خوارج در معارف و سیره علوی: تفاوت میان نسخهها
HeydariBot (بحث | مشارکتها) جز (وظیفهٔ شمارهٔ ۵) |
HeydariBot (بحث | مشارکتها) |
||
خط ۶: | خط ۶: | ||
}} | }} | ||
==[[احتجاجات علی]]{{ع}} با [[خوارج]]== | == [[احتجاجات علی]] {{ع}} با [[خوارج]] == | ||
[[امام علی]]{{ع}} سعی داشت با صحبت و [[موعظه]]، خوارج را به [[راه راست]] باز گرداند؛ از این رو در موارد مختلف با آنان [[احتجاج]] کرد که در مورد آن را در این جا میآوریم: | [[امام علی]] {{ع}} سعی داشت با صحبت و [[موعظه]]، خوارج را به [[راه راست]] باز گرداند؛ از این رو در موارد مختلف با آنان [[احتجاج]] کرد که در مورد آن را در این جا میآوریم: | ||
۱. هنگامی که [[دوازده]] هزار تن از [[سپاهیان]] علی{{ع}} از آن [[حضرت]] جدا شدند و به [[حروراء]] رفتند، [[امام]] [[پسر عم]] خود [[ابن عباس]] را به سوی آنها فرستاد تا با آنها [[گفتگو]] کند. آنها به ابن عباس گفتند: خود علی پیش ما بیاید تا سخن او را بشنویم که در این صورت ممکن است شبهههایی که داریم برطرف شود. | ۱. هنگامی که [[دوازده]] هزار تن از [[سپاهیان]] علی {{ع}} از آن [[حضرت]] جدا شدند و به [[حروراء]] رفتند، [[امام]] [[پسر عم]] خود [[ابن عباس]] را به سوی آنها فرستاد تا با آنها [[گفتگو]] کند. آنها به ابن عباس گفتند: خود علی پیش ما بیاید تا سخن او را بشنویم که در این صورت ممکن است شبهههایی که داریم برطرف شود. | ||
ابن عباس، نزد امام برگشت و پیشنهاد خوارج را مطرح ساخت. امام که از هر فرصتی برای [[هدایت]] آنان استفاده میکرد با جمعی از [[یاران]] خود به طرف آنها رفت. [[ابن کواء]] که [[رهبر]] خوارج بود با جمعی از دوستانش جلو آمد. امام فرمود: ای ابن کواء سخن بسیار است از یاران خود پیش من بفرست تا با او سخن بگوییم. | ابن عباس، نزد امام برگشت و پیشنهاد خوارج را مطرح ساخت. امام که از هر فرصتی برای [[هدایت]] آنان استفاده میکرد با جمعی از [[یاران]] خود به طرف آنها رفت. [[ابن کواء]] که [[رهبر]] خوارج بود با جمعی از دوستانش جلو آمد. امام فرمود: ای ابن کواء سخن بسیار است از یاران خود پیش من بفرست تا با او سخن بگوییم. | ||
ابن کواء: آیا از [[شمشیر]] تو در امانم؟ | ابن کواء: آیا از [[شمشیر]] تو در امانم؟ | ||
امام: آری. | امام: آری. | ||
ابن کواء با ده نفر پیش آمد و امام ضمن صحبت درباره [[جنگ]] با [[معاویه]] و [[حیله]] [[قرآن به نیزه کردن]] او و داستان حکمین فرمود: آیا به شما نگفتم که [[اهل شام]] بدین وسیله شما را [[فریب]] میدهند، جنگ آنها را در هم کوبیده است، بگذارید کارشان را تمام کنیم ولی شما قبول نکردید؟ آیا این طور نبود که من میخواستم پسر عموی خود ابن عباس را [[حکم]] قرار دهم و گفتم که او فریب نمیخورد، ولی شما [[داوری]] جز [[ابوموسی]] را قبول نکردید و من به ناچار پیشنهاد شما را [[اجابت]] کردم؟ اگر در آن هنگام جز شما کسان دیگری را کمک و [[یاور]] میداشتم، هرگز در برابرتان [[تسلیم]] نمیشدم. در حضور شما با حکمین شرط کردم که مطابق [[قرآن]] از اول تا آخر آن و مطابق [[سنت رسول الله]]{{صل}} داوری کنند و اگر چنین نکردند [[داوری]] آنها را نخواهیم پذیرفت، آیا این طور نبود؟ | ابن کواء با ده نفر پیش آمد و امام ضمن صحبت درباره [[جنگ]] با [[معاویه]] و [[حیله]] [[قرآن به نیزه کردن]] او و داستان حکمین فرمود: آیا به شما نگفتم که [[اهل شام]] بدین وسیله شما را [[فریب]] میدهند، جنگ آنها را در هم کوبیده است، بگذارید کارشان را تمام کنیم ولی شما قبول نکردید؟ آیا این طور نبود که من میخواستم پسر عموی خود ابن عباس را [[حکم]] قرار دهم و گفتم که او فریب نمیخورد، ولی شما [[داوری]] جز [[ابوموسی]] را قبول نکردید و من به ناچار پیشنهاد شما را [[اجابت]] کردم؟ اگر در آن هنگام جز شما کسان دیگری را کمک و [[یاور]] میداشتم، هرگز در برابرتان [[تسلیم]] نمیشدم. در حضور شما با حکمین شرط کردم که مطابق [[قرآن]] از اول تا آخر آن و مطابق [[سنت رسول الله]] {{صل}} داوری کنند و اگر چنین نکردند [[داوری]] آنها را نخواهیم پذیرفت، آیا این طور نبود؟ | ||
[[ابن کواء]]: درست است، همه اینها واقع شد، ولی اکنون چرا به [[جنگ]] [[معاویه]] نمیروی؟ | [[ابن کواء]]: درست است، همه اینها واقع شد، ولی اکنون چرا به [[جنگ]] [[معاویه]] نمیروی؟ | ||
خط ۲۳: | خط ۲۳: | ||
در این هنگام، ابن کواء با ده تن از یارانش به [[سپاه امام]] پیوستند ولی دیگران [[شعار]] {{متن حدیث|لَا حُكْمَ إِلَّا لِلَّه}} سر دارند و [[عبدالله بن وهب]] و [[حرقوص بن زهیر]] را [[امیر]] خود کردند و در [[نهروان]] اردو زدند<ref>بحار الانوار، ج۲۳، ص۳۹۵؛ و نیز با اندکی تفاوت در شرح ابن ابی الحدید، ج۲، ص۲۷۴؛ تهذیب تاریخ دمشق، ج۷، ص۳۰۶.</ref>. | در این هنگام، ابن کواء با ده تن از یارانش به [[سپاه امام]] پیوستند ولی دیگران [[شعار]] {{متن حدیث|لَا حُكْمَ إِلَّا لِلَّه}} سر دارند و [[عبدالله بن وهب]] و [[حرقوص بن زهیر]] را [[امیر]] خود کردند و در [[نهروان]] اردو زدند<ref>بحار الانوار، ج۲۳، ص۳۹۵؛ و نیز با اندکی تفاوت در شرح ابن ابی الحدید، ج۲، ص۲۷۴؛ تهذیب تاریخ دمشق، ج۷، ص۳۰۶.</ref>. | ||
۲. [[احتجاج]] دیگر آن [[حضرت]] این است که امام{{ع}} همراه با [[ابن عباس]] به سوی [[خوارج]] رفت و به ابن عباس فرمود: از آنها بپرس که چه چیزی باعث نارضایی شما از [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} شده است؟ | ۲. [[احتجاج]] دیگر آن [[حضرت]] این است که امام {{ع}} همراه با [[ابن عباس]] به سوی [[خوارج]] رفت و به ابن عباس فرمود: از آنها بپرس که چه چیزی باعث نارضایی شما از [[امیرالمؤمنین]] {{ع}} شده است؟ | ||
ابن عباس پیش آنها رفت و گفت: چه چیزی باعث نارضایی شما از امیرالمؤمنین{{ع}} شده است؟ | ابن عباس پیش آنها رفت و گفت: چه چیزی باعث نارضایی شما از امیرالمؤمنین {{ع}} شده است؟ | ||
خوارج: نارضایی ما به سبب چیزهایی است که اگر علی{{ع}} در این جا حاضر بود او را [[تکفیر]] میکردیم. | خوارج: نارضایی ما به سبب چیزهایی است که اگر علی {{ع}} در این جا حاضر بود او را [[تکفیر]] میکردیم. | ||
علی{{ع}} که پشت سر ابن عباس بود، سخن آنها را شنید جلو آمد و فرمود: ای [[مردم]]، من [[علی بن ابی طالب]] هستم، اینک ایرادهایی که بر من دارید بگویید. | علی {{ع}} که پشت سر ابن عباس بود، سخن آنها را شنید جلو آمد و فرمود: ای [[مردم]]، من [[علی بن ابی طالب]] هستم، اینک ایرادهایی که بر من دارید بگویید. | ||
خوارج: یکی از ایرادهای ما این است که نزد تو در [[بصره]] جنگیدیم. وقتی که [[خدا]] تو را بر آنها [[پیروز]] کرد آنچه در [[لشکرگاه]] آنها بود بر ما [[حلال]] کردی، ولی ما را از [[زنها]] و بچههایشان منع نمودی، اگر [[مال]] آنها بر ما حلال بود چطور زنهایشان حلال نبود؟ | خوارج: یکی از ایرادهای ما این است که نزد تو در [[بصره]] جنگیدیم. وقتی که [[خدا]] تو را بر آنها [[پیروز]] کرد آنچه در [[لشکرگاه]] آنها بود بر ما [[حلال]] کردی، ولی ما را از [[زنها]] و بچههایشان منع نمودی، اگر [[مال]] آنها بر ما حلال بود چطور زنهایشان حلال نبود؟ | ||
خط ۴۶: | خط ۴۶: | ||
آنها همه ساکت شدند و گروههایی از آنان از هر طرف، فریاد برآوردند: التوبه، التوبه، یا [[امیرالمؤمنین]]، پس از آن، حدود هشت هزار تن از آنان به [[امام]] پیوستند و چهار هزار تن دیگر به [[جنگ با امام]] مصمم شدند<ref>نهج البلاغه، خطبه ۱۲۷.</ref>.<ref>[[سید اصغر ناظمزاده|ناظمزاده، سید اصغر]]، [[تجلی امامت (کتاب)|تجلی امامت]] ص ۳۳۷.</ref> | آنها همه ساکت شدند و گروههایی از آنان از هر طرف، فریاد برآوردند: التوبه، التوبه، یا [[امیرالمؤمنین]]، پس از آن، حدود هشت هزار تن از آنان به [[امام]] پیوستند و چهار هزار تن دیگر به [[جنگ با امام]] مصمم شدند<ref>نهج البلاغه، خطبه ۱۲۷.</ref>.<ref>[[سید اصغر ناظمزاده|ناظمزاده، سید اصغر]]، [[تجلی امامت (کتاب)|تجلی امامت]] ص ۳۳۷.</ref> | ||
==دیدگاه [[خوارج]] در مورد مرتکبان [[گناهان کبیره]]== | == دیدگاه [[خوارج]] در مورد مرتکبان [[گناهان کبیره]] == | ||
خوارج [[معتقد]] بودند که [[مرتکب گناه]] [[کبیره]]، [[کافر]] است. امام{{ع}} درباره این [[انحراف]] به آنان فرمود: | خوارج [[معتقد]] بودند که [[مرتکب گناه]] [[کبیره]]، [[کافر]] است. امام {{ع}} درباره این [[انحراف]] به آنان فرمود: | ||
{{متن حدیث|فَإِنْ أَبَيْتُمْ إِلَّا أَنْ تَزْعُمُوا أَنِّي أَخْطَأْتُ وَ ضَلَلْتُ فَلِمَ تُضَلِّلُونَ عَامَّةَ أُمَّةِ مُحَمَّدٍ{{صل}} بِضَلَالِي وَ تَأْخُذُونَهُمْ بِخَطَئِي وَ تُكَفِّرُونَهُمْ بِذُنُوبِي سُيُوفُكُمْ عَلَى عَوَاتِقِكُمْ تَضَعُونَهَا مَوَاضِعَ الْبُرْءِ وَ السُّقْمِ وَ تَخْلِطُونَ مَنْ أَذْنَبَ بِمَنْ لَمْ يُذْنِبْ وَ قَدْ عَلِمْتُمْ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ{{صل}} رَجَمَ الزَّانِيَ الْمُحْصَنَ ثُمَّ صَلَّى عَلَيْهِ ثُمَّ وَرَّثَهُ أَهْلَهُ وَ قَتَلَ الْقَاتِلَ وَ وَرَّثَ مِيرَاثَهُ أَهْلَهُ وَ قَطَعَ [يَدَ] السَّارِقَ وَ جَلَدَ الزَّانِيَ غَيْرَ الْمُحْصَنِ ثُمَّ قَسَمَ عَلَيْهِمَا مِنَ الْفَيْءِ وَ نَكَحَا الْمُسْلِمَاتِ فَأَخَذَهُمْ رَسُولُ اللَّهِ{{صل}} بِذُنُوبِهِمْ وَ أَقَامَ حَقَّ اللَّهِ فِيهِمْ وَ لَمْ يَمْنَعْهُمْ سَهْمَهُمْ مِنَ الْإِسْلَامِ وَ لَمْ يُخْرِجْ أَسْمَاءَهُمْ مِنْ بَيْنِ أَهْلِهِ...}}. | {{متن حدیث|فَإِنْ أَبَيْتُمْ إِلَّا أَنْ تَزْعُمُوا أَنِّي أَخْطَأْتُ وَ ضَلَلْتُ فَلِمَ تُضَلِّلُونَ عَامَّةَ أُمَّةِ مُحَمَّدٍ {{صل}} بِضَلَالِي وَ تَأْخُذُونَهُمْ بِخَطَئِي وَ تُكَفِّرُونَهُمْ بِذُنُوبِي سُيُوفُكُمْ عَلَى عَوَاتِقِكُمْ تَضَعُونَهَا مَوَاضِعَ الْبُرْءِ وَ السُّقْمِ وَ تَخْلِطُونَ مَنْ أَذْنَبَ بِمَنْ لَمْ يُذْنِبْ وَ قَدْ عَلِمْتُمْ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ {{صل}} رَجَمَ الزَّانِيَ الْمُحْصَنَ ثُمَّ صَلَّى عَلَيْهِ ثُمَّ وَرَّثَهُ أَهْلَهُ وَ قَتَلَ الْقَاتِلَ وَ وَرَّثَ مِيرَاثَهُ أَهْلَهُ وَ قَطَعَ [يَدَ] السَّارِقَ وَ جَلَدَ الزَّانِيَ غَيْرَ الْمُحْصَنِ ثُمَّ قَسَمَ عَلَيْهِمَا مِنَ الْفَيْءِ وَ نَكَحَا الْمُسْلِمَاتِ فَأَخَذَهُمْ رَسُولُ اللَّهِ {{صل}} بِذُنُوبِهِمْ وَ أَقَامَ حَقَّ اللَّهِ فِيهِمْ وَ لَمْ يَمْنَعْهُمْ سَهْمَهُمْ مِنَ الْإِسْلَامِ وَ لَمْ يُخْرِجْ أَسْمَاءَهُمْ مِنْ بَيْنِ أَهْلِهِ...}}. | ||
اگر در این [[پندار]] خود [[اصرار]] دارید که من [[خطا]] کرده و [[گمراه]] شدهام پس چرا به [[گمراهی]] من، همه [[امت]] محمد{{صل}} را گمراه میدانید و به خطای من، آنها را مورد [[مؤاخذه]] قرار میدهید و به [[گناهان]] من آنها را [[تکفیر]] میکنید؟ شما شمشیرهای خود را به دوش گرفتهاید و از آن در جای سالم و ناسالم استفاده میکنید و [[گناهکار]] و بیگناه را درهم میآمیزید، در حالی که میدانید [[پیامبر]]{{صل}} زناکار همسردار را سنگسار میکرد اما پس از آن بر جنازه وی [[نماز]] میخواند و [[ارث]] او را به خانوادهاش میداد. دست دزد را میبرید و زناکار بدون [[همسر]] را تازیانه میزد ولی سهم آنها را از [[غنائم]] میداد و آنها با [[زنان]] [[مسلمان]] [[ازدواج]] میکرند. بنابر این، پیامبر{{صل}} آنها را به سبب گناهانشان [[کیفر]] میداد و [[حق خدا]] را درباره آنها [[اجرا]] میکرد اما در عین حال، سهم آنها را از [[اسلام]] منع نمینمود و نامهای آنان را از دفتر [[مسلمانان]] خارج نمیساخت»<ref>بحار الانوار، ج۲۳، ص۳۹۷؛ و نیز با اندکی تفاوت در احتجاج طبرسی، ص۱۸۷؛ ابن اعثم، الفتوح، ج۴، ص۱۲۲.</ref>.<ref>[[سید اصغر ناظمزاده|ناظمزاده، سید اصغر]]، [[تجلی امامت (کتاب)|تجلی امامت]] ص ۳۴۰.</ref> | اگر در این [[پندار]] خود [[اصرار]] دارید که من [[خطا]] کرده و [[گمراه]] شدهام پس چرا به [[گمراهی]] من، همه [[امت]] محمد {{صل}} را گمراه میدانید و به خطای من، آنها را مورد [[مؤاخذه]] قرار میدهید و به [[گناهان]] من آنها را [[تکفیر]] میکنید؟ شما شمشیرهای خود را به دوش گرفتهاید و از آن در جای سالم و ناسالم استفاده میکنید و [[گناهکار]] و بیگناه را درهم میآمیزید، در حالی که میدانید [[پیامبر]] {{صل}} زناکار همسردار را سنگسار میکرد اما پس از آن بر جنازه وی [[نماز]] میخواند و [[ارث]] او را به خانوادهاش میداد. دست دزد را میبرید و زناکار بدون [[همسر]] را تازیانه میزد ولی سهم آنها را از [[غنائم]] میداد و آنها با [[زنان]] [[مسلمان]] [[ازدواج]] میکرند. بنابر این، پیامبر {{صل}} آنها را به سبب گناهانشان [[کیفر]] میداد و [[حق خدا]] را درباره آنها [[اجرا]] میکرد اما در عین حال، سهم آنها را از [[اسلام]] منع نمینمود و نامهای آنان را از دفتر [[مسلمانان]] خارج نمیساخت»<ref>بحار الانوار، ج۲۳، ص۳۹۷؛ و نیز با اندکی تفاوت در احتجاج طبرسی، ص۱۸۷؛ ابن اعثم، الفتوح، ج۴، ص۱۲۲.</ref>.<ref>[[سید اصغر ناظمزاده|ناظمزاده، سید اصغر]]، [[تجلی امامت (کتاب)|تجلی امامت]] ص ۳۴۰.</ref> | ||
== منابع == | == منابع == |
نسخهٔ ۲۴ اوت ۲۰۲۲، ساعت ۲۳:۵۹
احتجاجات علی (ع) با خوارج
امام علی (ع) سعی داشت با صحبت و موعظه، خوارج را به راه راست باز گرداند؛ از این رو در موارد مختلف با آنان احتجاج کرد که در مورد آن را در این جا میآوریم:
۱. هنگامی که دوازده هزار تن از سپاهیان علی (ع) از آن حضرت جدا شدند و به حروراء رفتند، امام پسر عم خود ابن عباس را به سوی آنها فرستاد تا با آنها گفتگو کند. آنها به ابن عباس گفتند: خود علی پیش ما بیاید تا سخن او را بشنویم که در این صورت ممکن است شبهههایی که داریم برطرف شود. ابن عباس، نزد امام برگشت و پیشنهاد خوارج را مطرح ساخت. امام که از هر فرصتی برای هدایت آنان استفاده میکرد با جمعی از یاران خود به طرف آنها رفت. ابن کواء که رهبر خوارج بود با جمعی از دوستانش جلو آمد. امام فرمود: ای ابن کواء سخن بسیار است از یاران خود پیش من بفرست تا با او سخن بگوییم. ابن کواء: آیا از شمشیر تو در امانم؟ امام: آری.
ابن کواء با ده نفر پیش آمد و امام ضمن صحبت درباره جنگ با معاویه و حیله قرآن به نیزه کردن او و داستان حکمین فرمود: آیا به شما نگفتم که اهل شام بدین وسیله شما را فریب میدهند، جنگ آنها را در هم کوبیده است، بگذارید کارشان را تمام کنیم ولی شما قبول نکردید؟ آیا این طور نبود که من میخواستم پسر عموی خود ابن عباس را حکم قرار دهم و گفتم که او فریب نمیخورد، ولی شما داوری جز ابوموسی را قبول نکردید و من به ناچار پیشنهاد شما را اجابت کردم؟ اگر در آن هنگام جز شما کسان دیگری را کمک و یاور میداشتم، هرگز در برابرتان تسلیم نمیشدم. در حضور شما با حکمین شرط کردم که مطابق قرآن از اول تا آخر آن و مطابق سنت رسول الله (ص) داوری کنند و اگر چنین نکردند داوری آنها را نخواهیم پذیرفت، آیا این طور نبود؟ ابن کواء: درست است، همه اینها واقع شد، ولی اکنون چرا به جنگ معاویه نمیروی؟
امام: منتظرم مدتی که میان ما و آنها تعیین شده به سر آید. ابن کواء: آیا تو در این امر، قاطع هستی؟ امام: آری و جز این، راه دیگری ندارم.
در این هنگام، ابن کواء با ده تن از یارانش به سپاه امام پیوستند ولی دیگران شعار «لَا حُكْمَ إِلَّا لِلَّه» سر دارند و عبدالله بن وهب و حرقوص بن زهیر را امیر خود کردند و در نهروان اردو زدند[۱].
۲. احتجاج دیگر آن حضرت این است که امام (ع) همراه با ابن عباس به سوی خوارج رفت و به ابن عباس فرمود: از آنها بپرس که چه چیزی باعث نارضایی شما از امیرالمؤمنین (ع) شده است؟
ابن عباس پیش آنها رفت و گفت: چه چیزی باعث نارضایی شما از امیرالمؤمنین (ع) شده است؟ خوارج: نارضایی ما به سبب چیزهایی است که اگر علی (ع) در این جا حاضر بود او را تکفیر میکردیم.
علی (ع) که پشت سر ابن عباس بود، سخن آنها را شنید جلو آمد و فرمود: ای مردم، من علی بن ابی طالب هستم، اینک ایرادهایی که بر من دارید بگویید. خوارج: یکی از ایرادهای ما این است که نزد تو در بصره جنگیدیم. وقتی که خدا تو را بر آنها پیروز کرد آنچه در لشکرگاه آنها بود بر ما حلال کردی، ولی ما را از زنها و بچههایشان منع نمودی، اگر مال آنها بر ما حلال بود چطور زنهایشان حلال نبود؟
امام: ای مردم، اهل بصره با ما جنگیدند و جنگ را آنها شروع کردند، وقتی شما پیروز شدید اموال آنها را قسمت کردید، ولی من شما را از زنها و بچههای آنها منع کردم؛ زیرا که زنها با ما جنگ نکرده بودند و بچهها بر اساس فطرت، زاییده شده بودند و نقض پیمان نکرده بودند و آنها گناهی نداشتند. من خود دیدهام که پیامبر بر مشرکان منت میگذاشت، پس تعجب نکنید که من بر مسلمانان منت گذاشتم و زنها و بچههایشان را اسیر نکردم. خوارج: ایراد دیگر ما این است که تو در جنگ صفین از جلوی اسم خود، «امیرالمؤمنین» را محو کردی، حال که تو امیر ما نبودی پس ما هم از تو اطاعت نمیکنیم.
امام: ای مردم من به مصالحه رسول خدا با سهیل بن عمرو اقتدا کردم (اشاره به داستان صلح حدیبیه و محو کردن کلمه «رسول الله» از جلوی اسم پیامبر در قرارداد صلح).
خوارج: ایراد دیگر ما این است که تو، به حکمین گفتی که به کتاب خدا نظر کنید، و اگر مرا افضل از معاویه یافتید پس مرا در خلافت تثبیت کنید. یا علی، اگر تو در حقانیت خود شک داشتی پس ما بیشتر شک میکنیم.
امام: من انصاف را رعایت کردم. اگر میگفتم حتماً به نفع من حکم کنید و معاویه را رها سازید، راضی نمیشدند و قبول نمیکردند، همان گونه که اگر پیامبر خدا به نصارای نجران که پیش او آمده بودند میگفت: مباهله کنیم و لعنت خدا را با شما قرار بدهیم، آنها راضی نمیشدند. پیامبر انصاف را رعایت نمود و طبق فرمان خداوند گفت: ﴿فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَى الْكَاذِبِينَ﴾[۲] من نیز چنین کردم.
خوارج: ایراد دیگر ما این است که تو درباره حقی که مال تو بود تن به حکمیت دادی. امام: پیامبر خدا هم درباره بنی قریظه، سعد بن معاذ را حکم و داور قرار داد و اگر میخواست این کار را نمیکرد و من هم به پیامبر اقتدا نمودم. پس از این گفتگوها، امام فرمود: آیا مطلب دیگری هم دارید؟
آنها همه ساکت شدند و گروههایی از آنان از هر طرف، فریاد برآوردند: التوبه، التوبه، یا امیرالمؤمنین، پس از آن، حدود هشت هزار تن از آنان به امام پیوستند و چهار هزار تن دیگر به جنگ با امام مصمم شدند[۳].[۴]
دیدگاه خوارج در مورد مرتکبان گناهان کبیره
خوارج معتقد بودند که مرتکب گناه کبیره، کافر است. امام (ع) درباره این انحراف به آنان فرمود: «فَإِنْ أَبَيْتُمْ إِلَّا أَنْ تَزْعُمُوا أَنِّي أَخْطَأْتُ وَ ضَلَلْتُ فَلِمَ تُضَلِّلُونَ عَامَّةَ أُمَّةِ مُحَمَّدٍ (ص) بِضَلَالِي وَ تَأْخُذُونَهُمْ بِخَطَئِي وَ تُكَفِّرُونَهُمْ بِذُنُوبِي سُيُوفُكُمْ عَلَى عَوَاتِقِكُمْ تَضَعُونَهَا مَوَاضِعَ الْبُرْءِ وَ السُّقْمِ وَ تَخْلِطُونَ مَنْ أَذْنَبَ بِمَنْ لَمْ يُذْنِبْ وَ قَدْ عَلِمْتُمْ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ (ص) رَجَمَ الزَّانِيَ الْمُحْصَنَ ثُمَّ صَلَّى عَلَيْهِ ثُمَّ وَرَّثَهُ أَهْلَهُ وَ قَتَلَ الْقَاتِلَ وَ وَرَّثَ مِيرَاثَهُ أَهْلَهُ وَ قَطَعَ [يَدَ] السَّارِقَ وَ جَلَدَ الزَّانِيَ غَيْرَ الْمُحْصَنِ ثُمَّ قَسَمَ عَلَيْهِمَا مِنَ الْفَيْءِ وَ نَكَحَا الْمُسْلِمَاتِ فَأَخَذَهُمْ رَسُولُ اللَّهِ (ص) بِذُنُوبِهِمْ وَ أَقَامَ حَقَّ اللَّهِ فِيهِمْ وَ لَمْ يَمْنَعْهُمْ سَهْمَهُمْ مِنَ الْإِسْلَامِ وَ لَمْ يُخْرِجْ أَسْمَاءَهُمْ مِنْ بَيْنِ أَهْلِهِ...».
اگر در این پندار خود اصرار دارید که من خطا کرده و گمراه شدهام پس چرا به گمراهی من، همه امت محمد (ص) را گمراه میدانید و به خطای من، آنها را مورد مؤاخذه قرار میدهید و به گناهان من آنها را تکفیر میکنید؟ شما شمشیرهای خود را به دوش گرفتهاید و از آن در جای سالم و ناسالم استفاده میکنید و گناهکار و بیگناه را درهم میآمیزید، در حالی که میدانید پیامبر (ص) زناکار همسردار را سنگسار میکرد اما پس از آن بر جنازه وی نماز میخواند و ارث او را به خانوادهاش میداد. دست دزد را میبرید و زناکار بدون همسر را تازیانه میزد ولی سهم آنها را از غنائم میداد و آنها با زنان مسلمان ازدواج میکرند. بنابر این، پیامبر (ص) آنها را به سبب گناهانشان کیفر میداد و حق خدا را درباره آنها اجرا میکرد اما در عین حال، سهم آنها را از اسلام منع نمینمود و نامهای آنان را از دفتر مسلمانان خارج نمیساخت»[۵].[۶]
منابع
پانویس
- ↑ بحار الانوار، ج۲۳، ص۳۹۵؛ و نیز با اندکی تفاوت در شرح ابن ابی الحدید، ج۲، ص۲۷۴؛ تهذیب تاریخ دمشق، ج۷، ص۳۰۶.
- ↑ «آنگاه (به درگاه خداوند) زاری کنیم تا لعنت خداوند را بر دروغگویان نهیم» سوره آل عمران، آیه ۶۱.
- ↑ نهج البلاغه، خطبه ۱۲۷.
- ↑ ناظمزاده، سید اصغر، تجلی امامت ص ۳۳۷.
- ↑ بحار الانوار، ج۲۳، ص۳۹۷؛ و نیز با اندکی تفاوت در احتجاج طبرسی، ص۱۸۷؛ ابن اعثم، الفتوح، ج۴، ص۱۲۲.
- ↑ ناظمزاده، سید اصغر، تجلی امامت ص ۳۴۰.