جز
وظیفهٔ شمارهٔ ۵
جز (جایگزینی متن - '\<div\sstyle\=\"background\-color\:\srgb\(252\,\s252\,\s233\)\;\stext\-align\:center\;\sfont\-size\:\s85\%\;\sfont\-weight\:\snormal\;\"\>(.*)\'\'\'\[\[(.*)\]\]\'\'\'(.*)\"\'\'\'(.*)\'\'\'\"(.*)\<\/div\> \<div\sstyle\=\"background\-color\:\srgb\(255\,\s245\,\s227\)\;\stext\-align\:center\;\sfont\-size\:\s85\%\;\sfont\-weight\:\snormal\;\"\>(.*)\<\/div\> \<div\sstyle\=\"background\-color\:\srgb\(206\,242\,\s299\)\;\stext\-align\:center\;\sfont\-size\:\s85\%\;\sfont\-weight\:\sn...) |
HeydariBot (بحث | مشارکتها) جز (وظیفهٔ شمارهٔ ۵) |
||
خط ۱: | خط ۱: | ||
{{مدخل مرتبط | {{مدخل مرتبط | ||
| موضوع مرتبط = جبر و اختیار | | موضوع مرتبط = جبر و اختیار | ||
خط ۳۲: | خط ۳۱: | ||
====[[اختیار]]==== | ====[[اختیار]]==== | ||
اصطلاح اختیار در دانشهای گوناگون کاربرد دارد و در هریک از آنها، معنایی خاص از آن مراد است: | اصطلاح اختیار در دانشهای گوناگون کاربرد دارد و در هریک از آنها، معنایی خاص از آن مراد است: | ||
#در [[فقه]] در برابر [[اضطرار]] است<ref>وسائل الشیعه، ج ۲۴، ص ۳۸۵.</ref>، چنان که گفته میشود:[[ خوردن]] مردار در حال اختیار جایز نیست؛ اما در حال اضطرار جایز است<ref>وسائل الشیعه، ج ۲۴، ص ۱۲.</ref> | #در [[فقه]] در برابر [[اضطرار]] است<ref>وسائل الشیعه، ج ۲۴، ص ۳۸۵.</ref>، چنان که گفته میشود:[[خوردن]] مردار در حال اختیار جایز نیست؛ اما در حال اضطرار جایز است<ref>وسائل الشیعه، ج ۲۴، ص ۱۲.</ref> | ||
#در [[حقوق]] معنایی در برابر اکراه دارد؛ مانند اینکه گفته میشود: خریدار و فروشنده باید بر اساس اراده و اختیار [[معامله]] کنند نه از روی اکراه؛ اکراه در صورتی است که شخص را به ضرری [[تهدید]] کنند و او با همین تهدید به کاری تن دهد. | #در [[حقوق]] معنایی در برابر اکراه دارد؛ مانند اینکه گفته میشود: خریدار و فروشنده باید بر اساس اراده و اختیار [[معامله]] کنند نه از روی اکراه؛ اکراه در صورتی است که شخص را به ضرری [[تهدید]] کنند و او با همین تهدید به کاری تن دهد. | ||
#در [[فلسفه]] و [[کلام]] معنایی مقابل [[اجبار]] دارد<ref>مصطلحات فلسفی، ص ۶۳.</ref> که با [[قدرت]] ملازم است<ref>شرح مصطلحات کلامی، ص ۱۱.</ref>.[[ انسان]] در حال اختیار، [[اعمال]] خویش را بدون آنکه از سوی عامل دیگری تحت فشار قرار گیرد<ref>معارف قرآن، ص ۳۷۶.</ref>، از روی میل، [[علم]] و اراده انجام میدهد<ref>فرهنگ معارف اسلامی، ج ۱، ص ۱۰۵ - ۱۰۶؛ شرح مصطلاحات کلامی، ص ۱۱.</ref> یا ترک میکند، چنان که جبر به این معناست که انسان کارهای خویش را تحت تأثیر عاملی دیگر انجام دهد<ref>مصطلحات فلسفی، ص ۶۹ - ۷۳.</ref>. این بحث، از جنبه [[فلسفی]]، بیشتر با [[وجوب]] و امکان، اصل علیت و عدم [[تخلف]] معلول از علت تامهاش پیوند دارد و از این جنبه، [[حکما]] در پی آناند که رابطه میان [[افعال]] [[انسان]] با حوادث و الزامات طبیعی و عللی را که تابع [[اختیار]] او نیستند، [[تبیین]] و به دنبال آن، رابطه [[اختیار انسان]] و [[قانون علیت]] را روشن کنند<ref>فرهنگ معارف اسلامی، ص ۶۲۸.</ref> از جنبه کلامی نیز این بحث از سویی درصدد پیبردن به رابطه میان اختیار انسان با [[قضا و قدر]]، [[لوح محفوظ]]، [[قدرت]] مطلق و [[علم]] بینهایت [[الهی]] و [[اراده]] و [[مشیت]] و از سوی دیگر، در پی یافتن رابطه میان مجبور بودن انسان با [[ارسال پیامبران]]، نازل کردن [[کتابهای آسمانی]] و برنامهها و [[احکام]] [[عبادی]] است<ref>فرهنگ معارف اسلامی، ص ۶۲۸.</ref>.<ref>[[حسن رضایی| رضایی، حسن]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۹ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ج ۹، ص ۴۷۶ – ۴۹۶؛ [[محمد علی زکریایی|زکریایی، محمد علی]]، [[فرهنگ مطهر (کتاب)|فرهنگ مطهر]]، ص ۳۰۵.</ref> | #در [[فلسفه]] و [[کلام]] معنایی مقابل [[اجبار]] دارد<ref>مصطلحات فلسفی، ص ۶۳.</ref> که با [[قدرت]] ملازم است<ref>شرح مصطلحات کلامی، ص ۱۱.</ref>.[[انسان]] در حال اختیار، [[اعمال]] خویش را بدون آنکه از سوی عامل دیگری تحت فشار قرار گیرد<ref>معارف قرآن، ص ۳۷۶.</ref>، از روی میل، [[علم]] و اراده انجام میدهد<ref>فرهنگ معارف اسلامی، ج ۱، ص ۱۰۵ - ۱۰۶؛ شرح مصطلاحات کلامی، ص ۱۱.</ref> یا ترک میکند، چنان که جبر به این معناست که انسان کارهای خویش را تحت تأثیر عاملی دیگر انجام دهد<ref>مصطلحات فلسفی، ص ۶۹ - ۷۳.</ref>. این بحث، از جنبه [[فلسفی]]، بیشتر با [[وجوب]] و امکان، اصل علیت و عدم [[تخلف]] معلول از علت تامهاش پیوند دارد و از این جنبه، [[حکما]] در پی آناند که رابطه میان [[افعال]] [[انسان]] با حوادث و الزامات طبیعی و عللی را که تابع [[اختیار]] او نیستند، [[تبیین]] و به دنبال آن، رابطه [[اختیار انسان]] و [[قانون علیت]] را روشن کنند<ref>فرهنگ معارف اسلامی، ص ۶۲۸.</ref> از جنبه کلامی نیز این بحث از سویی درصدد پیبردن به رابطه میان اختیار انسان با [[قضا و قدر]]، [[لوح محفوظ]]، [[قدرت]] مطلق و [[علم]] بینهایت [[الهی]] و [[اراده]] و [[مشیت]] و از سوی دیگر، در پی یافتن رابطه میان مجبور بودن انسان با [[ارسال پیامبران]]، نازل کردن [[کتابهای آسمانی]] و برنامهها و [[احکام]] [[عبادی]] است<ref>فرهنگ معارف اسلامی، ص ۶۲۸.</ref>.<ref>[[حسن رضایی| رضایی، حسن]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۹ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ج ۹، ص ۴۷۶ – ۴۹۶؛ [[محمد علی زکریایی|زکریایی، محمد علی]]، [[فرهنگ مطهر (کتاب)|فرهنگ مطهر]]، ص ۳۰۵.</ref> | ||
==پیشینه جبر و اختیار== | ==پیشینه جبر و اختیار== | ||
خط ۷۳: | خط ۷۲: | ||
[[آزادی]] و [[اختیار]] از اصول [[فطری]] است و اثبات آن، [[نیازمند]] [[تعالیم]] [[شرع]] نیست<ref>باب حادی عشر، ص ۱۵۱.</ref>، از این رو حتی طرفداران [[جبر]]، در عمل اصل اختیار و آزادی [[اراده]] را به رسمیت میشناسند و به نظر میرسد، همه این مباحث و [[نزاعها]] تنها جنبه [[علمی]] دارد<ref>نمونه، ج ۲۶، ص ۶۴.</ref>. | [[آزادی]] و [[اختیار]] از اصول [[فطری]] است و اثبات آن، [[نیازمند]] [[تعالیم]] [[شرع]] نیست<ref>باب حادی عشر، ص ۱۵۱.</ref>، از این رو حتی طرفداران [[جبر]]، در عمل اصل اختیار و آزادی [[اراده]] را به رسمیت میشناسند و به نظر میرسد، همه این مباحث و [[نزاعها]] تنها جنبه [[علمی]] دارد<ref>نمونه، ج ۲۶، ص ۶۴.</ref>. | ||
[[خداوند]] [[ انسان]] را به گونهای [[آفریده]] است که ذاتاً میتواند منشأ و فاعل [[افعال]] باشد. صفت «اراده»، از لوازم ذاتی [[نفس]] است و اراده و اختیار، در افعالی که اعضا و جوارح آنها را انجام میدهند، عین ذات و [[واقعیت]] نفس است<ref>کلام اسلامی، ش ۳۱، ص ۱۰۸؛ «نیم نگاهی به مقاله علم و اختیار استاد سبحانی».</ref> و [[انسان]] با [[شعور]] [[خدادادی]] و [[تأمل]] و دقت و با اراده خویش، به فعلی تحقق میبخشد که برای بقای او سودمند است<ref>المیزان، ج ۷، ص ۷۹.</ref>. | [[خداوند]] [[انسان]] را به گونهای [[آفریده]] است که ذاتاً میتواند منشأ و فاعل [[افعال]] باشد. صفت «اراده»، از لوازم ذاتی [[نفس]] است و اراده و اختیار، در افعالی که اعضا و جوارح آنها را انجام میدهند، عین ذات و [[واقعیت]] نفس است<ref>کلام اسلامی، ش ۳۱، ص ۱۰۸؛ «نیم نگاهی به مقاله علم و اختیار استاد سبحانی».</ref> و [[انسان]] با [[شعور]] [[خدادادی]] و [[تأمل]] و دقت و با اراده خویش، به فعلی تحقق میبخشد که برای بقای او سودمند است<ref>المیزان، ج ۷، ص ۷۹.</ref>. | ||
این امر فطری به صورتهایی گوناگون در [[زندگی]] انسان تجلی میکند؛ ندامتی که پس از فعل یا ترک به انسان[[ دست]] میدهد، [[سرزنش]] بدکاران، [[ستایش]] [[نیکوکاران]]<ref>رسائل المرتضی، ج ۳، ص ۱۹۱.</ref>، [[تلاش]] همگانی در [[تعلیم و تربیت]] [[فرزندان]] و... که در زندگی روزمره همه [[انسانها]]، حتی جبرگرایان دیده میشود، نشان دهنده این است که اصل آزادی اراده، فطری همه انسانها و موافق با [[وجدان]] عمومی [[بشر]] است، از این رو گفتهاند: الجبریون، اختیاریون من حیث لایعلمون<ref>نمونه، ج ۲۶، ص ۶۴ - ۶۶.</ref>. | این امر فطری به صورتهایی گوناگون در [[زندگی]] انسان تجلی میکند؛ ندامتی که پس از فعل یا ترک به انسان[[دست]] میدهد، [[سرزنش]] بدکاران، [[ستایش]] [[نیکوکاران]]<ref>رسائل المرتضی، ج ۳، ص ۱۹۱.</ref>، [[تلاش]] همگانی در [[تعلیم و تربیت]] [[فرزندان]] و... که در زندگی روزمره همه [[انسانها]]، حتی جبرگرایان دیده میشود، نشان دهنده این است که اصل آزادی اراده، فطری همه انسانها و موافق با [[وجدان]] عمومی [[بشر]] است، از این رو گفتهاند: الجبریون، اختیاریون من حیث لایعلمون<ref>نمونه، ج ۲۶، ص ۶۴ - ۶۶.</ref>. | ||
افزون بر وجدان و [[فطرت]] عمومی، [[ادله]] دیگر برای اثبات اختیار عبارتاند از: | افزون بر وجدان و [[فطرت]] عمومی، [[ادله]] دیگر برای اثبات اختیار عبارتاند از: | ||
#'''[[پاداش]] و [[کیفر]]''': [[قرآن کریم]] در آیاتی تأکید میکند پاداش و [[عذاب اخروی]] به [[اعمال انسان]] نظر دارد: {{متن قرآن|أَمَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ فَلَهُمْ جَنَّاتُ الْمَأْوَى نُزُلا بِمَا كَانُوا يَعْمَلُونَ}}<ref> اما آنان که ایمان آوردهاند و کارهای شایسته کردهاند برای آنچه انجام میدادند به پذیرایی، آنان را بوستانسراهاست؛ سوره سجده، آیه: ۱۹.</ref>. حال اگر انسان در این [[اعمال]] [[مختار]] نباشد، [[تشویق]] و [[توبیخ]] یا پاداش و [[عذاب]] بیمعنا و بیدلیل است. در [[روایات]]، نیز به این [[دلیل]] اشاره شده است<ref>الکافی، ج ۱؛ ص ۱۵۹.</ref>. | #'''[[پاداش]] و [[کیفر]]''': [[قرآن کریم]] در آیاتی تأکید میکند پاداش و [[عذاب اخروی]] به [[اعمال انسان]] نظر دارد: {{متن قرآن|أَمَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ فَلَهُمْ جَنَّاتُ الْمَأْوَى نُزُلا بِمَا كَانُوا يَعْمَلُونَ}}<ref> اما آنان که ایمان آوردهاند و کارهای شایسته کردهاند برای آنچه انجام میدادند به پذیرایی، آنان را بوستانسراهاست؛ سوره سجده، آیه: ۱۹.</ref>. حال اگر انسان در این [[اعمال]] [[مختار]] نباشد، [[تشویق]] و [[توبیخ]] یا پاداش و [[عذاب]] بیمعنا و بیدلیل است. در [[روایات]]، نیز به این [[دلیل]] اشاره شده است<ref>الکافی، ج ۱؛ ص ۱۵۹.</ref>. | ||
#'''[[ارسال پیامبران]] و انزال [[کتابهای آسمانی]]''': [[قرآن کریم]] ارسال پیامبران و نازل ساختن کتابهای آسمانی را به این سبب میداند که [[انسانها]] عذری نداشته باشند و نگویند اگر رسولی به سوی آنها میآمد،[[ ایمان]] میآوردند و به [[گناه]] و [[خواری]] [[عذاب]] گرفتار نمیشدند: {{متن قرآن|وَلَوْ أَنَّا أَهْلَكْنَاهُم بِعَذَابٍ مِّن قَبْلِهِ لَقَالُوا رَبَّنَا لَوْلا أَرْسَلْتَ إِلَيْنَا رَسُولا فَنَتَّبِعَ آيَاتِكَ مِن قَبْلِ أَن نَّذِلَّ وَنَخْزَى}}<ref> و اگر ما پیش از آن با عذابی آنان را نابود میکردیم میگفتند: پروردگارا! چرا فرستادهای برای ما نفرستادی تا از آیات تو پیش از آنکه زبون و خوار گردیم پیروی کنیم؛ سوره طه، آیه: ۱۳۴.</ref>. یا در جایی دیگر، انسانها را [[مسئول]] [[اعمال]] خود و [[بعثت پیامبران]] را مانع بهانه تراشی [[گناهکاران]] میشمارد: {{متن قرآن|مَّنِ اهْتَدَى فَإِنَّمَا يَهْتَدِي لِنَفْسِهِ وَمَن ضَلَّ فَإِنَّمَا يَضِلُّ عَلَيْهَا وَلاَ تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرَى وَمَا كُنَّا مُعَذِّبِينَ حَتَّى نَبْعَثَ رَسُولاً}}<ref>هر کس رهیاب شود تنها به سود خود راه یافته و هر کس گمراه شود تنها به زیان خود گمراه گردیده است و هیچ باربرداری بار (گناه) دیگری را بر دوش نخواهد گرفت و ما تا پیامبری برنینگیزیم (کسی را) عذاب نمیکنیم؛ سوره اسراء، آیه: ۱۵.</ref> اگر [[انسان]] نتواند [[سرنوشت]] خود را [[تغییر]] دهد و در اعمال خویش [[مختار]] نباشد، ارسال پیامبران برای [[هدایت]] آنان [[لغو]] و بیاثر است<ref>المیزان، ج ۷، ص ۲۲.</ref> و چون [[کار]] لغو بر [[حکیم]] [[قبیح]] و صدور قبیح از وی محال است، لازم است انسان، مختار باشد. | #'''[[ارسال پیامبران]] و انزال [[کتابهای آسمانی]]''': [[قرآن کریم]] ارسال پیامبران و نازل ساختن کتابهای آسمانی را به این سبب میداند که [[انسانها]] عذری نداشته باشند و نگویند اگر رسولی به سوی آنها میآمد،[[ایمان]] میآوردند و به [[گناه]] و [[خواری]] [[عذاب]] گرفتار نمیشدند: {{متن قرآن|وَلَوْ أَنَّا أَهْلَكْنَاهُم بِعَذَابٍ مِّن قَبْلِهِ لَقَالُوا رَبَّنَا لَوْلا أَرْسَلْتَ إِلَيْنَا رَسُولا فَنَتَّبِعَ آيَاتِكَ مِن قَبْلِ أَن نَّذِلَّ وَنَخْزَى}}<ref> و اگر ما پیش از آن با عذابی آنان را نابود میکردیم میگفتند: پروردگارا! چرا فرستادهای برای ما نفرستادی تا از آیات تو پیش از آنکه زبون و خوار گردیم پیروی کنیم؛ سوره طه، آیه: ۱۳۴.</ref>. یا در جایی دیگر، انسانها را [[مسئول]] [[اعمال]] خود و [[بعثت پیامبران]] را مانع بهانه تراشی [[گناهکاران]] میشمارد: {{متن قرآن|مَّنِ اهْتَدَى فَإِنَّمَا يَهْتَدِي لِنَفْسِهِ وَمَن ضَلَّ فَإِنَّمَا يَضِلُّ عَلَيْهَا وَلاَ تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرَى وَمَا كُنَّا مُعَذِّبِينَ حَتَّى نَبْعَثَ رَسُولاً}}<ref>هر کس رهیاب شود تنها به سود خود راه یافته و هر کس گمراه شود تنها به زیان خود گمراه گردیده است و هیچ باربرداری بار (گناه) دیگری را بر دوش نخواهد گرفت و ما تا پیامبری برنینگیزیم (کسی را) عذاب نمیکنیم؛ سوره اسراء، آیه: ۱۵.</ref> اگر [[انسان]] نتواند [[سرنوشت]] خود را [[تغییر]] دهد و در اعمال خویش [[مختار]] نباشد، ارسال پیامبران برای [[هدایت]] آنان [[لغو]] و بیاثر است<ref>المیزان، ج ۷، ص ۲۲.</ref> و چون [[کار]] لغو بر [[حکیم]] [[قبیح]] و صدور قبیح از وی محال است، لازم است انسان، مختار باشد. | ||
#'''[[اوامر و نواهی الهی]]''': قرآن کریم و روایات، سرشار از [[اوامر و نواهی]] [[خداوند]] به [[افعال]] و اعمالی خاص است. اگر انسان در فعل و ترک آنها مختار نباشد، [[امر و نهی]] [[الهی]] به آنها [[بیهوده]] است<ref>المیزان، ج ۷، ص ۲۲.</ref>.<ref>[[حسن رضایی| رضایی، حسن]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۹ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ج ۹، ص ۴۷۶ - ۴۹۶.</ref> | #'''[[اوامر و نواهی الهی]]''': قرآن کریم و روایات، سرشار از [[اوامر و نواهی]] [[خداوند]] به [[افعال]] و اعمالی خاص است. اگر انسان در فعل و ترک آنها مختار نباشد، [[امر و نهی]] [[الهی]] به آنها [[بیهوده]] است<ref>المیزان، ج ۷، ص ۲۲.</ref>.<ref>[[حسن رضایی| رضایی، حسن]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۹ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ج ۹، ص ۴۷۶ - ۴۹۶.</ref> | ||
==معنای [[امر بین امرین]]== | ==معنای [[امر بین امرین]]== | ||
هرچند بنابر [[آیات]]، [[ انسان]]، [[مختار]] و [[نظریه جبر]][[ باطل]] است، ولی این بدان معنا نیست که او در [[اعمال]] خویش مستقل است و میتواند بدون تکیه بر حول و قوّه [[الهی]] کاری انجام دهد، از این رو در [[روایات]] صحیح و متعددی آمده است [[خداوند]]، نه [[بندگان]] را به فعل مجبور میکند و نه آنها را به خود وامینهد تا هرچه میخواهند انجام دهند<ref>بحارالانوار، ج ۵، ص ۲ - ۶۷.</ref> و این، همان معنای [[امر بین الامرین]] است. | هرچند بنابر [[آیات]]، [[انسان]]، [[مختار]] و [[نظریه جبر]][[باطل]] است، ولی این بدان معنا نیست که او در [[اعمال]] خویش مستقل است و میتواند بدون تکیه بر حول و قوّه [[الهی]] کاری انجام دهد، از این رو در [[روایات]] صحیح و متعددی آمده است [[خداوند]]، نه [[بندگان]] را به فعل مجبور میکند و نه آنها را به خود وامینهد تا هرچه میخواهند انجام دهند<ref>بحارالانوار، ج ۵، ص ۲ - ۶۷.</ref> و این، همان معنای [[امر بین الامرین]] است. | ||
[[دانشمندان]] [[شیعی]] در [[تبیین]] این نظریه گفتهاند: فعلی که از [[انسان]] صادر میشود، هم فعل اوست و هم [[فعل خداوند]]؛ بدین معنا که انسان از نظر وجودی ممکن است و همان طور که در وجود خویش به خداوند وابسته است، در [[افعال]] نیز به او وابسته است<ref>توضیح المراد، ص ۵۵۸.</ref>؛ به دیگر عبارت، همان گونه که فاعلیت اختیاری انسان انکارپذیر نیست، تأثیر عالی و استقلالی خداوند در افعال او که در مرتبه ای بالاتر از تأثیر انسان در کارهایش قرار دارد، انکارپذیر نیست<ref>آموزش عقائد، مصباح، ص ۱۳۴.</ref>، پس انسان از آن رو که مباشر فعل خویش است و [[اختیار]] او آخرین جزء علت تامه برای تحقق فعل اوست، فاعل مختار اعمال خود است؛ ولی از آن رو که وجود، [[قدرت]]، [[اراده]] و سایر اموری که میان انسان و فعل او واسطهاند، همگی [[آفریده]] [[آفریدگار]] توانا و یکتایند، نمیتوان انسان را موجد مستقل افعال دانست، بلکه جاعل و موجد کامل و تام پدیدهها، [[مالک]] [[بینیاز]] [[حقیقی]] یعنی [[خداوند متعال]] است، به همین علت، فعل واحد در همان حال که به انسان نسبت داده میشود، به خداوند نیز مستند است<ref>توضیح المراد، ص ۵۵۷؛ اسفار، ج ۶، ص ۳۷۴.</ref> و بدون [[اذن]] او، هیچ حادثهای در [[عالم]] محقق نمیشود؛ به دیگر بیان، هر فاعلی، در هر نوع فعل، [[تصرف]] و تأثیری وامدار [[نیروی الهی]] است و این لازم [[توحید]] در افعال است که بنابر آن، [[استقلال]] در اثرگذاری منحصر به خداست و تأثیر هر موجودی با قدرتی است که [[خدا]] به او داده است<ref>معارف قرآن، ص ۱۹۸.</ref>. | [[دانشمندان]] [[شیعی]] در [[تبیین]] این نظریه گفتهاند: فعلی که از [[انسان]] صادر میشود، هم فعل اوست و هم [[فعل خداوند]]؛ بدین معنا که انسان از نظر وجودی ممکن است و همان طور که در وجود خویش به خداوند وابسته است، در [[افعال]] نیز به او وابسته است<ref>توضیح المراد، ص ۵۵۸.</ref>؛ به دیگر عبارت، همان گونه که فاعلیت اختیاری انسان انکارپذیر نیست، تأثیر عالی و استقلالی خداوند در افعال او که در مرتبه ای بالاتر از تأثیر انسان در کارهایش قرار دارد، انکارپذیر نیست<ref>آموزش عقائد، مصباح، ص ۱۳۴.</ref>، پس انسان از آن رو که مباشر فعل خویش است و [[اختیار]] او آخرین جزء علت تامه برای تحقق فعل اوست، فاعل مختار اعمال خود است؛ ولی از آن رو که وجود، [[قدرت]]، [[اراده]] و سایر اموری که میان انسان و فعل او واسطهاند، همگی [[آفریده]] [[آفریدگار]] توانا و یکتایند، نمیتوان انسان را موجد مستقل افعال دانست، بلکه جاعل و موجد کامل و تام پدیدهها، [[مالک]] [[بینیاز]] [[حقیقی]] یعنی [[خداوند متعال]] است، به همین علت، فعل واحد در همان حال که به انسان نسبت داده میشود، به خداوند نیز مستند است<ref>توضیح المراد، ص ۵۵۷؛ اسفار، ج ۶، ص ۳۷۴.</ref> و بدون [[اذن]] او، هیچ حادثهای در [[عالم]] محقق نمیشود؛ به دیگر بیان، هر فاعلی، در هر نوع فعل، [[تصرف]] و تأثیری وامدار [[نیروی الهی]] است و این لازم [[توحید]] در افعال است که بنابر آن، [[استقلال]] در اثرگذاری منحصر به خداست و تأثیر هر موجودی با قدرتی است که [[خدا]] به او داده است<ref>معارف قرآن، ص ۱۹۸.</ref>. | ||
خط ۹۳: | خط ۹۲: | ||
از این روست که [[قرآن کریم]] با اشاره و یا [[صراحت]] میگوید همه [[افعال]] انسان به خداوند مستند است و نشان میدهد که احدی نمیتواند چیزی را [[اختیار]] کند مگر به قدرت، [[مشیت]] و اختیار خداوند<ref>الاصفی، ج ۲، ص ۹۳۵ - ۹۳۴.</ref>: {{متن قرآن|وَرَبُّكَ يَخْلُقُ مَا يَشَاء وَيَخْتَارُ مَا كَانَ لَهُمُ الْخِيَرَةُ سُبْحَانَ اللَّهِ وَتَعَالَى عَمَّا يُشْرِكُونَ}}<ref> و پروردگارت هر چه خواهد میآفریند و میگزیند؛ آنان را گزینشی نیست، پاکا خداوند و فرابرترا (که اوست) از آنچه (برای او) شریک میآورند؛ سوره قصص، آیه: ۶۸.</ref>.<ref>التبیان، ج ۸، ص ۱۷۰.</ref> همچنین تصریح میکند که شما [[مشرکان]] را نکشتید و تو آن گاه که تیرانداختی، تیر نینداختی، بلکه [[خدا]] بود که آنان را کشت و همو بود که تیر انداخت<ref>جامع البیان، ج ۹، ص ۷۰ - ۷۱.</ref>: {{متن قرآن|فَلَمْ تَقْتُلُوهُمْ وَلَكِنَّ اللَّهَ قَتَلَهُمْ وَمَا رَمَيْتَ إِذْ رَمَيْتَ وَلَكِنَّ اللَّهَ رَمَى}}<ref> پس شما آنان را نکشتید که خداوند آنان را کشت، و چون تیر افکندی تو نیفکندی بلکه خداوند افکند؛ سوره انفال، آیه: ۱۷.</ref> مراد این است که این [[کار]]، هم فعل شما بود و هم فعل خدا؛ فعل شما بود، زیرا به [[اراده]] شما انجام گرفت و کار خدا بود<ref>مجمع البیان، ج ۴، ص ۸۱۴.</ref>، زیرا اولاً [[قدرت جسمانی]]<ref>جامع البیان، ج ۹، ص ۷۰ - ۷۱.</ref> و [[روحانی]] و نیروی [[ایمان]] را خدا به شما بخشیده است و شما با نیروی [[خدادادی]] در [[راه]] او گام نهادید<ref>نمونه، ج ۷، ص ۱۱۵.</ref>، ثانیاً در میدان [[بدر]] حوادثی [[معجزه]] آسا رخ داد که مایه تقویت [[مجاهدان]] [[اسلام]] و [[شکست]] [[دشمنان]] شد. این تأثیر فوق العاده نیز از [[پروردگار]] بود<ref>جوامع الجامع، ج ۱، ص ۵۶۲ - ۵۶۳.</ref>. این [[آیه]] درصدد [[انکار]] عادی بودن ماجرای بدر و [[درمانده]] شدن [[کافران]] در [[نبرد]] با [[مؤمنان]] و [[غلبه]] [[مسلمانان]] بر ایشان است<ref>المیزان، ج ۹، ص ۴۸.</ref>. | از این روست که [[قرآن کریم]] با اشاره و یا [[صراحت]] میگوید همه [[افعال]] انسان به خداوند مستند است و نشان میدهد که احدی نمیتواند چیزی را [[اختیار]] کند مگر به قدرت، [[مشیت]] و اختیار خداوند<ref>الاصفی، ج ۲، ص ۹۳۵ - ۹۳۴.</ref>: {{متن قرآن|وَرَبُّكَ يَخْلُقُ مَا يَشَاء وَيَخْتَارُ مَا كَانَ لَهُمُ الْخِيَرَةُ سُبْحَانَ اللَّهِ وَتَعَالَى عَمَّا يُشْرِكُونَ}}<ref> و پروردگارت هر چه خواهد میآفریند و میگزیند؛ آنان را گزینشی نیست، پاکا خداوند و فرابرترا (که اوست) از آنچه (برای او) شریک میآورند؛ سوره قصص، آیه: ۶۸.</ref>.<ref>التبیان، ج ۸، ص ۱۷۰.</ref> همچنین تصریح میکند که شما [[مشرکان]] را نکشتید و تو آن گاه که تیرانداختی، تیر نینداختی، بلکه [[خدا]] بود که آنان را کشت و همو بود که تیر انداخت<ref>جامع البیان، ج ۹، ص ۷۰ - ۷۱.</ref>: {{متن قرآن|فَلَمْ تَقْتُلُوهُمْ وَلَكِنَّ اللَّهَ قَتَلَهُمْ وَمَا رَمَيْتَ إِذْ رَمَيْتَ وَلَكِنَّ اللَّهَ رَمَى}}<ref> پس شما آنان را نکشتید که خداوند آنان را کشت، و چون تیر افکندی تو نیفکندی بلکه خداوند افکند؛ سوره انفال، آیه: ۱۷.</ref> مراد این است که این [[کار]]، هم فعل شما بود و هم فعل خدا؛ فعل شما بود، زیرا به [[اراده]] شما انجام گرفت و کار خدا بود<ref>مجمع البیان، ج ۴، ص ۸۱۴.</ref>، زیرا اولاً [[قدرت جسمانی]]<ref>جامع البیان، ج ۹، ص ۷۰ - ۷۱.</ref> و [[روحانی]] و نیروی [[ایمان]] را خدا به شما بخشیده است و شما با نیروی [[خدادادی]] در [[راه]] او گام نهادید<ref>نمونه، ج ۷، ص ۱۱۵.</ref>، ثانیاً در میدان [[بدر]] حوادثی [[معجزه]] آسا رخ داد که مایه تقویت [[مجاهدان]] [[اسلام]] و [[شکست]] [[دشمنان]] شد. این تأثیر فوق العاده نیز از [[پروردگار]] بود<ref>جوامع الجامع، ج ۱، ص ۵۶۲ - ۵۶۳.</ref>. این [[آیه]] درصدد [[انکار]] عادی بودن ماجرای بدر و [[درمانده]] شدن [[کافران]] در [[نبرد]] با [[مؤمنان]] و [[غلبه]] [[مسلمانان]] بر ایشان است<ref>المیزان، ج ۹، ص ۴۸.</ref>. | ||
[[نظریه ]][[امر بین امرین]] را از [[آیات]] دیگری نیز میتوان [[استنباط]] کرد؛ از جمله آنجا که [[قرآن]] تأکید میکند [[خداوند]] بدون [[دلیل]] [[سرنوشت انسانها]] و [[اقوام]] بشری را [[تغییر]] نمیدهد و تا [[انسانها]] خود [[سرنوشت]] خویش را [[انتخاب]] نکنند، خدا وضع آنها را دگرگون نمیکند. این [[فعل خداوند]]، جبری نیست بلکه بر اساس انتخاب خود انسانهاست. هنگامی که مردمی سرنوشت خود را برگزیدند و [[اراده الهی]] به آن تعلق گرفت، چیزی نمیتواند آن را [[تغییر]] دهد<ref>راهنما، ج ۸، ص ۶۴۸.</ref>: {{متن قرآن|إِنَّ اللَّهَ لاَ يُغَيِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّى يُغَيِّرُواْ مَا بِأَنفُسِهِمْ وَإِذَا أَرَادَ اللَّهُ بِقَوْمٍ سُوءًا فَلاَ مَرَدَّ لَهُ}}<ref>بیگمان خداوند آنچه را که گروهی دارند دگرگون نمیکند (و از آنان نمیستاند) مگر آنها آنچه را که در خویش دارند دگرگون سازند و چون خداوند برای گروهی بلایی بخواهد بازگشتی ندارد؛ سوره رعد، آیه: ۱۱.</ref>. | [[نظریه]][[امر بین امرین]] را از [[آیات]] دیگری نیز میتوان [[استنباط]] کرد؛ از جمله آنجا که [[قرآن]] تأکید میکند [[خداوند]] بدون [[دلیل]] [[سرنوشت انسانها]] و [[اقوام]] بشری را [[تغییر]] نمیدهد و تا [[انسانها]] خود [[سرنوشت]] خویش را [[انتخاب]] نکنند، خدا وضع آنها را دگرگون نمیکند. این [[فعل خداوند]]، جبری نیست بلکه بر اساس انتخاب خود انسانهاست. هنگامی که مردمی سرنوشت خود را برگزیدند و [[اراده الهی]] به آن تعلق گرفت، چیزی نمیتواند آن را [[تغییر]] دهد<ref>راهنما، ج ۸، ص ۶۴۸.</ref>: {{متن قرآن|إِنَّ اللَّهَ لاَ يُغَيِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّى يُغَيِّرُواْ مَا بِأَنفُسِهِمْ وَإِذَا أَرَادَ اللَّهُ بِقَوْمٍ سُوءًا فَلاَ مَرَدَّ لَهُ}}<ref>بیگمان خداوند آنچه را که گروهی دارند دگرگون نمیکند (و از آنان نمیستاند) مگر آنها آنچه را که در خویش دارند دگرگون سازند و چون خداوند برای گروهی بلایی بخواهد بازگشتی ندارد؛ سوره رعد، آیه: ۱۱.</ref>. | ||
[[قرآن کریم]] در عین اینکه میفرماید: [[انسانها]] میتوانند [[سعادت]] را بیابند و [[راه]] خود را برگزینند؛ خواست آنها را به خواست [[خداوند]] مشروط میکند: {{متن قرآن|إِنَّ هَذِهِ تَذْكِرَةٌ فَمَن شَاء اتَّخَذَ إِلَى رَبِّهِ سَبِيلا وَمَا تَشَاؤُونَ إِلاَّ أَن يَشَاء اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ كَانَ عَلِيمًا حَكِيمًا}}<ref>بیگمان این یک پند است پس هر که خواهد، راهی به سوی پروردگارش در پیش گیرد و جز آنچه خواست خداوند است، مخواهید که خداوند دانایی فرزانه است؛ سوره انسان، آیه: ۲۹ - ۳۰.</ref>. این [[آیات]] از سویی بیان میکنند که خداوند راه را به [[انسان]] نشان میدهد و [[انتخاب]] راه درست یا [[نادرست]] در [[اختیار انسان]] است و از سوی دیگر بیانگر آن است که انتخاب شما به [[مشیت الهی]] منوط است و انسان در فعل و ترک، [[استقلال]] کامل ندارد، بلکه [[قدرت]]، [[توان]] و [[آزادی]] [[اراده]] او به واسطه [[اراده خدا]] و از [[ناحیه]] اوست و هرگاه او اراده کند، قدرت و آزادی انسان را سلب میکند. به این ترتیب نه [[تفویض]] و واگذاری مطلق صحیح است و نه [[اجبار]] و سلب [[اختیار]]، بلکه نوعی آزادی وابسته به مشیت الهی در میان است<ref>نمونه، ج ۲۵، ص ۳۸۵.</ref>.<ref>[[حسن رضایی| رضایی، حسن]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۹ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ج ۹، ص ۴۷۶ - ۴۹۶.</ref> | [[قرآن کریم]] در عین اینکه میفرماید: [[انسانها]] میتوانند [[سعادت]] را بیابند و [[راه]] خود را برگزینند؛ خواست آنها را به خواست [[خداوند]] مشروط میکند: {{متن قرآن|إِنَّ هَذِهِ تَذْكِرَةٌ فَمَن شَاء اتَّخَذَ إِلَى رَبِّهِ سَبِيلا وَمَا تَشَاؤُونَ إِلاَّ أَن يَشَاء اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ كَانَ عَلِيمًا حَكِيمًا}}<ref>بیگمان این یک پند است پس هر که خواهد، راهی به سوی پروردگارش در پیش گیرد و جز آنچه خواست خداوند است، مخواهید که خداوند دانایی فرزانه است؛ سوره انسان، آیه: ۲۹ - ۳۰.</ref>. این [[آیات]] از سویی بیان میکنند که خداوند راه را به [[انسان]] نشان میدهد و [[انتخاب]] راه درست یا [[نادرست]] در [[اختیار انسان]] است و از سوی دیگر بیانگر آن است که انتخاب شما به [[مشیت الهی]] منوط است و انسان در فعل و ترک، [[استقلال]] کامل ندارد، بلکه [[قدرت]]، [[توان]] و [[آزادی]] [[اراده]] او به واسطه [[اراده خدا]] و از [[ناحیه]] اوست و هرگاه او اراده کند، قدرت و آزادی انسان را سلب میکند. به این ترتیب نه [[تفویض]] و واگذاری مطلق صحیح است و نه [[اجبار]] و سلب [[اختیار]]، بلکه نوعی آزادی وابسته به مشیت الهی در میان است<ref>نمونه، ج ۲۵، ص ۳۸۵.</ref>.<ref>[[حسن رضایی| رضایی، حسن]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۹ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ج ۹، ص ۴۷۶ - ۴۹۶.</ref> | ||
[[امام علی]]{{ع}} در همین زمینه میفرماید: [[خدا]] با هر چیزی هست، ولی نه بهگونهای که همنشین و نزدیک او باشد و غیر از هر چیزی است، ولی نه بدانسان که از او دور باشد. کننده کارهاست ولی نه با حرکات و ابزارها<ref>{{متن حدیث|مَعَ کُلِّ شَیْءٍ لَا بِمُقَارَنَةٍ وَ غَیْرُ کُلِّ شَیْءٍ لَا بِمُزَایَلَةٍ}}؛ [[نهج البلاغه]]، [[خطبه ۱ نهج البلاغه|خطبه ۱]]</ref>. [[انسان]] در نهایت با توانی که [[خداوند]] در اختیارش نهاده و با [[علم]] و [[آگاهی]] از عواقب امور،[[ دست]] به [[اقدام]] میزند و عملش مؤثر واقع میشود. [[افعال]] [[آدمی]] در عین اینکه منتسب به او هستند، اما چون در طول [[اراده الهی]] قرار دارند، [[قدرت]] مؤثر خود را از اراده الهی میگیرند. از اینرو [[عدل خداوند]] نیز در [[نظام]] [[پاداش]] و [[جزا]]، بهدلیل وجود قدرت، آگاهی و اختیاری که به انسان [[عطا]] کرده، امری [[قطعی]] و حکمی مطابق با [[عقل]] خواهد بود. همچنین [[امام]]{{ع}} در جواب مردی که در مورد خروج امام بهسوی [[صفین]] [[سؤال]] میکرد و آن را بر مبنای [[قضا و قدر]] [[الهی]] میدانست، فرمود: خداوند بندگانش را امر کرده با [[اختیار]]، و [[نهی]] کرده است تا بترسند. آنان را به آسان [[مکلف]] ساخته و به دشوار مکلّف نساخته و در برابر عمل اندک، پاداشهای بسیار داده است<ref>{{متن حدیث|إِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ أَمَرَ عِبَادَهُ تَخْیِیراً وَ نَهَاهُمْ تَحْذِیراً، وَ کَلَّفَ یَسِیراً وَ لَمْ یُکَلِّفْ عَسِیراً، وَ أَعْطَی عَلَی الْقَلِیلِ کَثِیراً}}؛ نهج البلاغه، حکمت ۸۹</ref>. آنچه از این [[سخن]] ارجمند و پرمعنا فهمیده میشود آن است که [[اوامر الهی]] با این شرط به سوی ما [[بندگان]] متوجّه شده است که در انجام آنها یا [[سرپیچی]] از آنها دارای اختیار و قدرت [[انتخاب]] باشیم. اگر از کاری ما را بازداشته و نهی فرموده است، با این فرض است که ما را از [[عاقبت]] شوم آن بترساند، نه اینکه اجباری بر ترک آن داشته باشیم. با این همه از سر [[لطف]] و [[کرم]] و [[تفضل]] بیپایانش در مقابل عبادتها و کارهای خوبی که با [[توفیق]] او انجام میدهیم و در باربر [[عظمت]] او بسیار کم و اندک است، به ما پاداش فراوان و بیپایان عطا میکند»<ref>[[دانشنامه نهج البلاغه ج۱ (کتاب)|دانشنامه نهج البلاغه]]، ج۱، ص ۲۴۳.</ref>. | [[امام علی]]{{ع}} در همین زمینه میفرماید: [[خدا]] با هر چیزی هست، ولی نه بهگونهای که همنشین و نزدیک او باشد و غیر از هر چیزی است، ولی نه بدانسان که از او دور باشد. کننده کارهاست ولی نه با حرکات و ابزارها<ref>{{متن حدیث|مَعَ کُلِّ شَیْءٍ لَا بِمُقَارَنَةٍ وَ غَیْرُ کُلِّ شَیْءٍ لَا بِمُزَایَلَةٍ}}؛ [[نهج البلاغه]]، [[خطبه ۱ نهج البلاغه|خطبه ۱]]</ref>. [[انسان]] در نهایت با توانی که [[خداوند]] در اختیارش نهاده و با [[علم]] و [[آگاهی]] از عواقب امور،[[دست]] به [[اقدام]] میزند و عملش مؤثر واقع میشود. [[افعال]] [[آدمی]] در عین اینکه منتسب به او هستند، اما چون در طول [[اراده الهی]] قرار دارند، [[قدرت]] مؤثر خود را از اراده الهی میگیرند. از اینرو [[عدل خداوند]] نیز در [[نظام]] [[پاداش]] و [[جزا]]، بهدلیل وجود قدرت، آگاهی و اختیاری که به انسان [[عطا]] کرده، امری [[قطعی]] و حکمی مطابق با [[عقل]] خواهد بود. همچنین [[امام]]{{ع}} در جواب مردی که در مورد خروج امام بهسوی [[صفین]] [[سؤال]] میکرد و آن را بر مبنای [[قضا و قدر]] [[الهی]] میدانست، فرمود: خداوند بندگانش را امر کرده با [[اختیار]]، و [[نهی]] کرده است تا بترسند. آنان را به آسان [[مکلف]] ساخته و به دشوار مکلّف نساخته و در برابر عمل اندک، پاداشهای بسیار داده است<ref>{{متن حدیث|إِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ أَمَرَ عِبَادَهُ تَخْیِیراً وَ نَهَاهُمْ تَحْذِیراً، وَ کَلَّفَ یَسِیراً وَ لَمْ یُکَلِّفْ عَسِیراً، وَ أَعْطَی عَلَی الْقَلِیلِ کَثِیراً}}؛ نهج البلاغه، حکمت ۸۹</ref>. آنچه از این [[سخن]] ارجمند و پرمعنا فهمیده میشود آن است که [[اوامر الهی]] با این شرط به سوی ما [[بندگان]] متوجّه شده است که در انجام آنها یا [[سرپیچی]] از آنها دارای اختیار و قدرت [[انتخاب]] باشیم. اگر از کاری ما را بازداشته و نهی فرموده است، با این فرض است که ما را از [[عاقبت]] شوم آن بترساند، نه اینکه اجباری بر ترک آن داشته باشیم. با این همه از سر [[لطف]] و [[کرم]] و [[تفضل]] بیپایانش در مقابل عبادتها و کارهای خوبی که با [[توفیق]] او انجام میدهیم و در باربر [[عظمت]] او بسیار کم و اندک است، به ما پاداش فراوان و بیپایان عطا میکند»<ref>[[دانشنامه نهج البلاغه ج۱ (کتاب)|دانشنامه نهج البلاغه]]، ج۱، ص ۲۴۳.</ref>. | ||
==شبهات درباره اختیار انسان== | ==شبهات درباره اختیار انسان== | ||
خط ۱۰۴: | خط ۱۰۳: | ||
برخی [[آیات]] تصریح دارند هر مصیبتی پیش از وقوع در کتاب لوح محفوظ<ref>مجمع البیان، ج ۹، ص ۳۶۲.</ref> ثبت است: {{متن قرآن|مَا أَصَابَ مِن مُّصِيبَةٍ فِي الأَرْضِ وَلا فِي أَنفُسِكُمْ إِلاَّ فِي كِتَابٍ مِّن قَبْلِ أَن نَّبْرَأَهَا إِنَّ ذَلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسِيرٌ}}<ref>هیچ گزندی در زمین و به جانهایتان نمیرسد مگر پیش از آنکه آن را پدید آوریم، در کتابی (آمده) است؛ این بر خداوند آسان است؛ سوره حدید، آیه: ۲۲.</ref> و [[خداوند]] آن را میداند. این سبب شده است برخی [[گمان]] کنند [[انسان]] در [[افعال]] خویش مجبور است، زیرا اگر [[گناه]] کسی در [[علم الهی]] ثبت است، چنانچه او گناه نکند، [[علم خداوند]] به [[جهل]] تبدیل میشود<ref>التفسیر الکبیر، ج ۲۹، ص ۴۶۷.</ref>. | برخی [[آیات]] تصریح دارند هر مصیبتی پیش از وقوع در کتاب لوح محفوظ<ref>مجمع البیان، ج ۹، ص ۳۶۲.</ref> ثبت است: {{متن قرآن|مَا أَصَابَ مِن مُّصِيبَةٍ فِي الأَرْضِ وَلا فِي أَنفُسِكُمْ إِلاَّ فِي كِتَابٍ مِّن قَبْلِ أَن نَّبْرَأَهَا إِنَّ ذَلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسِيرٌ}}<ref>هیچ گزندی در زمین و به جانهایتان نمیرسد مگر پیش از آنکه آن را پدید آوریم، در کتابی (آمده) است؛ این بر خداوند آسان است؛ سوره حدید، آیه: ۲۲.</ref> و [[خداوند]] آن را میداند. این سبب شده است برخی [[گمان]] کنند [[انسان]] در [[افعال]] خویش مجبور است، زیرا اگر [[گناه]] کسی در [[علم الهی]] ثبت است، چنانچه او گناه نکند، [[علم خداوند]] به [[جهل]] تبدیل میشود<ref>التفسیر الکبیر، ج ۲۹، ص ۴۶۷.</ref>. | ||
همچنین [[قرآن]] تأکید دارد [[خداوند متعال]] برای هر [[انسانی]]، در وقتی معین و به حسب فعل معینی که از او سر میزند، درجهای قرار داده است: {{متن قرآن|وَلِكُلٍّ دَرَجَاتٌ مِّمَّا عَمِلُواْ وَمَا رَبُّكَ بِغَافِلٍ عَمَّا يَعْمَلُونَ}}<ref>و برای هر یک بدانچه انجام دادهاند پایههایی است، و پروردگارت از آنچه انجام میدهند غافل نیست؛ سوره انعام، آیه: ۱۳۲.</ref> و خدا به این [[درجه]] علم دارد و آن را در لوح محفوظ ثبت کرده است. حال اگر انسان به آن درجه نرسد، [[حکم خداوند]] در این مورد [[باطل]] و علم الهی مبدّل به جهل میشود و این محال است، در نتیجه، فعل [[مردمان]] تا [[قیامت]] مشخص و محتوم است<ref>التفسیر الکبیر، ج ۱۳، ص ۱۵۳.</ref> و معنای {{متن حدیث|الشَّقِیُ مَنْ شَقِیَ فِی بَطْنِ أُمِّهِ}}<ref>الکافی، ج ۸، ص ۸۱.</ref> همین است. خداوند نیز [[خبر]] میدهد گروه فراوانی از [[جن]] و [[انس]]، [[اهل]] [[آتش]] دوزخاند: {{متن قرآن|وَلَقَدْ ذَرَأْنَا لِجَهَنَّمَ كَثِيرًا مِّنَ الْجِنِّ وَالإِنسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لاَّ يَفْقَهُونَ بِهَا وَلَهُمْ أَعْيُنٌ لاَّ يُبْصِرُونَ بِهَا وَلَهُمْ آذَانٌ لاَّ يَسْمَعُونَ بِهَا أُوْلَئِكَ كَالأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُوْلَئِكَ هُمُ الْغَافِلُونَ}}<ref>و بیگمان بسیاری از پریان و آدمیان را برای دوزخ آفریدهایم؛ زیرا دلهایی دارند که با آن درنمییابند و دیدگانی که با آن نمینگرند و گوشهایی که با آن نمیشنوند؛ آنان چون چارپایانند بلکه گمراهترند؛ آنانند که ناآگاهند؛ سوره اعراف، آیه: ۱۷۹.</ref> و [[خبر]] دادن متفرع بر [[علم]] است و اگر آنان دوزخی نشوند، [[علم خداوند]][[ جهل]] و خبر او [[دروغ]] میشود<ref>الکافی، ج ۸، ص ۸۱.</ref>. برخی نیز با توجّه به [[آیه]] {{متن قرآن|وَتَمَّتْ كَلِمَتُ رَبِّكَ صِدْقًا وَعَدْلاً لاَّ مُبَدِّلِ لِكَلِمَاتِهِ وَهُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ}}<ref>و سخن پروردگارت به راستی و دادگری کامل شد؛ هیچ دگرگون کنندهای برای سخنان وی نیست و او شنوای داناست؛ سوره انعام، آیه: ۱۱۵.</ref> گفتهاند: [[احکام الهی]] مانند [[اسلام]] [[مسلمان]] و [[کفر]] [[کافر]] و... تبدیل پذیر و زایل شدنی نیست، زیرا احکام الهی، [[ازلی]] است و امر ازلی زوال نمیپذیرد<ref>تفسیر قاسمی، ج ۶، ص ۶۹۲.</ref>. | همچنین [[قرآن]] تأکید دارد [[خداوند متعال]] برای هر [[انسانی]]، در وقتی معین و به حسب فعل معینی که از او سر میزند، درجهای قرار داده است: {{متن قرآن|وَلِكُلٍّ دَرَجَاتٌ مِّمَّا عَمِلُواْ وَمَا رَبُّكَ بِغَافِلٍ عَمَّا يَعْمَلُونَ}}<ref>و برای هر یک بدانچه انجام دادهاند پایههایی است، و پروردگارت از آنچه انجام میدهند غافل نیست؛ سوره انعام، آیه: ۱۳۲.</ref> و خدا به این [[درجه]] علم دارد و آن را در لوح محفوظ ثبت کرده است. حال اگر انسان به آن درجه نرسد، [[حکم خداوند]] در این مورد [[باطل]] و علم الهی مبدّل به جهل میشود و این محال است، در نتیجه، فعل [[مردمان]] تا [[قیامت]] مشخص و محتوم است<ref>التفسیر الکبیر، ج ۱۳، ص ۱۵۳.</ref> و معنای {{متن حدیث|الشَّقِیُ مَنْ شَقِیَ فِی بَطْنِ أُمِّهِ}}<ref>الکافی، ج ۸، ص ۸۱.</ref> همین است. خداوند نیز [[خبر]] میدهد گروه فراوانی از [[جن]] و [[انس]]، [[اهل]] [[آتش]] دوزخاند: {{متن قرآن|وَلَقَدْ ذَرَأْنَا لِجَهَنَّمَ كَثِيرًا مِّنَ الْجِنِّ وَالإِنسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لاَّ يَفْقَهُونَ بِهَا وَلَهُمْ أَعْيُنٌ لاَّ يُبْصِرُونَ بِهَا وَلَهُمْ آذَانٌ لاَّ يَسْمَعُونَ بِهَا أُوْلَئِكَ كَالأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُوْلَئِكَ هُمُ الْغَافِلُونَ}}<ref>و بیگمان بسیاری از پریان و آدمیان را برای دوزخ آفریدهایم؛ زیرا دلهایی دارند که با آن درنمییابند و دیدگانی که با آن نمینگرند و گوشهایی که با آن نمیشنوند؛ آنان چون چارپایانند بلکه گمراهترند؛ آنانند که ناآگاهند؛ سوره اعراف، آیه: ۱۷۹.</ref> و [[خبر]] دادن متفرع بر [[علم]] است و اگر آنان دوزخی نشوند، [[علم خداوند]][[جهل]] و خبر او [[دروغ]] میشود<ref>الکافی، ج ۸، ص ۸۱.</ref>. برخی نیز با توجّه به [[آیه]] {{متن قرآن|وَتَمَّتْ كَلِمَتُ رَبِّكَ صِدْقًا وَعَدْلاً لاَّ مُبَدِّلِ لِكَلِمَاتِهِ وَهُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ}}<ref>و سخن پروردگارت به راستی و دادگری کامل شد؛ هیچ دگرگون کنندهای برای سخنان وی نیست و او شنوای داناست؛ سوره انعام، آیه: ۱۱۵.</ref> گفتهاند: [[احکام الهی]] مانند [[اسلام]] [[مسلمان]] و [[کفر]] [[کافر]] و... تبدیل پذیر و زایل شدنی نیست، زیرا احکام الهی، [[ازلی]] است و امر ازلی زوال نمیپذیرد<ref>تفسیر قاسمی، ج ۶، ص ۶۹۲.</ref>. | ||
====[[پاسخ]]==== | ====[[پاسخ]]==== | ||
این [[شبهه]] با [[تبیین]] صحیح آموزه [[قضا و قدر]] و رابطه [[علم الهی]] با موجودات [[عالم]] پاسخ داده میشود: [[اعتقاد]] به [[قضا و قدر الهی]] و علم خداوند به همه چیز پیش از تحقق آنها، مستلزم [[جبر]] نیست.[[ جبر]] زمانی لازم میآید که [[اراده]][[ بشر]] در [[کار]] دخیل نباشد. قضا و قدر الهی چیزی جز سرچشمه گرفتن [[نظام]] سببی و مسببی [[جهان]] از علم و [[اراده الهی]] نیست. اعتقاد به قضا و قدر به معنای اعتقاد به این است که همه [[کارها]] بر اساس [[قانون علیت]] انجام میشوند و [[انکار]] آن یعنی انکار علیت و قائل شدن به تصادف و [[هرج و مرج]] در هستی<ref>انسان و سرنوشت، ص ۳۲ ـ ۳۸.</ref>. | این [[شبهه]] با [[تبیین]] صحیح آموزه [[قضا و قدر]] و رابطه [[علم الهی]] با موجودات [[عالم]] پاسخ داده میشود: [[اعتقاد]] به [[قضا و قدر الهی]] و علم خداوند به همه چیز پیش از تحقق آنها، مستلزم [[جبر]] نیست.[[جبر]] زمانی لازم میآید که [[اراده]][[بشر]] در [[کار]] دخیل نباشد. قضا و قدر الهی چیزی جز سرچشمه گرفتن [[نظام]] سببی و مسببی [[جهان]] از علم و [[اراده الهی]] نیست. اعتقاد به قضا و قدر به معنای اعتقاد به این است که همه [[کارها]] بر اساس [[قانون علیت]] انجام میشوند و [[انکار]] آن یعنی انکار علیت و قائل شدن به تصادف و [[هرج و مرج]] در هستی<ref>انسان و سرنوشت، ص ۳۲ ـ ۳۸.</ref>. | ||
توضیح اینکه گاهی مراد از تقدیر، تقدیر علمی است؛ یعنی [[خداوند]] میداند هر چیز در [[زمان]] و مکان به چه صورت تحقق مییابد. در این صورت، تقدیر، به علم باز میگردد و حل شبهه به این است که بدانیم در علم الهی مقدّر است هر فعلی از مجاری خاص خود و [[افعال]] [[انسانی]] نیز از مجاری ویژه خود از جمله [[اختیار]] آدمی صادر شود و گرنه آنچه را [[خداوند]] مقدر کرده است، تحقق نمییابد و این خلاف تقدیر علمی [[الهی]] است<ref>نمونه، ج ۲۳، ص ۸۳؛ المیزان، ج ۲۰، ص ۳۸۵؛ معارف قرآن، ص ۲۰۴ - ۲۰۵.</ref>. گاهی دیگر مراد از تقدیر، تقدیر [[عینی]] است؛ یعنی برای هر چیز، با توجه به شرایط و زمینههای مربوط، اندازه و حدّی معین شده است که در این صورت حلّ [[شبهه]] به این است که بدانیم [[انسان]] در مجموعه [[نظام]] سبب و مسببی [[عالم]] میتواند با استفاده از [[علم]] و [[قدرت]] و [[اراده]] خداداد در محدوده [[استعداد]] و [[لیاقت]] خود، [[کار]] کند. بنابراین، نه [[قضا و قدر]] [[علمی]] با [[اختیار انسان]] منافات دارد و نه قضا و قدر عینی اختیار را از او سلب میکند، زیرا در هر دو گونه، اراده و اختیار انسان جایگاهی اصلی و اساسی دارد. [[علم الهی]] به گونه مستقیم به وقوع حادثه تعلق نمیگیرد، بلکه به صدور آن از علت خاص خود تعلق مییابد. علم [[ازلی]] الهی ایجاب میکند اثر فاعل طبیعی از فاعل طبیعی، اثر فاعل با [[شعور]] از فاعل دارای شعور، اثر فاعل مجبور از فاعل مجبور و اثر فاعل [[مختار]] از فاعل مختار صادر شود. علم الهی موجب نمیشود اثر فاعل مختار از فاعل مجبور صادر شود، پس علم ازلی خداوند به این معناست که او از ازل میداند چه کسی با اختیار و [[آزادی]] [[اطاعت]] میکند و چه کسی [[معصیت]] و این علم اقتضا دارد شخص [[مطیع]] یا [[گنهکار]] با اراده و اختیار خود اطاعت یا معصیت کند<ref>[[حسن رضایی| رضایی، حسن]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۹ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ج ۹، ص ۴۷۶ - ۴۹۶.</ref>. | توضیح اینکه گاهی مراد از تقدیر، تقدیر علمی است؛ یعنی [[خداوند]] میداند هر چیز در [[زمان]] و مکان به چه صورت تحقق مییابد. در این صورت، تقدیر، به علم باز میگردد و حل شبهه به این است که بدانیم در علم الهی مقدّر است هر فعلی از مجاری خاص خود و [[افعال]] [[انسانی]] نیز از مجاری ویژه خود از جمله [[اختیار]] آدمی صادر شود و گرنه آنچه را [[خداوند]] مقدر کرده است، تحقق نمییابد و این خلاف تقدیر علمی [[الهی]] است<ref>نمونه، ج ۲۳، ص ۸۳؛ المیزان، ج ۲۰، ص ۳۸۵؛ معارف قرآن، ص ۲۰۴ - ۲۰۵.</ref>. گاهی دیگر مراد از تقدیر، تقدیر [[عینی]] است؛ یعنی برای هر چیز، با توجه به شرایط و زمینههای مربوط، اندازه و حدّی معین شده است که در این صورت حلّ [[شبهه]] به این است که بدانیم [[انسان]] در مجموعه [[نظام]] سبب و مسببی [[عالم]] میتواند با استفاده از [[علم]] و [[قدرت]] و [[اراده]] خداداد در محدوده [[استعداد]] و [[لیاقت]] خود، [[کار]] کند. بنابراین، نه [[قضا و قدر]] [[علمی]] با [[اختیار انسان]] منافات دارد و نه قضا و قدر عینی اختیار را از او سلب میکند، زیرا در هر دو گونه، اراده و اختیار انسان جایگاهی اصلی و اساسی دارد. [[علم الهی]] به گونه مستقیم به وقوع حادثه تعلق نمیگیرد، بلکه به صدور آن از علت خاص خود تعلق مییابد. علم [[ازلی]] الهی ایجاب میکند اثر فاعل طبیعی از فاعل طبیعی، اثر فاعل با [[شعور]] از فاعل دارای شعور، اثر فاعل مجبور از فاعل مجبور و اثر فاعل [[مختار]] از فاعل مختار صادر شود. علم الهی موجب نمیشود اثر فاعل مختار از فاعل مجبور صادر شود، پس علم ازلی خداوند به این معناست که او از ازل میداند چه کسی با اختیار و [[آزادی]] [[اطاعت]] میکند و چه کسی [[معصیت]] و این علم اقتضا دارد شخص [[مطیع]] یا [[گنهکار]] با اراده و اختیار خود اطاعت یا معصیت کند<ref>[[حسن رضایی| رضایی، حسن]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۹ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ج ۹، ص ۴۷۶ - ۴۹۶.</ref>. | ||
===[[شبهه]] دوم: [[مشیت]] و [[قدرت]] نافذ نامتناهی [[خداوند]]=== | ===[[شبهه]] دوم: [[مشیت]] و [[قدرت]] نافذ نامتناهی [[خداوند]]=== | ||
برخی [[آیات]] تصریح دارند خداوند برای هر [[پیامبری]] دشمنانی از جنس [[انسان]] و [[جنّ]] قرار داده است که به [[فریب]] و [[دسیسه]] میپردازند؛ اما اگر او بخواهد میتواند مانع [[دشمنی]] و فریب آنان شود: {{متن قرآن|وَكَذَلِكَ جَعَلْنَا لِكُلِّ نَبِيٍّ عَدُوًّا شَيَاطِينَ الإِنسِ وَالْجِنِّ يُوحِي بَعْضُهُمْ إِلَى بَعْضٍ زُخْرُفَ الْقَوْلِ غُرُورًا وَلَوْ شَاء رَبُّكَ مَا فَعَلُوهُ فَذَرْهُمْ وَمَا يَفْتَرُونَ}}<ref> و بدینگونه برای هر پیامبری دشمنی از شیطانهای آدمی و پری قرار دادیم که برخی به برخی دیگر یکدیگر، به فریب سخنان آراسته الهام میکنند و اگر پروردگار تو میخواست آن (کار) را نمیکردند پس آنان را با دروغی که میبافند واگذار؛ سوره انعام، آیه: ۱۱۲.</ref>، با این حال، مشیت و [[اراده الهی]] به این تعلق گرفته است که آنان بر دشمنی خود بمانند<ref>فی ظلال القرآن، ج ۳، ص ۱۱۸۸.</ref> لذا همان گونه که [[ایمان]] [[بندگان]] بدون اراده الهی ممکن نیست،[[ دشمنی]] [[شیاطین]] نیز بی [[اذن]] او ممکن نیست<ref>المیزان، ج ۷، ص ۳۲۱.</ref>. [[ظاهر]] [[آیه]] موجب شده است برخی معنایی جبرگرایانه از آن بیرون بکشند و به ویژه با توجه به تعبیر {{متن قرآن|جَعَلْنَا}}، دشمنی با [[پیامبران]] را گناهی بدانند که در این شیاطین به [[جبر]] [[الهی]] نهادینه شده است و بدین ترتیب، آنها در دشمنی خویش [[مختار]] نیستند<ref>التفسیر الکبیر، ج ۱۳، ص ۱۱۹.</ref>. | برخی [[آیات]] تصریح دارند خداوند برای هر [[پیامبری]] دشمنانی از جنس [[انسان]] و [[جنّ]] قرار داده است که به [[فریب]] و [[دسیسه]] میپردازند؛ اما اگر او بخواهد میتواند مانع [[دشمنی]] و فریب آنان شود: {{متن قرآن|وَكَذَلِكَ جَعَلْنَا لِكُلِّ نَبِيٍّ عَدُوًّا شَيَاطِينَ الإِنسِ وَالْجِنِّ يُوحِي بَعْضُهُمْ إِلَى بَعْضٍ زُخْرُفَ الْقَوْلِ غُرُورًا وَلَوْ شَاء رَبُّكَ مَا فَعَلُوهُ فَذَرْهُمْ وَمَا يَفْتَرُونَ}}<ref> و بدینگونه برای هر پیامبری دشمنی از شیطانهای آدمی و پری قرار دادیم که برخی به برخی دیگر یکدیگر، به فریب سخنان آراسته الهام میکنند و اگر پروردگار تو میخواست آن (کار) را نمیکردند پس آنان را با دروغی که میبافند واگذار؛ سوره انعام، آیه: ۱۱۲.</ref>، با این حال، مشیت و [[اراده الهی]] به این تعلق گرفته است که آنان بر دشمنی خود بمانند<ref>فی ظلال القرآن، ج ۳، ص ۱۱۸۸.</ref> لذا همان گونه که [[ایمان]] [[بندگان]] بدون اراده الهی ممکن نیست،[[دشمنی]] [[شیاطین]] نیز بی [[اذن]] او ممکن نیست<ref>المیزان، ج ۷، ص ۳۲۱.</ref>. [[ظاهر]] [[آیه]] موجب شده است برخی معنایی جبرگرایانه از آن بیرون بکشند و به ویژه با توجه به تعبیر {{متن قرآن|جَعَلْنَا}}، دشمنی با [[پیامبران]] را گناهی بدانند که در این شیاطین به [[جبر]] [[الهی]] نهادینه شده است و بدین ترتیب، آنها در دشمنی خویش [[مختار]] نیستند<ref>التفسیر الکبیر، ج ۱۳، ص ۱۱۹.</ref>. | ||
همچنین [[قرآن]] حال "[[ذکر خدا]]" را تنها نصیب کسانی میداند که خود به آنان [[توفیق]] دهد و تا او [[اراده]] نکند، این توفیق سهم کسی نمیشود<ref>فی ظلال القرآن، ج ۶، ص ۳۷۶۳.</ref>: {{متن قرآن|وَمَا يَذْكُرُونَ إِلاَّ أَن يَشَاء اللَّهُ هُوَ أَهْلُ التَّقْوَى وَأَهْلُ الْمَغْفِرَةِ}}<ref> و پند نمیگیرند مگر که خداوند بخواهد که او سزیده پرهیختن و سزاوار آمرزیدن است؛ سوره مدثر، آیه: ۵۶.</ref>. برداشت [[نادرست]] از چنین آیاتی سبب شده است برخی [[گمان]] کنند اراده الهی به [[معصیت]] [[انسانها]] تعلق گرفته است. اینان [[دلیل]] میآورند که اگر خداوند بخواهد کسی به [[بهشت]] [[رود]] و زمینهاش را برای او فراهم آورد و با این حال [[اختیار]] [[برگزیدن]] [[کفر]] را نیز به او ارزانی کند و در نتیجه او [[کافر]] شود، [[اراده]] و [[قدرت]] [[بنده]] بر [[خالق]] [[برتری]] یافته است و این با قدرتِ مطلقِ [[خداوند]] سازگار نیست<ref>التفسیر الکبیر، ج ۳۰، ص ۷۱۷.</ref>. از سوی دیگر، هیچ [[انسان]] عاقلی، کفر و [[عصیان]] را برنمیگزیند که مایه [[دوزخ]] و [[عذاب]] است. بنابراین اگر کسی به کفر و [[معصیت]] میگراید، بر اساس [[اراده الهی]] است نه به اراده بنده [[ضعیف]]<ref>التفسیر الکبیر، ج ۳۰، ص ۷۱۷.</ref>. | همچنین [[قرآن]] حال "[[ذکر خدا]]" را تنها نصیب کسانی میداند که خود به آنان [[توفیق]] دهد و تا او [[اراده]] نکند، این توفیق سهم کسی نمیشود<ref>فی ظلال القرآن، ج ۶، ص ۳۷۶۳.</ref>: {{متن قرآن|وَمَا يَذْكُرُونَ إِلاَّ أَن يَشَاء اللَّهُ هُوَ أَهْلُ التَّقْوَى وَأَهْلُ الْمَغْفِرَةِ}}<ref> و پند نمیگیرند مگر که خداوند بخواهد که او سزیده پرهیختن و سزاوار آمرزیدن است؛ سوره مدثر، آیه: ۵۶.</ref>. برداشت [[نادرست]] از چنین آیاتی سبب شده است برخی [[گمان]] کنند اراده الهی به [[معصیت]] [[انسانها]] تعلق گرفته است. اینان [[دلیل]] میآورند که اگر خداوند بخواهد کسی به [[بهشت]] [[رود]] و زمینهاش را برای او فراهم آورد و با این حال [[اختیار]] [[برگزیدن]] [[کفر]] را نیز به او ارزانی کند و در نتیجه او [[کافر]] شود، [[اراده]] و [[قدرت]] [[بنده]] بر [[خالق]] [[برتری]] یافته است و این با قدرتِ مطلقِ [[خداوند]] سازگار نیست<ref>التفسیر الکبیر، ج ۳۰، ص ۷۱۷.</ref>. از سوی دیگر، هیچ [[انسان]] عاقلی، کفر و [[عصیان]] را برنمیگزیند که مایه [[دوزخ]] و [[عذاب]] است. بنابراین اگر کسی به کفر و [[معصیت]] میگراید، بر اساس [[اراده الهی]] است نه به اراده بنده [[ضعیف]]<ref>التفسیر الکبیر، ج ۳۰، ص ۷۱۷.</ref>. | ||
خط ۱۱۷: | خط ۱۱۶: | ||
در پاسخ باید گفت: | در پاسخ باید گفت: | ||
#اوّلاً ممکن نیست خداوند از عملی [[نهی]] کند و از آن [[بیزاری]] جوید: {{متن قرآن|كُلُّ ذَلِكَ كَانَ سَيِّئُهُ عِندَ رَبِّكَ مَكْرُوهًا}}<ref> زشتی همه اینها نزد پروردگارت ناپسند است؛ سوره اسراء، آیه: ۳۸.</ref>. ولی ارادهاش به آن تعلق بگیرد؛ همچنین ممکن نیست به چیزی مانند کفر [[رضا]] ندهد: {{متن قرآن|وَلا يَرْضَى لِعِبَادِهِ الْكُفْرَ}}<ref> و ناسپاسی را برای بندگانش نمیپسندد؛ سوره زمر، آیه: ۷.</ref>، ولی [[بندگان]] را به سوی آن بکشاند. اراده [[کار]] [[قبیح]] مانند انجام دادن آن، بر [[حکیم]]، قبیح و صدورش از او محال است<ref>رسائل المرتضی، ج۱، ص۱۴۰ - ۱۴۱؛ کشف المراد، ص ۴۲۲ - ۴۲۳.</ref>. | #اوّلاً ممکن نیست خداوند از عملی [[نهی]] کند و از آن [[بیزاری]] جوید: {{متن قرآن|كُلُّ ذَلِكَ كَانَ سَيِّئُهُ عِندَ رَبِّكَ مَكْرُوهًا}}<ref> زشتی همه اینها نزد پروردگارت ناپسند است؛ سوره اسراء، آیه: ۳۸.</ref>. ولی ارادهاش به آن تعلق بگیرد؛ همچنین ممکن نیست به چیزی مانند کفر [[رضا]] ندهد: {{متن قرآن|وَلا يَرْضَى لِعِبَادِهِ الْكُفْرَ}}<ref> و ناسپاسی را برای بندگانش نمیپسندد؛ سوره زمر، آیه: ۷.</ref>، ولی [[بندگان]] را به سوی آن بکشاند. اراده [[کار]] [[قبیح]] مانند انجام دادن آن، بر [[حکیم]]، قبیح و صدورش از او محال است<ref>رسائل المرتضی، ج۱، ص۱۴۰ - ۱۴۱؛ کشف المراد، ص ۴۲۲ - ۴۲۳.</ref>. | ||
#ثانیاً قدرت و اراده تام [[الهی]] زمانی مستلزم [[نفی]] [[اختیار انسان]] است که [[جانشین]] اختیار او شود و فعل، یا به [[اراده انسان]] صورت پذیرد یا به [[اراده خداوند]]؛ ولی اراده خداوند و اراده انسان یکدیگر را نفی نمیکنند و در طول یکدیگرند. فعلی که با اراده انسان صورت میپذیرد و نیز مبادی، مقدمات و نتایج آن، یکجا تحت اراده خداوند است.[[ انسان]] برای فعل یا ترک، باید اراده کند؛ ولی همین علت و معلول و دیگر مبادی عمل، متعلق اراده الهیاند؛ به عبارت دیگر، علت مباشر و بی واسطه فعل، اراده انسان است و اراده خداوند در طول آن جای دارد<ref>نهایة الحکمه، ص ۳۶۵ - ۳۶۶.</ref>.<ref>[[حسن رضایی| رضایی، حسن]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۹ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ج ۹، ص ۴۷۶ - ۴۹۶.</ref> | #ثانیاً قدرت و اراده تام [[الهی]] زمانی مستلزم [[نفی]] [[اختیار انسان]] است که [[جانشین]] اختیار او شود و فعل، یا به [[اراده انسان]] صورت پذیرد یا به [[اراده خداوند]]؛ ولی اراده خداوند و اراده انسان یکدیگر را نفی نمیکنند و در طول یکدیگرند. فعلی که با اراده انسان صورت میپذیرد و نیز مبادی، مقدمات و نتایج آن، یکجا تحت اراده خداوند است.[[انسان]] برای فعل یا ترک، باید اراده کند؛ ولی همین علت و معلول و دیگر مبادی عمل، متعلق اراده الهیاند؛ به عبارت دیگر، علت مباشر و بی واسطه فعل، اراده انسان است و اراده خداوند در طول آن جای دارد<ref>نهایة الحکمه، ص ۳۶۵ - ۳۶۶.</ref>.<ref>[[حسن رضایی| رضایی، حسن]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۹ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ج ۹، ص ۴۷۶ - ۴۹۶.</ref> | ||
===[[شبهه]] سوم: [[اضلال]]=== | ===[[شبهه]] سوم: [[اضلال]]=== | ||
برخی [[آیات]] با [[صراحت]] از اضلال [[انسان]] به دست [[خداوند]][[ سخن]] میگویند و تأکید میکنند هرکس را [[خدا]] [[گمراه]] سازد، هیچ گاه به [[هدایت]] برنمیگردد: {{متن قرآن|فَمَا لَكُمْ فِي الْمُنَافِقِينَ فِئَتَيْنِ وَاللَّهُ أَرْكَسَهُم بِمَا كَسَبُواْ أَتُرِيدُونَ أَن تَهْدُواْ مَنْ أَضَلَّ اللَّهُ وَمَن يُضْلِلِ اللَّهُ فَلَن تَجِدَ لَهُ سَبِيلاً}}<ref> چه بر سر شما آمده است که درباره منافقان، دو گروه شدهاید در حالی که خداوند آنان را برای آنچه که انجام دادهاند واژگون کرده است؛ آیا میخواهید کسی را که خداوند گمراه وا نهاده است راهنمایی کنید؟ و هر کس را که خداوند گمراه وانهد هرگز راهی برای او نمییابی؛ سوره نساء، آیه: ۸۸.</ref> و خداوند هرکه را بخواهد، گمراه یا هدایت میکند: {{متن قرآن|فَيُضِلُّ اللَّهُ مَن يَشَاء وَيَهْدِي مَن يَشَاء}}<ref> خداوند هر که را بخواهد بیراه میدارد و هر که را بخواهد به راه میآورد؛ سوره ابراهیم، آیه: ۴.</ref>. «اضلال» به معنای ایجاد حالتی است در انسان که باعث میشود او از قبول [[حق]] روی برتابد، چنان که [[کافران]] به [[رسالت]] [[حضرت محمد]]{{صل}} [[اقرار]] نکردند، هرچند [[صداقت]] او را [[باور]] داشتند<ref>جامع البیان، ج ۶، ص ۲۶۶.</ref>. | برخی [[آیات]] با [[صراحت]] از اضلال [[انسان]] به دست [[خداوند]][[سخن]] میگویند و تأکید میکنند هرکس را [[خدا]] [[گمراه]] سازد، هیچ گاه به [[هدایت]] برنمیگردد: {{متن قرآن|فَمَا لَكُمْ فِي الْمُنَافِقِينَ فِئَتَيْنِ وَاللَّهُ أَرْكَسَهُم بِمَا كَسَبُواْ أَتُرِيدُونَ أَن تَهْدُواْ مَنْ أَضَلَّ اللَّهُ وَمَن يُضْلِلِ اللَّهُ فَلَن تَجِدَ لَهُ سَبِيلاً}}<ref> چه بر سر شما آمده است که درباره منافقان، دو گروه شدهاید در حالی که خداوند آنان را برای آنچه که انجام دادهاند واژگون کرده است؛ آیا میخواهید کسی را که خداوند گمراه وا نهاده است راهنمایی کنید؟ و هر کس را که خداوند گمراه وانهد هرگز راهی برای او نمییابی؛ سوره نساء، آیه: ۸۸.</ref> و خداوند هرکه را بخواهد، گمراه یا هدایت میکند: {{متن قرآن|فَيُضِلُّ اللَّهُ مَن يَشَاء وَيَهْدِي مَن يَشَاء}}<ref> خداوند هر که را بخواهد بیراه میدارد و هر که را بخواهد به راه میآورد؛ سوره ابراهیم، آیه: ۴.</ref>. «اضلال» به معنای ایجاد حالتی است در انسان که باعث میشود او از قبول [[حق]] روی برتابد، چنان که [[کافران]] به [[رسالت]] [[حضرت محمد]]{{صل}} [[اقرار]] نکردند، هرچند [[صداقت]] او را [[باور]] داشتند<ref>جامع البیان، ج ۶، ص ۲۶۶.</ref>. | ||
همچنین در [[قرآن کریم]]، از ختم [[قلوب]]، [[سمع]] و وجود پرده بر أبصار کافران سخن رفته است: {{متن قرآن|خَتَمَ اللَّهُ عَلَى قُلُوبِهِمْ وَعَلَى سَمْعِهِمْ وَعَلَى أَبْصَارِهِمْ غِشَاوَةٌ وَلَهُمْ عَذَابٌ عَظِيمٌ}}<ref> خداوند بر دلها و بر شنوایی آنان مهر نهاده و بر بیناییهای آنها پردهای است و عذابی سترگ خواهند داشت؛ سوره بقره، آیه: ۷.</ref>.<ref>جامع البیان، ج ۱، ص ۱۶۴ - ۱۶۵.</ref> این [[آیه]]، به [[عقیده]] جبرگرایان، واضحترین [[دلیل]] است بر اینکه [[خالق]] [[کفر]] و [[ایمان]] و سبب هدایت و [[ضلالت]] [[بندگان]]، خداوند است و [[انسانها]] در این امور از خود اختیاری ندارند<ref>جامع البیان، ص ۱۶۴ - ۱۶۹.</ref>. اینان معتقدند {{متن قرآن|خَتَمَ}}، یا به معنای [[آفریدن]] کفر در دلهای کافران است یا به این معنا که خداوند [[انگیزه]] کفر را در [[دل]] آنان قرار میدهد و این [[انگیزه]]، همراه قدرتی که آن نیز از [[خداوند]] است، آنان را به [[کفر]] میکشاند<ref>التفسیر الکبیر، ج ۱، ص ۲۹۲ - ۲۹۱.</ref>. | همچنین در [[قرآن کریم]]، از ختم [[قلوب]]، [[سمع]] و وجود پرده بر أبصار کافران سخن رفته است: {{متن قرآن|خَتَمَ اللَّهُ عَلَى قُلُوبِهِمْ وَعَلَى سَمْعِهِمْ وَعَلَى أَبْصَارِهِمْ غِشَاوَةٌ وَلَهُمْ عَذَابٌ عَظِيمٌ}}<ref> خداوند بر دلها و بر شنوایی آنان مهر نهاده و بر بیناییهای آنها پردهای است و عذابی سترگ خواهند داشت؛ سوره بقره، آیه: ۷.</ref>.<ref>جامع البیان، ج ۱، ص ۱۶۴ - ۱۶۵.</ref> این [[آیه]]، به [[عقیده]] جبرگرایان، واضحترین [[دلیل]] است بر اینکه [[خالق]] [[کفر]] و [[ایمان]] و سبب هدایت و [[ضلالت]] [[بندگان]]، خداوند است و [[انسانها]] در این امور از خود اختیاری ندارند<ref>جامع البیان، ص ۱۶۴ - ۱۶۹.</ref>. اینان معتقدند {{متن قرآن|خَتَمَ}}، یا به معنای [[آفریدن]] کفر در دلهای کافران است یا به این معنا که خداوند [[انگیزه]] کفر را در [[دل]] آنان قرار میدهد و این [[انگیزه]]، همراه قدرتی که آن نیز از [[خداوند]] است، آنان را به [[کفر]] میکشاند<ref>التفسیر الکبیر، ج ۱، ص ۲۹۲ - ۲۹۱.</ref>. | ||
خط ۱۳۳: | خط ۱۳۲: | ||
این شبهه مردود است، زیرا تحقق هر معلولی به اقتضای علت تامّه خود ضروری است و علت تامّه در عمل اختیاری انسان، جز با [[اراده]] او محقق نمیشود و این خود مستلزم [[اختیار انسان]] است<ref>معارف قرآن، ص ۳۸۸.</ref>.<ref>[[حسن رضایی| رضایی، حسن]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۹ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ج ۹، ص ۴۷۶ - ۴۹۶.</ref> | این شبهه مردود است، زیرا تحقق هر معلولی به اقتضای علت تامّه خود ضروری است و علت تامّه در عمل اختیاری انسان، جز با [[اراده]] او محقق نمیشود و این خود مستلزم [[اختیار انسان]] است<ref>معارف قرآن، ص ۳۸۸.</ref>.<ref>[[حسن رضایی| رضایی، حسن]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۹ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ج ۹، ص ۴۷۶ - ۴۹۶.</ref> | ||
===[[شبهه]] پنجم: [[ جبر]] [[اجتماعی]]=== | ===[[شبهه]] پنجم: [[جبر]] [[اجتماعی]]=== | ||
[[امیل دورکهایم]]<ref>Emile Durkheim.</ref> جامعهشناس معروف فرانسوی که طرفدار اصالت [[اجتماع]] است و ترکیب [[جامعه]] را [[حقیقی]] میداند و فرد را از نظر [[شخصیت]] [[انسانی]] به منزله ماده خام و ظرف خالی و تمام شخصیت انسانی فرد را که مبنای [[اختیار]] اوست، پرتوی از تجلی [[عقل]] و [[اراده جمعی]] میداند، به [[جبر]] اجتماعی [[معتقد]] است. او بر این [[باور]] است که [[امور اجتماعی]][[ انسان]] که به جنبه حیوانی و زیستشناسی او مربوط میشوند، محصول جامعهاند نه محصول [[فکر]] و [[اراده]] فرد. این امور که از بیرون وجود فرد و از جامعه بر فرد [[تحمیل]] میشوند، جبریاند و عمومی<ref>مجموعه آثار، ج ۲، ص ۳۴۶ - ۳۴۷، «جامعه و تاریخ».</ref>. در جبر اجتماعی فرد صد در صد محکوم جریان کلی جامعه است و عضوی است که هیچ گونه استقلالی از خود ندارد<ref>اسلام و مقتضیات زمان، ج۲، ص۲۲۲.</ref>، فرد از خودش هیچ اراده و تشخیص و استقلالی نداشته باشد<ref>مجموعه آثار، ج۳، ص۵۹۴.</ref>.<ref>[[حسن رضایی| رضایی، حسن]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۹ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ج ۹، ص ۴۷۶ ـ ۴۹۶؛ محمد علی زکریایی|زکریایی، محمد علی، فرهنگ مطهر (کتاب)|فرهنگ مطهر، ص ۳۰۵.</ref> | [[امیل دورکهایم]]<ref>Emile Durkheim.</ref> جامعهشناس معروف فرانسوی که طرفدار اصالت [[اجتماع]] است و ترکیب [[جامعه]] را [[حقیقی]] میداند و فرد را از نظر [[شخصیت]] [[انسانی]] به منزله ماده خام و ظرف خالی و تمام شخصیت انسانی فرد را که مبنای [[اختیار]] اوست، پرتوی از تجلی [[عقل]] و [[اراده جمعی]] میداند، به [[جبر]] اجتماعی [[معتقد]] است. او بر این [[باور]] است که [[امور اجتماعی]][[انسان]] که به جنبه حیوانی و زیستشناسی او مربوط میشوند، محصول جامعهاند نه محصول [[فکر]] و [[اراده]] فرد. این امور که از بیرون وجود فرد و از جامعه بر فرد [[تحمیل]] میشوند، جبریاند و عمومی<ref>مجموعه آثار، ج ۲، ص ۳۴۶ - ۳۴۷، «جامعه و تاریخ».</ref>. در جبر اجتماعی فرد صد در صد محکوم جریان کلی جامعه است و عضوی است که هیچ گونه استقلالی از خود ندارد<ref>اسلام و مقتضیات زمان، ج۲، ص۲۲۲.</ref>، فرد از خودش هیچ اراده و تشخیص و استقلالی نداشته باشد<ref>مجموعه آثار، ج۳، ص۵۹۴.</ref>.<ref>[[حسن رضایی| رضایی، حسن]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۹ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ج ۹، ص ۴۷۶ ـ ۴۹۶؛ محمد علی زکریایی|زکریایی، محمد علی، فرهنگ مطهر (کتاب)|فرهنگ مطهر، ص ۳۰۵.</ref> | ||
====[[پاسخ]]==== | ====[[پاسخ]]==== | ||
ریشه توهم جبر افراد در برابر جامعه و محیط این است که پنداشته شده لازمه ترکیب حقیقی، ادغام اجزا در یکدیگر و حل شدن [[کثرت]] آنها در [[وحدت]] کل و پدید آمدن حقیقتی تازه است و [[گمان]] کردهاند [[پذیرفتن]] ترکیب حقیقی جامعه با شخصیت و [[استقلال]] فرد جمع نمیشود<ref>مجموعه آثار، ج ۲، ص ۳۴۸.</ref> اما این مطلب درست نیست، زیرا | ریشه توهم جبر افراد در برابر جامعه و محیط این است که پنداشته شده لازمه ترکیب حقیقی، ادغام اجزا در یکدیگر و حل شدن [[کثرت]] آنها در [[وحدت]] کل و پدید آمدن حقیقتی تازه است و [[گمان]] کردهاند [[پذیرفتن]] ترکیب حقیقی جامعه با شخصیت و [[استقلال]] فرد جمع نمیشود<ref>مجموعه آثار، ج ۲، ص ۳۴۸.</ref> اما این مطلب درست نیست، زیرا | ||
خط ۱۴۱: | خط ۱۴۰: | ||
#ثالثاً، تأثیر این [[جامعه]] که بر طبق فرض [[حقیقی]] و دارای [[احکام]] و [[قوانین]] [[واقعی]] است، جبری و اجتناب ناپذیر نیست و [[حفظ]] [[سلامت]] [[اخلاقی]] در [[محیط فاسد]] و [[آلوده]] نیز ممکن است<ref>معارف قرآن، ص ۳۹۲ - ۳۹۳.</ref>. [[قرآن کریم]] در ماجرای [[قوم لوط]] اشاره دارد که [[لوط]] [[نبی]]{{ع}} از جامعه خود اثر نپذیرفت: {{متن قرآن|وَلُوطًا آتَيْنَاهُ حُكْمًا وَعِلْمًا وَنَجَّيْنَاهُ مِنَ الْقَرْيَةِ الَّتِي كَانَت تَّعْمَلُ الْخَبَائِثَ إِنَّهُمْ كَانُوا قَوْمَ سَوْءٍ فَاسِقِينَ}}<ref> و به لوط داوری و دانشی دادیم و او را از شهری که (مردم آن) کارهای پلید میکردند رهاندیم که آنان گروه بدی نافرمانبردار بودند؛ سوره انبیاء، آیه: ۷۴.</ref>.<ref>[[حسن رضایی| رضایی، حسن]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۹ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ج ۹، ص ۴۷۶ - ۴۹۶.</ref> | #ثالثاً، تأثیر این [[جامعه]] که بر طبق فرض [[حقیقی]] و دارای [[احکام]] و [[قوانین]] [[واقعی]] است، جبری و اجتناب ناپذیر نیست و [[حفظ]] [[سلامت]] [[اخلاقی]] در [[محیط فاسد]] و [[آلوده]] نیز ممکن است<ref>معارف قرآن، ص ۳۹۲ - ۳۹۳.</ref>. [[قرآن کریم]] در ماجرای [[قوم لوط]] اشاره دارد که [[لوط]] [[نبی]]{{ع}} از جامعه خود اثر نپذیرفت: {{متن قرآن|وَلُوطًا آتَيْنَاهُ حُكْمًا وَعِلْمًا وَنَجَّيْنَاهُ مِنَ الْقَرْيَةِ الَّتِي كَانَت تَّعْمَلُ الْخَبَائِثَ إِنَّهُمْ كَانُوا قَوْمَ سَوْءٍ فَاسِقِينَ}}<ref> و به لوط داوری و دانشی دادیم و او را از شهری که (مردم آن) کارهای پلید میکردند رهاندیم که آنان گروه بدی نافرمانبردار بودند؛ سوره انبیاء، آیه: ۷۴.</ref>.<ref>[[حسن رضایی| رضایی، حسن]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۹ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ج ۹، ص ۴۷۶ - ۴۹۶.</ref> | ||
===[[شبهه]] ششم: [[ جبر]] [[تاریخی]]=== | ===[[شبهه]] ششم: [[جبر]] [[تاریخی]]=== | ||
برخی [[فیلسوفان]] معتقدند [[تاریخ]]، واقعیتی دارد، با احکامی ویژه و مردمی که در مقطعی تاریخی [[زندگی]] میکنند، محکوم به این احکاماند. در نظر این فیلسوفان،[[ تاریخ]] کشتارگاه ارادههای فردی انسانهاست<ref>جامعه و تاریخ، ص ۱۵۷ - ۱۵۸؛ مجموعه آثار، ج ۲، ص ۳۸۱ - ۳۸۳ «جامعه و تاریخ»؛ ج ۲۱، ص ۴۲۸، «اسلام و نیازهای زمان».</ref>. جبر تاریخ یعنی: “ضرورتی که لازمه شرایط تاریخی است” و این همان پیاده شدن [[قانون]] علیّت در تاریخ و سرگذشت [[بشر]] است<ref>اسلام و مقتضیات زمان، ج۱، ص۹۹.</ref>. تلقی افراد از [[جبر]] تاریخ از دو نظر مختلف است: الف) یکی از این نظر که علل [[حاکم]] بر تاریخ چیست؟ کسی که علت حاکم بر تاریخ را فقط مادیات میداند، جبر تاریخ را هم فقط جبر مادی میداند؛ ولی اگر [[معتقد]] شدیم عوامل حاکم بر تاریخ، منحصر به جنبههای مادی و بالخصوص [[اقتصادی]] زندگی[[ بشر]] نیست و جنبههای [[معنوی]] ـ معنوی در مقابل مادی ـ و عوامل دیگری هم در گردش تاریخ نقش دارند، باز هم قائل به جبر تاریخ هستیم. ولی [این جبر] منحصر به جبر مادی نیست. بنابراین ما جبر تاریخ را [[نفی]] و [[انکار]] نمیکنیم. ولی اگر “جبر تاریخ” به مفهوم جبر مادی اقتصادی تاریخ و خلاصه “جبر اقتصادی” باشد، قابل مناقشه است؛ [[ب]]) دیگر اینکه معنای جبر تاریخ این است که تا علل تاریخی هستند، معلولات تاریخی هم جبراً وجود دارند؛ علل تاریخی که از میان رفت، معلولات تاریخی هم جبراً از میان میروند. ولی خود علل تاریخی چه وضعی دارد؟ آیا علل تاریخی همیشه متغیر است یا علل تاریخی [[ثابت]] هم داریم؟ اگر ما یک [[سلسله]] علل تاریخی[[ ثابت]] ـ ناشی از [[سرشت انسان]] ـ داشته باشیم؛ قائل به [[سرشت]] برای [[انسان]] بشویم و این سرشت را ثابت بدانیم و طبعاً این سرشت ثابت، تأثیری در [[سرنوشت انسان]] داشته باشد، در این صورت جبر تاریخ [[ثبات]] را ایجاب میکند، نه [[تغییر]] را، یعنی اینکه باز ما [[خیال]] کنیم، لازمه [[جبر]] [[تاریخ]] حتماً تغییر است. چنین نیست؛ معنای جبر تاریخ همان [[قانون علیت]] است. معلول تا علتش باقی است، باقی است؛ علتش که معدوم شد، قطعاً معدوم میشود<ref>اسلام و مقتضیات زمان، ج۲، ص۱۰۰.</ref>.<ref>[[محمد علی زکریایی|زکریایی، محمد علی]]، [[فرهنگ مطهر (کتاب)|فرهنگ مطهر]]، ص ۳۰۶؛ [[حسن رضایی| رضایی، حسن]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۹ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ج ۹، ص ۴۷۶ - ۴۹۶.</ref> | برخی [[فیلسوفان]] معتقدند [[تاریخ]]، واقعیتی دارد، با احکامی ویژه و مردمی که در مقطعی تاریخی [[زندگی]] میکنند، محکوم به این احکاماند. در نظر این فیلسوفان،[[تاریخ]] کشتارگاه ارادههای فردی انسانهاست<ref>جامعه و تاریخ، ص ۱۵۷ - ۱۵۸؛ مجموعه آثار، ج ۲، ص ۳۸۱ - ۳۸۳ «جامعه و تاریخ»؛ ج ۲۱، ص ۴۲۸، «اسلام و نیازهای زمان».</ref>. جبر تاریخ یعنی: “ضرورتی که لازمه شرایط تاریخی است” و این همان پیاده شدن [[قانون]] علیّت در تاریخ و سرگذشت [[بشر]] است<ref>اسلام و مقتضیات زمان، ج۱، ص۹۹.</ref>. تلقی افراد از [[جبر]] تاریخ از دو نظر مختلف است: الف) یکی از این نظر که علل [[حاکم]] بر تاریخ چیست؟ کسی که علت حاکم بر تاریخ را فقط مادیات میداند، جبر تاریخ را هم فقط جبر مادی میداند؛ ولی اگر [[معتقد]] شدیم عوامل حاکم بر تاریخ، منحصر به جنبههای مادی و بالخصوص [[اقتصادی]] زندگی[[بشر]] نیست و جنبههای [[معنوی]] ـ معنوی در مقابل مادی ـ و عوامل دیگری هم در گردش تاریخ نقش دارند، باز هم قائل به جبر تاریخ هستیم. ولی [این جبر] منحصر به جبر مادی نیست. بنابراین ما جبر تاریخ را [[نفی]] و [[انکار]] نمیکنیم. ولی اگر “جبر تاریخ” به مفهوم جبر مادی اقتصادی تاریخ و خلاصه “جبر اقتصادی” باشد، قابل مناقشه است؛ [[ب]]) دیگر اینکه معنای جبر تاریخ این است که تا علل تاریخی هستند، معلولات تاریخی هم جبراً وجود دارند؛ علل تاریخی که از میان رفت، معلولات تاریخی هم جبراً از میان میروند. ولی خود علل تاریخی چه وضعی دارد؟ آیا علل تاریخی همیشه متغیر است یا علل تاریخی [[ثابت]] هم داریم؟ اگر ما یک [[سلسله]] علل تاریخی[[ثابت]] ـ ناشی از [[سرشت انسان]] ـ داشته باشیم؛ قائل به [[سرشت]] برای [[انسان]] بشویم و این سرشت را ثابت بدانیم و طبعاً این سرشت ثابت، تأثیری در [[سرنوشت انسان]] داشته باشد، در این صورت جبر تاریخ [[ثبات]] را ایجاب میکند، نه [[تغییر]] را، یعنی اینکه باز ما [[خیال]] کنیم، لازمه [[جبر]] [[تاریخ]] حتماً تغییر است. چنین نیست؛ معنای جبر تاریخ همان [[قانون علیت]] است. معلول تا علتش باقی است، باقی است؛ علتش که معدوم شد، قطعاً معدوم میشود<ref>اسلام و مقتضیات زمان، ج۲، ص۱۰۰.</ref>.<ref>[[محمد علی زکریایی|زکریایی، محمد علی]]، [[فرهنگ مطهر (کتاب)|فرهنگ مطهر]]، ص ۳۰۶؛ [[حسن رضایی| رضایی، حسن]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۹ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ج ۹، ص ۴۷۶ - ۴۹۶.</ref> | ||
====[[پاسخ]]==== | ====[[پاسخ]]==== | ||
این [[شبهه]] نیز بیاساس است، زیرا '''اولاً''' [[ تاریخ]] امری انتزاعی است و [[واقعیت]] [[خارجی]] ندارد و آنچه واقعیت ندارد، نمیتواند احکامی داشته باشد که بر [[جهان]] [[عینی]] اثر میگذارند<ref>معارف قرآن، ص ۳۹۱.</ref>؛ '''ثانیاً''' بر فرضِ [[قانونمند]] بودن تاریخ، حوادث [[تاریخی]]، بیعلت و تصادفی نیستند، بلکه معلول علتهاییاند که با آنها تحقق مییابند و [[تفسیر]] میشوند. در این حوادث [[انسانی]]، همواره یکی از اجزای علت تامه، [[اراده]] خود [[انسان]] است<ref>جامعه و تاریخ، ص ۱۵۸ - ۱۶۱.</ref>.<ref>حسن رضایی| رضایی، حسن، دائرةالمعارف قرآن کریم ج۹ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم، ج ۹، ص ۴۷۶ - ۴۹۶.</ref> | این [[شبهه]] نیز بیاساس است، زیرا '''اولاً''' [[تاریخ]] امری انتزاعی است و [[واقعیت]] [[خارجی]] ندارد و آنچه واقعیت ندارد، نمیتواند احکامی داشته باشد که بر [[جهان]] [[عینی]] اثر میگذارند<ref>معارف قرآن، ص ۳۹۱.</ref>؛ '''ثانیاً''' بر فرضِ [[قانونمند]] بودن تاریخ، حوادث [[تاریخی]]، بیعلت و تصادفی نیستند، بلکه معلول علتهاییاند که با آنها تحقق مییابند و [[تفسیر]] میشوند. در این حوادث [[انسانی]]، همواره یکی از اجزای علت تامه، [[اراده]] خود [[انسان]] است<ref>جامعه و تاریخ، ص ۱۵۸ - ۱۶۱.</ref>.<ref>حسن رضایی| رضایی، حسن، دائرةالمعارف قرآن کریم ج۹ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم، ج ۹، ص ۴۷۶ - ۴۹۶.</ref> | ||
===شبهه هفتم: جبر طبیعی=== | ===شبهه هفتم: جبر طبیعی=== |