هدایت به امر الهی: تفاوت میان نسخه‌ها

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۲۹: خط ۲۹:
# [[پرونده:Cover fa.jpg|22px]] [[فتح‌الله نجارزادگان|نجارزادگان، فتح‌الله]]، [[بررسی دیدگاه علامه طباطبایی در باب امامت به معنای هدایت به امر (مقاله)|بررسی دیدگاه علامه طباطبایی در باب امامت به معنای هدایت به امر]]، [[پژوهش‌های قرآن و حدیث (نشریه)|دوفصلنامه پژوهش‌های قرآن و حدیث]]
# [[پرونده:Cover fa.jpg|22px]] [[فتح‌الله نجارزادگان|نجارزادگان، فتح‌الله]]، [[بررسی دیدگاه علامه طباطبایی در باب امامت به معنای هدایت به امر (مقاله)|بررسی دیدگاه علامه طباطبایی در باب امامت به معنای هدایت به امر]]، [[پژوهش‌های قرآن و حدیث (نشریه)|دوفصلنامه پژوهش‌های قرآن و حدیث]]
{{پایان}}
{{پایان}}
==جستارهای وابسته==
* [[امر الهی]]


==پانویس==
==پانویس==

نسخهٔ ‏۳ ژوئن ۲۰۲۰، ساعت ۱۱:۴۷

این مدخل از زیرشاخه‌های هدایت است. "هدایت به امر الهی" از چند منظر متفاوت، بررسی می‌شود:
در این باره، تعداد بسیاری از پرسش‌های عمومی و مصداقی مرتبط، وجود دارند که در مدخل هدایت به امر الهی (پرسش) قابل دسترسی خواهند بود.

چیستی و اقسام هدایت

  1. هدایت تکوینی: هدایتی است که به امور تکوینی تعلّق می‌گیرد و با تصرف و نفوذ فرمان الهی در عالم آفرینش، صورت می‌‌گیرد. مانند: ﴿قَالَ رَبُّنَا الَّذِي أَعْطَى كُلَّ شَيْءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدَى[۴]. این هدایت غیراختیاری بوده و همه را به سوی تکامل می‌برد و در مقابل آن هیچ گمراهی وجود ندارد[۵].
  2. هدایت تشریعی: این قسم، از طریق وحی و فرستادن کتاب‌های آسمانی و بعثت انبیا تحقّق می‌یابد. در هدایت تشریعی اختیار و ارادۀ انسان دخالت دارد و بدون گزینش و انتخاب او این نوع از هدایت صورت نمی‌پذیرد؛ از این رو، از جانب انسان، تخلف پذیر است و در صورتی که به غیر برنامه الهی تمسک جوید به ضلالت و گمراهی دچار شده است. [۶]

هدایت به أمر و امر تشریعی

هدایت به أمر و امر تکوینی

هدایت به أمر و معنای عام

  • نظریه سوم: أمر تشریعی و تکوینی: مطابق این دیدگاه، در نظر گرفتن معنای تکوینی برای واژه «أمر»، یکی از شئون امامت و شاخه‏های هدایت است، اما جمله ﴿يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا را منحصر به این معنی دانستن، موافق ظاهر آیه نیست. بنابراین، مانعی ندارد که "امر" هم"امر تکوینی" و هم" تشریعی" را در بر گیرد و هر دو معنی هدایت در آیه جمع باشد؛ ضمن آنکه این معنی با برخی از احادیث نیز هماهنگ است[۲۰].

منابع

جستارهای وابسته

پانویس

 با کلیک بر فلش ↑ به محل متن مرتبط با این پانویس منتقل می‌شوید:  

  1. راغب اصفهانی، مفردات، ص ۸۳۵.
  2. حسن مصطفوی، التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج۱۱، ص۲۶۸.
  3. ر.ک. کربلائی پازوکی، علی، هدایت باطنی و معنوی امام و مسئله امامت در اندیشه علامه طباطبایی و تفسیر المیزان، فصلنامه پژوهش‌نامه معارف قرآنی، ص ۸۰.
  4. «گفت: پروردگار ما کسی است که آفرینش هر چیز را به (فراخور) او، ارزانی داشته سپس راهنمایی کرده است» سوره طه، آیه ۵۰.
  5. ر.ک. جوادی آملی، هدایت در قرآن، ۱۳۸۵ش، ص۵۹.
  6. ر.ک. مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ۱۳۷۳ش، ج۲۶، ص۴۰۰.
  7. «و آنان را پیشوایانی کردیم که به فرمان ما راهبری می‌کردند» سوره انبیاء، آیه ۷۳.
  8. ر.ک. مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج۱۷، ص ۱۶۷.
  9. ر.ک. تفسیر المیزان جلد اول صفحه ۲۷۵.
  10. ر.ک. غرویان، محسن، هدایت به امر در تفسیر المیزان، ماهنامه معرفت.
  11. ر.ک. طباطبایی، سید محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ترجمه سید محمد باقر موسوی، ج۱، ص۴۱۱.
  12. ر.ک. علامه طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۱، ص۲۷۳.
  13. ر.ک. سروری مجد، علی، نقش جامعه‌ساز هدایت به امر امام در تفسیر المیزان، دوفصلنامه اندیشه علامه طباطبایی.
  14. ﴿إِنَّا هَدَيْنَاهُ السَّبِيلَ إِمَّا شَاكِرًا وَإِمَّا كَفُورًا«ما به او راه را نشان داده‌ایم خواه سپاسگزار باشد یا ناسپاس» سوره انسان، آیه ۳.
  15. ﴿فَمَنْ يُرِدِ اللَّهُ أَنْ يَهْدِيَهُ يَشْرَحْ صَدْرَهُ لِلْإِسْلَامِ وَمَنْ يُرِدْ أَنْ يُضِلَّهُ يَجْعَلْ صَدْرَهُ ضَيِّقًا حَرَجًا كَأَنَّمَا يَصَّعَّدُ فِي السَّمَاءِ كَذَلِكَ يَجْعَلُ اللَّهُ الرِّجْسَ عَلَى الَّذِينَ لَا يُؤْمِنُونَ«خداوند هر کس را که بخواهد راهنمایی کند دلش را برای (پذیرش) اسلام می‌گشاید و هر کس را که بخواهد در گمراهی وانهد دلش را تنگ و بسته می‌دارد گویی به آسمان فرا می‌رود؛ بدین گونه خداوند عذاب را بر کسانی که ایمان نمی‌آورند؛ برمی‌گمارد» سوره انعام، آیه ۱۲۵.
  16. ر.ک. طباطبایی، سید محمد حسین، المیزان، ج۷، ص۴۷۶ ـ ۴۷۸.
  17. ر.ک. مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج۱۷، ص ۱۶۷.
  18. ر.ک. المیزان فی تفسیر القرآن، ج۱، ص۲۶۷ به بعد.
  19. ر.ک. غرویان، محسن، هدایت به امر در تفسیر المیزان، ماهنامه معرفت.
  20. ر.ک. مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج۱۷، ص ۱۶۸.