حسن بصری در تراجم و رجال: تفاوت میان نسخه‌ها

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
 
خط ۱۷: خط ۱۷:
از رجالیان متقدم شیعه، تنها [[کشی]] در رجال خود از ایشان یاد کرده و از هشت [[زاهد]] معروف [[قرن]] یکم و دوم شمرده است<ref>رجال الکشی (إختیار معرفة الرجال)، ص۹۷، ش۱۵۴.</ref> و در [[رجال النجاشی]]، [[رجال الطوسی]] و [[الفهرست]] از وی نام برده نشده؛ ولی رجالیان سنی نام او را در کتب رجالی خود عنوان، و به تفصیل درباره‌اش بحث کردند.
از رجالیان متقدم شیعه، تنها [[کشی]] در رجال خود از ایشان یاد کرده و از هشت [[زاهد]] معروف [[قرن]] یکم و دوم شمرده است<ref>رجال الکشی (إختیار معرفة الرجال)، ص۹۷، ش۱۵۴.</ref> و در [[رجال النجاشی]]، [[رجال الطوسی]] و [[الفهرست]] از وی نام برده نشده؛ ولی رجالیان سنی نام او را در کتب رجالی خود عنوان، و به تفصیل درباره‌اش بحث کردند.


[[حسن بصری]]، از [[متکلمان]]، [[مفسران]]، [[محدثان]]، [[فقهاء]] و واعظان معروف قرن یکم و دوم [[هجری]] به شمار می‌آید.
[[حسن بصری]]، از [[متکلمان]]، [[مفسران]]، محدثان، فقهاء و واعظان معروف قرن یکم و دوم هجری به شمار می‌آید.


در [[حدیث]]، محدثان شیعه<ref>ر.ک: المحاسن، ج۱، ص۹، ح۲۷؛، الکافی، ج۵، ص۱۱۳، ح۲؛ من لا یحضره الفقیه، ج۳، ص۱۵۹، ح۳۵۸۳؛ الإستبصار، ج۳، ص۶۴، ح۲۱۱؛ تهذیب الأحکام، ج۶، ص۳۶۳، ح۱۰۴۰؛ الأمالی (صدوق)، ص۶۰۳، ح۲؛ الخصال، ج۱، ص۲۹، ح۱۰۲؛ تحف العقول، ص۲۳۱؛ الإحتجاج، ج۲، ص۳۲۷.</ref> و [[سنی]]<ref>ر.ک: المعجم الأوسط، ج۸، ص۲۹۷؛ سنن ابن ماجه، ج۱، ص۸۹، ح۲۴۳؛ سنن الترمذی، ج۳، ص۱۹۶، ش۱۹۳۳، ج۴، ص۴۶، ش۲۵۵۷؛ ج۵، ص۱۸۲، ش۳۵۵۰؛ سنن النسائی، ج۷، ص۱۲.</ref> به [[نقل روایات]] وی پرداختند و آنها را در کتب [[روایی]] و [[حدیثی]] خود نقل کردند.
در [[حدیث]]، محدثان شیعه<ref>ر.ک: المحاسن، ج۱، ص۹، ح۲۷؛، الکافی، ج۵، ص۱۱۳، ح۲؛ من لا یحضره الفقیه، ج۳، ص۱۵۹، ح۳۵۸۳؛ الإستبصار، ج۳، ص۶۴، ح۲۱۱؛ تهذیب الأحکام، ج۶، ص۳۶۳، ح۱۰۴۰؛ الأمالی (صدوق)، ص۶۰۳، ح۲؛ الخصال، ج۱، ص۲۹، ح۱۰۲؛ تحف العقول، ص۲۳۱؛ الإحتجاج، ج۲، ص۳۲۷.</ref> و [[سنی]]<ref>ر.ک: المعجم الأوسط، ج۸، ص۲۹۷؛ سنن ابن ماجه، ج۱، ص۸۹، ح۲۴۳؛ سنن الترمذی، ج۳، ص۱۹۶، ش۱۹۳۳، ج۴، ص۴۶، ش۲۵۵۷؛ ج۵، ص۱۸۲، ش۳۵۵۰؛ سنن النسائی، ج۷، ص۱۲.</ref> به نقل روایات وی پرداختند و آنها را در کتب [[روایی]] و [[حدیثی]] خود نقل کردند.


در [[فقه]]، صاحب [[فتوا]] بوده و فقهاء در کتب فقهی‌شان دیدگاه‌های او را متعرض شدند. افزون بر آن، کتاب‌های مستقلی جهت انعکاس فتاوا و [[آرای فقهی]] ایشان تألیف شده؛ مانند فقه الحسن البصری در ۷ جلد تألیف [[قاضی]] [[ابو عبدالله محمد بن مفرج قرطبی]] و نظیر موسوعة فقه الحسن البصری در ۲ جلد تألیف [[محمد رواس قلعه جی]].
در [[فقه]]، صاحب [[فتوا]] بوده و فقهاء در کتب فقهی‌شان دیدگاه‌های او را متعرض شدند. افزون بر آن، کتاب‌های مستقلی جهت انعکاس فتاوا و آرای فقهی ایشان تألیف شده؛ مانند فقه الحسن البصری در ۷ جلد تألیف [[قاضی]] [[ابو عبدالله محمد بن مفرج قرطبی]] و نظیر موسوعة فقه الحسن البصری در ۲ جلد تألیف محمد رواس قلعه جی.


در [[تفسیر]]، مفسران دیدگاه‌های [[تفسیری]] او را نقل کردند و [[ابن ندیم]] او را از مفسران شمرده و نوشته است: {{عربی|"و للحسن من الكتب، كتاب التفسير للقرآن"}}<ref>الفهرست (ابن الندیم)، ص۲۰۲: {{عربی|و للحسن من الکتب، کتاب التفسیر للقرآن، رواه عنه جماع}}.</ref> و در [[کلام]]، کتابی در رد [[قدریه]] نوشته است<ref>الفهرست (ابن الندیم)، ص۲۰۲: {{عربی|کتاب إلی عبد الملک بن مروان فی الرد علی القدریة}}.</ref> و [[متکلمان]] در [[کتاب‌های کلامی]]، نظرهای او را انعکاس داده و نقد و تحلیل کردند و بعضی هم از جمله [[فضل بن شاذان]] کتابی در رد وی نوشته است<ref>رجال النجاشی، ص۳۰۷، ش۸۴۰: {{عربی|صنف مائة و ثمانین کتابا وقع إلینا منها:...، کتاب الرد علی الحسن البصری فی التفضیل}}.</ref>.
در [[تفسیر]]، مفسران دیدگاه‌های [[تفسیری]] او را نقل کردند و [[ابن ندیم]] او را از مفسران شمرده و نوشته است: {{عربی|"و للحسن من الكتب، كتاب التفسير للقرآن"}}<ref>الفهرست (ابن الندیم)، ص۲۰۲: {{عربی|و للحسن من الکتب، کتاب التفسیر للقرآن، رواه عنه جماع}}.</ref> و در [[کلام]]، کتابی در رد [[قدریه]] نوشته است<ref>الفهرست (ابن الندیم)، ص۲۰۲: {{عربی|کتاب إلی عبد الملک بن مروان فی الرد علی القدریة}}.</ref> و [[متکلمان]] در کتاب‌های کلامی، نظرهای او را انعکاس داده و نقد و تحلیل کردند و بعضی هم از جمله [[فضل بن شاذان]] کتابی در رد وی نوشته است<ref>رجال النجاشی، ص۳۰۷، ش۸۴۰: {{عربی|صنف مائة و ثمانین کتابا وقع إلینا منها:...، کتاب الرد علی الحسن البصری فی التفضیل}}.</ref>.


خطبا و [[وعاظ]] نیز سخنان [[اخلاقی]] و [[نصایح]] او را نقل کردند و کتاب مستقلی با عنوان [[مواعظ]] حسن بن أبی الحسن البصری<ref>الأنساب (سمعانی)، ج۴، ص۱۲۸.</ref> نیز نوشته شده است<ref>از جمله مواعظ ایشان: أ. {{عربی|عش ما شئت فإنک میت؛ و اجمع ما شئت فإنک تارکه؛ و أحب من شئت فإنک مفارقه؛ و اعمل ما شئت فإنک ملاقیه}}. ([[معدن]] الجواهر، ص۴۴).
خطبا و وعاظ نیز سخنان [[اخلاقی]] و [[نصایح]] او را نقل کردند و کتاب مستقلی با عنوان [[مواعظ]] حسن بن أبی الحسن البصری<ref>الأنساب (سمعانی)، ج۴، ص۱۲۸.</ref> نیز نوشته شده است<ref>از جمله مواعظ ایشان: أ. {{عربی|عش ما شئت فإنک میت؛ و اجمع ما شئت فإنک تارکه؛ و أحب من شئت فإنک مفارقه؛ و اعمل ما شئت فإنک ملاقیه}}. ([[معدن]] الجواهر، ص۴۴).
ب. {{عربی|المؤمن یصبح حزینا و یمسی حزینا، و لا یسعه إلا ذلک لأنه بین مخافتین: بین ذنب قد مضی لا یدری ما الله یصنع فیه، و بین أجل قد بقی لا یدری ما یصیبه فیه من المهالک}}. (التذکرة الحمدونیه (ابن حمدون)، ج۱، ص۱۶۰).</ref>.<ref>[[عبدالله جوادی آملی|جوادی آملی، عبدالله]]، [[رجال تفسیری ج۶ (کتاب)|رجال تفسیری ج۶]]، ص ۳۰۸-۳۱۰.</ref>
ب. {{عربی|المؤمن یصبح حزینا و یمسی حزینا، و لا یسعه إلا ذلک لأنه بین مخافتین: بین ذنب قد مضی لا یدری ما الله یصنع فیه، و بین أجل قد بقی لا یدری ما یصیبه فیه من المهالک}}. (التذکرة الحمدونیه (ابن حمدون)، ج۱، ص۱۶۰).</ref>.<ref>[[عبدالله جوادی آملی|جوادی آملی، عبدالله]]، [[رجال تفسیری ج۶ (کتاب)|رجال تفسیری ج۶]]، ص ۳۰۸-۳۱۰.</ref>



نسخهٔ کنونی تا ‏۳ دسامبر ۲۰۲۴، ساعت ۱۲:۳۴

مقدمه

الحسن بن أبی الحسن البصری[۱]، در سند یک روایت تفسیر کنز الدقائق و به گزارش از الأمالی شیخ صدوق واقع شده است:

«حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ إِبْرَاهِيمَ بْنِ إِسْحَاقَ رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ الْهَمْدَانِيُّ قَالَ أَخْبَرَنَا أَحْمَدُ بْنُ صَالِحِ بْنِ سَعْدٍ التَّمِيمِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا مُوسَى بْنُ دَاوُدَ قَالَ حَدَّثَنَا الْوَلِيدُ بْنُ هِشَامٍ قَالَ حَدَّثَنَا هِشَامُ بْنُ حَسَّانَ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ أَبِي الْحَسَنِ الْبَصْرِيِّ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ غَنْمٍ الدَّوْسِيِّ قَالَ: دَخَلَ مُعَاذُ بْنُ جَبَلٍ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ(ص) بَاكِياً فَسَلَّمَ فَرَدَّ(ص) ثُمَّ قَالَ مَا يُبْكِيكَ يَا مُعَاذُ فَقَالَ يَا رَسُولَ اللَّهِ إِنَّ بِالْبَابِ شَابّاً طَرِيَّ الْجَسَدِ نَقِيَّ اللَّوْنِ حَسَنَ الصُّورَةِ يَبْكِي عَلَى شَبَابِهِ بُكَاءَ الثَّكْلَى عَلَى وَلَدِهَا يُرِيدُ الدُّخُولَ عَلَيْكَ فَقَالَ النَّبِيُّ(ص) أَدْخِلْ عَلَيَّ الشَّابَّ يَا مُعَاذُ فَأَدْخَلَهُ عَلَيْهِ فَسَلَّمَ فَرَدَّ(ص) ثُمَّ قَالَ مَا يُبْكِيكَ يَا شَابُّ قَالَ كَيْفَ لَا أَبْكِي وَ قَدْ رَكِبْتُ ذُنُوباً إِنْ أَخَذَنِيَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِبَعْضِهَا أَدْخَلَنِي نَارَ جَهَنَّمَ وَ لَا أَرَانِي إِلَّا سَيَأْخُذُنِي بِهَا وَ لَا يَغْفِرُ لِي أَبَداً... فَقَالَ النَّبِيُّ(ص) وَيْحَكَ يَا شَابُّ أَ لَا تُخْبِرُنِي بِذَنْبٍ وَاحِدٍ مِنْ ذُنُوبِكَ قَالَ بَلَى أُخْبِرُكَ أَنِّي كُنْتُ أَنْبُشُ الْقُبُورَ سَبْعَ سِنِينَ أُخْرِجُ الْأَمْوَاتَ وَ أَنْزِعُ الْأَكْفَانَ فَمَاتَتْ جَارِيَةٌ مِنْ بَعْضِ بَنَاتِ الْأَنْصَارِ فَلَمَّا حُمِلَتْ إِلَى قَبْرِهَا وَ دُفِنَتْ وَ انْصَرَفَ عَنْهَا أَهْلُهَا وَ جَنَّ عَلَيْهِمُ اللَّيْلُ أَتَيْتُ قَبْرَهَا فَنَبَشْتُهَا... فَقَالَ النَّبِيُّ(ص) تَنَحَ عَنِّي يَا فَاسِقُ... فَأَنْزَلَ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى عَلَى نَبِيِّهِ(ص): ﴿وَالَّذِينَ إِذَا فَعَلُوا فَاحِشَةً[۲] يَعْنِي الزِّنَا: ﴿أَوْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ[۳] يَعْنِي بِارْتِكَابِ ذَنْبٍ أَعْظَمَ مِنَ الزِّنَا وَ نَبْشِ الْقُبُورِ وَ أَخْذِ الْأَكْفَانِ: ﴿ذَكَرُوا اللَّهَ فَاسْتَغْفَرُوا لِذُنُوبِهِمْ[۴] يَقُولُ خَافُوا اللَّهَ فَعَجَّلُوا التَّوْبَةَ- ﴿وَمَنْ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ إِلَّا اللَّهُ[۵] يَقُولُ عَزَّ وَ جَلَّ أَتَاكَ عَبْدِي يَا مُحَمَّدُ تَائِباً فَطَرَدْتَهُ فَأَيْنَ يَذْهَبُ وَ إِلَى مَنْ يَقْصِدُ وَ مَنْ يَسْأَلُ أَنْ يَغْفِرَ لَهُ ذَنْباً غَيْرِي ثُمَّ قَالَ عَزَّ وَ جَلَ وَ لَمْ يُصِرُّوا عَلى ما فَعَلُوا وَ هُمْ يَعْلَمُونَ يَقُولُ لَمْ يُقِيمُوا عَلَى الزِّنَا وَ نَبْشِ الْقُبُورِ وَ أَخْذِ الْأَكْفَانِ: ﴿أُولَئِكَ جَزَاؤُهُمْ مَغْفِرَةٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَجَنَّاتٌ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا وَنِعْمَ أَجْرُ الْعَامِلِينَ[۶] فَلَمَّا نَزَلَتْ هَذِهِ الْآيَةُ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ(ص) خَرَجَ وَ هُوَ يَتْلُوهَا وَ يَتَبَسَّمُ فَقَالَ لِأَصْحَابِهِ مَنْ يَدُلُّنِي عَلَى ذَلِكَ الشَّابِّ التَّائِبِ... ثُمَّ قَالَ(ص) لِأَصْحَابِهِ هَكَذَا تَدَارَكُوا الذُّنُوبَ كَمَا تَدَارَكَهَا بُهْلُولٌ أَبْشِرْ فَإِنَّكَ عَتِيقُ اللَّهِ مِنَ النَّارِ ثُمَّ تَلَا عَلَيْهِ مَا أَنْزَلَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فِيهِ وَ بَشَّرَهُ بِالْجَنَّةِ»[۷].[۸]

شرح حال راوی

مقصود از عنوان یاد شده، ابو سعید حسن بن أبی الحسن البصری[۹] معروف به حسن بصری است که با سه عنوان در کتب رجال و تراجم و اسناد و طرق از ایشان نام برده شده است: الحسن بن أبی الحسن البصری [۱۰]، الحسن بن یسار البصری [۱۱] و الحسن البصری [۱۲].

از رجالیان متقدم شیعه، تنها کشی در رجال خود از ایشان یاد کرده و از هشت زاهد معروف قرن یکم و دوم شمرده است[۱۳] و در رجال النجاشی، رجال الطوسی و الفهرست از وی نام برده نشده؛ ولی رجالیان سنی نام او را در کتب رجالی خود عنوان، و به تفصیل درباره‌اش بحث کردند.

حسن بصری، از متکلمان، مفسران، محدثان، فقهاء و واعظان معروف قرن یکم و دوم هجری به شمار می‌آید.

در حدیث، محدثان شیعه[۱۴] و سنی[۱۵] به نقل روایات وی پرداختند و آنها را در کتب روایی و حدیثی خود نقل کردند.

در فقه، صاحب فتوا بوده و فقهاء در کتب فقهی‌شان دیدگاه‌های او را متعرض شدند. افزون بر آن، کتاب‌های مستقلی جهت انعکاس فتاوا و آرای فقهی ایشان تألیف شده؛ مانند فقه الحسن البصری در ۷ جلد تألیف قاضی ابو عبدالله محمد بن مفرج قرطبی و نظیر موسوعة فقه الحسن البصری در ۲ جلد تألیف محمد رواس قلعه جی.

در تفسیر، مفسران دیدگاه‌های تفسیری او را نقل کردند و ابن ندیم او را از مفسران شمرده و نوشته است: "و للحسن من الكتب، كتاب التفسير للقرآن"[۱۶] و در کلام، کتابی در رد قدریه نوشته است[۱۷] و متکلمان در کتاب‌های کلامی، نظرهای او را انعکاس داده و نقد و تحلیل کردند و بعضی هم از جمله فضل بن شاذان کتابی در رد وی نوشته است[۱۸].

خطبا و وعاظ نیز سخنان اخلاقی و نصایح او را نقل کردند و کتاب مستقلی با عنوان مواعظ حسن بن أبی الحسن البصری[۱۹] نیز نوشته شده است[۲۰].[۲۱]

طبقه راوی

حسن بصری در سال ۲۱ هجری قمری به دنیا آمده و در سال ۱۱۰ هجری قمری در ۸۹ سالگی[۲۲] وفات یافت[۲۳] و دوران زندگانی امام علی، امام حسن، امام حسین امام سجاد و امام باقر(ع) را ادراک کرد:

آیة الله بروجردی: من الثانية و طال عمره إلى أن عاصر الثالثة[۲۴].

ابن سعد: من الطبقة الثانیة[۲۵].

ابن حجر: هو رأس أهل الطبقة الثالثة[۲۶].

در اسناد روایات، حسن بصری از امام علی[۲۷]، امام حسن[۲۸]، امام حسین[۲۹]، امام سجاد[۳۰] و امام باقر[۳۱](ع) روایت کرده است.

یادآوری: مرحوم طریحی، حسن بصری را از اصحاب امام صادق(ع) شمرده[۳۲]، درحالی که حسن بصری در سال ۱۱۰ هجری قمری وفات کرده و دوره امامت امام صادق(ع) را ادراک نکرده است[۳۳].

استادان و شاگردان راوی

حسن بصری از اشخاص بسیاری روایت گزارش کرده که از استادانش شمرده می‌شوند؛ از جمله: احنف بن قیس، عبدالله بن عمر، زبیر بن عوام، أم سلمة و عایشه (همسران رسول خدا(ص)، عبدالله مسعود، حجاج بن یوسف، انس بن مالک، أم هانی، عبدالرحمن بن سمرة، عثمان، امه خیرة، عقبة بن عامر جهنی، عبدالله بن مغفل، سمرة بن جندب، سعید بن هشام بن عامر، زید بن ثابت، ابو هریرة، قیس بن عباد، عمران بن الحصین، زید بن عبدالله، جندب بن عبدالله، کعب بن عجرة، سهل بن الحنظلیة، عبدالله بن عمرو بن العاص، حفص بن سلیمان المنقری، عمرو بن تغلب، قیس بن عاصم تمیمی، قبیصة بن حریث انصاری، ریاح بن ریاح و المغیرة شعبة[۳۴].

افراد فراوانی از ایشان روایت کرده‌اند که از شاگردانش شمرده می‌شوند؛ مانند قتادة، المبارک بن فضالة، یونس بن عبید، هشام بن حسان، سعید بن علاقة، ابوبکر سلمی بن عبدالله الهذلی، داوود بن الزبرقان، الحسن بن دینار، عمرو بن عبید، سلیمان الطفاوی، عطاء بن مسلم (الخفاف)، اشعث بن سوار، یونس بن عبید، مالک بن دینار، هشام بن حسان، عبدالله بن جابر، قرة بن خالد، المثنی بن المصباح، یزید بن ابراهیم، الربیع بن صبیح، طلحة القصاب، اشعث بن عبدالملک الحمرانی، عاصم الأحول، سهل بن أبی الصلت، ابو الأشهب، الحسن بن حی، عمر أبی حفص، اسماعیل بن مسلم، ایوب السختیانی، حصین بن نافع المازنی، منصور بن زاذان، عمرو بن عامر النهدی، کثیر بن زیاد، عباد بن عوف، عدی بن ارطاة، السری بن یحیی، علی بن زید بن جدعان، ابو المقدام، سماک بن حرب، عبیدالله بن طلحة، العلاء بن خالد القرشی، شبیب بن شیبة، الحسین بن ذکوان[۳۵].[۳۶]

مذهب راوی

درباره مذهب حسن بصری به طور کلی، شش نظر به چشم می‌خورد:

  1. از عالمان شیعی است[۳۷].
  2. از عالمان سنی است[۳۸].
  3. از عالمان ناصبی است[۳۹].
  4. از عالمان سنی است؛ ولی به شیعه بودن تظاهر می‌کرده است[۴۰].
  5. از عالمان سنی بود و سپس مستبصر و شیعه گردید[۴۱].
  6. نخست شیعه بود و بعد به اموی‌ها گرایش پیدا کرد و از عالمان درباری گردید[۴۲].[۴۳]

نشانه‌های تشیع راوی

از امارات و قرائنی، تشیع حسن بصری برداشت می‌شود:

  1. سخن ابان بن أبی عیاش:
    1. ابان بن أبی عیاش:«فَكَانَ أَوَّلُ مَنْ لَقِيتُ بَعْدَ قُدُومِيَ الْبَصْرَةَ الْحَسَنَ بْنَ أَبِي الْحَسَنِ الْبَصْرِيَّ وَ هُوَ يَوْمَئِذٍ مُتَوَارٍ مِنَ الْحَجَّاجِ وَ الْحَسَنُ يَوْمَئِذٍ مِنْ شِيعَةِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِ وَ مِنْ مُفَرِّطِيهِمْ نَادِمٌ مُتَلَهِّفٌ عَلَى مَا فَاتَهُ مِنْ نُصْرَةِ عَلِيٍّ(ع) وَ الْقِتَالِ مَعَهُ يَوْمَ الْجَمَلِ»[۴۴].
    2. «عَنِ اَلْحَسَنِ اَلْبَصْرِيِّ : أَنَّ رَجُلاً أَتَاهُ، فَقَالَ لَهُ: يَا أَبَا سَعِيدٍ ، إِنَّ إِخْوَانَكَ مِنَ اَلشِّيعَةِ يَزْعُمُونَ أَنَّكَ تُبْغِضُ عَلِيّاً عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ . فَأَطْرَقَ طَوِيلاً، ثُمَّ رَفَعَ رَأْسَهُ، وَ قَالَ: ذَكَرْتَ وَ اَللَّهِ سَهْماً صَائِباً مِنْ سِهَامِ اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ عَلَى أَعْدَائِهِ، رَبَّانِيَّ هَذِهِ اَلْأُمَّةِ [بَعْدَ نَبِيِّهَا ] وَ عَالِمَهَا وَ ذَا فَضْلِهَا، وَ ذَا شَرَفِهَا، وَ ذَا قَرَابَةٍ قَرِيبَةٍ مِنْ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ ، لَمْ يَكُنْ بِالنُّوَمَةِ عَنْ حَقِّ اَللَّهِ، وَ لاَ بِالسَّرُوقَةِ مِنْ مَالِ اَللَّهِ، أَعْطَى اَلْقُرْآنَ وَ اَللَّهِ عَزَائِمَهُ فِيمَا عَلَيْهِ وَ لَهُ. [فَأَوْرَدَهُ رِيَاضاً مُونِقَةً وَ حَدَائِقَ مُعْذِقَةٍ ذَاكَ] عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ ، فَكَيْفَ أُبْغِضُهُ! يَا لُكَعُ.»[۴۵].
  2. معرفی امام علی(ع) در حضور حجاج:
    1. «... عَنِ الْحَسَنِ الْبَصْرِيِّ، قَالَ: دَخَلْتُ عَلَى الْحَجَّاجِ فَقَالَ: مَا تَقُولُ يَا حَسَنُ فِي أَبِي تُرَابٍ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ؟ قَالَ: قُلْتُ لَهُ: فِي أَيِّ حَالاتِهِ؟ قَالَ: أَ مِنْ أَهْلِ الْجَنَّةِ؟ أَمْ مِنْ أَهْلِ النَّارِ؟ قَالَ: قُلْتُ: مَا دَخَلْتُ الْجَنَّةَ فَأَعْرِفَ أَهْلَهَا وَ لَا دَخَلْتُ النَّارَ فَأَعْرِفَ أَهْلَهَا وَ إِنِّي لَأَرْجُو أَنْ يَكُونَ مِنْ أَهْلِ الْجَنَّةِ، لِأَنَّهُ أَوَّلُ النَّاسِ بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ إِيمَاناً وَ أَبُو الْحَسَنِ وَ الْحُسَيْنِ، وَ زَوْجُ فَاطِمَةَ، وَ بَلَاؤُهُ فِي الْإِسْلَامِ مَعَ رَسُولِ اللَّهِ(ص) وَ نَصْرُهُ لِرَسُولِ اللَّهِ، وَ مَا أَنْزَلَ اللَّهُ تَعَالَى فِيهِ مِنَ الْآيِ بَيِّنٌ. قَالَ: [وَيْحَكَ] إِنَّهُ قَتَلَ الْمُسْلِمِينَ يَوْمَ الْجَمَلِ وَ يَوْمَ صِفِّينَ وَ قَدْ قَالَ اللَّهُ تَعَالَى: ﴿وَمَنْ يَقْتُلْ مُؤْمِنًا مُتَعَمِّدًا فَجَزَاؤُهُ جَهَنَّمُ خَالِدًا فِيهَا[۴۶] ثُمَّ قَالَ: هُوَ مِنْ أَهْلِ النَّارِ. وَ كَانَ أَنَسُ بْنُ مَالِكٍ خَادِمَ رَسُولِ اللَّهِ(ص) جَالِساً فَقَامَ أَنَسٌ مُغْضَباً، فَقَالَ: يَا حَجَّاجُ أَلْجَأْتَنِي وَ أَغْضَبْتَنِي، أَشْهَدُ أَنِّي قَائِمٌ عَلَى رَأْسِ رَسُولِ اللَّهِ(ص) وَ قَدْ مَكَثَ ثَلَاثَةَ أَيَّامٍ لَمْ يَطْعَمْ إِذْ أَتَاهُ جَبْرَئِيلُ عَلَيْهِ السَّلَامُ بِطَيْرٍ مِنَ الْجَنَّةِ عَلَى خُبْزَةٍ بَيْضَاءَ فَخَرَجَ مِنْهَا الدُّخَانُ، فَقَالَ: يَا مُحَمَّدُ رَبُّكَ يُقْرِئُكَ السَّلَامَ، وَ هَذِهِ تُحْفَةٌ مِنَ اللَّهِ تَعَالَى لِحَالِ جُوعِكَ، فَكُلْهَا. فَنَظَرَ إِلَيْهَا رَسُولُ اللَّهِ(ص)، ثُمَّ رَفَعَ رَأْسَهُ، فَقَالَ: اللَّهُمَّ آتِنِي بِأَحَبِّ خَلْقِكَ إِلَيْكَ يَأْكُلُ مِنْ هَذَا الطَّائِرِ. إِذْ أَقْبَلَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ، فَضَرَبَ الْبَابَ، فَخَرَجْتُ إِلَيْهِ، فَقَالَ لِي: اسْتَأْذِنْ لِي عَلَى رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ. فَقُلْتُ: إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ مَشْغُولٌ عَنْكَ. فَجَاءَ ثَانِياً وَ رَسُولُ اللَّهِ يَدْعُو وَ يَقُولُ: اللَّهُمَّ آتِنِي بِأَحَبِّ خَلْقِكَ إِلَيْكَ. فَقُلْتُ: رَسُولُ اللَّهِ(ص) مَشْغُولٌ عَنْكَ. فَجَاءَ ثَالِثاً وَ رَفَعَ صَوْتَهُ، فَقَالَ: جِئْتُ ثَلَاثَ مَرَّاتٍ وَ أَنْتَ تَقُولُ رَسُولُ اللَّهِ مَشْغُولٌ عَنْكَ وَ لَا تَأْذَنُ لِي. فَسَمِعَ رَسُولُ اللَّهِ(ص) صَوْتَهُ، فَقَالَ: يَا أَنَسُ مَنْ هَذَا؟ فَقُلْتُ: هَذَا عَلِيٌّ. فَقَالَ: أَدْخِلْهُ. فَلَمَّا دَخَلَ نَظَرَ إِلَيْهِ رَسُولُ اللَّهِ(ص)، فَقَالَ: اللَّهُمَّ وَ إِلَيَّ. حَتَّى قَالَهَا ثَلَاثاً ثُمَّ قَالَ: يَا عَلِيُّ أَيْنَ كُنْتَ؟ فَإِنِّي قَدْ دَعَوْتُ رَبِّي ثَلَاثاً أَنْ يَأْتِيَنِي بِأَحَبِّ خَلْقِهِ إِلَيْهِ يَأْكُلُ مَعِي مِنْ هَذَا الطَّائِرِ. قَالَ: قَدْ جِئْتُ يَا رَسُولَ اللَّهِ ثَلَاثَ مَرَّاتٍ فَحَجَبَنِي أَنَسٌ. قَالَ: يَا أَنَسُ لِمَ حَجَبْتَ عَلِيّاً؟ قَالَ: لَمْ أَحْجُبْهُ لِهَوَانِ عَلِيٍّ، وَ لَكِنِّي أَحْبَبْتُ أَنْ يَكُونَ رَجُلًا مِنَ الْأَنْصَارِ فَأَذْهَبَ بِصَوْتِهَا وَ شَرَفِهَا إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ. فَقَالَ لِي رَسُولُ اللَّهِ(ص): مَا أَنْتَ بِأَوَّلِ رَجُلٍ أَحَبَّ قَوْمَهُ. فَقَالَ لَهُ الْحَجَّاجُ: أَنْتَ رَجُلٌ قَدْ خَرِفْتَ وَ ذَهَبَ عَقْلُكَ وَ لَئِنْ ضَرَبْتُكَ عَلَى مَا سَبَقَ مِنْكَ قَالَ النَّاسُ ضَرَبَ خَادِمَ رَسُولِ اللَّهِ، وَ لَكِنِ اخْرُجْ عَنِّي، وَ إِيَّاكَ أَنْ تُحَدِّثَ بِهَذَا الْحَدِيثِ مِنْ [بَعْدِ] يَوْمِكَ هَذَا. فَقَالَ أَنَسٌ: وَ اللَّهِ لَأُحَدِّثَنَّ مَا دُمْتُ حَيّاً، وَ مَا كَتَمْتُهُ فَإِنِّي قَدْ شَهِدْتُ وَ رَأَيْتُهُ. فَقَالَ الْحَجَّاجُ: أَخْرِجُوهُ عَنِّي، فَإِنَّهُ [شَيْخٌ] قَدْ خَرِفَ»[۴۷].
    2. عَنِ الشَّعْبِيِّ، قَالَ قَالَ الْحَجَّاجُ لِلْحَسَنِ، وَ عِنْدَهُ جَمَاعَةُ مِنَ التَّابِعِينَ وَ ذَكَرَ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ مَا تَقُولُ أَنْتَ يَا حَسَنٍ فَقَالَ مَا أَقُولُ هُوَ أَوَّلُ مَنْ صَلَّى إِلَى الْقِبْلَةِ، وَ أَجَابَ دَعْوَةُ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ، وَانٍ لَعَلَى مَنْزِلَةً مِنْ رَبِّهِ، وَ قَرَابَةٍ مِنْ رَسُولِهِ، وَقَدْ سَبَقَتْ لَهُ سَوَابِقِ لَا يَسْتَطِيعُ رَدَّهَا أَحَدُ فَغَضِبَ الْحَجَّاجِ غَضَباً شَدِيداً، وَ قَامَ عَنْ سَرِيرِهِ، فَدَخَلَ بَعْضِ الْبُيُوتِ وامر بصرفنا[۴۸].
    3. " عَنِ الشَّعْبِيِّ: كُنَّا جَمَاعَةً، مَا مِنَّا إِلَّا مَنِ نَالَ مِنْ عَلَيَّ عَلَيْهِ السَّلَامُ؛ مُقَارَبَةِ لِلْحُجَّاجِ، غَيْرُ الْحَسَنِ بْنُ أَبِي الْحَسَنِ [۴۹].
  3. واکنش در برابر عبدالملک بن مروان به جهت سب امام علی(ع): خلاد، عن رجل، عن الحسن البصري قال: بلغه أن عبدالملك بن مروان يشتم عليا(ع) في خطبته فقال: ما لعبد الملك؟ ويله يسب أخا رسول الله(ص) في الدنيا و الآخرة؟ فقال له أصحابه: تروي هذا يا أبا سعيد و أنت تقول: يود علي أنه كان يأكل حشف المدينة و أنه لم يقتل من المسلمين من قتل؟ قال: أقول هذا و الله! أحب إلي من الحرص علي سبه أما و الله! لطال ما سمع وطوء جبرئيل فوق بيته[۵۰].
  4. لعن طلحه و زبیر:...قالوا نطلب دم إسرائيل بن موسي قال سمعت الحسن يقول: جاء طلحة و الزبير إلي البصرة فقال لهم الناس: ما جاء بكم عثمان قال الحسن: أيا سبحان الله أفما كان للقوم عقول فيقولون و الله ما قتل عثمان غيركم[۵۱].
  5. بدگویی از معاویه:
    1. و ذکر الحسن البصری معاویة، فقال: جبار فاسق[۵۲].
    2. و مما نقموا عليه: توليته معاوية بن أبي سفيان و قد سمع رسول الله(ص) يقول: إذا رأيتم معاوية علي منبري هذا فاقتلوه قال الحسن البصري: فلم يفعلوا و لم ينجحوا، و قد ولاه الثاني أمر المسلمين، فخطب علي منابرهم، و تحكم في أموالهم و فروجهم و جعل له سبيلا إلي طلب الخلافة، حتي قتل ولد رسول الله(ص) و جري علي يده و يد ابنه ما جري[۵۳].
    3. يحيي بن عبدالله، بإسناده، عن الحسن البصري، أنه قال: قاتل الله معاوية سلب هذه الأمة أمرها، و نازع الأمر أهله، و استعمل علي المؤمنين علجا يعني زيادا[۵۴].
    4. سمعت الحسن يقول -و قد ذكر معاوية و قتله حجرا و أصحابه-: ويل لمن قتل حجرا و أصحاب حجر[۵۵].
  6. بیان فضائل امام علی(ع):
    1. ومن ذلك ما روي عن الحسن بن أبي الحسن البصري من طريق قتادة بن دعامة السدوسي قال: سمعت الحسن يقول: إن عليا(ع) أول الناس صلي مع النبي. فقال رسول الله(ص): صلت الملائكة علي و على علي سبع سنين[۵۶].
    2. عن الحسن البصري قال: كان يقرأ هذا الحرف (صراط على مستقيم) فقلت للحسن: و ما معناه؟ قال: يقول هذا طريق علي بن أبي طالب و دينه طريق و دين مستقيم فاتبعوه و تمسكوا به فإنه واضح لا عوج فيه[۵۷].
    3. «عَنِ الْحَسَنِ الْبَصْرِيِّ قَالَ: خَطَبَنَا عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ(ع) عَلَى هَذَا الْمِنْبَرِ وَ ذَلِكَ بَعْدَ مَا فَرَغَ مِنْ أَمْرِ طَلْحَةَ وَ الزُّبَيْرِ وَ عَائِشَةَ فَحَمِدَ اللَّهَ وَ أَثْنَى عَلَيْهِ وَ صَلَّى عَلَى رَسُولِهِ صثُمَّ قَالَ أَيُّهَا النَّاسُ وَ اللَّهِ مَا قَاتَلْتُ هَؤُلَاءِ بِالْأَمْسِ إِلَّا بِآيَةٍ (مِنْ كِتَابِ اللَّهِ) تَرَكْتُهَا فِي كِتَابِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ يَقُولُ ﴿وَإِنْ نَكَثُوا أَيْمَانَهُمْ مِنْ بَعْدِ عَهْدِهِمْ وَطَعَنُوا فِي دِينِكُمْ فَقَاتِلُوا أَئِمَّةَ الْكُفْرِ إِنَّهُمْ لَا أَيْمَانَ لَهُمْ لَعَلَّهُمْ يَنْتَهُونَ[۵۸] الْآيَةَ أَمَا وَ اللَّهِ لَقَدْ عَهِدَ إِلَيَّ رَسُولُ اللَّهِ(ص) وَ قَالَ لِي يَا عَلِيُّ لَتُقَاتِلَنَّ الْفِئَةَ الْبَاغِيَةَ وَ الْفِئَةَ النَّاكِثَةَ وَ الْفِئَةَ الْمَارِقَةَ»[۵۹].
    4. «عن الحسن البصري، قال: قيل له: يا أبا سعيد، صف لنا علي بن أبي طالب(ع). فقال: كان سهما من سهام الله صائبا لأعداء الله ليس بالنؤومة عن أمر الله و لا بالسرقة لمال الله، و رهباني هذه الأمة في فضلها و شرفها، أعطي القرآن حقائقه فأحل حلاله و حرم حرامه حتي أورده ذلك رياضا مونقة و حدائق مورقة»[۶۰].
    5. «عن الحسن البصري، أن رجلا أتاه، فقال له: يا أبا سعيد، إن إخوانك من الشيعة يزعمون أنك تبغض عليا(ع). فأطرق طويلا، ثم رفع رأسه، و قال: ذكرت والله سهما صائبا من سهام الله -عزوجل- علي أعدائه، رباني هذه الأمة بعد نبيها و عالمها و ذا فضلها، و ذا شرفها، و ذا قرابة قريبة من رسول الله(ص)، لم يكن بالنومة عن حق الله، و لا بالسروقة من مال الله، أعطي القرآن و الله! عزائمه في ما له و عليه فأورده رياضا مونقة و حدائق معذقة ذاك علي بن أبي طالب(ع)، فكيف أبغضه! يا لكع»[۶۱].
    6. «عَنِ الْحَسَنِ الْبَصْرِيِ أَنَّهُ بَلَغَهُ أَنَّ زَاعِماً يَزْعُمُ أَنَّهُ يَنْتَقِصُ عَلِيّاً(ع)فَقَامَ فِي أَصْحَابِهِ يَوْماً فَقَالَ لَقَدْ هَمَمْتُ أَنْ أُغْلِقَ بَابِي ثُمَّ لَا أَخْرُجَ مِنْ بَيْتِي حَتَّى يَأْتِيَنِي أَجَلِي بَلَغَنِي أَنَ زَاعِماً مِنْكُمْ يَزْعُمُ أَنِّي أَنْتَقِصُ خَيْرَ النَّاسِ بَعْدَ نَبِيِّنَا صوَ أَنِيسَهُ وَ جَلِيسَهُ وَ الْمُفَرِّجَ لِلْكَرْبِ عَنْهُ عِنْدَ الزَّلَازِلِ وَ الْقَاتِلَ لِلْأَقْرَانِ يَوْمَ التَّنَازُلِ لَقَدْ فَارَقَكُمْ رَجُلٌ قَرَأَ الْقُرْآنَ فَوَقَّرَهُ وَ أَخَذَ الْعِلْمَ فَوَفَّرَهُ وَ حَازَ الْبَأْسَ فَاسْتَعْمَلَهُ فِي طَاعَةِ رَبِّهِ صَابِراً عَلَى مَضَضِ الْحَرْبِ شَاكِراً عِنْدَ اللَّأْوَاءِ وَ الْكَرْبِ فَعَمِلَ بِكِتَابِ رَبِّهِ وَ نَصَحَ لِنَبِيِّهِ وَ ابْنِ عَمِّهِ وَ أَخِيهِ آخَاهُ دُونَ أَصْحَابِهِ وَ جَعَلَ عِنْدَهُ سِرَّهُ وَ جَاهَدَ عَنْهُ صَغِيراً وَ قَاتَلَ مَعَهُ كَبِيراً يَقْتُلُ الْأَقْرَانَ وَ يُنَازِلُ الْفُرْسَانَ دُونَ دِينِ اللَّهِ حَتَّى وَضَعَتِ الْحَرْبُ أَوْزَارَهَا مُتَمَسِّكاً بِعَهْدِ نَبِيِّهِ لَا يَصُدُّهُ صَادٌّ وَ لَا يُمَالِي عَلَيْهِ مُضَادٌّ ثُمَّ مَضَى النَّبِيُّ(ص) وَ هُوَ عَنْهُ رَاضٍ أَعْلَمُ الْمُسْلِمِينَ عِلْماً وَ أَفْهَمُهُمْ فَهْماً وَ أَقْدَمُهُمْ فِي الْإِسْلَامِ لَا نَظِيرَ لَهُ فِي مَنَاقِبِهِ وَ لَا شَبِيهَ لَهُ فِي ضَرَائِبِهِ فَظَلِفَتْ نَفْسُهُ عَنِ الشَّهَوَاتِ وَ عَمِلَ لِلَّهِ فِي الْغَفَلَاتِ وَ أَسْبَغَ الطَّهُورَ فِي السَّبَرَاتِ وَ خَشَعَ لِلَّهِ فِي الصَّلَوَاتِ وَ قَطَعَ نَفْسَهُ عَنِ اللَّذَّاتِ مُشَمِّراً عَنْ سَاقٍ طَيِّبَ الْأَخْلَاقِ كَرِيمَ الْأَعْرَاقِ اتَّبَعَ سُنَنَ نَبِيِّهِ وَ اقْتَفَى آثَارَ وَلِيِّهِ فَكَيْفَ أَقُولُ فِيهِ مَا يُوبِقُنِي وَ مَا أَحَدٌ أَعْلَمُهُ يَجِدُ فِيهِ مَقَالًا فَكُفُّوا عَنَّا الْأَذَى وَ تَجَنَّبُوا طَرِيقَ الرَّدَى»[۶۲].
    7. «عن الحسن البصري قال: قال رسول الله(ص) لأصحابه: ألا أنبؤكم بذروة الإسلام و سنامه و عموده؟ قالوا: بلي يا رسول الله! فضرب بيده علي كتف علي(ع)، و قال: ها هو هذا، من أطاعه دخل الجنة و من عصاه دخل النار»[۶۳].
    8. «عن الحسن البصري، أنه ذكر يوما عليا(ع) فقال: رحمة الله عليك يا أبا الحسن و مغفرته و رضوانه! جمعت الدنيا حتي إذا اجتمعت بين يديك نكنتها بقضيبك؛ ثم قلت: يا دنيا! غري غيري»[۶۴].
    9. «عن الحسن البصري أنه سمع رجلا يقع في علي(ع) فقال: أما أن هذا وقع في رجل هو أخو رسول الله(ص) في الدنيا و أخوه في الآخرة»[۶۵].
    10. «عن الحسن البصري، أنه قال: شهد ثلاثة عشرة رجلا كلهم من أصحاب محمد(ص) أنهم رأوا رسول الله(ص) قبل بين عيني علي(ع). ثم قال له: يا بن أبي طالب إنما أنت عضو من أعضائي تزول إذا ما زلت. أبشر يا علي فما بيني و بينك في الجنة إلا درجة النبوة، و هي درجة الوسيلة لم يعطها أحد قبلي و لا يعطاها أحد بعدي»[۶۶].
    11. «و روي الواقدي قال: سئل الحسن عن علي(ع) و كان يظن به الإنحراف عنه و لم يكن كما يظن فقال: ما أقول فيمن جمع الخصال الأربع؟ إئتمانه علي براءة، و ما قال له في غزاة تبوك، فلو كان غير النبوة شيء يفوته لاستثناه، و قول النبي(ص) الثقلان كتاب الله و عترته، و أنه لم يؤمر عليه أمير قط، و قد أمرت الأمراء علي غيره»[۶۷].
  7. بیان جایگاه اهل بیت(ع): «كَتَبَ الْحَسَنُ بْنُ أَبِي الْحَسَنِ الْبَصْرِيُّ إِلَى أَبِي مُحَمَّدٍ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ(ع) أَمَّا بَعْدُ فَإِنَّكُمْ مَعْشَرَ بَنِي هَاشِمٍ الْفُلْكُ الْجَارِيَةُ فِي اللُّجَجِ الْغَامِرَةِ وَ الْأَعْلَامُ النَّيِّرةُ الشَّاهِرَةُ أَوْ كَسَفِينَةِ نُوحٍ(ع) الَّتِي نَزَلَهَا الْمُؤْمِنُونَ وَ نَجَا فِيهَا الْمُسْلِمُونَ كَتَبْتُ إِلَيْكَ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ عِنْدَ اخْتِلافِنَا فِي الْقَدَرِ وَ حَيْرَتِنَا فِي الِاسْتِطَاعَةِ فَأَخْبِرْنَا بِالَّذِي عَلَيْهِ رَأْيُكَ وَ رَأْيُ آبَائِكَ(ع) فَإِنَّ مِنْ عِلْمِ اللَّهِ عِلْمَكُمْ وَ أَنْتُمْ شُهَدَاءُ عَلَى النَّاسِ وَ اللَّهُ الشَّاهِدُ عَلَيْكُمْ: ﴿ذُرِّيَّةً بَعْضُهَا مِنْ بَعْضٍ وَاللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ[۶۸] فَأَجَابَهُ الْحَسَنُ(ع) ﴿بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ وَصَلَ إِلَيَّ كِتَابُكَ وَ لَوْ لَا مَا ذَكَرْتَهُ مِنْ حَيْرَتِكَ وَ حَيْرَةِ مَنْ مَضَى قَبْلَكَ إِذاً مَا أَخْبَرْتُكَ أَمَّا بَعْدُ فَمَنْ لَمْ يُؤْمِنْ بِالْقَدَرِ خَيْرِهِ وَ شَرِّهِ أَنَّ اللَّهَ يَعْلَمُهُ فَقَدْ كَفَرَ وَ مَنْ أَحَالَ الْمَعَاصِيَ عَلَى اللَّهِ فَقَدْ فَجَرَ إِنَّ اللَّهَ لَمْ يُطَعْ مُكْرِهاً وَ لَمْ يُعْصَ مَغْلُوباً وَ لَمْ يُهْمِلِ الْعِبَادَ سُدًى مِنَ الْمَمْلَكَةِ بَلْ هُوَ الْمَالِكُ لِمَا مَلَّكَهُمْ وَ الْقَادِرُ عَلَى مَا عَلَيْهِ أَقْدَرَهُمْ بَلْ أَمَرَهُمْ تَخْيِيراً وَ نَهَاهُمْ تَحْذِيراً فَإِنِ ائْتَمَرُوا بِالطَّاعَةِ لَمْ يَجِدُوا عَنْهَا صَادّاً وَ إِنِ انْتَهَوْا إِلَى مَعْصِيَةٍ فَشَاءَ أَنْ يَمُنَّ عَلَيْهِمْ بِأَنْ يَحُولَ بَيْنَهُمْ وَ بَيْنَهَا فَعَلَ وَ إِنْ لَمْ يَفْعَلْ فَلَيْسَ هُوَ الَّذِي حَمَلَهُمْ عَلَيْهَا جَبْراً وَ لَا أُلْزِمُوهَا كَرْهاً بَلْ مَنَّ عَلَيْهِمْ بِأَنْ بَصَّرَهُمْ وَ عَرَّفَهُمْ وَ حَذَّرَهُمْ وَ أَمَرَهُمْ وَ نَهَاهُمْ لَا جَبْلًا لَهُمْ عَلَى مَا أَمَرَهُمْ بِهِ فَيَكُونُوا كَالْمَلَائِكَةِ وَ لَا جَبْراً لَهُمْ عَلَى مَا نَهَاهُمْ عَنْهُ وَ لِلَّهِ ﴿الْحُجَّةُ الْبَالِغَةُ فَلَوْ شَاءَ لَهَدَاكُمْ أَجْمَعِينَ[۶۹]، ﴿وَالسَّلَامُ عَلَى مَنِ اتَّبَعَ الْهُدَى[۷۰]»[۷۱].
  8. واکنش در مقابل شهادت امام حسین(ع):
    1. قيل للحسن البصري: يا أبا سعد! قُتل الحسين بن علي(ع). فبكی حتی اختلج جبناه ثم قال: واويلاه! قُتل ابن دعيها ابن نبيها[۷۲].
    2. حدثنا محمد بن معاویة، عن سفیان، عن أبی موسی قال: سمعت الحسن البصری قال: أصیب مع الحسین ستة عشر رجلا من أهل بیته، ما علی وجه الأرض یومئذ أهل بیت لهم شبیهون[۷۳].[۷۴]

نشانه‌های تقیه

امارات و قرائن متعددی گواهی می‌دهند که حسن بصری در نقل روایت از امام علی(ع) و بیان حقایق، تقیه می‌کرده است:

  1. «وَ كَانَ الْحَسَنُ إِذَا أَرَادَ أَنْ يُحَدِّثَ فِي زَمَنِ بَنِي أُمَيَّةَ- عَنْ عَلِيٍّ(ع) قَالَ قَالَ أَبُو زَيْنَبَ»[۷۵].
  2. "عن يونس بن عبيد، قال: سألت الحسن، قلت: يا أبا سعيد! إنك تقول: قال رسول الله(ص) و إنك لم تدركه؟ قال: يا ابن أخي! لقد سألتني عن شيء ما سألني عنه أحد قبلك، و لو لا منزلتك مني ما أخبرتك، إني في زمان كما تري -و كان في عمل الحجاج- كل شيء سمعتني أقول: قال رسول الله(ص)، فهو عن علي بن أبي طالب، غير أني في زمان لا أستطيع أن أذكر عليا"[۷۶].
  3. و روي محرز بن هشام، عن إبراهيم بن سلمة، عن محمد بن عبيدالله قال: قال رجل للحسن ما لنا لانراك تثني علي علي و تفر منه؟ قال: كيف و سيف الحجاج يقطر دما إنه لأول من أسلم و حسبكم بذلك[۷۷].
  4. عن عنبسة النحوي: شهدت الحسن بن أبي الحسن و أتاه رجل من بني ناجيه فقال: يا أبا سعيد! بلغنا كأنك تقول لو كان علي يأكل من خشف المدينة لكان خيرا له مما صنع فقال الحسن: يا ابن أخي! كلمة باطل حقنت بها دما[۷۸].
  5. فقلت: يا أبا سعيد! فما هذا الذي يقال عنك أنك قلته في علي!؟ فقال: يا ابن أخي! أحقن دمي من هؤلاء الجبابرة، و لو لا ذلك لسال بي‌الخشيب[۷۹].
  6. حجاج بن یوسف ثقفی: يا حسن! إياك و السلطان أن تذكرهم إلا بخير! فإنهم ظل الله في الأرض من نصحهم اهتدي و من غشهم غوي[۸۰].
  7. «عُثْمَانُ الْأَعْشَى كَانَ يَرْوِي عَنِ الْحَسَنِ الْبَصْرِيِّ فَقَالَ لَهُ: يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ جَعَلَنِيَ اللَّهُ فِدَاكَ- إِنَّ الْحَسَنَ يُخْبِرُنَا أَنَّ هَذِهِ الْآيَةَ نَزَلَتْ بِسَبَبِ رَجُلٍ- وَ لَا يُخْبِرُنَا مَنِ الرَّجُلُ ﴿يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ[۸۱]. فَقَالَ: لَوْ أَرَادَ أَنْ يُخْبِرَ بِهِ لَأَخْبَرَ بِهِ، وَ لَكِنَّهُ يَخَافُ»[۸۲].[۸۳]

بررسی روایات دال بر انحراف حسن بصری

از بعضی روایات استفاده می‌شود حسن بصری از منحرفان از مسیر اهل بیت(ع) بوده است که به نقد و بررسی آنها می‌پردازیم:

۱. حدیث اسباغ الوضوء: ابن أبی الحدید در عنوان "في ذكر المنحرفین عن علي(ع)" نوشته است: وَ رَوَوْا عَنْهُ : أَنَّ عَلِيّاً عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ رَآهُ وَ هُوَ يَتَوَضَّأُ لِلصَّلاَةِ، وَ كَانَ ذَا وَسْوَسَةٍ، فَصَبَّ عَلَى أَعْضَائِهِ مَاءً كَثِيراً، فَقَالَ لَهُ: أَرَقْتَ مَاءً كَثِيراً يَا حَسَنُ . فَقَالَ لَهُ: مَا أَرَاقَ أَمِيرُ اَلْمُؤْمِنِينَ مِنْ دِمَاءِ اَلْمُسْلِمِينَ أَكْثَرُ. قَالَ: أَ وَ سَاءَكَ ذَلِكَ؟ قَالَ: نَعَمْ. قَالَ: فَلاَ زِلْتَ مَسُوءاً قَالَ: فَمَا زَالَ عَابِساً قَاطِباً مَهْمُوماً إِلَى أَنْ مَاتَ[۸۴]. مضمون روایت یاد شده، در دو منبع شیعی نیز آمده است که به نص عبارت آن دو اشاره می‌کنیم:

  1. الخرائج و الجرائح:«أَنَّ عَلِيّاً(ع)رَأَى الْحَسَنَ الْبَصْرِيَّ يَتَوَضَّأُ فِي سَاقِيَةٍ فَقَالَ أَسْبِغْ طَهُورَكَ يَا كفتي قَالَ لَقَدْ قَتَلْتَ بِالْأَمْسِ رِجَالًا كَانُوا يُسْبِغُونَ الْوُضُوءَ قَالَ وَ إِنَّكَ لَحَزِينٌ عَلَيْهِمْ قَالَ نَعَمْ قَالَ فَأَطَالَ اللَّهُ حُزْنَكَ قَالَ أَيُّوبُ السِّجِسْتَانِيُّ فَمَا رَأَيْنَا الْحَسَنَ قَطُّ إِلَّا حَزِيناً كَأَنَّهُ يَرْجِعُ عَنْ دَفْنِ حَمِيمٍ أَوْ كَأَنَّهُ خَرْبَنْدَجٌ[۸۵] ضَلَّ حِمَارُهُ. فَقُلْنَا لَهُ فِي ذَلِكَ فَقَالَ عَمِلَ فِيَّ دَعْوَةُ الرَّجُلِ الصَّالِحِ»[۸۶].
  2. الإحتجاج:«عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ: لَمَّا فَرَغَ عَلِيٌّ(ع) مِنْ قِتَالِ أَهْلِ الْبَصْرَةِ وَضَعَ قَتَباً عَلَى قَتَبٍ ثُمَّ صَعِدَ عَلَيْهِ فَخَطَبَ فَحَمِدَ اللَّهَ وَ أَثْنَى عَلَيْهِ فَقَالَ يَا أَهْلَ الْبَصْرَةِ يَا أَهْلَ الْمُؤْتَفِكَةِ يَا أَهْلَ الدَّاءِ الْعُضَالِ أَتْبَاعَ الْبَهِيمَةِ - يَا جُنْدَ الْمَرْأَةِ رَغَا فَأَجَبْتُمْ وَ عُقِرَ فَهَرَبْتُمْ مَاؤُكُمْ زُعَاقٌ وَ دِينُكُمْ نِفَاقٌ وَ أَخْلَاقُكُمْ دِقَاقٌ ثُمَّ نَزَلَ يَمْشِي بَعْدَ فَرَاغِهِ مِنْ خُطْبَتِهِ فَمَشَيْنَا مَعَهُ فَمَرَّ بِالْحَسَنِ الْبَصْرِيِّ وَ هُوَ يَتَوَضَّأُ فَقَالَ يَا حَسَنُ أَسْبِغِ الْوُضُوءَ فَقَالَ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ لَقَدْ قَتَلْتَ بِالْأَمْسِ أُنَاساً يَشْهَدُونَ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَحْدَهُ لَا شَرِيكَ لَهُ وَ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ يُصَلُّونَ الْخَمْسَ وَ يُسْبِغُونَ الْوُضُوءَ. فَقَالَ لَهُ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ(ع) فَقَدْ كَانَ مَا رَأَيْتَ فَمَا مَنَعَكَ أَنْ تُعِينَ عَلَيْنَا عَدُوَّنَا؟ فَقَالَ وَ اللَّهِ لَأَصْدُقَنَّكَ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ لَقَدْ خَرَجْتُ فِي أَوَّلِ يَوْمٍ فَاغْتَسَلْتُ وَ تَحَنَّطْتُ وَ صَبَبْتُ عَلَيَّ سِلَاحِي وَ أَنَا لَا أَشُكُّ فِي أَنَّ التَّخَلُّفَ عَنْ أُمِّ الْمُؤْمِنِينَ عَائِشَةَ هُوَ الْكُفْرُ فَلَمَّا انْتَهَيْتُ إِلَى مَوْضِعٍ مِنَ الْخُرَيْبَةِ نَادَانِي مُنَادٍ يَا حَسَنُ إِلَى أَيْنَ؟ ارْجِعْ فَإِنَّ الْقَاتِلَ وَ الْمَقْتُولَ فِي النَّارِ فَرَجَعْتُ ذَعِراً وَ جَلَسْتُ فِي بَيْتِي فَلَمَّا كَانَ فِي الْيَوْمِ الثَّانِي لَمْ أَشُكَّ أَنَّ التَّخَلُّفَ عَنْ أُمِّ الْمُؤْمِنِينَ عَائِشَةَ هُوَ الْكُفْرُ فَتَحَنَّطْتُ وَ صَبَبْتُ عَلَيَّ سِلَاحِي- وَ خَرَجْتُ أُرِيدُ الْقِتَالَ حَتَّى انْتَهَيْتُ إِلَى مَوْضِعٍ مِنَ الْخُرَيْبَةِ فَنَادَانِي مُنَادٍ مِنْ خَلْفِي يَا حَسَنُ إِلَى أَيْنَ؟ ارْجِعْ مَرَّةً بَعْدَ أُخْرَى فَإِنَّ الْقَاتِلَ وَ الْمَقْتُولَ فِي النَّارِ قَالَ عَلِيٌّ(ع) صَدَقَكَ أَ فَتَدْرِي مَنْ ذَلِكَ الْمُنَادِي؟ قَالَ لَا قَالَ(ع)ذَاكَ أَخُوكَ إِبْلِيسُ وَ صَدَقَكَ أَنَّ الْقَاتِلَ وَ الْمَقْتُولَ مِنْهُمْ فِي النَّارِ فَقَالَ الْحَسَنُ الْبَصْرِيُّ الْآنَ عَرَفْتُ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ أَنَّ الْقَوْمَ هَلْكَى»[۸۷]

نقد و بررسی:

  1. ابن أبی الحدید، روایت را با تعبیر روی که به ارسال و ضعف حدیث اشاره دارد، گزارش کرده است.
  2. ابن أبی الحدید پس از نقل حدیث، نوشته است: فأما أصحابنا فإنهم يدفعون ذلك عنه و ينكرونه و يقولون: إنه كان من محبي علي بن أبي طالب(ع) و المعظمين له[۸۸].
  3. این روایت در کتاب الإحتجاج و الخرائج نیز بی‌سند و به گونه مرسل گزارش شده است و حدیث مرسل، از احادیث ضعیف به شمار می‌آید و قابل استناد نیست.
  4. این حدیث به گونه مسند در الأمالی شیخ مفید گزارش شده و جمله‌ای که از بی‌ادبی و بی‌حرمتی حسن بصری به مقام شامخ امام علی(ع) حکایت داشته باشد، در آن وجود ندارد، بلکه در این نقل حسن بصری از آن حضرت موعظه درخواست کرده است: «أَخْبَرَنِي أَبُو نَصْرٍ مُحَمَّدُ بْنُ الْحُسَيْنِ الْبَصِيرُ الْمُقْرِي قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو الْحَسَنِ عَلِيُّ بْنُ الْحَسَنِ الصَّيْدَلَانِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو الْمِقْدَامِ أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ مَوْلَى بَنِي هَاشِمٍ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو نَصْرٍ الْمَخْزُومِيُّ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ أَبِي الْحَسَنِ الْبَصْرِيِّ قَالَ لَمَّا قَدِمَ عَلَيْنَا أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ(ع) الْبَصْرَةَ مَرَّ بِي وَ أَنَا أَتَوَضَّأُ فَقَالَ يَا غُلَامُ أَحْسِنْ وُضُوءَكَ يُحْسِنِ اللَّهُ إِلَيْكَ ثُمَّ جَازَنِي فَأَقْبَلْتُ أَقْفُو أَثَرَهُ فَحَانَتْ مِنِّي الْتِفَاتُهُ فَنَظَرَ إِلَيَّ فَقَالَ يَا غُلَامُ أَ لَكَ إِلَيَّ حَاجَةٌ قُلْتُ نَعَمْ عَلِّمْنِي كَلَاماً يَنْفَعُنِيَ اللَّهُ بِهِ فَقَالَ يَا غُلَامُ مَنْ صَدَقَ اللَّهَ نَجَا وَ مَنْ أَشْفَقَ عَلَى دِينِهِ سَلِمَ مِنَ الرَّدَى وَ مَنْ زَهِدَ فِي الدُّنْيَا قَرَّتْ عَيْنُهُ بِمَا يَرَى مِنْ ثَوَابِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ- أَ لَا أَزِيدُكَ يَا غُلَامُ قُلْتُ بَلَى يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ قَالَ ثَلَاثُ خِصَالٍ مَنْ كُنَّ فِيهِ- سَلِمَتْ لَهُ الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةُ مَنْ أَمَرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ ائْتَمَرَ بِهِ وَ نَهَى عَنِ الْمُنْكَرِ وَ انْتَهَى عَنْهُ وَ حَافَظَ عَلَى حُدُودِ اللَّهِ- يَا غُلَامُ أَ يَسُرُّكَ أَنْ تَلْقَى اللَّهَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَ هُوَ عَنْكَ رَاضٍ قُلْتُ نَعَمْ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ قَالَ كُنْ فِي الدُّنْيَا زَاهِداً وَ فِي الْآخِرَةِ رَاغِباً وَ عَلَيْكَ بِالصِّدْقِ فِي جَمِيعِ أُمُورِكَ فَإِنَّ اللَّهَ تَعَبَّدَكَ (أی تدعوک) وَ جَمِيعَ خَلْقِهِ بِالصِّدْقِ»[۸۹].
  5. قضیه حسن بصری و امام علی(ع) پس از جنگ جمل رخ داده[۹۰] که در سال ۳۶ هجری قمری واقع شده و حسن بصری در آن هنگام نوجوانی ۱۵ یا ۱۶ ساله است؛ زیرا وی در سال ۲۱ هجری قمری به دنیا آمده است؛ چگونه تصور شود که امام(ع) به نوجوانی با عبارت کفتی [۹۱] که به معنی شیطان [۹۲] است، خطاب کند؟ به نقل شیخ مفید، امام(ع) او را با عبارت یا غلام خطاب کرده و فرموده «يَا غُلَامُ[۹۳] أَحْسِنْ وُضُوءَكَ يُحْسِنِ اللَّهُ إِلَيْكَ».

از اینجا جواب این اشکال که چرا حسن بصری در جنگ جمل حضور نداشته و آن را یک دلیل بر انحراف وی از امام علی(ع) و شیعه نبودنش قرار دادند روشن می‌شود؛ زیرا از جوانی ۱۶ ساله انتظار نمی‌رود در جنگ شرکت کند، تا عدم حضورش را دلیل بر انحراف او به شمار آورد، از این رو قاضی نورالله شوشتری می‌نویسد: و لم یثبت صحة ما نقله الطبرسی فی الإحتجاج، من أن أمیرالمؤمنین(ع) لما رجع من قتال أهل الجمل إلی البصرة قال للحسن: و لما ذا أنت لم تخرج لنصرة أعدائنا فی هذا الحرب؟! فقال: لأنی سمعت المنادی یقول: القاتل و المقتول کلیهما فی النار فقال علی(ع): کان ذلک المنادی أخاک ابلیس و صدق فیها، فإن القاتل و المقتول من جند عایشة فی النار، فقال: الحسن: و أنا الآن علمت یا أمیرالمؤمنین بأنهم الهالکون هذا[۹۴].

  1. مراد از ایوب السجستانی در نقل الخرائج[۹۵]، ایوب بن أبی تمیمة السجستانی است که در سال ۶۶ یا ۶۸ هجری قمری[۹۶]؛ یعنی ۲۶ یا ۲۸ سال پس از شهادت امام علی(ع) به دنیا آمده است، درحالی که قضیه حسن بصری با امام علی(ع) پس از جنگ جمل و در سال ۳۶ هجری قمری یعنی حدود ۳۰ سال پیش از آنکه ایوب السجستانی به دنیا بیاید، رخ داده است.

۲. حدیث أکل الحشف : ابن أبی الحدید: رَوَى عَنْهُ حَمَّادُ بْنُ سَلَمَةَ أَنَّهُ قَالَ: لَوْ كانَ عَلِيُّ يَأْكُلُ الْحَشَفِ بِالْمَدِينَةِ ، لَكَانَ خَيْراً لَهُ مِمَّا دَخَلَ فِيهِ[۹۷].

نقد و بررسی:

  1. ابن أبی الحدید مانند روایت قبل، این روایت را با تعبیر روی که اشاره به ارسال و ضعف حدیث دارد گزارش کرده است.
  2. ابن أبی الحدید مانند حدیث پیشین، پس از نقل این حدیث چنین نوشته است: فأما أصحابنا فإنهم يدفعون ذلك عنه و ينكرونه و يقولون: إنه كان من محبي علي بن أبي طالب(ع) و المعظمين له[۹۸].
  3. این کلام از سر خیرخواهی بوده؛ نه توهین و جسارت به مقام امام علی(ع). دکتر شهابی نوشته که: این کلام، صریح در بدگویی نیست، بلکه می‌تواند از روی دلسوزی و غمخواری باشد؛ یعنی اگر علی(ع) برای دنیا کار می‌کرد و برای خود چیزی می‌خواست، نه برای خدا و امت، گوشه‌گیری می‌کرد و در این کار وارد نمی‌شد و بی‌گمان، آسوده‌تر و راحت‌تر و بهتر بود؛ لکن چون برای خدا بوده، در این کار داخل شده و ناراحتی خود را به چیزی نگرفته است[۹۹]. سید مرتضی: روي أبو عبيدة قال دخل عمرو بن عبيد علي سليمان بن علي بن عبدالله بن العباس بالبصرة فقال له سليمان: أخبرني عن صاحبك يعني الحسن يزعم أن عليا(ع) قال: إني وددت أني كنت آكل الحشف بالمدينة و لم أشهد مشهدي هذا يعني يوم صفين فقال له عمرو بن عبيد: لم يقل هذا لأنه ظن أن أميرالمؤمنين شك ولكنه يقول: ود أنه كان يأكل الحشف بالمدينة و لم تكن هذه الفتنة[۱۰۰].
  4. می‌شود از روی تقیه این سخن را گفته باشد. وروي أن رجلا جاء إلي الحسن البصري (ر ح) فقال له: يا أبا سعيد! بلغنا إنك تقول: لو كان علي يأكل من خشف المدينة لكان خيرا مما صنع فقال: يابن أخي باطل إنما حقنت بها دما[۱۰۱].

۳. حدیث لا أبا لك: قال المبرد: وكان ينكر الحكومة و لا يري رأي الخوارج. و قال مخاطبا لعلي(ع): لم تحكم والحق معك؟ ألا تمضي قدما -لا أبا لك- و الحق معك[۱۰۲].

نقد و بررسی:

ظاهر عبارت، بر نفرین دلالت دارد؛ لکن معنای مجازی مراد است و در جایی به کار می‌رود که بخواهند شخصی را به کاری ترغیب و تحریک کنند.

ابن حجر: و قوله لا أبا لک بفتح الهمزة و الموحدة و ظاهره الدعاء علیه لکنه علی مجازه لا علی حقیقته و هو بغیر تنوین لأنه صار شبیها بالمضاف و إلا فالأصل لا أبا لک[۱۰۳].

نووی: قال صاحب التحریر هذه کلمة تذکرها العرب للحث علی الشیء و معناها أن الإنسان إذا کان له أب و حزنه أمر و وقع فی شدة عاونه أبوه و رفع عنه بعض الکل فلا یحتاج من الجد و الإهتمام إلی ما یحتاج إلیه حالة الإنفراد و عدم الأب المعاون فإذا قیل لا أبا لک فمعناه جد فی هذا الأمر و شمر و تأهب تأهب من لیس له معاون[۱۰۴].

عینی: لا أبا لک بفتح الهمزة جوزوا هذا الترکیب تشبیها له بالمضاف و إلا فالقیاس لا أب لک و هذا إنما یستعمل دعامة للکلام و لا یراد به الدعاء علیه حقیقة و قیل هی کلمة تقال عند الحث علی الشیء و الأصل فیه أن الإنسان إذا وقع فی شدة عاونه أبوه فإذا قیل لا أبا لک فمعناه لیس لک أب جد فی الأمر جد من لیس له معاون ثم أطلق فی الإستعمال فی موضع استبعاد ما یصدر من المخاطب من قول أو فعل[۱۰۵].

۴. کتمان حدیث غدیر:

بر پایه بعضی روایات، حسن بصری حدیث غدیر را کتمان کرده و در پاسخ این سؤال که شأن نزول آیه ﴿يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ[۱۰۶] چیست، طفره رفته و حقیقت را بازگو نکرده است.

تفسیر العیاشی: عن زیاد بن المنذر أبی الجارود صاحب الدمدمة الجارودیة[۱۰۷] قال: کنت عند أبی جعفر محمد بن علی(ع) بالأبطح و هو یحدث الناس، فقام إلیه رجل من أهل البصرة یقال له عثمان الأعشی[۱۰۸]، کان یروی عن الحسن البصری، فقال یا ابن رسول الله! جعلت فداک! إن الحسن البصری یحدثنا حدیثا یزعم أن هذه الآیة نزلت فی رجل و لا یخبرنا من الرجل ﴿يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ[۱۰۹] تفسیرها: أ تخشی الناس فالله یعصمک من الناس فقال أبو جعفر(ع): ما له لأقضی الله دینه یعنی صلاته، أما أن لو شاء أن یخبر به أخبر به[۱۱۰].

شرح الأخبار: أبو الجارود -زياد بن المنذر- قال: كنت عند أبي جعفر محمد بن علي(ع) و عنده جماعة فقال أحدهم: يابن رسول الله! حدثنا حسن البصري حديثا ابتدأه ثم قطعه، فسألناه تمامه، فجعل يروغ لنا عن ذلك قال: و ما حدثك به؟ قال: قال رسول الله(ص): إن الله حملني رسالة، فضاق بها صدري و خفت أن يكذبني الناس، فتواعدني أم لم أبلغها أن يعذبني، ثم قطع الحديث -يعني الحسن البصري- فسألناه تمامه فجعل يروغ لنا و لم يخبرنا به فقال أبو جعفر(ع): ما لحسن؟ قاتل الله حسنا، أما و الله لو شاء أن يخبركم لأخبركم؛ لكني أنا أخبركم...[۱۱۱].

شواهد التنزیل: «أَخْبَرَنَا عَمْرُو بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ الْعَدْلُ بِقِرَاءَتِي عَلَيْهِ مِنْ أَصْلِ سَمَاعِ نُسْخَتِهِ، قَالَ: أَخْبَرَنَا زَاهِرُ بْنُ أَحْمَدَ (من أصل سماع شیخه زاهد بن أحمد خ ل) قَالَ: أَخْبَرَنَا أَبُو بَكْرٍ مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى الصَّوْلِيُّ قَالَ: حَدَّثَنَا الْمُغِيرَةُ بْنُ مُحَمَّدٍ، قَالَ: حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ سُلَيْمَانَ النَّوْفَلِيُّ قَالَ: حَدَّثَنِي أَبِي قَالَ: سَمِعْتُ زِيَادَ بْنَ الْمُنْذِرِ يَقُولُ كُنْتُ عِنْدَ أَبِي جَعْفَرٍ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ وَ هُوَ يُحَدِّثُ النَّاسَ- إِذْ قَامَ إِلَيْهِ رَجُلٌ مِنْ أَهْلِ الْبَصْرَةِ يُقَالُ لَهُ: عُثْمَانُ الْأَعْشَى كَانَ يَرْوِي عَنِ الْحَسَنِ الْبَصْرِيِّ فَقَالَ لَهُ: يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ جَعَلَنِيَ اللَّهُ فِدَاكَ- إِنَّ الْحَسَنَ يُخْبِرُنَا أَنَّ هَذِهِ الْآيَةَ نَزَلَتْ بِسَبَبِ رَجُلٍ- وَ لَا يُخْبِرُنَا مَنِ الرَّجُلُ ﴿يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ[۱۱۲] فَقَالَ: لَوْ أَرَادَ أَنْ يُخْبِرَ بِهِ لَأَخْبَرَ بِهِ، وَ لَكِنَّهُ يَخَافُ... قَالَ زِيَادٌ: فَقَالَ عُثْمَانُ: مَا انْصَرَفْتُ إِلَى بَلَدِي بِشَيْءٍ أَحَبَّ إِلَيَّ مِنْ هَذَا الْحَدِيثِ»[۱۱۳]. دعائم الإسلام: «أَنَّ رَجُلًا قَالَ لَهُ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ إِنَّ الْحَسَنَ الْبَصْرِيَّ حَدَّثَنَا أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صقَالَ إِنَّ اللَّهَ أَرْسَلَنِي بِرِسَالَةٍ فَضَاقَ بِهَا صَدْرِي وَ خَشِيتُ أَنْ يُكَذِّبَنِي النَّاسُ فَتَوَاعَدَنِي إِنْ لَمْ أُبَلِّغْهَا أَنْ يُعَذِّبَنِي قَالَ لَهُ أَبُو جَعْفَرٍ فَهَلْ حَدَّثَكُمْ بِالرِّسَالَةِ قَالَ لَا قَالَ أَمَا وَ اللَّهِ إِنَّهُ لَيَعْلَمُ مَا هِيَ وَ لَكِنَّهُ كَتَمَهَا مُتَعَمِّداً...»[۱۱۴].

نقد و بررسی:

  1. طبق نقل شواهد التنزیل که حدیث را مسند گزارش کرده؛ بر خلاف کتب دیگر که حدیث را به گونه مرسل روایت کردند، امام باقر(ع) علت عدم اخبار حسن بصری از شأن نزول آیه ابلغ را خوف از حاکمان زمانش دانسته و در واقع می‌خواهد بگوید که وی تقیه کرده است.
  2. کتمان حق به طور مطلق حرام و مذموم نیست؛ زیرا در مواردی کتمان حق جایز است؛ در جایی که خطر جانی و مالی کسی را تهدید کند و از روی تقیه می‌تواند کتمان حق کند، بنابراین مقصود امام(ع) از جمله ولکنه کتمها متعمدا که در نقل دعائم الإسلام آمده است، به قرینه روایت شواهد التنزیل: ولکنه یخاف، این است که وی از روی خوف، کتمان حق کرده و رخداد غدیر را بازگو نکرده است، بنابراین جمله ولکنه کتمها متعمدا بیان دیگری از لو أراد أن یخبر به لأخبر به، ولکنه یخاف است.[۱۱۵]

جایگاه حدیثی راوی

نظر رجالیان شیعه درباره جایگاه حدیثی حسن بصری یکسان نیست، بلکه دیدگاه‌های متفاوتی دارند که در ادامه به نقل و بررسی آنها می‌پردازیم.

رجالیان شیعه:

مجلسی اول: و الذي يظهر من كتاب سليم بن قيس الهلالي[۱۱۶] أنه كان جليل القدر عظيم الشأن، و كان يتقي من زياد ابن أبيه و ابنه عبيدالله و الحجاج، بأمر مولانا أميرالمؤمنين(ع)[۱۱۷].

کاظمی در رد دیدگاه مجلسی: و الذي تقدم في تعداد الزهاد عن الكسي أن الحسن كان يلقي الناس بما يهوون و يتصنع للرياسة و كان رئيس القدرية، و هذا طعن فيه يعارض ما نقله عن كتاب سليم من عظم الشأن، و ما ذكره من أنه كان يتقي، ينافيه أنه كان يتصنع للرياسة، و أنه كان رئيس القدرية[۱۱۸].

ابو علی حائری: ذمه من طرقنا متواتر[۱۱۹].

علامه مامقانی: و لكن الذي يظهر مما روي صحيحا، عن أبان بن أبي عياش أن حسنا تاب في آخر أمره و في ذلك حكومة علي جميع ما ورد في طرقنا و غير طرقنا من ذم الرجل؛ لأنه نص في توبته في آخر أمره، و ندمه، و كونه من شيعة علي(ع) المفرطين. إلا أن الإشكال في ناقل ذلك، و هو أبان بن أبي عياش كما تقدم في ترجمته، و نحن و إن لم نطمئن بذلك الكلام، إلا أنا لم نقف علي ما يدرجه في الثقات، بل و لا الحسان، لقوة احتمال كون إظهاره التوبة و التلهف و الندم من باب ما ذكروه عنه، من أنه كان يلقي الناس بما يهوون، و أنه لا يعتقد مذهبا يدوم عليه، فإن هذا أحد وجوه الجمع بين ما تقدم في ذمه، و ما نقله سليم عنه من ندمه، و لا حكومة علي هذا الحديث التوبة، علي ما تسالم عليه أصحابنا من ذمه و علي كل حال؛ فلا يمكن رفع اليد به عن الأخبار الكثيرة الواردة في ذمه، و الله العالم بالحقائق[۱۲۰].

شیخ محیی الدین مامقانی: اتفق أصحابنا الإمامية من الفقهاء و أرباب الجرح و التعديل علي ضعفه و انحرافه، و اتفق أرباب الجرح و التعديل من العامه علي أنه مدلس، أو أنه يرسل كثيرا، و ما أرسل فليس بحجة، هذا؛ ثم بعد البحث و التنقيب عن سيرة الرجل و عقيدته من أقواله و أفعاله الكاشفة عن سريرته، نري أنه تارة يمدح أميرالمؤمنين(ع) بما هو أهله و أخري يجابهه بما لا يجابه به مثله، مثل قوله: ألا تمضي قدما لا أبا لك... أو قوله: ما أراق أميرالمؤمنين من دماء المسلمين أكثر... و من الذي يدل علي انحرافه قول الصادق(ع): لأبي حنيفة أصحاب و هذا الحسن البصري له أصحاب...، و يظهر من هذا أنه كان له أصحاب و أتباع يتبعونه و يقتدون به، بحيث جعله(ع) قرين أبي حنيفة، و أنه بمعزل عن أهل البيت(ع)، و تتضح صحة رواية الكشي التي أشرنا إليها من أن الحسن كان يلقي أهل كل فرقة بما يهوون، و يتصنع للرئاسة، و كان رئيس القدرية... فمن هذا كله يعلم أن الرجل كان طالب رئاسة و سمعة، و كان منحرفا عن أهل البيت(ع)، فالقول بأن الرجل ضعيف أقل ما يقال فيه، و من هنا اتفق أصحابنا علي تضعيفه[۱۲۱].

علیاری: علي أن ذمه من طرقنا متواتر و هو عند الشيعة غير مرضي لورود مطاعن شديدة فيه عن أهل البيت(ع) و عدم حضوره مع بلوغ عمره نحوا من تسعين سنة وقعة الطف، و نصرة الحسين المظلوم(ع)، من غير عذر[۱۲۲].

علامه شوشتری: و الرجل کما رأیت مختلف فیه، إلا أن الأحسن حسنه و تقواه و تقیته[۱۲۳].

نمازی: و بالجملة کان منحرفا عن أهل البیت(ع) مذموما عندهم، و کان مخلطا فی عقائده[۱۲۴].

نقد و بررسی:

مهم‌ترین دلیل تضعیف حسن بصری استناد به روایات کتمان غدیر، لا أبا لک، أکل الحشف و اسباغ الوضوء بوده است که در بحث مذهب راوی بررسی و نتیجه این شد که هیچ کدام از آنها بر انحراف فکری حسن بصری و ضعف ایشان دلالت ندارد، از این رو دیدگاه علامه شوشتری مبنی بر حسن حال وی تقویت می‌شود.

سید مرتضی درباره احادیث حسن بصری نوشته است: و كان الحسن بارع الفصاحة بليغ المواعظ كثير العلم و جميع كلامه من الوعظ و ذم الدنيا أو جله مأخوذ لفظا و معني أو معني دون لفظ من كلام أميرالمؤمنين علي بن أبي طالب(ع) فهو في ذلك القدوة و الغاية فمن ذلك قوله(ع): شيئان أحدهما مأخوذ من الآخر أحدهما أكثر شيء في الدنيا و الآخر أقل شيء في الدنيا العبر و الإعتبار... و قوله(ع): مثل الدنيا و الآخرة مثل المشرق و المغرب متي ازددت من أحدهما قربا ازددت من الآخر بعدا و قوله: شتان بين عملين عمل تذهب لذته و تبقي تبعته و عمل تذهب مؤنته و يبقي أجره و قوله في وصف الدنيا: ما أصف من دار أولها عناء و آخرها فناء في حلالها حساب و في حرامها عقاب من صح فيها أمن و من قرط فيها ندم و من استغن فتن و من افتقر حزن... و من قول له في كلام: يا أيها الذام للدنيا و المغتر بغرورها متي استذمت إليك بل متي غرتك أبمضاجع آبائك من الثري أم بمنازل أمهاتك من البلاكم مرضت بكفيك و كم عالجت بيديك تبتغي لهم الشفاء و تستوصف لهم الأطباء مثلت لك بهم الدنيا نفسك و بمصرعهم مصرعك[۱۲۵].

مزی از رجالیان بزرگ سنی به گزارش از عوام بن حوشب درباره حسن بصری نوشته است: و كان إذا ذكر عند أبي جعفر محمد بن علي بن الحسين قال: ذاك الذي يشبه كلامه كلام الأنبياء[۱۲۶] که اگر نسبت این جمله ذاک الذی یشبه کلامه کلام الأنبیاء به امام باقر(ع) درست باشد، از آن روست که حسن بصری بر اثر تقیه آنچه از امام علی(ع) نقل میکرده، به رسول خدا(ص) نسبت می‌داده -چنانکه گذشت- یا از آن جهت بوده که بیشتر مواعظ و سخنان اخلاقی و حکیمانه حسن بصری برگرفته از امام علی(ع) هستند که از روی تقیه از آن حضرت نام نمی‌برده است، چنانکه سید مرتضی به آن اشاره کرده است.

حسن بصری از نگاه رجالیان سنی:

مشهور رجالیان سنی به ستایش حسن بصری پرداختند و بعضی هم او را به ارسال و تدلیس در روایت متهم کردند:

عجلی: تابعی ثقة رجل صالح صاحب سنة [۱۲۷]. من الثانیة وطال عمره إلی أن عاصر الثالثة.

ذهبی: کان ثقة فی نفسه، حجة رأسا فی العلم و العمل، عظیم القدر[۱۲۸]؛ کان کبیر الشأن، رفیع الذکر، رأسا فی العلم و العمل[۱۲۹].

ابن حجر: ثقة فقیه فاضل مشهور و کان یرسل کثیرا و یدلس[۱۳۰].

ابن سعد: کان الحسن جامعا عالما رفیعا فقیها حجة مأمونا عابدا ناسکا کثیر العلم فصیحا جمیلا و سیما[۱۳۱].[۱۳۲]

منابع

پانویس

  1. ر.ک: أ. منابع شیعی: رجال الکشی (إختیار معرفة الرجال)، ص۹۷، ش۱۵۴؛ الإکمال فی أسماء الرجال، ص۱۸۴؛ منهج المقال، ج۲، ص۳۹۶، ش۶۸۱؛ نقد الرجال، ج۱، ص۲۵۲، ش۶۲۱؛ مجمع الرجال، ج۲، ص۹۹؛ ج۳، ص۶۴؛ منتهی المقال، ج۲، ص۳۶۴، ش۷۰۸؛ عدة الرجال، ج۲، ص۲۹؛ تکملة الرجال، ج۱، ص۳۷۸؛ بهجة الآمال، ج۳، ص۶۷، تنقیح المقال، ج۱۹، ص۷، ش۵۰۲۲؛ الإفصاح، ج۱، ص۳۴۳، ش۳۰۱؛ إکلیل المنهج، ص۵۶۷، ش۱۶۷؛ معجم رجال الحدیث، ج۵، ص۲۵۶، ش۲۶۷۲؛ مستدرکات علم رجال الحدیث، ج۲، ص۳۵۷، ش۳۴۰۲، ج۳، ص۷۰، ش۴۰۸۷؛ قاموس الرجال، ج۳، ص۱۹۷، ش۱۸۵۵؛ الکنی و الألقاب، ج۲، ص۸۴؛ تهذیب المقال، ج۲، ص۳۶۴؛ الموسوعة الرجالیه، ج۶، ص۳۳. ب. منابع سنّی: الفهرست (ابن ندیم)، ص۲۰۲؛ الطبقات الکبری، ج۷، ص۱۵۶؛ تاریخ ابن معین (الدوری)، ج۲، ص۱۴۰، (ش ۳۸۰۹-۳۸۱۰) و ۲۶۷، (ش ۴۷۲۲)؛ تاریخ خلیفة بن خیاط، ص۱۰۷ و ۲۶۷؛ التاریخ الصغیر، ج۱، ص۲۸۰؛ التاریخ الکبیر، ج۲، ص۲۸۹، ش۲۵۰۳؛ معرفة الثقات، ج۱، ص۲۹۳، ش۲۹۱؛ الجرح و التعدیل، ج۳، ص۴۰، ش۱۷۷؛ التعدیل و التجریح، ج۱، ص۴۸۴، ش۲۳۳؛ إکمال الکمال، ج۱، ص۳۱۸؛ تهذیب الکمال، ج۶، ص۹۵، ش۱۲۱۶؛ الکاشف، ج۱، ص۲۳۲، ش۱۰۲۲؛ تقریب التهذیب، ج۱، ص٢٠٢، ش۱۲۳۱؛ تذکرة الحفاظ، ج۱، ص۷۱، ش۶۶؛ سیر أعلام النبلاء، ج۴، ص۵۶۳، ش۲۲۳؛ میزان الإعتدال، ج۱، ص۵۲۷، ش۱۹۶۸؛ لسان المیزان، ج۷، ص۱۹۷، ش۲۶۵۳؛ طبقات المدلسین، ص۲۹، ش۴۰؛ التبیین لأسماء المدلسین، ص۲۰، ش۱۲؛ تهذیب التهذیب، ج۲، ص۲۳۱، ش۴۸۸؛ الکامل فی التاریخ، ج۵، ص۱۵۵؛ وفیات الأعیان، ج۲، ص۶۹، ش۱۵۶؛ تاریخ الإسلام، ج۷، ص۴۸؛ الوافی بالوفیات، ج۱۲، ص۱۹۰، ش۳؛ مروج الذهب، ج۳، ص۲۰۳؛ البدایة و النهایه، ج۹، ص۲۹۵؛ الأعلام، ج۲، ص۲۲۶.
  2. و کسانی که چون (کار) ناشایسته‌ای می‌کنند یا به خویش ستم روا می‌دارند خداوند را به یاد می‌آورند و از گناهان خود آمرزش می‌خواهند- و چه کس جز خداوند گناهان را می‌آمرزد؟- و (آن کسان که) بر آنچه کرده‌اند دانسته پافشاری نمی‌کنند سوره آل عمران، آیه ۱۳۵.
  3. و کسانی که چون (کار) ناشایسته‌ای می‌کنند یا به خویش ستم روا می‌دارند خداوند را به یاد می‌آورند و از گناهان خود آمرزش می‌خواهند- و چه کس جز خداوند گناهان را می‌آمرزد؟- و (آن کسان که) بر آنچه کرده‌اند دانسته پافشاری نمی‌کنند سوره آل عمران، آیه ۱۳۵.
  4. و کسانی که چون (کار) ناشایسته‌ای می‌کنند یا به خویش ستم روا می‌دارند خداوند را به یاد می‌آورند و از گناهان خود آمرزش می‌خواهند- و چه کس جز خداوند گناهان را می‌آمرزد؟- و (آن کسان که) بر آنچه کرده‌اند دانسته پافشاری نمی‌کنند سوره آل عمران، آیه ۱۳۵.
  5. و کسانی که چون (کار) ناشایسته‌ای می‌کنند یا به خویش ستم روا می‌دارند خداوند را به یاد می‌آورند و از گناهان خود آمرزش می‌خواهند- و چه کس جز خداوند گناهان را می‌آمرزد؟- و (آن کسان که) بر آنچه کرده‌اند دانسته پافشاری نمی‌کنند سوره آل عمران، آیه ۱۳۵.
  6. پاداش اینان آمرزش پروردگارشان و بوستان‌هایی است که از بن آن جویباران روان است؛ در آنها جاودانند و پاداش اهل کردار، نیکوست سوره آل عمران، آیه ۱۳۶.
  7. تفسیر کنز الدقائق، ص۲۲۵-۲۲۸ به گزارش از الأمالی (صدوق)، ص۴۲-۴۴، ح۳.
  8. جوادی آملی، عبدالله، رجال تفسیری ج۶، ص۳۰۶-۳۰۷.
  9. کنیه راوی را ابو محمد و ابو علی نیز گفته‌اند.
  10. الأمالی (صدوق)، ص۴۲، ح۳؛ معانی الأخبار، ص۱۲۱، ح۲؛ تحف العقول، ص۲۳۱.
  11. لسان المیزان، ج۷، ص۱۹۷، ش۲۶۵۳؛ الوافی بالوفیات، ج۱۲، ص۱۹۰، ش۳؛ الأعلام، ج۲، ص۲۲۶.
  12. المحاسن، ج۱، ص۹، ح۲۷؛ بصائر الدرجات، ص۲۹، ح۱؛ الکافی، ج۵، ص۴۲۱، ح۳؛ و....
  13. رجال الکشی (إختیار معرفة الرجال)، ص۹۷، ش۱۵۴.
  14. ر.ک: المحاسن، ج۱، ص۹، ح۲۷؛، الکافی، ج۵، ص۱۱۳، ح۲؛ من لا یحضره الفقیه، ج۳، ص۱۵۹، ح۳۵۸۳؛ الإستبصار، ج۳، ص۶۴، ح۲۱۱؛ تهذیب الأحکام، ج۶، ص۳۶۳، ح۱۰۴۰؛ الأمالی (صدوق)، ص۶۰۳، ح۲؛ الخصال، ج۱، ص۲۹، ح۱۰۲؛ تحف العقول، ص۲۳۱؛ الإحتجاج، ج۲، ص۳۲۷.
  15. ر.ک: المعجم الأوسط، ج۸، ص۲۹۷؛ سنن ابن ماجه، ج۱، ص۸۹، ح۲۴۳؛ سنن الترمذی، ج۳، ص۱۹۶، ش۱۹۳۳، ج۴، ص۴۶، ش۲۵۵۷؛ ج۵، ص۱۸۲، ش۳۵۵۰؛ سنن النسائی، ج۷، ص۱۲.
  16. الفهرست (ابن الندیم)، ص۲۰۲: و للحسن من الکتب، کتاب التفسیر للقرآن، رواه عنه جماع.
  17. الفهرست (ابن الندیم)، ص۲۰۲: کتاب إلی عبد الملک بن مروان فی الرد علی القدریة.
  18. رجال النجاشی، ص۳۰۷، ش۸۴۰: صنف مائة و ثمانین کتابا وقع إلینا منها:...، کتاب الرد علی الحسن البصری فی التفضیل.
  19. الأنساب (سمعانی)، ج۴، ص۱۲۸.
  20. از جمله مواعظ ایشان: أ. عش ما شئت فإنک میت؛ و اجمع ما شئت فإنک تارکه؛ و أحب من شئت فإنک مفارقه؛ و اعمل ما شئت فإنک ملاقیه. (معدن الجواهر، ص۴۴). ب. المؤمن یصبح حزینا و یمسی حزینا، و لا یسعه إلا ذلک لأنه بین مخافتین: بین ذنب قد مضی لا یدری ما الله یصنع فیه، و بین أجل قد بقی لا یدری ما یصیبه فیه من المهالک. (التذکرة الحمدونیه (ابن حمدون)، ج۱، ص۱۶۰).
  21. جوادی آملی، عبدالله، رجال تفسیری ج۶، ص ۳۰۸-۳۱۰.
  22. الکاشف، ج۱، ص۳۲۴، ش۱۰۲۲؛ تقریب التهذیب، ج۱، ص۲۰۲، ش۱۲۳۱؛ الفهرست (ابن ندیم)، ص۲۰۲: ولد لسنتین بقیتا من خلافة عمر و توفی، و له تسع و ثمانون سنة، فی سنة عشر و مائة؛ مروج الذهب، ج۳، ص۲۰۳: و مات الحسن بن أبی الحسن البصری، فی سنة عشر و مائة، و مات و له تسع و ثمانون سنة، و قیل: تسعون سنة؛ المنتظم، ج۷، ص۱۳۸: توفی عشیة الخمیس، و دفن یوم الجمعة أول یوم من رجب هذه السنة، و غسله أیوب السختیانی و حمید الطویل، و صلی علیه النضر بن عمرو أمیر البصرة، و مشی هو و بلال بن أبی بردة أمام الجنازة، و کان له تسع و ثمانون سنة.
  23. حسن بصری در سال کشته شدن عثمان بن عفان ۱۴ ساله بوده و تاریخ قتل عثمان سال ۳۵ هجری قمری رخ داده است، درنتیجه تاریخ ولادت حسن بصری سال ۲۱ هجری قمری است. (ر.ک: الطبقات الکبری، ج۷، ص۱۵۷: و الثبت عندنا أنه کان للحسن یوم قتل عثمان أربع عشرة سنة؛ الطبقات الکبری، ج۳، ص۳۱: قالوا لما قتل عثمان سنة خمس و ثلاثین.
  24. الموسوعة الرجالیه، ج۶، ص۳۳.
  25. الطبقات الکبری، ج۷، ص۱۵۶.
  26. تقریب التهذیب، ج۱، ص۲۰۲، ش۱۲۳۱.
  27. بصائر الدرجات، ج۱، ص۳۷۵، ح۴: «عَنِ الْحَسَنِ بْنِ أَبِي الْحَسَنِ الْبَصْرِيِّ قَالَ: لَمَّا فَتَحَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ(ع) الْبَصْرَةَ قَالَ مَنْ يَدُلُّنَا عَلَى دَارِ رَبِيعِ بْنِ حَكَمٍ فَقَالَ لَهُ الْحَسَنُ بْنُ أَبِي الْحَسَنِ أَنَا يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ(ع)...»؛ تفسیر العیاشی، ج۲، ص۷۸، ح۲۵: عن الحسن البصری قال: خطبنا علی بن أبی طالب علی هذا المنبر و ذلک بعد ما فرغ من أمر طلحة و الزبیر و عائشة...؛ الأمالی (صدوق)، ص۶۰۳، ح۲: «عَنِ الْحَسَنِ الْبَصْرِيِّ قَالَ: صَعِدَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ(ع) مِنْبَرَ الْبَصْرَةِ فَقَالَ أَيُّهَا النَّاسُ انْسُبُونِي»؛ الإرشاد، ج۱، ص۲۲۵: و روی الحسن بن أبی الحسن البصری قال: جاء رجل إلی أمیرالمؤمنین(ع)... فقال له أمیرالمؤمنین(ع)... بنابراین قول ابن حجر در طبقات المدلسین، ص۲۹، ش۴۰: و رأی علیا و لم یثبت سماعه منه درست نیست.
  28. تاریخ مدینة دمشق، ج۱۳، ص۱۱۷: ...محمد بن زکریا الغلابی -وجل حدیثه- حسن نا، الحسن، عن الحسن، عن الحسن: إن النبی(ص) قال: إن أحسن الحسن، الخلق الحسن؛ قال الشیخ: أما الحسن الأول فهو الحسن بن حسان السمتی؛ و الحسن الثانی الحسن بن دینار؛ و الحسن الثالث الحسن بن أبی الحسن البصری؛ و الحسن الرابع هو الحسن بن علی بن أبی طالب.
  29. موسوعة کلمات الإمام الحسین(ع)، ص۷۴۷: قال الحسن البصری کان الحسین بن علی(ع) سیدا ورعا صالحا، حسن الخلق....
  30. {{عربی|المنتظم: (عن الحسن البصری انه قال: کنت ذات یوم فی الکعبة فرأیت شابا حسن الثیاب کأن القمر لیلة البدر متلثما، یبکی و یتضرع... فدنوت منه فإذا هو الإمام زین العابدین علی بن الحسین بن علی(ع)...).
  31. المحاسن، ج۱، ص۹، ح۲۷: «عَنِ الْحَسَنِ الْبَصْرِيِّ قَالَ: كُنْتُ مَعَ أَبِي جَعْفَرٍ(ع) بِمِنًى وَ قَدْ مَاتَ رَجُلٌ مِنْ قُرَيْشٍ فَقَالَ يَا بَا سَعِيدٍ قُمْ بِنَا إِلَى جَنَازَتِهِ...».
  32. مجمع البحرین، ج۳، ص۲۲۶: الحسن البصری، کان فی زمن الصادق(ع).
  33. جوادی آملی، عبدالله، رجال تفسیری ج۶، ص ۳۱۰-۳۱۲.
  34. الغارات، ج۲، ص۷۵۵؛ شرح الأخبار، ج۱، ص۱۹۷، ح۱۶۱؛ ج۳، ص۲۱۴، (ح ۱۱۴۱) و ۵۵، (ح ۱۱۴۱)؛ الأمالی (صدوق)، ص۳۱۵، ح۱۵؛ مصباح المتهجد، ج۲، ص۸۳۹؛ مائة منقبة من مناقب أمیرالمؤمنین(ع)، ص۸۵؛ الأربعون حدیثا، ص۴۶؛ مناقب آل أبی طالب(ع)، ج۲، ص۶۴ و ۳۱۶؛ المحلی، ج۷، ص۴۰۰ و ۵۰۸؛ ج۸، ص۶۶ و ۳۷۹؛ ج۹، ص۱۲، ۲۰۳ و ۴۴۰، ج۱۰، ص۱۰۳، ۱۳۰، ۲۳۶ و ۳۵۳؛ شرح معانی الآثار، ج۱، ص۴۰۰؛ المعجم الأوسط، ج۸، ص۲۹۷؛ المعجم الکبیر، ج۲، ص۱۵۸؛ ج۱۹، ص۱۶۰؛ مسند الشامیین، ج۲، ص۵۸، ش۹۱۴؛ ج۳، ص۳۵۴، ش۲۴۵۳؛ سنن الدار قطنی، ج۱، ص۱۶۹، ش۵۹۱؛ الجرح و التعدیل، ج۶، ص۲۲۲، ش۱۲۳۵؛ ج۷، ص۱۰۱، (ش ۵۷۶) و ۱۲۵، (ش ۷۱۵)؛ الثقات، ج۴، ص۲۳۸؛ علل الدارقطنی، ج۷، ص۱۰۵؛ طبقات المدلسین، ص۲۹، ش۴۰؛ الفهرست (ابن ندیم)، ص۲۰۲ و ۲۳۵.
  35. الکافی، ج۵، ص۴۲۱، ح۳؛ الغیبه (نعمانی)، ص۵۷، ح۱؛ شرح الأخبار، ج۲، ص۲۶۸، ح۵۷۴؛ الأمالی (صدوق)، ص۴۲، (ح ۳)، ۳۱۵، (ح ۱۵) و ۶۰۳، (ح ۲)؛ معانی الأخبار، ص۱۲۱، ح۲؛ مقتضب الأثر، ص۲۹؛ الکافئة فی إبطال توبة الخاطئه، ص۴۲، ش۵۰؛ الجمل و النصره، ص۲۹۷، ح۱۴؛ الأمالی (مرتضی)، ج۱، ص۶۵؛ الأمالی (طوسی)، ص۱۷۰، (ش ۲۸۵) و ۲۶۲، (ش ۴۷۸)؛ مائة منقبة من مناقب أمیرالمؤمنین(ع)، ص۸۵؛ مناقب آل أبی طالب، ج۳، ص۲۶۱؛ کتاب الأم، ج۷، ص۳۲۷؛ المدونة الکبری، ج۱، ص۳؛ ج۳، ص۱۵۱؛ ج۴، ص۴۱۹؛ المحلی، ج۲، ص۲۵۷؛ ج۳، ص۱۴۵؛ ج۴، ص۱۲۳ و ۲۲۶؛ ج۶، ص۶۰؛ ج۷، ص۱۹؛ ج۸، ص۳۳، ۳۴۱ و ۵۲۳؛ ج۹، ص۱۹۰، ۲۷۵، ۴۴۰ و ۵۰۶؛ ج۱۰، ص۵۴ و ۳۴۹، ج۱۱، ص۱۳، ۵۹، ۱۴۸ و ۳۷۱؛ مسند أحمد، ج۱، ص۷۳؛ ج۴، ص۴۴۶؛ سنن ابن ماجه، ج۱، ص۸۹؛ سنن الترمذی، ج۲، ص۱۲، ش۵۱۰، ج۵، ص۱۸۲، ش۳۵۵۰؛ المستدرک، ج۲، ص۵۴۹.
  36. جوادی آملی، عبدالله، رجال تفسیری ج۶، ص۳۱۲-۳۱۴.
  37. و الحسن یومئذ من شیعة علی بن أبی طالب -صلوات الله علیه- و من مفرطیهم. (کتاب سلیم بن قیس الهلالی، ج۲، ص۵۵۹).
  38. شیخ محی الدین مامقانی: و من الذی یدل علی انحرافه قول الصادق(ع): لأبی حنیفه أصحاب و هذا الحسن البصری له أصحاب...، و یظهر من هذا أنه کان له أصحاب و أتباع یتبعونه و یقتدون به، بحیث جعله(ع) قرین أبی حنیفة، و أنه بمعزل عن أهل البیت(ع). (تنقیح المقال، ج۱۹، پانوشت ص۱۶).
  39. الحدائق الناضره، ج۱، ص۱۶۱: من جملة النصاب و رؤوس ذوی الأذناب.
  40. إستخراج المرام (سید علی میلانی)، ج۱، ص۴۴۵: إن الحسن البصری لم یکن من الشیعة الإمامیة، و إنما کان ربما یتظاهر بذلک فی بعض الأحیان، و أبان بن أبی عیاش وصفه بالتشیع لما رآه یتظاهر بذلک فی ذلک الوقت.
  41. مجالس المؤمنین: و أمثال ذلک کلها محمولة علی زمان قبل زمن استبصاره.
  42. جواهر التاریخ، ج۴، ص۲۲۸: و لعل البصری کان شیعیا بحکم نشأته، ثم انحرف باتجاه الأمویین، ثم صار من علماء السلطة!.
  43. جوادی آملی، عبدالله، رجال تفسیری ج۶، ص۱۱۳-۱۱۴.
  44. کتاب سلیم بن قیس الهلالی، ج۲، ص۵۵۸-۵۵۹.
  45. شرح الأخبار، ج۲، ص۱۸۲، ش۵۲۵.
  46. و هر کس مؤمنی را به عمد بکشد کیفر او دوزخ است که در آن جاودانه خواهد بود و خداوند بر او خشم می‌گیرد و لعنت می‌فرستد و برای او عذابی سترگ آماده می‌کند سوره نساء، آیه ۹۳.
  47. الأربعون حدیثا (منتجب الدین رازی)، ص۴۶-۴۸.
  48. شرح نهج البلاغه (ابن أبی الحدید)، ج۱۳، ص۲۳۱.
  49. العثمانیه (جاحظ)، ص۲۹۳.
  50. الأصول الستة عشر، ص۱۰۶-۱۰۷.
  51. المستدرک (حاکم نیشابوری)، ج۳، ص۱۱۸؛ الغدیر، ج۹، ص۱۰۵، ش۸.
  52. شرح الأخبار، ج۲، ص۱۶۷، ش۵۱۲.
  53. المسترشد، ص۵۳۳-۵۳۴، ح۲۱۰.
  54. شرح الأخبار، ج۲، ص۱۵۹، ش۴۸۹.
  55. الإستیعاب، ج۱، ص۳۳۱.
  56. الفصول المختاره، ص۲۶۶.
  57. الطرائف، ص۹۶-۹۷، ش۱۳۵.
  58. و اگر پیمانشان را پس از بستن بشکنند و به دینتان طعنه زنند با پیشگامان کفر که به هیچ پیمانی پایبند نیستند کارزار کنید باشد که باز ایستند سوره توبه، آیه ۱۲.
  59. تفسیر العیاشی، ج۲، ص۷۸، ح۲۵.
  60. شرح الأخبار، ج۱، ص۲۱۲، ش۱۸۷.
  61. شرح الأخبار، ج۲، ص۱۸۲، ح۵۲۵. (رجل لکع: مرد لئیم و خوار، بنده نفس). (الصحاح، ج۳، ص۱۲۸۰).
  62. الأمالی (صدوق)، ص۵۱۹، ح۷۰۸.
  63. شرح الأخبار، ج۲، ص۲۶۸، ح۵۷۴.
  64. شرح الأخبار، ج۲، ص۳۶۳، ح۷۲۱.
  65. شرح الأخبار، ج۲، ص۴۶۷، ش۸۲۲.
  66. شرح الأخبار، ج۲، ص۴۷۳-۴۷۴، ح۸۳۱.
  67. شرح نهج البلاغه (ابن أبی الحدید)، ج۴، ص۹۵-۹۶.
  68. در حالی که برخی از فرزندزادگان برخی دیگرند و خداوند شنوایی داناست سوره آل عمران، آیه ۳۴.
  69. بگو: برهان رسا از آن خداوند است، اگر می‌خواست شما همگان را رهنمایی می‌کرد سوره انعام، آیه ۱۴۹.
  70. و درود بر کسی که از رهنمود (خداوند) پیروی کند سوره طه، آیه ۴۷.
  71. تحف العقول، ص۲۳۱.
  72. الدر النظیم، ص۵۷۲.
  73. تاریخ خلیفة بن خیاط، ص۱۷۹.
  74. جوادی آملی، عبدالله، رجال تفسیری ج۶، ص ۳۱۵- ۳۲۵.
  75. الأمالی (سید مرتضی)، ج۱، ص۱۱۲؛ مناقب آل أبی طالب (ابن شهر آشوب)، ج۲، ص۳۵۱.
  76. تهذیب الکمال، ج۶، ص۱۲۴، ش۱۲۱۶.
  77. العثمانیه (جاحظ)، ص۲۹۳.
  78. حلیة الأولیاء، ج۱، ص۸۴: حدثنا محمد بن الحسن الیقطینی، ثنا الحسین بن عبدالله الرفقی، ثنا محمد بن عوف، ثنا محمد بن خالد البصری، ثنا الحسن بن زکریاء الثقفی، عن عنبسة النحوی قال: شهدت الحسن بن أبی الحسن...؛ فرائد السمطین، ج۱، ص۳۸۲، ح۳۱۲؛ نظم درر السمطین، ص۱۱۸؛ أعیان الشیعه، ج۱، ص۳۲۸.
  79. بحار الأنوار، ج۳۴، ص۲۹۵. (لسالت بی‌أعشب خ ل).
  80. تاریخ مدینة دمشق، ج۱۲، ص۱۷۶. (در ضمن یک حدیث طولانی).
  81. ای پیامبر! آنچه را از پروردگارت به سوی تو فرو فرستاده شده است برسان و اگر نکنی پیام او را نرسانده‌ای؛ و خداوند تو را از (گزند) مردم در پناه می‌گیرد، خداوند گروه کافران را راهنمایی نمی‌کند سوره مائده، آیه ۶۷.
  82. شواهد التنزیل، ج۱، ص۲۵۵، ح۲۴۸.
  83. جوادی آملی، عبدالله، رجال تفسیری ج۶، ص ۳۲۵-۳۲۷.
  84. شرح نهج البلاغه (ابن أبی الحدید)، ج۴، ص۹۵؛ بحار الأنوار، ج۳۴، ص۲۹۴.
  85. لعله معرب خربنده. أی مکاری الحمارة قاله المجلسی. (الخرائج و الجرائح، ج۲، پانوشت ص۵۴۷).
  86. الخرائج و الجرائح، ج۲، ص۵۴۷.
  87. الإحتجاج، ج۱، ص۱۷۱.
  88. شرح نهج البلاغه (ابن أبی الحدید)، ج۴، ص۹۵؛ متأسفانه در نقل عبارت ابن أبی الحدید بعضی امانت را رعایت نکردند و این عبارت وی را نیاوردند، بلکه به نقل روایت پرداختند.
  89. الأمالی (مفید)، ص۱۱۹، ح۳.
  90. لما فرغ علی من قتال أهل البصرة.
  91. به گزارش از: الخرائج و الجرائح، ج۲، ص۵۴۷.
  92. «وَ كَفْتِيٌّ بِالنَّبَطِيَّةِ الشَّيْطَانُ وَ كَانَتْ أُمُّهُ سَمَّتْهُ بِذَلِكَ وَ دَعَتْهُ فِي صِغَرِهِ فَلَمْ يَعْرِفْ ذَلِكَ أَحَدٌ حَتَّى دَعَاهُ بِهِ عَلِيٌّ(ع)». (الخرائج و الجرائح، ج۲، ص۵۴۸). یادآوری: مادر حسن بصری خادمه أم سلمه همسر گرامی رسول خدا(ص) بوده است. (تهذیب الکمال، ج۳۵، ص۱۶۷، ش۷۸۳۲: خیرة أم الحسن البصری؛ مولاة أم سلمة زوج النبی(ص)؛ المنتخب من ذیل المذیل، ص۱۲۵: و کانت أم الحسن خادمة لأم سلمة زوج النبی(ص) از این رو حسن بصری وقتی خدمت آن بانوی مکرم رسید، به ایشان با عبارت یا أماه خطاب کرده است. (الأمالی (صدوق)، ص۳۱۵، ح۱۵: «وَ دَخَلْتُ مَعَ الْحَسَنِ الْبَصْرِيِّ فَسَمِعْتُ الْحَسَنَ وَ هُوَ يَقُولُ السَّلَامُ عَلَيْكِ يَا أُمَّاهْ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَكَاتُهُ».
  93. تعبیر یا غلام دربردارنده این نکته پیام تربیتی است که در امر به معروف، اگر مخاطب نوجوان یا جوان است، با عبارت نیکو و زیبا باید او را خطاب کرد، تا حقارت احساس نکند و سخن در وی اثرگذار باشد.
  94. الإحتجاج، ج۱، ص۲۵۰.
  95. «قَالَ أَيُّوبُ السِّجِسْتَانِيُّ فَمَا رَأَيْنَا الْحَسَنَ قَطُّ إِلَّا حَزِيناً كَأَنَّهُ يَرْجِعُ عَنْ دَفْنِ حَمِيمٍ أَوْ كَأَنَّهُ خَرْبَنْدَجٌ ضَلَّ حِمَارُهُ». (الخرائج و الجرائح، ج۲، ص۵۴۷، ش۸).
  96. تهذیب الکمال، ج۳، ص۴۶۴، ش۶۰۷: ولد أیوب سنة ست و ستین... و قال غیره: سنة ثمان و ستین... و مات سنة إحدی و ثلاثین و مائة.
  97. شرح نهج البلاغه (ابن أبی الحدید)، ج۴، ص۹۵.
  98. شرح نهج البلاغه (ابن أبی الحدید)، ج۴، ص۹۵؛ متأسفانه! در نقل عبارت ابن أبی الحدید بعضی امانت را رعایت نکردند و این عبارت وی را نقل نکردند، بلکه به نقل روایت پرداختند.
  99. ادوار فقه، ج۳، ص۶۲۳.
  100. الأمالی (سید مرتضی)، ج۱، ص۱۷۷.
  101. نظم درر السمطین، ص۱۱۸.
  102. قاموس الرجال، ج۳، ص۱۹۹، ش۱۸۵۵.
  103. فتح الباری، ج۶، ص۱۲۳؛ ج۱۲، ص۲۷۲.
  104. شرح مسلم، ج۲، ص۱۷۴.
  105. عمدة القاری، ج۲۴، ص۹۳.
  106. ای پیامبر! آنچه را از پروردگارت به سوی تو فرو فرستاده شده است برسان و اگر نکنی پیام او را نرسانده‌ای؛ و خداوند تو را از (گزند) مردم در پناه می‌گیرد، خداوند گروه کافران را راهنمایی نمی‌کند سوره مائده، آیه ۶۷.
  107. و هم فرقة من الزیدیه أصحاب ذاک الرجل.
  108. عثمان بن المغیرة الثقفی، أبو المغیرة الکوفی... و هو عثمان بن أبی زرعة و هو عثمان الأعشی... و ثقه: أحمد بن حنبل؛ یحیی بن معین؛ أبوحاتم؛ نسائی و ابن حبان. (تهذیب الکمال، ج۱۹، ص۴۹۷-۴۹۸، ش۳۸۶۴).
  109. ای پیامبر! آنچه را از پروردگارت به سوی تو فرو فرستاده شده است برسان و اگر نکنی پیام او را نرسانده‌ای؛ و خداوند تو را از (گزند) مردم در پناه می‌گیرد، خداوند گروه کافران را راهنمایی نمی‌کند سوره مائده، آیه ۶۷.
  110. تفسیر العیاشی، ج۱، ص۳۳۳، ح۱۵۴.
  111. شرح الأخبار، ج۱، ص۱۰۱-۱۰۲، ح۲۵.
  112. ای پیامبر! آنچه را از پروردگارت به سوی تو فرو فرستاده شده است برسان و اگر نکنی پیام او را نرسانده‌ای؛ و خداوند تو را از (گزند) مردم در پناه می‌گیرد، خداوند گروه کافران را راهنمایی نمی‌کند سوره مائده، آیه ۶۷.
  113. شواهد التنزیل، ج۱، ص۲۵۳-۲۵۵، ح۲۴۸.
  114. دعائم الإسلام، ج۱، ص۱۴.
  115. جوادی آملی، عبدالله، رجال تفسیری ج۶، ص۳۲۷-۳۳۹.
  116. اشاره است به سخن ابان بن أبی عیاش که درباره حسن بصری گفته است: فکان أول من لقیت بعد قدومی البصرة الحسن بن أبی الحسن البصری و هو یومئذ متوار من الحجاج و الحسن یومئذ من شیعة علی بن أبی طالب -صلوات الله علیه- و من مفرطیهم نادم متلهف علی ما فاته من نصرة علی(ع) و القتال معه یوم الجمل. (کتاب سلیم بن قیس الهلالی، ج۲، ص۵۵۸-۵۵۹).
  117. تکملة الرجال، ج۱، ص۳۷۸.
  118. تکملة الرجال، ج۱، ص۳۷۸.
  119. منتهی المقال، ج۲، ص۳۶۵، ش۷۰۸.
  120. تنقیح المقال، ج۱۹، ص۱۲-۱۷، ش۵۰۲۲.
  121. تنقیح المقال، ج۱۹، پانوشت ص۱۶.
  122. بهجة الآمال، ج۳، ص۶۹.
  123. قاموس الرجال، ج۳، ص۲۰۰، ش۱۸۵۵.
  124. مستدرکات علم رجال الحدیث، ج۲، ص۳۵۷، ش۳۴۰۲.
  125. الأمالی (سید مرتضی)، ج۱، ص۱۵۳-۱۵۴.
  126. تهذیب الکمال، ج۶، ص۱۱۸.
  127. معرفة الثقات، ج۱، ص۲۹۳، ش۲۹۱.
  128. میزان الإعتدال، ج۱، ص۵۲۷، ش۱۹۶۸.
  129. الکاشف، ج۱، ص۳۲۴، ش۱۰۲۲.
  130. تقریب التهذیب، ج۱، ص۲۰۲، ش۱۲۳۱.
  131. أضواء البیان، ج۴، ص۳۱۳.
  132. جوادی آملی، عبدالله، رجال تفسیری ج۶، ص۳۳۹-۳۴۴.