عبدالله بن عمر در تاریخ اسلامی: تفاوت میان نسخه‌ها

جز
خط ۶: خط ۶:
}}
}}


==مقدمه==
== مقدمه ==
[[عبدالله بن عمر بن خطاب القرشی العدوی]]، معروف به [[ابا عبدالرحمن]]، فرزند [[عمر بن خطاب]] است. مادرش، [[زینب بنت مظعون بن حبیب بن الجمحی]] است و او [[برادر]] [[حفصه]] یکی از [[زنان پیامبر]]{{صل}} نیز هست<ref> الاستیعاب، ابن عبد البر، ج۳، ص۹۵؛ اسد الغابه، ابن اثیر، ج۳، ص۲۳۶؛ الاصابه، ابن حجر، ج۴، ص۱۵۵.</ref>. وی سه سال پس از [[بعثت پیامبر]]{{صل}} در [[مکه]] متولد گردید<ref>اسدالغابه، ابن اثیر، ج۳، ص۲۴۱؛ الاصابه، ابن حجر، ج۴، ص۱۵۶.</ref>. بعضی معتقدند که او قبل از پدرش [[اسلام]] آورده ولی قول مشهور این است که او همراه پدرش [[عمر]] در مکه اسلام آورد<ref>الاستیعاب، ابن عبد البر، ج۳، ص۹۵۰؛ اسدالغابه، ابن اثیر، ج۳، ص۲۳۶.</ref> و به همراه پدرش به [[مدینه]] [[مهاجرت]] نمود در حالی که ده سال بیشتر نداشت؛ در جنگ‌های [[بدر]] و [[أحد]] شرکت کرد ولی [[پیامبر]] اجازه نداد که او در [[جنگ]] حاضر شود تا اینکه در سن پانزده سالگی به او اجازه دادند که در [[جنگ خندق]] حضور یابد، وی همچنین در [[فتح مکه]] نیز حضور داشت<ref>الاستیعاب، ابن عبد البر، ج۳، ص۹۵۰.</ref>. در [[فتح]] [[ایران]] در جنگ‌های [[قادسیه]] و جلولاء وفتح [[مدائن]] نیز شرکت داشته است<ref>موسوعة طبقات الفقهاء، سبحانی، ج۱، ص۱۷۳.</ref>. او دارای [[دوازده]] پسر و چهار دختر بوده است<ref>الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۴، ص۱۰۶.</ref>.<ref>[[رحمان فتاح‌زاده|فتاح‌زاده، رحمان]]، [[عبدالله بن عمر (مقاله)|مقاله «عبدالله بن عمر»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۶ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۶، ص۱۴۷-۱۴۸.</ref>
[[عبدالله بن عمر بن خطاب القرشی العدوی]]، معروف به [[ابا عبدالرحمن]]، فرزند [[عمر بن خطاب]] است. مادرش، [[زینب بنت مظعون بن حبیب بن الجمحی]] است و او [[برادر]] [[حفصه]] یکی از [[زنان پیامبر]] {{صل}} نیز هست<ref> الاستیعاب، ابن عبد البر، ج۳، ص۹۵؛ اسد الغابه، ابن اثیر، ج۳، ص۲۳۶؛ الاصابه، ابن حجر، ج۴، ص۱۵۵.</ref>. وی سه سال پس از [[بعثت پیامبر]] {{صل}} در [[مکه]] متولد گردید<ref>اسدالغابه، ابن اثیر، ج۳، ص۲۴۱؛ الاصابه، ابن حجر، ج۴، ص۱۵۶.</ref>. بعضی معتقدند که او قبل از پدرش [[اسلام]] آورده ولی قول مشهور این است که او همراه پدرش [[عمر]] در مکه اسلام آورد<ref>الاستیعاب، ابن عبد البر، ج۳، ص۹۵۰؛ اسدالغابه، ابن اثیر، ج۳، ص۲۳۶.</ref> و به همراه پدرش به [[مدینه]] [[مهاجرت]] نمود در حالی که ده سال بیشتر نداشت؛ در جنگ‌های [[بدر]] و [[أحد]] شرکت کرد ولی [[پیامبر]] اجازه نداد که او در [[جنگ]] حاضر شود تا اینکه در سن پانزده سالگی به او اجازه دادند که در [[جنگ خندق]] حضور یابد، وی همچنین در [[فتح مکه]] نیز حضور داشت<ref>الاستیعاب، ابن عبد البر، ج۳، ص۹۵۰.</ref>. در [[فتح]] [[ایران]] در جنگ‌های [[قادسیه]] و جلولاء وفتح [[مدائن]] نیز شرکت داشته است<ref>موسوعة طبقات الفقهاء، سبحانی، ج۱، ص۱۷۳.</ref>. او دارای [[دوازده]] پسر و چهار دختر بوده است<ref>الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۴، ص۱۰۶.</ref>.<ref>[[رحمان فتاح‌زاده|فتاح‌زاده، رحمان]]، [[عبدالله بن عمر (مقاله)|مقاله «عبدالله بن عمر»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۶ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۶، ص۱۴۷-۱۴۸.</ref>


==[[عبدالله بن عمر]] و [[امام علی]]{{ع}}==
== [[عبدالله بن عمر]] و [[امام علی]] {{ع}} ==
وی از جمله کسانی بود که بعد از [[بیعت مردم با امام علی]]{{ع}} به همراه [[سعد بن ابی وقاص]] و [[محمد بن مسلمه]] از [[همراهی]] آن [[حضرت]] و [[بیعت]] با ایشان خودداری کردند. همین چند تن نیز در [[جنگ جمل]] [[علی]]{{ع}} را [[یاری]] نکردند<ref>الاخبار الطوال، دینوری، ص۱۴۱؛ انساب الاشراف، بلاذری، ج۱۰، ص۴۴۷؛ قاموس الرجال، شوشتری، ج۶، ص۵۴۱.</ref> و بعد از این ماجرا بود که [[معاویه]] نامه‌ای به [[اهل]] مدینه نوشت و ادعا کرد که [[حکومت]] باید به عبدالله بن عمر برسد<ref>اخبار الطوال، دینوری، ص۱۶۹.</ref>.<ref>[[رحمان فتاح‌زاده|فتاح‌زاده، رحمان]]، [[عبدالله بن عمر (مقاله)|مقاله «عبدالله بن عمر»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۶ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۶، ص۱۴۸.</ref>
وی از جمله کسانی بود که بعد از [[بیعت مردم با امام علی]] {{ع}} به همراه [[سعد بن ابی وقاص]] و [[محمد بن مسلمه]] از [[همراهی]] آن [[حضرت]] و [[بیعت]] با ایشان خودداری کردند. همین چند تن نیز در [[جنگ جمل]] [[علی]] {{ع}} را [[یاری]] نکردند<ref>الاخبار الطوال، دینوری، ص۱۴۱؛ انساب الاشراف، بلاذری، ج۱۰، ص۴۴۷؛ قاموس الرجال، شوشتری، ج۶، ص۵۴۱.</ref> و بعد از این ماجرا بود که [[معاویه]] نامه‌ای به [[اهل]] مدینه نوشت و ادعا کرد که [[حکومت]] باید به عبدالله بن عمر برسد<ref>اخبار الطوال، دینوری، ص۱۶۹.</ref>.<ref>[[رحمان فتاح‌زاده|فتاح‌زاده، رحمان]]، [[عبدالله بن عمر (مقاله)|مقاله «عبدالله بن عمر»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۶ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۶، ص۱۴۸.</ref>


==ویژگی‌های فردی [[عبدالله بن عمر]]==
== ویژگی‌های فردی [[عبدالله بن عمر]] ==
[[نقل]] شده هنگامی که عمر در بستر [[بیماری]] افتاده بود، گفت: "اگر [[ابوعبیده]] زنده بود او را [[خلیفه]] می‌کردم و نیز اگر سالم، [[آزاد]] کردۀ [[ابوحذیفه]] زنده بود او را [[جانشین]] خود می‌کردم". مردی گفت: "چرا [[عبدالله]] [[عمر]] را فراموش کردی؟" عمر گفت: "[[خدا]] مرگت دهد! این حرف را برای [[رضای خدا]] نزدی، چگونه کسی را جانشین خود کنم که از عهده [[طلاق]] دادن [[زن]] خود بر نیامد"<ref>تاریخ الطبری، طبری،ج۴، ص۲۲۷؛ قاموس الرجال، شوشتری، ج۶، ص۵۳۹.</ref>.
[[نقل]] شده هنگامی که عمر در بستر [[بیماری]] افتاده بود، گفت: "اگر [[ابوعبیده]] زنده بود او را [[خلیفه]] می‌کردم و نیز اگر سالم، [[آزاد]] کردۀ [[ابوحذیفه]] زنده بود او را [[جانشین]] خود می‌کردم". مردی گفت: "چرا [[عبدالله]] [[عمر]] را فراموش کردی؟" عمر گفت: "[[خدا]] مرگت دهد! این حرف را برای [[رضای خدا]] نزدی، چگونه کسی را جانشین خود کنم که از عهده [[طلاق]] دادن [[زن]] خود بر نیامد"<ref>تاریخ الطبری، طبری، ج۴، ص۲۲۷؛ قاموس الرجال، شوشتری، ج۶، ص۵۳۹.</ref>.


[[شاهد]] دیگر بر بی‌کفایت وی این است که می‌گوید: پس از [[رحلت رسول خدا]]{{صل}} خشتی روی هم نگذاشتم و درختی نکاشتم. این مطلب [[دلیل]] [[تنبلی]] اوست، زیرا با اینکه [[پیامبر]]{{صل}} از فعالیت [[دنیایی]] و مخصوصاً [[کشاورزی]] و [[کاشت درخت]] آن همه تعریف کرده چگونه عبدالله [[افتخار]] می‌کند که من پس از [[رحلت پیامبر]]{{صل}} حتی یک درخت نکاشته‌ام<ref>الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۲، ص۲۷۷؛ انساب الاشراف، بلاذری، ج۱۰، ص۴۴۹.</ref>.
[[شاهد]] دیگر بر بی‌کفایت وی این است که می‌گوید: پس از [[رحلت رسول خدا]] {{صل}} خشتی روی هم نگذاشتم و درختی نکاشتم. این مطلب [[دلیل]] [[تنبلی]] اوست، زیرا با اینکه [[پیامبر]] {{صل}} از فعالیت [[دنیایی]] و مخصوصاً [[کشاورزی]] و [[کاشت درخت]] آن همه تعریف کرده چگونه عبدالله [[افتخار]] می‌کند که من پس از [[رحلت پیامبر]] {{صل}} حتی یک درخت نکاشته‌ام<ref>الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۲، ص۲۷۷؛ انساب الاشراف، بلاذری، ج۱۰، ص۴۴۹.</ref>.


از [[نافع]]، [[غلام]] عبدالله پرسیدند: هیچ گاه ابن عمر دیگران را به میهمانی [[دعوت]] می‌کرد؟ پاسخ داد: "خیر، مگر یک بار که شتری افتاد و پایش [[شکست]] و او آن را نحر کرد و به من گفت: " [[مردم]] را برای خوردن طعام بخوان ". گفتم: چگونه کسی را بخوانم با آنکه نان نداریم؟ گفت: " مانعی ندارد، می‌گویی این گوشت و این هم آب گوشت، هر که خواست می‌خورد و هر که نخواست می‌رود"<ref>الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۴، ص۱۲۴.</ref>.<ref>[[رحمان فتاح‌زاده|فتاح‌زاده، رحمان]]، [[عبدالله بن عمر (مقاله)|مقاله «عبدالله بن عمر»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۶ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۶، ص۱۴۸-۱۴۹.</ref>
از [[نافع]]، [[غلام]] عبدالله پرسیدند: هیچ گاه ابن عمر دیگران را به میهمانی [[دعوت]] می‌کرد؟ پاسخ داد: "خیر، مگر یک بار که شتری افتاد و پایش [[شکست]] و او آن را نحر کرد و به من گفت: " [[مردم]] را برای خوردن طعام بخوان ". گفتم: چگونه کسی را بخوانم با آنکه نان نداریم؟ گفت: " مانعی ندارد، می‌گویی این گوشت و این هم آب گوشت، هر که خواست می‌خورد و هر که نخواست می‌رود"<ref>الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۴، ص۱۲۴.</ref>.<ref>[[رحمان فتاح‌زاده|فتاح‌زاده، رحمان]]، [[عبدالله بن عمر (مقاله)|مقاله «عبدالله بن عمر»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۶ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۶، ص۱۴۸-۱۴۹.</ref>


==تقوای [[عبدالله بن عمر]]==
== تقوای [[عبدالله بن عمر]] ==
[[نقل]] شده، روزی او صدای [[چوپانی]] را شنید، پس انگشت‌ها را در گوش خود نهاد و مسیر حرکت را کج کرد و رفت و هر لحظه از غلامش می‌پرسید: نافع صدا را می‌شنوی؟ و تا وقتی که جواب مثبت بود، به [[راه]] خود ادامه داد، سپس به سوی جاده برگشت<ref>الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۴، ص۱۲۲؛ نیل الاوطار، شوکانی، ج۸، ص۲۶۰؛ مسند احمد، احمد بن حنبل، ج۲، ص۸.</ref>.
[[نقل]] شده، روزی او صدای [[چوپانی]] را شنید، پس انگشت‌ها را در گوش خود نهاد و مسیر حرکت را کج کرد و رفت و هر لحظه از غلامش می‌پرسید: نافع صدا را می‌شنوی؟ و تا وقتی که جواب مثبت بود، به [[راه]] خود ادامه داد، سپس به سوی جاده برگشت<ref>الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۴، ص۱۲۲؛ نیل الاوطار، شوکانی، ج۸، ص۲۶۰؛ مسند احمد، احمد بن حنبل، ج۲، ص۸.</ref>.


شاید این مطلب را دلیل تقوایش پیش می‌دانند که روزی [[معاویه]] صد هزار [[درهم]] یا [[دینار]] برای او فرستاد. عبدالله چون فهمید که این مبلغ، رشوۀ [[بیعت]] با [[یزید]] است، گفت: [[معاویه]] [[تصور]] کرده است [[دین]]، پیش ما ارزان است؛ ولی نمیدانم چطور شد که مقصود معاویه را انجام داد و به [[ولایت عهدی]] یزید بیعت کرد. سپس در [[مقام]] [[اعتذار]] می‌گفت: با این مرد بیعت کردیم؛ اگر خوب بود [[راضی]] هستیم و گرنه [[صبر]] می‌کنیم تا اوضاع [[تغییر]] کند!<ref>الغارات، ثقفی کوفی (ترجمه: عطاردی)، ص۴۷۴.</ref>
شاید این مطلب را دلیل تقوایش پیش می‌دانند که روزی [[معاویه]] صد هزار [[درهم]] یا [[دینار]] برای او فرستاد. عبدالله چون فهمید که این مبلغ، رشوۀ [[بیعت]] با [[یزید]] است، گفت: [[معاویه]] [[تصور]] کرده است [[دین]]، پیش ما ارزان است؛ ولی نمیدانم چطور شد که مقصود معاویه را انجام داد و به [[ولایت عهدی]] یزید بیعت کرد. سپس در [[مقام]] [[اعتذار]] می‌گفت: با این مرد بیعت کردیم؛ اگر خوب بود [[راضی]] هستیم و گرنه [[صبر]] می‌کنیم تا اوضاع [[تغییر]] کند!<ref>الغارات، ثقفی کوفی (ترجمه: عطاردی)، ص۴۷۴.</ref>


با این همه پس از آنکه [[مردم مدینه]] بر یزید [[خروج]] کردند و بیعتش را شکستند، [[عبدالله]] [[فرزندان]] خود را گرد آورد و به آنها گفت: "ما با توجه به بیعت [[خدا]] و رسولش با او بیعت کردیم؛ از [[پیامبر]]{{صل}} شنیدم که فرمود: " [[روز قیامت]] پرچمی افراشته می‌شود که عده‌ای در زیر آن گرد می‌آیند، سپس اعلام می‌کنند، اینها [[مکر]] کنندگان‌اند، و بزرگ‌ترین مکر پس از [[شرک به خدا]] شکستن بیعت است "؛ مبادا یکی از شما بیعت خود را بشکند؛ آنگاه میان من و او [[شمشیر]] [[حکم]] خواهد کرد"<ref>الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۴، ص۱۳۸؛ صحیح البخاری، بخاری، ج۷، ص۱۱۴؛ مسند احمد، احمد بن حنبل، ج۲، ص۴۷؛ السنن الکبری، بیهقی، ج۸، ص۱۵۹؛ الغدیر، علامه امینی، ج۷، ص۱۴۶.</ref>.<ref>[[رحمان فتاح‌زاده|فتاح‌زاده، رحمان]]، [[عبدالله بن عمر (مقاله)|مقاله «عبدالله بن عمر»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۶ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۶، ص۱۴۹-۱۵۰.</ref>
با این همه پس از آنکه [[مردم مدینه]] بر یزید [[خروج]] کردند و بیعتش را شکستند، [[عبدالله]] [[فرزندان]] خود را گرد آورد و به آنها گفت: "ما با توجه به بیعت [[خدا]] و رسولش با او بیعت کردیم؛ از [[پیامبر]] {{صل}} شنیدم که فرمود: " [[روز قیامت]] پرچمی افراشته می‌شود که عده‌ای در زیر آن گرد می‌آیند، سپس اعلام می‌کنند، اینها [[مکر]] کنندگان‌اند، و بزرگ‌ترین مکر پس از [[شرک به خدا]] شکستن بیعت است "؛ مبادا یکی از شما بیعت خود را بشکند؛ آنگاه میان من و او [[شمشیر]] [[حکم]] خواهد کرد"<ref>الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۴، ص۱۳۸؛ صحیح البخاری، بخاری، ج۷، ص۱۱۴؛ مسند احمد، احمد بن حنبل، ج۲، ص۴۷؛ السنن الکبری، بیهقی، ج۸، ص۱۵۹؛ الغدیر، علامه امینی، ج۷، ص۱۴۶.</ref>.<ref>[[رحمان فتاح‌زاده|فتاح‌زاده، رحمان]]، [[عبدالله بن عمر (مقاله)|مقاله «عبدالله بن عمر»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۶ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۶، ص۱۴۹-۱۵۰.</ref>


==[[وفات]] [[عبدالله بن عمر]]==
== [[وفات]] [[عبدالله بن عمر]] ==
عبدالله در سال ۷۳ یا ۷۴ [[هجری]] و در ۸۴ سالگی در [[مکه]] از [[دنیا]] رفت. چون [[وصیت]] کرده بود در مکه دفنش نکنند، لذا در فخ یا محصب و یا در [[ذی طوی]] به [[خاک]] سپرده شد. علت [[مرگ]] عبدالله را چنین نوشته‌اند که روزی [[حجاج]] در [[منبر]] گفت: "[[ابن زبیر]] [[کتاب خدا]] را [[تحریف]] کرد" و عبدالله از پای منبر گفت: "[[دروغ]] گفتی، [[دروغ]] گفتی، دروغ گفتی".
عبدالله در سال ۷۳ یا ۷۴ [[هجری]] و در ۸۴ سالگی در [[مکه]] از [[دنیا]] رفت. چون [[وصیت]] کرده بود در مکه دفنش نکنند، لذا در فخ یا محصب و یا در [[ذی طوی]] به [[خاک]] سپرده شد. علت [[مرگ]] عبدالله را چنین نوشته‌اند که روزی [[حجاج]] در [[منبر]] گفت: "[[ابن زبیر]] [[کتاب خدا]] را [[تحریف]] کرد" و عبدالله از پای منبر گفت: "[[دروغ]] گفتی، [[دروغ]] گفتی، دروغ گفتی".


آن موقع حجاج چیزی نگفت. مدتی گذشت تا اینکه یک [[روز]] که عبدالله مشغول [[طواف]] بود، مردی شامی با اشاره حجاج سر نیزه مسمومش را به پای عبدالله فرو برد که اثر آن سرانجام منجر به مرگش گردید<ref>الطبقات الکبری، ابن سعد (ترجمه: مهدوی دامغانی)، ج۴، ص۱۶۶؛ الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۳، ص۹۵۲.</ref>.<ref>[[رحمان فتاح‌زاده|فتاح‌زاده، رحمان]]، [[عبدالله بن عمر (مقاله)|مقاله «عبدالله بن عمر»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۶ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۶، ص۱۵۰.</ref>
آن موقع حجاج چیزی نگفت. مدتی گذشت تا اینکه یک [[روز]] که عبدالله مشغول [[طواف]] بود، مردی شامی با اشاره حجاج سر نیزه مسمومش را به پای عبدالله فرو برد که اثر آن سرانجام منجر به مرگش گردید<ref>الطبقات الکبری، ابن سعد (ترجمه: مهدوی دامغانی)، ج۴، ص۱۶۶؛ الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۳، ص۹۵۲.</ref>.<ref>[[رحمان فتاح‌زاده|فتاح‌زاده، رحمان]]، [[عبدالله بن عمر (مقاله)|مقاله «عبدالله بن عمر»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۶ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۶، ص۱۵۰.</ref>


== منابع ==
== منابع ==
۱۱۸٬۲۸۱

ویرایش