قاعده لطف: تفاوت میان نسخه‌ها

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
خط ۹۰: خط ۹۰:


==قاعده لطف و پاسخ به شبهات مرتبط با آن==
==قاعده لطف و پاسخ به شبهات مرتبط با آن==
===شبهه نخست: خداوند؛ مبنای تشخیص حسن و قبح===
===[[شبهه]] نخست: [[خداوند]]؛ مبنای تشخیص [[حسن و قبح]]===
*'''بیان شبهه:'''
*'''بیان شبهه:'''
*در میان [[فرق اسلامی]]، برخی مانند [[اشاعره]]، قاعده لطف را مبنائاً رد می‌کنند و [[حسن و قبح]] را تنها در محدوده اختیارات [[شارع]] [[مقدّس]] می‌دانند. ایشان معتقدند [[عقل]] ناقص [[آدمی]] در مقامی نیست که بتواند به همه جهات [[حسن]] یا [[قبح]] امور اشراف داشته باشد و در نتیجه، [[حکم]] جزمی بر [[حسن و قبح عقلی]] همه امور ممکن نیست. بنابراین، ملاک دراین باره، [[شرع]] [[الهی]] است و هر آنچه را که [[شارع]] [[فرمان]] داد، [[حسن]] است و هر آنچه را که [[نهی]] کرد، قطعاً [[قبیح]] است و کسی هم [[حق]] ندارد برای [[خداوند]] [[تعیین]] [[تکلیف]] کند که چه چیزی [[حسن]] و یا [[قبیح]] است و او فعّال مایشاء است؛ چنان‌که فرمود: {{متن قرآن|لَا يُسْأَلُ عَمَّا يَفْعَلُ وَهُمْ يُسْأَلُونَ}}<ref>«او از آنچه انجام می‌دهد بازخواست نمی‌گردد ولی آنان بازخواست می‌شوند» سوره انبیاء، آیه ۲۳.</ref>.
*در میان [[فرق اسلامی]]، برخی مانند [[اشاعره]]، قاعده لطف را مبنائاً رد می‌کنند و [[حسن و قبح]] را تنها در محدوده اختیارات [[شارع]] [[مقدّس]] می‌دانند. ایشان معتقدند [[عقل]] ناقص [[آدمی]] در مقامی نیست که بتواند به همه جهات [[حسن]] یا [[قبح]] امور اشراف داشته باشد و در نتیجه، [[حکم]] جزمی بر [[حسن و قبح عقلی]] همه امور ممکن نیست. بنابراین، ملاک دراین باره، [[شرع]] [[الهی]] است و هر آنچه را که [[شارع]] [[فرمان]] داد، [[حسن]] است و هر آنچه را که [[نهی]] کرد، قطعاً [[قبیح]] است و کسی هم [[حق]] ندارد برای [[خداوند]] [[تعیین]] [[تکلیف]] کند که چه چیزی [[حسن]] و یا [[قبیح]] است و او فعّال مایشاء است؛ چنان‌که فرمود: {{متن قرآن|لَا يُسْأَلُ عَمَّا يَفْعَلُ وَهُمْ يُسْأَلُونَ}}<ref>«او از آنچه انجام می‌دهد بازخواست نمی‌گردد ولی آنان بازخواست می‌شوند» سوره انبیاء، آیه ۲۳.</ref>.
خط ۱۲۱: خط ۱۲۱:
#وجه دوم [[استدلال]]، مربوط به سیاق [[آیه]] است. در [[آیه]] اوّل، [[خداوند]] از اموری [[فطری]] نام می‌برد که برای همه [[عقل‌ها]] قابل قبول است؛ از قبیل توصیه به بهره‌مندی از امور [[پاکیزه]] و [[نهی]] از امور [[آلوده]] و مخالف طبع، و امر به [[خوبی‌ها]] و [[نهی]] از [[زشتی‌ها]] و توصیه به [[آزاد]] شدن از بند و بارهای [[عبث]] و چه بسا مضرّی که بر دوش [[انسان‌ها]] سنگینی می‌کند و امور دیگری از این قبیل که همه انسان‌های [[عاقل]] آن را [[تأیید]] می‌کنند. مجموعه این امور، وجود [[حسن و قبح عقلی]] را ثابت می‌نماید.
#وجه دوم [[استدلال]]، مربوط به سیاق [[آیه]] است. در [[آیه]] اوّل، [[خداوند]] از اموری [[فطری]] نام می‌برد که برای همه [[عقل‌ها]] قابل قبول است؛ از قبیل توصیه به بهره‌مندی از امور [[پاکیزه]] و [[نهی]] از امور [[آلوده]] و مخالف طبع، و امر به [[خوبی‌ها]] و [[نهی]] از [[زشتی‌ها]] و توصیه به [[آزاد]] شدن از بند و بارهای [[عبث]] و چه بسا مضرّی که بر دوش [[انسان‌ها]] سنگینی می‌کند و امور دیگری از این قبیل که همه انسان‌های [[عاقل]] آن را [[تأیید]] می‌کنند. مجموعه این امور، وجود [[حسن و قبح عقلی]] را ثابت می‌نماید.
*'''[[دلیل]] سوم:''' [[آیات]] فراوانی که در [[مقام]] بیان علّت [[حرمت]] و یا [[وجوب]] چیزی، مخاطب را به [[قضاوت]] [[عقل]] در روشن بودن [[حسن]] یا [[قبح]] آن ارجاع داده است؛ برای نمونه، صرفاً مواردی را ذکر می‌کنیم<ref>برای مطالعه بیشتر ر.ک: القواعد الکلامیّه (ط. مؤسسه الإمام الصادق{{ع}}، ۱۴۱۸ ه.ق.)، ص۶۵ به بعد.</ref>: {{متن قرآن|وَإِذْ قَالَ لُقْمَانُ لِابْنِهِ وَهُوَ يَعِظُهُ يَا بُنَيَّ لَا تُشْرِكْ بِاللَّهِ إِنَّ الشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظِيمٌ}}<ref>«و (یاد کن) آنگاه را که لقمان به پسرش- در حالی که بدو اندرز می‌داد- گفت: پسرکم! به خداوند شرک مورز که شرک، ستمی سترگ است» سوره لقمان، آیه ۱۳.</ref>، {{متن قرآن|وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ مَنَعَ مَسَاجِدَ اللَّهِ أَنْ يُذْكَرَ فِيهَا اسْمُهُ وَسَعَى فِي خَرَابِهَا}}<ref>«و ستمکارتر از کسی که نمی‌گذارد نام خداوند در مسجدهای او برده شود و در ویرانی آنها می‌کوشد کیست؟» سوره بقره، آیه ۱۱۴.</ref>، {{متن قرآن|أَمْ تَقُولُونَ إِنَّ إِبْرَاهِيمَ وَإِسْمَاعِيلَ وَإِسْحَاقَ وَيَعْقُوبَ وَالْأَسْبَاطَ كَانُوا هُودًا أَوْ نَصَارَى قُلْ أَأَنْتُمْ أَعْلَمُ أَمِ اللَّهُ وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ كَتَمَ شَهَادَةً عِنْدَهُ مِنَ اللَّهِ...}}<ref>«یا می‌گویید که ابراهیم و اسماعیل و اسحاق و یعقوب و اسباط، یهودی یا مسیحی بودند؛ بگو: شما داناترید یا خداوند؟ و کیست ستمکارتر از کسی که گواهی‌یی را که از خداوند نزد اوست پنهان می‌دارد؟.».. سوره بقره، آیه ۱۴۰.</ref><ref>[[محمد تقی فیاض‌بخش|فیاض‌بخش، محمد تقی]] و [[فرید محسنی|محسنی، فرید]]، [[ولایت و امامت از منظر عقل و نقل ج۱ (کتاب)|ولایت و امامت از منظر عقل و نقل]]، ج۱، ص:۲۲۰-۲۲۳.</ref>.
*'''[[دلیل]] سوم:''' [[آیات]] فراوانی که در [[مقام]] بیان علّت [[حرمت]] و یا [[وجوب]] چیزی، مخاطب را به [[قضاوت]] [[عقل]] در روشن بودن [[حسن]] یا [[قبح]] آن ارجاع داده است؛ برای نمونه، صرفاً مواردی را ذکر می‌کنیم<ref>برای مطالعه بیشتر ر.ک: القواعد الکلامیّه (ط. مؤسسه الإمام الصادق{{ع}}، ۱۴۱۸ ه.ق.)، ص۶۵ به بعد.</ref>: {{متن قرآن|وَإِذْ قَالَ لُقْمَانُ لِابْنِهِ وَهُوَ يَعِظُهُ يَا بُنَيَّ لَا تُشْرِكْ بِاللَّهِ إِنَّ الشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظِيمٌ}}<ref>«و (یاد کن) آنگاه را که لقمان به پسرش- در حالی که بدو اندرز می‌داد- گفت: پسرکم! به خداوند شرک مورز که شرک، ستمی سترگ است» سوره لقمان، آیه ۱۳.</ref>، {{متن قرآن|وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ مَنَعَ مَسَاجِدَ اللَّهِ أَنْ يُذْكَرَ فِيهَا اسْمُهُ وَسَعَى فِي خَرَابِهَا}}<ref>«و ستمکارتر از کسی که نمی‌گذارد نام خداوند در مسجدهای او برده شود و در ویرانی آنها می‌کوشد کیست؟» سوره بقره، آیه ۱۱۴.</ref>، {{متن قرآن|أَمْ تَقُولُونَ إِنَّ إِبْرَاهِيمَ وَإِسْمَاعِيلَ وَإِسْحَاقَ وَيَعْقُوبَ وَالْأَسْبَاطَ كَانُوا هُودًا أَوْ نَصَارَى قُلْ أَأَنْتُمْ أَعْلَمُ أَمِ اللَّهُ وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ كَتَمَ شَهَادَةً عِنْدَهُ مِنَ اللَّهِ...}}<ref>«یا می‌گویید که ابراهیم و اسماعیل و اسحاق و یعقوب و اسباط، یهودی یا مسیحی بودند؛ بگو: شما داناترید یا خداوند؟ و کیست ستمکارتر از کسی که گواهی‌یی را که از خداوند نزد اوست پنهان می‌دارد؟.».. سوره بقره، آیه ۱۴۰.</ref><ref>[[محمد تقی فیاض‌بخش|فیاض‌بخش، محمد تقی]] و [[فرید محسنی|محسنی، فرید]]، [[ولایت و امامت از منظر عقل و نقل ج۱ (کتاب)|ولایت و امامت از منظر عقل و نقل]]، ج۱، ص:۲۲۰-۲۲۳.</ref>.
===[[شبهه]] دوم: بازخواست از [[خداوند]]===
*'''بیان شبهه:'''
*این اشکال در بیانات [[اشاعره]] به این ترتیب است که [[خداوند]] می‌فرماید: {{متن قرآن|لَا يُسْأَلُ عَمَّا يَفْعَلُ وَهُمْ يُسْأَلُونَ}}<ref>«او از آنچه انجام می‌دهد بازخواست نمی‌گردد ولی آنان بازخواست می‌شوند» سوره انبیاء، آیه ۲۳.</ref>
*یعنی [[خداوند]] از همه بازخواست می‌کند؛ اما کسی نمی‌تواند از [[خداوند]] بازخواست کند؛ در حالی که بنا بر [[پذیرش]] [[حسن و قبح عقلی]] و لوازم آن، از قبیل [[قاعده لطف]]، می‌توان از [[خداوند]] درباره اموری که [[حکم]] به [[حسن]] و یا [[قبح]] آنها نموده و [[عقل]] نمی‌پذیرد، بازخواست نمود؛ در حالی که از [[خداوند]] هرگز بازخواست نمی‌شود.
*'''پاسخ [[شبهه]]:'''
*پاسخ‌های مختلفی در قبال این [[شبهه]] قابل طرح است:
*'''پاسخ اوّل:''' [[آیه]] مورد استناد در [[شبهه]]، اشاره به شدّت [[حکمت]] و [[عقل]] در [[افعال الهی]] دارد.
*توضیح آنکه: [[انسان‌ها]] دارای عقل‌هایی ضعیف هستند؛ لذا در تصمیم‌گیری‌هایشان احتمال [[خطا]] وجود دارد. همچنین ممکن است که [[عقل آدمی]] تابع [[هوای نفس]] او شود. از همین رو [[آیه]] می‌فرماید: [[انسان‌ها]] درباره اینکه آیا اعمالشان مطابق [[عقل]] و [[حکمت]] بوده یا خیر، مورد بازخواست قرار می‌گیرند. ولی عقلاً معنا ندارد که از عین [[حکمت]] و [[عقل]]، درباره انطباق [[آموزش]] با [[حکمت]] و [[عقل]] سؤال شود. [[آیه]] در [[مقام]] [[تبیین]] همین مطلب است و می‌فرماید: از خداوندی که خود [[خالق]] [[عقل]] و [[حکمت]] است، هرگز احتمال [[خطا]] و عدم مطابقت با [[مصلحت]] نمی‌رود و لذا عقلاً محال است که از او بازخواست شود که آیا کارش را صحیح انجام داده یا غلط. چنان‌که [[خداوند]] در [[آیات]] متعدّدی، اشاره به حکیمانه بودن [[افعال]] خویش نموده و می‌فرماید:{{متن قرآن|الَّذِي أَحْسَنَ كُلَّ شَيْءٍ خَلَقَهُ}}<ref>«اوست که هر چه آفرید نیکو آفرید» سوره سجده، آیه ۷.</ref>. همچنین فرموده:{{متن قرآن|الَّذِي خَلَقَ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ طِبَاقًا مَا تَرَى فِي خَلْقِ الرَّحْمَنِ مِنْ تَفَاوُتٍ فَارْجِعِ الْبَصَرَ هَلْ تَرَى مِنْ فُطُورٍ ثُمَّ ارْجِعِ الْبَصَرَ كَرَّتَيْنِ يَنْقَلِبْ إِلَيْكَ الْبَصَرُ خَاسِئًا وَهُوَ حَسِيرٌ}}<ref>«همان که هفت آسمان را تو بر تو آفرید، در آفرینش (خداوند) بخشنده هیچ ناسازواری نمی‌بینی؛ چشم بگردان! آیا هیچ شکاف و رخنه‌ای می‌بینی؟ سپس بار دیگر چشم بگردان تا چشم، خسته و رنجه به سوی تو بازگردد» سوره ملک، آیه ۳-۴.</ref>
*[[مؤیّد]] این مطلب ادامه [[آیه]] است که می‌فرماید: {{متن قرآن|وَهُمْ يُسْأَلُونَ}}<ref>«ولی آنان بازخواست می‌شوند» سوره انبیاء، آیه ۲۳.</ref>؛ یعنی از غیر [[خداوند]]، خواه [[مردم]] و یا [[خدایان]] دروغینی که مورد [[پرستش]] واقع می‌شوند، درباره کارهایشان و [[حسن و قبح]] آن سؤال خواهد شد.
*'''پاسخ دوم:''' از کسی سؤال و بازخواست می‌شود که خود مالک کار نیست و برای دیگری عمل می‌کند. از چنین فردی نسبت به [[حسن]] یا [[قبح]] عملش بازخواست می‌شود. در حالی که [[خداوند]] خود مالک علی‌الاطلاق خود و [[افعال]] خود است و عقلاً معنا ندارد که از چنین فردی بازخواست شود؛ چنان‌که سیاق [[آیه]] قبل از [[آیه]] مورد بحث، مشیر به این معنا نیز هست که می‌فرماید: {{متن قرآن|فَسُبْحَانَ اللَّهِ رَبِّ الْعَرْشِ عَمَّا يَصِفُونَ}}<ref>«پس پاکا که خداوند است- پروردگار اورنگ (فرمانفرمایی جهان)- از آنچه وصف می‌کنند» سوره انبیاء، آیه ۲۲.</ref>.
*خداوندی که مالک و مدیر و مدبّر [[عرش]] - یعنی مخلوقات - است، هرگز مورد بازخواست واقع نمی‌شود. و اساساً چه کسی می‌خواهد از [[خداوند]] بازخواست کند؟ مگر نه این است که همه مخلوقات، مملوکاتی [[ذلیل]] در درگاه او هستند که حتّی مالک خود و متعلّقاتشان هم نیستند؟ و چگونه ممکن است که چنین عبدی از مولای خود بازخواست نماید؟ در حالی که کاملاً منطقی است که [[خداوند]] از بندگانش درباره اموری که اختیاراً از ایشان سرزده بازخواست کند. [[آیات قرآن]] سراسر اشاره به همین معنا دارد؛ از جمله این [[آیات]]، [[نقل]] قول [[زیبایی]] از [[عیسی]]{{ع}} است:{{متن قرآن|إِنْ تُعَذِّبْهُمْ فَإِنَّهُمْ عِبَادُكَ وَإِنْ تَغْفِرْ لَهُمْ فَإِنَّكَ أَنْتَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ}}<ref>«اگر عذابشان فرمایی آنان بندگان تو هستند و اگر آنها را ببخشایی، این تویی که پیروزمند فرزانه‌ای» سوره مائده، آیه ۱۱۸.</ref>.
*این [[آیه شریفه]]، [[عذاب]] [[بندگان]] را چنین توجیه می‌کند که همه مملوک او هستند و [[مغفرت الهی]] نیز به واسطه [[حکمت]] و [[عزّت]] [[خداوند]] است. در هر صورت، هرآنچه که مالک حکیمی که [[عزّت]] او [[رقیب]] و همتایی ندارد و همه امور در ید [[قدرت]] و [[مالکیّت]] اوست انجام دهد، محلّ [[اعتراض]] نیست.
*با توجه به پاسخ فوق، اشکال دیگر [[اشاعره]] نیز پاسخ داده می‌شود که معتقدند [[وجوب]] بر [[خداوند]] معنا ندارد، در حالی که در [[برهان لطف]] گفته می‌شود:{{عربی|اللطف واجب على الله}}.
*جواب آنکه: چنین عبارتی بیان واقع است و از قبیل [[تکالیف]] عرفی نیست؛ بلکه از زمره [[احکام]] نفس‌الامری است که بیانگر [[سنن]] [[حاکم]] بر [[آفرینش]] می‌باشد؛ مثل آنکه گفته شود: [[صفات واجب الوجود]] بالذات باید عین ذات [[واجب]] باشد و یا [[خداوند]] باید منزّه از همه نواقص و ترکیب‌ها باشد. چنین [[احکام]] ایجابی به معنای [[الزام]] عرفی و [[مولوی]] بر [[خداوند]] نیست<ref>ایضاح الروم المراد فی شرح کشف المراد، ص۲۵۱.</ref>؛ مضافاً آنکه [[خداوند]] در [[قرآن]] چنین الزاماتی را به خود نسبت داده است؛ از قبیل: {{متن قرآن|وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا مِنْ قَبْلِكَ رُسُلًا إِلَى قَوْمِهِمْ فَجَاءُوهُمْ بِالْبَيِّنَاتِ فَانْتَقَمْنَا مِنَ الَّذِينَ أَجْرَمُوا وَكَانَ حَقًّا عَلَيْنَا نَصْرُ الْمُؤْمِنِينَ}}<ref>«و بی‌گمان پیش از تو پیامبرانی به سوی قوم آنان فرستادیم که برای آنها برهان‌ها (ی روشن) آوردند و ما از گناهکاران انتقام گرفتیم و یاری مؤمنان بر ما واجب است» سوره روم، آیه ۴۷.</ref>، {{متن قرآن|قُلْ لِمَنْ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ قُلْ لِلَّهِ كَتَبَ عَلَى نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ}}<ref>«بگو آنچه در آسمان‌ها و زمین است از آن کیست؟ بگو از آن خداوند است که بر خویش بخشایش را بر خویش مقرّر داشته است» سوره انعام، آیه ۱۲.</ref><ref>القواعد الکلامیه (ط، مؤسسه الإمام الصادق{{ع}}، ۱۴۱۸ ه.ق.)، ص۸۰.</ref><ref>[[محمد تقی فیاض‌بخش|فیاض‌بخش، محمد تقی]] و [[فرید محسنی|محسنی، فرید]]، [[ولایت و امامت از منظر عقل و نقل ج۱ (کتاب)|ولایت و امامت از منظر عقل و نقل]]، ج۱، ص:۲۲۳-۲۲۶.</ref>.


==منابع==
==منابع==

نسخهٔ ‏۴ ژوئن ۲۰۲۰، ساعت ۰۸:۲۶

اين مدخل از چند منظر متفاوت، بررسی می‌شود:
در این باره، تعداد بسیاری از پرسش‌های عمومی و مصداقی مرتبط، وجود دارند که در مدخل قاعده لطف (پرسش) قابل دسترسی خواهند بود.

چیستی لطف

تعاریف و تقریرات گوناگون از قاعده لطف و اثبات آن

تقریر شیخ مفید

تقریر سید مرتضی علم الهدی

تقریر خواجه نصیرالدین طوسی

تقریر علامه حلی

  • علامه حلی، محقّق بزرگ شیعه و شاگرد محقّق طوسی، کامل‌ترین تعریف از قاعده لطف را بیان کرده است. وی در این زمینه چنین می‌گوید: مرادنا باللطف هو ما کان المکلّف معه اقرب الی الطاعه و ابعد من فعل المعصیه و لم یبلُغ حد الالجاء. و قد یکون مقرّباً او محصّلاً و هو ما یحصل عنده الطاعه من المکلّف علی سبیل الاختیار[۱۲].
  • چنان‌که ملاحظه می‌شود، قسمت اوّل تقریر علامه حلی، همسو با بیان محقّق طوسی است؛ و البته علامه در بخش دوم اضافه می‌کند که لطف یا محصِّل و یا مقرِّب است قد یکون مقرّباً او محصّلاًّ... همچنین در تعریف علّامه، ابتدا لطف مقرّب با این عبارت تعریف شده: ما کان المکلف معه اقرب الی الطاعه وابعد من فعل المعصیه، ولی تنها لطف محصّل را توضیح داده است. از این رو، طبق بیانی که گذشت، در لطف محصّل است که مکلّف می‌تواند تکلیف الهی را فهم و دریافت نموده و در نتیجه به واسطه آن، امر الهی را امتثال نماید.
  • بنابر تعریف علامه حلی، لطف امری است که مکلّف با وجود آن به اطاعت الهی نزدیک و از معصیت دور می‌شود و در عین حال، جزء شروط تحقّق تکلیف نیست. مثلاً اگر استطاعت، شرط وجوب حج بر عبد است و تا برای بنده‌ای فراهم نشود حج بر او واجب نمی‌گردد، تحصیل آن بر خداوند واجب نیست. از همین قبیل است شروط عامی مانند اختیار و قدرت و مانند آن، که هرچند این امور شرط امتثال تکلیف از سوی عبد است، اما تحصیل آن بر خداوند واجب نیست و در قلمرو قاعده لطف نمی‌گنجد و تنها هرگاه آن شرایط فراهم گردد، راه عبادت بر عبد هموار می‌شود.
  • قید دومی که مرحوم علامه حلی - مانند سایرین - در قاعده لطف تأکید می‌کند آن است که لطف نباید مکلّف را مجبور به امتثال امر الهی بنماید؛ برعکس، آنچه زمینه را برای امتثال امرالهی برای عبد با اختیار فراهم می‌کند، لطف نام دارد[۱۳]

تقریر ابواسحاق نوبختی

  1. خداوند هرگز کسی را به گناه امر نمی‌کند: ﴿قُلْ إِنَّ اللَّهَ لَا يَأْمُرُ بِالْفَحْشَاءِ[۱۶].
  2. خداوند هیچ‌گاه برای هیچ‌یک از بندگان، زمینه گناه فراهم نمی‌آورد و اگر در قرآن به کسی اسناد اضلال الهی داده شده، به دلیل زمینه شقاوتی است که برای خود فراهم کرده بوده است؛ چنان‌که می‌فرماید:﴿يُضِلُّ بِهِ كَثِيرًا وَيَهْدِي بِهِ كَثِيرًا وَمَا يُضِلُّ بِهِ إِلَّا الْفَاسِقِينَ[۱۷]
  • به عبارت دیگر، او خود، ولایت طاغوت و نه ولایت پروردگار را بر خود برگزیده است: ﴿...وَالَّذِينَ كَفَرُوا أَوْلِيَاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ يُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمَاتِ أُولَئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ[۱۸].
  • اضلال الهی در این موارد، به معنای آن است که خداوند او را به حال خود واگذار نموده و عنایت و رحمت خود را از او برداشته است: ﴿ذَلِكَ بِأَنَّ اللَّهَ مَوْلَى الَّذِينَ آمَنُوا وَأَنَّ الْكَافِرِينَ لَا مَوْلَى لَهُمْ[۱۹][۲۰]

تقریر ابن‌میثم بحرانی

  1. جزء واجب، واجب است و نیز می‌دانیم که امتثال اوامر مولی واجب است. بنابراین، جزء التمکین (امتثال امرالهی)، واجب است؛ یعنی اگر برای امتثال امرالهی چیزی لازم باشد، آن نیز واجب می‌شود.
  2. نصب (و وجود) امام، جزء التمکین است، تا از طریق او امتثال صحیح محقّق گردد.

تقریر حمصی رازی

قاعده لطف در نگاه اهل تسنّن

  • اشاعره بنا بر انکار حسن و قبح عقلی، اساساً قاعده لطف را نپذیرفتند؛ ولی معتزله، بنا بر قبول حسن و قبح عقلی، که مبنای قاعده لطف می‌باشد، آن را پذیرفته‌اند و ادلّه‌ای نیز بر آن اقامه نموده‌اند؛ اما در فروعات آن، از جمله مسئله امامت، اختلاف کرده‌اند. در اینجا به دو تعریف از مشاهیر آنان اشاره می‌شود:

تقریر قاضی عبدالجبّار معتزلی

تقریر سعدالدین التفتازانی

برآیند بحث وجوب بعثت نبی، بر مبنای قاعده لطف

  1. وجود نبی و رسول الهی لطف است (صغری)؛
  2. لطف بر خدا واجب است (کبری)؛

دیدگاه‌های متفاوت درباره قاعدۀ لطف

انواع لطف

  • برای لطف دو تقسیم صورت گرفته است:
  1. لطف محصل: بنای خلقت موجودات بدون در نظر گرفتن لطف، لغو و بی معنی است، چراکه انجام تکالیف الهی بدون در نظر گرفتن آن، برای بندگان خداوند میسر نیست[۳۲].[۳۳]
  2. لطف مقرب: یعنی درجه ای بعد از لطف محصل، به این بیان که هدف از این لطف فقط برای ترغیب مکلفین برای انجام اعمال عبادیشان است، به عبارتی می‌‌توان گفت این لطف به مکلف کمک می‌‌کند که به طاعت خداوند نزدیکتر شده و از معصیتش دور شود[۳۴]. در واقع فرق این لطف با لطف محصل در این است که لطف محصل حرف از هدف خلقت می‌‌زند ولی لطف مقرب بر اساس غرض تکلیف بنا شده است[۳۵].

احکام قاعده لطف

  • برای قاعده لطف همچنین احکامی بیان شده است مانند:
  1. قاعدۀ لطف باید جایی اعمال شود که میان لطف و مورد لطف مناسبتی باشد بدین معنا که‌ حصول لطف، انگیزه‌ای برای انجام تکالیف شخص لطف شونده ایجاد کند. در غیر این صورت، اگر هیچ انگیزه ای به فرد لطف شونده ندهد، لطف به ایشان بی ثمر و بدون دلیل خواهد بود[۳۶].
  2. لطف نباید باعث سلب اختیار بندگان نسبت به عملکردشان شود[۳۷].
  3. مکلف باید به اجمال یا تفصیل از لطف مطلع شود؛ زیرا اگر به لطف و مورد لطف و مناسبت بین آنها آگاه نباشد، در او ایجاد انگیزه برای عمل به تکالیف ایجاد نمی‌شود[۳۸].

اشکالات به قاعده لطف و پاسخ به آن

قاعده لطف و پاسخ به شبهات مرتبط با آن

شبهه نخست: خداوند؛ مبنای تشخیص حسن و قبح

  1. کفّار در عین آنکه ملتزم به شرع نیستند، زشت بودن اعمال خود را تأیید می‌کنند؛
  2. خداوند در ذیل آیه می‌فرماید: ﴿إِنَّ اللَّهَ لَا يَأْمُرُ بِالْفَحْشَاءِ[۵۸] از اینجا روشن می‌شود که اصل فحشاء، به معنای کار زشت، برای کفّار روشن بوده و خداوند تنها انتساب آن را به خود نفی می‌نماید.
  • دلیل دوم: ﴿الَّذِينَ يَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِيَّ الْأُمِّيَّ الَّذِي يَجِدُونَهُ مَكْتُوبًا عِنْدَهُمْ فِي التَّوْرَاةِ وَالْإِنْجِيلِ يَأْمُرُهُمْ بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَاهُمْ عَنِ الْمُنْكَرِ وَيُحِلُّ لَهُمُ الطَّيِّبَاتِ وَيُحَرِّمُ عَلَيْهِمُ الْخَبَائِثَ...[۵۹]، ﴿قُلْ إِنَّمَا حَرَّمَ رَبِّيَ الْفَوَاحِشَ مَا ظَهَرَ مِنْهَا وَمَا بَطَنَ وَالْإِثْمَ وَالْبَغْيَ بِغَيْرِ الْحَقِّ وَأَنْ تُشْرِكُوا بِاللَّهِ مَا لَمْ يُنَزِّلْ بِهِ سُلْطَانًا...[۶۰].
  • در این دو آیه شریفه و آیات دیگری که سخن از حرمت زشتی‌ها از قبیل شراب، قمار، زنا و لواط است؛ خداوند حکم حرمت را بر عنوان خبیث و یا فحشاء برده است. استدلال به این آیات از دو جهت واژه‌ای و سیاقی است:
  1. از دیدگاه باید گفت که "فحشاء" به امور زشتی اطلاق می‌شود که قباحت آن به حدّی زیاد است که برای همه روشن است. "خبیث" در مقابل طیّب، به امور زشتی گفته می‌شود که طبع همه افراد انسان ذاتاً از آن متنفر است؛ چنان‌که همه افراد از بوی بد، خوردن لجن و مردار متعفّن و یا فضولات منزجر هستند؛ خواه شارع حکمی درباره آن تشریع نموده باشد و یا در این باره ساکت باشد. بنابراین، در آیه شریفه مذکور، حرمت بر عنوان شناخته شده فحشاء و یا خبائثی صدق دارد که زشتی آن برای همه افراد عقلاً روشن است و خداوند ضمن تأیید این زشتی، بر آن حکم حرمت نیز اضافه می‌کند.
  2. وجه دوم استدلال، مربوط به سیاق آیه است. در آیه اوّل، خداوند از اموری فطری نام می‌برد که برای همه عقل‌ها قابل قبول است؛ از قبیل توصیه به بهره‌مندی از امور پاکیزه و نهی از امور آلوده و مخالف طبع، و امر به خوبی‌ها و نهی از زشتی‌ها و توصیه به آزاد شدن از بند و بارهای عبث و چه بسا مضرّی که بر دوش انسان‌ها سنگینی می‌کند و امور دیگری از این قبیل که همه انسان‌های عاقل آن را تأیید می‌کنند. مجموعه این امور، وجود حسن و قبح عقلی را ثابت می‌نماید.
  • دلیل سوم: آیات فراوانی که در مقام بیان علّت حرمت و یا وجوب چیزی، مخاطب را به قضاوت عقل در روشن بودن حسن یا قبح آن ارجاع داده است؛ برای نمونه، صرفاً مواردی را ذکر می‌کنیم[۶۱]: ﴿وَإِذْ قَالَ لُقْمَانُ لِابْنِهِ وَهُوَ يَعِظُهُ يَا بُنَيَّ لَا تُشْرِكْ بِاللَّهِ إِنَّ الشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظِيمٌ[۶۲]، ﴿وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ مَنَعَ مَسَاجِدَ اللَّهِ أَنْ يُذْكَرَ فِيهَا اسْمُهُ وَسَعَى فِي خَرَابِهَا[۶۳]، ﴿أَمْ تَقُولُونَ إِنَّ إِبْرَاهِيمَ وَإِسْمَاعِيلَ وَإِسْحَاقَ وَيَعْقُوبَ وَالْأَسْبَاطَ كَانُوا هُودًا أَوْ نَصَارَى قُلْ أَأَنْتُمْ أَعْلَمُ أَمِ اللَّهُ وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ كَتَمَ شَهَادَةً عِنْدَهُ مِنَ اللَّهِ...[۶۴][۶۵].

شبهه دوم: بازخواست از خداوند

  • بیان شبهه:
  • این اشکال در بیانات اشاعره به این ترتیب است که خداوند می‌فرماید: ﴿لَا يُسْأَلُ عَمَّا يَفْعَلُ وَهُمْ يُسْأَلُونَ[۶۶]
  • یعنی خداوند از همه بازخواست می‌کند؛ اما کسی نمی‌تواند از خداوند بازخواست کند؛ در حالی که بنا بر پذیرش حسن و قبح عقلی و لوازم آن، از قبیل قاعده لطف، می‌توان از خداوند درباره اموری که حکم به حسن و یا قبح آنها نموده و عقل نمی‌پذیرد، بازخواست نمود؛ در حالی که از خداوند هرگز بازخواست نمی‌شود.
  • پاسخ شبهه:
  • پاسخ‌های مختلفی در قبال این شبهه قابل طرح است:
  • پاسخ اوّل: آیه مورد استناد در شبهه، اشاره به شدّت حکمت و عقل در افعال الهی دارد.
  • توضیح آنکه: انسان‌ها دارای عقل‌هایی ضعیف هستند؛ لذا در تصمیم‌گیری‌هایشان احتمال خطا وجود دارد. همچنین ممکن است که عقل آدمی تابع هوای نفس او شود. از همین رو آیه می‌فرماید: انسان‌ها درباره اینکه آیا اعمالشان مطابق عقل و حکمت بوده یا خیر، مورد بازخواست قرار می‌گیرند. ولی عقلاً معنا ندارد که از عین حکمت و عقل، درباره انطباق آموزش با حکمت و عقل سؤال شود. آیه در مقام تبیین همین مطلب است و می‌فرماید: از خداوندی که خود خالق عقل و حکمت است، هرگز احتمال خطا و عدم مطابقت با مصلحت نمی‌رود و لذا عقلاً محال است که از او بازخواست شود که آیا کارش را صحیح انجام داده یا غلط. چنان‌که خداوند در آیات متعدّدی، اشاره به حکیمانه بودن افعال خویش نموده و می‌فرماید:﴿الَّذِي أَحْسَنَ كُلَّ شَيْءٍ خَلَقَهُ[۶۷]. همچنین فرموده:﴿الَّذِي خَلَقَ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ طِبَاقًا مَا تَرَى فِي خَلْقِ الرَّحْمَنِ مِنْ تَفَاوُتٍ فَارْجِعِ الْبَصَرَ هَلْ تَرَى مِنْ فُطُورٍ ثُمَّ ارْجِعِ الْبَصَرَ كَرَّتَيْنِ يَنْقَلِبْ إِلَيْكَ الْبَصَرُ خَاسِئًا وَهُوَ حَسِيرٌ[۶۸]
  • مؤیّد این مطلب ادامه آیه است که می‌فرماید: ﴿وَهُمْ يُسْأَلُونَ[۶۹]؛ یعنی از غیر خداوند، خواه مردم و یا خدایان دروغینی که مورد پرستش واقع می‌شوند، درباره کارهایشان و حسن و قبح آن سؤال خواهد شد.
  • پاسخ دوم: از کسی سؤال و بازخواست می‌شود که خود مالک کار نیست و برای دیگری عمل می‌کند. از چنین فردی نسبت به حسن یا قبح عملش بازخواست می‌شود. در حالی که خداوند خود مالک علی‌الاطلاق خود و افعال خود است و عقلاً معنا ندارد که از چنین فردی بازخواست شود؛ چنان‌که سیاق آیه قبل از آیه مورد بحث، مشیر به این معنا نیز هست که می‌فرماید: ﴿فَسُبْحَانَ اللَّهِ رَبِّ الْعَرْشِ عَمَّا يَصِفُونَ[۷۰].
  • خداوندی که مالک و مدیر و مدبّر عرش - یعنی مخلوقات - است، هرگز مورد بازخواست واقع نمی‌شود. و اساساً چه کسی می‌خواهد از خداوند بازخواست کند؟ مگر نه این است که همه مخلوقات، مملوکاتی ذلیل در درگاه او هستند که حتّی مالک خود و متعلّقاتشان هم نیستند؟ و چگونه ممکن است که چنین عبدی از مولای خود بازخواست نماید؟ در حالی که کاملاً منطقی است که خداوند از بندگانش درباره اموری که اختیاراً از ایشان سرزده بازخواست کند. آیات قرآن سراسر اشاره به همین معنا دارد؛ از جمله این آیات، نقل قول زیبایی از عیسی(ع) است:﴿إِنْ تُعَذِّبْهُمْ فَإِنَّهُمْ عِبَادُكَ وَإِنْ تَغْفِرْ لَهُمْ فَإِنَّكَ أَنْتَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ[۷۱].
  • این آیه شریفه، عذاب بندگان را چنین توجیه می‌کند که همه مملوک او هستند و مغفرت الهی نیز به واسطه حکمت و عزّت خداوند است. در هر صورت، هرآنچه که مالک حکیمی که عزّت او رقیب و همتایی ندارد و همه امور در ید قدرت و مالکیّت اوست انجام دهد، محلّ اعتراض نیست.
  • با توجه به پاسخ فوق، اشکال دیگر اشاعره نیز پاسخ داده می‌شود که معتقدند وجوب بر خداوند معنا ندارد، در حالی که در برهان لطف گفته می‌شود:اللطف واجب على الله.
  • جواب آنکه: چنین عبارتی بیان واقع است و از قبیل تکالیف عرفی نیست؛ بلکه از زمره احکام نفس‌الامری است که بیانگر سنن حاکم بر آفرینش می‌باشد؛ مثل آنکه گفته شود: صفات واجب الوجود بالذات باید عین ذات واجب باشد و یا خداوند باید منزّه از همه نواقص و ترکیب‌ها باشد. چنین احکام ایجابی به معنای الزام عرفی و مولوی بر خداوند نیست[۷۲]؛ مضافاً آنکه خداوند در قرآن چنین الزاماتی را به خود نسبت داده است؛ از قبیل: ﴿وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا مِنْ قَبْلِكَ رُسُلًا إِلَى قَوْمِهِمْ فَجَاءُوهُمْ بِالْبَيِّنَاتِ فَانْتَقَمْنَا مِنَ الَّذِينَ أَجْرَمُوا وَكَانَ حَقًّا عَلَيْنَا نَصْرُ الْمُؤْمِنِينَ[۷۳]، ﴿قُلْ لِمَنْ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ قُلْ لِلَّهِ كَتَبَ عَلَى نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ[۷۴][۷۵][۷۶].

منابع

جستارهای وابسته

پانویس

 با کلیک بر فلش ↑ به محل متن مرتبط با این پانویس منتقل می‌شوید:  

  1. مفردات الفاظ القرآن، ۴۵۰؛ لغت‌نامه دهخدا، ۱۲/ ۱۷۳۷۶.
  2. ر.ک: فرهنگ شیعه، ص ۳۷۰.
  3. اللطف ما یقرب المکلف معه الی الطاعه و یبعد عن المعصیه
  4. و الدلیل علی وجوبه توقف غرض المکلف (خالق) علیه، فیکون واجبا فی الحکمه؛ النکت الاعتقادیه (ط. المؤتمر العالمی للشیخ المفید، ۱۴۱۳ ه.ق.)، ص۳۵، الفصل الثالث فی النبوه.
  5. فیاض‌بخش، محمد تقی و محسنی، فرید، ولایت و امامت از منظر عقل و نقل، ج۱، ص:۱۴۹.
  6. الذخیره فی علم الکلام (ط مؤسسه النشر الإسلامی، ۱۴۱۱ ه.ق.)، ص۱۸۶.
  7. آیت‌الله سبحانی، با بیانی روشن‌تر به تفکیک این دو قسم لطف پرداخته‌اند. در این جا بیان ایشان از لطف محصّل را از متن کتاب و لطف مقرّب را از حاشیه آن نقل می‌کنیم: اللطف المحصّل عباره عن القیام بالمبادی و المقدمات التی یتوقّف علیها تحقّق غرض الخلقه، وصونها عن العبث و اللغو، بحیث لولا القیام بهذه المبادی و المقدمات من جانبه سبحانه، لصار فعله فارغا عن الغایه، و ناقض حکمته التی تستلزم التحرز عن العبث. وذلک کبیان تکالیف الإنسان، و اعطائه القدره علی امتثالها. و من هذا الباب بعث الرسل لتبیین طریق السعاده، و تیسیر سلوکها. و قد عرفت فی الأدله السابقه، أن الإنسان أقصر من أن ینال المعارف الحقه، أو یهتدی إلی طریق السعاده فی الحیاه، بالاعتماد علی عقله، و الاستغناء عن التعلیم السماوی. ایشان سپس درباره لطف مقرّب می‌نویسند: عرف اللطف المقرب بأنه هیئه مقربه إلی الطاعه و مبعده عن المعصیه من دون أن یکون له حظّ فی التمکین و حصول القدره، و لا یبلغ حدّ الإلجاء. فخرج بالقید الأول (لم یکن له حظّ). اللطف المحصّل، فإن له دخاله فی تمکین المکلّف من الفعل، بحیث لولاه لانتفت القدره. و خرج بالقید الثانی (لایبلغ حدّ الإلجاء)، الإکراه و الإلزام علی الطاعه و الاجتناب عن المعصیه، فإنّ ذلک ینافی التکلیف الذی یتطلب الحریه الاختبار فی المکلّف (لاحظ کشف المراد، ص۲۰۱، ط صیدا)... ذلک کالوعد، و الوعید، و الترغیب و الترهیب، التی تتّبع رغبه العبد إلی العمل، و بعده عن المعصیه و هذا النوع من اللطف لیس دخیلا فی تمکین العبد من الطاعه، بل هو قادر علی الطاعه و ترک المخالفه سواء أکان هناک وعد أم لا. الإلهیات علی هدی الکتاب و السنه و العقل (ط. المرکز العالمی للدراسات الإسلامیه، ۱۴۱۲ ه.ق)، ج۳، ص۵۳؛ الذخیره فی علم الکلام (ط. مؤسسه النشر الإسلامی، ۱۴۱۱ ق.)، ص۱۸۶).
  8. فیاض‌بخش، محمد تقی و محسنی، فرید، ولایت و امامت از منظر عقل و نقل، ج۱، ص:۱۵۰-۱۵۱.
  9. اللطف عباره عن جمیع ما یقرّب العبد الی الطاعه و یبعده عن المعصیه حیث لایؤدّی الی الالجاءتلخیص المحصّل (ط. دارالاضواء، ۱۴۰۵ ه.ق.)، ص۳۴۲.
  10. و اللطف واجب لیحصُل الغرض به؛ کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد (ط. مؤسسه النشر الإسلامی، ۱۴۱۳ ه.ق.)، ص۳۲۴.
  11. فیاض‌بخش، محمد تقی و محسنی، فرید، ولایت و امامت از منظر عقل و نقل، ج۱، ص:۱۵۱-۱۵۲.
  12. کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد (ط. مؤسسه النشر الإسلامی، ۱۴۱۳ ه.ق.)، ص۳۲۵: المسأله الثانیه عشره فی اللطف و ماهیته و احکامه.
  13. فیاض‌بخش، محمد تقی و محسنی، فرید، ولایت و امامت از منظر عقل و نقل، ج۱، ص:۱۵۲-۱۵۳.
  14. اللطف أمر یفعله الله تعالی بالمکلّف لاضرر فیه، یعلم عند وقوع الطاعه منه و لولاه لم یطع؛ القواعد الکلامیه (ط مؤسسه الإمام الصادق(ع)، ۱۴۱۸ ه.ق.)، ص۹۸: اللطف المحصّل و المقرّب.
  15. القواعد الکلامیه (ط مؤسسه الإمام الصادق(ع)، ۱۴۱۸ ه.ق.)، ص۱۰۷.
  16. «بگو: بی‌گمان خداوند به کار زشت فرمان نمی‌دهد» سوره اعراف، آیه ۲۸.
  17. «با آن بسیاری را بیراه و بسیاری (دیگر) را رهیاب می‌کند. و جز نافرمانان را با آن بیراه نمی‌گرداند» سوره بقره، آیه ۲۶.
  18. «اما سروران کافران، طاغوت‌هایند که آنها را از روشنایی به سوی تیرگی‌ها بیرون می‌کشانند؛ آنان دمساز آتشند، آنها در آن جاودانند» سوره بقره، آیه ۲۵۷.
  19. «این از آن روست که خداوند یاور مؤمنان است و کافران یاوری ندارند» سوره محمد، آیه ۱۱.
  20. فیاض‌بخش، محمد تقی و محسنی، فرید، ولایت و امامت از منظر عقل و نقل، ج۱، ص:۱۵۳-۱۵۵.
  21. فیاض‌بخش، محمد تقی و محسنی، فرید، ولایت و امامت از منظر عقل و نقل، ج۱، ص:۱۵۵.
  22. القواعد الکلامیّه (ط مؤسسه الإمام الصادق(ع)، ۱۴۱۸ ه.ق.)، ص۹۹.
  23. فیاض‌بخش، محمد تقی و محسنی، فرید، ولایت و امامت از منظر عقل و نقل، ج۱، ص:۱۵۵.
  24. إنّ اللطف هو کل ما یختار عنده المرء الواجب و یتجنّب القبیح، أو یکون عنده أقرب إمّا إلی اختیار (الواجب) أو إلی ترک القبیح؛ شرح الاصول الخمسه (ط. دار احیاء التراث العربی، ۱۴۲۲ ه.ق.)، ص۳۵۱.
  25. أن اللطف ما یختار المکلّف عنده الطاعه ترکا أو اتیانا، أو یقرب منهما مع تمکّنه فی الحالین، فإن کان مقربا من الواجب أو ترک القبیح یسمی لطفا مقرّبا، و إن کان محصلا له فلطفا محصلا؛ شرح المقاصد (ط. الشریف الرضی، ۱۴۰۹ ه.ق)، ج۴، ص۳۱۳.
  26. فیاض‌بخش، محمد تقی و محسنی، فرید، ولایت و امامت از منظر عقل و نقل، ج۱، ص:۱۵۶-۱۵۷.
  27. «چنان که از خودتان پیامبری در میان شما فرستادیم که آیه‌های ما را بر شما می‌خواند و (جان) شما را پاکیزه می‌گرداند و به شما کتاب آسمانی و فرزانگی می‌آموزد و آنچه را نمی‌دانستید به شما یاد می‌دهد» سوره بقره، آیه ۱۵۱.
  28. «و آنچه را نمی‌دانستید به شما یاد می‌دهد» سوره بقره، آیه ۱۵۱.
  29. در قرآن کریم اشارات فراوانی پیرامون عبادت و تسبیح و تقدیس موجودات وجود دارد؛ مثلاً درباره تسبیح موجودات می‌فرماید: ﴿تُسَبِّحُ لَهُ السَّمَاوَاتُ السَّبْعُ وَالْأَرْضُ وَمَنْ فِيهِنَّ وَإِنْ مِنْ شَيْءٍ إِلَّا يُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَلَكِنْ لَا تَفْقَهُونَ تَسْبِيحَهُمْ إِنَّهُ كَانَ حَلِيمًا غَفُورًا، «آسمان‌های هفتگانه و زمین و آنچه در آنهاست او را به پاکی می‌ستایند و هیچ چیز نیست مگر اینکه او را به پاکی می‌ستاید اما شما ستایش آنان را در نمی‌یابید؛ بی‌گمان او بردباری آمرزنده است» سوره اسراء، آیه ۴۴. و درباره اطاعت همه موجودات از اوامر الهی می‌فرماید: ﴿ثُمَّ اسْتَوَى إِلَى السَّمَاءِ وَهِيَ دُخَانٌ فَقَالَ لَهَا وَلِلْأَرْضِ ائْتِيَا طَوْعًا أَوْ كَرْهًا قَالَتَا أَتَيْنَا طَائِعِينَ «سپس به آسمان رو آورد که (چون) دودی بود و به آن و به زمین فرمود: خواه یا ناخواه بیایید! گفتند: فرمانبردارانه آمدیم» سوره فصلت، آیه ۱۱.
  30. فیاض‌بخش، محمد تقی و محسنی، فرید، ولایت و امامت از منظر عقل و نقل، ج۱، ص:۱۵۷-۱۵۹.
  31. ر.ک: فرهنگ شیعه، ص ۳۷۰.
  32. الالهیات‌، ۳/ ۵۱.
  33. ر.ک: فرهنگ شیعه، ص ۳۷۰-۳۷۱.
  34. کشف المراد، ۳۵۱؛ ارشاد الطالبین‌، ۲۷۷؛ الالهیات‌، ۳/ ۵۲.
  35. ر.ک: فرهنگ شیعه، ص ۳۷۱.
  36. ر.ک: فرهنگ شیعه، ص ۳۷۳.
  37. ر.ک: فرهنگ شیعه، ص ۳۷۳.
  38. ر.ک: فرهنگ شیعه، ص ۳۷۳.
  39. شرح الاصول الخسمة، ۵۲۳؛ الالهیات‌، ۳/ ۵۶.
  40. ر.ک: فرهنگ شیعه، ص ۳۷۲.
  41. ر.ک: فرهنگ شیعه، ص ۳۷۱-۳۷۲.
  42. شرح الاصول الخسمة، ۳۵۲.
  43. ر.ک فرهنگ شیعه، ص ۳۷۲.
  44. شرح الاصول الخسمة، ۳۵۳.
  45. ر.ک: فرهنگ شیعه، ص ۳۷۲.
  46. «او از آنچه انجام می‌دهد بازخواست نمی‌گردد ولی آنان بازخواست می‌شوند» سوره انبیاء، آیه ۲۳.
  47. «و هیچ امتی نیست مگر میان آنان بیم‌دهنده‌ای بوده است» سوره فاطر، آیه ۲۴.
  48. «بنابراین با درستی آیین روی (دل) را برای این دین راست بدار! بر همان سرشتی که خداوند مردم را بر آن آفریده است؛ هیچ دگرگونی در آفرینش خداوند راه ندارد؛ این است دین استوار» سوره روم، آیه ۳۰.
  49. نهج البلاغه (للصبحی صالح) (ط. هجرت، ۱۴۱۴ ه.ق.)، ص۴۳.
  50. تجرید الاعتقاد (ط. جامعه مدرسین، ۱۴۰۷ ه.ق.)، ص۱۹۷: الفصل الثالث فی أفعاله...
  51. کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد (ط مؤسسه النشر الإسلامی، ۱۴۱۳ ه.ق.)، ص۳۰۴.
  52. نهج الحق و کشف الصدق (ط. دارالکتاب اللبنانی، ۱۹۸۲ م.)، ص۸۴.
  53. فیاض‌بخش، محمد تقی و محسنی، فرید، ولایت و امامت از منظر عقل و نقل، ج۱، ص:۲۱۷-۲۲۰.
  54. خداوند در قرآن کریم، ۲۴ بار تاکید بر تعقّل می‌نماید که به دو نمونه اشاره می‌کنیم: ﴿إِنَّا أَنْزَلْنَاهُ قُرْآنًا عَرَبِيًّا لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ «ما آن را قرآنی عربی فرو فرستاده‌ایم باشد که خرد ورزید» سوره یوسف، آیه ۲؛ و ﴿اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ يُحْيِي الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا قَدْ بَيَّنَّا لَكُمُ الْآيَاتِ لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ «بدانید که خداوند زمین را پس از سترون شدن آن بارور می‌کند؛ به راستی که ما آیات را برایتان روشن بیان داشتیم باشد که خرد ورزید» سوره حدید، آیه ۱۷.
  55. آیاتی مانند: ﴿وَمَثَلُ الَّذِينَ كَفَرُوا كَمَثَلِ الَّذِي يَنْعِقُ بِمَا لَا يَسْمَعُ إِلَّا دُعَاءً وَنِدَاءً صُمٌّ بُكْمٌ عُمْيٌ فَهُمْ لَا يَعْقِلُونَ «و داستان کافران، چون داستان کسی است که حیوانی را بانگ می‌کند که جز فراخواندن و آوایی نمی‌شنود؛ (اینان) کرند، لالند، نابینایند، از این رو خرد نمی‌ورزند» سوره بقره، آیه ۱۷۱؛ و یا ﴿أَمْ تَحْسَبُ أَنَّ أَكْثَرَهُمْ يَسْمَعُونَ أَوْ يَعْقِلُونَ إِنْ هُمْ إِلَّا كَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبِيلًا «آیا گمان می‌کنی که بیشتر آنان می‌شنوند یا خرد می‌ورزند؟ آنها جز همگون چارپایان نیستند بلکه گمراه‌ترند» سوره فرقان، آیه ۴۴.
  56. «بنابراین با درستی آیین روی (دل) را برای این دین راست بدار! بر همان سرشتی که خداوند مردم را بر آن آفریده است؛ هیچ دگرگونی در آفرینش خداوند راه ندارد؛ این است دین استوار اما بیشتر مردم نمی‌دانند» سوره روم، آیه ۳۰.
  57. «و چون کاری زشت کنند گویند: پدرانمان را بر همین کار یافته‌ایم و خداوند ما را به آن فرمان داده است، بگو: بی‌گمان خداوند به کار زشت فرمان نمی‌دهد؛ آیا درباره خداوند چیزی می‌گویید که نمی‌دانید؟» سوره اعراف، آیه ۲۸.
  58. «بی‌گمان خداوند به کار زشت فرمان نمی‌دهد» سوره اعراف، آیه ۲۸.
  59. «همان کسان که از فرستاده پیام‌آور درس ناخوانده پیروی می‌کنند، همان که (نام) او را نزد خویش در تورات و انجیل نوشته می‌یابند؛ آنان را به نیکی فرمان می‌دهد و از بدی باز می‌دارد و چیزهای پاکیزه را بر آنان حلال و چیزهای ناپاک را بر آنان حرام می‌گرداند» سوره اعراف، آیه ۱۵۷.
  60. «بگو جز این نیست که پروردگارم زشتکاری‌های آشکار و پنهان و گناه و افزونجویی ناروا را حرام کرده است و (نیز) اینکه برای خداوند چیزی را که برهانی بر آن فرو نفرستاده است شریک آورید.».. سوره اعراف، آیه ۳۳.
  61. برای مطالعه بیشتر ر.ک: القواعد الکلامیّه (ط. مؤسسه الإمام الصادق(ع)، ۱۴۱۸ ه.ق.)، ص۶۵ به بعد.
  62. «و (یاد کن) آنگاه را که لقمان به پسرش- در حالی که بدو اندرز می‌داد- گفت: پسرکم! به خداوند شرک مورز که شرک، ستمی سترگ است» سوره لقمان، آیه ۱۳.
  63. «و ستمکارتر از کسی که نمی‌گذارد نام خداوند در مسجدهای او برده شود و در ویرانی آنها می‌کوشد کیست؟» سوره بقره، آیه ۱۱۴.
  64. «یا می‌گویید که ابراهیم و اسماعیل و اسحاق و یعقوب و اسباط، یهودی یا مسیحی بودند؛ بگو: شما داناترید یا خداوند؟ و کیست ستمکارتر از کسی که گواهی‌یی را که از خداوند نزد اوست پنهان می‌دارد؟.».. سوره بقره، آیه ۱۴۰.
  65. فیاض‌بخش، محمد تقی و محسنی، فرید، ولایت و امامت از منظر عقل و نقل، ج۱، ص:۲۲۰-۲۲۳.
  66. «او از آنچه انجام می‌دهد بازخواست نمی‌گردد ولی آنان بازخواست می‌شوند» سوره انبیاء، آیه ۲۳.
  67. «اوست که هر چه آفرید نیکو آفرید» سوره سجده، آیه ۷.
  68. «همان که هفت آسمان را تو بر تو آفرید، در آفرینش (خداوند) بخشنده هیچ ناسازواری نمی‌بینی؛ چشم بگردان! آیا هیچ شکاف و رخنه‌ای می‌بینی؟ سپس بار دیگر چشم بگردان تا چشم، خسته و رنجه به سوی تو بازگردد» سوره ملک، آیه ۳-۴.
  69. «ولی آنان بازخواست می‌شوند» سوره انبیاء، آیه ۲۳.
  70. «پس پاکا که خداوند است- پروردگار اورنگ (فرمانفرمایی جهان)- از آنچه وصف می‌کنند» سوره انبیاء، آیه ۲۲.
  71. «اگر عذابشان فرمایی آنان بندگان تو هستند و اگر آنها را ببخشایی، این تویی که پیروزمند فرزانه‌ای» سوره مائده، آیه ۱۱۸.
  72. ایضاح الروم المراد فی شرح کشف المراد، ص۲۵۱.
  73. «و بی‌گمان پیش از تو پیامبرانی به سوی قوم آنان فرستادیم که برای آنها برهان‌ها (ی روشن) آوردند و ما از گناهکاران انتقام گرفتیم و یاری مؤمنان بر ما واجب است» سوره روم، آیه ۴۷.
  74. «بگو آنچه در آسمان‌ها و زمین است از آن کیست؟ بگو از آن خداوند است که بر خویش بخشایش را بر خویش مقرّر داشته است» سوره انعام، آیه ۱۲.
  75. القواعد الکلامیه (ط، مؤسسه الإمام الصادق(ع)، ۱۴۱۸ ه.ق.)، ص۸۰.
  76. فیاض‌بخش، محمد تقی و محسنی، فرید، ولایت و امامت از منظر عقل و نقل، ج۱، ص:۲۲۳-۲۲۶.