جز
جایگزینی متن - 'ابیطالب' به 'ابیطالب'
بدون خلاصۀ ویرایش |
جز (جایگزینی متن - 'ابیطالب' به 'ابیطالب') |
||
خط ۴۸: | خط ۴۸: | ||
*[[ابن غضائری]] درباره [[سلیم بن قیس هلالی عامری]] مینویسد: وی از [[امیرالمؤمنین]]{{ع}}، [[امام حسن]]{{ع}}، [[امام حسین]]{{ع}} و [[امام علی بن الحسین]]{{ع}} [[روایت]] [[نقل]] کرده است<ref>رجال ابن الغضائری، ابن الغضائری، ج۱، ص۶۳. البته مرحوم شوشتری مینویسد: آنچه از ابن غضائری نقل شده است مبنی بر اینکه {{عربی|روی عن ابی عبدالله و الحسن و الحسین و علی بن الحسین}}. ظاهر آن تحریف را میرساند؛ چگونه او امام صادق را بر حسنین و امام سجاد{{عم}} مقدم کرده است و چگونه است که از امام باقر{{ع}} نامی نبرده است؟ اصل این است که "روی عن أبی عبدالله الحسین و علی بن الحسین". روایت کردن سلیم از امام باقر{{ع}} معلوم نیست، تا اینکه درباره نقل او از امام صادق{{ع}} صحبت کنیم. اگرچه در رجال شیخ نقل شده که سلیم از اصحاب امام باقر{{ع}} است.از خبر دوم کشی نیز به دست میآید که سلیم در زمان امام سجاد{{ع}} از دنیا رفته است. (قاموس الرجال، ج۵، ص۲۳۴- ۲۳۵). مرحوم خوئی نیز مینویسد: این غضائری آورده که سلیم از أبی عبدالله و حسن و حسین و علی بن الحسین{{عم}} روایت نقل کرده و این جداً غریب است؛ زیرا سلیم بن قیس امام صادق{{ع}} را درک نکرده، بلکه ظاهر روایت اول از کشی میرساند که وی در زمان علی بن الحسین{{ع}} از دنیا رفته و لکن روایت، ضعیف است و شیخ در رجالش تصریح کرده که وی امام باقر{{ع}} را درک کرده است. (معجم رجال الحدیث ج۸، ص۲۲۰ - ۲۲۷).</ref>. | *[[ابن غضائری]] درباره [[سلیم بن قیس هلالی عامری]] مینویسد: وی از [[امیرالمؤمنین]]{{ع}}، [[امام حسن]]{{ع}}، [[امام حسین]]{{ع}} و [[امام علی بن الحسین]]{{ع}} [[روایت]] [[نقل]] کرده است<ref>رجال ابن الغضائری، ابن الغضائری، ج۱، ص۶۳. البته مرحوم شوشتری مینویسد: آنچه از ابن غضائری نقل شده است مبنی بر اینکه {{عربی|روی عن ابی عبدالله و الحسن و الحسین و علی بن الحسین}}. ظاهر آن تحریف را میرساند؛ چگونه او امام صادق را بر حسنین و امام سجاد{{عم}} مقدم کرده است و چگونه است که از امام باقر{{ع}} نامی نبرده است؟ اصل این است که "روی عن أبی عبدالله الحسین و علی بن الحسین". روایت کردن سلیم از امام باقر{{ع}} معلوم نیست، تا اینکه درباره نقل او از امام صادق{{ع}} صحبت کنیم. اگرچه در رجال شیخ نقل شده که سلیم از اصحاب امام باقر{{ع}} است.از خبر دوم کشی نیز به دست میآید که سلیم در زمان امام سجاد{{ع}} از دنیا رفته است. (قاموس الرجال، ج۵، ص۲۳۴- ۲۳۵). مرحوم خوئی نیز مینویسد: این غضائری آورده که سلیم از أبی عبدالله و حسن و حسین و علی بن الحسین{{عم}} روایت نقل کرده و این جداً غریب است؛ زیرا سلیم بن قیس امام صادق{{ع}} را درک نکرده، بلکه ظاهر روایت اول از کشی میرساند که وی در زمان علی بن الحسین{{ع}} از دنیا رفته و لکن روایت، ضعیف است و شیخ در رجالش تصریح کرده که وی امام باقر{{ع}} را درک کرده است. (معجم رجال الحدیث ج۸، ص۲۲۰ - ۲۲۷).</ref>. | ||
*[[آقا بزرگ طهرانی]] نیز مینویسد: [[سلیم بن قیس هلالی]] ([[ابوصادق]] عامری [[کوفی]] [[تابعی]])، دوران [[امیرالمؤمنین علی]]{{ع}}، [[امام حسن]]{{ع}}، [[امام حسین]]{{ع}}، [[علی بن الحسین]]{{ع}} و [[امام باقر]]{{ع}} را [[درک]] کرده و در زمان [[علی بن الحسین]]{{ع}} از [[دنیا]] رفته است<ref>الذریعه، آقابزرگ تهرانی ج۲، ص۱۵۴- ۱۵۶. نیز ر.ک: جامع الرواة، محمد علی اردبیلی، ج۱، ۳۷۴؛ طرائف المقال، سید علی بروجردی، ج۲، ص۸۸؛ منتهی المقال فی أحوال الرجال، شیخ محمد بن اسماعیل مازندرانی، ج۳، ص۳۷۴ - ۳۸۳ و نقد الرجال، تفرشی، ج۲، ص۳۵۵ - ۳۵۷.</ref>. | *[[آقا بزرگ طهرانی]] نیز مینویسد: [[سلیم بن قیس هلالی]] ([[ابوصادق]] عامری [[کوفی]] [[تابعی]])، دوران [[امیرالمؤمنین علی]]{{ع}}، [[امام حسن]]{{ع}}، [[امام حسین]]{{ع}}، [[علی بن الحسین]]{{ع}} و [[امام باقر]]{{ع}} را [[درک]] کرده و در زمان [[علی بن الحسین]]{{ع}} از [[دنیا]] رفته است<ref>الذریعه، آقابزرگ تهرانی ج۲، ص۱۵۴- ۱۵۶. نیز ر.ک: جامع الرواة، محمد علی اردبیلی، ج۱، ۳۷۴؛ طرائف المقال، سید علی بروجردی، ج۲، ص۸۸؛ منتهی المقال فی أحوال الرجال، شیخ محمد بن اسماعیل مازندرانی، ج۳، ص۳۷۴ - ۳۸۳ و نقد الرجال، تفرشی، ج۲، ص۳۵۵ - ۳۵۷.</ref>. | ||
*[[عبدالله شبلی دمشقی]] هم مینویسد: [[سلیم]] از [[اصحاب]] [[علی بن | *[[عبدالله شبلی دمشقی]] هم مینویسد: [[سلیم]] از [[اصحاب]] [[علی بن ابیطالب]]{{ع}} است<ref>کتاب محاسن الوسائل فی معرفة الأوائل، محمد بن عبدالله شبلی دمشقی، ص۳۶۰.</ref>. | ||
*[[خوانساری]] نیز مینویسد که شیخ [[ابو صادق]] [[سلیم بن قیس هلالی]] عامری [[کوفی]] [[مصاحب]] [[امیر المؤمنین]]{{ع}} بوده است<ref>روضات الجنات، خوانساری، ج۴، ص۶۵.</ref>.<ref>[[عبدالرضا عسکری|عسکری، عبدالرضا]]، [[سلیم بن قیس هلالی (مقاله)|مقاله «سلیم بن قیس هلالی»]]، [[اصحاب امام حسن مجتبی (کتاب)| اصحاب امام حسن مجتبی]]، ص ۳۷۵-۳۷۷.</ref> | *[[خوانساری]] نیز مینویسد که شیخ [[ابو صادق]] [[سلیم بن قیس هلالی]] عامری [[کوفی]] [[مصاحب]] [[امیر المؤمنین]]{{ع}} بوده است<ref>روضات الجنات، خوانساری، ج۴، ص۶۵.</ref>.<ref>[[عبدالرضا عسکری|عسکری، عبدالرضا]]، [[سلیم بن قیس هلالی (مقاله)|مقاله «سلیم بن قیس هلالی»]]، [[اصحاب امام حسن مجتبی (کتاب)| اصحاب امام حسن مجتبی]]، ص ۳۷۵-۳۷۷.</ref> | ||
خط ۲۳۸: | خط ۲۳۸: | ||
==[[ابان بن ابی عیاش]] و [[سلیم]]== | ==[[ابان بن ابی عیاش]] و [[سلیم]]== | ||
*[[عمر بن اذینه]] گفته است: "[[ابان بن ابی عیّاش]] یک ماه پیش از مرگش مرا فراخواند و به من گفت: "دیشب خوابی دیدم و بر این باورم که به زودی خواهم مرد؛ امروز که تو را دیدم، خوشحال شدم. دیشب [[سلیم بن قیس هلالی]] را [[خواب]] دیدم که به من گفت: "ای ابان! تو در همین روزها خواهی مرد؛ درباره امانتم از [[خدا]] بترس و آن را ضایع نکن! به پیمانی که هنگام مرگم با من بستی، [[وفا]] کن و کتابم را همچنان محفوظ و مخفی بدار و آن را فقط نزد فردی از [[شیعیان]] [[علی بن ابی طالب]]{{ع}} که [[متدین]] و شناخته شده باشد، بگذار "؛ صبح که چشمم به تو افتاد، از دیدنت خوشحال شدم و یادم آمد که [[سلیم بن قیس]] را در [[خواب]] دیدهام. وقتی [[حجاج]] به [[عراق]] آمده بود، به جستجوی [[سلیم بن قیس]] پرداخت؛ [[سلیم]] از او گریخت و فراری بود که در نوبندجان<ref>از نوبندجان تا شیراز ۲۶ فرسخ فاصله است. (تاج العروس، زبیدی، ج۶، ص۴۹۲).</ref> را دید و در [[خانه]] ما اقامت گزید. من در زندگیم مردی بزرگوارتر، سختکوشتر و اندوهگینتر از او ندیدهام که بسیار خواهان [[گمنامی]] بود و سخت از [[شهرت]] و شناسایی خودش [[نفرت]] داشت. من در آن زمان چهارده سال داشتم و [[قرآن]] را خوانده بودم؛ پس از او میپرسیدم و او برایم از [[مجاهدان]] [[بدر]] [[سخن]] میگفت. از او [[احادیث]] بسیاری از قول [[عمر بن ابی سلمه]]، پسر امّسلمه، [[همسر پیامبر]]{{صل}}، [[معاذ بن جبل]]، [[سلمان فارسی]]، [[علی بن ابی طالب]]{{ع}}، [[ابوذر]]، [[مقداد]]، [[عمار]] و [[براء بن عازب]] شنیدم. [[سلیم]] از من خواست آن چه را از او شنیدهام، [[پنهان]] دارم ولی در اینباره از من پیمانی نگرفت و مرا سوگندی نداد. چیزی نگذشت که مرگش سر رسید؛ پس مرا فرا خواند و با من [[خلوت]] کرد و گفت: "ای ابان! من در [[همسایگی]] تو به سر بردم و از تو جز خوبی ندیدم؛ نزد من نوشتههایی است که از افراد مطمئن شنیدهام و به خط خود نوشتهام؛ در این نوشتهها احادیثی است که [[دوست]] ندارم آنها را برای [[مردم]] آشکار کنی؛ زیرا آنها را [[انکار]] میکنند و آنها برای شان باور نکردنی است؛ حال آنکه این [[احادیث]]، [[حق]] و [[حقیقت]] است و من آنها را از [[اهل حق]] و صاحبان [[علم]] و [[صداقت]] و [[تقوا]] گرفتهام؛ از افرادی مانند [[علی بن ابی طالب]]{{ع}}، از [[سلمان فارسی]]، [[ابوذر غفاری]] و [[مقداد بن اسود]]. در میان آنها [[حدیثی]] نیست که از یکی از آنان شنیده باشم و از دیگران نپرسیده باشم و همهشان بر آن [[حدیث]] [[اتفاق نظر]] داشتند، و احادیثی است که از غیر آنان شنیدهام که آنان نیز از [[اهل حق]] بودند. همان هنگامی که [[بیمار]] شدم، بر آن شدم که آنها را بسوزانم، اما این کار را [[گناه]] دیدم و از آن دوری گزیدم. حال اگر با من به خاطر [[خدای عزوجل]] [[پیمان]] میبندی که تا زمان زنده بودنم، از آنها با هیچ کس سخن نگویی و پس از مرگم نیز چیزی از آنها را برای هیچ کس جز به افرادی که به آنها [[اعتماد]] داشته باشی؛ آن گونه که به خودت [[اعتماد]] داری، نخوانی و [[عهد]] کنی که اگر به مشکل و حادثهای دچار شدی، آنها را به [[فرد]] موثقی از [[شیعیان]] [[علی بن ابی طالب]]{{ع}} که [[متدین]] و شناخته شده باشد، بدهی؛ در این صورت، آنها را به تو تحویل خواهم داد." پس من به آنچه خواست، [[تعهد]] دادم و با او [[پیمان]] بستم. پس [[سلیم]] نوشتهها را به من داد و همهشان را برایم خواند و چیزی نگذشت که از [[دنیا]] رفت. [[خدا]] رحمتش کند! پس از او در آن نوشتهها نگریستم و به آنچه در آنها آمده بود، [[یقین]] پیدا کردم، هر چند که برایم سنگین و سخت بود؛ چرا که در آن، هلاک همه [[امّت]] [[محمّد]]{{صل}} از [[مهاجران]] و [[انصار]] و [[تابعان]] به جز [[علی بن | *[[عمر بن اذینه]] گفته است: "[[ابان بن ابی عیّاش]] یک ماه پیش از مرگش مرا فراخواند و به من گفت: "دیشب خوابی دیدم و بر این باورم که به زودی خواهم مرد؛ امروز که تو را دیدم، خوشحال شدم. دیشب [[سلیم بن قیس هلالی]] را [[خواب]] دیدم که به من گفت: "ای ابان! تو در همین روزها خواهی مرد؛ درباره امانتم از [[خدا]] بترس و آن را ضایع نکن! به پیمانی که هنگام مرگم با من بستی، [[وفا]] کن و کتابم را همچنان محفوظ و مخفی بدار و آن را فقط نزد فردی از [[شیعیان]] [[علی بن ابی طالب]]{{ع}} که [[متدین]] و شناخته شده باشد، بگذار "؛ صبح که چشمم به تو افتاد، از دیدنت خوشحال شدم و یادم آمد که [[سلیم بن قیس]] را در [[خواب]] دیدهام. وقتی [[حجاج]] به [[عراق]] آمده بود، به جستجوی [[سلیم بن قیس]] پرداخت؛ [[سلیم]] از او گریخت و فراری بود که در نوبندجان<ref>از نوبندجان تا شیراز ۲۶ فرسخ فاصله است. (تاج العروس، زبیدی، ج۶، ص۴۹۲).</ref> را دید و در [[خانه]] ما اقامت گزید. من در زندگیم مردی بزرگوارتر، سختکوشتر و اندوهگینتر از او ندیدهام که بسیار خواهان [[گمنامی]] بود و سخت از [[شهرت]] و شناسایی خودش [[نفرت]] داشت. من در آن زمان چهارده سال داشتم و [[قرآن]] را خوانده بودم؛ پس از او میپرسیدم و او برایم از [[مجاهدان]] [[بدر]] [[سخن]] میگفت. از او [[احادیث]] بسیاری از قول [[عمر بن ابی سلمه]]، پسر امّسلمه، [[همسر پیامبر]]{{صل}}، [[معاذ بن جبل]]، [[سلمان فارسی]]، [[علی بن ابی طالب]]{{ع}}، [[ابوذر]]، [[مقداد]]، [[عمار]] و [[براء بن عازب]] شنیدم. [[سلیم]] از من خواست آن چه را از او شنیدهام، [[پنهان]] دارم ولی در اینباره از من پیمانی نگرفت و مرا سوگندی نداد. چیزی نگذشت که مرگش سر رسید؛ پس مرا فرا خواند و با من [[خلوت]] کرد و گفت: "ای ابان! من در [[همسایگی]] تو به سر بردم و از تو جز خوبی ندیدم؛ نزد من نوشتههایی است که از افراد مطمئن شنیدهام و به خط خود نوشتهام؛ در این نوشتهها احادیثی است که [[دوست]] ندارم آنها را برای [[مردم]] آشکار کنی؛ زیرا آنها را [[انکار]] میکنند و آنها برای شان باور نکردنی است؛ حال آنکه این [[احادیث]]، [[حق]] و [[حقیقت]] است و من آنها را از [[اهل حق]] و صاحبان [[علم]] و [[صداقت]] و [[تقوا]] گرفتهام؛ از افرادی مانند [[علی بن ابی طالب]]{{ع}}، از [[سلمان فارسی]]، [[ابوذر غفاری]] و [[مقداد بن اسود]]. در میان آنها [[حدیثی]] نیست که از یکی از آنان شنیده باشم و از دیگران نپرسیده باشم و همهشان بر آن [[حدیث]] [[اتفاق نظر]] داشتند، و احادیثی است که از غیر آنان شنیدهام که آنان نیز از [[اهل حق]] بودند. همان هنگامی که [[بیمار]] شدم، بر آن شدم که آنها را بسوزانم، اما این کار را [[گناه]] دیدم و از آن دوری گزیدم. حال اگر با من به خاطر [[خدای عزوجل]] [[پیمان]] میبندی که تا زمان زنده بودنم، از آنها با هیچ کس سخن نگویی و پس از مرگم نیز چیزی از آنها را برای هیچ کس جز به افرادی که به آنها [[اعتماد]] داشته باشی؛ آن گونه که به خودت [[اعتماد]] داری، نخوانی و [[عهد]] کنی که اگر به مشکل و حادثهای دچار شدی، آنها را به [[فرد]] موثقی از [[شیعیان]] [[علی بن ابی طالب]]{{ع}} که [[متدین]] و شناخته شده باشد، بدهی؛ در این صورت، آنها را به تو تحویل خواهم داد." پس من به آنچه خواست، [[تعهد]] دادم و با او [[پیمان]] بستم. پس [[سلیم]] نوشتهها را به من داد و همهشان را برایم خواند و چیزی نگذشت که از [[دنیا]] رفت. [[خدا]] رحمتش کند! پس از او در آن نوشتهها نگریستم و به آنچه در آنها آمده بود، [[یقین]] پیدا کردم، هر چند که برایم سنگین و سخت بود؛ چرا که در آن، هلاک همه [[امّت]] [[محمّد]]{{صل}} از [[مهاجران]] و [[انصار]] و [[تابعان]] به جز [[علی بن ابیطالب]] و [[خاندان]] و پیروانش{{عم}} آمده بود. | ||
*پس از اینکه به [[بصره]] آمدم، نخستین کسی را که [[ملاقات]] کردم، [[حسن بن ابی الحسن بصری]] بود؛ او در آن روز از [[حجاج]] متواری بود. [[حسن]] در آن زمان از [[پیروان]] [[علی بن ابی طالب]]{{ع}} و از [[شیعیان]] افراطی بود و از اینکه به [[یاری]] [[علی]]{{ع}} نشتافته، در رکاب حضرتش در [[پیکار]] [[جمل]] نجنگیده بود، سخت پشیمان و متأسف بود. پس در بخش شرقی [[خانه]] [[ابوخلیفه]] [[حجاج بن ابی عتاب دیلمی]] با وی [[خلوت]] کردم و [[کتاب سلیم]] را به او نشان دادم؛ گریست و گفت: "در [[احادیث]] او جز [[حق]] چیزی نیست؛ من، خود، این [[احادیث]] را از [[پیروان]] [[حقیقی]] [[علی بن | *پس از اینکه به [[بصره]] آمدم، نخستین کسی را که [[ملاقات]] کردم، [[حسن بن ابی الحسن بصری]] بود؛ او در آن روز از [[حجاج]] متواری بود. [[حسن]] در آن زمان از [[پیروان]] [[علی بن ابی طالب]]{{ع}} و از [[شیعیان]] افراطی بود و از اینکه به [[یاری]] [[علی]]{{ع}} نشتافته، در رکاب حضرتش در [[پیکار]] [[جمل]] نجنگیده بود، سخت پشیمان و متأسف بود. پس در بخش شرقی [[خانه]] [[ابوخلیفه]] [[حجاج بن ابی عتاب دیلمی]] با وی [[خلوت]] کردم و [[کتاب سلیم]] را به او نشان دادم؛ گریست و گفت: "در [[احادیث]] او جز [[حق]] چیزی نیست؛ من، خود، این [[احادیث]] را از [[پیروان]] [[حقیقی]] [[علی بن ابیطالب]] و غیر آنان شنیدهام" پس، در همان سال به [[حج]] رفتم و به نزد [[علی بن الحسین]]{{ع}} وارد شدم؛ در حالی که [[ابوطفیل]] [[عامر بن واثله]] [[صحابی رسول خدا]]{{صل}} که از بزرگان [[اصحاب علی]]{{ع}} نیز بود، در محضر حضرتش نشسته بود؛ [[عمر بن ابی سلمه]]، پسر امّسلمه، [[همسر پیامبر]]{{صل}} را هم نزد آن [[حضرت]] دیدم. در سه روز و هر روز از صبح تا [[شب]]، همه کتاب را بر او و [[ابوطفیل]] و [[علی بن الحسین]]{{ع}} خواندم؛ به این صورت که هر روز صبح، [[عمر]] و عامر نزد آن [[حضرت]] میآمدند و کتاب را برای [[حضرت]] میخواندند که سه روز طول کشید. پس آن [[حضرت]] به من فرمود:"سلیم، راست گفته است؛ [[خدا]] او را [[رحمت]] کند! همه اینها [[احادیث]] ماست؛ ما او را میشناسیم". [[ابوطفیل]] و [[عمر بن ابی سلمه]] هم گفتند: "حدیثی در آن نیست که آن را از [[علی]]{{ع}}، [[سلمان]]، [[ابوذر]] و [[مقداد]] نشنیده باشیم". به [[ابوالحسن]] [[علی بن الحسین]]{{ع}} گفتم: فدایت شوم! برخی از مطالب کتاب برایم سنگین است؛ چرا که در آن درباره هلاک همه [[امّت]] [[محمد]]{{صل}} از [[مهاجران]] و [[انصار]] و [[تابعان]] به جز شما [[اهل بیت]] و [[پیروان]] شما آمده است؛ فرمود: "ای [[برادر]] عبدالقیسی! آیا نشنیدهای که [[رسول خدا]]{{صل}} فرمود: "اهل بیتم در میان امتم مانند [[کشتی نوح]]{{ع}} در میان قومش هستند، که هر که بر آن سوار شد، [[نجات]] یافت و هر که از آن روی گرداند، [[غرق]] شد، و آنها مانند [[باب حطه]] در میان [[بنی اسرائیل]] هستند؟ " | ||
*گفتم: آری! شنیدهام؛ فرمود: "چه کسی این [[حدیث]] را برای تو گفت؟" | *گفتم: آری! شنیدهام؛ فرمود: "چه کسی این [[حدیث]] را برای تو گفت؟" | ||
*گفتم: از بیش از صد [[فقیه]] شنیدهام؛ فرمود:"از چه کسانی؟" | *گفتم: از بیش از صد [[فقیه]] شنیدهام؛ فرمود:"از چه کسانی؟" |