خلافت الهی در قرآن: تفاوت میان نسخهها
(صفحهای تازه حاوی «{{خرد}} {{اعتقادات شیعه}} <div style="padding: 0.0em 0em 0.0em;"> : <div style="background-color: rgb(252, 252, 233); text-a...» ایجاد کرد) |
(←منابع) |
||
خط ۲۷: | خط ۲۷: | ||
*[[حسن مصطفوی]] در التحقیق مینویسد: {{عربی|أما الخليفة: فهو كالخلف صفة، الا انه إذا انتسب إلى الله المتعال فيراد منه التأخر من جهة الكيفية، وهذا المعنى من أشرف الأوصاف الروحانية و أعلى المقامات الربانية، ولا يتصور مقام أعلى وأفضل منه}}<ref>حسن مصطفوی، التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج۱، ص۱۱۰.</ref>. | *[[حسن مصطفوی]] در التحقیق مینویسد: {{عربی|أما الخليفة: فهو كالخلف صفة، الا انه إذا انتسب إلى الله المتعال فيراد منه التأخر من جهة الكيفية، وهذا المعنى من أشرف الأوصاف الروحانية و أعلى المقامات الربانية، ولا يتصور مقام أعلى وأفضل منه}}<ref>حسن مصطفوی، التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج۱، ص۱۱۰.</ref>. | ||
*بنابراین آنچه تا به حال بیان شد رهیافتی بود برای این مطلب که واژه [[خلیفه]] به معنای [[جانشینی]] [[خداوند]] در [[قرآن]] به دو معنا به کار رفته است: یکی به معنای [[جانشینی]] عام و برای استفاده از [[نعمتهای خداوند]] در [[زمین]] و دوم به معنای [[جانشینی]] خاص و دارای [[مقام]] و [[منصب الهی]] که از آثار آن داشتن [[ولایت]] و [[حق]] [[تصرف در امور]] دیگران است تا در سایه [[رهبری]] آنان [[احکام]] و [[قوانین الهی]] از تغییرو [[تحریف]] محفوظ ماند و بر این اساس است که وجود آن [[خلفای الهی]] برای همیشه در روی [[زمین]] به عنوان [[حجت الهی]] و [[هدایتگر]] [[انسانها]] لازم است و از طرف دیگر برای همه [[واجب]] است که با آنان [[مخالفت]] نورزیده و [[فرمانبردار]] آنان باشند<ref>حیدر مظفری، بازخوانی تحولات اعتقادی و تاریخی امامت و واژگان مرتبط، ص۱۳۷.</ref><ref>[[فاطمه زیوری کبیرنیا|زیوری کبیرنیا، فاطمه]]، [[بررسی ابعاد خلیفة اللهی انسان (کتاب)|بررسی ابعاد خلیفة اللهی انسان]]، ص:۲۵-۲۸.</ref> | *بنابراین آنچه تا به حال بیان شد رهیافتی بود برای این مطلب که واژه [[خلیفه]] به معنای [[جانشینی]] [[خداوند]] در [[قرآن]] به دو معنا به کار رفته است: یکی به معنای [[جانشینی]] عام و برای استفاده از [[نعمتهای خداوند]] در [[زمین]] و دوم به معنای [[جانشینی]] خاص و دارای [[مقام]] و [[منصب الهی]] که از آثار آن داشتن [[ولایت]] و [[حق]] [[تصرف در امور]] دیگران است تا در سایه [[رهبری]] آنان [[احکام]] و [[قوانین الهی]] از تغییرو [[تحریف]] محفوظ ماند و بر این اساس است که وجود آن [[خلفای الهی]] برای همیشه در روی [[زمین]] به عنوان [[حجت الهی]] و [[هدایتگر]] [[انسانها]] لازم است و از طرف دیگر برای همه [[واجب]] است که با آنان [[مخالفت]] نورزیده و [[فرمانبردار]] آنان باشند<ref>حیدر مظفری، بازخوانی تحولات اعتقادی و تاریخی امامت و واژگان مرتبط، ص۱۳۷.</ref><ref>[[فاطمه زیوری کبیرنیا|زیوری کبیرنیا، فاطمه]]، [[بررسی ابعاد خلیفة اللهی انسان (کتاب)|بررسی ابعاد خلیفة اللهی انسان]]، ص:۲۵-۲۸.</ref> | ||
==معنای [[خلیفه]] در کاربردهای [[قرآنی]]== | |||
*[[خلیفه]] از مادّه "[[خلف]]" مشتق بوده، که با مشتقاتش در [[قرآن مجید]]، ۱۱۶ بار استعمال شده است و خود لفظ "[[خلیفه]]" از آن تعداد، دو بار بیشتر استعمال نشده است؛ | |||
*یک مورد در [[سوره بقره]]: {{متن قرآن|وَإِذْ قَالَ رَبُّكَ لِلْمَلَائِكَةِ إِنِّي جَاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً}}<ref>«و (یاد کن) آنگاه را که پروردگارت به فرشتگان فرمود: میخواهم جانشینی در زمین بگمارم» سوره بقره، آیه ۳۰.</ref>. | |||
*و دیگری در [[سوره ص]]: {{متن قرآن|يَا دَاوُودُ إِنَّا جَعَلْنَاكَ خَلِيفَةً فِي الْأَرْضِ}}<ref>«ای داود! ما تو را در زمین خلیفه (خویش) کردهایم» سوره ص، آیه ۲۶.</ref>. | |||
*آنچه [[اهل]] لغت و [[مفسران]] و همه بر آن اتفاق دارند، [[خلیفه]] به معنای [[جانشین]] است؛ اما در اینکه کدام [[انسان]] [[خلیفه]] است و جانشینِ چه کسی؟ نظریههای مختلفی بیان شده است: | |||
#در [[آیه]] اول، [[جانشینی]] از موجودات سابق و ساکن روی [[زمین]]، مانندِ [[ملائکه]] یا [[جن]] و در [[آیه]] دوم، [[جانشینی]] از [[انبیای سابق]]<ref>التبیان، ج۱، ص۱۳۱؛ التفسیرالکبیر، ج۱، ص۳۸۸ و ج۹، ص۳۸۶؛ تفسیرالطبری، ج۱، ص۲۳۸ و ج۱۰، ص۵۷۵؛ روح البیان، ج۱، ص۹۳؛ روضالجنان، ج۱، ص۱۹۸.</ref>، و علت [[انتخاب]] این نظریه را، ممتنع بودن [[جانشینی]] از [[خدای متعال]] بیان کردهاند؛ زیرا او حاضر و [[شاهد]] است، [[غایب]] نیست تا نیاز به [[جانشین]] داشته باشد. | |||
#[[جانشینی]] از [[خداوند متعال]]، که مخصوص [[حضرت آدم]]{{ع}} بوده؛ چنانکه از ظاهر [[تفسیر]] برخی [[مفسران]] استفاده میشود<ref>کشاف، ج۱، ص۱۲۴؛ مجمعالبیان، ج۱، ص۱۷۶.</ref>. | |||
#آن [[جانشینی]] اختصاصی نبوده و شامل همه افرادی میشود که قوّه و استعداد دریافت اسما را به فعلیت درآورده و انسانهایی [[مؤمن]] و [[وارسته]] باشند<ref>المیزان، ج۱، ص۱۶۰؛ برای عمومیت خلافت، استشهاد به آیاتی (سوره اعراف، آیه ۶۸؛ سوره یونس، آیه ۱۴؛ سوره نمل، آیه ۶۲) مینماید که قابل مناقشه بوده، زیرا از سیاق آن آیات برمیآید، مقصود در آنها، خلافت و جانشینی امتها از امتهای پیشین است، نه خلافت نوع انسان از خداوند متعال.</ref>. | |||
#آن [[جانشینی]] به طور مساوی شامل مجموع [[آدم]]{{ع}} و [[ذریه]] او میشود<ref>الکاشف، ج۱، ص۸۰؛ المنار، ج۱، ص۲۵۹، در منبع اخیر آمده: {{عربی|المراد بالخليفة آدم و مجموع ذريته}}.</ref>؛ و جهت [[خلافت]] [[انسانها]]، به [[دلیل]] داشتن [[علم]] و [[توانایی]] بر هرگونه [[تصرف]] در روی [[زمین]] و عُمران آن و بهرهبرداری از [[منافع]] گوناگون آن و [[ابداع]] و اختراع اشیای مختلف است. به عبارت دیگر: ابتکار و [[خلاقیت]] [[انسانها]] [[مظهر]] [[خالقیت]]، [[اختیار]]، [[حاکمیت]] و [[قدرت]] مطلق [[خدای متعال]] است<ref>[[عبدالله حقجو|حقجو، عبدالله]]، [[ولایت در قرآن (کتاب)|ولایت در قرآن]]، ص:۴۹-۵۰.</ref>. | |||
*'''بررسی نظریه اول:''' | |||
*نظریه اول مردود است؛ به [[دلیل]] اینکه زمینه و [[سیاق]] [[آیه شریفه]] به دو نکته اشاره دارد، اول اینکه منظور از [[خلافت]]، [[جانشینی خدا]] در [[زمین]] بوده، نَه اینکه [[انسان]] [[جانشین]] ساکنان قبلی [[زمین]] شوند، که در آن ایام [[منقرض شده]] بودند، و [[خدا]] خواسته [[انسان]] را [[جانشین]] آنها کند. برخی بنابراین نظریه، گفتهاند: موجودات قبلی [[ملائکه]] بودهاند و همانها نیز [[اعتراض]] کردهاند، آن محلّ اشکال است که چگونه موجود مجرد در [[زمین]] [[مادّی]]، ساکن بوده است، و دیگر اینکه [[خدای سبحان]] اسما را به [[آدم]]{{ع}} [[تعلیم]] داده و او را به آن مفتخر کرده و مشمول [[کرامت]] ویژه [[الهی]] شده، کرامتی که [[ملائکه]] زمینه دریافت آن را نداشتند، چنین کمال و کرامتی در صورتی [[تصور]] دارد که [[آدم]]{{ع}} [[خلیفه]] [[خدای متعال]] باشد؛ اما [[جانشینی]] از قومی به نام [[جن]]، کرامتی برای آن [[حضرت]] نمیآورد و [[نیازمند]] به [[علم]] به اسما، یا برخورداری از [[مقام]] [[تسبیح]] و [[تقدیس]] نیست، تا موجب سؤال [[فرشتگان]] شود. افزون بر آن، ظاهر جمله {{متن قرآن|إِنِّي جَاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً}}، این است که گوینده برای خود، [[خلیفه]] [[تعیین]] میکند، نَه برای دیگران و دیگر اینکه جریان سَجده برای [[خلیفه]] نیز نشان میدهد او [[جانشین]] خداست، نَه [[خلیفه]] شخص دیگر. | |||
*از آن گذشته، نسلهای فراوانی یکی پس از دیگری آمدند و هر کدام [[جانشین]] دیگری بودند و [[آفریدگار]] همه آنها [[خدای سبحان]] بود، ولی هنگام آفریدن هیچ یک از آنان، [[فرشتگان]] را در جریان [[آفرینش]] قرار نداد و از آن به عنوان [[خلیفه]] یاد نکرد، وگرنَه [[فرشتگان]]، سابقه [[ذهنی]] از [[جعل]] [[خلافت]] داشتند و دیگر سؤال نمیکردند و از این گونه [[جعل]] [[خلافت]] [[تعجب]] نمیکردند. آنچه سبب [[انتخاب]] [[نظریه]] [[جانشینی]] از موجودات قبلی شده، [[امتناع]] و اشکال بر [[جانشینی]] از [[خداوند متعال]] است؛ در ردّ تعلیل و اشکال [[جانشینی]]، باید گفت: آن [[امتناع]] و اشکال در صورتی وارد است که مراد از [[جانشینی]]، [[تفویض]] و واگذاری حضور و [[تدبیر امور]] باشد و چنین معنایی نَه مورد [[تأیید]] [[عقل]] است و نَه مستفاد از [[نقل]] و [[آیات قرآنی]]. آنچه درباره [[جانشینی]] از [[خداوند متعال]] [[تصور]] دارد، مظهریت خاص و مرآتیت ویژه است؛ یعنی مراد از [[خلافت]] از [[پروردگار]] [[متعال]]، این است که او [[مظهر]] صفات و [[افعال]] اوست؛ [[خدا]] اصل است و [[خلیفه]]، آیت و مرآت او. | |||
*به عبارت دیگر: نَه خالی شدن صحنه وجود از [[خداوند]] مراد است و نَه واگذاری [[مقام]] [[ربوبیت]] و [[تدبیر]] به [[جانشین]]؛ زیرا نَه [[غیبت]] و [[محدودیت]] [[خداوند متعال]]، قابل [[تصور]] صحیح است و نه [[استقلال]] [[انسان]] در [[تدبیر امور]]، قابل قبول؛ چون موجود ممکن و [[فقیر]]، ذاتاً و مستقلاً از [[اداره امور]] خود عاجز است، چه رسد به [[تدبیر]] دیگران. پس [[خلیفه خدا]]، همان [[یدالله]] است که به صورت [[آدمی]] کار میکند و در واقع خود [[خداوند]] است که آن فعل را انجام میدهد و [[خلیفه خدا]]، مجرای صدور فعل و محلّ [[نزول]] [[اراده پروردگار]] است: | |||
{{متن حدیث|إِرَادَةُ الرَّبِّ فِي مَقَادِيرِ أُمُورِهِ تَهْبِطُ إِلَيْكُمْ وَ تَصْدُرُ مِنْ بُيُوتِكُم}}<ref>مفاتیح الجنان، زیارت اول از زیارات مطلق امام حسین{{ع}}.</ref>؛ لذا [[انسان کامل]] و [[خلیفه خدا]]، تنها آستینی است که دست [[قدرت خدا]] از آن بیرون میآید و در او [[ظهور]] میکند: | |||
{{متن قرآن|وَمَا رَمَيْتَ إِذْ رَمَيْتَ وَلَكِنَّ اللَّهَ رَمَى}}<ref>«و چون تیر افکندی تو نیفکندی بلکه خداوند افکند» سوره انفال، آیه ۱۷.</ref>. | |||
*بنابراین، محیط مطلق و حاضر محض [[خلیفه]] ندارد، لذا اگر [[خداوند]] که محیط بر همه چیز است، کسی را [[جانشین]] خود معرفی کرد، مقصود این است که [[دست خدا]] از آستین او [[ظهور]] یافته: {{متن قرآن|إِنَّ الَّذِينَ يُبَايِعُونَكَ إِنَّمَا يُبَايِعُونَ اللَّهَ}}<ref>«بیگمان آنان که با تو بیعت میکنند جز این نیست که با خداوند بیعت میکنند» سوره فتح، آیه ۱۰.</ref>؛ ظاهر معنای [[خلافت]] از مستخلفٌعنه این است، چنان که [[خداوند متعال]]، [[شاهد]] و [[قادر]] بر هر چیزی است، [[خلیفه]] او نیز چنین است؛ تنها تفاوت در این است که [[خداوند]]، آن صفات را [[بالاصاله]] و بالذات دارد و [[خلیفه]] او بالتَّبَع و بالعَرَض. | |||
*اشکال دیگری مطرح میشود که: چرا [[خداوند]] برای عمارت [[زمین]] و [[تدبیر]] [[انسانها]] و تکمیل [[نفوس]] و اهداف دیگر، بیواسطه [[اقدام]] نمیکند و برای خود [[جانشین]] [[نصب]] میکند؟ | |||
*در پاسخ اشکال مزبور باید گفت: [[نصب]] [[خلیفه]] یا به [[دلیل]] [[قصور]] فاعل است یا [[قصور]] قابل، قِسم اول در جایی [[تصور]] دارد که مستخلف عنه، بر اثر [[غیبت]] یا [[ناتوانی]] یا [[ضعف]] نتواند به کارهای خود رسیدگی کند و چنین چیزی نسبت به خداوندی که دائمالحضور و بر همه چیز احاطه دارد: | |||
{{متن قرآن|أَلَا إِنَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ مُحِيطٌ}}<ref>«آگاه باش که او به هر چیزی چیره است» سوره فصلت، آیه ۵۴.</ref> و {{متن قرآن|إِنَّ اللَّهَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ شَهِيدٌ}}<ref>«بیگمان خداوند بر هر چیزی گواه است» سوره حج، آیه ۱۷.</ref>، و هیچگونه ضعفی درباره او [[تصور]] نمیشود، معنا ندارد. پس آنچه در مورد [[خلافت]] از [[خدا]] متصور است، قِسم دوم، یعنی [[قصور]] قابل است؛ با این توضیح که [[فیض]] [[خدای سبحان]] گرچه نسبت به همه موجودات، دائم است، غالب آنها به ویژه موجودات زمینی توان آن را ندارند که بیواسطه، [[فیض]]، [[احکام]]، [[علوم]] و [[معارف الهی]] را دریافت کنند، بلکه [[نیازمند]] به واسطهای هستند که با زبان آنان آشنا و برایشان محسوس و ملموس باشد. بنابراین، علت [[جعل]] [[خلیفه]] و [[نصب]] واسطه، [[قصور]] [[مردم]] و کامل نبودن قابلیت آنان از تلقی بیواسطه [[فیض]] است<ref>[[عبدالله حقجو|حقجو، عبدالله]]، [[ولایت در قرآن (کتاب)|ولایت در قرآن]]، ص:۵۱-۵۳.</ref> | |||
*'''بررسی نظریه دوم:''' | |||
*نظریه دوم نیز مردود است؛ زیرا مراد از [[خلیفه]] شخص [[حقیقی]] [[آدم]]{{ع}} نیست، بلکه مراد [[شخصیت حقوقی]] [[آدم]] و [[مقام]] شامخ [[انسانیت]] به کمال رسیده است و [[دلیل]] بر آن، اولاً: بیان [[جعل]] [[خلیفه]] به صورت جمله اسمیه که مفیدِ استمرار است و ثانیاً: [[پرسش]] استفهامی [[فرشتگان]] است: {{متن قرآن|قَالُوا أَتَجْعَلُ فِيهَا مَنْ يُفْسِدُ فِيهَا وَيَسْفِكُ الدِّمَاءَ وَنَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ}}<ref>«گفتند: آیا کسی را در آن میگماری که در آن تباهی میکند و خونها میریزد در حالی که ما تو را با سپاس، به پاکی میستاییم و تو را پاک میشمریم» سوره بقره، آیه ۳۰.</ref> | |||
*چون ظاهر [[آیه شریفه]] خصوصاً به قرینه [[تقابل]] بین {{متن قرآن|مَنْ يُفْسِدُ}} و {{متن قرآن|نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ}}، [[افساد]] یک نوع در مقابل [[اصلاح]] نوع دیگر از موجودات همانند [[فرشتگان]] است. پس [[اعتراض]] به [[فرد]] نبوده، بلکه به نوع [[انسان]] بوده که در بین آنان [[افساد]] و [[خونریزی]] تحقق مییابد و آن سؤال، حاکی از [[درک]] [[فرشتگان]] از استمرار [[خلافت]] و عدم انحصار آن در خصوص [[آدم]]{{ع}} بوده است. [[دلیل]] دیگر، [[جعل]] [[خلافت]] برای [[حضرت داوود]]{{ع}} است:{{متن قرآن|يَا دَاوُودُ إِنَّا جَعَلْنَاكَ خَلِيفَةً فِي الْأَرْضِ}}<ref>«ای داود! ما تو را در زمین خلیفه (خویش) کردهایم» سوره ص، آیه ۲۶.</ref>؛ از [[آیه]] مذکور، عدم اختصاص [[خلافت]] برای [[حضرت آدم]]{{ع}} استفاده میشود. | |||
*برای ردّ دو نظریه اول، افزون بر قراین متصل [[سیاق]] [[آیه شریفه]] که ذکر شد، قراین منفصل در قالب [[روایات]] نیز وجود دارد که اولاً: مستخلفٌعنه [[ذات اقدس خداوند]] است و از [[آدم]]{{ع}} تعبیر به [[خلیفةالله]] شده است؛ و ثانیاً: از [[انسانهای کامل]] از [[ذریه]] او تعبیر به [[خلفا]] میشود که دلالت بر عدم اختصاص [[خلافت]] بر [[حضرت آدم]]{{ع}} دارد. در [[زیارات]] [[ائمه اطهار]]{{عم}} از آنان نیز تعبیر به [[خلیفةالله]]<ref>البلدالامین، ص۲۸۵ و ۲۹۴؛ مصباح الکفعمی، فصل ۴۱، ص۴۸۷؛ بحارالانوار، ج۹۹، ص۱۱۶، باب ۷.</ref>، و در [[روایات]] نیز تعبیر به خلفاءالله<ref>الکافی، ج۱، ص۱۹۳، باب ان الائمة{{عم}} خلفاء الله عزوجل فی ارضه...؛ نهجالبلاغه، خطبه ۱۴۷.</ref> شده است و در بعضی [[روایات]] آمده: بعد از آنکه [[آدم]]{{ع}}، [[فرشتگان]] را از اسما با خبر ساخت، آنان دانستند که آن [[حضرت]] و [[انسانهای کامل]] از [[ذریه]] او به [[مقام خلافت]] شایستهترند:{{متن حدیث|فَعَلِمُوا أَنَّهُمْ أَحَقُّ بِأَنْ يَكُونُوا خُلَفَاءَ الله فِي أَرْضِهِ وَ حُجَجَهُ عَلَى بَرِيَّتِهِ...}}<ref>برهان، ج۱، ص۷۳، ح۲؛ بحارالانوار، ج۲۶، ص۲۸۴، باب ۶، ح۳۸.</ref>ز | |||
*و نظیر آن، [[حدیث]] [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} است: {{متن حدیث|قَالَ اللَّهُ جَلَّ جَلَالُهُ: ... إِنِّي أُرِيدُ أَنْ أَخْلُقَ خَلْقاً بِيَدِي وَ أَجْعَلَ مِنْ ذُرِّيَّتِهِ أَنْبِيَاءَ وَ مُرْسَلِينَ وَ عِبَاداً صَالِحِينَ وَ أَئِمَّةً مُهْتَدِينَ أَجْعَلُهُمْ خُلَفَاءَ عَلَى خَلْقِي فِي أَرْضِي...}}<ref> نورالثقلین، ج۱، ص۵۲، ح۸۰.</ref>ز | |||
*این [[روایت]] به ضمیمه [[روایت]] دیگری که در ذیل [[آیه خلافت]] [[حضرت آدم]]{{ع}} وارد شده و در آن از او نیز به اولین [[خلیفةالله]] تعبیر شده است: {{متن حدیث|فَكَانَ آدَمُ أَوَّلَ خَلِيفَةِ اللَّهِ}}<ref>برهان، ج۱، ص۷۵، ح۱۳.</ref>؛ نتیجه میدهد که مجعول در [[آیه خلافت]]، [[آدم]]{{ع}} و هر [[انسان کامل]] دیگری است<ref>[[عبدالله حقجو|حقجو، عبدالله]]، [[ولایت در قرآن (کتاب)|ولایت در قرآن]]، ص:۵۳-۵۴.</ref> | |||
*'''بررسی نظریه سوم و چهارم:''' | |||
*نظریه سوم و چهارم نیز با توجه به مطالب پیشین، مردود است. افزون بر آن، مقتضای سنخیت میان [[خلیفه]] و مستخلفعنه در آن لحاظ نشده است، چگونه انسانهای غیر کامل، همانند افراد عادی [[مؤمن]] و [[وارسته]] یا [[کافر]] و [[فاسق]] میتوانند. [[خلیفه]] [[خدای متعال]] بوده و حاکی و [[مظهر]] صفات ثبوتی او باشند؟ و دیگر اینکه [[هدف از خلقت]] و [[جعل]] [[خلافت]]، آبادی و عُمران [[زمین]] نبوده؛ با توجه به اینکه در [[فرهنگ]] [[قرآنی]]، [[دنیا]] متاعی ناچیز معرفی شده است؛ بلکه طبق [[آیه شریفه]] {{متن قرآن|وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنْسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ}}<ref>«و پریان و آدمیان را نیافریدم جز برای آنکه مرا بپرستند» سوره ذاریات، آیه ۵۶.</ref>، [[هدف]] از آن، [[شناخت]] و [[معرفت]] که در پیِ آن [[بندگی]] است، میباشد؛ و اگر [[هدف]] [[عمران]] بوده، [[پیامبران]]{{عم}} به جای صَرف اکثر اوقاتشان در [[تبلیغ]] [[توحید]] و [[تربیت نفوس]]، آن را صَرف [[آبادانی زمین]] میکردند. | |||
*بنابراین، [[خلیفه]] در [[آیات شریفه]]، [[خلافت]] در روی [[زمین]] از جانب [[پروردگار]] [[متعال]] است که [[انسانهای کامل]] [[برگزیده]] بتوانند در عالَم [[مادّی]]، ارتباط و وساطت در میان [[خالق]] و مخلوق، پیدا کنند و به این اعتبار [[انوار]] [[معارف]] و فیضهای [[غیبی]] را به دیگران رسانیده، و [[احکام]] [[تشریعی]] و [[قوانین الهی]] را بیان کنند. در [[حقیقت]] [[هدف]] از [[جعل]] [[خلافت]]، برای تأمین [[زندگی]] [[سعادتمند]] [[روحی]] و بیان کردن [[مصالح]]، [[مفاسد]]، [[خیر و شر]] در [[حیات]] [[انسان]] است<ref>[[عبدالله حقجو|حقجو، عبدالله]]، [[ولایت در قرآن (کتاب)|ولایت در قرآن]]، ص:۵۴-۵۵.</ref> | |||
==منابع== | ==منابع== | ||
* [[پرونده:1379780.jpg|22px]] [[فاطمه زیوری کبیرنیا|زیوری کبیرنیا، فاطمه]]، [[بررسی ابعاد خلیفة اللهی انسان (کتاب)|'''بررسی ابعاد خلیفة اللهی انسان''']] | * [[پرونده:1379780.jpg|22px]] [[فاطمه زیوری کبیرنیا|زیوری کبیرنیا، فاطمه]]، [[بررسی ابعاد خلیفة اللهی انسان (کتاب)|'''بررسی ابعاد خلیفة اللهی انسان''']] | ||
* [[پرونده:1100498.jpg|22px]] [[عبدالله حقجو|حقجو، عبدالله]]، [[ولایت در قرآن (کتاب)| '''ولایت در قرآن''']] | |||
==پانویس== | ==پانویس== |
نسخهٔ ۱۱ اوت ۲۰۲۰، ساعت ۰۸:۵۱
خداشناسی | |
---|---|
توحید | توحید ذاتی • توحید صفاتی • توحید افعالی • توحید عبادی • صفات ذات و صفات فعل |
فروع | توسل • شفاعت • تبرک • استغاثه |
عدل الهی | |
حُسن و قُبح • بداء • امر بین الامرین | |
نبوت | |
عصمت پیامبران • خاتمیت • پیامبر اسلام • معجزه • عدم تحریف قرآن | |
امامت | |
باورها | عصمت امامان • ولایت تكوینی • علم غیب • خلیفةالله • غیبت • مهدویت • انتظار فرج • ظهور • رجعت |
امامان | امام علی • امام حسن • امام حسین • امام سجاد • امام باقر • امام صادق • امام کاظم • امام رضا • امام جواد • امام هادی • امام عسکری • امام مهدی |
معاد | |
برزخ • معاد جسمانی • حشر • صراط • تطایر کتب • میزان | |
مسائل برجسته | |
اهلبیت • چهارده معصوم • کرامت • تقیه • مرجعیت • ولایت فقیه | |
- اين مدخل از زیرشاخههای بحث خلافت الهی است. "خلافت الهی" از چند منظر متفاوت، بررسی میشود:
- در این باره، تعداد بسیاری از پرسشهای عمومی و مصداقی مرتبط، وجود دارند که در مدخل خلافت الهی (پرسش) قابل دسترسی خواهند بود.
مقدمه
- واژه خلیفه در دو مورد به شکل مفرد و در باقی موارد به صورت جمع "خلائف" و "خلفا" در قرآن کریم به کار رفته است. خلیفه در لغت به معنای کسی است که جانشین و قائم مقام کسی میشود.
- واژه خلیفه با برشمردن اشتقاقهای آن در قرآن کاربرد فراوان دارد که در مجموع بیشتر آیات به معنای کنار رفتن گروهی و جانشین شدن گروهی دیگر آمده است که به نمونههایی از این آیات اشاره میشود:
- ﴿وَرَبُّكَ الْغَنِيُّ ذُو الرَّحْمَةِ إِنْ يَشَأْ يُذْهِبْكُمْ وَيَسْتَخْلِفْ مِنْ بَعْدِكُمْ مَا يَشَاءُ كَمَا أَنْشَأَكُمْ مِنْ ذُرِّيَّةِ قَوْمٍ آخَرِينَ﴾[۱]؛
- ﴿وَهُوَ الَّذِي جَعَلَكُمْ خَلَائِفَ الْأَرْضِ وَرَفَعَ بَعْضَكُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجَاتٍ لِيَبْلُوَكُمْ فِي مَا آتَاكُمْ إِنَّ رَبَّكَ سَرِيعُ الْعِقَابِ وَإِنَّهُ لَغَفُورٌ رَحِيمٌ﴾[۲]؛
- ﴿أَوَعَجِبْتُمْ أَنْ جَاءَكُمْ ذِكْرٌ مِنْ رَبِّكُمْ عَلَى رَجُلٍ مِنْكُمْ لِيُنْذِرَكُمْ وَاذْكُرُوا إِذْ جَعَلَكُمْ خُلَفَاءَ مِنْ بَعْدِ قَوْمِ نُوحٍ وَزَادَكُمْ فِي الْخَلْقِ بَسْطَةً فَاذْكُرُوا آلَاءَ اللَّهِ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ﴾[۳]؛
- ﴿فَكَذَّبُوهُ فَنَجَّيْنَاهُ وَمَنْ مَعَهُ فِي الْفُلْكِ وَجَعَلْنَاهُمْ خَلَائِفَ...﴾[۴].
- در این آیات مراد، خلافت و جانشینی عامه مردم است که از طرف خداوند برای آبادانی زمین و بهره بردن از نعمت در آن اذن داده شده است.
- علامه طباطبایی درباره این نوع از خلافت میفرماید: "خلیفه بودن مردم در زمین به این معنا است که هر لاحقی از ایشان جانشین سابق شود و سلطه و توانایی بر دخل و تصرف و انتفاع از زمین داشته باشد، همانطور که سابقین بر این کار توانایی و تسلط داشتند"[۵].
- در تفسیر تبیان در این زمینه آمده است: "خلفا در این آیات جمع خلیفه است و معنایش این است که گروهی بر جای گروهی دیگر به تدبیر امور اقدام نمایند"[۶].
- بنابراین یک دسته از آیات نشان دهنده خلافت عامه مردم در استفاده از نعمتهای الهی است که بنابر حکمت الهی از نعمتهای خداوند در زمین استفاده میبرند[۷].
- در برابر آیاتی که بیان شد یک سری آیات در قرآن مسئله خلافت و جانشینی را به معنای خاص مطرح کردهاند که دانشمندان از آن آیات، شأن ولایت خاصه و تصرف در امور را برای آن خلفا استفاده کردهاند که به دو نمونه از آیات که صراحت بیشتری در این زمینه دارند اشاره میشود:
- آیت الله جوادی آملی در تفسیر آیه ﴿إِنِّي جَاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً﴾ میگوید: "مقام آدمیت که شخصیت حقوقی انسان کامل است محور خلافت الهی است؛ زیرا بیان خلافت در قالب جمله اسمیه مفید استمرار است"[۱۰].
- صدرالمتالهین شیرازی با استفاده از آیه: ﴿يَا دَاوُودُ إِنَّا جَعَلْنَاكَ خَلِيفَةً فِي الْأَرْضِ فَاحْكُمْ بَيْنَ النَّاسِ بِالْحَقِّ﴾ میگوید: "مراد از خلافت آدم در زمین، مقام ولایت است و این مقام بزرگترین منصب است که با آن حق تصرف در امور و مصالح دیگران پیدا میکند"[۱۱].
- حسن مصطفوی در التحقیق مینویسد: أما الخليفة: فهو كالخلف صفة، الا انه إذا انتسب إلى الله المتعال فيراد منه التأخر من جهة الكيفية، وهذا المعنى من أشرف الأوصاف الروحانية و أعلى المقامات الربانية، ولا يتصور مقام أعلى وأفضل منه[۱۲].
- بنابراین آنچه تا به حال بیان شد رهیافتی بود برای این مطلب که واژه خلیفه به معنای جانشینی خداوند در قرآن به دو معنا به کار رفته است: یکی به معنای جانشینی عام و برای استفاده از نعمتهای خداوند در زمین و دوم به معنای جانشینی خاص و دارای مقام و منصب الهی که از آثار آن داشتن ولایت و حق تصرف در امور دیگران است تا در سایه رهبری آنان احکام و قوانین الهی از تغییرو تحریف محفوظ ماند و بر این اساس است که وجود آن خلفای الهی برای همیشه در روی زمین به عنوان حجت الهی و هدایتگر انسانها لازم است و از طرف دیگر برای همه واجب است که با آنان مخالفت نورزیده و فرمانبردار آنان باشند[۱۳][۱۴]
معنای خلیفه در کاربردهای قرآنی
- خلیفه از مادّه "خلف" مشتق بوده، که با مشتقاتش در قرآن مجید، ۱۱۶ بار استعمال شده است و خود لفظ "خلیفه" از آن تعداد، دو بار بیشتر استعمال نشده است؛
- یک مورد در سوره بقره: ﴿وَإِذْ قَالَ رَبُّكَ لِلْمَلَائِكَةِ إِنِّي جَاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً﴾[۱۵].
- و دیگری در سوره ص: ﴿يَا دَاوُودُ إِنَّا جَعَلْنَاكَ خَلِيفَةً فِي الْأَرْضِ﴾[۱۶].
- آنچه اهل لغت و مفسران و همه بر آن اتفاق دارند، خلیفه به معنای جانشین است؛ اما در اینکه کدام انسان خلیفه است و جانشینِ چه کسی؟ نظریههای مختلفی بیان شده است:
- در آیه اول، جانشینی از موجودات سابق و ساکن روی زمین، مانندِ ملائکه یا جن و در آیه دوم، جانشینی از انبیای سابق[۱۷]، و علت انتخاب این نظریه را، ممتنع بودن جانشینی از خدای متعال بیان کردهاند؛ زیرا او حاضر و شاهد است، غایب نیست تا نیاز به جانشین داشته باشد.
- جانشینی از خداوند متعال، که مخصوص حضرت آدم(ع) بوده؛ چنانکه از ظاهر تفسیر برخی مفسران استفاده میشود[۱۸].
- آن جانشینی اختصاصی نبوده و شامل همه افرادی میشود که قوّه و استعداد دریافت اسما را به فعلیت درآورده و انسانهایی مؤمن و وارسته باشند[۱۹].
- آن جانشینی به طور مساوی شامل مجموع آدم(ع) و ذریه او میشود[۲۰]؛ و جهت خلافت انسانها، به دلیل داشتن علم و توانایی بر هرگونه تصرف در روی زمین و عُمران آن و بهرهبرداری از منافع گوناگون آن و ابداع و اختراع اشیای مختلف است. به عبارت دیگر: ابتکار و خلاقیت انسانها مظهر خالقیت، اختیار، حاکمیت و قدرت مطلق خدای متعال است[۲۱].
- بررسی نظریه اول:
- نظریه اول مردود است؛ به دلیل اینکه زمینه و سیاق آیه شریفه به دو نکته اشاره دارد، اول اینکه منظور از خلافت، جانشینی خدا در زمین بوده، نَه اینکه انسان جانشین ساکنان قبلی زمین شوند، که در آن ایام منقرض شده بودند، و خدا خواسته انسان را جانشین آنها کند. برخی بنابراین نظریه، گفتهاند: موجودات قبلی ملائکه بودهاند و همانها نیز اعتراض کردهاند، آن محلّ اشکال است که چگونه موجود مجرد در زمین مادّی، ساکن بوده است، و دیگر اینکه خدای سبحان اسما را به آدم(ع) تعلیم داده و او را به آن مفتخر کرده و مشمول کرامت ویژه الهی شده، کرامتی که ملائکه زمینه دریافت آن را نداشتند، چنین کمال و کرامتی در صورتی تصور دارد که آدم(ع) خلیفه خدای متعال باشد؛ اما جانشینی از قومی به نام جن، کرامتی برای آن حضرت نمیآورد و نیازمند به علم به اسما، یا برخورداری از مقام تسبیح و تقدیس نیست، تا موجب سؤال فرشتگان شود. افزون بر آن، ظاهر جمله ﴿إِنِّي جَاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً﴾، این است که گوینده برای خود، خلیفه تعیین میکند، نَه برای دیگران و دیگر اینکه جریان سَجده برای خلیفه نیز نشان میدهد او جانشین خداست، نَه خلیفه شخص دیگر.
- از آن گذشته، نسلهای فراوانی یکی پس از دیگری آمدند و هر کدام جانشین دیگری بودند و آفریدگار همه آنها خدای سبحان بود، ولی هنگام آفریدن هیچ یک از آنان، فرشتگان را در جریان آفرینش قرار نداد و از آن به عنوان خلیفه یاد نکرد، وگرنَه فرشتگان، سابقه ذهنی از جعل خلافت داشتند و دیگر سؤال نمیکردند و از این گونه جعل خلافت تعجب نمیکردند. آنچه سبب انتخاب نظریه جانشینی از موجودات قبلی شده، امتناع و اشکال بر جانشینی از خداوند متعال است؛ در ردّ تعلیل و اشکال جانشینی، باید گفت: آن امتناع و اشکال در صورتی وارد است که مراد از جانشینی، تفویض و واگذاری حضور و تدبیر امور باشد و چنین معنایی نَه مورد تأیید عقل است و نَه مستفاد از نقل و آیات قرآنی. آنچه درباره جانشینی از خداوند متعال تصور دارد، مظهریت خاص و مرآتیت ویژه است؛ یعنی مراد از خلافت از پروردگار متعال، این است که او مظهر صفات و افعال اوست؛ خدا اصل است و خلیفه، آیت و مرآت او.
- به عبارت دیگر: نَه خالی شدن صحنه وجود از خداوند مراد است و نَه واگذاری مقام ربوبیت و تدبیر به جانشین؛ زیرا نَه غیبت و محدودیت خداوند متعال، قابل تصور صحیح است و نه استقلال انسان در تدبیر امور، قابل قبول؛ چون موجود ممکن و فقیر، ذاتاً و مستقلاً از اداره امور خود عاجز است، چه رسد به تدبیر دیگران. پس خلیفه خدا، همان یدالله است که به صورت آدمی کار میکند و در واقع خود خداوند است که آن فعل را انجام میدهد و خلیفه خدا، مجرای صدور فعل و محلّ نزول اراده پروردگار است:
«إِرَادَةُ الرَّبِّ فِي مَقَادِيرِ أُمُورِهِ تَهْبِطُ إِلَيْكُمْ وَ تَصْدُرُ مِنْ بُيُوتِكُم»[۲۲]؛ لذا انسان کامل و خلیفه خدا، تنها آستینی است که دست قدرت خدا از آن بیرون میآید و در او ظهور میکند: ﴿وَمَا رَمَيْتَ إِذْ رَمَيْتَ وَلَكِنَّ اللَّهَ رَمَى﴾[۲۳].
- بنابراین، محیط مطلق و حاضر محض خلیفه ندارد، لذا اگر خداوند که محیط بر همه چیز است، کسی را جانشین خود معرفی کرد، مقصود این است که دست خدا از آستین او ظهور یافته: ﴿إِنَّ الَّذِينَ يُبَايِعُونَكَ إِنَّمَا يُبَايِعُونَ اللَّهَ﴾[۲۴]؛ ظاهر معنای خلافت از مستخلفٌعنه این است، چنان که خداوند متعال، شاهد و قادر بر هر چیزی است، خلیفه او نیز چنین است؛ تنها تفاوت در این است که خداوند، آن صفات را بالاصاله و بالذات دارد و خلیفه او بالتَّبَع و بالعَرَض.
- اشکال دیگری مطرح میشود که: چرا خداوند برای عمارت زمین و تدبیر انسانها و تکمیل نفوس و اهداف دیگر، بیواسطه اقدام نمیکند و برای خود جانشین نصب میکند؟
- در پاسخ اشکال مزبور باید گفت: نصب خلیفه یا به دلیل قصور فاعل است یا قصور قابل، قِسم اول در جایی تصور دارد که مستخلف عنه، بر اثر غیبت یا ناتوانی یا ضعف نتواند به کارهای خود رسیدگی کند و چنین چیزی نسبت به خداوندی که دائمالحضور و بر همه چیز احاطه دارد:
﴿أَلَا إِنَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ مُحِيطٌ﴾[۲۵] و ﴿إِنَّ اللَّهَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ شَهِيدٌ﴾[۲۶]، و هیچگونه ضعفی درباره او تصور نمیشود، معنا ندارد. پس آنچه در مورد خلافت از خدا متصور است، قِسم دوم، یعنی قصور قابل است؛ با این توضیح که فیض خدای سبحان گرچه نسبت به همه موجودات، دائم است، غالب آنها به ویژه موجودات زمینی توان آن را ندارند که بیواسطه، فیض، احکام، علوم و معارف الهی را دریافت کنند، بلکه نیازمند به واسطهای هستند که با زبان آنان آشنا و برایشان محسوس و ملموس باشد. بنابراین، علت جعل خلیفه و نصب واسطه، قصور مردم و کامل نبودن قابلیت آنان از تلقی بیواسطه فیض است[۲۷]
- بررسی نظریه دوم:
- نظریه دوم نیز مردود است؛ زیرا مراد از خلیفه شخص حقیقی آدم(ع) نیست، بلکه مراد شخصیت حقوقی آدم و مقام شامخ انسانیت به کمال رسیده است و دلیل بر آن، اولاً: بیان جعل خلیفه به صورت جمله اسمیه که مفیدِ استمرار است و ثانیاً: پرسش استفهامی فرشتگان است: ﴿قَالُوا أَتَجْعَلُ فِيهَا مَنْ يُفْسِدُ فِيهَا وَيَسْفِكُ الدِّمَاءَ وَنَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ﴾[۲۸]
- چون ظاهر آیه شریفه خصوصاً به قرینه تقابل بین ﴿مَنْ يُفْسِدُ﴾ و ﴿نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ﴾، افساد یک نوع در مقابل اصلاح نوع دیگر از موجودات همانند فرشتگان است. پس اعتراض به فرد نبوده، بلکه به نوع انسان بوده که در بین آنان افساد و خونریزی تحقق مییابد و آن سؤال، حاکی از درک فرشتگان از استمرار خلافت و عدم انحصار آن در خصوص آدم(ع) بوده است. دلیل دیگر، جعل خلافت برای حضرت داوود(ع) است:﴿يَا دَاوُودُ إِنَّا جَعَلْنَاكَ خَلِيفَةً فِي الْأَرْضِ﴾[۲۹]؛ از آیه مذکور، عدم اختصاص خلافت برای حضرت آدم(ع) استفاده میشود.
- برای ردّ دو نظریه اول، افزون بر قراین متصل سیاق آیه شریفه که ذکر شد، قراین منفصل در قالب روایات نیز وجود دارد که اولاً: مستخلفٌعنه ذات اقدس خداوند است و از آدم(ع) تعبیر به خلیفةالله شده است؛ و ثانیاً: از انسانهای کامل از ذریه او تعبیر به خلفا میشود که دلالت بر عدم اختصاص خلافت بر حضرت آدم(ع) دارد. در زیارات ائمه اطهار(ع) از آنان نیز تعبیر به خلیفةالله[۳۰]، و در روایات نیز تعبیر به خلفاءالله[۳۱] شده است و در بعضی روایات آمده: بعد از آنکه آدم(ع)، فرشتگان را از اسما با خبر ساخت، آنان دانستند که آن حضرت و انسانهای کامل از ذریه او به مقام خلافت شایستهترند:«فَعَلِمُوا أَنَّهُمْ أَحَقُّ بِأَنْ يَكُونُوا خُلَفَاءَ الله فِي أَرْضِهِ وَ حُجَجَهُ عَلَى بَرِيَّتِهِ...»[۳۲]ز
- و نظیر آن، حدیث امیرالمؤمنین(ع) است: «قَالَ اللَّهُ جَلَّ جَلَالُهُ: ... إِنِّي أُرِيدُ أَنْ أَخْلُقَ خَلْقاً بِيَدِي وَ أَجْعَلَ مِنْ ذُرِّيَّتِهِ أَنْبِيَاءَ وَ مُرْسَلِينَ وَ عِبَاداً صَالِحِينَ وَ أَئِمَّةً مُهْتَدِينَ أَجْعَلُهُمْ خُلَفَاءَ عَلَى خَلْقِي فِي أَرْضِي...»[۳۳]ز
- این روایت به ضمیمه روایت دیگری که در ذیل آیه خلافت حضرت آدم(ع) وارد شده و در آن از او نیز به اولین خلیفةالله تعبیر شده است: «فَكَانَ آدَمُ أَوَّلَ خَلِيفَةِ اللَّهِ»[۳۴]؛ نتیجه میدهد که مجعول در آیه خلافت، آدم(ع) و هر انسان کامل دیگری است[۳۵]
- بررسی نظریه سوم و چهارم:
- نظریه سوم و چهارم نیز با توجه به مطالب پیشین، مردود است. افزون بر آن، مقتضای سنخیت میان خلیفه و مستخلفعنه در آن لحاظ نشده است، چگونه انسانهای غیر کامل، همانند افراد عادی مؤمن و وارسته یا کافر و فاسق میتوانند. خلیفه خدای متعال بوده و حاکی و مظهر صفات ثبوتی او باشند؟ و دیگر اینکه هدف از خلقت و جعل خلافت، آبادی و عُمران زمین نبوده؛ با توجه به اینکه در فرهنگ قرآنی، دنیا متاعی ناچیز معرفی شده است؛ بلکه طبق آیه شریفه ﴿وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنْسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ﴾[۳۶]، هدف از آن، شناخت و معرفت که در پیِ آن بندگی است، میباشد؛ و اگر هدف عمران بوده، پیامبران(ع) به جای صَرف اکثر اوقاتشان در تبلیغ توحید و تربیت نفوس، آن را صَرف آبادانی زمین میکردند.
- بنابراین، خلیفه در آیات شریفه، خلافت در روی زمین از جانب پروردگار متعال است که انسانهای کامل برگزیده بتوانند در عالَم مادّی، ارتباط و وساطت در میان خالق و مخلوق، پیدا کنند و به این اعتبار انوار معارف و فیضهای غیبی را به دیگران رسانیده، و احکام تشریعی و قوانین الهی را بیان کنند. در حقیقت هدف از جعل خلافت، برای تأمین زندگی سعادتمند روحی و بیان کردن مصالح، مفاسد، خیر و شر در حیات انسان است[۳۷]
منابع
پانویس
- ↑ «و پروردگار تو بینیاز دارای بخشایش است؛ اگر بخواهد شما را باز میبرد و آنچه را بخواهد پس از شما جانشین میگرداند به همانگونه که شما را از نسل گروه دیگری پدید آورد» سوره انعام، آیه ۱۳۳.
- ↑ «و اوست که شما را جانشینان (خویش یا گذشتگان) در زمین گمارد و برخی را بر برخی دیگر به پایههایی برتری داد تا شما را در آنچه به شما داده است بیازماید؛ بیگمان پروردگار تو زودکیفر است و به راستی او آمرزنده بخشاینده است» سوره انعام، آیه ۱۶۵.
- ↑ «آیا شگفت میدارید که از سوی پروردگارتان بر (زبان) مردی از شما پندی آمده باشد تا بیمتان دهد؟ و به یاد آورید هنگامی را که پس از قوم نوح شما را جانشین کرد و در آفرینش بر گستره (توانمندی) شما افزود، بنابراین نعمتهای خداوند را به یاد آورید باشد که رستگار گردید» سوره اعراف، آیه ۶۹.
- ↑ «او را دروغگو دانستند، ما هم او و کسانی را که با او بودند در کشتی رهایی بخشیدیم و آنان را جانشین (پیشینیان) گرداندیم»... سوره یونس، آیه ۷۳.
- ↑ محمدحسین طباطبایی، ترجمه تفسیر المیزان، مترجم: سید محمد باقر موسوی همدانی، ج۱۷، ص۷۵.
- ↑ محمد بن حسن طوسی، التبیان فی تفسیر القرآن، ج۴، ص۴۴۴.
- ↑ حیدر مظفری، بازخوانی تحولات اعتقادی و تاریخی امامت و واژگان مرتبط، ص۱۳۲.
- ↑ «و (یاد کن) آنگاه را که پروردگارت به فرشتگان فرمود: میخواهم جانشینی در زمین بگمارم»... سوره بقره، آیه ۳۰.
- ↑ «ای داود! ما تو را در زمین خلیفه (خویش) کردهایم پس میان مردم به درستی داوری کن» سوره ص، آیه ۲۶.
- ↑ عبدالله جوادی آملی، صورت و سیرت انسان در قرآن، ص۲۹۱.
- ↑ محمد بن ابراهیم صدرالمتالهین شیرازی، تفسیر القرآن الحکیم، ج۳، ص۵۱.
- ↑ حسن مصطفوی، التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج۱، ص۱۱۰.
- ↑ حیدر مظفری، بازخوانی تحولات اعتقادی و تاریخی امامت و واژگان مرتبط، ص۱۳۷.
- ↑ زیوری کبیرنیا، فاطمه، بررسی ابعاد خلیفة اللهی انسان، ص:۲۵-۲۸.
- ↑ «و (یاد کن) آنگاه را که پروردگارت به فرشتگان فرمود: میخواهم جانشینی در زمین بگمارم» سوره بقره، آیه ۳۰.
- ↑ «ای داود! ما تو را در زمین خلیفه (خویش) کردهایم» سوره ص، آیه ۲۶.
- ↑ التبیان، ج۱، ص۱۳۱؛ التفسیرالکبیر، ج۱، ص۳۸۸ و ج۹، ص۳۸۶؛ تفسیرالطبری، ج۱، ص۲۳۸ و ج۱۰، ص۵۷۵؛ روح البیان، ج۱، ص۹۳؛ روضالجنان، ج۱، ص۱۹۸.
- ↑ کشاف، ج۱، ص۱۲۴؛ مجمعالبیان، ج۱، ص۱۷۶.
- ↑ المیزان، ج۱، ص۱۶۰؛ برای عمومیت خلافت، استشهاد به آیاتی (سوره اعراف، آیه ۶۸؛ سوره یونس، آیه ۱۴؛ سوره نمل، آیه ۶۲) مینماید که قابل مناقشه بوده، زیرا از سیاق آن آیات برمیآید، مقصود در آنها، خلافت و جانشینی امتها از امتهای پیشین است، نه خلافت نوع انسان از خداوند متعال.
- ↑ الکاشف، ج۱، ص۸۰؛ المنار، ج۱، ص۲۵۹، در منبع اخیر آمده: المراد بالخليفة آدم و مجموع ذريته.
- ↑ حقجو، عبدالله، ولایت در قرآن، ص:۴۹-۵۰.
- ↑ مفاتیح الجنان، زیارت اول از زیارات مطلق امام حسین(ع).
- ↑ «و چون تیر افکندی تو نیفکندی بلکه خداوند افکند» سوره انفال، آیه ۱۷.
- ↑ «بیگمان آنان که با تو بیعت میکنند جز این نیست که با خداوند بیعت میکنند» سوره فتح، آیه ۱۰.
- ↑ «آگاه باش که او به هر چیزی چیره است» سوره فصلت، آیه ۵۴.
- ↑ «بیگمان خداوند بر هر چیزی گواه است» سوره حج، آیه ۱۷.
- ↑ حقجو، عبدالله، ولایت در قرآن، ص:۵۱-۵۳.
- ↑ «گفتند: آیا کسی را در آن میگماری که در آن تباهی میکند و خونها میریزد در حالی که ما تو را با سپاس، به پاکی میستاییم و تو را پاک میشمریم» سوره بقره، آیه ۳۰.
- ↑ «ای داود! ما تو را در زمین خلیفه (خویش) کردهایم» سوره ص، آیه ۲۶.
- ↑ البلدالامین، ص۲۸۵ و ۲۹۴؛ مصباح الکفعمی، فصل ۴۱، ص۴۸۷؛ بحارالانوار، ج۹۹، ص۱۱۶، باب ۷.
- ↑ الکافی، ج۱، ص۱۹۳، باب ان الائمة(ع) خلفاء الله عزوجل فی ارضه...؛ نهجالبلاغه، خطبه ۱۴۷.
- ↑ برهان، ج۱، ص۷۳، ح۲؛ بحارالانوار، ج۲۶، ص۲۸۴، باب ۶، ح۳۸.
- ↑ نورالثقلین، ج۱، ص۵۲، ح۸۰.
- ↑ برهان، ج۱، ص۷۵، ح۱۳.
- ↑ حقجو، عبدالله، ولایت در قرآن، ص:۵۳-۵۴.
- ↑ «و پریان و آدمیان را نیافریدم جز برای آنکه مرا بپرستند» سوره ذاریات، آیه ۵۶.
- ↑ حقجو، عبدالله، ولایت در قرآن، ص:۵۴-۵۵.