ولایت در فقه سیاسی: تفاوت میان نسخه‌ها

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
خط ۲۹: خط ۲۹:


[[پیامبر]]{{صل}} و [[امام]]{{ع}} نیز به [[اذن الهی]] [[حق]] [[امر]] و [[نهی]] بر [[مردم]] دارند<ref>{{متن قرآن|وَرَسُولًا إِلَى بَنِي إِسْرَائِيلَ أَنِّي قَدْ جِئْتُكُمْ بِآيَةٍ مِنْ رَبِّكُمْ أَنِّي أَخْلُقُ لَكُمْ مِنَ الطِّينِ كَهَيْئَةِ الطَّيْرِ فَأَنْفُخُ فِيهِ فَيَكُونُ طَيْرًا بِإِذْنِ اللَّهِ وَأُبْرِئُ الْأَكْمَهَ وَالْأَبْرَصَ وَأُحْيِي الْمَوْتَى بِإِذْنِ اللَّهِ وَأُنَبِّئُكُمْ بِمَا تَأْكُلُونَ وَمَا تَدَّخِرُونَ فِي بُيُوتِكُمْ إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَةً لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ}} «و به پیامبری به سوی بنی اسرائیل (می‌فرستد، تا بگوید) که من برای شما نشانه‌ای از پروردگارتان آورده‌ام؛ من برای شما از گل، (اندامواره‌ای) به گونه پرنده می‌سازم و در آن می‌دمم، به اذن خداوند پرنده‌ای خواهد شد و به اذن خداوند نابینای مادرزاد و پیس را شفا خواهم داد و به اذن خداوند مردگان را زنده خواهم کرد و شما را از آنچه می‌خورید یا در خانه می‌انبارید آگاه خواهم ساخت، این نشانه‌ای برای شماست اگر مؤمن باشید» سوره آل عمران، آیه ۴۹؛ تفسیر نمونه، ج۵، ص۱۲۵.</ref>. و همین‌طور، پس از پیامبر{{صل}} و امام [[معصوم]]{{ع}}، [[نمایندگان عام]] واجد شرایط ایشان ولایت تشریعی دارند؛ برای مثال [[ولی فقیه]] ولایت تشریعی دارد<ref>مقبوله عمر بن حنظله. ر.ک: اصول کافی، ج۱، ص۶۷؛ فروع کافی، ج۷، ص۴۱۲؛ تهذیب، ج۲، ص۹۱-۶۸؛ کتاب البیع، ج۲، ص۴۶۷.</ref><ref>[[اباصلت فروتن|فروتن، اباصلت]]، [[علی اصغر مرادی|مرادی، علی اصغر]]، [[واژه‌نامه فقه سیاسی (کتاب)|واژه‌نامه فقه سیاسی]]، ص ۱۸۲.</ref>.
[[پیامبر]]{{صل}} و [[امام]]{{ع}} نیز به [[اذن الهی]] [[حق]] [[امر]] و [[نهی]] بر [[مردم]] دارند<ref>{{متن قرآن|وَرَسُولًا إِلَى بَنِي إِسْرَائِيلَ أَنِّي قَدْ جِئْتُكُمْ بِآيَةٍ مِنْ رَبِّكُمْ أَنِّي أَخْلُقُ لَكُمْ مِنَ الطِّينِ كَهَيْئَةِ الطَّيْرِ فَأَنْفُخُ فِيهِ فَيَكُونُ طَيْرًا بِإِذْنِ اللَّهِ وَأُبْرِئُ الْأَكْمَهَ وَالْأَبْرَصَ وَأُحْيِي الْمَوْتَى بِإِذْنِ اللَّهِ وَأُنَبِّئُكُمْ بِمَا تَأْكُلُونَ وَمَا تَدَّخِرُونَ فِي بُيُوتِكُمْ إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَةً لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ}} «و به پیامبری به سوی بنی اسرائیل (می‌فرستد، تا بگوید) که من برای شما نشانه‌ای از پروردگارتان آورده‌ام؛ من برای شما از گل، (اندامواره‌ای) به گونه پرنده می‌سازم و در آن می‌دمم، به اذن خداوند پرنده‌ای خواهد شد و به اذن خداوند نابینای مادرزاد و پیس را شفا خواهم داد و به اذن خداوند مردگان را زنده خواهم کرد و شما را از آنچه می‌خورید یا در خانه می‌انبارید آگاه خواهم ساخت، این نشانه‌ای برای شماست اگر مؤمن باشید» سوره آل عمران، آیه ۴۹؛ تفسیر نمونه، ج۵، ص۱۲۵.</ref>. و همین‌طور، پس از پیامبر{{صل}} و امام [[معصوم]]{{ع}}، [[نمایندگان عام]] واجد شرایط ایشان ولایت تشریعی دارند؛ برای مثال [[ولی فقیه]] ولایت تشریعی دارد<ref>مقبوله عمر بن حنظله. ر.ک: اصول کافی، ج۱، ص۶۷؛ فروع کافی، ج۷، ص۴۱۲؛ تهذیب، ج۲، ص۹۱-۶۸؛ کتاب البیع، ج۲، ص۴۶۷.</ref><ref>[[اباصلت فروتن|فروتن، اباصلت]]، [[علی اصغر مرادی|مرادی، علی اصغر]]، [[واژه‌نامه فقه سیاسی (کتاب)|واژه‌نامه فقه سیاسی]]، ص ۱۸۲.</ref>.
==[[ولایت]] چیست؟==
“ولایت”، واژه‌ای [[عربی]] و از ریشه “ولی” گرفته شده است. برخی از مشتقات این کلمه در عربی و [[فارسی]] عبارتند از: ولایت (به کسر واو)، [[ولاء]] (به [[فتح]] واو)، [[اولیاء]]، [[والی]]، [[مولی]]، [[مولوی]]، ولایی و... “ولی”، در لغت به معنای: [[دوست]]، [[دوستدار]]، [[یاور]] و چیزی در کنار چیز دیگری است. واژه ولایت و دیگر مشتقات آن نیز به معنای: [[نصرت]] و [[یاری]]، [[محبّت]]، تصدّی امر، [[سلطنت]]، [[سرپرستی]]، [[رهبری]] و [[حکومت]] است<ref>رجوع کنید به: تاج العروس، ج۱۰، ص۳۹۸؛ مقائیس اللغة، ج۶، ص۱۴۱؛ المصباح المنیر، ج۲، ص۳۹۶.</ref>.
از نظر اصطلاحی، معنای ولایت تا حدودی در سه حوزه [[علم]] [[فقه]]، [[عرفان]] و [[کلام]] با یکدیگر تفاوت دارد. در علم فقه از آنجا که مباحث به دو بخش عمده [[عبادات]] و معاملات تقسیم می‌شود، “ولایت” در بخش معاملات (بالمعنی الاعم) قرار می‌گیرد و از جمله [[احکام وضعی]] به شمار می‌آید.
ولایت در فقه با تعابیر مختلفی به کار برده می‌شود؛ همچون: “جواز تصرف”<ref>نراقی، عوائد الایام، ص۱۹۹.</ref>، “تصرف در امر و نهی”<ref>کشف الغطاء، ج۱، ص۹.</ref>، [[تصرف در اموال]] و انفس”<ref>شیخ انصاری یکی از مناصب فقیه را “ولایة التصرف فی الأموال و الانفس” می‌داند؛ المکاسب، ج۳، ص۵۴۶.</ref>، “تصرف و [[حاکمیت]] بر شخص یا کار دیگری”<ref>مکارم شیرازی: انوار الفقاهة، کتاب البیع، جزء اول، ص۴۴۵.</ref>، “احق و اولی به تصرف”<ref>منتظری، ولایت فقیه، ج۱، ص۱۷۱.</ref>، اما مضمون همگی: “تصرف و [[قیام]] به شوؤن غیر”<ref>امام خمینی، المکاسب المحرمه، ج۲، ص۱۰۶.</ref> است.
برخی ولایت را، محدود به: “حق [[تصرف]] [[ولی امر]] در [[اموال]] و [[حقوق]] اختصاصی شخص [[مولی علیه]]، که به جهتی از جهات؛ از قبیل عدم [[بلوغ]] و [[رشد عقلانی]]، دیوانگی و غیره، از تصرف در حقوق و اموال خود [[محروم]] است”<ref>مهدی حائری یزدی، حکمت و حکومت، ص۱۷۸.</ref> منحصر می‌دانند که البته با چنین نگرشی، [[فقیه]] به عنوان [[وظیفه شرعی]] و [[فقهی]]، [[حق]] [[تشکیل حکومت]] و [[اعمال]] [[حاکمیت سیاسی]] ندارد.
برخی دیگر، بدون اشاره و توجه به مسأله محجوریت، حاکمیت سیاسی فقیه را در مسیر [[اجرای احکام]] و [[اقامه حدود]] و [[برقراری نظم]] در [[جامعه اسلامی]] و در تعبیر فنی‌تر [[امور حسبیه]] که [[شارع مقدس]] [[راضی]] به [[زمین]] ماندن آنها نیست، مطرح می‌کنند. در این مقوله نیز دو دیدگاه عمده وجود دارد که هرکدام طرفدارانی دارد. در یک دیدگاه [[ولایت فقیه]] یک [[منصب]] نیست؛ بلکه [[تصدی]] امور عمومی، به ویژه [[اجرای احکام اسلامی]] مربوط به [[نظم]] و [[امنیت]] است که [[وظیفه]] [[فقیه جامع‌الشرایط]] و مبسوط الید می‌باشد؛ اما این امر یک [[تکلیف شرعی]] و [[واجب کفایی]] است که اگر کسی، [[شایستگی]] اقامه حدود و [[احکام الهی]] را داشت و عهده‌دار گردید، از دیگران ساقط می‌شود؛ در غیر این صورت، همه فقهای واجد شرایط مسؤول هستند و [[مؤاخذه]] می‌شوند<ref>آیت‌الله خویی، التنقیح، اجتهاد و تقلید، ص۴۱۹-۴۲۵.</ref>. دیدگاه دیگر، ولایت فقیه را نه از باب وظیفه، بلکه به مثابه یک منصب [[شرعی]] و از [[احکام]] وضعیه می‌داند؛ چنانچه [[امام خمینی]] و صاحب جواهر از این گروهند<ref>رجوع کنید به: امام خمینی، حکومت اسلامی، ص۵۶ و شیخ محمد حسن نجفی، جواهر الکلام، ج۲۱، ص۳۵۹.</ref>. در این دیدگاه، ولایت فقیه، منصبی تعریف شده است که از جانب [[شرع]]، به [[فقها]] واگذار می‌شود؛ اما اگر یکی از فقهای واجد صلاحیت آن را اقامه نمود، دیگر فقها در امور عمومی از وی [[پیروی]] و [[اطاعت]] می‌کنند و [[تکلیف]] جداگانه‌ای بر ایجاد [[دولت اسلامی]] ندارند.
در مباحث [[عرفانی]]، اصطلاح [[ولایت]] کاربرد بسیار گسترده‌ای دارد و معمولاً برای [[تبیین]] [[مقامات]] سالک و شیوه [[سرپرستی]] او در مراحل مختلف [[سیر و سلوک]]، به کار می‌رود. از دیدگاه عرفا شخصی که به [[مقام ولایت]] دست می‌یابد، [[حق تعالی]] در او تجلّی می‌کند، صاحب [[کشف]] و [[کرامت]] می‌شود و از بسیاری از [[امور غیبی]] و پنهانی با خبر می‌گردد؛ بنابراین به عنوان مرشد و پیر طریق، می‌تواند [[چراغ هدایت]] باشد و سالک را از خطرات [[راه]] [[آگاه]] کرده و نشانه‌های درجات کمالی بالاتر را برای او ترسیم و توصیف نماید.
در [[علم کلام]]، “ولایت” مفهومی عام و فراگیرتر دارد و به معنای [[امامت]] و [[رهبری اجتماعی]] و [[تاریخی]] طرح می‌شود. از دیدگاه علمای علم کلام، [[ولایت]] یک مسئله [[اعتقادی]] است که جایگاهی بس رفیع دارد و منظور از آن، [[استمرار]] کلیه شوؤن [[هدایت]] و [[رهبری]] [[پیامبر اکرم]]{{صل}} (به جز [[نبوت]])، در [[جانشینان]] آن [[حضرت]] است؛ یعنی پس از [[رحلت]] [[پیامبر گرامی اسلام]]، جریان امامت و رهبری، همچنان تداوم یافته و [[مسؤولیت]] خطیر [[سرپرستی]] امور [[مسلمین]]، برعهده [[ائمه معصومین]]{{عم}} و نوّاب آنان قرار گرفته است.
نکته قابل توجه آنکه، در [[فرهنگ دینی]]، [[ارتباط]] بین [[امام]] و [[مأموم]]، تنها یک رابطه [[سیاسی]] یا سازمانی نیست که بر اساس برخی مصلحت‌سنجی‌ها و سودجویی‌ها شکل گرفته باشد؛ بلکه رابطه‌ای کاملاً [[عاطفی]] و مبتنی بر [[عشق]] و [[محبت]] طرفینی است؛ بنابراین در مفهوم [[کلامی]] ولایت، معنای عمیقی از عشق، [[محبّت]] و [[دوستی]] نیز نهفته است.
[[اندیشه سیاسی]] - [[اجتماعی]] “حاکمیت ولایت فقیه” در واقع بر پایه همین مفهوم از ولایت که در حوزه علم کلام مطرح است، [[استوار]] شده و سرپرستی [[فقها]] بر [[زندگی اجتماعی]] [[مسلمانان]] را تداعی می‌کند. در نتیجه هر چند که ولی‌فقیه از آن نوع [[ولایت شرعی]] که در [[فقه]] تعریف می‌شود، برخوردار است و ممکن است از ولایت اصطلاحی [[عرفانی]] نیز برخوردار باشد؛ امّا این دو مفهوم خارج از دایره منطقی بحث [[ولایت فقیه]] قرار گرفته و همه مطالب فقط بر محور مفهوم کلامی ولایت، مطرح می‌شود.
[[فقیه]] کیست؟
واژه “فقه”، به معنای: [[فهم]]، [[آگاهی]] و [[دانایی]] است. در “قرآن کریم”، [[تفقه در دین]]<ref>{{متن قرآن|وَمَا كَانَ الْمُؤْمِنُونَ لِيَنْفِرُوا كَافَّةً فَلَوْلَا نَفَرَ مِنْ كُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طَائِفَةٌ لِيَتَفَقَّهُوا فِي الدِّينِ وَلِيُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذَا رَجَعُوا إِلَيْهِمْ لَعَلَّهُمْ يَحْذَرُونَ}} «و مؤمنان نباید همگی رهسپار (جهاد یا آموختن دانش) شوند؛ اما چرا از هر گروه ایشان دسته‌ای رهسپار نمی‌گردند تا دین آگاه شوند و چون نزد قوم خود باز آمدند آنها را بیم دهند باشد که بپرهیزند» سوره توبه، آیه ۱۲۲.</ref> به کار رفته که مقصود از آن، [[فهم]] [[معارف دینی]] است و در اصطلاح، “فقه” یکی از زیر مجموعه‌های [[علوم]] [[حوزوی]] است که: “علم به [[احکام شرعی]] از طریق [[استنباط]] و اجتهاد”<ref>{{عربی|الفقه هو العلم بالاحكام الشرعية الفرعية عن ادلتها التفصيلية}}؛ فقه عبارت است از فهمیدن و دانستن احکام شریعت اسلام از طریق دلایل تفصیلی آنها؛ معالم الدین فی الاصول، ص۲۲.</ref> تعریف شده است. بر این اساس، [[فقیه]] به کسی گفته می‌شود که با [[فراگیری علوم]] و دانش‌های مورد نیاز، [[توانایی]] لازم برای استنباط [[احکام]] از [[منابع دینی]] را داشته باشد؛ البته برای گام نهادن به قلّه رفیع [[فقاهت]] و [[اجتهاد]]، علاوه بر توانایی [[علمی]]، بهره‌مندی از برخی [[ویژگی‌های اخلاقی]] و [[رفتاری]] نیز ضروری است؛ از جمله فقیه باید: [[عادل]]، [[پارسا]] و با [[ورع]] بوده و به [[دنیا]] [[دلبستگی]] شدید نداشته باشد.
از سوی دیگر، یک فقیه اگر بخواهد [[رسالت]] [[دینی]] خود مبنی بر حضور در صحنه [[سیاسی]] و [[سرپرستی]] امور [[مسلمین]] را به انجام رساند، باید از حوادث [[اجتماعی]] با خبر بوده و به دو عنصر [[زمان]] و مکان کاملاً [[آگاه]] باشد؛ به عبارت دیگر، فقاهت و اجتهاد، دارای مراتب و سطوح گوناگونی است؛ بنابراین [[انسان]] عادل و باتقوایی که صلاحیت و توان استنباط احکام از منابع دینی را دارد؛ اما [[بینش سیاسی]] و اجتماعی ندارد؛ فقط به مراتب نازلی از فقاهت دست یافته است. [[امام خمینی]]، در [[ارتباط]] با این نکته مهم می‌فرمایند: “یک فرد اگر [[اعلم]] در علوم معهود حوزه‌ها باشد؛ ولی نتواند [[مصلحت جامعه]] را تشخیص دهد یا نتواند افراد [[صالح]] و مفید را از افراد [[ناصالح]] تشخیص دهد و به طور کلی در زمینه اجتماعی و سیاسی فاقد [[بینش]] صحیح و [[قدرت]] [[تصمیم‌گیری]] باشد، این فرد در مسایل اجتماعی و [[حکومتی]] [[مجتهد]] نیست و نمی‌تواند زمام [[امور جامعه]] را به دست گیرد<ref>صحیفه نور، ج۲۱، ص۴۶.</ref>.
برخورداری از بینش سیاسی و اجتماعی از دیدگاه سایر [[علما]] و [[اندیشمندان]] نیز، جزء شروط اساسی [[فقاهت]] به شمار می‌آید؛ چنانچه مرحوم [[میرزای شیرازی]] بزرگ می‌فرمایند: “ریاست و مرجعیّت، [[نیازمند]] یک صد شرط است که یک شرط آن [[علم]] و شرط دیگرش [[عدالت]] و تقواست؛ ولی نود و هشت شرط دیگرش [[مدیریت]] است”<ref>شیرازی، سید محمد، نقش مدیریت در پیشرفت ملت‌ها، ص۱۵.</ref>.
[[آیت‌الله]] [[جوادی آملی]] در این زمینه می‌نویسند: “مقصود از “فقیه”، در بحث [[ولایت فقیه]]، [[مجتهد]] جامع‌الشرایط است، نه هر کس که [[فقه]] خوانده باشد. [[فقیه جامع‌الشرایط]] باید سه ویژگی داشته باشد: “اجتهاد مطلق”، “عدالت” و “قدرت مدیریت و [[استعداد]] رهبری”، یعنی از سویی باید صدر و ساقه [[اسلام]] را به طور عمیق و با [[استدلال]] و [[استنباط]] بشناسد و از سویی دیگر، در تمام زمینه‌ها، حدود و ضوابط [[الهی]] را رعایت کند و از دیگر سو، استعداد و [[توانایی]] مدیریت و کشورداری و لوازم آن را واجد باشد”<ref>عبدالله جوادی آملی، ولایت فقیه ولایت فقاهت و عدالت، ص۱۳۶.</ref>.
بنابراین، ولایت فقیه به معنای [[حاکمیت]] فقیه جامع‌الشرایط بر [[جامعه اسلامی]] و [[سرپرستی]] کلیه [[شؤون]] [[زندگی اجتماعی]]، توسط ایشان است.<ref>[[علی اصغر نصرتی|نصرتی، علی اصغر]]، [[نظام سیاسی اسلام (کتاب)|نظام سیاسی اسلام]]، ص ۲۲۳.</ref>


==منابع==
==منابع==
* [[پرونده:11677.jpg|22px]] [[اباصلت فروتن|فروتن، اباصلت]]، [[علی اصغر مرادی|مرادی، علی اصغر]]، [[واژه‌نامه فقه سیاسی (کتاب)|'''واژه‌نامه فقه سیاسی''']]
# [[پرونده:11677.jpg|22px]] [[اباصلت فروتن|فروتن، اباصلت]]، [[علی اصغر مرادی|مرادی، علی اصغر]]، [[واژه‌نامه فقه سیاسی (کتاب)|'''واژه‌نامه فقه سیاسی''']]
* [[پرونده:1379779.jpg|22px]] [[عبدالله نظرزاده|نظرزاده، عبدالله]]، [[فرهنگ اصطلاحات و مفاهیم سیاسی قرآن کریم (کتاب)|'''فرهنگ اصطلاحات و مفاهیم سیاسی قرآن کریم''']]
# [[پرونده:1379779.jpg|22px]] [[عبدالله نظرزاده|نظرزاده، عبدالله]]، [[فرهنگ اصطلاحات و مفاهیم سیاسی قرآن کریم (کتاب)|'''فرهنگ اصطلاحات و مفاهیم سیاسی قرآن کریم''']]
# [[پرونده:1100672.jpg|22px]] [[علی اصغر نصرتی|نصرتی، علی اصغر]]، [[نظام سیاسی اسلام (کتاب)|'''نظام سیاسی اسلام''']]


==جستارهای وابسته==
==جستارهای وابسته==

نسخهٔ ‏۹ فوریهٔ ۲۰۲۱، ساعت ۱۰:۲۲

متن این جستار آزمایشی و غیرنهایی است. برای اطلاع از اهداف و چشم انداز این دانشنامه به صفحه آشنایی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت مراجعه کنید.
اين مدخل از زیرشاخه‌های بحث ولایت است. "ولایت" از چند منظر متفاوت، بررسی می‌شود:
در این باره، تعداد بسیاری از پرسش‌های عمومی و مصداقی مرتبط، وجود دارند که در مدخل ولایت (پرسش) قابل دسترسی خواهند بود.

مقدمه

اصل آن "ولی" به معنای قُرب[۱] یا پشت سر هم قرار گرفتن به‌طور مرتبط[۲]؛ "وِلایت" در معنای سلطنت و مُلک و والی و امارت و "وَلایت" به معنای دوستی ضد عدوات[۳].

﴿هُنَالِكَ الْوَلَايَةُ لِلَّهِ الْحَقِّ هُوَ خَيْرٌ ثَوَابًا[۴].

وِلایت به معنای تدبیر امور دیگران و قیام به تأمین زندگی و معاش آنها در آیه شریفه ﴿أَمِ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ أَوْلِيَاءَ فَاللَّهُ هُوَ الْوَلِيُّ[۵] آمده است. "ولیّ" متصف به ولایت و تدبیر است[۶].

در قرآن کریم سه نوع ولایت وارد شده است:

  1. ولایت خداوند تعالی: ﴿اللَّهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُوا[۷]؛ ولایت خداوند دو نوع است: تکوینی و تشریعی. ولایت تکوینی به معنای ایجاد، خلقت و تصرف در مخلوقات است، هرگونه که اراده کند. ولایت تشریعی به معنای ارشاد، توفیق، تشریع شریعت و به‌طور‌کلی ولایت در امور مرتبط با دین است؛ بر این اساس، خداوند ولی مؤمنان است.
  2. ولایت ملائکه که آن هم دو نوع است: فرشتگانی که برخی امور عمومی عالم را بر عهده دارند و فرشتگانی که نگهدار و رابط اولیای الهی هستند.
  3. ولایت بشری: در قرآن کریم سه نوع ولایت بشری وارد شده است[۸]:
    1. ولایت رسول اکرم(ص) و مؤمنانی که در حال رکوع در راه خدا انفاق می‌کنند: ﴿إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ[۹]. فریقین نقل کرده‌اند که مراد از ﴿الَّذِينَ آمَنُوا... امیرالمؤمنین علی(ع) است.
    2. ولایت اصناف خاصی بر اساس فقه (ولایت بر امور حسبه) از قبیل اولیای دم، اولیای صغار و....
    3. ولایت عامه مؤمنین و مؤمنات: ﴿ِ وَالَّذِينَ آوَوْا وَنَصَرُوا أُولَئِكَ بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاءُ بَعْضٍ[۱۰].[۱۱]

اقسام ولایت

ولایت بر دو قسم است:

  1. ولایت تکوینی: به معنای تصرف در هستی و به وجود آوردن موجودات است. چنین ولایتی تنها از آن خداست[۱۲].
  2. ولایت تشریعی: یعنی در اختیار گرفتن تشریع و امر و نهی کردن. وقتی که می‌گوییم خدا ربوبیت تشریعی دارد؛ یعنی اوست که فرمان می‌دهد.

پیامبر(ص) و امام(ع) نیز به اذن الهی حق امر و نهی بر مردم دارند[۱۳]. و همین‌طور، پس از پیامبر(ص) و امام معصوم(ع)، نمایندگان عام واجد شرایط ایشان ولایت تشریعی دارند؛ برای مثال ولی فقیه ولایت تشریعی دارد[۱۴][۱۵].

ولایت چیست؟

“ولایت”، واژه‌ای عربی و از ریشه “ولی” گرفته شده است. برخی از مشتقات این کلمه در عربی و فارسی عبارتند از: ولایت (به کسر واو)، ولاء (به فتح واو)، اولیاء، والی، مولی، مولوی، ولایی و... “ولی”، در لغت به معنای: دوست، دوستدار، یاور و چیزی در کنار چیز دیگری است. واژه ولایت و دیگر مشتقات آن نیز به معنای: نصرت و یاری، محبّت، تصدّی امر، سلطنت، سرپرستی، رهبری و حکومت است[۱۶]. از نظر اصطلاحی، معنای ولایت تا حدودی در سه حوزه علم فقه، عرفان و کلام با یکدیگر تفاوت دارد. در علم فقه از آنجا که مباحث به دو بخش عمده عبادات و معاملات تقسیم می‌شود، “ولایت” در بخش معاملات (بالمعنی الاعم) قرار می‌گیرد و از جمله احکام وضعی به شمار می‌آید. ولایت در فقه با تعابیر مختلفی به کار برده می‌شود؛ همچون: “جواز تصرف”[۱۷]، “تصرف در امر و نهی”[۱۸]، تصرف در اموال و انفس”[۱۹]، “تصرف و حاکمیت بر شخص یا کار دیگری”[۲۰]، “احق و اولی به تصرف”[۲۱]، اما مضمون همگی: “تصرف و قیام به شوؤن غیر”[۲۲] است.

برخی ولایت را، محدود به: “حق تصرف ولی امر در اموال و حقوق اختصاصی شخص مولی علیه، که به جهتی از جهات؛ از قبیل عدم بلوغ و رشد عقلانی، دیوانگی و غیره، از تصرف در حقوق و اموال خود محروم است”[۲۳] منحصر می‌دانند که البته با چنین نگرشی، فقیه به عنوان وظیفه شرعی و فقهی، حق تشکیل حکومت و اعمال حاکمیت سیاسی ندارد. برخی دیگر، بدون اشاره و توجه به مسأله محجوریت، حاکمیت سیاسی فقیه را در مسیر اجرای احکام و اقامه حدود و برقراری نظم در جامعه اسلامی و در تعبیر فنی‌تر امور حسبیه که شارع مقدس راضی به زمین ماندن آنها نیست، مطرح می‌کنند. در این مقوله نیز دو دیدگاه عمده وجود دارد که هرکدام طرفدارانی دارد. در یک دیدگاه ولایت فقیه یک منصب نیست؛ بلکه تصدی امور عمومی، به ویژه اجرای احکام اسلامی مربوط به نظم و امنیت است که وظیفه فقیه جامع‌الشرایط و مبسوط الید می‌باشد؛ اما این امر یک تکلیف شرعی و واجب کفایی است که اگر کسی، شایستگی اقامه حدود و احکام الهی را داشت و عهده‌دار گردید، از دیگران ساقط می‌شود؛ در غیر این صورت، همه فقهای واجد شرایط مسؤول هستند و مؤاخذه می‌شوند[۲۴]. دیدگاه دیگر، ولایت فقیه را نه از باب وظیفه، بلکه به مثابه یک منصب شرعی و از احکام وضعیه می‌داند؛ چنانچه امام خمینی و صاحب جواهر از این گروهند[۲۵]. در این دیدگاه، ولایت فقیه، منصبی تعریف شده است که از جانب شرع، به فقها واگذار می‌شود؛ اما اگر یکی از فقهای واجد صلاحیت آن را اقامه نمود، دیگر فقها در امور عمومی از وی پیروی و اطاعت می‌کنند و تکلیف جداگانه‌ای بر ایجاد دولت اسلامی ندارند. در مباحث عرفانی، اصطلاح ولایت کاربرد بسیار گسترده‌ای دارد و معمولاً برای تبیین مقامات سالک و شیوه سرپرستی او در مراحل مختلف سیر و سلوک، به کار می‌رود. از دیدگاه عرفا شخصی که به مقام ولایت دست می‌یابد، حق تعالی در او تجلّی می‌کند، صاحب کشف و کرامت می‌شود و از بسیاری از امور غیبی و پنهانی با خبر می‌گردد؛ بنابراین به عنوان مرشد و پیر طریق، می‌تواند چراغ هدایت باشد و سالک را از خطرات راه آگاه کرده و نشانه‌های درجات کمالی بالاتر را برای او ترسیم و توصیف نماید.

در علم کلام، “ولایت” مفهومی عام و فراگیرتر دارد و به معنای امامت و رهبری اجتماعی و تاریخی طرح می‌شود. از دیدگاه علمای علم کلام، ولایت یک مسئله اعتقادی است که جایگاهی بس رفیع دارد و منظور از آن، استمرار کلیه شوؤن هدایت و رهبری پیامبر اکرم(ص) (به جز نبوت)، در جانشینان آن حضرت است؛ یعنی پس از رحلت پیامبر گرامی اسلام، جریان امامت و رهبری، همچنان تداوم یافته و مسؤولیت خطیر سرپرستی امور مسلمین، برعهده ائمه معصومین(ع) و نوّاب آنان قرار گرفته است. نکته قابل توجه آنکه، در فرهنگ دینی، ارتباط بین امام و مأموم، تنها یک رابطه سیاسی یا سازمانی نیست که بر اساس برخی مصلحت‌سنجی‌ها و سودجویی‌ها شکل گرفته باشد؛ بلکه رابطه‌ای کاملاً عاطفی و مبتنی بر عشق و محبت طرفینی است؛ بنابراین در مفهوم کلامی ولایت، معنای عمیقی از عشق، محبّت و دوستی نیز نهفته است. اندیشه سیاسی - اجتماعی “حاکمیت ولایت فقیه” در واقع بر پایه همین مفهوم از ولایت که در حوزه علم کلام مطرح است، استوار شده و سرپرستی فقها بر زندگی اجتماعی مسلمانان را تداعی می‌کند. در نتیجه هر چند که ولی‌فقیه از آن نوع ولایت شرعی که در فقه تعریف می‌شود، برخوردار است و ممکن است از ولایت اصطلاحی عرفانی نیز برخوردار باشد؛ امّا این دو مفهوم خارج از دایره منطقی بحث ولایت فقیه قرار گرفته و همه مطالب فقط بر محور مفهوم کلامی ولایت، مطرح می‌شود. فقیه کیست؟

واژه “فقه”، به معنای: فهم، آگاهی و دانایی است. در “قرآن کریم”، تفقه در دین[۲۶] به کار رفته که مقصود از آن، فهم معارف دینی است و در اصطلاح، “فقه” یکی از زیر مجموعه‌های علوم حوزوی است که: “علم به احکام شرعی از طریق استنباط و اجتهاد”[۲۷] تعریف شده است. بر این اساس، فقیه به کسی گفته می‌شود که با فراگیری علوم و دانش‌های مورد نیاز، توانایی لازم برای استنباط احکام از منابع دینی را داشته باشد؛ البته برای گام نهادن به قلّه رفیع فقاهت و اجتهاد، علاوه بر توانایی علمی، بهره‌مندی از برخی ویژگی‌های اخلاقی و رفتاری نیز ضروری است؛ از جمله فقیه باید: عادل، پارسا و با ورع بوده و به دنیا دلبستگی شدید نداشته باشد.

از سوی دیگر، یک فقیه اگر بخواهد رسالت دینی خود مبنی بر حضور در صحنه سیاسی و سرپرستی امور مسلمین را به انجام رساند، باید از حوادث اجتماعی با خبر بوده و به دو عنصر زمان و مکان کاملاً آگاه باشد؛ به عبارت دیگر، فقاهت و اجتهاد، دارای مراتب و سطوح گوناگونی است؛ بنابراین انسان عادل و باتقوایی که صلاحیت و توان استنباط احکام از منابع دینی را دارد؛ اما بینش سیاسی و اجتماعی ندارد؛ فقط به مراتب نازلی از فقاهت دست یافته است. امام خمینی، در ارتباط با این نکته مهم می‌فرمایند: “یک فرد اگر اعلم در علوم معهود حوزه‌ها باشد؛ ولی نتواند مصلحت جامعه را تشخیص دهد یا نتواند افراد صالح و مفید را از افراد ناصالح تشخیص دهد و به طور کلی در زمینه اجتماعی و سیاسی فاقد بینش صحیح و قدرت تصمیم‌گیری باشد، این فرد در مسایل اجتماعی و حکومتی مجتهد نیست و نمی‌تواند زمام امور جامعه را به دست گیرد[۲۸]. برخورداری از بینش سیاسی و اجتماعی از دیدگاه سایر علما و اندیشمندان نیز، جزء شروط اساسی فقاهت به شمار می‌آید؛ چنانچه مرحوم میرزای شیرازی بزرگ می‌فرمایند: “ریاست و مرجعیّت، نیازمند یک صد شرط است که یک شرط آن علم و شرط دیگرش عدالت و تقواست؛ ولی نود و هشت شرط دیگرش مدیریت است”[۲۹].

آیت‌الله جوادی آملی در این زمینه می‌نویسند: “مقصود از “فقیه”، در بحث ولایت فقیه، مجتهد جامع‌الشرایط است، نه هر کس که فقه خوانده باشد. فقیه جامع‌الشرایط باید سه ویژگی داشته باشد: “اجتهاد مطلق”، “عدالت” و “قدرت مدیریت و استعداد رهبری”، یعنی از سویی باید صدر و ساقه اسلام را به طور عمیق و با استدلال و استنباط بشناسد و از سویی دیگر، در تمام زمینه‌ها، حدود و ضوابط الهی را رعایت کند و از دیگر سو، استعداد و توانایی مدیریت و کشورداری و لوازم آن را واجد باشد”[۳۰]. بنابراین، ولایت فقیه به معنای حاکمیت فقیه جامع‌الشرایط بر جامعه اسلامی و سرپرستی کلیه شؤون زندگی اجتماعی، توسط ایشان است.[۳۱]

منابع

  1. فروتن، اباصلت، مرادی، علی اصغر، واژه‌نامه فقه سیاسی
  2. نظرزاده، عبدالله، فرهنگ اصطلاحات و مفاهیم سیاسی قرآن کریم
  3. نصرتی، علی اصغر، نظام سیاسی اسلام

جستارهای وابسته

پانویس

  1. ابن‌فارس، معجم مقاییس اللغة، ج۶، ص۱۴۱.
  2. حسن مصطفوی، التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج۱۳، ص۲۰۴.
  3. بهاءالدین خرمشاهی، قرآن کریم، ترجمه، توضیحات و واژه‌نامه، ص۲۹۸.
  4. «آنجا، سروری از آن خداوند راستین است، او در پاداش دادن نیکوتر و در بخشیدن بهتر است» سوره کهف، آیه ۴۴.
  5. «آیا به جای او سرورانی (را به پرستش) گرفتند؟ اما خداوند است که سرور (راستین) است و او مردگان را زنده می‌گرداند و او بر هر کاری تواناست» سوره شوری، آیه ۹.
  6. حسن مصطفوی، التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج۱۳، ص۲۰۴.
  7. «خداوند سرور مؤمنان است » سوره بقره، آیه ۲۵۷.
  8. محسن معینی، «ولایت در قرآن»، دانشنامه قرآن و قرآن‌پژوهی، ج۲، ص‌۲۳۲۳-۲۳۲۴.
  9. «سرور شما تنها خداوند است و پیامبر او و (نیز) آنانند که ایمان آورده‌اند، همان کسان که نماز برپا می‌دارند و در حال رکوع زکات می‌دهند» سوره مائده، آیه ۵۵.
  10. «کسانی که ایمان آورده و هجرت گزیده‌اند و در راه خداوند با مال و جانشان جهاد کرده‌اند و کسانی که (به آنان) پناه داده و یاری رسانده‌اند دوستان یکدیگرند و کسانی که ایمان آورده و هجرت نکرده‌اند شما را با آنان هیچ پیوندی نیست تا آنکه هجرت گزینند و اگر از شما» سوره انفال، آیه ۷۲.
  11. نظرزاده، عبدالله، فرهنگ اصطلاحات و مفاهیم سیاسی قرآن کریم، ص: ۵۰۴-۵۰۵.
  12. ﴿إِذْ قَالَ اللَّهُ يَا عِيسَى ابْنَ مَرْيَمَ اذْكُرْ نِعْمَتِي عَلَيْكَ وَعَلَى وَالِدَتِكَ إِذْ أَيَّدْتُكَ بِرُوحِ الْقُدُسِ تُكَلِّمُ النَّاسَ فِي الْمَهْدِ وَكَهْلًا وَإِذْ عَلَّمْتُكَ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَالتَّوْرَاةَ وَالْإِنْجِيلَ وَإِذْ تَخْلُقُ مِنَ الطِّينِ كَهَيْئَةِ الطَّيْرِ بِإِذْنِي فَتَنْفُخُ فِيهَا فَتَكُونُ طَيْرًا بِإِذْنِي وَتُبْرِئُ الْأَكْمَهَ وَالْأَبْرَصَ بِإِذْنِي وَإِذْ تُخْرِجُ الْمَوْتَى بِإِذْنِي وَإِذْ كَفَفْتُ بَنِي إِسْرَائِيلَ عَنْكَ إِذْ جِئْتَهُمْ بِالْبَيِّنَاتِ فَقَالَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْهُمْ إِنْ هَذَا إِلَّا سِحْرٌ مُبِينٌ «یاد کن که خداوند فرمود: ای عیسی پسر مریم! نعمت مرا بر خود و بر مادرت به یاد آور هنگامی که تو را با روح القدس پشتیبانی کردم که در گهواره و در میانسالی با مردم سخن می‌گفتی و هنگامی که به تو کتاب و حکمت و تورات و انجیل آموختم و هنگامی که با اذن من از گل، همگون پرنده می‌ساختی و در آن می‌دمیدی و به اذن من پرنده می‌شد و نابینای مادرزاد و پیس را با اذن من شفا می‌دادی و هنگامی که با اذن من مرده را (از گور) برمی‌خیزاندی و هنگامی که بنی اسرائیل را از (آزار) تو باز داشتم آنگاه که برای آنان برهان‌ها (ی روشن) آوردی و کافران از ایشان گفتند: این (کارها) جز جادویی آشکار نیست» سوره مائده، آیه ۱۱۰؛ تفسیر نمونه، ج۲، ص۴۲۲.
  13. ﴿وَرَسُولًا إِلَى بَنِي إِسْرَائِيلَ أَنِّي قَدْ جِئْتُكُمْ بِآيَةٍ مِنْ رَبِّكُمْ أَنِّي أَخْلُقُ لَكُمْ مِنَ الطِّينِ كَهَيْئَةِ الطَّيْرِ فَأَنْفُخُ فِيهِ فَيَكُونُ طَيْرًا بِإِذْنِ اللَّهِ وَأُبْرِئُ الْأَكْمَهَ وَالْأَبْرَصَ وَأُحْيِي الْمَوْتَى بِإِذْنِ اللَّهِ وَأُنَبِّئُكُمْ بِمَا تَأْكُلُونَ وَمَا تَدَّخِرُونَ فِي بُيُوتِكُمْ إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَةً لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ «و به پیامبری به سوی بنی اسرائیل (می‌فرستد، تا بگوید) که من برای شما نشانه‌ای از پروردگارتان آورده‌ام؛ من برای شما از گل، (اندامواره‌ای) به گونه پرنده می‌سازم و در آن می‌دمم، به اذن خداوند پرنده‌ای خواهد شد و به اذن خداوند نابینای مادرزاد و پیس را شفا خواهم داد و به اذن خداوند مردگان را زنده خواهم کرد و شما را از آنچه می‌خورید یا در خانه می‌انبارید آگاه خواهم ساخت، این نشانه‌ای برای شماست اگر مؤمن باشید» سوره آل عمران، آیه ۴۹؛ تفسیر نمونه، ج۵، ص۱۲۵.
  14. مقبوله عمر بن حنظله. ر.ک: اصول کافی، ج۱، ص۶۷؛ فروع کافی، ج۷، ص۴۱۲؛ تهذیب، ج۲، ص۹۱-۶۸؛ کتاب البیع، ج۲، ص۴۶۷.
  15. فروتن، اباصلت، مرادی، علی اصغر، واژه‌نامه فقه سیاسی، ص ۱۸۲.
  16. رجوع کنید به: تاج العروس، ج۱۰، ص۳۹۸؛ مقائیس اللغة، ج۶، ص۱۴۱؛ المصباح المنیر، ج۲، ص۳۹۶.
  17. نراقی، عوائد الایام، ص۱۹۹.
  18. کشف الغطاء، ج۱، ص۹.
  19. شیخ انصاری یکی از مناصب فقیه را “ولایة التصرف فی الأموال و الانفس” می‌داند؛ المکاسب، ج۳، ص۵۴۶.
  20. مکارم شیرازی: انوار الفقاهة، کتاب البیع، جزء اول، ص۴۴۵.
  21. منتظری، ولایت فقیه، ج۱، ص۱۷۱.
  22. امام خمینی، المکاسب المحرمه، ج۲، ص۱۰۶.
  23. مهدی حائری یزدی، حکمت و حکومت، ص۱۷۸.
  24. آیت‌الله خویی، التنقیح، اجتهاد و تقلید، ص۴۱۹-۴۲۵.
  25. رجوع کنید به: امام خمینی، حکومت اسلامی، ص۵۶ و شیخ محمد حسن نجفی، جواهر الکلام، ج۲۱، ص۳۵۹.
  26. ﴿وَمَا كَانَ الْمُؤْمِنُونَ لِيَنْفِرُوا كَافَّةً فَلَوْلَا نَفَرَ مِنْ كُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طَائِفَةٌ لِيَتَفَقَّهُوا فِي الدِّينِ وَلِيُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذَا رَجَعُوا إِلَيْهِمْ لَعَلَّهُمْ يَحْذَرُونَ «و مؤمنان نباید همگی رهسپار (جهاد یا آموختن دانش) شوند؛ اما چرا از هر گروه ایشان دسته‌ای رهسپار نمی‌گردند تا دین آگاه شوند و چون نزد قوم خود باز آمدند آنها را بیم دهند باشد که بپرهیزند» سوره توبه، آیه ۱۲۲.
  27. الفقه هو العلم بالاحكام الشرعية الفرعية عن ادلتها التفصيلية؛ فقه عبارت است از فهمیدن و دانستن احکام شریعت اسلام از طریق دلایل تفصیلی آنها؛ معالم الدین فی الاصول، ص۲۲.
  28. صحیفه نور، ج۲۱، ص۴۶.
  29. شیرازی، سید محمد، نقش مدیریت در پیشرفت ملت‌ها، ص۱۵.
  30. عبدالله جوادی آملی، ولایت فقیه ولایت فقاهت و عدالت، ص۱۳۶.
  31. نصرتی، علی اصغر، نظام سیاسی اسلام، ص ۲۲۳.