بحث:امامت از دیدگاه اهل سنت: تفاوت میان نسخهها
خط ۲۷: | خط ۲۷: | ||
== حقیقت امامت == | == حقیقت امامت == | ||
=== اصل انگاری یا فرع انگاری امامت === | === اصل انگاری یا فرع انگاری امامت === | ||
رویکرد [[متکلمان اهل سنت]] به مسئله [[امامت]]، تفاوتی اصیل و جوهری با رویکرد [[متکلمان شیعه]] دارد؛ چرا که [[امامت]] در [[اندیشه]] [[شیعه امامیه]]، یکی از [[اصول اعتقادی]] [[دین]] است؛ از اینرو، در کنار اصولی همچون [[توحید]]، [[نبوت]] و [[معاد]]، حجم بالایی از [[مباحث اعتقادی]] را به خود اختصاص داده است. اما [[امامت]] در میان [[اهل سنت]] چیزی جز یک فرع [[فقهی]] | رویکرد [[متکلمان اهل سنت]] به مسئله [[امامت]]، تفاوتی اصیل و جوهری با رویکرد [[متکلمان شیعه]] دارد؛ چرا که [[امامت]] در [[اندیشه]] [[شیعه امامیه]]، یکی از [[اصول اعتقادی]] [[دین]] است؛ از اینرو، در کنار اصولی همچون [[توحید]]، [[نبوت]] و [[معاد]]، حجم بالایی از [[مباحث اعتقادی]] را به خود اختصاص داده است. اما [[امامت]] در میان [[اهل سنت]] چیزی جز یک فرع [[فقهی]] نیست. چنانکه نوشتهاند: "[[امامت]] نزد ما از [[فروع]] است و همانا به خاطر [[پیروی]] از گذشتگان، [[امامت]] را در [[علم کلام]] بیان کردیم"<ref>{{عربی|[الامامة] عندنا من الفروع و انما ذكرناها في علم الكلام تأسيا بمن قبلنا}}. ر. ک: میر سید شریف جرجانی، شرح المواقف، ج۸، ص۳۴۴. غزالی نیز در این باره میگوید: {{عربی|النظر في الإمامة أيضا ليس من المهمات و ليس أيضا من فن المعقولات فيها [بل] من الفقيهات}}ابوحامد غزالی، الاقتصاد فی الاعتقاد، ص۱۴۷.</ref>. این دیدگاه تا بدانجا در میان اهل سنت مشهور است که آن را یک باور عمومی دانسته و گفتهاند: "در اینکه مباحث [[امامت]]، به [[علم]] [[فروع]] شایستهتر است، اختلافی نیست"<ref>{{عربی|لا نزاع في أن مباحث الإمامة بعلم الفروع أليق}}. مسعود بن عمر تفتازانی، شرح المقاصد، ج۵، ص۲۳۲. وی سخن خود را چنین ادامه میدهد: {{عربی|أحكامه في الفروع. إلا أنه لما شاعت من أهل البدع اعتقادات فاسدة مخلة بكثير من القواعد، أدرجت مباحثها في الكلام}}. مسعود بن عمر تفتازانی، شرح المقاصد، ج۵، ص۲۳۲. سیف الدین آمدی نیز در این باره مینویسد: {{عربی|و أعلم أن الكلام في الإمامة ليس من أصول الديانات؛ بل من الفروعيات غير أنه لما جرت العادة بذكرها في أواخر كتب المتكلمين و مصنفات الأصوليين، جرينا على العادة في ذكرها هاهنا}}. علی بن ابی علی سیفالدین آمدی، ابکار الافکار فی الاصول الدین، ج۵، ص۱۱۹.</ref>. | ||
=== حکم منکرین امامت (خلافت) === | === حکم منکرین امامت (خلافت) === |
نسخهٔ ۱۵ نوامبر ۲۰۲۲، ساعت ۱۰:۰۵
مقدمه
امامت از منظر اهل سنت بر شالوده تجربه تاریخی امت اسلامی پس از پیامبرخاتم (ص) استوار است و از اینرو، توجه به سیر تحولات نهاد خلافت در اسلام میتواند به ارزیابی دقیقتری از موضوع امامت در میان اهل سنت رهنمون گردد. معتزله، مرجئه و حتی عالمان اشعری و گاه حنبلی مذهب نسبت به این تجربه موضع خود را بیان کردهاند و هر یک فراخور منظومه دینی و فکری خود نسبت به این تجربه ابراز نظر نمودهاند. مهمترین نکته در این باره دیدگاه این گروهها نسبت به عصر نخستین خلافت، یعنی عصر خلفای راشدین و گذار از آن به دوره اموی است؛ به ویژه اینکه برای گروههای غیر معتزلی اهل سنت که نسبت به "سنتِ" جماعت حساسیت دارند، این عصر به عنوان الگوی همیشگی "جماعت" و به عبارت دیگر سلف صالح "امت" تلقی میشود.[۱] دردیدگاه اهل سنتخلافت و امامت، یک مسئولیّت بزرگ اجتماعی و دینی است که از طریق انتخاب محقق میشود. خلیفه هم مشکلات دینی مردم را میگشاید و هم از راه قدرت نظامی، امنیّت عمومی و مرزهای کشور را حراست مینماید، به این ترتیب امام یک زمامدار عادّی و یک حاکم اجتماعی است. اهل سنت اوصافی همچون اجتهاد علمی، عدالت، عقل، بلوغ، رجولیت و شجاعت را برای امام لازم دانسته و معتقدند امام از راه شوری، وصیت، قهر و غلبه و انتخاب، به امامت میرسد.
معناشناسی امام و امامت
معنای لغوی
واژه امام در لغت از ریشه “ام” است که معانی گوناگونی دارد. یکی از آنها مقتدا و پیشواست. امامت در لغت به معنای قصد، توجه و آهنگ چیزی کردن[۲]. طریحی میگوید: “امام به کسر الف، بر وزن فِعال به معنای کسی است که از او پیروی میشود”[۳].[۴]
در کتابهای لغت برای امام مصادیقی برشمرده شده است که عبارتاند از: قرآن کریم، پیامبر گرامی اسلام (ص)، جانشین پیامبر (ص)، امام در نماز جماعت، فرمانده سپاه، راهنمای مسافران، ساربان و راهنمای شتران، چوب و ریسمان، تراز در ساختمان، راه پهن و آشکار، دانشمندی که از او پیروی میشود[۵].[۶]
معنای اصطلاحی
تعاریف متعددی از امامت در کلام اهل سنت وجود دارد که اهم آنها چهار تعریف ذیل است
تعریف اول
برخی گفتهاند: "امام در اصل لغت، همان فردی است که مقام شده است... اما در شریعت، اسمی است که قرار داده شده است، برای کسی که ولایت بر امت و تصرف در امور آنها را دارد، به گونهای که بالاتر از دست او دستی نیست"[۷].
تعریف دوم
برخی امامت را به گونهای تعریف کردهاند که بر اساس آن امام جانشین پیامبر در پاسداری از دین و تدبیر سیاسی و دنیوی مردم است [۸].
تعریف سوم
غالب اهل سنت امامت را به ریاست عمومی در امور دینی و دنیوی برای شخصی از اشخاص انسان، تعریف کردهاند. [۹]. با این حال این تعریف از نظر برخی دارای اشکالاتی است به همین سبب برخی دیگر تعریف دیگری را برای امامت ارائه کردهاند.
تعریف چهارم
برخی معتقدند تعریف چهارم، مانع اغیار نبوده و شامل غیر امام هم میشود. بدین معنا که تعریف مذکور، شخص نبی را نیز شامل میشود؛ از اینرو، گفتهاند: حق آن است که در تعریف امامت چنین گفته شود: "همانا امامت عبارت است از جانشینی شخصی از اشخاص از رسول (ص)، در اجرای قوانین شریعت و حفظ جامعه، به گونهای که تبعیت از او بر تمام امت واجب است"[۱۰]. این تعریف، تعریف مشهور اهل سنت است که در قرون بعد، نیز مورد پذیرش دیگر متکلمان اهل سنت قرار گرفت. [۱۱][۱۲]
روابط مفهومی امامت با واژگان همسو
رابطه امامت با نبوت
رابطه امامت با خلافت
رابطه امامت با حکومت
حقیقت امامت
اصل انگاری یا فرع انگاری امامت
رویکرد متکلمان اهل سنت به مسئله امامت، تفاوتی اصیل و جوهری با رویکرد متکلمان شیعه دارد؛ چرا که امامت در اندیشه شیعه امامیه، یکی از اصول اعتقادی دین است؛ از اینرو، در کنار اصولی همچون توحید، نبوت و معاد، حجم بالایی از مباحث اعتقادی را به خود اختصاص داده است. اما امامت در میان اهل سنت چیزی جز یک فرع فقهی نیست. چنانکه نوشتهاند: "امامت نزد ما از فروع است و همانا به خاطر پیروی از گذشتگان، امامت را در علم کلام بیان کردیم"[۱۳]. این دیدگاه تا بدانجا در میان اهل سنت مشهور است که آن را یک باور عمومی دانسته و گفتهاند: "در اینکه مباحث امامت، به علم فروع شایستهتر است، اختلافی نیست"[۱۴].
حکم منکرین امامت (خلافت)
ضرورت امامت (وجوب وجود امام)
فلسفه امامت
شرایط امام
شروط مورد اتفاق اهل سنت
عقل
بلوغ
عدالت
شجاعت
حریت
رجولیت
شروط مورد اختلاف اهل سنت
اجتهاد در اصول و فروع دین
عالم بودن
بصیرت و تدبیر
راه تعیین امام
نص و خلافت
غلبه و استیلاء
بیعت و انتخاب
اجماع
شوری
وصیت
عزل امام
وظایف امام
زعامت و رهبری سیاسی و اجتماعی
مصادیق امام
خلفای سه گانه
خلفای بنی امیه
خلفای بنی العباس
حکام و سلاطین
لزوم وحدت امام در هر عصر
اختلافات اهل سنت با امامیه در امامت
جستارهای وابسته
منابع
- ↑ انصاری، حسن، دانشنامه بزرگ اسلامی، ج ۱۰، ص ۳۹۱۰.؛ عمید زنجانی، عباس علی، دانشنامه فقه سیاسی، ص ۲۷۹ ـ ۲۸۴.
- ↑ خلیل، العین، ج۱، ص۱۰۵؛ ابن منظور، لسان العرب، ص۲۱۴.
- ↑ فخرالدین الطریحی، مجمع البحرین، ج۶، ص۱۰.
- ↑ البته باید دقت شود که پیشوا در زبان فارسی، ترجمه تحتاللفظی کلمه امام است. در عربی کلمه "امام" یا "پیشوا" مفهوم مقدسی ندارد.فرهنگ شیعه، ص ۹۲
- ↑ معجم المقاییس فی اللغة، ص۴۸، المصباح المنیر، ج۱، ص۳۱- ۳۲؛ ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، ج۱، ص۱۵۷؛ المفردات فی غریب القرآن، ص۲۴، اقرب الموارد، ج۱، ص۱۹؛ المعجم الوسیط، ج۱، ص۲۷؛ فرهنگ عمید، ص۱۸.
- ↑ ربانی گلپایگانی، علی، امامت، دانشنامه کلام اسلامی ج۱، ص۴۰۵؛ پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، تاریخ اسلام بخش اول ج۲، ص ۱.
- ↑ قاضی عبدالجبار معتزلی مینویسد: أن الإمام في أصل اللغة هو المقدم، سواء كان مستحقا للتقديم أو لم يكن مستحقا. و أما في الشرع فقد جعله اسماً لمن له الولاية على الأمامة و التصرف في أمورهم على وجه لا يكون فوق يده يد، احترازا عن القاضي و المتولي، فإنهما يتصرفان في أمر الأمة و لكن يد الإمام فوق أيديهم. قاضی عبدالجبار معتزلی اسدآبادی، شرح الاصول الخمسة، ص۵۰۹.
- ↑ ابو الحسن ماوردی (۴۵۰ق)، از متکلمان نامدار اشعری، در کتاب معروف الاحکام السلطانیه، امامت را چنین تعریف میکند: الامامة موضوعة لخلافة النبوة في حراسة الدين و سياسة الدنيا، علی بن محمد مارودی، الاحکام السلطانیة، ص۱۳. ابن خلدون (۸۰۸ق) نیز در تعریفی مشابه مینویسد: فهي [الامامة] في الحقيقة خلافة عن صاحب الشرع في حراسة الدين و سياسة الدنيا، عبدالرحمن بن خلدون، مقدمه ابنخلدون، ص۱۵۱. شایان ذکر است، ابن خلدون در فصل بیست و پنجم از باب سوم کتاب خود، بحثی با عنوان «فی معنی الخلافة و الامامة» مطرح میکند، اما در این فصل، تنها به معنای «خلافت» و حقیقت آن میپردازد؛ با وجود این، با توجه به عنوان این فصل، به نظر میرسد در اندیشه وی، خلافت و امامت به یک معنا بوده است و نتیجه پایانی او که در متن نوشتار نقل شد، تعریف وی از امامت به شمار میآید
- ↑ فخر رازی (۶۰۶ق)، از بزرگترین و نامدارترین متکلمان اشعری، در نهایة العقول، زمانی که به مبحث امامت میرسد، مینویسد: الامامة رياسة في الدين و الدنيا عامة لشخص من الأشخاص. وی قیود این تعریف را چنین تبیین میکند که قید "عامة"، برای احتراز از ریاست رئیس، قاضی و مانند آنهاست؛ قید "لشخص من الاشخاص" نیز برای احتراز از ریاست جمیع امت است؛ بدین بیان که وقتی امامی فاسق میگردد، به وسیله جمیع امت از مقام خود برکنار میشود و از آنجا که تعبیر ریاست عامه، شامل ریاست کل امت نیز میشود، به قید "لشخص من الاشخاص" نیازمندیم تا ریاست کل امت را خارج سازد. نهایة العقول، به نقل از: میر سید حامد حسین، عبقات الانوار، ج۱۰، ص۶۰۰.سید شریف جرجانی (۸۱۶ق) نیز همنوا با تعریف فوق مینویسد: [الامام] هو الذي له الرئاسة العامة في الدين و الدنيا جميعا. میر سید شریف جرجانی، التعریفات، ص۱۶.
- ↑ أن الإمامة عبارة عن خلافة شخص من الأشخاص للرّسول (ص) في إقامة قوانین الشّرع، و حفظ حوزة الملة، على وجه يجب اتّباعه على كافة الأمة؛ علی بن ابی علی سیف الدین آمدی، ابکار الافکار فی اصول الدین، ج۵، ص۱۲۱.
- ↑ بزرگانی همچون عضد الدین ایجی (۷۵۶ق) و میر سید شریف جرجانی (۸۱۶ق) ضمن وارد دانستن ایراد مزبور بر تعریف چهارم از فخر رازی، تعریف اخیر یعنی تعریف آمدی از امامت را پذیرفتهاند؛ ایجی مینویسد: قال قوم الامامة رياسة عامة في أمور الدين و الدنيا و نقض بالنبوة و الاولى ان يقال هي خلافة الرسول في اقامة الدين بحيث يجب اتباعه على كافة الامة. ر. ک: میر سید شریف جرجانی، شرح المواقف، ج۸، ص۳۴۵. سعد الدین تفتازانی (۷۹۲ق) نیز تعریف یاد شده را تکرار کرده است. تفتازانی مینویسد: و هي رياسة عامة في أمر الدين و الدنيا خلافة عن النبي. مسعود بن عمر تفتازانی، شرح المقاصد، ج۵، ص۲۳۲.
- ↑ فاریاب، محمد حسین، معنا و چیستی امامت در قرآن سنت و آثار متکلمان، ص ۴۰۴.
- ↑ [الامامة] عندنا من الفروع و انما ذكرناها في علم الكلام تأسيا بمن قبلنا. ر. ک: میر سید شریف جرجانی، شرح المواقف، ج۸، ص۳۴۴. غزالی نیز در این باره میگوید: النظر في الإمامة أيضا ليس من المهمات و ليس أيضا من فن المعقولات فيها [بل] من الفقيهاتابوحامد غزالی، الاقتصاد فی الاعتقاد، ص۱۴۷.
- ↑ لا نزاع في أن مباحث الإمامة بعلم الفروع أليق. مسعود بن عمر تفتازانی، شرح المقاصد، ج۵، ص۲۳۲. وی سخن خود را چنین ادامه میدهد: أحكامه في الفروع. إلا أنه لما شاعت من أهل البدع اعتقادات فاسدة مخلة بكثير من القواعد، أدرجت مباحثها في الكلام. مسعود بن عمر تفتازانی، شرح المقاصد، ج۵، ص۲۳۲. سیف الدین آمدی نیز در این باره مینویسد: و أعلم أن الكلام في الإمامة ليس من أصول الديانات؛ بل من الفروعيات غير أنه لما جرت العادة بذكرها في أواخر كتب المتكلمين و مصنفات الأصوليين، جرينا على العادة في ذكرها هاهنا. علی بن ابی علی سیفالدین آمدی، ابکار الافکار فی الاصول الدین، ج۵، ص۱۱۹.