود که پیامبر را به تحیت اسلامی سلام گفت[۵].
- وی پس از پذیرش اسلام از طرف حضرت به اخفای دین و بازگشت به دیار خویش تا هنگام رسیدنِ فرمانِ هجرت، مأمور شد اما شوق او به اسلام و پیامبر وی را به اظهار عقیده در میان مشرکان و اعتراض آنان کشاند از این رو مشکلاتی را متحمل شد. او سپس به دیار خویش رفت و پس از جنگ اُحُد (یا خندق) به مدینه آمد و تا پایان حیات پیامبر(ص) با حضرت بود.[۶]
اسلام ابوذر
- ابوذر غفاری از جمله اصحاب روشن ضمیر و پاکنهادی بود که خدای یگانه را پرستش میکرد و بُتها را قبول نداشت[۷]. او به قول خودش حتی قبل از اسلام نیز اهل نماز بود. وی میگوید: "من سه سال پیش از آنکه به حضور پیامبر(ص) برسم، نماز میگزاردم". راوی میگوید: "از او پرسیدم برای چه کسی؟" گفت: "برای خدا". گفتم: "به کدام سو؟" گفت: "به سویی که خدا مرا راهنمایی میکرد"[۸].
- طبق قول مشهور، ابوذر، چهارمین[۹] یا پنجمین[۱۰] نفری بود که اسلام آورد. در روایتی، خود او، میگوید: "من پنجمین مسلمانم"[۱۱]. در منابع تاریخی آمده است: "وقتی ابوذر خبر مبعث پیامبر(ص) را شنید، ابتدا برادرش، انیس را برای کسب خبر به مکه فرستاد. انیس به مکه آمد و پس از بازگشت، این خبر را تصدیق کرد. ابوذر که از سخنان برادر، آرام نگرفته بود، تصمیم گرفت خود به مکه بیاید تا پیامبر(ص) را از نزدیک ببیند و با رسالت او آشنا شود"[۱۲].
- وی به مکه آمد و پس از چند روز با راهنمایی حضرت علی(ع)[۱۳] به خدمت نبی مکرم اسلام(ص) رسید. پیامبر(ص) سورهای را برای ابوذر تلاوت کرد و او همانجا شهادتین را بر زبان جاری کرد[۱۴]. سپس حضرت رسول(ص) او را مأمور کرد که به سوی قبیله خویش برگردد[۱۵]. به نظر میرسد او از طرف رسول خدا(ص) مأمور شده بود که قبیلهاش را به اسلام دعوت کند. ابوذر پیش از آنکه مکه را ترک کند، به مسجدالحرام رفت و با ندای « أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ» اسلام خویش را آشکار ساخت[۱۶]. مشرکان مکه بر سر او ریختند و به شدت، او را زدند[۱۷].
- سرانجام عباس، عموی پیامبر(ص) با اعلام خطر به قریش مبنی بر اینکه راه تجاری شما از میان قبیله او میگذرد، ابوذر را از دست آنان نجات داد[۱۸]. گویا ابوذر، روز بعد هم این عمل را تکرار کرد و دوباره عباس، او را نجات داد[۱۹].
- پس از بازگشت ابوذر از مکه، مادر و برادر او نیز مسلمان شدند. آنها نزد قبیله خویش (غفار) بازگشتند و با تلاشهای ابوذر، نیمی از قبیله غفار، قبل از هجرت پیامبر(ص) مسلمان شدند. بقیه افراد قبیله نیز پس از هجرت پیامبر(ص) به مدینه، اسلام را پذیرفتند[۲۰].
- قبیله "اسلم" نیز که در نزدیکی غفار بودند در مدینه به حضور پیامبر(ص) رسیدند و به رسول خدا(ص) گفتند: "ما نیز با همان شرایطی که برادران ما از بنیغفار مسلمان شدند مسلمان میشویم". پیامبر(ص) در حق هر دو قبیله دعا کرد و فرمود: "خداوند قبیله غفار را غفران عنایت کند و قبیله اسلم را سالم بدارد"[۲۱][۲۲].
هجرت ابوذر به مدینه
- ابوذر تا پس از جنگ خندق در قبیله خویش ماند، سپس به مدینه هجرت کرد[۲۳]. او تا زمان رحلت رسول خدا(ص) همواره همراه آن حضرت بود و در غزوات و سریهها شرکت میکرد. ابوذر در جنگ تبوک از لشکر جدا شد؛ وقتی به پیامبر(ص) خبر دادند، فرمود: "اگر خیری در او باشد، به ما ملحق خواهد شد و اگر خیری در او نباشد، خدا شما را از دست او نجات داد"[۲۴]. شتر ابوذر کند حرکت میکرد، ابوذر که چنین دید، شتر را رها کرد و بار و بنهاش را بر دوش گرفت و سعی کرد خود را به لشکر اسلام برساند. وقتی او از دور میآمد، به خاتم انبیا(ص) خبر دادند که مردی به سوی ما میآید. پیامبر(ص) فرمود: "امیدوارم که ابوذر باشد". وقتی نزدیک شد، اصحاب عرض کردند: "بله ای رسول خدا، او ابوذر است". پیغمبر اکرم(ص)سخن تاریخی خویش را درباره او در همین جا بیان کرد: "خدا ابوذر را رحمت کند! او تنها راه میرود و در تنهایی میمیرد و تنها محشور خواهد شد"[۲۵][۲۶].
حمایت ابوذر از اهل بیت(ع)
- پس از رحلت نبی مکرم اسلام(ص)، با وجود خواست ایشان که علی(ع) را برگزیده بود، ابوبکر به خلافت رسید. در این میان، عدهای از پیروان حضرت علی(ع) چنین انتخابی را نپذیرفتند و با آن به مخالفت برخاستند. یکی از کسانی که با جدیت، مخالفت خویش را اعلام کرد، ابوذر بود. ابن ابی الحدید به نقل از عبدالعزیز جوهری و ابن لهیعه نقل کرده است: "ابوذر، هنگام وفات پیامبر(ص) در مدینه نبود. او وقتی که به مدینه آمد ابوبکر به عنوان خلیفه انتخاب شده بود. ابوذر فرمود: شما خویشان پیامبر(ص) را ترک گفتید. اگر خلافت را در خاندان او قرار داده بودید اختلاف پیدا نمیشد"[۲۷].
- در همین ایام بود که علی(ع) و فاطمه(س) شبها به در خانه برخی از صحابه رسول خدا(ص) میرفتند و از آنها یاری میخواستند؛ به گونهای که چهل نفر به حضرت علی(ع) وعده نصرت و همکاری دادند. علی به آنها فرمود: "هنگام صبح با سرهای تراشیده در منزل من حاضر شوید و اسلحه خود را هم برای مبارزه بیاورید". هنگام صبح، تنها چهار نفر در منزل آن حضرت حاضر شدند که یکی از آنها ابوذر بود[۲۸].
- ابوذر در دوره عثمان نیز حمایت خویش را از علی(ع) اعلام کرد. یعقوبی مینویسد: "ابوذر در زمان عثمان در مسجد پیامبر(ص) ایستاد و پس از معرفی خودش گفت: محمد(ص) وارث دانش آدم و برتریهای پیامبران است و علی(ع) وصی محمد و وارث علم اوست. ای امت سرگردان! پس از پیامبرش اگر شما کسی را که خدا پیش انداخته بود مقدم میداشتید... و ولایت و وراثت را در خاندان پیامبر(ص) مینهادید... سهمی از فرائض خدا از میان نمیرفت و دو نفر در حکم خدا اختلاف نمیکردند؛ مگر اینکه علم آن را از کتاب خدا و سنت پیامبرش نزد اینان مییافتید؛ ولی اکنون که چنین کردید، بدفرجامی کار خود را بچشید"[۲۹][۳۰].
ابوذر در شام
- پس از درگذشت ابوبکر، ابوذر به شام مهاجرت کرد و تا زمانی که عثمان به حکومت رسید، وی در شام بود. سپس برای شکایت از معاویه به مدینه آمد[۳۱].
- طبق نقلی پس از بازگشت ابوذر از شام، عثمان به او گفت: "آیا این سخن را تو گفتهای که از پیامبر خدا(ص) شنیدم که میگفت: "وقتی شماره بنیامیه به سی مرد رسید، سرزمینهای خدا را چون ملک شخصی در زیر فرمان خویش، بندگان خدا را چاکران خویش و دین خدا را دغلبازی گیرند؟"[۳۲]؛ ابوذر پاسخ داد: بله، از رسول خدا(ص) شنیدم. عثمان از حاضران پرسید: آیا شما این سخن را از رسول خدا(ص) شنیدهاید؟. علی(ع) گفتار ابوذر را تأیید کرد[۳۳] و به نقلی فرمود: "من این حدیث را از رسول الله(ص) نشنیدهام؛ ولی ابوذر هم دروغ نمیگوید؛ چرا که رسول خدا(ص) درباره او فرمود: "آسمان بر هیچ کس سایه نیفکند و زمین تیره هیچ کسی را در برنگیرد که راستگوتر از ابوذر باشد"[۳۴][۳۵].
- انتقادات ابوذر از عثمان سبب شد، تا عثمان او را به شام بفرستد[۳۶]. ابوذر در شام هم از انتقاد دست نکشید و از معاویه -که از طرف عثمان حاکم شام شده بود- انتقاد میکرد. ابوذر به سبب ساختن کاخ خضراء به معاویه میگفت: "اگر این کاخ را از مال خداوند ساختهای، خیانت کردهای و اگر از مال خود ساختهای، اسراف کردهای"[۳۷].
- او کنار دروازه دمشق میایستاد و علیه حکومت سخن میگفت. اعتراضهای همیشگی ابوذر به عثمان و معاویه سبب شد تا معاویه، او را دشمن خدا و رسول خطاب کند. معاویه گفت: "اگر میخواستم یکی از اصحاب محمد را بدون اذن عثمان بکشم، نخست تو را از بین میبردم.... ابوذر گفت: من دشمن خدا و رسول نیستم. تو و پدرت دشمنان خدا و رسول هستید. شما در ظاهر مسلمان شدید و در باطن، کافرید. رسول خدا تو را [چنین] لعنت و نفرین کرد که خداوند شکمت را سیر نکند"[۳۸].
- سرانجام معاویه به عثمان، نامه نوشت که تو شام را به وسیله ابوذر بر خود تباه ساختی. عثمان هم به معاویه دستور داد او را بر شتری بیجهاز سوار کند و بدون توقف به مدینه بفرستد [۳۹].
- ابوذر با حالت ضعف و مریضی، در حالی که ران پایش مجروح شده بود به مدینه رسید. عثمان، ابوذر را متهم کرد که قصد داشته در شام فتنهانگیزی کند و مردم را بر ضد او بشوراند. ابوذر گفت: "من تنها قصد امر به معروف و نهی از منکر دارم"[۴۰][۴۱].
- بخششهای زیاد و غیر عادلانه عثمان به خاندان خویش و افرادی امثال مروان بن حکم و دیگران، از انتقادهای اصلی ابوذر به او بوده است. او در محافل و مجالس، از فساد دستگاه حکومت سخن میگفت و اظهار میداشت عثمان، سنت رسول خدا(ص) را رها کرده و خویشاوندان خود را بر مسلمانان مسلط ساخته است.
- در یک مورد، عثمان تلاش کرد دهان ابوذر را با تطمیع ببندد؛ اما این صحابی زاهد و با تقوا حاضر نشد آزادی خویش را از دست بدهد[۴۲]. سرانجام عثمان از طریق غلامش، ابوذر را تهدید کرد که باید دست از مخالفت من برداری و سکوت کنی؛ اما ابوذر میگفت: "من از اوامر خدا دست بردارم و قرآن را فراموش کنم و در برابر مفسدان سکوت کنم؟ به خدا سوگند! من هرگز خشم خداوند را بر رضایت عثمان اختیار نخواهم کرد و حق را خواهم گفت: اگر چه عثمان ناراحت شود و به خشم آید"[۴۳][۴۴].
ابوذر در قرآن
- ﴿طَائِفَةٌ مِنَ الَّذِينَ مَعَكَ﴾[۴۵]. ابن عباس در کنار حضرت علی(ع) یاد کرده که مقصود از آیه ابوذر بوده و همچون پیامبر(ص) نزدیک به دو سوم یا نصف یا یک سوم شب را به بیداری و عبادت میگذراندند[۴۶].
- ﴿وَأَنْذِرْ بِهِ الَّذِينَ يَخَافُونَ أَنْ يُحْشَرُوا إِلَى رَبِّهِمْ﴾[۴۷]. میبدی، این آیه را در شأن موالی و فقیران عرب، از جمله ابوذر دانسته که خداوند به پیامبر (ص) میگوید: اینان را که یقین دارند به سوی پروردگارشان محشور میشوند از وحی آگاه کند[۴۸].[۴۹]
- آیات ﴿وَالَّذِينَ اجْتَنَبُوا الطَّاغُوتَ أَنْ يَعْبُدُوهَا وَأَنَابُوا إِلَى اللَّهِ لَهُمُ الْبُشْرَى فَبَشِّرْ عِبَادِ﴾[۵۰] و ﴿الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُولَئِكَ الَّذِينَ هَدَاهُمُ اللَّهُ وَأُولَئِكَ هُمْ أُوْلُوا الأَلْبَابِ﴾[۵۱] گفته شده دربارۀ سه تن از جمله ابوذر نازل شده که در جاهلیت از بتها دوری جسته، لا إله إلا الله میگفتند.[۵۲].
ابوذر، راوی سخنان پیامبر(ص)
- ابوذر از جمله راویان رسول خدا(ص) است. افرادی چون عمر، عبدالله بن عمرو ابن عباس[۵۳]، از او روایت نقل کردهاند.
- در روایتی از ابوذر نقل شده است: "رسول خدا(ص) مرا به هفت چیز سفارش فرمود: مساکین را دوست بدارم و به آنان نزدیک شوم؛ در امور دنیایی به کسانی بنگرم که از من فروترند؛ از کسی چیزی نخواهم؛ پیوند خویشاوندی را رعایت کنم؛ همواره حق را بگویم، هر چند تلخ باشد؛ در راه خدا از سرزنش سرزنش کنندهای نترسم و فرمود: «لَاحَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ» را فراوان بگویم"[۵۴][۵۵].
ویژگیهای ابوذر
- ابوذر نزد پیامبر و مسلمانان مقامی والا داشت. صداقت ابوذر در بین عرب ضرب المثل بود[۵۶]. رسول خدا(ص) درباره ابوذر فرمودند: «آسمان بر کسی سایه نیفکند و زمین، کسی را بر پشت خود نگرفت که راستگوتر از ابوذر باشد»[۵۷]. زهد و پارسایی ابوذر موجب شد پیامبر وی را به حضرت عیسی تشبیه کند[۵۸]. او در زندگی دنیایی به حداقل ممکن قناعت میکرد و حتی حاضر به پذیرش هدیه نبود[۵۹]. ابوذر، فردی آزاداندیش، رُک و دارای اعتقادات دینی ژرف و عمیق، زاهد و قناعتپیشه بود وی در حقگویی سرآمد بود. پیامبر (ص) او را از آنانی دانسته که بهشت، مشتاق دیدارشان است[۶۰]. روز جنگ تبوک که مسیری طاقتفرسا داشت، شتر لاغر و ضعیف ابوذر از حرکت باز ماند و او مجبور شد پیاده بار خود را بر دوش گرفته و با فاصلهای از سپاه، بر روی ریگهای داغ حرکت کند. تشنگی او را هلاک میکرد. به صخرهای رسید که در میانش قدری آب باران جمع شده بود. ابوذر مشکش را پر کرد و با خود گفت: هرگز نمیآشامم تا دوستم رسول الله(ص) بیاشامد. او با زحمت و سختی فراوان خود را به پیامبر(ص) رساند. رسول خدا(ص) با مشاهده تشنگی و خستگی او به اصحاب دستور داد به او آب دهند، اما ابوذر پاسخ داد: آب همراه دارم، ولی دریغم آمد قبل از رسول الله(ص) از آن بنوشم[۶۱].
- او مورد اعتماد پیامبر بود و بدو علاقه داشت و وی را یکی از چهارده رفیق خود میشمرد و حتی او را بر مرکب خود، پشت سرش سوار میکرد[۶۲] اما با این حال، گویا از طرف حضرتش، مسؤولیتی سیاسی به او واگذار نشد[۶۳].
- ابوذر در برخی غزوات شرکت کرده از جمله: فتح مکه؛ جنگ حنین؛ غزوۀ "عمرة القضاء" و غزوۀ "ذات الرقاع"[۶۴].
ابوذر بعد از پیامبر
- ابوذر در زمان رحلت پیامبر در مدینه نبود و چون بازگشت و وضعیت را به گونهای دیگر یافت، گفت: آری به بهره و میوۀ آن دست یافتید و پوسته آن را رها کردید و حال آنکه اگر این کار را در خاندان پیامبرتان قرار میدادید حتی دو تن هم با شما اختلاف نمیکردند. وی سرانجام با اکراه با ابوبکر بیعت کرد[۶۵].[۶۶].
- با رحلت پیامبر (ص) ابوذر بر امامت علی(ع) پای فشرد و به تعبیر امام صادق(ع) یکی از سه تنی بود که بر فرمان رسول خدا استوار ماند[۶۷] و تا پایان عمر، دیگران را بدان سفارش میکرد[۶۸] به همین جهت، خلافت ابوبکر را انکار کرد[۶۹] و با برخی دیگر از بزرگان صحابه از علی(ع) خواست تا برای گرفتن حق خود به پاخیزد و در برخوردی که با عمر داشت در حقانیت علی خطبهای خواند[۷۰] خود با افتخار به این استواری در جمعی میگوید: من در روز قیامت از همۀ شما به پیامبر(ص) نزدیکتر خواهم بود؛ زیرا از حضرت شنیدهام که میفرمود: "نزدیکترین شما در قیامت به من، کسی است که از این دنیا به همان صورتی که من او را ترک گفتهام، خارج شود". به خدا سوگند! جز من هیچ یک از شما نیست که به چیزی از دنیا دست نیافته باشد[۷۱][۷۲]. همین رابطه با خاندان پیامبر و علی او را در جمع محدود و خلوت تشییع کنندگان حضرت فاطمه(س) که حتی بسیاری از زنان پیامبر حضور نداشتند، قرار داد[۷۳]. او از معدود کسانی است که در آن هنگامۀ آمیخته به رنج و غم بر پیکر فاطمه زهرا(س) نماز خواند. خروش او علیه بیداد، شُهره تاریخ است[۷۴].
ابوذر در زمان خلفا
- از زندگی ابوذر در زمان خلافت ابوبکر، اطلاعی در دست نیست. در دورۀ عمر یکی از چهار نفری است که در تقسیم دیوان به سبب ارجمندی اش، جزو بدریون قرار گرفت[۷۵] با آنکه در آن جنگ شرکت نداشت. او پس از وفات ابوبکر به شام رفت و در آنجا سکنا گزید[۷۶] و در سال ۱۹ هجری در فتح مصر به وسیلۀ عمرو عاص شرکت کرد و گویا بر اقامت در آنجا عزم داشت[۷۷] اما به شام بازگشت و در یکی از جنگهای تابستانی معاویه در نبرد عموریه حضور یافت[۷۸]. وی در زمان خلافت عثمان همچنان در شام ماند و در فتح قبرس به دست معاویه یکی از اصحاب حاضر در آن بود[۷۹].
- ابوذر در چگونگی مصرف بیت المال، بسیار سختگیر بود و از مسلمانان و حاکمان میخواست روش پیامبر را دنبال کنند. اختلاف او با معاویه و خلیفۀ سوم به چگونگی استفاده آنان از بیت المال ارتباط داشت[۸۰].
تبعید ابوذر به ربذه
- سرانجام خلیفه سوم به مروان بن حکم دستور داد تا ابوذر را به ربذه بفرستد و اجازه ندهد کسی او را بدرقه کند و با وی سخنی بگوید[۸۱].
- حضرت علی(ع)، حسنین(ع)، عبدالله بن جعفر، عمار بن یاسر[۸۲]، و به نقلی عقیل[۸۳] و عیینه بن عباس[۸۴] از جمله کسانی بودند که با وجود دستور عثمان، برای بدرقه ابوذر آمدند و او را به پایداری در راه خدا دعوت کردند[۸۵]. حضرت علی(ع) ضربهای به شتر مروان بن حکم زد. مروان که طبق دستور عثمان برای انجام مأموریتش آمده بود با ناراحتی نزد عثمان رفت و ماجرا را برای او بیان کرد [۸۶]. سرانجام ابوذر با بدرقه گرم بهترین دوستانش، مدینه را ترک کرد و رهسپار ربذه شد[۸۷][۸۸].
- اعتراض او به عثمان و پافشاری بر حقیقتِ دین داری و پارسایی، موجب تبعیدش به ربذه شد. ربذه محلی بود که آن را هیچ خوش نداشت[۸۹]. نقل کردهاند هنگامی که ابوذر را به ربذه تبعید کردند عثمان فرمان داد میان مردم جار بزنند که هیچکس نباید با ابوذر سخن بگوید و او را بدرقه کند و به مروان بن حکم فرمان داد ابوذر را از مدینه بیرون کند. او چنان کرد و مردم از یاری ابوذر خودداری کردند، جز علی بن ابیطالب(ع) و برادرش عقیل و حسن و حسین(ع) و عمار یاسر که این گروه با او بیرون رفتند تا او را بدرقه کنند. امام علی(ع) به او فرمودند: "ای ابوذر! به راستی تو برای خدا به خشم آمدی، پس به او امید دار. اینان از تو بر دنیاشان ترسیدند و تو به خاطر دینت از آنان بیمناکی. اینک دنیایی را که سنگ آن را به سینه میزنند و میترسند که از دستشان بگیری، به آنها بده و خود به سوی خدا رو چه بسیار نیازمندند به ترک ظلم و گناه که از آن نهی میکردی و تو چه بینیازی از دنیا که تو را از آن باز میداشتند و به زودی خواهی دانست که فردا برنده کیست و آنکه بیشتر بدو حسد ورزند کدام است. اگر درهای آسمان و زمین بر بندهای بسته شود، امّا او تقوای الهی پیشه کند، خداوند حتماً برای او راه نجاتی مقرّر فرماید. تنها با خدا انس و الفت گیر و جز از باطل از چیزی نترس. اگر دنیای آنان را میپذیرفتی، تو را دوست میداشتند و اگر از آن سود میجستی، بهرهات میدادند"[۹۰][۹۱]. سپس علی(ع) به همراهان خود گفت: با عموی خویش به درود کنید و به عقیل فرمودند: "با برادر خویش به درود کن".
- ابوذر همراه با خانواده خویش و چند گوسفند و شتر در ربذه ساکن شد. کاروانهای حجاج به دیدار او میرفتند و میخواستند به او کمک کنند، هرچند او کمک از کسی نمیپذیرفت و برای دیدارکنندگان احادیثی از پیامبر(ص) نقل میکرد. ابوذر به نقل حدیث پایبند بود. احادیث بسیاری از او در صحاح سته نقل شده است و شماری از صحابه و تابعین احادیثی را از قول او نقل کردهاند. برخی شمار حدیثهایی را که ابوذر نقل کرده است ۲۸۱ روایت نقل میکنند. علی(ع) در جملاتی سنگین، مظلومیت ابوذر را بیان فرمود. دیگران نیز سخن گفتند تا مردمان بدانند ابوذر را حقگویی و ستم ستیزیاش به ربذه میفرستد، نه چیزهای دیگر. تبعید ابوذر، از جملۀ زمینههای شورش علیه عثمان بود. او به ربذه رفت با دلی شاد از اینکه از زیر بار مسئولیت حقگویی، شانه خالی نکرده است و با قلبی آکنده از غم که تنهایش گذاشتند و او را از مرقد مطهر حبیبش پیامبر خدا جدا ساختند. عبدالله بن حواش کعبی میگوید: ابوذر را در ربذه دیدم، نشسته در سایۀ سایبانی، تنهای تنها. گفتم: هان، ابوذر! تنهایی؟ گفت: همواره امر به معروف و نهی از منکر، شعارم بود و حقگویی شیوهام و اینها همراهی برایم باقی نگذاشت[۹۲].
وفات ابوذر
- ربذه، بیابان خشک و بیآب و علفی بود که ابوذر، همراه همسر و دخترش و به نقلی همسر و غلامش به این منطقه تبعید شد. سرانجام، لحظه مرگ ابوذر فرا رسید. وقتی ابوذر، گریه همسرش را دید، به او فرمود: "تو را بشارت باد! گریه نکن. رسول خدا(ص) به گروهی که من هم در میان آنها بودم فرمود: مردی از شما در سرزمینی از بین خواهد رفت که گروهی از مؤمنان حاضر خواهند شد و او را دفن خواهند کرد. از آن جمع، همگی جز من مردهاند. سپس به او فرمود: پس از مردن من به کنار راه برو و گروهی از مؤمنان از آنجا خواهند گذشت: خبر مرگ مرا به آنان بده...."
- امذر میگوید: "من به دستور ابوذر عمل کردم. ناگهان گروهی را دیدم که به سرعت نزدیک صحابه شدند... من خود را معرفی کردم و وصیت ابوذر را به آنها گفتم. این گروه از صحابه که حجر بن عدی، مالک اشتر و عبدالله بن مسعود نیز در میانشان بودند، ابوذر را غسل دادند و کفن کردند و سپس به خاک سپردند"[۹۳].
- رحلت این صحابی زاهد و با ابوذر در سال ۳۱ هجری بوده است[۹۴][۹۵].
- ابوذر در سال ۳۲ هجری در تنهایی و سختی در کنار همسر یا تنها دخترش زندگی را به درود گفت و آنچه را که پیامبر خدا در آینه زمان دیده بود و گفته بود که: «خدا رحمت کند ابوذر را! تنها زندگی میکند، تنها زندگی را به درود میگوید و در هنگامۀ قیامت، تنها برانگیخته میشود»[۹۶] جامۀ واقعیت پوشید. گروهی از مؤمنان از جمله مالک اشتر، پس از مرگ آن صحابی بزرگ فرا رسیدند[۹۷] و با تجلیل و احترام، پیکر نحیف آن حقگوی روزگار را به خاک سپردند[۹۸]. از ابوذر نسلی باقی نمانده است[۹۹].
ابوذر غفاری
- ابوذر یکی از راسخترین پاران پیامبر(ص) و علی(ع) است. او اهل قبیلۀ بنیغفار در اطراف مکه بود. با شنیدن زمزمههایی درباره دعوت پیامبر(ص) به مکه آمد و در جلسهای کلام رسول خدا(ص) را شنید و با دل و جان ایمان آورد. او در فضای کفر و شرک مکۀ آن روز با صدای بلند شهادتین را در میان مردم سر داد. مشرکان با شنیدن صدای او بر سرش ریخته و به شدت او را کتک زدند و عباس بن عبدالمطلب او را نجات داد. اما او روز بعد هم آمد و در مسجدالحرام میان مردم همین شعار را تکرار کرد.[۱۰۰]
- روز جنگ تبوک که مسیری طاقتفرسا داشت، شتر لاغر و ضعيف ابوذر از حرکت باز ماند و او مجبور شد پیاده بار خود را بر دوش گرفته و با فاصلهای از سپاه، بر روی ریگهای داغ حرکت کند. تشنگی او را هلاک میکرد. به صخرهای رسید که در میانش قدری آب باران جمع شده بود. ابوذر مشکش را پر کرد و با خود گفت: هرگز نمیآشامم تا دوستم رسول الله(ص) بیاشامد. او با زحمت و سختی فراوان خود را به پیامبر(ص) رساند. رسول خدا(ص) با مشاهده تشنگی و خستگی او به اصحاب دستور داد به او آب دهند، اما ابوذر پاسخ داد: آب همراه دارم، ولی دریغم آمد قبل از رسول الله(ص) از آن بنوشم.[۱۰۱]
- رفاقت و دوستی ابوذر با امام علی(ع) به نخستین ساعات اسلام آوردن او باز میگردد. در اولین روزهایی که او وارد مکه شد با علی(ع) آشنا شده و سه روز در منزل آن حضرت مهمان بود. امام علی(ع) ابوذر را با پیامبر آشنا نمود و عطش حقطلبی او را با معارف اسلام و توحید سیراب کرد. ابوذر نیز هیچگاه دست از یاری و پیروی از پیشوای خویش برنداشت. او در زمان شیخین از مسائل پیش آمدۀ جامعه اسلامی ناراضی بود، اما همچون امام خویش برای حفظ وحدت مسلمین سکوت کرد. ابوذر جزء پنج نفری بود که پس از رحلت پیامبر(ص) سر موعد برای یاری امیرمؤمنان(ع) حاضر شدند.
- روح ابوذر با تشخیص و بصیرت، رشد یافته بود و حق و باطل را با اصول آن میشناخت، نه با افراد و شخصیتها؛ از اینرو در حالی که اکثریت علی(ع) را تنها میگذاشتند او در کنار مولایش وفادار باقی ماند.[۱۰۲]
- بیشترین عبادت ابوذر تفکر بود. او از حکما و متفکران عصر پیامبر(ص) محسوب میشد و چنان رشد یافته بود که هیچگاه در حمایت از علی(ع) دچار شک و تردید نشد. در حالی که عابدی فاقد بصیرت همچون ربیع بن خیثم دچار شک و تردید شده و علی(ع) را تنها گذاشت.[۱۰۳]
- بیشترین فعالیت ابوذر در زمان عثمان بود. افراد مختلف جایزههای صد هزار دیناری از عثمان گرفته و گلههای اسب و گوسفند و غلام و کنیز فراهم میکردند. ابوذر با زبان برندهاش امر به معروف و نهی از منکر میکرد. حمایت علی(ع) از ابوذر مانع آن بود که عثمان به کشتن او فکر کند. تطمیع، ستم و تبعید به شام نتوانست ابوذر را خاموش کند. عثمان سرانجام او را به ربذه تبعید کرد و بدرقۀ او را نیز ممنوع اعلام کرد؛ اما امیرمؤمنان علی(ع) به همراه دو پسرش او را بدرقه کرد و در همان مراسم خطبهای خواند که نشان دهنده تجلیل و حمایت از ابوذر و فساد حکومت عثمان است.[۱۰۴]
جستارهای وابسته
منابع
پانویس
- ↑ ر.ک: الطبقات، ج ۲، ص ۱۰۲؛ تاریخ طبری، ج ۲، ص ۱۵۵.
- ↑ ر.ک: سیره ابن هشام، ج ۴، ص ۳۹۶ و ۳۹۷؛ الارشاد، ج ۱، ص ۱۳۲ ـ ۱۳۳.
- ↑ ر.ک: محدثی، جواد، فرهنگنامه دینی، ص۱۸؛ دانشنامه نهج البلاغه، ص ۸۲.
- ↑ ر.ک: مطهری مرتضی، داستان راستان جلد دوم، مجموعه آثار، ج ۱۸، ص ۴۲۸.
- ↑ ر.ک: المغازی، ج ۳، ص ۹۴۴ ـ ۹۴۵.
- ↑ ر.ک: واسعی، سید علی رضا، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۱، ص ۶۶۵.
- ↑ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۴، ص۱۶۸.
- ↑ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۴، ص۱۶۶.
- ↑ عزالدین ابن اثیر، اسدالغابه فی معرفة الصحابه، ج۱، ص۳۵۷؛ ابن عبد البر، الاستیعاب فی معرفة الأصحاب، ج۱، ص۲۵۲.
- ↑ عزالدین ابن اثیر، اسدالغابه فی معرفة الصحابه، ج۱، ص۳۵۷؛ ابن عبد البر، الاستیعاب فی معرفة الأصحاب، ج۱، ص۲۵۲.
- ↑ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۴، ص۱۶۹؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۱۱، ص۵۳۳.
- ↑ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۴، ص۱۶۶؛ عزالدین ابن اثیر، اسدالغابه فی معرفة الصحابه، ج۱، ص۱۰۰.
- ↑ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۴، ص۱۷۰؛ عزالدین ابن اثیر، اسدالغابه فی معرفة الصحابه، ج۱، ص۱۰۰.
- ↑ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۴، ص۱۶۸.
- ↑ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۴، ص۱۶۸، ص۱۷۰؛ عزالدین ابن اثیر، اسدالغابه فی معرفة الصحابه، ج۱، ص۱۰۰.
- ↑ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۴، ص۱۷۰؛ عزالدین ابن اثیر، اسدالغابه فی معرفة الصحابه، ج۱، ص۱۰۰-۱۰۱.
- ↑ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۴، ص۱۷۰؛ عزالدین ابن اثیر، اسدالغابه فی معرفة الصحابه، ج۱، ص۱۰۰-۱۰۱.
- ↑ عزالدین ابن اثیر، اسدالغابه فی معرفة الصحابه، ج۱، ص۱۰۰-۱۰۱.
- ↑ عزالدین ابن اثیر، اسدالغابه فی معرفة الصحابه، ج۱، ص۱۰۱.
- ↑ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۴، ص۱۶۷.
- ↑ «ِ غَفَّاراً غَفَرَ اللَّهُ لَهَا وَ أَسْلَمَ سَلَّمَهَا اللَّهُ»؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۴، ص۱۶۷؛ سمعانی، الانساب، ج۱۰، ص۶۴.
- ↑ حاجیزاده، یدالله، ابوذر غفاری، فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۱، ص:۷۱-۷۲.
- ↑ عزالدین ابن اثیر، اسدالغابه فی معرفة الصحابه، ج۱، ص۳۵۷؛ ابن عبد البر، الاستیعاب فی معرفة الأصحاب، ج۱، ص۲۵۲؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۱۱، ص۵۳۳.
- ↑ در این جنگ پیوسته افرادی از لشکر عقب میافتادند و پیامبر(ص) همین جمله را تکرار میکرد.
- ↑ « يَرْحَمُ اللَّهُ أَبَا ذَرٍّ يَعِيشُ وَحْدَهُ وَ يَمُوتُ وَحْدَهُ وَ يُحْشَرُ وَحْدَهُ »؛ عزالدین ابن اثیر، اسدالغابه فی معرفة الصحابه، ص۱۰۱؛ ابن حجر عسقلانی، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۷، ص۱۰۹.
- ↑ حاجیزاده، یدالله، ابوذر غفاری، فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۱، ص:۷۲-۷۳.
- ↑ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۶، ص۱۳.
- ↑ ابراهیم بن محمد ثقفی کوفی، الغارات، ص۳۵۱؛ علاوه بر ابوذر سلمان، مقداد و زبیر نیز حضور یافتند؛ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۶، ص۱۳.
- ↑ احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۱۷۱.
- ↑ حاجیزاده، یدالله، ابوذر غفاری، فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۱، ص:۷۳-۷۴.
- ↑ عزالدین ابن اثیر، اسدالغابه فی معرفة الصحابه، ج۱، ص۳۵۷.
- ↑ «إذا كَمُلَت بَنُو امَيّةَ ثَلاثينَ رَجُلًا، اتّخَذُوا بِلادَ اللَّهِ دُوَلًا، وعِبادَ اللَّهِ خَوَلًا، ودينَ اللَّهِ دَغَلا»
- ↑ احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۱۷۲.
- ↑ «مَا أَظَلَّتِ الْخَضْرَاءُ وَ لَا أَقَلَّتِ الْغَبْرَاءُ عَلَی أَصْدَقَ لَهْجَةً مِنْ أَبِی ذَرٍّ»؛ ابن اعثم کوفی، الفتوح، ص۳۷۵؛ احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۱۱، ص۱۲۷؛ احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۱۷۲؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۴، ص۱۷۲.
- ↑ حاجیزاده، یدالله، ابوذر غفاری، فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۱، ص:۷۴-۷۵.
- ↑ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۳، ص۵۴.
- ↑ ابراهیم بن محمد ثقفی کوفی، الغارت، ص۳۶۳.
- ↑ ابراهیم بن محمد ثقفی کوفی، الغارت، ص۳۶۴.
- ↑ احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۱۷۲ و ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۳، ص۵۵.
- ↑ ابراهیم بن محمد ثقفی کوفی، الغارات، ص۳۶۶؛ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۳، ص۵۴؛ محمدباقر مجلسی، بحارالانوار الجامعة لدرر اخبار الائمة الاطهار(ع)، ج۲۲، ص۴۱۷؛ ابن اعثم کوفی، الفتوح، ص۳۷۵.
- ↑ حاجیزاده، یدالله، ابوذر غفاری، فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۱، ص:۷۵.
- ↑ محمد بن فتال نیشابوری، روضة الواعظین، ص۲۸۴-۲۸۵؛ ورام بن ابی فراس، مجموعه ورام، ج۲، ص۱۹؛ محمد بن عمر کشی، رجال الکشی، ص۲۷.
- ↑ ابراهیم بن محمد ثقفی کوفی، الغارات، ص۳۶۲.
- ↑ حاجیزاده، یدالله، ابوذر غفاری، فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۱، ص:۷۶.
- ↑ «بیگمان پروردگارت میداند که تو و دستهای از کسانی که با تواند نزدیک به دو سوم شب و نیمه آن و یک سوم آن برمیخیزید» سوره مزمل، آیه ۲۰.
- ↑ ر.ک: واسعی، سید علی رضا، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۱، ص ۶۶۹.
- ↑ «و با آن (قرآن) کسانی را که از گرد آورده شدن نزد پروردگارشان میهراسند در حالی که جز او، هیچ سرور و میانجی ندارند، بیم بده باشد که پرهیزگاری ورزند» سوره انعام، آیه ۵۱.
- ↑ ر.ک: سیره ابن هشام، ج ۱، ص ۳۲۶.
- ↑ ر.ک: واسعی، سید علی رضا، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۱، ص ۶۶۹.
- ↑ «و آنان را که از پرستیدن بت دوری گزیدهاند و به درگاه خداوند بازگشتهاند، مژده باد! پس به بندگان من مژده بده!» سوره زمر، آیه ۱۷.
- ↑ «کسانی که گفتار را میشنوند آنگاه از بهترین آن پیروی میکنند، آنانند که خداوند راهنماییشان کرده است و آنانند که خردمندند» سوره زمر، آیه ۱۸.
- ↑ ر.ک: واسعی، سید علی رضا، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۱، ص ۶۶۹.
- ↑ عزالدین ابن اثیر، اسدالغابه فی معرفة الصحابه، ج۵، ص۳۵۷؛ ابن حجر عسقلانی، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۷، ص۱۰۸.
- ↑ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۴، ص۱۷۳.
- ↑ حاجیزاده، یدالله، ابوذر غفاری، فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۱، ص:۷۷-۷۸.
- ↑ ر.ک: العقدالفرید، ج ۲، ص ۲۷۲.
- ↑ «مَا أَظَلَّتِ الْخَضْرَاءُ وَ لَا أَقَلَّتِ الْغَبْرَاءُ عَلَی ذِی لَهْجَةٍ أَصْدَقَ مِنْ أَبِی ذَر»؛ المستدرک علی الصحیحین، ج ۳، ص ۸۵، ح ۵۴۶۱.
- ↑ ر.ک: جامع البیان، مج ۱۱، ج ۲۱، ص ۱۵۵ ـ ۱۵۶.
- ↑ ر.ک: مجمع البیان، ج ۳، ص ۱۲۸.
- ↑ ر.ک: کشف الاسرار، ج ۴، ص ۱۵۹؛ الدرالمنثور، ج ۴، ص ۲۲۳؛ کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج ۲، ص ۳۹۱.
- ↑ ر.ک: مطهری مرتضی، جاذبه و دافعه علی، مجموعه آثار، ج ۱۶، ص ۲۷۱.
- ↑ ر.ک: الاستیعاب، ج ۲، ص ۲۷۰.
- ↑ ر.ک: قاموس الرجال، ج ۵، ص ۴۸۷ و ۴۸۸.
- ↑ ر.ک: واسعی، سید علی رضا، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۱، ص ۶۶۵.
- ↑ ر.ک: دانشنامه نهج البلاغه، ص ۸۲ ـ ۸۳.
- ↑ ر.ک: واسعی، سید علی رضا، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۱، ص ۶۶۵.
- ↑ ر.ک: مجمع البیان، ج ۱۰، ص ۸۳۴.
- ↑ ر.ک: مبهمات القرآن، ج ۲، ص ۴۲۳.
- ↑ ر.ک: سیره ابن هشام، ج ۲، ص ۴۱۷ ـ ۴۱۸.
- ↑ ر.ک: جامع البیان، مج ۹، ج ۱۵، ص ۲۰۴ ـ ۲۰۷؛ مجمع البیان، ج ۶، ص ۶۷۸.
- ↑ ر.ک: کشف الاسرار، ج ۳، ص ۳۲۶.
- ↑ ر.ک: واسعی، سید علی رضا، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۱، ص ۶۶۵ ـ ۶۶۶.
- ↑ .ر.ک: قرطبی، ج ۱۴، ص ۱۶۷؛ غررالتبیان، ص ۴۲۵.
- ↑ ر.ک: محمدی ریشهری، محمد، گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین، ص ۸۲۳.
- ↑ ر.ک: کشف الاسرار، ج ۶، ص ۲۴۷ ـ ۲۴۸.
- ↑ ر.ک: روض الجنان، ج ۹، ص ۱۰۱.
- ↑ ر.ک: مجمع البیان، ج ۴، ص ۸۰۲؛ الدرالمنثور، ج ۴، ص ۲۸.
- ↑ ر.ک: عیاشی، ج ۲، ص ۶۵؛ مجمع البیان، ج ۴، ص ۸۳۹.
- ↑ ر.ک: جامع البیان، مج ۶، ج ۹، ص ۳۲۳؛ مجمع البیان، ج ۴، ص ۸۳۱.
- ↑ ر.ک: واسعی، سید علی رضا، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۱، ص ۶۶۶ـ۶۶۷.
- ↑ احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۱۷۲؛ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۸، ص۲۵۲.
- ↑ احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۱۷۲؛ ابن اعثم کوفی، الفتوح، ص۳۷۶؛ کلینی، الکافی، ج۱، ص۲۰۶.
- ↑ ابراهیم بن محمد ثقفی کوفی، الغارات، ص۳۶۸؛ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۸، ص۲۵۳؛ کلینی، الکافی، ج۱، ص۲۰۶.
- ↑ ابن اعثم کوفی، الفتوح، ص۳۷۶.
- ↑ ابراهیم بن محمد ثقفی کوفی، الغارات، ص۳۶۹؛ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۸، ص۲۵۳-۲۵۴؛ کلینی، الکافی، ص۲۰۶.
- ↑ ابن اعثم کوفی، الفتوح، ص۳۷۶؛ ابراهیم بن محمد ثقفی کوفی، الغارت، ص۳۶۸.
- ↑ ابن اعثم کوفی، الفتوح، ص۳۷۶.
- ↑ حاجیزاده، یدالله، ابوذر غفاری، فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۱، ص:۷۶-۷۷.
- ↑ ر.ک: التبیان، ج ۳، ص ۱۴.
- ↑ «یَا أَبَاذَرٍّ إِنَّکَ غَضِبْتَ لِلَّهِ فَارْجُ مَنْ غَضِبْتَ لَهُ إِنَّ الْقَوْمَ خَافُوکَ عَلَی دُنْیَاهُمْ وَ خِفْتَهُمْ عَلَی دِینِکَ فَاتْرُکْ فِی أَیْدِیهِمْ مَا خَافُوکَ عَلَیْهِ وَ اهْرُبْ مِنْهُمْ بِمَا خِفْتَهُمْ عَلَیْهِ فَمَا أَحْوَجَهُمْ إِلَی مَا مَنَعْتَهُمْ وَ مَا أَغْنَاکَ عَمَّا مَنَعُوکَ وَ سَتَعْلَمُ مَنِ الرَّابِحُ غَداً وَ الْأَکْثَرُ [حَسَداً] حُسَّداً وَ لَوْ أَنَّ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرَضِینَ کَانَتَا عَلَی عَبْدٍ رَتْقاً ثُمَّ اتَّقَی اللَّهَ لَجَعَلَ اللَّهُ لَهُ مِنْهُمَا مَخْرَجاً لَا یُؤْنِسَنَّکَ إِلَّا الْحَقُّ وَ لَا یُوحِشَنَّکَ إِلَّا الْبَاطِلُ فَلَوْ قَبِلْتَ دُنْیَاهُمْ لَأَحَبُّوکَ وَ لَوْ قَرَضْتَ مِنْهَا لَأَمَّنُوک»؛ نهج البلاغه، خطبۀ ۱۳۰.
- ↑ ر.ک: دانشنامه نهج البلاغه، ص ۸۳.
- ↑ ر.ک: واسعی، سید علی رضا، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۱، ص ۶۶۸.
- ↑ ابن عبد البر، الاستیعاب فی معرفة الأصحاب، ص۲۵۳-۲۵۵؛ عزالدین ابن اثیر، اسدالغابه فی معرفة الصحابه، ج۱، ص۳۵۸؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۴، ص۱۷۶-۱۷۷؛ محمد بن فتال نیشابوری، روضة الواعظین، ص۲۸۴.
- ↑ ابن حجر عسقلانی، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۷، ص۱۰۹؛ عزالدین ابن اثیر، اسدالغابه فی معرفة الصحابه، ج۵، ص۱۰۱.
- ↑ حاجیزاده، یدالله، ابوذر غفاری، فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۱، ص:۷۷.
- ↑ ر.ک: الإصابة، ج ۷، ص ۱۰۹، سیره ابن هشام، ج ۳، ص ۹۶؛ انساب الاشراف، ج ۱۰، ص ۲۲۲؛ الفتوح، ج ۲، ص ۵۵۹؛ انساب الاشراف، ج ۲، ص ۲۷۱، العقدالفرید، ج ۴، ص ۲۴۰.
- ↑ ر.ک: الطبقات، ج ۳، ص ۱۸۱؛ انساب الاشراف، ج ۱۰، ص ۲۲۱؛ تاریخ طبری، ج ۲، ص ۲۱۳.
- ↑ ر.ک: محمدی ریشهری، محمد، گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین، ص ۸۲۳.
- ↑ ر.ک: واسعی، سید علی رضا، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۱، ص ۶۶۸.
- ↑ مطهری مرتضی، داستان راستان جلد دوم، مجموعه آثار، ج ۱۸، ص ۴۲۸.
- ↑ مطهری مرتضی، جاذبه و دافعه علی، مجموعه آثار، ج ۱۶، ص ۲۷۱.
- ↑ مطهری مرتضی، جاذبه و دافعه علی، مجموعه آثار، ج۱۶ ص ۳۰۷.
- ↑ یادداشتها، ج ۶، ص ۴۱۱.
- ↑ مطهری مرتضی، جاذبه و دافعه علی، مجموعه آثار، ج ۱۶، صص ۶۴ و سیری در سیره نبوی مجموعه آثار، ج ۴۸۲.