عثمان بن عفان در تاریخ اسلامی: تفاوت میان نسخه‌ها

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
(صفحه‌ای تازه حاوی «{{امامت}}{{مدخل مرتبط | موضوع مرتبط = | عنوان مدخل = | مداخل مرتبط = عثمان بن عفان در تاریخ اسلامی - عثمان بن عفان در نهج البلاغه| پرسش مرتبط = }} ==مقدمه== ابن ابی الحدید معتزلی در شرح نهج البلاغه در پیرامون خلافت عثمان بن عفان می‌گوید: «...» ایجاد کرد)
برچسب: پیوندهای ابهام‌زدایی
 
خط ۱: خط ۱:
{{امامت}}{{مدخل مرتبط | موضوع مرتبط = | عنوان مدخل  = | مداخل مرتبط = [[عثمان بن عفان در تاریخ اسلامی]] - [[عثمان بن عفان در نهج البلاغه]]| پرسش مرتبط  = }}
{{امامت}}{{مدخل مرتبط | موضوع مرتبط = | عنوان مدخل  = | مداخل مرتبط = [[عثمان بن عفان در تاریخ اسلامی]] - [[عثمان بن عفان در نهج البلاغه]]| پرسش مرتبط  = }}


==مقدمه==
== مقدمه ==
[[ابن ابی الحدید معتزلی]] در [[شرح نهج البلاغه]] در پیرامون [[خلافت]] [[عثمان بن عفان]] می‌گوید:
[[ابن ابی الحدید معتزلی]] در [[شرح نهج البلاغه]] در پیرامون [[خلافت]] [[عثمان بن عفان]] می‌گوید:
«پس از پایان [[شورا]] [[مردم]] با او [[بیعت]] کردند و خلافت برایش استقرار یافت و [[پیش‌بینی]] [[عمر]] درباره‌اش درست از آب درآمد؛ زیرا [[عثمان]]، [[امویان]] را برگُرده مردم سوار کرد و [[سرزمین‌ها]] را به [[حکمرانی]] آنان داد و [[املاک]] و [[زمین‌ها]] را به آنان بخشید. در [[روزگار]] خلافت او افریقیه فتح شد و او تمامی [[خمس]] آن را گرفت و یکجا به [[مروان]] بخشید و چون [[عبدالله بن خالد بن اسید]] از او صله‌ای خواست، چهارصد هزار درهم به او داد! عثمان، [[حکم بن ابی العاص]] را که [[رسول خدا]]{{صل}} تبعیدش کرده بود و [[ابوبکر]] و عمر او را بازنگردانده بودند، بازگرداند و صد هزار درهم پیشکش او کرد! رسول خدا{{صل}} [[زمین]] بازاری در [[مدینه]]، معروف به مهزور، را به [[مسلمانان]] بخشیده بود، لیک عثمان آن را به تیول [[حارث بن حکم]]، [[برادر]] [[مروان بن حکم]]، داد و فدکی را که فاطمه‌{{س}} یک بار از راه [[ارث]] و بار دیگر از راه هبه، [[طلب]] نموده بود و او را نداده بودند، به مروان بخشید! مراتع پیرامون مدینه را بر روی دام‌های تمامی مسلمانان بست، مگر بر روی امویان! و تمامی [[غنایم]] فتح افریقیه در [[مغرب]] را که از طرابلس [[غرب]] تا طنجه امتداد داشت، به [[عبدالله بن ابی]] سرح بخشید، بدون اینکه احدی از مسلمانان را در آن [[شریک]] سازد!
«پس از پایان [[شورا]] [[مردم]] با او [[بیعت]] کردند و خلافت برایش استقرار یافت و [[پیش‌بینی]] [[عمر]] درباره‌اش درست از آب درآمد؛ زیرا [[عثمان]]، [[امویان]] را برگُرده مردم سوار کرد و [[سرزمین‌ها]] را به [[حکمرانی]] آنان داد و [[املاک]] و [[زمین‌ها]] را به آنان بخشید. در [[روزگار]] خلافت او افریقیه فتح شد و او تمامی [[خمس]] آن را گرفت و یکجا به [[مروان]] بخشید و چون [[عبدالله بن خالد بن اسید]] از او صله‌ای خواست، چهارصد هزار درهم به او داد! عثمان، [[حکم بن ابی العاص]] را که [[رسول خدا]] {{صل}} تبعیدش کرده بود و [[ابوبکر]] و عمر او را بازنگردانده بودند، بازگرداند و صد هزار درهم پیشکش او کرد! رسول خدا {{صل}} [[زمین]] بازاری در [[مدینه]]، معروف به مهزور، را به [[مسلمانان]] بخشیده بود، لیک عثمان آن را به تیول [[حارث بن حکم]]، [[برادر]] [[مروان بن حکم]]، داد و فدکی را که فاطمه‌{{س}} یک بار از راه [[ارث]] و بار دیگر از راه هبه، [[طلب]] نموده بود و او را نداده بودند، به مروان بخشید! مراتع پیرامون مدینه را بر روی دام‌های تمامی مسلمانان بست، مگر بر روی امویان! و تمامی [[غنایم]] فتح افریقیه در [[مغرب]] را که از طرابلس [[غرب]] تا طنجه امتداد داشت، به [[عبدالله بن ابی]] سرح بخشید، بدون اینکه احدی از مسلمانان را در آن [[شریک]] سازد!


عثمان دویست هزار درهم را از [[بیت المال]] به [[ابوسفیان بن حرب]] که دخترش [[ام ابان]] را به او داده بود، پرداخت کرد و چون [[زید بن ارقم]]، [[مسئول بیت المال]] آمد و کلیدها را در برابر او نهاد و گریست، عثمان به او گفت: «از اینکه [[صله رحم]] کردم، می‌گویی»؟ زید پاسخ داد: «نه، گریه‌ام از آن روست که [[گمان]] می‌برم تو این [[مال]] را در عوض آنچه در [[حیات رسول خدا]]{{صل}} [[انفاق]] کرده‌ای، برمی‌داری. به [[خدا]] [[سوگند]] اگر به [[مروان]] صد درهم می‌دادی، زیادش بود».
عثمان دویست هزار درهم را از [[بیت المال]] به [[ابوسفیان بن حرب]] که دخترش [[ام ابان]] را به او داده بود، پرداخت کرد و چون [[زید بن ارقم]]، [[مسئول بیت المال]] آمد و کلیدها را در برابر او نهاد و گریست، عثمان به او گفت: «از اینکه [[صله رحم]] کردم، می‌گویی»؟ زید پاسخ داد: «نه، گریه‌ام از آن روست که [[گمان]] می‌برم تو این [[مال]] را در عوض آنچه در [[حیات رسول خدا]] {{صل}} [[انفاق]] کرده‌ای، برمی‌داری. به [[خدا]] [[سوگند]] اگر به [[مروان]] صد درهم می‌دادی، زیادش بود».
[[عثمان]] گفت: «ای ابن ارقم! کلیدها را بینداز که ما کسی غیر تو را می‌یابیم».
[[عثمان]] گفت: «ای ابن ارقم! کلیدها را بینداز که ما کسی غیر تو را می‌یابیم».
نیز هنگامی که [[ابوموسی]] با [[اموال]] هنگفتی از [[عراق]] نزد او آمد، عثمان همه آن اموال را میان [[بنی امیه]] تقسیم کرد. دخترش [[عایشه]] را به همسری [[حارث بن حکم]] درآورد و به او از [[بیت المال]] صدهزار درهم داد و این زان پس بود که خزانه‌دارش [[زید بن ارقم]] را برکنار کرده بود»<ref>ابن ابی الحدید معتزلی، عبدالحمید، شرح نهج البلاغه، ج۱، ص۱۹۸ – ۱۹۹.</ref>.
نیز هنگامی که [[ابوموسی]] با [[اموال]] هنگفتی از [[عراق]] نزد او آمد، عثمان همه آن اموال را میان [[بنی امیه]] تقسیم کرد. دخترش [[عایشه]] را به همسری [[حارث بن حکم]] درآورد و به او از [[بیت المال]] صدهزار درهم داد و این زان پس بود که خزانه‌دارش [[زید بن ارقم]] را برکنار کرده بود»<ref>ابن ابی الحدید معتزلی، عبدالحمید، شرح نهج البلاغه، ج۱، ص۱۹۸ – ۱۹۹.</ref>.
عثمان، [[مروان بن حکم]] را به [[وزارت]] خویش [[منصوب]] ساخت و او را در [[عطایا]] [[غرق]] کرد. همو که در روایتی صحیح از [[رسول خدا]]{{صل}} [[لعن]] شده بود<ref>حاکم نیشابوری، محمد، المستدرک، ج۴، ص۴۹۷.</ref>.
عثمان، [[مروان بن حکم]] را به [[وزارت]] خویش [[منصوب]] ساخت و او را در [[عطایا]] [[غرق]] کرد. همو که در روایتی صحیح از [[رسول خدا]] {{صل}} [[لعن]] شده بود<ref>حاکم نیشابوری، محمد، المستدرک، ج۴، ص۴۹۷.</ref>.


اما پدرش [[حکم]]؛ [[بلاذری]] [[روایت]] کرده است: «[[حکم بن ابی العاص]] در [[روزگار]] [[جاهلیت]]، [[همسایه]] رسول خدا{{صل}} بود و در روزگار [[اسلام]] نیز بیشتر از دیگر [[همسایگان]] رسول خدا{{صل}} آن [[حضرت]] را [[آزار]] می‌رساند. او از پشت رسول خدا{{صل}} می‌گذشت و ادایش را در می‌آورد و با بینی و دهان خویش شکلک در می‌آورد و هنگامی که آن حضرت به [[نماز]] می‌ایستاد، پشت سر او با انگشتانش اشاره می‌کرد... روزی از روزها که رسول خدا{{صل}} در [[خانه]] یکی از همسرانش بود، دید که حکم در خانه‌اش سرک می‌کشد، حضرت با چوبه‌دست خود بیرون شد و سوی او آمد و فرمود: «این وزغ [[ملعون]] کیست؟ سپس فرمود: «نه او و نه فرزندانش با من [[همسایگی]] نکنند». سپس آنان را به [[طائف]] [[تبعید]] کرد.
اما پدرش [[حکم]]؛ [[بلاذری]] [[روایت]] کرده است: «[[حکم بن ابی العاص]] در [[روزگار]] [[جاهلیت]]، [[همسایه]] رسول خدا {{صل}} بود و در روزگار [[اسلام]] نیز بیشتر از دیگر [[همسایگان]] رسول خدا {{صل}} آن [[حضرت]] را [[آزار]] می‌رساند. او از پشت رسول خدا {{صل}} می‌گذشت و ادایش را در می‌آورد و با بینی و دهان خویش شکلک در می‌آورد و هنگامی که آن حضرت به [[نماز]] می‌ایستاد، پشت سر او با انگشتانش اشاره می‌کرد... روزی از روزها که رسول خدا {{صل}} در [[خانه]] یکی از همسرانش بود، دید که حکم در خانه‌اش سرک می‌کشد، حضرت با چوبه‌دست خود بیرون شد و سوی او آمد و فرمود: «این وزغ [[ملعون]] کیست؟ سپس فرمود: «نه او و نه فرزندانش با من [[همسایگی]] نکنند». سپس آنان را به [[طائف]] [[تبعید]] کرد.
پس از [[رحلت رسول خدا]]{{صل}} عثمان با [[ابوبکر]] سخن گفت و از او خواست که آنان را بازگرداند، لیک ابوبکر گفت: «تبعیدی‌های رسول خدا{{صل}} را [[پناه]] نمی‌دهم». چون [[عمر]] به [[خلافت]] رسید با او نیز درباره آنان سخن گفت و همان پاسخ ابوبکر را شنید. لیک چون خلافت به چنگ خودش افتاد، آنان را به [[مدینه]] بازگرداند و گفت: «با [[رسول خدا]]{{صل}} درباره آنان سخن گفته بودم و از او خواسته بودم که آنان را بازگرداند و آن [[حضرت]] نیز مرا [[وعده]] داده بود که به آنان اجازه خواهد داد، لیک پیش از اینکه چنین کند، [[رحلت]] فرمود». [[مسلمانان]] راه دادن آنها را به [[مدینه]] کاری [[زشت]] و [[ناپسند]] شمردند<ref>امینی، عبدالحسین، الغدیر، ج۸، ص۲۴۳؛ نوری، جعفر، علی و مناوئوه، ص۹۵، به نقل از بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۵، ص۲۷.</ref>.
پس از [[رحلت رسول خدا]] {{صل}} عثمان با [[ابوبکر]] سخن گفت و از او خواست که آنان را بازگرداند، لیک ابوبکر گفت: «تبعیدی‌های رسول خدا {{صل}} را [[پناه]] نمی‌دهم». چون [[عمر]] به [[خلافت]] رسید با او نیز درباره آنان سخن گفت و همان پاسخ ابوبکر را شنید. لیک چون خلافت به چنگ خودش افتاد، آنان را به [[مدینه]] بازگرداند و گفت: «با [[رسول خدا]] {{صل}} درباره آنان سخن گفته بودم و از او خواسته بودم که آنان را بازگرداند و آن [[حضرت]] نیز مرا [[وعده]] داده بود که به آنان اجازه خواهد داد، لیک پیش از اینکه چنین کند، [[رحلت]] فرمود». [[مسلمانان]] راه دادن آنها را به [[مدینه]] کاری [[زشت]] و [[ناپسند]] شمردند<ref>امینی، عبدالحسین، الغدیر، ج۸، ص۲۴۳؛ نوری، جعفر، علی و مناوئوه، ص۹۵، به نقل از بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۵، ص۲۷.</ref>.


اما [[عبدالله بن ابی سرح]]، [[برادر]] شیری [[عثمان]] که [[خلیفه]] [[خمس غنایم]] افریقیه رابه او داد؛ او پیش از فتح [[اسلام]]، اسلام آورد و [[هجرت]] کرد و سپس [[مرتد]] و [[مشرک]] شد. در واقعه [[فتح مکه]]، رسول خدا{{صل}} او را نیز در زمره [[تبهکاران]] [[قریش]] قرار داد که ریختن خونشان روا بود، حتی اگر به [[پرده کعبه]] چنگ زده باشند. عثمان برای او نزد رسول خدا{{صل}} [[شفاعت]] کرد و حضرت پس از درنگ و [[سکوت]]، شفاعت او را پذیرفت»<ref>امینی، عبدالحسین، الغدیر، ج۸، ص۲۸۰، به نقل از: ابوداود سجستانی، سلیمان، سنن، ج۲، ص۲۲۰؛ بلاذری، احمد، انساب الاشراف، ج۵، ص۴۹؛ حاکم نیشابوری، محمد، المستدرک، ج۳، ص۱۰۰؛ ابن عبدالبر، یوسف، الاستیعاب، ج۱، ص۳۸۱.</ref>.
اما [[عبدالله بن ابی سرح]]، [[برادر]] شیری [[عثمان]] که [[خلیفه]] [[خمس غنایم]] افریقیه رابه او داد؛ او پیش از فتح [[اسلام]]، اسلام آورد و [[هجرت]] کرد و سپس [[مرتد]] و [[مشرک]] شد. در واقعه [[فتح مکه]]، رسول خدا {{صل}} او را نیز در زمره [[تبهکاران]] [[قریش]] قرار داد که ریختن خونشان روا بود، حتی اگر به [[پرده کعبه]] چنگ زده باشند. عثمان برای او نزد رسول خدا {{صل}} [[شفاعت]] کرد و حضرت پس از درنگ و [[سکوت]]، شفاعت او را پذیرفت»<ref>امینی، عبدالحسین، الغدیر، ج۸، ص۲۸۰، به نقل از: ابوداود سجستانی، سلیمان، سنن، ج۲، ص۲۲۰؛ بلاذری، احمد، انساب الاشراف، ج۵، ص۴۹؛ حاکم نیشابوری، محمد، المستدرک، ج۳، ص۱۰۰؛ ابن عبدالبر، یوسف، الاستیعاب، ج۱، ص۳۸۱.</ref>.
خلیفه به [[سعید بن عاص بن امیه]] نیز صد هزار درهم داد، در حالی که پدرش عاص، از همه [[مردمان]] بیشتر در [[مکه]]، رسول خدا{{صل}} را [[آزار]] رسانده بود<ref>امینی، عبدالحسین، الغدیر، ج۸، ص۲۶۹ – ۲۷۰.</ref>.
خلیفه به [[سعید بن عاص بن امیه]] نیز صد هزار درهم داد، در حالی که پدرش عاص، از همه [[مردمان]] بیشتر در [[مکه]]، رسول خدا {{صل}} را [[آزار]] رسانده بود<ref>امینی، عبدالحسین، الغدیر، ج۸، ص۲۶۹ – ۲۷۰.</ref>.
عثمان [[قرض]] برادر [[مادری]] خویش، [[ولید بن عقبة بن ابی معیط]] به [[عبدالله بن مسعود]] را از [[بیت المال]] مسلمانان در [[کوفه]] پرداخت کرد.
عثمان [[قرض]] برادر [[مادری]] خویش، [[ولید بن عقبة بن ابی معیط]] به [[عبدالله بن مسعود]] را از [[بیت المال]] مسلمانان در [[کوفه]] پرداخت کرد.
آنچه آوردیم مُشتی بود از خروار، خروار بخشش‌ها و عطایای [[خلیفه سوم]] به [[خویشان]] و خاندانیانش از [[بنی امیه]] و [[آل]] ابی معیط. در این [[اسراف]] و تبذیرهای خلیفه در بیت المال و اختصاص [[اموال مسلمانان]] به خویشان و [[نزدیکان]] که [[مورخان]] گفته‌اند جای [[انکار]] یا تردید نیست.
آنچه آوردیم مُشتی بود از خروار، خروار بخشش‌ها و عطایای [[خلیفه سوم]] به [[خویشان]] و خاندانیانش از [[بنی امیه]] و [[آل]] ابی معیط. در این [[اسراف]] و تبذیرهای خلیفه در بیت المال و اختصاص [[اموال مسلمانان]] به خویشان و [[نزدیکان]] که [[مورخان]] گفته‌اند جای [[انکار]] یا تردید نیست.
خط ۲۹: خط ۲۹:


[[ابن ابی الحدید معتزلی]] در [[شرح نهج البلاغه]] درباره آنچه که [[خلیفه]] کرد و آنچه بر بستر [[مرگ]] گفت، می‌گوید: «[[[عمر]]] سپس به [[عثمان]] روی کرد و گفت: مراقب باش! گویی تو را می‌بینم که [[قریش]]، [[خلافت]] را بر گردنت انداخته است و تو [[بنی امیه]] و [[بنی ابی معیط]] را برگرده [[مردم]] سوار کرده‌ای و [[غنایم]] را به آنان اختصاص داده‌ای»<ref>ابن ابی الحدید معتزلی، عبدالحمید، شرح نهج البلاغه، ج۳، ص۱۷۰.</ref>.
[[ابن ابی الحدید معتزلی]] در [[شرح نهج البلاغه]] درباره آنچه که [[خلیفه]] کرد و آنچه بر بستر [[مرگ]] گفت، می‌گوید: «[[[عمر]]] سپس به [[عثمان]] روی کرد و گفت: مراقب باش! گویی تو را می‌بینم که [[قریش]]، [[خلافت]] را بر گردنت انداخته است و تو [[بنی امیه]] و [[بنی ابی معیط]] را برگرده [[مردم]] سوار کرده‌ای و [[غنایم]] را به آنان اختصاص داده‌ای»<ref>ابن ابی الحدید معتزلی، عبدالحمید، شرح نهج البلاغه، ج۳، ص۱۷۰.</ref>.
ولهاوزن می‌گوید: «ایراد همیشگی که بر [[امویان]] گرفته می‌شود این است که آنان اباً عن جد خطرناک‌ترین [[دشمنان پیامبر]]{{صل}} بودند و در آخرین لحظات، برخلاف [[میل باطنی]] خود، [[اسلام]] را پذیرفتند. آنان سپس توانستند ثمره [[حکومت]] این [[آیین]] را به سوی خویش برگردانند، اولاً با استفاده از [[ضعف]] عثمان، ثانیاً با به کار گرفتن نیکوی نتایج [[قتل]] او»<ref>شمس الدین، محمد مهدی، ثورة الحسین، به نقل از: ولهاوزن، الدولة العربیة، ص۵۳.</ref>.
ولهاوزن می‌گوید: «ایراد همیشگی که بر [[امویان]] گرفته می‌شود این است که آنان اباً عن جد خطرناک‌ترین [[دشمنان پیامبر]] {{صل}} بودند و در آخرین لحظات، برخلاف [[میل باطنی]] خود، [[اسلام]] را پذیرفتند. آنان سپس توانستند ثمره [[حکومت]] این [[آیین]] را به سوی خویش برگردانند، اولاً با استفاده از [[ضعف]] عثمان، ثانیاً با به کار گرفتن نیکوی نتایج [[قتل]] او»<ref>شمس الدین، محمد مهدی، ثورة الحسین، به نقل از: ولهاوزن، الدولة العربیة، ص۵۳.</ref>.
[[سید قطب]] در کتاب العدالة الاجتماعیة درباره ارزیابی خلافت [[عثمان بن عفان]] و آثار مترتب بر آن در [[تاریخ اسلام]] سخنی دارد که [[دوست]] داریم آن را با طول و تفصیلی که دارد، عرضه کنیم؛ زیرا در ترسیم نشانه‌های این دوره از تاریخ اسلام و آثار آن بر دوره‌های دیگر، اهمیتی به سزا دارد.
[[سید قطب]] در کتاب العدالة الاجتماعیة درباره ارزیابی خلافت [[عثمان بن عفان]] و آثار مترتب بر آن در [[تاریخ اسلام]] سخنی دارد که [[دوست]] داریم آن را با طول و تفصیلی که دارد، عرضه کنیم؛ زیرا در ترسیم نشانه‌های این دوره از تاریخ اسلام و آثار آن بر دوره‌های دیگر، اهمیتی به سزا دارد.
او می‌گوید:
او می‌گوید:
خط ۳۵: خط ۳۵:


عثمان در شب دامادی شوهر دخترش، [[حارث بن حکم]]، دویست هزار درهم از [[بیت المال]] به او بخشید! چون صبح فرا رسید، [[زید بن ارقم]]، خزانه‌دار [[اموال مسلمانان]] با چهره‌ای درهم و چشمانی اشک‌آلود نزد [[عثمان]] آمد و از او خواست که استعفایش را بپذیرد. عثمان چون سبب را دریافت و دانست که پول‌های او به دامادش سبب استعفای زید است، با [[شگفتی]] پرسید:
عثمان در شب دامادی شوهر دخترش، [[حارث بن حکم]]، دویست هزار درهم از [[بیت المال]] به او بخشید! چون صبح فرا رسید، [[زید بن ارقم]]، خزانه‌دار [[اموال مسلمانان]] با چهره‌ای درهم و چشمانی اشک‌آلود نزد [[عثمان]] آمد و از او خواست که استعفایش را بپذیرد. عثمان چون سبب را دریافت و دانست که پول‌های او به دامادش سبب استعفای زید است، با [[شگفتی]] پرسید:
«ای ابن ارقم؟ آیا از اینکه [[صله رحم]] کرده‌ام، می‌گریی»؟ زید که از [[روحیه]] ظریف [[اسلامی]] برخوردار بود، گفت: «نه، ای امیرالمؤمین! لیک می‌گریم، چون [[گمان]] می‌برم تو این [[مال]] را در عوض آنچه که در [[حیات رسول خدا]]{{صل}} در [[راه خدا]] [[انفاق]] کرده‌ای، برداشته‌ای. به [[خدا]] [[سوگند]] اگر درهمی از آن را به او داده باشی، بسیار است».
«ای ابن ارقم؟ آیا از اینکه [[صله رحم]] کرده‌ام، می‌گریی»؟ زید که از [[روحیه]] ظریف [[اسلامی]] برخوردار بود، گفت: «نه، ای امیرالمؤمین! لیک می‌گریم، چون [[گمان]] می‌برم تو این [[مال]] را در عوض آنچه که در [[حیات رسول خدا]] {{صل}} در [[راه خدا]] [[انفاق]] کرده‌ای، برداشته‌ای. به [[خدا]] [[سوگند]] اگر درهمی از آن را به او داده باشی، بسیار است».
عثمان بر این مرد که وجدانش این حاتم بخشی از [[اموال مسلمانان]] را نسبت به [[خویشان]] [[خلیفه]] بر نمی‌تافت، [[خشم]] گرفت و به او گفت: «ای ابن ارقم! کلیدها را بینداز، ما کسی غیر تو را می‌یابیم»!
عثمان بر این مرد که وجدانش این حاتم بخشی از [[اموال مسلمانان]] را نسبت به [[خویشان]] [[خلیفه]] بر نمی‌تافت، [[خشم]] گرفت و به او گفت: «ای ابن ارقم! کلیدها را بینداز، ما کسی غیر تو را می‌یابیم»!


این حاتم‌بخشی‌ها و ریخت و پاش‌ها در [[سیره]] عثمان نمونه‌های فراوان دارد. او روزی به [[زبیر]] ششصد هزار درهم و به [[طلحه]] دویست هزار درهم داد و [[خمس]] [[خراج]] افریقیه را به [[مروان]] بخشید و چون گروهی از [[صحابیان]] و در رأس آنان [[علی بن ابی طالب]] او را از بهر این کار [[سرزنش]] کردند، پاسخ داد: «من برای خود [[قوم]] و خویش دارم». صحابیان بر عثمان [[اعتراض]] کردند و از او پرسیدند: «مگر [[ابوبکر]] و [[عمر]] قوم و خویش نداشتند»؟ او گفت: «ابوبکر و عمر با بازداشتن [[اموال]] به خویشانشان از [[پروردگار]] [[پاداش]] می‌خواستند، من با دادن اموال به خویشاوندانم». صحابیان خشمگینانه از نزد او برخاستند، در حالی که می‌گفتند: «به خدا سوگند که راه و روش آنان نزد ما از راه و روش تو محبوب‌تر است.»...
این حاتم‌بخشی‌ها و ریخت و پاش‌ها در [[سیره]] عثمان نمونه‌های فراوان دارد. او روزی به [[زبیر]] ششصد هزار درهم و به [[طلحه]] دویست هزار درهم داد و [[خمس]] [[خراج]] افریقیه را به [[مروان]] بخشید و چون گروهی از [[صحابیان]] و در رأس آنان [[علی بن ابی طالب]] او را از بهر این کار [[سرزنش]] کردند، پاسخ داد: «من برای خود [[قوم]] و خویش دارم». صحابیان بر عثمان [[اعتراض]] کردند و از او پرسیدند: «مگر [[ابوبکر]] و [[عمر]] قوم و خویش نداشتند»؟ او گفت: «ابوبکر و عمر با بازداشتن [[اموال]] به خویشانشان از [[پروردگار]] [[پاداش]] می‌خواستند، من با دادن اموال به خویشاوندانم». صحابیان خشمگینانه از نزد او برخاستند، در حالی که می‌گفتند: «به خدا سوگند که راه و روش آنان نزد ما از راه و روش تو محبوب‌تر است.»...
افزون بر اموال، ولایات را نیز به [[نزدیکان]] خویش می‌داد، از جمله [[معاویه]] که عثمان قلمرو [[حکومت]] او را وسعت بخشید و [[فلسطین]] و [[حمص]] را هم به آن افزود و [[فرماندهی]] اجناد چهارگانه را به وی سپرد و پس از آن برای او زمینه چید تا با در [[اختیار]] داشتن [[پول]] و [[سپاه]]، در [[روزگار]] [[خلافت علی]] ادعای [[قدرت]] و [[خلافت]] کند. [[حکم بن عاص]] نیز از شمار آنان بود؛ همو که [[رسول خدا]]{{صل}} تبعیدش کرد، لیک [[عثمان]] پناهش داد و پسرش [[مروان]] را [[وزیر]] و همه کاره خویش نمود و از جمله آنان است [[عبدالله بن ابی سرح]] [[برادر]] شیری عثمان....
افزون بر اموال، ولایات را نیز به [[نزدیکان]] خویش می‌داد، از جمله [[معاویه]] که عثمان قلمرو [[حکومت]] او را وسعت بخشید و [[فلسطین]] و [[حمص]] را هم به آن افزود و [[فرماندهی]] اجناد چهارگانه را به وی سپرد و پس از آن برای او زمینه چید تا با در [[اختیار]] داشتن [[پول]] و [[سپاه]]، در [[روزگار]] [[خلافت علی]] ادعای [[قدرت]] و [[خلافت]] کند. [[حکم بن عاص]] نیز از شمار آنان بود؛ همو که [[رسول خدا]] {{صل}} تبعیدش کرد، لیک [[عثمان]] پناهش داد و پسرش [[مروان]] را [[وزیر]] و همه کاره خویش نمود و از جمله آنان است [[عبدالله بن ابی سرح]] [[برادر]] شیری عثمان....


رفتارهای عثمان پیامدهای خطیری داشت و [[صحابیان]] با دیدن آن [[رفتارها]] به [[مدینه]] آمدند تا [[اسلام]] را [[نجات]] دهند و [[خلیفه]] را از [[رنج]] و [[محنت]] برهانند، لیک خلیفه پیر نمی‌توانست خلافت را از کف مروان بیرون کشد»<ref>سید قطب، العدالة الاجتماعیة، ص۲۱۰ و۲۱۱.</ref>.<ref>[[محمد مهدی آصفی|آصفی، محمد مهدی]]، [[بر آستان عاشورا ج۱ (کتاب)|بر آستان عاشورا]]، ج۱، ص ۳۹-۴۷.</ref>
رفتارهای عثمان پیامدهای خطیری داشت و [[صحابیان]] با دیدن آن [[رفتارها]] به [[مدینه]] آمدند تا [[اسلام]] را [[نجات]] دهند و [[خلیفه]] را از [[رنج]] و [[محنت]] برهانند، لیک خلیفه پیر نمی‌توانست خلافت را از کف مروان بیرون کشد»<ref>سید قطب، العدالة الاجتماعیة، ص۲۱۰ و۲۱۱.</ref>.<ref>[[محمد مهدی آصفی|آصفی، محمد مهدی]]، [[بر آستان عاشورا ج۱ (کتاب)|بر آستان عاشورا]]، ج۱، ص ۳۹-۴۷.</ref>
== جستارهای وابسته ==


== منابع ==
== منابع ==
خط ۵۴: خط ۵۲:


[[رده:عثمان بن عفان]]
[[رده:عثمان بن عفان]]
[[رده:مدخل]]

نسخهٔ ‏۲۵ اوت ۲۰۲۲، ساعت ۱۰:۳۷

مقدمه

ابن ابی الحدید معتزلی در شرح نهج البلاغه در پیرامون خلافت عثمان بن عفان می‌گوید: «پس از پایان شورا مردم با او بیعت کردند و خلافت برایش استقرار یافت و پیش‌بینی عمر درباره‌اش درست از آب درآمد؛ زیرا عثمان، امویان را برگُرده مردم سوار کرد و سرزمین‌ها را به حکمرانی آنان داد و املاک و زمین‌ها را به آنان بخشید. در روزگار خلافت او افریقیه فتح شد و او تمامی خمس آن را گرفت و یکجا به مروان بخشید و چون عبدالله بن خالد بن اسید از او صله‌ای خواست، چهارصد هزار درهم به او داد! عثمان، حکم بن ابی العاص را که رسول خدا (ص) تبعیدش کرده بود و ابوبکر و عمر او را بازنگردانده بودند، بازگرداند و صد هزار درهم پیشکش او کرد! رسول خدا (ص) زمین بازاری در مدینه، معروف به مهزور، را به مسلمانان بخشیده بود، لیک عثمان آن را به تیول حارث بن حکم، برادر مروان بن حکم، داد و فدکی را که فاطمه‌(س) یک بار از راه ارث و بار دیگر از راه هبه، طلب نموده بود و او را نداده بودند، به مروان بخشید! مراتع پیرامون مدینه را بر روی دام‌های تمامی مسلمانان بست، مگر بر روی امویان! و تمامی غنایم فتح افریقیه در مغرب را که از طرابلس غرب تا طنجه امتداد داشت، به عبدالله بن ابی سرح بخشید، بدون اینکه احدی از مسلمانان را در آن شریک سازد!

عثمان دویست هزار درهم را از بیت المال به ابوسفیان بن حرب که دخترش ام ابان را به او داده بود، پرداخت کرد و چون زید بن ارقم، مسئول بیت المال آمد و کلیدها را در برابر او نهاد و گریست، عثمان به او گفت: «از اینکه صله رحم کردم، می‌گویی»؟ زید پاسخ داد: «نه، گریه‌ام از آن روست که گمان می‌برم تو این مال را در عوض آنچه در حیات رسول خدا (ص) انفاق کرده‌ای، برمی‌داری. به خدا سوگند اگر به مروان صد درهم می‌دادی، زیادش بود». عثمان گفت: «ای ابن ارقم! کلیدها را بینداز که ما کسی غیر تو را می‌یابیم». نیز هنگامی که ابوموسی با اموال هنگفتی از عراق نزد او آمد، عثمان همه آن اموال را میان بنی امیه تقسیم کرد. دخترش عایشه را به همسری حارث بن حکم درآورد و به او از بیت المال صدهزار درهم داد و این زان پس بود که خزانه‌دارش زید بن ارقم را برکنار کرده بود»[۱]. عثمان، مروان بن حکم را به وزارت خویش منصوب ساخت و او را در عطایا غرق کرد. همو که در روایتی صحیح از رسول خدا (ص) لعن شده بود[۲].

اما پدرش حکم؛ بلاذری روایت کرده است: «حکم بن ابی العاص در روزگار جاهلیت، همسایه رسول خدا (ص) بود و در روزگار اسلام نیز بیشتر از دیگر همسایگان رسول خدا (ص) آن حضرت را آزار می‌رساند. او از پشت رسول خدا (ص) می‌گذشت و ادایش را در می‌آورد و با بینی و دهان خویش شکلک در می‌آورد و هنگامی که آن حضرت به نماز می‌ایستاد، پشت سر او با انگشتانش اشاره می‌کرد... روزی از روزها که رسول خدا (ص) در خانه یکی از همسرانش بود، دید که حکم در خانه‌اش سرک می‌کشد، حضرت با چوبه‌دست خود بیرون شد و سوی او آمد و فرمود: «این وزغ ملعون کیست؟ سپس فرمود: «نه او و نه فرزندانش با من همسایگی نکنند». سپس آنان را به طائف تبعید کرد. پس از رحلت رسول خدا (ص) عثمان با ابوبکر سخن گفت و از او خواست که آنان را بازگرداند، لیک ابوبکر گفت: «تبعیدی‌های رسول خدا (ص) را پناه نمی‌دهم». چون عمر به خلافت رسید با او نیز درباره آنان سخن گفت و همان پاسخ ابوبکر را شنید. لیک چون خلافت به چنگ خودش افتاد، آنان را به مدینه بازگرداند و گفت: «با رسول خدا (ص) درباره آنان سخن گفته بودم و از او خواسته بودم که آنان را بازگرداند و آن حضرت نیز مرا وعده داده بود که به آنان اجازه خواهد داد، لیک پیش از اینکه چنین کند، رحلت فرمود». مسلمانان راه دادن آنها را به مدینه کاری زشت و ناپسند شمردند[۳].

اما عبدالله بن ابی سرح، برادر شیری عثمان که خلیفه خمس غنایم افریقیه رابه او داد؛ او پیش از فتح اسلام، اسلام آورد و هجرت کرد و سپس مرتد و مشرک شد. در واقعه فتح مکه، رسول خدا (ص) او را نیز در زمره تبهکاران قریش قرار داد که ریختن خونشان روا بود، حتی اگر به پرده کعبه چنگ زده باشند. عثمان برای او نزد رسول خدا (ص) شفاعت کرد و حضرت پس از درنگ و سکوت، شفاعت او را پذیرفت»[۴]. خلیفه به سعید بن عاص بن امیه نیز صد هزار درهم داد، در حالی که پدرش عاص، از همه مردمان بیشتر در مکه، رسول خدا (ص) را آزار رسانده بود[۵]. عثمان قرض برادر مادری خویش، ولید بن عقبة بن ابی معیط به عبدالله بن مسعود را از بیت المال مسلمانان در کوفه پرداخت کرد. آنچه آوردیم مُشتی بود از خروار، خروار بخشش‌ها و عطایای خلیفه سوم به خویشان و خاندانیانش از بنی امیه و آل ابی معیط. در این اسراف و تبذیرهای خلیفه در بیت المال و اختصاص اموال مسلمانان به خویشان و نزدیکان که مورخان گفته‌اند جای انکار یا تردید نیست.

دکتر طه حسین می‌گوید: «نیازی نداریم تا درباره صحت روایتی به بحث بنشینیم که می‌گوید عثمان خمس غنیمت مسلمانان در فتح افریقیه را به مروان داد... و به حکم، عمویش، و حارث، پسر عمویش، سیصد هزار درهم و به عبدالله بن خالد بن اسید اموی نیز سیصد هزار درهم پرداخت کرد و به هر کس که همراه عبدالله بن خالد آمده بود، صد هزار درهم بخشید و به زبیر بن عوام نیز ششصد هزار درهم داد و به سعید بن عاص نیز صد هزار درهم داد و سه یا چهار دختر خویش را به ازدواج شماری از قریشیان درآورد و به هر کدام صد هزار دینار داد»[۶].

مسعودی می‌گوید: «در ایام عثمان، صحابیان، ملک‌ها و خانه‌ها فراهم آوردند، از جمله زبیر بن عوام، خانه‌ای در بصره ساخت که تا کنون، یعنی سال ۳۳۲ ه معروف است و... در مصر، کوفه و اسکندریه نیز خانه‌هایی ساخت... موجودی زبیر پس از مرگش، پنجاه هزار دینار و هزار اسب و هزار غلام و کنیز بود و در ولایاتی که گفتیم، املاکی بر جای نهاد. طلحة بن عبدالله تیمی در کوفه خانه‌ای ساخت که هم اکنون در محله کناسه به نام دار الطلحیین معروف است. او از املاک عراق روزانه هزار دینار درآمد داشت و بیشتر از این نیز گفته‌اند. در ناحیه سراة بیش از این درآمد داشت. در مدینه نیز خانه‌ای ساخت و آجر، گچ و ساج در آن به کار برد. عبدالرحمن بن عوف زهری نیز خانه وسیعی ساخت. در اسطبل او یکصد اسب بود. هزار شتر و ده هزار گوسفند داشت و پس از وفاتش یک چهارم یک هشتم مالش، هشتاد و چهار هزار دینار بود.... سعید بن مسیب گوید: وقتی زید بن ثابت مرد، چندان طلا و نقره بر جای نهاده بود که آنها را با تبر می‌شکستند، به جز اموال و املاک دیگر که قیمت آن یکصد هزار دینار بود.

این بابی مفصل است و وصف کسانی که در ایام عثمان تمول یافتند، به درازا می‌کشد.»..[۷].

ابن ابی الحدید معتزلی در شرح نهج البلاغه درباره آنچه که خلیفه کرد و آنچه بر بستر مرگ گفت، می‌گوید: «[[[عمر]]] سپس به عثمان روی کرد و گفت: مراقب باش! گویی تو را می‌بینم که قریش، خلافت را بر گردنت انداخته است و تو بنی امیه و بنی ابی معیط را برگرده مردم سوار کرده‌ای و غنایم را به آنان اختصاص داده‌ای»[۸]. ولهاوزن می‌گوید: «ایراد همیشگی که بر امویان گرفته می‌شود این است که آنان اباً عن جد خطرناک‌ترین دشمنان پیامبر (ص) بودند و در آخرین لحظات، برخلاف میل باطنی خود، اسلام را پذیرفتند. آنان سپس توانستند ثمره حکومت این آیین را به سوی خویش برگردانند، اولاً با استفاده از ضعف عثمان، ثانیاً با به کار گرفتن نیکوی نتایج قتل او»[۹]. سید قطب در کتاب العدالة الاجتماعیة درباره ارزیابی خلافت عثمان بن عفان و آثار مترتب بر آن در تاریخ اسلام سخنی دارد که دوست داریم آن را با طول و تفصیلی که دارد، عرضه کنیم؛ زیرا در ترسیم نشانه‌های این دوره از تاریخ اسلام و آثار آن بر دوره‌های دیگر، اهمیتی به سزا دارد. او می‌گوید: «خلافت آن هنگام به عثمان رسید که او پیرمردی سالمند بود و در پس او مروان بن حکم، امور را با انحراف بسیار از اسلام می‌چرخاند. نیز سست عنصری عثمان و دلبستگی سخت او به خاندانش، موجب سرزدن رفتارهایی از او شد که صحابیان پیرامونش بر او اعتراض کردند و مشکلاتی برای او به بار آورد و آتش فتنه‌ای را شعله‌ور گرداند که اسلام از آن رنج‌های بسیار کشید».

عثمان در شب دامادی شوهر دخترش، حارث بن حکم، دویست هزار درهم از بیت المال به او بخشید! چون صبح فرا رسید، زید بن ارقم، خزانه‌دار اموال مسلمانان با چهره‌ای درهم و چشمانی اشک‌آلود نزد عثمان آمد و از او خواست که استعفایش را بپذیرد. عثمان چون سبب را دریافت و دانست که پول‌های او به دامادش سبب استعفای زید است، با شگفتی پرسید: «ای ابن ارقم؟ آیا از اینکه صله رحم کرده‌ام، می‌گریی»؟ زید که از روحیه ظریف اسلامی برخوردار بود، گفت: «نه، ای امیرالمؤمین! لیک می‌گریم، چون گمان می‌برم تو این مال را در عوض آنچه که در حیات رسول خدا (ص) در راه خدا انفاق کرده‌ای، برداشته‌ای. به خدا سوگند اگر درهمی از آن را به او داده باشی، بسیار است». عثمان بر این مرد که وجدانش این حاتم بخشی از اموال مسلمانان را نسبت به خویشان خلیفه بر نمی‌تافت، خشم گرفت و به او گفت: «ای ابن ارقم! کلیدها را بینداز، ما کسی غیر تو را می‌یابیم»!

این حاتم‌بخشی‌ها و ریخت و پاش‌ها در سیره عثمان نمونه‌های فراوان دارد. او روزی به زبیر ششصد هزار درهم و به طلحه دویست هزار درهم داد و خمس خراج افریقیه را به مروان بخشید و چون گروهی از صحابیان و در رأس آنان علی بن ابی طالب او را از بهر این کار سرزنش کردند، پاسخ داد: «من برای خود قوم و خویش دارم». صحابیان بر عثمان اعتراض کردند و از او پرسیدند: «مگر ابوبکر و عمر قوم و خویش نداشتند»؟ او گفت: «ابوبکر و عمر با بازداشتن اموال به خویشانشان از پروردگار پاداش می‌خواستند، من با دادن اموال به خویشاوندانم». صحابیان خشمگینانه از نزد او برخاستند، در حالی که می‌گفتند: «به خدا سوگند که راه و روش آنان نزد ما از راه و روش تو محبوب‌تر است.»... افزون بر اموال، ولایات را نیز به نزدیکان خویش می‌داد، از جمله معاویه که عثمان قلمرو حکومت او را وسعت بخشید و فلسطین و حمص را هم به آن افزود و فرماندهی اجناد چهارگانه را به وی سپرد و پس از آن برای او زمینه چید تا با در اختیار داشتن پول و سپاه، در روزگار خلافت علی ادعای قدرت و خلافت کند. حکم بن عاص نیز از شمار آنان بود؛ همو که رسول خدا (ص) تبعیدش کرد، لیک عثمان پناهش داد و پسرش مروان را وزیر و همه کاره خویش نمود و از جمله آنان است عبدالله بن ابی سرح برادر شیری عثمان....

رفتارهای عثمان پیامدهای خطیری داشت و صحابیان با دیدن آن رفتارها به مدینه آمدند تا اسلام را نجات دهند و خلیفه را از رنج و محنت برهانند، لیک خلیفه پیر نمی‌توانست خلافت را از کف مروان بیرون کشد»[۱۰].[۱۱]

منابع

پانویس

  1. ابن ابی الحدید معتزلی، عبدالحمید، شرح نهج البلاغه، ج۱، ص۱۹۸ – ۱۹۹.
  2. حاکم نیشابوری، محمد، المستدرک، ج۴، ص۴۹۷.
  3. امینی، عبدالحسین، الغدیر، ج۸، ص۲۴۳؛ نوری، جعفر، علی و مناوئوه، ص۹۵، به نقل از بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۵، ص۲۷.
  4. امینی، عبدالحسین، الغدیر، ج۸، ص۲۸۰، به نقل از: ابوداود سجستانی، سلیمان، سنن، ج۲، ص۲۲۰؛ بلاذری، احمد، انساب الاشراف، ج۵، ص۴۹؛ حاکم نیشابوری، محمد، المستدرک، ج۳، ص۱۰۰؛ ابن عبدالبر، یوسف، الاستیعاب، ج۱، ص۳۸۱.
  5. امینی، عبدالحسین، الغدیر، ج۸، ص۲۶۹ – ۲۷۰.
  6. طه حسین، الفتنة الکبری: عثمان بن عفان، ص۱۹۳.
  7. مسعودی، علی، مروج الذهب، ج۲، ص۳۳۲ و ۳۳۴.
  8. ابن ابی الحدید معتزلی، عبدالحمید، شرح نهج البلاغه، ج۳، ص۱۷۰.
  9. شمس الدین، محمد مهدی، ثورة الحسین، به نقل از: ولهاوزن، الدولة العربیة، ص۵۳.
  10. سید قطب، العدالة الاجتماعیة، ص۲۱۰ و۲۱۱.
  11. آصفی، محمد مهدی، بر آستان عاشورا، ج۱، ص ۳۹-۴۷.