جبر و اختیار در کلام اسلامی: تفاوت میان نسخه‌ها

جز
جایگزینی متن - 'تمام' به 'تمام'
جز (ربات: جایگزینی خودکار متن (-{{ویرایش غیرنهایی}} +))
جز (جایگزینی متن - 'تمام' به 'تمام')
خط ۹۱: خط ۹۱:
بنابراین دیدگاه، [[قدرت]] و [[اراده خداوند]] به فعل [[انسان]] تعلق می‌گیرد؛ ولی به واسطه اسبابی که در میان جای می‌گیرند<ref>مجموعه رسائل فلسفی، ص ۲۷۴ - ۲۷۶.</ref>. طولی بودن [[سلسله]] وجود در [[هرم]] هستی به همین معناست و طبق آن وجودهای مختلف در طول یکدیگر قرار دارند؛ وجودی در رأس هرم است و دیگر وجودها پس از او، ولی همگی به نحوی اثر می‌گذارند<ref>توضیح المراد، ص ۵۵۶.</ref>. وساطت دیگر اسباب در طول سبب نخستین، با این ناسازگار نیست که او [[آفریدگار]] همه موجودات است<ref>کیهان اندیشه، ش ۶۵، ص ۱۵۹؛ رساله «جبر و اختیار»، ص ۱۵۹.</ref>.
بنابراین دیدگاه، [[قدرت]] و [[اراده خداوند]] به فعل [[انسان]] تعلق می‌گیرد؛ ولی به واسطه اسبابی که در میان جای می‌گیرند<ref>مجموعه رسائل فلسفی، ص ۲۷۴ - ۲۷۶.</ref>. طولی بودن [[سلسله]] وجود در [[هرم]] هستی به همین معناست و طبق آن وجودهای مختلف در طول یکدیگر قرار دارند؛ وجودی در رأس هرم است و دیگر وجودها پس از او، ولی همگی به نحوی اثر می‌گذارند<ref>توضیح المراد، ص ۵۵۶.</ref>. وساطت دیگر اسباب در طول سبب نخستین، با این ناسازگار نیست که او [[آفریدگار]] همه موجودات است<ref>کیهان اندیشه، ش ۶۵، ص ۱۵۹؛ رساله «جبر و اختیار»، ص ۱۵۹.</ref>.


[[اهل عرفان]]، که بر اساس نظریه دقیق و [[عرفانی]] [[وحدت وجود]]، همه اسباب را در مسبّب الاسباب فانی می‌دانند و [[تمام]] موجودات را تجلیات و مظاهر خدا می‌بینند، از نظریه امربین الامرین تصویر دقیق تری ارائه می‌کنند<ref>مصباح الهدایه، ص ۲۸ - ۳۵؛ شرح التعرف، ربع ۱، ص ۴۱۰ - ۴۲۹.</ref>، چنان که برخی از حکیمان [[عارف]] مشرب در تحلیل این نظریه از [[تمثیل]] به [[نفس]] و قوای نفس [[بهره]] برده و همان گونه که قوا و افعالشان در نفس و فعل فانی است، [[بندگان]] و فعلشان را در [[حق]] و فعل وی فانی شمرده و از این رو فعل انسان را در [[عین]] حالی که فعل اوست قابل انتساب به [[خداوند]] دانسته‌اند، چنان که می‌توان فعل قوا را در عین حالی که فعل آنهاست به نفس نسبت داد<ref> اسفار، ج ۶، ص ۳۷۵.</ref>.
[[اهل عرفان]]، که بر اساس نظریه دقیق و [[عرفانی]] [[وحدت وجود]]، همه اسباب را در مسبّب الاسباب فانی می‌دانند و تمام موجودات را تجلیات و مظاهر خدا می‌بینند، از نظریه امربین الامرین تصویر دقیق تری ارائه می‌کنند<ref>مصباح الهدایه، ص ۲۸ - ۳۵؛ شرح التعرف، ربع ۱، ص ۴۱۰ - ۴۲۹.</ref>، چنان که برخی از حکیمان [[عارف]] مشرب در تحلیل این نظریه از [[تمثیل]] به [[نفس]] و قوای نفس [[بهره]] برده و همان گونه که قوا و افعالشان در نفس و فعل فانی است، [[بندگان]] و فعلشان را در [[حق]] و فعل وی فانی شمرده و از این رو فعل انسان را در [[عین]] حالی که فعل اوست قابل انتساب به [[خداوند]] دانسته‌اند، چنان که می‌توان فعل قوا را در عین حالی که فعل آنهاست به نفس نسبت داد<ref> اسفار، ج ۶، ص ۳۷۵.</ref>.


از این روست که [[قرآن کریم]] با اشاره و یا [[صراحت]] می‌گوید همه [[افعال]] انسان به خداوند مستند است و نشان می‌دهد که احدی نمی‌تواند چیزی را [[اختیار]] کند مگر به قدرت، [[مشیت]] و اختیار خداوند<ref>الاصفی، ج ۲، ص ۹۳۵ - ۹۳۴.</ref>: {{متن قرآن|وَرَبُّكَ يَخْلُقُ مَا يَشَاء وَيَخْتَارُ مَا كَانَ لَهُمُ الْخِيَرَةُ سُبْحَانَ اللَّهِ وَتَعَالَى عَمَّا يُشْرِكُونَ}}<ref> و پروردگارت هر چه خواهد می‌آفریند و می‌گزیند؛ آنان را گزینشی نیست، پاکا خداوند و فرابرترا (که اوست) از آنچه (برای او) شریک می‌آورند؛ سوره قصص، آیه: ۶۸.</ref>.<ref>التبیان، ج ۸، ص ۱۷۰.</ref> همچنین تصریح می‌کند که شما [[مشرکان]] را نکشتید و تو آن گاه که تیرانداختی، تیر نینداختی، بلکه [[خدا]] بود که آنان را کشت و همو بود که تیر انداخت<ref>جامع البیان، ج ۹، ص ۷۰ - ۷۱.</ref>: {{متن قرآن|فَلَمْ تَقْتُلُوهُمْ وَلَكِنَّ اللَّهَ قَتَلَهُمْ وَمَا رَمَيْتَ إِذْ رَمَيْتَ وَلَكِنَّ اللَّهَ رَمَى}}<ref> پس شما آنان را نکشتید که خداوند آنان را کشت، و چون تیر افکندی تو نیفکندی بلکه خداوند افکند؛ سوره انفال، آیه: ۱۷.</ref> مراد این است که این [[کار]]، هم فعل شما بود و هم فعل خدا؛ فعل شما بود، زیرا به [[اراده]] شما انجام گرفت و کار خدا بود<ref>مجمع البیان، ج ۴، ص ۸۱۴.</ref>، زیرا اولاً [[قدرت جسمانی]]<ref>جامع البیان، ج ۹، ص ۷۰ - ۷۱.</ref> و [[روحانی]] و نیروی [[ایمان]] را خدا به شما بخشیده است و شما با نیروی [[خدادادی]] در [[راه]] او گام نهادید<ref>نمونه، ج ۷، ص ۱۱۵.</ref>، ثانیاً در میدان [[بدر]] حوادثی [[معجزه]] آسا رخ داد که مایه تقویت [[مجاهدان]] [[اسلام]] و [[شکست]] [[دشمنان]] شد. این تأثیر فوق العاده نیز از [[پروردگار]] بود<ref>جوامع الجامع، ج ۱، ص ۵۶۲ - ۵۶۳.</ref>. این [[آیه]] درصدد [[انکار]] عادی بودن ماجرای بدر و [[درمانده]] شدن [[کافران]] در [[نبرد]] با [[مؤمنان]] و [[غلبه]] [[مسلمانان]] بر ایشان است<ref>المیزان، ج ۹، ص ۴۸.</ref>.
از این روست که [[قرآن کریم]] با اشاره و یا [[صراحت]] می‌گوید همه [[افعال]] انسان به خداوند مستند است و نشان می‌دهد که احدی نمی‌تواند چیزی را [[اختیار]] کند مگر به قدرت، [[مشیت]] و اختیار خداوند<ref>الاصفی، ج ۲، ص ۹۳۵ - ۹۳۴.</ref>: {{متن قرآن|وَرَبُّكَ يَخْلُقُ مَا يَشَاء وَيَخْتَارُ مَا كَانَ لَهُمُ الْخِيَرَةُ سُبْحَانَ اللَّهِ وَتَعَالَى عَمَّا يُشْرِكُونَ}}<ref> و پروردگارت هر چه خواهد می‌آفریند و می‌گزیند؛ آنان را گزینشی نیست، پاکا خداوند و فرابرترا (که اوست) از آنچه (برای او) شریک می‌آورند؛ سوره قصص، آیه: ۶۸.</ref>.<ref>التبیان، ج ۸، ص ۱۷۰.</ref> همچنین تصریح می‌کند که شما [[مشرکان]] را نکشتید و تو آن گاه که تیرانداختی، تیر نینداختی، بلکه [[خدا]] بود که آنان را کشت و همو بود که تیر انداخت<ref>جامع البیان، ج ۹، ص ۷۰ - ۷۱.</ref>: {{متن قرآن|فَلَمْ تَقْتُلُوهُمْ وَلَكِنَّ اللَّهَ قَتَلَهُمْ وَمَا رَمَيْتَ إِذْ رَمَيْتَ وَلَكِنَّ اللَّهَ رَمَى}}<ref> پس شما آنان را نکشتید که خداوند آنان را کشت، و چون تیر افکندی تو نیفکندی بلکه خداوند افکند؛ سوره انفال، آیه: ۱۷.</ref> مراد این است که این [[کار]]، هم فعل شما بود و هم فعل خدا؛ فعل شما بود، زیرا به [[اراده]] شما انجام گرفت و کار خدا بود<ref>مجمع البیان، ج ۴، ص ۸۱۴.</ref>، زیرا اولاً [[قدرت جسمانی]]<ref>جامع البیان، ج ۹، ص ۷۰ - ۷۱.</ref> و [[روحانی]] و نیروی [[ایمان]] را خدا به شما بخشیده است و شما با نیروی [[خدادادی]] در [[راه]] او گام نهادید<ref>نمونه، ج ۷، ص ۱۱۵.</ref>، ثانیاً در میدان [[بدر]] حوادثی [[معجزه]] آسا رخ داد که مایه تقویت [[مجاهدان]] [[اسلام]] و [[شکست]] [[دشمنان]] شد. این تأثیر فوق العاده نیز از [[پروردگار]] بود<ref>جوامع الجامع، ج ۱، ص ۵۶۲ - ۵۶۳.</ref>. این [[آیه]] درصدد [[انکار]] عادی بودن ماجرای بدر و [[درمانده]] شدن [[کافران]] در [[نبرد]] با [[مؤمنان]] و [[غلبه]] [[مسلمانان]] بر ایشان است<ref>المیزان، ج ۹، ص ۴۸.</ref>.
خط ۱۳۶: خط ۱۳۶:


===[[شبهه]] پنجم: [[ جبر]] [[اجتماعی]]===  
===[[شبهه]] پنجم: [[ جبر]] [[اجتماعی]]===  
[[امیل دورکهایم]]<ref>Emile Durkheim.</ref> جامعه‌شناس معروف فرانسوی که طرفدار اصالت [[اجتماع]] است و ترکیب [[جامعه]] را [[حقیقی]] می‌داند و فرد را از نظر [[شخصیت]] [[انسانی]] به منزله ماده خام و ظرف خالی و [[تمام]] شخصیت انسانی فرد را که مبنای [[اختیار]] اوست، پرتوی از تجلی [[عقل]] و [[اراده جمعی]] می‌داند، به [[جبر]] اجتماعی [[معتقد]] است. او بر این [[باور]] است که [[امور اجتماعی]][[ انسان]] که به جنبه حیوانی و زیست‌شناسی او مربوط می‌شوند، محصول جامعه‌اند نه محصول [[فکر]] و [[اراده]] فرد. این امور که از بیرون وجود فرد و از جامعه بر فرد [[تحمیل]] می‌شوند، جبری‌اند و عمومی<ref>مجموعه آثار، ج ۲، ص ۳۴۶ - ۳۴۷، «جامعه و تاریخ».</ref>. در جبر اجتماعی فرد صد در صد محکوم جریان کلی جامعه است و عضوی است که هیچ گونه استقلالی از خود ندارد<ref>اسلام و مقتضیات زمان، ج۲، ص۲۲۲.</ref>، فرد از خودش هیچ اراده و تشخیص و استقلالی نداشته باشد<ref>مجموعه آثار، ج۳، ص۵۹۴.</ref>.<ref>[[حسن رضایی| رضایی، حسن]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۹ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ج ۹، ص ۴۷۶ ـ ۴۹۶؛ محمد علی زکریایی|زکریایی، محمد علی، فرهنگ مطهر (کتاب)|فرهنگ مطهر، ص ۳۰۵.</ref>
[[امیل دورکهایم]]<ref>Emile Durkheim.</ref> جامعه‌شناس معروف فرانسوی که طرفدار اصالت [[اجتماع]] است و ترکیب [[جامعه]] را [[حقیقی]] می‌داند و فرد را از نظر [[شخصیت]] [[انسانی]] به منزله ماده خام و ظرف خالی و تمام شخصیت انسانی فرد را که مبنای [[اختیار]] اوست، پرتوی از تجلی [[عقل]] و [[اراده جمعی]] می‌داند، به [[جبر]] اجتماعی [[معتقد]] است. او بر این [[باور]] است که [[امور اجتماعی]][[ انسان]] که به جنبه حیوانی و زیست‌شناسی او مربوط می‌شوند، محصول جامعه‌اند نه محصول [[فکر]] و [[اراده]] فرد. این امور که از بیرون وجود فرد و از جامعه بر فرد [[تحمیل]] می‌شوند، جبری‌اند و عمومی<ref>مجموعه آثار، ج ۲، ص ۳۴۶ - ۳۴۷، «جامعه و تاریخ».</ref>. در جبر اجتماعی فرد صد در صد محکوم جریان کلی جامعه است و عضوی است که هیچ گونه استقلالی از خود ندارد<ref>اسلام و مقتضیات زمان، ج۲، ص۲۲۲.</ref>، فرد از خودش هیچ اراده و تشخیص و استقلالی نداشته باشد<ref>مجموعه آثار، ج۳، ص۵۹۴.</ref>.<ref>[[حسن رضایی| رضایی، حسن]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۹ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ج ۹، ص ۴۷۶ ـ ۴۹۶؛ محمد علی زکریایی|زکریایی، محمد علی، فرهنگ مطهر (کتاب)|فرهنگ مطهر، ص ۳۰۵.</ref>
====[[پاسخ]]====
====[[پاسخ]]====
ریشه توهم جبر افراد در برابر جامعه و محیط این است که پنداشته شده لازمه ترکیب حقیقی، ادغام اجزا در یکدیگر و حل شدن [[کثرت]] آنها در [[وحدت]] کل و پدید آمدن حقیقتی تازه است و [[گمان]] کرده‌اند [[پذیرفتن]] ترکیب حقیقی جامعه با شخصیت و [[استقلال]] فرد جمع نمی‌شود<ref>مجموعه آثار، ج ۲، ص ۳۴۸.</ref> اما این مطلب درست نیست، زیرا
ریشه توهم جبر افراد در برابر جامعه و محیط این است که پنداشته شده لازمه ترکیب حقیقی، ادغام اجزا در یکدیگر و حل شدن [[کثرت]] آنها در [[وحدت]] کل و پدید آمدن حقیقتی تازه است و [[گمان]] کرده‌اند [[پذیرفتن]] ترکیب حقیقی جامعه با شخصیت و [[استقلال]] فرد جمع نمی‌شود<ref>مجموعه آثار، ج ۲، ص ۳۴۸.</ref> اما این مطلب درست نیست، زیرا
۲۱۸٬۲۲۶

ویرایش