تقلید در قرآن: تفاوت میان نسخه‌ها

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۱۰: خط ۱۰:


==مقدمه==
==مقدمه==
[[تقلید]] از ریشه "ق ـ ل ـ د" در لغت به معنای وابسته کردن امری به امر دیگر و اتصال میان آنان آمده است <ref>التحقیق، ج ۹، ص ۳۰۶، "قلد".</ref> و به تناسب همین معنا، این واژه در موارد دیگری همچون نهادن چیزی بر گردن دیگری،<ref>مقاییس اللغه، ج ۵، ص ۱۹؛ لسان العرب، ج ۳، ص ۳۶۵ - ۳۶۷؛ مجمع البحرین، ج ۳، ص ۵۴۰ - ۵۴۱، "قلد".</ref> بستن [[شمشیر]] به کمر <ref>المصباح، ص ۵۱۳؛ التحقیق، ج ۹، ص ۳۰۶، "قلد".</ref> و کاری را بر عهده کسی گذاشتن <ref>المصباح، ص ۵۱۲ - ۵۱۳؛ لسان العرب، ج ۳، ص ۳۶۵ - ۳۶۷؛ مجمع البحرین، ج ۳، ص ۵۴۰ - ۵۴۱، "قلد".</ref> به کار رفته است. در اصطلاح عام، [[تقلید]] عبارت است از [[پیروی]] کردن از فرد یا افرادی بدون [[تأمل]] و دقت و بدون دریافتن [[حقیقت]] [[امر]] <ref>لغت نامه، ج ۵، ص ۶۸۸۵؛ فرهنگ بزرگ سخن، ج ۳، ص ۱۸۳۶، "تقلید".</ref> و به تعبیر دیگر، همرنگی با [[جماعت]] و پیروی محض از دیگران در مسائل [[اجتماعی]] و [[اخلاقی]] بدون [[تصمیم‌گیری]] مستقل و مسئولانه.<ref>فرهنگ علوم سیاسی، ص ۸۰.</ref> در [[علم]] [[فقه]] نیز، تقلید دو اصطلاح دارد:
[[تقلید]] از ریشه "ق ـ ل ـ د" در لغت به معنای وابسته کردن امری به امر دیگر و اتصال میان آنان آمده است <ref>التحقیق، ج ۹، ص ۳۰۶، "قلد".</ref> و به تناسب همین معنا، این واژه در موارد دیگری همچون نهادن چیزی بر گردن دیگری،<ref>مقاییس اللغه، ج ۵، ص ۱۹؛ لسان العرب، ج ۳، ص ۳۶۵ - ۳۶۷؛ مجمع البحرین، ج ۳، ص ۵۴۰ - ۵۴۱، "قلد".</ref> بستن [[شمشیر]] به کمر <ref>المصباح، ص ۵۱۳؛ التحقیق، ج ۹، ص ۳۰۶، "قلد".</ref> و کاری را بر عهده کسی گذاشتن <ref>المصباح، ص ۵۱۲ - ۵۱۳؛ لسان العرب، ج ۳، ص ۳۶۵ - ۳۶۷؛ مجمع البحرین، ج ۳، ص ۵۴۰ - ۵۴۱، "قلد".</ref> به کار رفته است.
 
در اصطلاح عام، [[تقلید]] عبارت است از [[پیروی]] کردن از فرد یا افرادی بدون [[تأمل]] و دقت و بدون دریافتن [[حقیقت]] [[امر]] <ref>لغت نامه، ج ۵، ص ۶۸۸۵؛ فرهنگ بزرگ سخن، ج ۳، ص ۱۸۳۶، "تقلید".</ref> و به تعبیر دیگر، همرنگی با [[جماعت]] و پیروی محض از دیگران در مسائل [[اجتماعی]] و [[اخلاقی]] بدون [[تصمیم‌گیری]] مستقل و مسئولانه.<ref>فرهنگ علوم سیاسی، ص ۸۰.</ref>
 
در [[علم]] [[فقه]] نیز، تقلید دو اصطلاح دارد:
#تقلید در مبحث [[حج]] که به معنای آویختن چیزی برگردن شتر، گاو یا گوسفند به [[نشانه]] [[قربانی]] بودن آن حیوان است.<ref>جواهر الکلام، ج ۱۸، ص ۵۷ - ۵۸؛ المغنی، ج ۳، ص ۵۷۴؛ القاموس الفقهی، ص ۳۰۸.</ref>
#تقلید در مبحث [[حج]] که به معنای آویختن چیزی برگردن شتر، گاو یا گوسفند به [[نشانه]] [[قربانی]] بودن آن حیوان است.<ref>جواهر الکلام، ج ۱۸، ص ۵۷ - ۵۸؛ المغنی، ج ۳، ص ۵۷۴؛ القاموس الفقهی، ص ۳۰۸.</ref>
#تقلید در مسائل و [[احکام دین]] که برای آن تعاریف گوناگونی ذکر شده است؛ از جمله پذیرش گفته فردی دیگر بدون درخواست [[حجت]] و دلیل،<ref>المستصفی، ص ۳۷۰، ۳۷۲؛ معارج الاصول، ص ۱۹۹؛ القاموس الفقهی، ص ۳۰۸.</ref> [[التزام]] شخص به نظر [[مجتهد]] حتی اگر به فتوای او عمل نکرده باشد؛<ref>العروة الوثقی، ج ۱، ص ۴؛ التنقیح، ج ۱، ص ۷۸؛ مصباح الاصول، ج ۳، ص ۴۴۷.</ref> اما بیشتر [[فقها]] تقلید را عمل کردن به استناد نظر دیگری یا دیدگاه مجتهد <ref>مستمسک العروه، ج ۱، ص ۹۹؛ نهایة الاحکام، ج ۱، ص ۳۹۸؛ معالم الدین، ص ۲۳۶.</ref> بدون درخواست دلیل از او دانسته‌اند، اعم از اینکه [[التزام]] [[قلبی]] به این دیدگاه باشد یا نباشد <ref>مصباح المنهاج، ص ۲۱.</ref> و از آن رو به این [[عمل]] [[تقلید]] گفته‌اند که مقلِّد عمل خود را از جهت مطلوب یا مبغوض بودن یا صحت و بطلان بر عهده [[مجتهد]] می‌‌گذارد.<ref>مصطلحات الفقه، ص ۱۵۷؛ الرسالة السعدیه، ص ۹؛ مجمع البحرین، ج ۳، ص ۵۴۱.</ref> به تقلید کننده "مقلِّد"،<ref>رسائل کرکی، ج ۳، ص ۱۷۵؛ العروة الوثقی، ج ۱، ص ۸.</ref> به مجتهدی که از او تقلید می‌‌شود "مقلَّد" <ref>جامع المقاصد، ج ۲، ص ۷۲؛ الحدائق، ج ۶، ص ۴۰۵؛ اعانة الطالبین، ج ۲، ص ۷۰.</ref> و به مسائل و موضوعاتی که در آن تقلید می‌‌شود "مُقَلِّدٌ فیه"<ref>التقلید، ص ۷۱.</ref> گفته می‌‌شود. مقلدٌ فیه گاه از [[عقاید]] و [[اصول دین]] است که در منابع [[اصول فقه]] از چنین [[تقلیدی]] به "تقلید در اصول دین"<ref>العده، ج ۳، ص ۱۱۶؛ المحصول، ج ۶، ص ۹۱؛ الاجتهاد والتقلید، خویی، ص ۹۱.</ref> یا "تقلید در عقلیات"<ref>القواعد والفوائد، ج ۱، ص ۳۱۹؛ الاحکام، ج ۴، ص ۲۰۵؛ نضد القواعد الفقهیه، ص ۴۸۹.</ref> تعبیر می‌‌شود؛ و گاه [[احکام]] و [[فروع]] عملی [[دین]] است که آن را "تقلید در فروع"<ref>الاحکام، ج ۴، ص ۲۲۵؛ مستمسک العروه، ج ۱، ص ۴۶؛ الاجتهاد و التقلید، خویی، ص ۴۱۳.</ref> یا "تقلید در سمعیات"<ref>فرائد الاصول، ج ۱، ص ۵۷۳؛ القواعد و الفوائد، ج ۱، ص ۳۱۹.</ref> می‌‌گویند.<ref>[[محمد صادق یوسفی مقدم|یوسفی مقدم، محمد صادق]]؛ [[تقلید (مقاله)|مقاله "تقلید"]]؛ [[دائرة المعارف قرآن کریم ج۸ (کتاب)|دائرة المعارف قرآن کریم]] ج۸.</ref>
#تقلید در مسائل و [[احکام دین]] که برای آن تعاریف گوناگونی ذکر شده است؛ از جمله پذیرش گفته فردی دیگر بدون درخواست [[حجت]] و دلیل،<ref>المستصفی، ص ۳۷۰، ۳۷۲؛ معارج الاصول، ص ۱۹۹؛ القاموس الفقهی، ص ۳۰۸.</ref> [[التزام]] شخص به نظر [[مجتهد]] حتی اگر به فتوای او عمل نکرده باشد؛<ref>العروة الوثقی، ج ۱، ص ۴؛ التنقیح، ج ۱، ص ۷۸؛ مصباح الاصول، ج ۳، ص ۴۴۷.</ref>
 
اما بیشتر [[فقها]] تقلید را عمل کردن به استناد نظر دیگری یا دیدگاه مجتهد <ref>مستمسک العروه، ج ۱، ص ۹۹؛ نهایة الاحکام، ج ۱، ص ۳۹۸؛ معالم الدین، ص ۲۳۶.</ref> بدون درخواست دلیل از او دانسته‌اند، اعم از اینکه [[التزام]] [[قلبی]] به این دیدگاه باشد یا نباشد <ref>مصباح المنهاج، ص ۲۱.</ref> و از آن رو به این [[عمل]] [[تقلید]] گفته‌اند که مقلِّد عمل خود را از جهت مطلوب یا مبغوض بودن یا صحت و بطلان بر عهده [[مجتهد]] می‌‌گذارد.<ref>مصطلحات الفقه، ص ۱۵۷؛ الرسالة السعدیه، ص ۹؛ مجمع البحرین، ج ۳، ص ۵۴۱.</ref>
 
به تقلید کننده "مقلِّد"،<ref>رسائل کرکی، ج ۳، ص ۱۷۵؛ العروة الوثقی، ج ۱، ص ۸.</ref> به مجتهدی که از او تقلید می‌‌شود "مقلَّد" <ref>جامع المقاصد، ج ۲، ص ۷۲؛ الحدائق، ج ۶، ص ۴۰۵؛ اعانة الطالبین، ج ۲، ص ۷۰.</ref> و به مسائل و موضوعاتی که در آن تقلید می‌‌شود "مُقَلِّدٌ فیه"<ref>التقلید، ص ۷۱.</ref> گفته می‌‌شود. مقلدٌ فیه گاه از [[عقاید]] و [[اصول دین]] است که در منابع [[اصول فقه]] از چنین [[تقلیدی]] به "تقلید در اصول دین"<ref>العده، ج ۳، ص ۱۱۶؛ المحصول، ج ۶، ص ۹۱؛ الاجتهاد والتقلید، خویی، ص ۹۱.</ref> یا "تقلید در عقلیات"<ref>القواعد والفوائد، ج ۱، ص ۳۱۹؛ الاحکام، ج ۴، ص ۲۰۵؛ نضد القواعد الفقهیه، ص ۴۸۹.</ref> تعبیر می‌‌شود؛ و گاه [[احکام]] و [[فروع]] عملی [[دین]] است که آن را "تقلید در فروع"<ref>الاحکام، ج ۴، ص ۲۲۵؛ مستمسک العروه، ج ۱، ص ۴۶؛ الاجتهاد و التقلید، خویی، ص ۴۱۳.</ref> یا "تقلید در سمعیات"<ref>فرائد الاصول، ج ۱، ص ۵۷۳؛ القواعد و الفوائد، ج ۱، ص ۳۱۹.</ref> می‌‌گویند.<ref>[[محمد صادق یوسفی مقدم|یوسفی مقدم، محمد صادق]]؛ [[تقلید (مقاله)|مقاله "تقلید"]]؛ [[دائرة المعارف قرآن کریم ج۸ (کتاب)|دائرة المعارف قرآن کریم]] ج۸.</ref>


==تقلید در [[قرآن]]==
==تقلید در [[قرآن]]==

نسخهٔ ‏۱۶ آوریل ۲۰۲۱، ساعت ۱۰:۰۱

متن این جستار آزمایشی و غیرنهایی است. برای اطلاع از اهداف و چشم انداز این دانشنامه به صفحه آشنایی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت مراجعه کنید.
اين مدخل از زیرشاخه‌های بحث تقلید است. "تقلید" از چند منظر متفاوت، بررسی می‌شود:
در این باره، تعداد بسیاری از پرسش‌های عمومی و مصداقی مرتبط، وجود دارند که در مدخل تقلید (پرسش) قابل دسترسی خواهند بود.

مقدمه

تقلید از ریشه "ق ـ ل ـ د" در لغت به معنای وابسته کردن امری به امر دیگر و اتصال میان آنان آمده است [۱] و به تناسب همین معنا، این واژه در موارد دیگری همچون نهادن چیزی بر گردن دیگری،[۲] بستن شمشیر به کمر [۳] و کاری را بر عهده کسی گذاشتن [۴] به کار رفته است.

در اصطلاح عام، تقلید عبارت است از پیروی کردن از فرد یا افرادی بدون تأمل و دقت و بدون دریافتن حقیقت امر [۵] و به تعبیر دیگر، همرنگی با جماعت و پیروی محض از دیگران در مسائل اجتماعی و اخلاقی بدون تصمیم‌گیری مستقل و مسئولانه.[۶]

در علم فقه نیز، تقلید دو اصطلاح دارد:

  1. تقلید در مبحث حج که به معنای آویختن چیزی برگردن شتر، گاو یا گوسفند به نشانه قربانی بودن آن حیوان است.[۷]
  2. تقلید در مسائل و احکام دین که برای آن تعاریف گوناگونی ذکر شده است؛ از جمله پذیرش گفته فردی دیگر بدون درخواست حجت و دلیل،[۸] التزام شخص به نظر مجتهد حتی اگر به فتوای او عمل نکرده باشد؛[۹]

اما بیشتر فقها تقلید را عمل کردن به استناد نظر دیگری یا دیدگاه مجتهد [۱۰] بدون درخواست دلیل از او دانسته‌اند، اعم از اینکه التزام قلبی به این دیدگاه باشد یا نباشد [۱۱] و از آن رو به این عمل تقلید گفته‌اند که مقلِّد عمل خود را از جهت مطلوب یا مبغوض بودن یا صحت و بطلان بر عهده مجتهد می‌‌گذارد.[۱۲]

به تقلید کننده "مقلِّد"،[۱۳] به مجتهدی که از او تقلید می‌‌شود "مقلَّد" [۱۴] و به مسائل و موضوعاتی که در آن تقلید می‌‌شود "مُقَلِّدٌ فیه"[۱۵] گفته می‌‌شود. مقلدٌ فیه گاه از عقاید و اصول دین است که در منابع اصول فقه از چنین تقلیدی به "تقلید در اصول دین"[۱۶] یا "تقلید در عقلیات"[۱۷] تعبیر می‌‌شود؛ و گاه احکام و فروع عملی دین است که آن را "تقلید در فروع"[۱۸] یا "تقلید در سمعیات"[۱۹] می‌‌گویند.[۲۰]

تقلید در قرآن

در قرآن از تقلید ناپسند با تعبیرهای مختلفی یاد شده است؛ مانند اقتدا و پیروی از نیاکان: "نَتَّبِعُ ما اَلفَینا عَلَیهِ ءاباءَنا" (بقره / ۲، ۱۷۰؛ لقمان / ۳۱، ۲۱ و نیز مائده / ۵، ۱۰۴؛ صافّات / ۳۷، ۶۹ - ۷۰)؛ "اِنّا وجَدنا ءاباءَنا عَلی اُمَّة واِنّا عَلی ءاثـرِهِم مُقتَدون" (زخرف / ۴۳، ۲۳)، پیروی ضعیفان از مستکبران: "فَقالَ الضُّعَفـؤُا لِلَّذینَ استَکبَروا اِنّا کُنّا لَکُم تَبَعـًا" (ابراهیم / ۱۴، ۲۱)، پیروی از رؤسا و بزرگان گمراه: "اِنّا اَطَعنا سادَتَنا و کُبَراءَنا فَاَضَلّونَا". (احزاب / ۳۳، ۶۷) این آیات ضمن اشاره به تقلید اقوام پیشین و اعراب عصر جاهلی از نیاکانشان در عقاید، سنن و آداب خود و نکوهش این تقلید، آنان را به ترک روش باطل خود و پذیرش آیین حق فراخوانده‌اند. (<= ارتجاع *، پیروی *) تقلید مصطلح در باب حج نیز در دو آیه مطرح شده است: "لاتُحِلّوا شَعـئِرَ اللّه... و لاَ القَلـئِد". (مائده / ۵، ۲ و نیز مائده / ۵، ۹۷) در این آیات به رعایت حرمت حیوانات تقلید شده توصیه شده است. تقلید به معنای مشهور یعنی پیروی افراد غیر متخصص از متخصصان نیز با تعابیری گوناگون در قرآن کریم آمده است؛ از جمله پیرویِ ناآگاه از عالم: "اِنّی قَد جاءَنی مِنَ العِلمِ ما لَم یَأتِکَ فَاتَّبِعنی" (مریم / ۱۹، ۴۳)، پرسش از اهل ذکر و اهل علم: "فَسـَلوا اَهلَ الذِّکر اِن کُنتُم لا تَعلَمون" (نحل / ۱۶، ۴۳؛ انبیاء / ۲۱، ۷) و تعابیر دیگر. (از جمله توبه / ۹، ۱۲۲) این آیات همراه با آیاتی دیگر از جمله آیاتی که به تقلید مشرکان از نیاکان خود در عقاید اشاره کرده‌اند (بقره / ۲، ۱۷۰؛ مائده / ۵، ۱۰۴ و...) و آیاتی که انسان‌ها را از پیروی ظن و گمان برحذر داشته: "اِن یَتَّبِعونَ اِلاَّ الظَّنَّ واِنَّ الظَّنَّ لا یُغنی مِنَ الحَقِّ شیــا" (نجم / ۵۳، ۲۸) یا آنها را به تدبر و تفکر فراخوانده اند: "اَو لَم یَتَفَکَّروا.".. (اعراف / ۷، ۱۸۴ و نیز ۱۸۵) از مهم ترین مستندات فقهی اثبات یا نفی تقلید از عالمان دین در قرآن کریم‌اند که فقهای اسلامی با استناد به این آیات و برخی آیات دیگر به مباحث مختلفی درباره این موضوع از جمله مشروعیت تقلید از عالمان دین، گستره تقلید و شرایط تقلیدکنندگان و تقلید شوندگان پرداخته‌اند که موضوع اصلی این مقاله نیز همین قسم از تقلید است.[۲۱]

تقلید در ادیان و اقوام پیشین=

تقلید به صورت اصطلاحی فقهی و اصولی چندان سابقه ای ندارد؛ اما تقلید به معنای "مراجعه فرد غیر متخصص به متخصص و پذیرش دیدگاه وی" اصلی عقلایی است و برای این سیره خردمندان نمی‌توان مبدأ زمانی خاصی تعیین کرد، زیرا این امر در میان عقلا در همه جوامع رواج داشته است، هرچند در برخی موارد در تشخیص مصداق صحیح آن اشتباه کرده و گاه از کسانی تقلید کرده‌اند که شایستگی و شرایط تقلید را نداشته‌اند. قرآن کریم نمونه‌هایی از آن را ذکر کرده است؛ از جمله[۲۲]:

تقلید مشرکان از نیاکان گمراه خود

برخی مشرکان در عقاید و سلوک عملی از پدران و نیاکان خود پیروی می‌‌کردند: "اِنّا وجَدنا ءاباءَنا عَلی اُمَّة و اِنّا عَلی ءاثـرِهِم مُقتَدون". (زخرف / ۴۳، ۲۳) بر اساس برخی آیات قرآن این گونه تقلید در میان افراد یا اقوام گوناگون رواج داشته است؛ از جمله آزر عمو یا جد مادری حضرت ابراهیم(ع)[۲۳] و قوم آن حضرت (انبیاء / ۲۱، ۵۱ - ۵۴)، قوم ثمود (هود / ۱۱، ۶۱ - ۶۲)، قوم نوح (مؤمنون / ۲۳، ۲۴)، قوم عاد (اعراف / ۷، ۶۵ - ۷۰)، اشراف قوم فرعون (یونس / ۱۰، ۷۸) و مشرکان صدر اسلام. (بقره / ۲، ۱۷۰؛ اعراف / ۷، ۲۸) این تقلید ناپسند گاه در اصول عقاید و پرستش خدایان بود؛ مانند پرستیدن بت‌ها به جای خدا: "اِذ قالَ لاَِبیهِ و قَومِهِ ما هـذِهِ التَّماثیلُ الَّتی اَنتُم لَها عـکِفون * قالوا وَجَدنا ءاباءَنا لَها عـبِدین" (انبیاء / ۲۱، ۵۲ - ۵۳ و نیز شعراء / ۲۶، ۷۰ - ۷۶)، نفی نبوت پیامبران و کتب آسمانی: "فَلَمّا جاءَهُم موسی بِـایـتِنا بَیِّنـت قالوا ما هـذا اِلاّ سِحرٌ مُفتَرًی وما سَمِعنا بِهـذا فیءابائِنَا الاَوَّلین" (قصص / ۲۸، ۳۶ و نیز سبأ / ۳۴، ۴۳ - ۴۵) و گاهی در مورد فروع و احکام عملی بود؛ مانند جواز برهنه طواف کردن بر گرد کعبه: "و اِذا فَعَلوا فـحِشَةً قالوا وجَدنا عَلَیها ءاباءَنا" (اعراف / ۷، ۲۸)[۲۴]، حرام شمردن گوشت برخی حیوانات حلال گوشت یا تحریمِ سوار شدن بر آنها: "ما جَعَلَ اللّهُ مِن بَحیرَة و لاسائِبَة ولا وصیلَة و لاحام... * و اِذا قیلَ لَهُم تَعالَوا اِلی ما اَنزَلَ اللّهُ و اِلَی الرَّسولِ قالوا حَسبُنا ما وجَدنا عَلَیهِ ءَاباءَنا.".. (مائده / ۵، ۱۰۳ - ۱۰۴)[۲۵]؛ ولی قرآن کریم تقلید مشرکان در مسائل دینی از نیاکان را به ادله ای متعدد از جمله ناآگاهی تقلید شوندگان از عقاید و دستورات دینی صحیح: "اَولَو کانَ ءاباؤُهُم لا یعلمون شیئاً" (مائده / ۵، ۱۰۴ و نیز اعراف / ۷، ۲۸)، گمراهی آنان از راه حق: "اَولَوکانَ ءاباؤُهُم لایَعقِلونَ شَیــًا ولا یَهتَدون" (بقره / ۲، ۱۷۰) و بی بهره بودن آنان از اندیشه و تعقل: "اَو لَو کانَ ءاباؤُهُم لایَعقِلونَ شیئاً" (بقره / ۲، ۱۷۰ و نیز مائده / ۵، ۱۰۳ - ۱۰۴) باطل شمرده و چنین تقلیدهایی را در واقع پذیرش دعوت شیطان دانسته است: "اَو لَو کانَ الشَّیطـنُ یَدعوهُم اِلی عَذابِ السَّعیر". (لقمان / ۳۱، ۲۱) .[۲۶]

تقلید عوام یهود از عالمان گمراه خود

قرآن کریم در آیاتی به روش ناپسند برخی عالمان یهود اشاره کرده که برای منافع دنیوی خود، تورات و احکام الهی را تغییر می‌‌دادند: "یَکتُبونَ الکِتـبَ بِاَیدیهِم ثُمَّ یَقولونَ هـذا مِن عِندِ اللّهِ لِیَشتَروا بِهِ ثَمَنـًا قَلِیلاً" (بقره / ۲، ۷۹)[۲۷]؛ ولی با وجود این، عوام یهود و نصارا با اطلاع از گمراهی عالمان خود از آنان تقلید می‌‌کردند که قرآن این گونه تقلید را نکوهیده است: "اِتَّخَذوا اَحبارَهُم و رُهبـنَهُم اَربابـًا مِن دونِ اللّهِ". (توبه / ۹، ۳۱) براساس احادیث اهل بیت(ع) مراد از "اِتَّخَذوا... اربابـًا" تقلید عامه یهود از راهبان و علمای خود با وجود علم به تحریف تورات از سوی آنان است[۲۸].[۲۹]

تقلید پس از اسلام

پس از بعثت پیامبر اکرم(ص)، نه تنها شیوه خردمندانه تقلید یعنی رجوع به متخصص در مسائل دینی ممنوع نشد، بلکه مسلمانان به تقلید صحیح ترغیب شدند؛ از جمله در برخی آیات، ناآگاهان از علوم دینی مأمور شده‌اند که از عالمان بپرسند: "فَسـَلوا اَهلَ الذِّکرِ اِن کُنتُم لا تَعلَمون" (نحل / ۱۶، ۴۳؛ انبیاء / ۲۱، ۷) و در آیه ای دیگر به مسلمانان توصیه شده که گروهی از آنان برای فهم معارف دین به مراکز علمی هجرت کنند تا پس از بازگشت به سوی قوم خویش آنان را راهنمایی کنند: "فَلَولا نَفَرَ مِن کُلِّ فِرقَة مِنهُم طَـائِفَةٌ لِیَتَفَقَّهوا فِی الدّینِ و لِیُنذِروا قَومَهُم اِذا رَجَعوا اِلَیهِم". (توبه / ۹، ۱۲۲) برپایه این رهنمود قرآنی، مسلمانان در عهد پیامبر(ص) برای فرا گرفتن احکام دین به مدینه می‌‌آمدند و پس از بازگشت به سرزمین خود احکام دین را به دیگران می‌‌آموختند.[۳۰] پیامبر اکرم(ص) نیز گاه افرادی را برای آموزش معارف و احکام دینی به مردم به سرزمین‌های اسلامی می‌‌فرستاد. این مبلغان هرچند بیشتر به گونه مستقیم احکام شرعی و سنت پیامبر(ص) را به دیگران انتقال می‌‌دادند؛ اما در پاره ای موارد برخی احکام را استنباط کرده و آنها را به دیگران می‌‌آموختند.[۳۱] رجوع به عالمان دین پس از عصر پیامبر(ص) نیز ادامه داشت، هرچند با توجه به پیدایش مذاهب گوناگون اسلامی، شیوه‌های متفاوتی داشت. شیعیان در زمان امامان(ع) کمتر نیاز به تقلید داشتند و احکام دین را به طور مستقیم از آنان می‌‌گرفتند؛ ولی با این وجود، آنان به عللی، از جمله وجود فاصله زیاد میان بلاد اسلامی و دسترسی نداشتن همگان به اهل بیت(ع)، وجود تقیه در برخی موارد، دشواریِ مراجعه مستقیم شیعیان به امامان(ع) و برای ترویج موضوع تقلید در میان شیعه، شیعیان را برای دریافت احکام به شماری از اصحاب خود ارجاع می‌‌دادند.[۳۲] گاه نیز اصحاب را برای فتوا دادن به حضور در مساجد و مراکز عمومی ترغیب می‌‌کردند.[۳۳] پیش از آغاز عصر غیبت و قطع ارتباط مستقیم شیعیان با امامان خویش، امام حسن عسکری [۳۴] و امام عصر ((ع))[۳۵] با ذکر اوصافی خاص برای عالمان دین، شیعیان را به تقلید از آنان فرمان دادند و آنان را از پیروی از دیگران برحذر داشتند. برپایه این احادیث، فقهای واجد شرایط، مرجع شیعیان در تقلید قرار گرفتند و سنّت تقلید به تدریج در میان شیعیان رواج یافت و آثار گوناگونی در این موضوع نگاشته شد.[۳۶] در میان اهل سنت نیز موضوع تقلید از عالمان پس از عصر پیامبراکرم(ص) مطرح بود. برخی مؤلفان، فقه اهل سنت را از این جهت به ۴ دوره تقسیم کرده‌اند [۳۷]:

۱. دوره آغاز: یعنی زمان خلفا و صحابه که مذهب معینی نبود و مردم برای شناخت احکام به صحابه مراجعه می‌‌کردند.
۲. دوره بروز مذاهب فقهی: با افزایش راویان احادیث و ظهور فقهای برجسته در مناطق گوناگون مردم به آنان مراجعه می‌‌کردند. این افراد به تدریج نوعی مرجعیت دینی یافتند و هریک مذهب فقهی خاصی را پایه گذاری کرد. 

۳. دوره حصر مذاهب: در این مرحله مذاهب گوناگون اهل سنت در ۴ مذهب منحصر شد و عامه اهل سنت برای دریافت احکام به عالمان و رؤسای این ۴ مذهب ارجاع داده شدند.

۴. دوره رواج مجدد اجتهاد و تقلید: برخی از فقهای پیشین و کنونی اهل سنت، انسداد باب اجتهاد را نپذیرفتند و با استناد به اجماع مسلمانان در صدر اسلام مبنی بر جواز تقلید از هریک از صحابه، انحصار اجتهاد در ۴ مذهب را مردود و تقلید از هریک از عالمان مذاهب فقهی را جایز شمردند،[۳۸] هرچند به نظر می‌‌رسد هنوز این روش در میان مذاهب اهل سنت فراگیر نشده است و آنان بیشتر به فتاوای امامان چهارگانه مراجعه می‌‌کنند.[۳۹]

اقسام تقلید

تقلید از جهت موضوع و مسائلی که در آنها تبعیت صورت می‌‌گیرد بر دو قسم است:

  1. تقلید در عقاید و اصول دین که امری قلبی است.
  2. تقلید در احکام فرعی و عملی که امری عملی است. در منابع اصولی از مبانی و ادله هر دو نوع تقلید بحث شده است.[۴۰]

تقلید در عقاید

درباره جواز تقلید در عقاید و اصول دین همچون اثبات وجود خدا، توحید، نبوت، معاد و مانند آنها عالمان مسلمان دیدگاه‌های مختلفی دارند که مهم ترین این دیدگاه‌ها عبارت‌اند از:

عدم جواز تقلید در عقاید

از آنجا که اصل در عقاید، ادراک آن با یقین و اعتقاد است،[۴۱] بیشتر آنان تقلید را در آن جایز نمی‌دانند،[۴۲] حتی شماری از آنها تقلید کننده در برخی عقاید را کافر دانسته‌اند.[۴۳] از ادله پیروان نظریه عدم جواز تقلید در عقاید آیات قرآن است؛ از جمله:

  1. آیاتی که مشرکان را بر اثر تقلید از نیاکان خود در عقاید مذمت کرده‌اند؛ مانند "قالوا حَسبُنا ما وجَدنا عَلَیهِ ءَاباءَنا اَو لَو کانَ ءَاباؤُهُم لا یَعلَمونَ شیــًا و لایَهتَدون". (مائده / ۵، ۱۰۴ و نیز زخرف / ۴۳، ۲۲؛ بقره / ۲، ۱۷۰) به گفته استدلال کنندگان، اگر تقلید در اصول دین جایز بود خداوند مشرکان را درباره آن مذمت نمی‌کرد.[۴۴]
  2. آیاتی که از اقامه برهان و دلیل در اصول دینسخن به میان آورده است؛ از جمله آیه ۸۳ انعام / ۶ که از اعطای حجت به حضرت ابراهیم(ع) از سوی خداوند برای اثبات عقاید خود در برابر مخالفان یاد کرده است: "و تِلکَ حُجَّتُنا ءاتَینـها اِبرهیمَ عَلی قَومِهِ" و نیز آیات ۶۹ - ۷۶ شعراء / ۲۶ که از چگونگی استدلال ابراهیم(ع) در برابر مشرکان سخن به میان آورده است. به نظر برخی، اگر اعتقاد تقلیدی جایز بود، حضرت ابراهیم(ع) برای آنان استدلال نمی‌کرد؛[۴۵] همچنین عده ای آیات ۲۶ - ۲۷ زخرف / ۴۳ را که از استدلال حضرت ابراهیم(ع) برای اثبات عقاید خود سخن به میان آورده، دلیل بر بطلان تقلید در عقاید دانسته‌اند.[۴۶]
  3. آیاتی که در آنها از مشرکان برای صحت عقایدشان مطالبه برهان شده است؛ مانند آیه ۱۱۱ بقره / ۲: "قُل هاتوا بُرهـنَکُم اِن کُنتُم صـدِقین" یا از آنان گواه خواسته است؛ مانند آیه ۱۵۰ انعام / ۶: "قُل هَلُمَّ شُهَداءَکُمُ الَّذینَ یَشهَدونَ اَنَّ اللّهَ حَرَّمَ هـذا" یا آنان را به سبب نیاوردن دلیل نکوهیده است: "لَولا یَأتونَ عَلَیهِم بِسُلطـن بَیِّن" (کهف / ۱۸، ۱۵)، زیرا اگر تقلید در عقاید جایز بود آنان مأمور به آوردن برهان و دلیل برای اثبات عقاید خود نمی‌شدند.[۴۷]
  4. آیاتی که انسان‌ها را به تدبر فراخوانده‌اند؛[۴۸] مانند آیه ۸۲ نساء / ۴: "اَفَلا یَتَدَبَّرونَ القُرءانَ و لَو کانَ مِن عِندِ غَیرِ اللّهِ لَوَجَدوا فیهِ اختِلـفـًا کَثیرا" یا آیات متعددی که آنان را به تفکر و تأمل در نشانه‌های الهی از جمله زمین و آسمان برای پی بردن به وجود خدا و یگانگی او ترغیب کرده اند: "قُلِ انظُروا ماذا فِی السَّمـوتِ والاَرضِ و ما تُغنِی الأیـتُ والنُّذُرُ عَن قَوم لایُؤمِنون". (یونس / ۱۰، ۱۰۱ نیز اعراف / ۷، ۱۸۴ - ۱۸۵؛ بقره / ۲، ۱۶۴؛ انعام / ۶، ۱۱۶؛ ابراهیم / ۱۴، ۲۲؛ فرقان/ ۲۵، ۲۸ - ۲۹؛ فصّلت / ۴۱، ۲۹؛ زخرف / ۴۳، ۲۳؛ نجم / ۵۳، ۲۸) برخی گفته اند: تأکید بر تدبر و تفکر در این آیات دلیل بر بطلان عقاید تقلیدی ای است که بر استدلال و تفکر مبتنی نیستند.[۴۹]
  5. آیاتی که از مشرکان ادله علم آور بر مدعای خود طلب کرده و آنان را از سخن گفتن بدون علم درباره عقاید برحذر داشته است؛ مانند آیه ۱۴۸ انعام / ۶: "هَل عِندَکُم مِن عِلم فَتُخرِجوهُ لَنا" و نیز آیه ۳۳ اعراف / ۷: "قُل اِنَّما حَرَّمَ رَبِّیَ الفَوحِشَ... و اَن تُشرِکوا بِاللّهِ ما لَم یُنَزِّل بِهِ سُلطـنـًا واَن تَقولوا عَلَی اللّهِ ما لا تَعلَمون". بر اساس این آیات، تقلید از دیگران چون علم آور نیست باطل است.[۵۰] برخی با همین استدلال به آیه ۲۲ بقره / ۲ و شماری دیگر با استدلالی مشابه به آیه ۱۹ محمّد / ۴۷ استناد کرده‌اند.[۵۱] افزون بر اینها، برای حرمت تقلید در عقاید به آیات دیگری نیز استناد شده است؛ از جمله آیاتی که در آنها خداوند با ستودن صاحبان بصیرت به جهت عبرت گرفتن، دیگران را به آن تشویق کرده است: "اِنَّ فی ذلِکَ لَعِبرَةً لاُِولِی الاَبصـر" (نور / ۲۴، ۴۴)، زیرا آنان در اثبات عقایدی مانند توحید عقل خود را به کار می‌‌گیرند و از پذیرش تقلیدی آنها می‌‌پرهیزند؛[۵۲] همچنین برخی به آیه ۶ توبه / ۹ استناد کرده‌اند که در آن خداوند پیامبر را به پناه دادنِ مشرکانی مکلف کرده که می‌‌خواهند از دعوت وی آگاه شوند تا در نتیجه، کلام الهی به گوش آنان برسد: "و اِن اَحَدٌ مِنَ المُشرِکینَ استَجارَکَ فَاَجِرهُ حَتّی یَسمَعَ کَلـمَ اللّهِ ثُمَّ اَبلِغهُ مَأمَنَهُ ذلِکَ بِاَنَّهُم قَومٌ لا یَعلَمون"، زیرا از آیه برمی آید که فهم معارف دین نیاز به استدلال و تفکر دارد و با تقلید و پیروی محض به دست نمی‌آید.[۵۳] برای جایز نبودن تقلید در عقاید، افزون بر آیات به احادیث،[۵۴] اجماع [۵۵] و عقل [۵۶] نیز استدلال شده است. براساس این دیدگاه همه باید عقاید و اصول دین خود را با برهان به دست آورند؛ ولی برهان هرکس متناسب با توان فهم و ادراک خود اوست، از این رو افراد عامی یا کم سواد لازم نیست اصول عقاید خود را با استدلال‌های رایج و فنی متکلمان و فیلسوفان بیاموزند، بلکه برای آنان تحصیل دلیل به گونه ای که از تقلید و جهل مطلق خارج شوند کافی است.[۵۷] درباره اینکه معرفت به عقاید واجب عقلی است یا شرعی نیز، در میان مکاتب کلامی دو دیدگاه مطرح است: امامیان و معتزلیان آن را واجب عقلی[۵۸] و اشاعره آن را واجب شرعی دانسته‌اند.[۵۹].[۶۰]

وجوب تقلید در عقاید

برخی به وجوب تقلید در عقاید قائل شده و نظر و استدلال را حرام دانسته‌اند.[۶۱] برخی پیروان این دیدگاه به آیه ۴ غافر / ۴۰ استناد کرده‌اند که از جدال در آیات الهی نهی کرده است: "ما یُجـدِلُ فِی ءایـتِ اللّهِ اِلاَّ الَّذینَ کَفَروا"، با این توجیه که استدلال کردن در عقاید راه مجادله را می‌‌گشاید و با توجه به حرمت جدال استدلال نیز حرام است.[۶۲] آنان به برخی احادیث نبوی نیز استناد کرده‌اند؛[۶۳] ولی این رأی باطل است، زیرا مراد از نهی در آیه ۴ غافر / ۴۰ نهی از جدال به باطل است، چنان که در ادامه آیه به آن اشاره شده است: "و جـدَلوا بِالبـطِـلِ لِیُدحِضوا بِهِ الحَقَّ"(غافر / ۴۰، ۵)؛ اما از جدال نیکو و به تعبیر قرآنی "جدال احسن" نه تنها نهی نشده، بلکه به آن ترغیب هم شده است: "وجـدِلهُم بِالَّتی هِیَ اَحسَنُ"(نحل / ۱۶، ۱۲۵ و نیز هود / ۱۱، ۳۲)، به علاوه، دیدگاه مذکور با آیاتی که به پیروی از دلیل علم آور توصیه کرده متعارض است؛ مانند آیه ۳۶ اسراء / ۱۷: "و لاتَقفُ ما لَیسَ لَکَ بِهِ عِلمٌ" و همچنین آیاتی که به آوردن دلیل و برهان فرمان داده است؛ مانند "قل هاتوا بُرهـنَکُم".(بقره / ۲، ۱۱۱) از استناد به احادیث هم در جای خود پاسخ داده شده است.[۶۴].[۶۵]

جواز تقلید در اصول عقاید

برخی به جواز تقلید در اصول دین قائل شده‌اند.[۶۶] مستند این دیدگاه را برخی آیه ۱۴ حجرات / ۴۹ دانسته‌اند که در آن از اسلام آوردن اعراب بدون آنکه قلباً ایمان آورده باشند یاد شده است: "قالَتِ الاَعرابُ ءامَنّا قُل لَم تُؤمِنوا ولـکِن قولوا اَسلَمنا"، زیرا به نظر آنان مفاد آیه شامل موردی نیز می‌‌شود که شخصی با تقلید و بدون استدلال اسلام را پذیرفته باشد.[۶۷] دلیل دیگر قائلان به این نظریه، سیره پیامبر اکرم(ص) است، زیرا آن حضرت اقرار به شهادتین را در پذیرش اسلام کافی می‌‌دانست و نومسلمانان را به استدلال مکلف نمی‌کرد؛[۶۸] همچنین سیره مسلمانان را مؤید این دیدگاه دانسته‌اند، زیرا آنان برای اثبات اصول عقاید خود در پی استدلال نیستند، جز در مواردی که افرادی در معرض خطر گمراهی باشند یا به مناظره با دیگران نیاز باشد.[۶۹] با این همه، دیدگاه مزبور با آیات متعددی که ظن را برای به دست آوردن اصول اعتقادات کافی ندانسته و انسان‌ها را به تحصیل علم فراخوانده، سازگار نیست.[۷۰]

تفصیل میان قادر بر استدلال و غیر قادر

دیدگاه دیگر که در واقع از اقسام دیدگاه نخست به شمار می‌‌رود، آن است که افراد قادر به تحصیل نظر و استدلال در عقاید مکلف‌اند با برهان و دلیل و بدون تقلید عقاید خود را به دست آورند؛ ولی آنان که توانایی این کار را ندارند، می‌‌توانند اصول اعتقادی خود را از راه تقلید تحصیل کنند. این نظر را می‌‌توان از اطلاق آیاتی استفاده کرد که همگان را به تدبر و نظر کردن فراخوانده است؛ مانند "اَو لَم یَنظُروا فی مَلَکوتِ السَّمـوتِ والاَر ضِ"(اعراف / ۷، ۱۸۵) و "... و یُریکُم ءایـتِهِ لَعَلَّکُم تَعقِلون"(بقره / ۲، ۷۳ و نیز ۱۱۸، ۱۶۴، ۱۷۰ - ۱۷۱، ۲۴۲ و....) یا انسان‌ها را از پیروی از ظن و گمان در عقاید برحذر داشته: "اِنَّ الظَّنَّ لا یُغنی مِنَ الحَقِّ شیــا"(نجم / ۵۳، ۲۸ و اسراء / ۱۷، ۳۶) یا آیاتی که تکلیف را به اندازه توان افراد دانسته است؛ مانند آیه "لایُکَلِّفُ اللّهُ نَفسًا اِلاّ وُسعَها". (بقره / ۲، ۲۸۶ و نیز ۲۳۳) برخی بر این باورند که این دیدگاه از روایات اهل بیت(ع) نیز استفاده می‌‌شود.[۷۱].[۷۲]

تقلید در فروع

افزون بر اصول عقاید، انسان‌ها مکلف‌اند به فروع و احکام عملی اسلام نیز اعتقاد داشته و به آنها عمل کنند و امتثال این احکام از سه راه اجتهاداحتیاط یا تقلید از دیگران امکانپذیر است؛[۷۳] لیکن چون آموختن اجتهادی احکام شرعی به ادله متعدد مانند اختلال نظام معیشت جامعه، برای همگان میسر نیست [۷۴] و احتیاط کردن نیز برای همه امکان ندارد،[۷۵] تنها راه دستیابی عموم مردم به وظایف شرعی خود، تقلید از عالمان دینی است.[۷۶] فقهای مذاهب اسلامی درباره مشروعیت تقلید، آرای گوناگونی دارند؛ بیشتر فقیهان شیعه و اهل سنت تقلید را در فروع و احکام عملی جایز دانسته [۷۷] و در این مورد به ادله گوناگون از جمله آیات قرآن استناد کرده‌اند؛ مانند:

  1. آیه ۱۲۲ توبه / ۹ که به مسلمانان فرمان داده که عده ای از آنان برای تفقه در دین به مراکز دینی هجرت کنند تا پس از بازگشت، دیگران را انذار کنند: "فَلَولا نَفَرَ مِن کُلِّ فِرقَة مِنهُم طَـائِفَةٌ لِیَتَفَقَّهوا فِی الدّینِ و لِیُنذِروا قَومَهُم اِذا رَجَعوا اِلَیهِم لَعَلَّهُم یَحذَرون". این آیه بر وجوب هجرت برای تفقه در دین و انذار دلالت دارد و از آنجا که غرض از تفقه آموزش احکام الهی است، رجوع آنان به فقیهان و پذیرش فتوای آنان بر دیگران واجب است. در غیر این صورت امر به تفقه و انذار دیگران لغو خواهد بود.[۷۸] برخی فقها وجوب مراجعه جاهل به عالم و انذار پذیری از وی را به موردی مقید کرده‌اند که از سخن انذار کننده علم حاصل شود؛[۷۹] ولی شماری دیگر این دیدگاه را با توجه به اطلاق آیه و شمول آن نسبت به مواردی که برای فرد علم حاصل نشود، نپذیرفته‌اند.[۸۰]
  2. آیات ۴۳ نحل / ۱۶ و ۷ انبیاء / ۲۱ که خداوند در آن همگان را به پرسش از اهل ذکر در مجهولات فرمان داده است: "فَسـَلوا اَهلَ الذِّکرِ اِن کُنتُم لاتَعلَمون"[۸۱]. به نظر استدلال کنندگان به آیه، غرض از مراجعه به عالمان تنها آگاهی یافتن از احکام دین نیست، زیرا سؤال در این صورت لغو خواهد بود، بلکه غرض فهم احکام الهی و سپس عمل کردن بر اساس آن است.[۸۲] برخی استناد به این آیه را برای جواز تقلید نپذیرفته‌اند، با این استدلال که مراد آیه اهل بیت(ع) یا عالمان اهل کتاب اند[۸۳] یا آیه مربوط به اصول دین است نه فروع آن [۸۴] یا به مواردی اختصاص دارد که فرد از نص کتاب یا سنت بپرسد نه از فتوای فقیه.[۸۵] در برابر، استدلال کنندگان به آیه، اهل ذکر را عام و شامل هرگونه رجوع جاهل به عالم و تقلید جاهل از عالم دانسته‌اند.[۸۶]
  3. آیه ۵۹ نساء / ۴ که مسلمانان را به پیروی از خدا و رسول و صاحبان امر فرمان داده است: "اَطیعُوا اللّهَ و اَطیعُوا الرَّسولَ واُولِی الاَمرِ مِنکُم"، با این استدلال که مراد از صاحبان امر (اُولِی الاَمر) در آیه دانایان و عالمان هستند که غیر عالمان به پیروی از آنان مأمور شده‌اند؛[۸۷] ولی با توجه به اینکه در این آیه به طور مطلق اطاعت از اولی الامر واجب شده، این افراد باید معصوم باشند.[۸۸] مفسران امامیه [۸۹] بر اساس روایات اهل بیت(ع)[۹۰] مصداق انحصاری "اولی الامر" را امامان شیعه دانسته‌اند.

۴. آیه ۸۳ نساء / ۴ که خداوند در آن مسلمانان را برای کشف حقیقت امور به پیامبر و صاحبان امر ارجاع داده است: "و اِذَا جاءَهُم اَمرٌ مِنَ الاَمنِ اَوِ الخَوفِ اَذاعوا بِهِ و لَو رَدّوهُ اِلَی الرَّسولِ و اِلی اُولِی الاَمرِ مِنهُم لَعَلِمَهُ الَّذینَ یَستَنـبِطونَهُ مِنهُم"، با این توضیح که هرچند شأن نزول این آیه درباره اخبار مربوط به امنیت و شایعات ترس آور است؛[۹۱] ولی نیاز به هدایت رسول و اولواالامر، به این موارد اختصاص ندارد، بلکه گاهی جهل به موضوعات و احکام شرعی نیز موجب تحیر و سرگردانی می‌‌شود، از این رو بر پایه این آیه اوّلا فقها و عالمان دین وظیفه دارند احکام غیر منصوص را با توجه به نظایر آنها استنباط کنند و به افراد غیر عالم ارائه دهند. ثانیاً افراد ناآگاه به احکام شرعی نیز باید از عالمان صلاحیت دار تقلید کنند.[۹۲] افزون بر آیات قرآن، احادیث متعددی نیز تقلید از فقیهان را در فروع دین تجویز کرده‌اند؛ از جمله حدیثی مشهور که عموم شیعیان را به تقلید از فقهایی فرا خوانده است که مخالف هوای نفس و حافظ دین و مطیع امامان معصوم(ع) هستند؛[۹۳] یا حدیثی که مردم را در رخدادهای جدید به راویان حدیث ارجاع داده است [۹۴] یا روایتی که فقیهان پیرو امامان شیعه(ع) و باسابقه در نقل روایات را مرجع مردم برای دریافت احکام دین دانسته است [۹۵] و نیز احادیث فراوانی که امامان(ع) برخی از اصحاب فقیه خود را به حضور در مساجد و فتوا دادن ترغیب می‌‌کرده‌اند [۹۶] یا شیعیان را برای دریافت معارف دین به آنان ارجاع می‌‌دادند؛[۹۷] همچنین در این باره به سیره متشرعه[۹۸] و اجماع [۹۹] نیز استناد شده است.

در برابر این دیدگاه، برخی فقها تقلید در فروع دین را جایز ندانسته،[۱۰۰] به ادله ای از جمله آیات قرآن استدلال کرده‌اند؛ مانند آیاتی که از پیروی از عقیده ای بدون داشتن علم نهی کرده است: "ولاتَتَّبِعوا خُطُوتِ الشَّیطـنِ... * اِنَّما یَأمُرُکُم... واَن تَقولوا عَلَی اللّهِ ما لاتَعلَمون"(بقره / ۲، ۱۶۸ - ۱۶۹)؛ "ولا تَقفُ ما لَیسَ لَکَ بِهِ عِلمٌ"(اسراء / ۱۷، ۳۶) یا آیاتی که پیروی از ظن و گمان را نکوهیده است؛ مانند آیه ۳۶ یونس / ۱۰: "و ما یَتَّبِعُ اَکثَرُهُم اِلاّ ظَنـًّا اِنَّ الظَّنَّ لا یُغنی مِنَ الحَقِّ شیــًا"،[۱۰۱] زیرا تقلید از دیگران در احکام تنها موجب حصول ظن می‌‌شود و آیات یاد شده پیروی از ظن و گمان را مردود دانسته‌اند؛ همچنین به آیاتی که مشرکان را از تقلید نیاکان خود بازداشته استناد شده است؛ از جمله آیات ۲۳ - ۲۴ زخرف / ۴۳، با این استدلال که تقلید نهی شده در این آیات عام است و شامل تقلید از دیگران در احکام شرعی نیز می‌‌شود.[۱۰۲] در مقام نقد استدلال‌های مذکور گفته‌اند که اوّلا این آیات مربوط به اصول عقایدند که به حصول علم و یقین نیاز دارند و به احکام دین ارتباط ندارند.[۱۰۳] ثانیاً در فروع فقهی به موجب ادله قطعی، ظن [۱۰۴] و حتی گاهی شک [۱۰۵] کافی است، از این رو هرچند استنباط برای فقیه ظن آور باشد برای مقلد حجت و پیروی از آن واجب است. ثالثاً لزوم تحصیل علم در فروع دین برای همگان، موجب عسر و حرج شدید خواهد شد که به ادله عقلی و نقلی پذیرفته نیست.[۱۰۶] برخی برای جایز نبودن تقلید در احکام به آیه ۳۱ توبه / ۹ استناد کرده‌اند که عوام یهود را به سبب پیروی و تقلید از عالمان خود مذمت کرده است: "اِتَّخَذوا اَحبارَهُم ورُهبـنَهُم اَربابـًا مِن دونِ اللّه"، همچنان که در آیه ۶۷ احزاب / ۳۳ آمده که برخی جهنمیان عامل گمراهی خود را پیروی از رؤسا و بزرگان خود در دنیا می‌‌دانند: "و قالوا رَبَّنا اِنّا اَطَعنا سادَتَنا و کُبَراءَنا فَاَضَلّونَاالسَّبیلا".[۱۰۷] این ادله چنین نقد شده که علت نکوهش عوام یهود در آیه ۳۱ توبه / ۹ و نیز گمراه شدن جهنمیان، صِرف تقلید از عالمان و بزرگان نبوده است، بلکه مذمت آنان به سبب تقلید و پیروی آنها از عالمان و رؤسای گمراه خود با وجود علم به این گمراهی بوده است، چنان که در احادیث هم به این موضوع اشاره شده است.[۱۰۸] قائلان به ممنوعیت تقلید در احکام، به ادله دیگری مانند احادیث [۱۰۹] و نیز ادله عقلی [۱۱۰] استناد کرده‌اند که مخالفان به آنها پاسخ داده‌اند.[۱۱۱].[۱۱۲]

شرایط تقلید (مقلد، مقلد)

به نظر فقها، تقلید در احکام دین شرایطی دارد که تنها در صورت تحقق آنها تقلید صحیح خواهد بود. برخی از این شرایط مانند بلوغ، عقل و اسلام از شرایط عام تکلیف‌اند که باید طرفین تقلید از آن برخوردار باشند [۱۱۳] و برخی از شرایط ویژه موضوع تقلیدند. برخی از این شرایط اختصاصی که در قرآن به آنها اشاره شده مربوط به تقلید کننده و بیشتر مربوط به تقلید شوندگان‌اند.[۱۱۴]

شرایط تقلید کننده

افزون بر شرایط عمومی تکلیف یکی دیگر از شرایط مهم تقلید کننده جهل او به احکام شرعی و ناتوانی او بر استنباط آن هاست. برخی این شرط را از آیات ۴۳ نحل / ۱۶ و ۷ انبیاء / ۲۱ استفاده کرده‌اند که پرسش از "اهل ذکر" را به علم نداشتن سؤال کننده مشروط کرده است: "فَسـَلوا اَهلَ الذِّکرِ اِن کُنتُم لا تَعلَمون"[۱۱۵]، بر این اساس کسی که توانایی تحصیل علم و قدرت استنباط دارد، باید با تلاش خود احکام شرع را از منابع آن استنباط کند و تقلید او از دیگران جایز نیست.[۱۱۶] برخی برای جایز نبودن تقلید عالم از عالمی دیگر به آیاتی دیگر استناد کرده‌اند؛ از جمله آیه ۱۰ شوری / ۴۲ که در موارد اختلاف نظر انسان‌ها، آنان را به داوری خداوند ارجاع داده است: "و مَا اختَلَفتُم فیهِ مِن شَیء فَحُکمُهُ اِلَی اللّه"، آیه ۸۳ نساء / ۴ که از ارجاع برخی امور به پیامبر(ص) و اولواالامر یاد کرده است: "و اِذَا جاءَهُم اَمرٌ مِنَ الاَمنِ اَوِ الخَوفِ اَذاعوا بِهِ ولَو رَدّوهُ اِلَی الرَّسولِ واِلی اُولِی الاَمرِ مِنهُم لَعَلِمَهُ الَّذینَ یَستَنـبِطونَهُ" و آیه ۵۹ نساء / ۴ که مسلمانان را هنگام اختلاف نظر و منازعه به خدا و پیامبر(ص) ارجاع داده است: "فَاِن تَنـزَعتُم فی شَیء فَرُدّوهُ اِلَی اللّهِ والرَّسولِ".[۱۱۷] به نظر استدلال کنندگان، در این آیات خداوند افراد را در موارد اختلاف و تنازع تنها به خدا و پیامبر(ص) و اولواالامر ارجاع داده نه به دیگری. در برابر، برخی فقها تقلید عالم از عالمی دیگر را در مواردی که وی دانایی بالفعل ندارد، جایز یا واجب دانسته‌اند.[۱۱۸] از جمله مستندات اینان آیه ۴۳ نحل / ۱۶ است که نادانان را به پرسش از اهل ذکر فرمان داده است، زیرا شخص عالم در مواردی که علم او ناقص است، عالم به شمار نمی‌رود، از این رو سؤال و تقلید او از دیگران جایز است.[۱۱۹] شماری دیگر، تقلید عالم از عالم را در مواردی که عالم نیاز به حکمی شرعی دارد و فرصت استنباط ندارد، جایز دانسته‌اند.[۱۲۰].[۱۲۱]

شرایط تقلید شونده

علم و فقاهت

تقلید شونده باید از علم و قدرت اجتهاد برخوردار باشد.[۱۲۲] این شرط از برخی آیات قرآن استفاده می‌‌شود؛ از جمله ۱۲۲ توبه / ۹ که برخورداری از فقاهت در دین را برای انذار ضروری دانسته است: "لِیَتَفَقَّهوا فِی الدّینِ ولِیُنذِروا قَومَهُم اِذا رَجَعوا اِلَیهِم"؛[۱۲۳] همچنین این شرط از آیات ۴۳ نحل / ۱۶ و ۷ انبیاء / ۲۱ که اهل ذکر را مرجع افراد ناآگاه دانسته استفاده می‌‌شود،[۱۲۴] افزون بر این، در احادیث متعدد تقلید تنها از عالمان و فقیهان تجویز شده است.[۱۲۵] فقها درباره اینکه آیا علم فقیه به همه ابواب فقهی لازم است یا علم نسبی نیز کافی است اختلاف نظر دارند؛ بیشتر فقهای امامی به لزوم اجتهاد مطلق تقلید شونده [۱۲۶] و شماری از آنها به کفایت تفقه در برخی ابواب فقهی [۱۲۷] قائل‌اند.[۱۲۸]

اسلام و ایمان

شرط مسلمان بودن [۱۲۹] و هدایت یافتگی مفتی به راه حق را می‌‌توان از آیات متعددی دریافت؛ از جمله ۳۵ یونس / ۱۰ که تنها هدایت یافتگان را شایسته پیروی دانسته است: "اَفَمَن یَهدی اِلَی الحَقِّ اَحَقُّ اَن یُتَّبَعَ اَمَّن لا یَهِدّی اِلاّ اَن یُهدی فَما لَکُم کَیفَ تَحکُمون". در آیه ۲۱ یس / ۳۶ نیز مؤمنان به پیروی از هدایت یافتگان مأمور شده اند: "اِتَّبِعوا مَن لا یَسـَلُکُم اَجرًا وهُم مُهتَدون"(نیز آیه ۹۰ انعام / ۶)؛ همچنین این نکته از مفهوم آیاتی دیگر استفاده می‌‌شود؛ از جمله آیاتی که مشرکان را از تقلید نیاکان گمراه خود منع کرده؛ مانند ۱۰۴ مائده / ۵، ۱۷۰ بقره / ۲، و ۲۴ زخرف / ۴۳ یا آیاتی که اهل کتاب را به جهت تقلید عالمان گمراه خود مذمت کرده است؛[۱۳۰] مانند ۳۱ توبه / ۹. افزون بر این برخی فقهای امامی، با استناد به احادیث، ایمان یعنی شیعه بودن تقلید شونده را نیز شرط دانسته‌اند.[۱۳۱].[۱۳۲]

عدالت

مستند شرط عدالت و دوری کردن از گناه [۱۳۳] به نظر برخی فقها، آیه ۶ حجرات / ۴۹ است که جست و جو و تحقیق را درباره خبر فاسق لازم شمرده است: "اِن جاءَکُم فاسِقٌ بِنَبَإ فَتَبَیَّنوا"، زیرا واژه "خبر" در این آیه شامل فتوای فقیه نیز می‌‌شود؛[۱۳۴] همچنین برخی با توجه به آیاتی که گناه را نوعی ستم شمرده (طلاق / ۶۵، ۱) و از اعتماد کردن بر ستمکاران نهی کرده (هود / ۱۱، ۱۱۳) عدالت را در مفتی شرط دانسته و تقلید از غیر عادل را جایز ندانسته‌اند.[۱۳۵] این شرط را از احادیث نیز می‌‌توان استفاده کرد؛ از جمله احادیثی که شرایطی مانند امانتداری [۱۳۶] حافظ دین بودن، مخالفت با هوای نفس و مطیع اوامر خدا و رسول بودن [۱۳۷] را برای مقلَّد ذکر کرده است؛[۱۳۸] همچنین به سیره متشرعه که در مناصب پایین تری مانند امامت جماعت شرط عدالت را لازم دانسته‌اند، استناد شده است.[۱۳۹].[۱۴۰]

اعلمیت

شرط اعلم بودن مفتی از دیگران [۱۴۱] به نظر برخی از آیات ۱۷ - ۱۸ زمر / ۳۹ استفاده می‌‌شود که در آنها پیروی از بهترین سخن و دیدگاه از ویژگی‌های بندگان هدایت یافته به شمار رفته است: "فَبَشِّر عِباد * اَلَّذینَ یَستَمِعونَ القَولَ فَیَتَّبِعونَ اَحسَنَهُ اُولـئِکَ الَّذینَ هَدهُمُ اللّهُ واُولـئِکَ هُم اولوا الاَلبـب"، زیرا نظر مجتهدِ اعلم نیکوتر و به حق و صواب نزدیک‌تر است، از این رو براساس آیه یاد شده پیروی از او لازم است؛[۱۴۲] همچنین برای اثبات این شرط به آیه ۹ زمر / ۳۹ که دانایان را با نادانان برابر ندانسته استناد شده است: "هَل یَستَوِی الَّذینَ یعلَمونَ والَّذینَ لا یَعلَمونَ"، زیرا مجتهد عالم با مجتهد اعلم برابر نیست، بلکه صاحب علم کمتر نسبت به آن بخش از معلومات اعلم که او بدان‌ها آگاهی ندارد، جاهل به شمار می‌‌رود، پس به موجب این آیه، تقلید باید از اعلم صورت گیرد؛[۱۴۳] همچنین این شرط از آیات متعددی استفاده می‌‌شود که در آنها انسان‌ها به پیروی و اطاعت از خداوند ـ از آن رو که علم او فراتر از دیگران است ـ فراخوانده شده اند: "ءَاَنتُم اَعلَمُ اَمِ اللّهُ"(بقره / ۲، ۱۴۰ و نیز کهف / ۱۸، ۱۹، ۲۱ و...)، زیرا ملاک موجود در این آیه در مورد تقلید از اعلم هم صادق است، پس باید سخن و عقیده او بر غیر اعلم مقدم باشد. به علاوه، آیات ۶۶ - ۶۹ کهف / ۱۸ که از التزام حضرت موسی(ع) ـ با وجود نبوت ـ به پیروی از حضرت خضر را دربردارد، می‌‌تواند به گونه ای مشعر به این مطلب باشد: "قالَ لَهُ موسی هَل اَتَّبِعُکَ عَلی اَن تُعَلِّمَنِ مِمّا عُلِّمتَ رُشدا * قالَ سَتَجِدُنی اِن شاءَ اللّهُ صابِرًا و لااَعصی لَکَ اَمرا"[۱۴۴]. در برخی احادیث منقول از امامان(ع) نیز تقلید و پیروی از اعلم لازم شمرده شده است؛ مثلا امام صادق(ع) شیعیان را در مورد اختلاف حکم دو فقیه به عادل ترین، فقیه ترین و صادق ترین آن دو ارجاع داده‌اند [۱۴۵] یا حدیثی که دعوت به سوی خویش را با وجود فرد داناتر نوعی بدعت خوانده است.[۱۴۶] اقتضای حکم عقل و سیره عقلا نیز رجوع به فتوای اعلم است.[۱۴۷] در برابر، برخی فقها برآن‌اند که تقلید از اعلم لازم نیست و می‌‌توان از هر فقیه و عالمی هرچند اعلم نباشد تقلید کرد.[۱۴۸] برخی به اطلاق آیات ۴۳ نحل / ۱۶ و ۷ انبیاء / ۲۱ استناد جسته‌اند، زیرا در این آیات پیروی و تقلید به اعلم بودن فرد مشروط نشده است.[۱۴۹] پیروان این دیدگاه به احادیث هم استناد کرده‌اند؛[۱۵۰] از جمله احادیثی که در آنها امامان شیعه(ع) مردم را به فقهای متعدد ـ که از نظر علمی همرتبه نبودند ـ ارجاع داده‌اند.[۱۵۱].[۱۵۲]

حیات

به نظر بسیاری از فقها زنده بودن مفتی از شرایط مهم تقلید است.[۱۵۳] از جمله مستندات آن را آیات ۱۲۲ توبه / ۹ و ۴۳ نحل / ۱۶ و ۷ انبیاء / ۲۱ دانسته‌اند، زیرا عنوان "مُنْذِر" و "اهل ذکر" در این آیات در مفتی زنده ظهور دارد؛[۱۵۴] همچنین تعابیر احادیث را مؤید این دیدگاه دانسته‌اند.[۱۵۵] در برابر، برخی فقها تقلید از مرده را جایز دانسته، برآن‌اند که اطلاق آیات مذکور شامل فقیه غیر زنده نیز می‌‌شود،[۱۵۶] زیرا پرسش از اهل ذکر در آیه ۴۳ نحل / ۱۶ موضوعیتی ندارد، بلکه مراد از آن رجوع به عالم با هدف برطرف شدن جهل است و رجوع به کتاب عالم میت یا فتوای او نیز این هدف را برآورده می‌‌کند.[۱۵۷]انذار در آیه ۱۲۲ توبه / ۹ نیز شامل انذار شخص مرده به گونه با واسطه و غیر مستقیم مانند خواندن کتاب او یا شنیدن انذار او از فردی دیگر می‌‌شود.[۱۵۸] برخی نیز با استناد به آیه ۹ زمر / ۳۹ گفته‌اند که ملاک در تقلید تبعیت و پذیرش بهترین گفتار است و این امر به مفتی زنده اختصاص ندارد، بلکه چه بسا بهترینسخن و حکم از آنِ فقیه میت باشد.[۱۵۹].[۱۶۰]

تقلید در فرهنگ‌نامه پیامبر در قرآن کریم

منظور آن دسته از آیاتی است که در پاسخ پیامبر مشرکان مسئله تقلید از دیگران را مطرح می‌کنند و قرآن به آن پاسخ می‌دهد.

  1. ﴿بَلْ قَالُوا إِنَّا وَجَدْنَا آبَاءَنَا عَلَى أُمَّةٍ وَإِنَّا عَلَى آثَارِهِمْ مُهْتَدُونَ * وَكَذَلِكَ مَا أَرْسَلْنَا مِنْ قَبْلِكَ فِي قَرْيَةٍ مِنْ نَذِيرٍ إِلَّا قَالَ مُتْرَفُوهَا إِنَّا وَجَدْنَا آبَاءَنَا عَلَى أُمَّةٍ وَإِنَّا عَلَى آثَارِهِمْ مُقْتَدُونَ * قَالَ أَوَلَوْ جِئْتُكُمْ بِأَهْدَى مِمَّا وَجَدْتُمْ عَلَيْهِ آبَاءَكُمْ قَالُوا إِنَّا بِمَا أُرْسِلْتُمْ بِهِ كَافِرُونَ[۱۶۱]

نکات در این آیات:

  1. تقلید مشرکان عصر پیامبر اسلام از نیاکان خویش: ﴿إِنَّا وَجَدْنَا آبَاءَنَا عَلَى أُمَّةٍ وَإِنَّا عَلَى آثَارِهِمْ مُهْتَدُونَ[۱۶۲] همانند مشرکان عصر پیامبران پیشین مطرح گردیده است: ﴿مَا أَرْسَلْنَا مِنْ قَبْلِكَ فِي قَرْيَةٍ مِنْ نَذِيرٍ إِلَّا قَالَ مُتْرَفُوهَا إِنَّا وَجَدْنَا آبَاءَنَا عَلَى أُمَّةٍ وَإِنَّا عَلَى آثَارِهِمْ مُقْتَدُونَ[۱۶۳]
  2. استدلال پیامبر اسلام بر باطل بودن این گونه تقلید ذکر گردیده است: ﴿أَوَلَوْ جِئْتُكُمْ بِأَهْدَى مِمَّا وَجَدْتُمْ عَلَيْهِ آبَاءَكُمْ[۱۶۴][۱۶۵].

جستارهای وابسته

منابع

  1. سعیدیان‌فر و ایازی، فرهنگ‌نامه پیامبر در قرآن کریم
  2. یوسفی مقدم، محمد صادق، تقلید، دائرة المعارف قرآن کریم ج۸

پانویس

 با کلیک بر فلش ↑ به محل متن مرتبط با این پانویس منتقل می‌شوید:  

  1. التحقیق، ج ۹، ص ۳۰۶، "قلد".
  2. مقاییس اللغه، ج ۵، ص ۱۹؛ لسان العرب، ج ۳، ص ۳۶۵ - ۳۶۷؛ مجمع البحرین، ج ۳، ص ۵۴۰ - ۵۴۱، "قلد".
  3. المصباح، ص ۵۱۳؛ التحقیق، ج ۹، ص ۳۰۶، "قلد".
  4. المصباح، ص ۵۱۲ - ۵۱۳؛ لسان العرب، ج ۳، ص ۳۶۵ - ۳۶۷؛ مجمع البحرین، ج ۳، ص ۵۴۰ - ۵۴۱، "قلد".
  5. لغت نامه، ج ۵، ص ۶۸۸۵؛ فرهنگ بزرگ سخن، ج ۳، ص ۱۸۳۶، "تقلید".
  6. فرهنگ علوم سیاسی، ص ۸۰.
  7. جواهر الکلام، ج ۱۸، ص ۵۷ - ۵۸؛ المغنی، ج ۳، ص ۵۷۴؛ القاموس الفقهی، ص ۳۰۸.
  8. المستصفی، ص ۳۷۰، ۳۷۲؛ معارج الاصول، ص ۱۹۹؛ القاموس الفقهی، ص ۳۰۸.
  9. العروة الوثقی، ج ۱، ص ۴؛ التنقیح، ج ۱، ص ۷۸؛ مصباح الاصول، ج ۳، ص ۴۴۷.
  10. مستمسک العروه، ج ۱، ص ۹۹؛ نهایة الاحکام، ج ۱، ص ۳۹۸؛ معالم الدین، ص ۲۳۶.
  11. مصباح المنهاج، ص ۲۱.
  12. مصطلحات الفقه، ص ۱۵۷؛ الرسالة السعدیه، ص ۹؛ مجمع البحرین، ج ۳، ص ۵۴۱.
  13. رسائل کرکی، ج ۳، ص ۱۷۵؛ العروة الوثقی، ج ۱، ص ۸.
  14. جامع المقاصد، ج ۲، ص ۷۲؛ الحدائق، ج ۶، ص ۴۰۵؛ اعانة الطالبین، ج ۲، ص ۷۰.
  15. التقلید، ص ۷۱.
  16. العده، ج ۳، ص ۱۱۶؛ المحصول، ج ۶، ص ۹۱؛ الاجتهاد والتقلید، خویی، ص ۹۱.
  17. القواعد والفوائد، ج ۱، ص ۳۱۹؛ الاحکام، ج ۴، ص ۲۰۵؛ نضد القواعد الفقهیه، ص ۴۸۹.
  18. الاحکام، ج ۴، ص ۲۲۵؛ مستمسک العروه، ج ۱، ص ۴۶؛ الاجتهاد و التقلید، خویی، ص ۴۱۳.
  19. فرائد الاصول، ج ۱، ص ۵۷۳؛ القواعد و الفوائد، ج ۱، ص ۳۱۹.
  20. یوسفی مقدم، محمد صادق؛ مقاله "تقلید"؛ دائرة المعارف قرآن کریم ج۸.
  21. یوسفی مقدم، محمد صادق؛ مقاله "تقلید"؛ دائرة المعارف قرآن کریم ج۸.
  22. یوسفی مقدم، محمد صادق؛ مقاله "تقلید"؛ دائرة المعارف قرآن کریم ج۸.
  23. التبیان، ج ۹، ص ۱۹۲؛ مجمع البیان، ج ۵، ص ۱۳۲؛ الصافی، ج ۴، ص ۳۸۷.
  24. جامع البیان، ج ۸، ص ۲۰۱؛ المیزان، ج ۸، ص ۷۲؛ التفسیر الکبیر، ج ۱۴، ص ۲۲۵.
  25. التبیان، ج ۴، ص ۳۸؛ فقه القرآن، ج ۲، ص ۲۹۱؛ تفسیر قرطبی، ج ۶، ص ۳۳۵ - ۳۳۶.
  26. یوسفی مقدم، محمد صادق؛ مقاله "تقلید"؛ دائرة المعارف قرآن کریم ج۸.
  27. مجمع البیان، ج ۱، ص ۲۷۹؛ تفسیر قرطبی، ج ۲، ص ۶ - ۷؛ تفسیر ابن کثیر، ج ۱، ص ۱۲۲.
  28. الکافی، ج ۱، ص ۵۳؛ وسائل الشیعه، ج ۲۷، ص ۱۲۵، ۱۳۲؛ نورالثقلین، ج ۲، ص ۲۰۹.
  29. یوسفی مقدم، محمد صادق؛ مقاله "تقلید"؛ دائرة المعارف قرآن کریم ج۸.
  30. فتح الباری، ج ۴، ص ۸۱.
  31. سنن ابی داود، ج ۲، ص ۱۶۲؛ عوالی اللئالی، ج ۴، ص ۶۲.
  32. وسائل الشیعه، ج ۲۷، ص ۱۴۰ - ۱۵۰؛ مستدرک الوسائل، ج ۱۷، ص ۳۱۳ - ۳۱۵؛ بحارالانوار، ج ۲، ص ۲۵۱.
  33. وسائل الشیعه، ج ۱۶، ص ۲۳۴؛ بحارالانوار، ج ۲، ص ۱۲۲؛ میزان الحکمه، ج ۳، ص ۲۳۷۳.
  34. الاحتجاج، ج ۲، ص ۲۶۳؛ وسائل الشیعه، ج ۲۷، ص ۱۳۱؛ بحارالانوار، ج ۲، ص ۸۸.
  35. وسائل الشیعه، ج ۲۷، ص ۱۴۰؛ الاحتجاج، ج ۲، ص ۲۸۳؛ بحارالانوار، ج ۲، ص ۹۰.
  36. رسائل المرتضی، ج ۱، ص ۳۸ - ۴۵؛ ر. ک: الاجتهاد والتقلید، خویی.
  37. تاریخ حصر الاجتهاد، ص ۱۹ - ۲۷؛ دانشنامه جهان اسلام، ج ۷، ص ۷۹۰.
  38. تاریخ حصر الاجتهاد، ص ۱۹ - ۲۷؛ دانشنامه جهان اسلام، ج ۷، ص ۷۹۰.
  39. یوسفی مقدم، محمد صادق؛ مقاله "تقلید"؛ دائرة المعارف قرآن کریم ج۸.
  40. یوسفی مقدم، محمد صادق؛ مقاله "تقلید"؛ دائرة المعارف قرآن کریم ج۸.
  41. الاحکام، ج ۴، ص ۲۲۸.
  42. الاحکام، ج۴، ص۲۲۸؛ الاجتهاد والتقلید، خویی، ص ۴۱۱؛ مبادی الوصول، ص ۲۴۶؛ المحصول، ج ۶، ص ۹۱.
  43. الموسوعة الذهبیه، ج ۱۰، ص ۲۴۱ - ۲۴۲؛ فتح الباری، ج ۱۳، ص ۲۹۵.
  44. مجمع البیان، ج ۳، ص ۴۳۳ - ۴۳۴؛ التبیان، ج ۲، ص ۷۷؛ تفسیر المنار، ج ۲، ص ۹۳.
  45. احکام القرآن، ج ۳، ص ۵؛ التفسیر الکبیر، ج ۲۴، ص ۱۴۲؛ التبیان، ج ۴، ص ۱۸۹.
  46. مجمع البیان، ج ۹، ص ۷۶؛ المیزان، ج ۱۸، ص ۹۶.
  47. التبیان، ج ۱، ص ۴۱۱؛ مجمع البیان، ج ۱، ص ۳۵۰؛ المنیر، ج ۱، ص ۲۷۸.
  48. التبیان، ج ۳، ص ۲۷۰؛ مجمع البیان، ج ۳، ص ۱۴۱؛ المنیر، ج ۵، ص ۱۷۳.
  49. التبیان، ج ۳، ص ۲۷۰، ج ۵، ص ۴۵؛ التفسیر الکبیر، ج ۱۰، ص ۱۹۷؛ الرسالة السعدیه، ص ۱۰ - ۱۲.
  50. التبیان، ج ۴، ص ۳۹۱؛ مجمع البیان، ج ۴، ص ۲۴۸؛ معارج الاصول، ص ۱۹۹.
  51. مبادی الوصول، ص ۲۴۷؛ المحصول، ج ۶، ص ۹۱؛ عمدة القاری، ج ۲، ص ۳۹.
  52. التبیان، ج ۷، ص ۴۴۷؛ کشاف القناع، ج ۶، ص ۳۸۹.
  53. مجمع البیان، ج ۵، ص ۱۶؛ المیزان، ج ۹، ص ۱۵۶؛ البحرالمحیط، ج ۵، ص ۳۷۵.
  54. مختلف الشیعه، ج ۳، ص ۳۰۹؛ الاقطاب الفقهیه، ص ۱۶۲؛ الاجتهاد و التقلید، صدر، ص ۲۱۰ - ۲۱۱.
  55. معالم الدین، ص ۲۴۳؛ فرائد الاصول، ج ۱، ص ۵۷۲ - ۵۷۳؛ المنیر، ج ۱، ص ۲۰۰ - ۲۰۱.
  56. قواعدالمرام، ص ۲۸، ۳۰؛ نهج الحق، ص ۵۱؛ النافع یوم الحشر، ص ۱۸ - ۲۰.
  57. معالم الدین، ص ۲۴۳؛ فتح الباری، ج ۱۳، ص ۲۹۵؛ رسائل کرکی، ج ۳، ص ۱۷۴ - ۱۷۶.
  58. بحارالانوار، ج ۶۶، ص ۱۳۳؛ المعالم الجدیدة للاصول، ص ۴۱؛ منیة المرید، ص ۳۷۷.
  59. بحارالانوار، ج ۶۶، ص ۱۳۳.
  60. یوسفی مقدم، محمد صادق؛ مقاله "تقلید"؛ دائرة المعارف قرآن کریم ج۸.
  61. تفسیر قرطبی، ج ۲، ص ۲۱۲؛ بحارالانوار، ج ۶۶، ص ۱۳۳.
  62. المستصفی، ص ۳۷۲؛ بحارالانوار، ج ۶۶، ص ۱۳۵.
  63. الاحکام، ج ۴، ص ۲۴۴؛ بحارالانوار، ج ۶۶، ص ۱۳۵.
  64. بحارالانوار، ج ۶۶، ص ۱۳۶.
  65. یوسفی مقدم، محمد صادق؛ مقاله "تقلید"؛ دائرة المعارف قرآن کریم ج۸.
  66. شرح الازهار، ج ۱، ص ۴؛ المحصول، ج ۶، ص ۹۱.
  67. الاجتهاد والتقلید، صدر، ص ۲۰۹.
  68. معالم الدین، ص ۲۴۳؛ الاجتهاد والتقلید، صدر، ص ۲۰۸.
  69. الاجتهاد و التقلید، صدر، ص ۲۰۹.
  70. یوسفی مقدم، محمد صادق؛ مقاله "تقلید"؛ دائرة المعارف قرآن کریم ج۸.
  71. شرح اصول کافی، ج ۱، ص ۷۸؛ ج ۲، ص ۴.
  72. یوسفی مقدم، محمد صادق؛ مقاله "تقلید"؛ دائرة المعارف قرآن کریم ج۸.
  73. مستمسک العروه، ج ۱، ص ۶؛ منهاج الصالحین، ج ۱، ص ۵ - ۶؛ الاجتهاد و التقلید، خویی، ص ۸۴.
  74. الرسالة السعدیه، ص ۱۰؛ الموسوعة الفقهیه، ج ۱۳، ص ۱۶۱.
  75. الاجتهاد و التقلید، خویی، ص ۸۴.
  76. الاجتهاد و التقلید، خویی، ص ۸۴.
  77. العروة الوثقی، ج ۱، ص ۵۷؛ الموسوعة الفقهیه، ج ۱۳، ص ۱۶۱؛ المحصول، ج ۶، ص ۷۳.
  78. کفایة الاصول، ص ۲۹۸؛ الاجتهاد و التقلید، خویی، ص ۸۵؛ مصباح المنهاج، ص ۱۰.
  79. نهایة الافکار، ج ۴، ص ۲۴۳.
  80. الاجتهاد و التقلید، خویی، ص ۸۵؛ فرائد الاصول، ج ۱، ص ۲۷۷؛ فوائد الاصول، ج ۳، ص ۱۸۵.
  81. الاصول العامه للفقه المقارن، ص ۶۴۵؛ کشاف القناع، ج ۶، ص ۳۸۷؛ تفسیر قرطبی، ج ۱۱، ص ۲۷۲.
  82. الاجتهاد و التقلید، خویی، ص ۸۸.
  83. الاجتهاد و التقلید، خویی، ص ۲۳۰.
  84. نهایة الافکار، ج ۴، ص ۲۴۳؛ الاجتهاد والتقلید، خویی، ص ۸۹.
  85. فتح القدیر، ج ۳، ص ۳۹۹.
  86. الاجتهاد والتقلید، خویی، ص ۸۹ - ۹۰؛ مصباح الاصول، ج ۳، ص ۴۴۹؛ الفصول فی الاصول، ج ۴، ص ۲۷۹.
  87. الاحکام، ج ۴، ص ۲۰۶.
  88. التفسیر الکبیر، ج ۱۰، ص ۱۴۴.
  89. مجمع البیان، ج ۳، ص ۱۱۴؛ المیزان، ج ۴، ص ۳۹۸.
  90. الکافی، ج ۱، ص ۲۷۶؛ الاحتجاج، ج ۱، ص ۲۳۴؛ وسائل الشیعه، ج ۲۷، ص ۷۴.
  91. مجمع البیان، ج ۳، ص ۱۴۲، جامع البیان، ج ۵، ص ۲۴۶ - ۲۴۷.
  92. ر. ک: احکام القرآن، ج ۲، ص ۲۷۰ - ۲۷۱.
  93. وسائل الشیعه، ج ۲۷، ص ۱۳۱؛ الاحتجاج، ج ۲، ص ۲۶۳؛ بحارالانوار، ج ۲، ص ۸۸.
  94. المحاسن، ج ۱، ص ۱؛ کمال الدین، ص ۴۸۴؛ وسائل الشیعه، ج ۲۷، ص ۱۴۰.
  95. وسائل الشیعه، ج ۲۷، ص ۱۵۱.
  96. وسائل الشیعه، ج ۲۷، ص ۱۴۸؛ بحارالانوار، ج ۲، ص ۱۲۲؛ میزان الحکمه، ج ۳، ص ۲۳۷۳ - ۲۳۷۴.
  97. وسائل الشیعه، ج ۲۷، ص ۱۴۷؛ الفصول المهمه، ج ۱، ص ۵۹۰؛ بحارالانوار، ج ۲، ص ۲۵۱.
  98. نهایة الافکار، ج ۴، ص ۲۴۱.
  99. معارج الاصول، ص ۱۹۷.
  100. المحصول، ج ۶، ص ۷۸ - ۷۹؛ معارج الاصول، ص ۱۹۷.
  101. معارج الاصول، ص ۱۹۸.
  102. ر. ک: المحصول، ج ۶، ص ۷۸.
  103. زبدة البیان، ص ۳۴۵؛ الاجتهاد و التقلید، خویی، ص ۹۱.
  104. زبدة البیان، ص ۳۴۶ - ۳۴۷؛ المحصول، ج ۶، ص ۸۵؛ الاحکام، ج ۴، ص ۲۰۵.
  105. فرائد الاصول، ج ۱، ص ۵۷۳.
  106. زبدة البیان، ص ۳۴۷.
  107. الموسوعة الفقهیه، ج ۱۳، ص ۱۶۱.
  108. الکافی، ج ۱، ص ۵۳؛ وسائل الشیعه، ج ۲۷، ص ۱۲۵؛ نورالثقلین، ج ۲، ص ۲۰۹.
  109. المحصول، ج ۶، ص ۷۸.
  110. المحصول، ج ۶، ص ۷۸؛الذریعه، ج ۲، ص ۷۹۷؛ الاحکام، ج ۴، ص ۲۳۶.
  111. معارج الاصول، ص ۱۹۹ - ۲۰۰؛ المحصول، ج ۶، ص ۷۸ - ۷۹؛ الذریعه، ج ۲، ص ۷۹۸.
  112. یوسفی مقدم، محمد صادق؛ مقاله "تقلید"؛ دائرة المعارف قرآن کریم ج۸.
  113. مصباح المنهاج، ص ۲۴ - ۳۰؛ الاجتهاد والتقلید، خویی، ص ۲۱۷؛ الاجتهاد و التقلید، صدر، ص ۱۰۱ - ۱۰۷.
  114. یوسفی مقدم، محمد صادق؛ مقاله "تقلید"؛ دائرة المعارف قرآن کریم ج۸.
  115. تبصرة الفقهاء، ج ۱، ص ۱۴.
  116. کشف الاسرار، ج ۱، ص ۴۵۴؛ الکاشف، ج ۱، ص ۲۶۰.
  117. روضة الناظر، ج ۲، ص ۳۷۵ - ۳۷۶؛ کشف الاسرار، ج ۱، ص ۴۵۴.
  118. کشف الاسرار، ج ۱، ص ۴۵۴؛ المنیر، ج ۱۴، ص ۱۴۸.
  119. المنیر، ج ۱۴، ص ۱۴۸؛ روضة الناظر، ج ۲، ص ۳۷۵.
  120. کشف الاسرار، ج ۱، ص ۴۵۴؛ تبصرة الفقهاء، ج ۱، ص ۱۴.
  121. یوسفی مقدم، محمد صادق؛ مقاله "تقلید"؛ دائرة المعارف قرآن کریم ج۸.
  122. مصباح المنهاج، ص ۳۴.
  123. الاجتهاد والتقلید، خویی، ص ۲۲۸.
  124. مصباح الاصول، ج ۳، ص ۴۴۹؛ الفصول فی الاصول، ج ۴، ص ۲۷۹.
  125. وسائل الشیعه، ج ۲۷، ص ۱۲۳ - ۱۳۱؛ کمال الدین، ص ۴۸۴؛ خاتمة المستدرک، ج ۲، ص ۹.
  126. تحریر العروة الوثقی، ج ۱، ص ۳۱؛ الاجتهاد والتقلید، خویی، ص ۲۲۷؛ الاجتهاد والتقلید، صدر، ص ۱۱۵ - ۱۱۶.
  127. الاجتهاد و التقلید، صدر، ص ۱۱۶.
  128. یوسفی مقدم، محمد صادق؛ مقاله "تقلید"؛ دائرة المعارف قرآن کریم ج۸.
  129. الاجتهاد و التقلید، صدر، ص ۱۰۷.
  130. الکافی، ج ۱، ص ۵۳؛ وسائل الشیعه، ج ۲۷، ص ۱۲۵، ۱۳۲؛ نورالثقلین، ج ۲، ص ۲۰۹.
  131. الاجتهاد و التقلید، خویی، ص ۲۱۸؛ مصباح المنهاج، ص ۳۰.
  132. یوسفی مقدم، محمد صادق؛ مقاله "تقلید"؛ دائرة المعارف قرآن کریم ج۸.
  133. الاصول العامة للفقه المقارن، ص ۶۴۹؛ الاجتهاد والتقلید، صدر، ص ۱۱۰؛ فتح العزیز، ج ۳، ص ۲۳۱.
  134. مصباح المنهاج، ص ۳۷؛ الاجتهاد و التقلید، صدر، ص ۱۱۱ - ۱۱۲.
  135. الاجتهاد والتقلید، صدر، ص ۱۱۲.
  136. الکافی، ج ۱، ص ۳۳۰؛ وسائل الشیعه، ج ۲۷، ص ۱۳۸؛ بحارالانوار، ج ۵۱، ص ۳۴۸.
  137. وسائل الشیعه، ج ۲۷، ص ۱۳۱؛ الاحتجاج، ج ۲، ص ۲۶۳؛ بحارالانوار، ج ۲، ص ۸۸.
  138. الاجتهاد و التقلید، صدر، ص ۱۱۱.
  139. الاجتهاد والتقلید، خویی، ص ۲۲۱ - ۲۲۳.
  140. یوسفی مقدم، محمد صادق؛ مقاله "تقلید"؛ دائرة المعارف قرآن کریم ج۸.
  141. نهایة الافکار، ج ۴، ص ۲۴۸؛ مصباح الاصول، ج ۳، ص ۴۵۱؛ الاجتهاد و التقلید، خویی، ص ۱۳۳.
  142. تبصرة الفقهاء، ج ۱، ص ۱۱ - ۲۱.
  143. تبصرة الفقهاء، ج ۱، ص ۲۱.
  144. پژوهشهای قرآنی، ش ۴، ص ۹۴ - ۹۷، "گستره مباحث فقهی قرآن".
  145. الکافی، ج ۱، ص ۶۸؛ من لایحضره الفقیه، ج ۳، ص ۹؛ تهذیب الاحکام، ج ۶، ص ۳۰۲.
  146. تحف العقول، ص ۳۷۵؛ مستدرک الوسائل، ج ۱۱، ص ۳۰؛ بحارالانوار، ج ۲، ص ۳۰۸.
  147. الاجتهاد و التقلید، خویی، ج ۱، ص ۱۴۲؛ الاجتهاد و التقلید، صدر، ص ۱۷۱.
  148. الاجتهاد والتقلید، صدر، ص ۱۸۳؛ الاحکام، ج ۴، ص ۲۳۷؛ روضة الناظر، ج ۲، ص ۳۸۵.
  149. تهذیب الاصول، ج ۳، ص ۱۷۶ و ۱۷۷؛ نهایة الافکار، ج ۴، ص ۲۴۸ - ۲۴۹؛ مصباح الاصول، ج ۳، ص ۴۵۶.
  150. الاجتهاد والتقلید، صدر، ص ۱۸۳.
  151. وسائل الشیعه، ج ۲۷، ص ۱۴۴ - ۱۴۶؛ مستدرک الوسائل، ج ۱۷، ص ۳۱۱ - ۳۱۵.
  152. یوسفی مقدم، محمد صادق؛ مقاله "تقلید"؛ دائرة المعارف قرآن کریم ج۸.
  153. کفایة الاصول، ص ۴۷۶؛ الاجتهاد والتقلید، خویی، ص ۹۵ - ۹۶؛ مصباح المنهاج، ص ۳۹.
  154. الاصول العامة للفقه المقارن، ص ۶۵۱ - ۶۵۲؛ الاجتهاد و التقلید، خویی، ص ۹۹ - ۱۰۴.
  155. الاجتهاد والتقلید، صدر، ص ۱۲۹؛ مصباح المنهاج، ص ۴۰ - ۴۱.
  156. الوافیه، ص ۲۰۹ - ۳۰۰؛ الاجتهاد والتقلید، خویی، ص ۹۹؛ الاجتهاد و التقلید، صدر، ص ۱۲۷.
  157. الاجتهاد والتقلید، صدر، ص ۱۲۷.
  158. الاجتهاد والتقلید، صدر، ص ۱۲۷ - ۱۲۸.
  159. تبصرة الفقهاء، ج ۱، ص ۱۸ - ۲۳.
  160. یوسفی مقدم، محمد صادق؛ مقاله "تقلید"؛ دائرة المعارف قرآن کریم ج۸.
  161. "(نه،) بلکه گفتند: ما به راستی پدرانمان را بر آیینی یافته‌ایم و ما نیز در پی آنان رهجوییم * و بدین‌گونه ما پیش از تو در هیچ شهری بیم‌دهنده‌ای نفرستادیم مگر که کامروایان آن (شهر) گفتند: ما پدران خویش را بر آیینی یافته‌ایم و آثار آنان را پی می‌گیریم * گفت: حتّی اگر برای شما از آنچه پدران خود را بر آن یافته‌اید چیزی رهنمون‌تر بیاورم؟ گفتند: ما آنچه را بدان فرستاده شده‌اید انکار می‌کنیم" سوره زخرف، آیه ۲۲-۲۴.
  162. "(نه،) بلکه گفتند: ما به راستی پدرانمان را بر آیینی یافته‌ایم و ما نیز در پی آنان رهجوییم" سوره زخرف، آیه ۲۲.
  163. "و بدین‌گونه ما پیش از تو در هیچ شهری بیم‌دهنده‌ای نفرستادیم مگر که کامروایان آن (شهر) گفتند: ما پدران خویش را بر آیینی یافته‌ایم و آثار آنان را پی می‌گیریم" سوره زخرف، آیه ۲۳.
  164. "گفت: حتّی اگر برای شما از آنچه پدران خود را بر آن یافته‌اید چیزی رهنمون‌تر بیاورم؟ گفتند: ما آنچه را بدان فرستاده شده‌اید انکار می‌کنیم" سوره زخرف، آیه ۲۴.
  165. سعیدیان‌فر و ایازی، فرهنگ‌نامه پیامبر در قرآن کریم، ج۱، ص ۳۲۹.