ایمان در کلام اسلامی: تفاوت میان نسخه‌ها

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
خط ۹۴: خط ۹۴:


==اقوال متکلمین شیعه==
==اقوال متکلمین شیعه==
برخی از عالمان شیعی عمل را از لوازم ایمان دانسته‌اند و حقیقت ایمان را تصدیق قلبی توأم با اقرار زبانی دانسته‌اند. از شاخص‌ترین شخصیت‌هایی که به این دیدگاه مایل شده‌اند، می‌توان به شیخ مفید اشاره کرد، ایشان هم در المسائل الصاغانیة و هم در اوائل المقالات این دیدگاه را ابراز داشته است <ref>المسائل الصاغانیة، ص۱۴۴؛ أوائل المقالات، ص۴۷.</ref>. اما بیشتر علمای امامیه قائل به این نظریه شده‌اند که حقیقت ایمان، تصدیق قلبی است و اقرار به زبان و عمل به جوارح را داخل در حقیقت ایمان نمی‌دانند و از لوازم آن به شمار می‌آورند.
بیشتر علمای امامیه قائل به این نظریه شده‌اند که حقیقت ایمان، تصدیق قلبی است و اقرار به زبان و عمل به جوارح را داخل در حقیقت ایمان نمی‌دانند و از لوازم آن به شمار می‌آورند. برخی از عالمان شیعه همچون [[شیخ مفید]] عمل را از لوازم ایمان دانسته‌اند و حقیقت ایمان را تصدیق قلبی توأم با اقرار زبانی دانسته‌اند<ref>المسائل الصاغانیة، ص۱۴۴؛ أوائل المقالات، ص۴۷.</ref>.  


بنا به نظرابو اسحاق ابراهیم بن نوبخت مؤمن در صورت ارتکاب کبیره از دایرۀ ایمان خارج نمی‌شود و همچنان مؤمن باقی می‌ماند، زیرا ایمان چیزی جز تصدیق قلبی نیست و عمل در حقیقت آن وارد نمی‌باشد. دلیلی که وی برای این مدعای خویش می‌آورد، از قرآن کریم است. وی می‌گوید اگر در حقیقت ایمان، عمل صالح وارد بود لازم می‌آمد که در کلام الهی که فرموده: {{متن قرآن|إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ}}<ref>«کسانی که ایمان آورده و کارهای شایسته کرده‌اند» سوره بقره، آیه ۲۷۷.</ref>، تکرار وجود داشته باشد که چنین تکراری از سخنگوی فصیح بعید و بلکه محال است<ref>الیاقوت فی علم الکلام، ص۶۵.</ref>.
ابو اسحاق ابراهیم بن نوبخت، از علمای امامیه قرن سوم هجری، با استناد به قرآن{{یادداشت|وی می‌گوید اگر در حقیقت ایمان، عمل صالح وارد بود لازم می‌آمد که در کلام الهی که فرموده: {{متن قرآن|إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ}}<ref>«کسانی که ایمان آورده و کارهای شایسته کرده‌اند» سوره بقره، آیه ۲۷۷.</ref>، تکرار وجود داشته باشد که چنین تکراری از سخنگوی فصیح بعید و بلکه محال است<ref>الیاقوت فی علم الکلام، ص۶۵.</ref>.}} ایمان را چیزی جز تصدیق قلبی ندانسته و بر این باورست که عمل در حقیقت آن وارد نمی‌باشد، لذا مؤمن در صورت ارتکاب کبیره از دایرۀ ایمان خارج نمیشود. [[سید مرتضی]] (۳۵۵-۴۳۶ق)،شیخ طوسی  (۳۸۵-۴۶۰ق)، ابن میثم بحرانی (۶۳۶ - ۶۷۹ق) و فاضل مقداد (درگذشت: ۸۲۶ق) ایمان را تصدیق قلبی دانسته و معتقدند که اقرار زبانی صرف، اعتباری ندارد<ref>لذخیره، ص۵۳۶؛ الذخیرة فی علم الکلام، ص۵۳۶، ۵۳۷؛ التبیان فی تفسیر القرآن، ج۲، ص۳۶۴؛ قواعد المرام فی علم الکلام ۱۷۰، ۱۷۱؛ إرشاد الطالبین، ص۴۴۲.</ref>  
 
سید مرتضی (ره) ایمان را تصدیق قلبی دانسته و معتقد است که اقرار زبانی صرف، اعتباری ندارد<ref>لذخیره، ص۵۳۶؛ دائرة المعارف قرآن کریم، ج۵، ص۱۸۹-۱۹۰</ref>، از دیگر علمای امامیه که ایمان را تصدیق قلبی دانسته می‌توان به شیخ طوسی، ابن میثم بحرانی و فاضل مقداد اشاره کرد<ref>الذخیرة فی علم الکلام، ص۵۳۶، ۵۳۷؛ التبیان فی تفسیر القرآن، ج۲، ص۳۶۴؛ قواعد المرام فی علم الکلام ۱۷۰، ۱۷۱؛ إرشاد الطالبین، ص۴۴۲.</ref>.


اینکه چرا قاطبۀ علمای شیعه با علم به روایت‌های مذکور از ائمه معصوم{{عم}}<ref>الْإِیمَانُ‏ إِقْرَارٌ بِاللِّسَانِ‏ وَ مَعْرِفَةٌ بِالْقَلْبِ وَ عَمَلٌ بِالْأَرْکَان، الکافی، ج۲، ص ۷۷</ref> که ایمان را اقرار به لسان، تصدیق قلبی و عمل دانسته اند، بر این تأکید ورزیده‌اند که حقیقت ایمان، تصدیق قلبی است، مطلب مهمی است. در توجیه این مسأله می‌توان گفت ترتب آثار ایمانی در ظاهر متوقف است بر اقرار زبانی یا آنچه در حکم آن است، چنان‌که ترتب آثار ایمان در ظرف واقع متوقف بر عمل به مقتضای آن است. از این‌رو هر چند در احادیث مذکور سه جزء آمده، اما جزء قوام‌بخش، جزء نخستین است که همان تصدیق قلبی است و دو جزء دیگر بر آن مترتب می‌شود.<ref>ر.ک: [[مهدی کمپانی زارع|کمپانی زارع، مهدی]]، [[ایمان - کمپانی زارع (مقاله)|مقاله «ایمان»]]، [[دانشنامه امام رضا ج۲ (کتاب)|دانشنامه امام رضا]]، ج۲.</ref>.
اینکه چرا قاطبۀ علمای شیعه با علم به روایت‌های مذکور از ائمه معصوم{{عم}}<ref>الْإِیمَانُ‏ إِقْرَارٌ بِاللِّسَانِ‏ وَ مَعْرِفَةٌ بِالْقَلْبِ وَ عَمَلٌ بِالْأَرْکَان، الکافی، ج۲، ص ۷۷</ref> که ایمان را اقرار به لسان، تصدیق قلبی و عمل دانسته اند، بر این تأکید ورزیده‌اند که حقیقت ایمان، تصدیق قلبی است، مطلب مهمی است. در توجیه این مسأله می‌توان گفت ترتب آثار ایمانی در ظاهر متوقف است بر اقرار زبانی یا آنچه در حکم آن است، چنان‌که ترتب آثار ایمان در ظرف واقع متوقف بر عمل به مقتضای آن است. از این‌رو هر چند در احادیث مذکور سه جزء آمده، اما جزء قوام‌بخش، جزء نخستین است که همان تصدیق قلبی است و دو جزء دیگر بر آن مترتب می‌شود.<ref>ر.ک: [[مهدی کمپانی زارع|کمپانی زارع، مهدی]]، [[ایمان - کمپانی زارع (مقاله)|مقاله «ایمان»]]، [[دانشنامه امام رضا ج۲ (کتاب)|دانشنامه امام رضا]]، ج۲.</ref>.

نسخهٔ ‏۶ آوریل ۲۰۲۱، ساعت ۱۸:۵۸


ایمان در کلام اسلامی به بررسی مفهوم ایمان از نگاه متکلمین مسلمان می‌پردازد. ایمان، باور قلبی و تصدیق به تمام فرموده‌های پیامبر اکرم (ص) و امامان دوازده گانه‌ بعد از اوست. طبق نظر متکلمین شیعه ایمان در مقابل اسلام بوده و اسلام مرحله اقرار به معتقدات و ایمان مرحله عمل همراه با عقیده است. فقهای شیعه ایمان را شرط قبولی تمام اعمال عبادی دانسته و معتقدند تقلید در ایمان راه ندارد.

معنا‌شناسی ایمان و مؤمن

واژه "ایمان" مصدر باب افعال از ماده "ا، م، ن" است. اَمن در برابر ترس و امانت در برابر خیانت و همچنین "ایمان" در مقابل کفر آمده است[۱]. همچنین، ایمان به معنای تصدیق، امنیت و آرامش و نیز، رفع خوف و وحشت استعمال شده است[۲].

در اصطلاح کلام اسلامی، ایمان عبارت است از باور و اعتقاد به تمام آنچه که پیامبر(ص) از طرف خدا برای مردم آورده است. اما در یک تقسیم‌بندی کلی می‌توان گفت: ایمان در سه معنا به کار رفته است:

  1. در اصطلاح عام به معنای آن است که اعتقاد آدمی در قلب او جای گیرد و در آن شک و تردید وجود نداشته باشد و از گذر آن به نوعی امنیت و آرامش درونی برسد. به عبارت دیگر ایمان به معنای ایجاد اطمینان و آرامش در قلب خویش یا دیگری است[۳].
  2. ایمان در اصطلاح دینی عبارت است از گرایش‌های درونی انسان که معنوی و فوق حیوانی است و بر پایه اعتقاد و اندیشه استوار است. بنابراین، خاستگاه ایمان، راه یافتن یا گرایش درونی به یک مفهوم است. قوام و دوام ایمان ـ بر خلاف علم ـ به میل قلبی و اختیار است و از این رو می‌توان آن را "عمل قلبی اختیاری" دانست[۴].
  3. در اصطلاحی رایج در روایات شیعی، ایمان به معنای عقیده به امامت و ولایت امیر المؤمنین(ع) و ائمه(ع) است و مؤمن به معنای شیعه به کار می‌رود و در روایات بسیاری، آیاتی از قرآن که به ایمان اشاره دارد، به ایمان به امامت اهل بیت(ع) تفسیر و تأویل شده و ایمان واقعی مرادف با ولایت عترت به شمار رفته است. حتی در اصطلاح فقهی اشتراط ایمان در برخی موارد (مثل نماز، حج، زکات، خمس، روزه، امام جماعت، قاضی، مجتهد، ذابح در قربانی و...) به معنای شرط شیعه بودن است. با این تحلیل، همۀ آنان که مؤمن هستند، مسلمانند، امّا هرکس مسلمان باشد، لزوما مؤمن نیست. از آنجا که مودّت اهل بیت و اطاعت از آنان فرمان الهی است و امامت ائمه(ع)، براساس نصب و وصیّت و امر رسول خدا(ص) است، لذا مؤمن واقعی کسی است که مطیع امر خدا و رسول و پیرو امامان شیعه باشد.

در اصطلاح متکلمین و اندیشمندان اسلامی برای ایمان معانی و ارکان مختلف دیگری هم نقل شده است از جمله: علم و معرفت، عمل(جوارحی)تنها، تصدیق قلبی و اقرار زبانی و عمل جوارحی که در سخنی از امیرمؤمنان علی(ع) در تعریف ایمان به آن اشاره شده است[۵]، تصدیق قلبی و اقرار زبانی و یا به معنای تصدیق قلبی؛ به تمام آموزه‌های حضرت محمد(ص) و جانشینان آن حضرت از امامان معصوم(ع)[۶]

بسته به تعاریفی که متکلمان از ایمان کرده‌اند، "مؤمن" تعاریف متعددی گرفته است. بنابر تعریف مشهور شیعه، مؤمن کسی است که به توحید و لوازم آن ـ نبوت، معاد، امامت و همه آن چیزی که پیامبر اسلام(ص) آورده است ـ باور داشته و با زبان بدان اقرار کند. در نظرگاه قرآنی، باور و یقین به تنهایی کافی نیست؛ همان گونه که اقرار زبانی به تنهایی کافی نیست.

در کلام و فقه شیعه، اعتقاد به امامت امامان معصوم(ع) از ارکان ایمان است و بدون آن، ایمان مصداق نمی‌یابد هر چند اسلام تحقق می‌یابد. در عرف مردم، کسی را مؤمن گویند که اهل تعبد و عبادت است و به واجبات و مستحبات دینی پای‌بندی می‌کند[۷].

تاریخچه

بحث از چیستی ایمان و مفاهیم مقابل آن (کفر، فسق و...) از نخستین مباحث کلامی در تاریخ اسلام است. نقطۀ عطف این بحث در اسلام، غائله‌ای بود که پیرامون حکمیت در جنگ صفین رُخ داد و منجر به شکل‌گیری جماعتی به نام خوارج شد. خوارج هر چند به معنای دقیق کلمه از اهل کلام به شمار نمی‌آمدند، اما با مطرح کردن بحث از حدود کفر و ایمان، پایه‌گذار نخستین بحث کلامی در تاریخ اسلام شدند که واکنش دیگر فرق از جمله مرجئه، قدریه، جهمیه و امامیه را به دنبال داشت[۸].از نخستین کسانی که این نظریه را در میان شیعیان مطرح کرده است می‌توان به ابو اسحاق ابراهیم بن نوبخت صاحب کتاب"الیاقوت فی علم الکلام" اشاره کرد. وی در این کتاب به صراحت اظهار می‌دارد که مؤمن در صورت ارتکاب کبیره از دایرۀ ایمان خارج نمی‌شود و همچنان مؤمن باقی می‌ماند، زیرا ایمان چیزی جز تصدیق قلبی نیست و عمل در حقیقت آن وارد نیست[۹].

ماهیت و ارکان ایمان

اینکه حقیقت ایمان چیست و چه ارکانی دارد، دیدگاه‌هایی را میان دانشمندان پدید آورده است که عبارت‌اند از:

  1. ایمان، عمل قلبی است: بر اساس این دیدگاه ایمان همان تصدیق قلبی خدا، پیامبر(ص) و آنچه پیامبر(ص) آورده است. مؤمن کسی است که با قلب خود بدان‌ها معتقد باشد و اقرار زبان ضرورت ندارد و عمل نیز بیرون از ایمان و از لوازم آن است. برخی از ادله که در اثبات این دیدگاه بدان‌ها استدلال شده است، عبارت‌اند از:
    1. ایمان در لغت به معنای تصدیق است پس در شرع نیز به همین معناست و گرنه اشتراک یا نقل لازم می‌آید، که هر دو خلاف اصل است و نمی‌توان از معنای لغوی عدول کرد مگر اینکه دلیل قطعی بر خلاف آن ثابت شود.
    2. آیاتی که دلالت بر این دارند که جایگاه ایمان قلب است، مانند: أُولَئِكَ كَتَبَ فِي قُلُوبِهِمُ الْإِيمَانَ[۱۰] و....
    3. آیاتی که عمل صالح را در کنار ایمان قرار داده و دلالت می‌کند عمل صالح غیر از ایمان است و در حقیقت آن دخالتی ندارد، مانند: وَالَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ[۱۱].
    4. برخی از آیات به کسانی که گناهانی را مرتکب شده‌اند، مؤمن گفته است: وَإِنْ طَائِفَتَانِ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ اقْتَتَلُوا[۱۲] و این دلالت می‌کند عمل در ایمان داخل نیست. دلالت این دلیل و دلیل سوم بر این دیدگاه به این جهت است که اقوال عمده متکلمان درباره حقیقت ایمان از این خارج نیست که ایمان عمل تنها و یا عمل با تصدیق و یا تصدیق تنهاست و وقتی عمل از حقیقت ایمان نفی شد، تصدیق ثابت می‌شود.
  2. ایمان، اقرار زبانی فقط: یعنی اگر انسان فقط به زبان اقرار به شهادتین کند بدون این که تصدیق قلبی و یا سایر اعمال را انجام دهد، مؤمن واقعی است، و منافق در دنیا مؤمن واقعی است. دلیلی که در تأیید این نظریه آورده شده سخن پیامبر(ص) است: «أُمِرْتُ‏ أَنْ‏ أُقَاتِلَ‏ النَّاسَ‏ حَتَّی‏ یَقُولُوا لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ»[۱۳]. برخی از نقدهای این نظریه عبارت‌اند از:
    1. مراد در این حدیث، اسلام است که غیر از ایمان است.
    2. آیۀ قَالَتِ الْأَعْرَابُ آمَنَّا قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَلَكِنْ قُولُوا أَسْلَمْنَا[۱۴] این دیدگاه را رد می‌کند، زیرا با اینکه اعراب اقرار زبانی کرده بودند، امّا ایمان از آنها سلب شده است؛ بر اساس این دیدگاه منافق باید مؤمن واقعی باشد، در حالی که از ضروریات دین اسلام است که منافق مؤمن نیست.
  3. ایمان، معرفت و شناخت: دلیلی که برای این نظریه آورده شده است، حدیث «أَوَّلُ‏ الدِّینِ‏ مَعْرِفَتُهُ‏»[۱۵] است. در رد این دیدگاه به آیات قرآن استدلال شده است: فَلَمَّا جَاءَهُمْ مَا عَرَفُوا كَفَرُوا بِهِ[۱۶]، با اینکه معرفت یقینی داشتند، کافراند و این نیست مگر به این جهت که صرف معرفت، ایمان نیست
  4. ایمان، انجام همه طاعات از واجبات و مستحبات و اجتناب از محرمات: ادلۀ این گروه عبارت است از:
    1. فاعل حرام و تارک واجب خوار و ذلیل است و هیچ مؤمنی خوار نیست، پس هیچ فاعل حرام و ترک کننده واجب مؤمن نیست. در رد این دلیل گفته شده است: آیاتی که به آنها برای اثبات صغری و کبری استدلال شده است، این مدعا را ثابت نمی‌کند و نیز برخی از ادله نظریه اوّل که دلالت بر جدایی ایمان و عمل می‌کرد، این قول را رد می‌کند.
    2. دین و ایمان یکی است و امت اتفاق کرده‌اند که دو رکعت فجر از دین است، پس دو رکعت فجر از ایمان است. در رد این دلیل این نکته کافی است که دین و ایمان مساوی نیستند.
  5. ایمان، تصدیق قلبی، اقرار زبانی و عمل به طاعات: ادلۀ این گروه نیز عبارت است از:
    1. با کنار هم گذاشتن استدلال کسانی که ایمان را تصدیق قلبی می‌دانستند با استدلال گروهی که ایمان را عمل به طاعات می‌‌دانند، به این نتیجه می‌رسیم که در ایمان هم اعتقاد قلبی لازم است و هم عمل. اما از آنچه در نقد نظریه کسانی که عمل یا اقرار را ایمان می‌دانستند، بیان شد، نادرستی این استدلال روشن است.
    2. روایات: امام صادق(ع) فرمود: «الْإِیمَانُ‏ إِقْرَارٌ بِاللِّسَانِ‏ وَ مَعْرِفَةٌ بِالْقَلْبِ وَ عَمَلٌ بِالْأَرْکَان»[۱۷]. اما باید توجه داشت ترتب آثار ظاهری ایمان متوقف بر اقرار زبانی و مانند آن است، چنانکه ترتب آثار واقعی ایمان بر عمل به مقتضای ایمان است، نه اینکه اقرار و عمل جزء ایمان باشد.
  6. ایمان، تصدیق به قلب و اقرار به زبان: یقین تنها ایمان نیست، به دلیل وَجَحَدُوا بِهَا وَاسْتَيْقَنَتْهَا أَنْفُسُهُمْ[۱۸] و نیز اقرار به زبان کافی نیست، به دلیل قَالَتِ الْأَعْرَابُ آمَنَّا قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَلَكِنْ قُولُوا أَسْلَمْنَا[۱۹]، شکی نیست که اعراب اقرار زبانی به ایمان کرده بودند با این حال خداوند ایمان را از آنها نفی می‌کند. در نقد این دلیل نیز باید دانست: استدلال ایشان در عدم کفایت اقرار درست است، امّا اینکه اقرار هم لازم است دلیل، آن را ثابت نمی‌کند و امّا نفی در آیه اوّل به جهت عدم کفایت یقین نیست، بلکه به دلیل ضمیمه شدن انکار به یقین است و نیز آنچه در بیان نظریه اوّل که ایمان عقد القلب مبتنی بر معرفت است، بیان شد این نظریه را رد می‌کند[۲۰].

ایمان در فرق اسلامی

ماهیت و حقیقت ایمان در فرق اسلامی معانی متعددی دارد. با توجه به نگاه های مختلف فرق اسلامی درباره مفهوم و جایگاه ایمان، ابن تیمیه بر این باور است که مباحث پیرامون ایمان برای نخستین بار به شکل‌گیری فرق و نحل و شکل‌گیری پدیدۀ تکفیر در جهان اسلام منجر شد[۲۱].

خوارج

از نظر خوارج، هر کس که گناه کبیره انجام دهد، از دایره‌ی ایمان خارج و کافر است. فارغ از انگیزه‌ها و زمینه‌های تاریخی، اغلب خوارج (به غیر از نجاداتالگو:یادداشت) در بحث از ایمان تأکید زیادی بر عمل داشتند و از این‌رو مرتکب کبیره را کافر میدانستند.

معتزله

معتزله در بحث از ماهیت ایمان عمدتاً بر فعل مؤمنانه تأکید نمودند و آن را محور ایمان دینی به شمار آوردند. آنان معتقد بودند که ایمان در مرتبۀ نخست تبعیت عملی از ایجاب‌های عقلی است و در درجۀ دوم تبعیت عملی از ایجاب‌های شرعی. در نظر معتزله نیز مرتکب گناهان کبیره نمی‌تواند مؤمن باشد، چون ارتکاب این گناهان تخلف آشکار از عمل به وظیفه است [۲۲]. چنین انسانی در مرتبه‌ای میان ایمان و کفر قرار دارد که در اصطلاح ایشان مَنْزِلَةٌ بَيْنَ الْمَنْزِلَتَيْنِ گفته می‌شود[۲۳].

تفاوت میان خوارج و معتزله این است که خوارج مرتکب گناه کبیره را کافر و مستحق خلود در جهنم می‌دانستند؛ همۀ گناهان نزد خوارج کبیره به حساب می‌‌آمد ولی معتزله گناهان را به کبیره و صغیره تقسیم کردند و مرتکب کبائر را نه داخل در ایمان و نه داخل در کفر می‌دانستند و مرتکب گناهان صغیره را مستحق خلود در جهنم نمی‌دانستند[۲۴].

مرجئه

مرجئه در مقابل نگرش عمل‌گرایانه‌ی معتزله، در بحث از ماهیت ایمان بر "معرفت" تأکید کردند و ایمان به خدا را مساوی با معرفت به او و کفر به حق را مساوی با جهل به او دانستند. آنان عمل و اقرار زبانی را در حقیقت ایمان دخیل نمی‌دانستند و بر این باور بودند که اگر کسی مؤمن باشد، گناهان به او آسیبی نمی‌زند، کما اینکه اگر کافر باشد، اعمال نیک کمکی به وی نمی‌کند. ایشان مرتکب کبیره را کافر نمی‌دانستند و معتقد بودند که چنین شخصی مؤمن گناهکار یا نهایتاً فاسق است.اشعری در گزارشی تفصیلی از جماعات مختلف مرجئه به این مطلب تصریح می‌کند[۲۵].

برخی وجه تسمیه این فرقه را با دیدگاه‌شان دربارۀ ماهیت ایمان مرتبط دانسته‌اند و گفته‌اند که چون آنان عمل را مؤخر از ایمان می‌دانستند الگو:یادداشت به مرجئه ملقب شدند[۲۶].

اشاعره

اشاعره تصدیق را مقوّم ایمان دینی می‌دانند. به باور ایشان هر چند ممکن است که معرفت سبب ایمان باشد، اما بسیار بعید است که معرفت، قوام‌بخش ایمان باشد. این جماعت تساوی معرفت و تصدیق را نمی‌پذیرند و بر این باورند که می‌توان به چیزی معرفت داشت، اما بدان مؤمن نبود. در نظر متکلمان اشعری و برخی دیگر از متکلمان هم‌نظر با ایشان، حقیقت ایمان عبارت است از تصدیق قلبی به وجود خداوند، پیامبران و آنچه از ناحیۀ خداوند به ایشان داده شده از مبعوث شدن انبیا و از این‌رو این تصدیق قلبی در واقع همان اعتراف کردن و شهادت دادن به حقانیت مَا جَاءَ بِهِ النَّبِيُّ است. ایشان بر خلاف معتزله، باوری به این ندارند که عقل قبل از شرع می‌تواند ایمان به برخی متعلقات ایمان دینی را مطالبه کند و از این‌رو اظهار می‌کنند که در صورت عدم بعثت انبیا، ایمان معنایی نداشت.

اشاعره و همفکرانشان بر این باورند که صرف تصدیق آنچه توسط انبیا آمده، ایمان است و عمل به واجبات شرعی و ترک محرمات داخل در حقیقت ایمان نیست و شخصی که مرتکب گناه کبیره می‌شود، در صورت تصدیق مَا جَاءَ بِهِ النَّبِيُّ مؤمن است و اقرار زبانی شرط ظاهری آن و عمل به جوارح لازمۀ کمال بخشیدن آن است[۲۷].

کَرّامیه‌

پیروان این فرقه معتقدند ایمان، قول لسانی است و مادامی که انسان به زبان، اظهار ایمان می‌کند در نظر خداوند مؤمن است، حتی اگر اعتقاد باطنی‌اش کفر باشد[۲۸]. البته چنان‌که برخی از محققان مسلمان متذکر شده‌اند این سخن کَرّامیه صرفاً مرتبط با ایمان در نشئۀ دنیاست و ربطی به آثار ایمان در نشئۀ آخرت ندارد و در این عالم، فردی که ایمانش صرف اقرار به زبان باشد، عذاب خواهد دید[۲۹].[۳۰].

اقوال متکلمین شیعه

بیشتر علمای امامیه قائل به این نظریه شده‌اند که حقیقت ایمان، تصدیق قلبی است و اقرار به زبان و عمل به جوارح را داخل در حقیقت ایمان نمی‌دانند و از لوازم آن به شمار می‌آورند. برخی از عالمان شیعه همچون شیخ مفید عمل را از لوازم ایمان دانسته‌اند و حقیقت ایمان را تصدیق قلبی توأم با اقرار زبانی دانسته‌اند[۳۱].

ابو اسحاق ابراهیم بن نوبخت، از علمای امامیه قرن سوم هجری، با استناد به قرآنالگو:یادداشت ایمان را چیزی جز تصدیق قلبی ندانسته و بر این باورست که عمل در حقیقت آن وارد نمی‌باشد، لذا مؤمن در صورت ارتکاب کبیره از دایرۀ ایمان خارج نمیشود. سید مرتضی (۳۵۵-۴۳۶ق)،شیخ طوسی (۳۸۵-۴۶۰ق)، ابن میثم بحرانی (۶۳۶ - ۶۷۹ق) و فاضل مقداد (درگذشت: ۸۲۶ق) ایمان را تصدیق قلبی دانسته و معتقدند که اقرار زبانی صرف، اعتباری ندارد[۳۲]

اینکه چرا قاطبۀ علمای شیعه با علم به روایت‌های مذکور از ائمه معصوم(ع)[۳۳] که ایمان را اقرار به لسان، تصدیق قلبی و عمل دانسته اند، بر این تأکید ورزیده‌اند که حقیقت ایمان، تصدیق قلبی است، مطلب مهمی است. در توجیه این مسأله می‌توان گفت ترتب آثار ایمانی در ظاهر متوقف است بر اقرار زبانی یا آنچه در حکم آن است، چنان‌که ترتب آثار ایمان در ظرف واقع متوقف بر عمل به مقتضای آن است. از این‌رو هر چند در احادیث مذکور سه جزء آمده، اما جزء قوام‌بخش، جزء نخستین است که همان تصدیق قلبی است و دو جزء دیگر بر آن مترتب می‌شود.[۳۴].

اقسام و مراتب ایمان

ایمان از جهات گوناگون دارای اقسامی است:

  1. از حیث دوام و بقا به ثابت و عاریتی تقسیم می‌‌شود: نوعی از ایمان، ایمانی است مستقرّ که در عمق دل‌ها ثابت و برقرار است و نوع دیگر ایمانی که به صورت عاریه تا زمان معیّنی میان دل‌ها و سینه‌ها در نوسان است[۳۵]. ایمان ثابت، ایمانی است که به حد ملکات نفسانی رسیده و در اعماق جان ریشه دوانده، اما ایمان عاریتی به این درجه از ثبوت نرسیده است.[۳۶]
  2. از حیث رتبه و مقام، ایمان به قلبی، زبانی و عملی تقسیم شده است[۳۷].[۳۸]
  3. ایمان در یک تقسیم دیگر به عقلی و قلبی تقسیم شده است: ایمان عقلی، عبارت از مجموعه معارفی است که عقل انسانی به آن یقین پیدا می‌‌کند. معارف مربوط به مبدأ، معاد، نبوّت، امامت و... در این شمار است. قرآن کریم به این مجموعه، عنوان عامّ "اسلام" را اطلاق کرده است: قَالَتِ الْأَعْرَابُ آمَنَّا قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَلَكِنْ قُولُوا أَسْلَمْنَا وَلَمَّا يَدْخُلِ الْإِيمَانُ فِي قُلُوبِكُمْ[۳۹] و ایمان‌های عموم مردم، از همین نوع است. اینگونه از ایمان نیز، بدون تردید آدمی را از مخالفت اوامر الهی باز می‌‌دارد. ایمان قلبی نوری الهی و هدایتی ویژه است که برای احیاء قلب انسان و جلا دادن او، از سوی خداوند گسیل و در نفوس مؤمن مستقر می‌‌شود. این ایمان، با اجتناب از مراتب ضعیف محرّمات و انجام مراحل پائینتر واجبات، در قلب آغاز و اندک اندک رشد می‌‌نماید؛ تا سرانجام با حصول "ایمان قلبیآدمی از تمامی محرّمات و مکروهات و حتّی مباحات اجتناب ورزد[۴۰].

متعلقات ایمان

برخی از معاصران بر این عقیده‌اند که متعلَّق ایمان بیشتر به مراتب آن بستگی دارد و با توجه به اینکه ایمان دارای مراتب گوناگونی است به طور کلی و یکسان نمی‌توان به بیان متعلق آن پرداخته، محدوده آن را تعیین کرد، بلکه در برابر هر مرتبه از ایمان، متعلقی برای آن قابل شناسایی است. بنابراین ایمان حقایق متعددی را دربرمی‌گیرد.

در قرآن موارد زیر جزء متعلقات ایمان قرار داده شده است:

  1. ایمان به خداوند متعال: خداوند مهم‌ترین متعلَّق ایمان در قرآن کریم است. در برخی از آیات حتی از مؤمنان خواسته شده به خدا ایمان آورند: يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا آمِنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَالْكِتَابِ الَّذِي نَزَّلَ عَلَى رَسُولِهِ وَالْكِتَابِ الَّذِي أَنْزَلَ مِنْ قَبْلُ[۴۱]. برخی مفسران معتقدند این آیه به تصدیق آنچه مؤمنان به آن اقرار کرده‌اند دستور می‌دهد. برخی دیگر ایمان نخست را ایمان اجمالی و دومی را ایمان تفصیلی معنا کرده‌اند؛ همچنین نقل شده است خداوند با این فرمان از مؤمنان می‌خواهد به ایمانشان تداوم داده، در آینده نیز مؤمن باشند.
  2. ایمان به غیب: جامع مواردی که ایمان به آنها لازم و ضروری است، ایمان به غیب است: الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ وَيُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ يُنْفِقُونَ[۴۲]. به هر آنچه از حواس بشری پنهان است و پیامبران از آن خبر داده‌اند غیب گفته می‌شود و ایمان به غیب شامل ایمان به خدا، فرشتگان، پیامبران، قیامت، بهشت و جهنم و... می‌شود. البته گاه غیب به موارد خاصی چون خداوند، قرآن، قیام حضرت مهدی(ع) و... تأویل برده شده که اشاره به برخی مصادیق غیب دارد.
  3. ایمان به معاد: قرآن پس از توحید، بیشترین اهمیت را به معاد و آخرت داده و موضوعاتی بس گسترده را در این باره بازگو کرده است، به گونه‌ای که بسیاری از آیات قرآن به صورت مستقیم یا غیر مستقیم مسئله معاد و زندگی اخروی را مطرح کرده است. معاد در قرآن چنان روشن تلقی شده که تنها متجاوزان و گناهکاران از پذیرش آن سر باز می‌زنند: وَمَا يُكَذِّبُ بِهِ إِلَّا كُلُّ مُعْتَدٍ أَثِيمٍ[۴۳]؛ همچنین بر اساس آیه‌ای دیگر همگان برپایی قیامت را باور دارند؛ ولی کافران برای اینکه از قید ایمان آزاد شده، بدون هراس از قیامت در سراسر عمر گناه کنند، آن را انکار می‌کنند: بَلْ يُرِيدُ الْإِنْسَانُ لِيَفْجُرَ أَمَامَهُ[۴۴]، با این حال آیات فراوانی نیز با بیان اینکه خداوند، انسان‌ها را بیهوده نیافریده: أَفَحَسِبْتُمْ أَنَّمَا خَلَقْنَاكُمْ عَبَثًا وَأَنَّكُمْ إِلَيْنَا لَا تُرْجَعُونَ[۴۵] و اشاره به عدم برابری پرهیزگاران و پلیدکاران: أَمْ نَجْعَلُ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ كَالْمُفْسِدِينَ فِي الْأَرْضِ أَمْ نَجْعَلُ الْمُتَّقِينَ كَالْفُجَّارِ[۴۶] به نوعی بر اثبات معاد دلیل اقامه می‌‌کند. بر پایه برخی آیات دیگر، انکار آخرت به انکار خداوند: الَّذِينَ يَصُدُّونَ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ وَيَبْغُونَهَا عِوَجًا وَهُمْ بِالْآخِرَةِ هُمْ كَافِرُونَ[۴۷]، انکار حق و استکبار: فَالَّذِينَ لَا يُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ قُلُوبُهُمْ مُنْكِرَةٌ وَهُمْ مُسْتَكْبِرُونَ[۴۸] و... می‌انجامد.
  4. ایمان به پیامبران و کتاب‌های آسمانی: ایمان به پیامبران از چنان اهمیتی در قرآن برخوردار است که در آیات متعددی در پی ایمان به خداوند ذکر‌شده است: فَآمِنُوا بِاللَّهِ وَرُسُلِهِ[۴۹]، وَإِذْ أَوْحَيْتُ إِلَى الْحَوَارِيِّينَ أَنْ آمِنُوا بِي وَبِرَسُولِي[۵۰]. همچنین بر اساس آیات قرآنی، ایمان به همۀ پیامبران و کتاب‌های آسمانی و پرهیز از تجزیۀ باور به آنان ضروری است: آمَنَ الرَّسُولُ بِمَا أُنْزِلَ إِلَيْهِ مِنْ رَبِّهِ وَالْمُؤْمِنُونَ كُلٌّ آمَنَ بِاللَّهِ وَمَلَائِكَتِهِ وَكُتُبِهِ وَرُسُلِهِ لَا نُفَرِّقُ بَيْنَ أَحَدٍ مِنْ رُسُلِهِ[۵۱].
  5. ایمان به فرشتگان: اعتقاد به فرشتگان از دیگر اصول ایمانی است که در قرآن آمده و در کنار ایمان به خدا و جهان آخرت، لازم شمرده شده است: وَلَكِنَّ الْبِرَّ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ وَالْمَلَائِكَةِ وَالْكِتَابِ[۵۲]، وَالْمُؤْمِنُونَ كُلٌّ آمَنَ بِاللَّهِ وَمَلَائِكَتِهِ[۵۳].[۵۴]

در روایات نیز متعلقاتی که برای ایمان بیان شده مواردی مانند موارد گفته شده است و یا ذکر برخی از جزئیات آنها. پیامبر اکرم(ص) فرمود: «ایمان این است که ایمان بیاوری به خدا، روز قیامت، فرشتگان، کتاب، پیامبران، مرگ، زندگی پس از مرگ، بهشت و جهنم، حساب، میزان، و قدر الهی خیر و شر آن»[۵۵].

نکته‌ای دیگر اینکه متعلقات ایمان تفکیک ناپذیر است و چنین نیست که انسان به بعضی ایمان بیاورد و به برخی ایمان نیاورد و مؤمن بر او صادق باشد. بلکه یا به همه ایمان می‌آورد: وَالَّذِينَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَرُسُلِهِ وَلَمْ يُفَرِّقُوا بَيْنَ أَحَدٍ مِنْهُمْ[۵۶]، همچنین امام صادق(ع) فرمودند: «اگر شخصی فقط یک پیامبر مانند عیسی بن مریم(ع) را انکار کند و همه پیامبران دیگر را بپذیرد، آن شخص ایمان نیاورده است»[۵۷].[۵۸]

افزایش و کاهش ایمان

کسانی که عمل را در حقیقت ایمان داخل می‌دانند، معتقد به افزایش و کاهش پذیری ایمان‌اند، زیرا در اثر افزایش اعمال، ایمان زیاد و در اثر کاهش آن ایمان هم کم می‌شود، اما کسانی که حقیقت ایمان را فقط اقرار زبانی به شهادتین می‌دانند، منکر افزایش و کاهش ایمان هستند.

ادله موافقان افزایش و کاهش ایمان

  1. ایمان را چه تصدیق به معنای علم و چه التزام قلبی بدانیم، در هر دو صورت افزایش و کاهش را می‌پذیرد، زیرا هم علم قابل افزایش و کاهش است و هم التزام و گرویدن قلبی.
  2. اگر درجات ایمان تفاوت نکند، لازم می‌آید ایمان همل امت بلکه کسانی که دچار فسق و فجوراند مساوی با تصدیق و ایمان پیامبران و ملائکه باشد و این قطعاً باطل است، پس عدم تفاوت درجات ایمان نیز باطل است.
  3. آیات و روایات: آیات قرآن بر افزایش و کاهش ایمان دلالت می‌کند: لِيَزْدَادُوا إِيمَانًا مَعَ إِيمَانِهِمْ[۵۹]، وَإِذَا تُلِيَتْ عَلَيْهِمْ آيَاتُهُ زَادَتْهُمْ إِيمَانًا[۶۰]. در روایات نیز تصریح بر افزایش و کاهش ایمان شده است: امام صادق(ع) می‌فرماید: «إِنَ‏ الْإِیمَانَ‏ عَشْرُ دَرَجَاتٍ‏ بِمَنْزِلَةِ السُّلَّمِ‏ یُصْعَدُ مِنْهُ مِرْقَاةً بَعْدَ مِرْقَاةٍ فَلَا یَقُولَنَّ صَاحِبُ الِاثْنَیْنِ لِصَاحِبِ الْوَاحِدِ لَسْتَ عَلَی شَیْ‏ءٍ حَتَّی یَنْتَهِیَ إِلَی الْعَاشِر»[۶۱].[۶۲]

ادلۀ مخالفان افزایش و کاهش ایمان

  1. ایمان یعنی تصدیق رسول در اموری که علم ضروری به آن داریم و این تصدیق بسیط بوده و تفاوتی نمی‌کند، پس ایمان هم افزایش و کاهش نمی‌یابد[۶۳]. در جواب گفته شده است این سخن که تصدیق، زیاده و نقصان نمی‌پذیرد ادعای بدون دلیل است، زیرا برخی از ایمان هاست که ثابت و محکم است اما برخی دیگر به کمترین شبهه ای از بین می‌رود.
  2. آیاتی را که دلالت بر زیادی و نقصان ایمان می‌کنند، تأویل کرده‌اند بدین صورت که:
    1. مراد از زیادی و نقصان به جهت ثبات و دوام و کثرت عددی است نه شدت و ضعف.
    2. مراد از زیادی به جهت افزونی متعلق ایمان است، زیرا صحابه در ابتدا به صورت اجمالی ایمان آورده بودند، بعد از آن واجبات به تدریج نازل می‌شد، و به هر کدام به صورت تفصیلی ایمان می‌آوردند.
    3. مراد افزایش آثار ایمان است که همان نورانیت قلب است.

در پاسخ به این دلیل نیز گفته شده است:

  1. تأویل اوّل لازمه‌اش این است، کسی که ایمان کامل را به دست نیاورده باشد، به صورت حقیقی و واقعی هم مؤمن و هم کافر باشد و این چیزی است که قرآن با آن سازگار نیست.
  2. امّا تأویل دوم، اگر مراد از آیه «لیزدادوا إیماناً مع إیمانهم» این بود، مناسب بود زیادی ایمان را در آیه، غایت تشریع و انزال قرار دهد، نه نتیجه انزال سکینه در قلب‌های مؤمنان؛
  3. تأویل سوم نیز درست نیست، زیرا زیادی اثر به خاطر زیادی و قوّت مؤثر است، معنا ندارد دو امر که از همه جهات برابراند، اثر یکی نسبت به دیگری بیشتر باشد. بنابراین ایمان افزایش و کاهش را می‌پذیرد[۶۴].

زوال پذیری ایمان

اکثر بزرگان قائلند امکان زوال ایمان وجود دارد و برای این گفتۀ خود ادله ای هم اقامه کرده اند:

  1. آیات قرآن: إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا ثُمَّ كَفَرُوا ثُمَّ آمَنُوا ثُمَّ كَفَرُوا ثُمَّ ازْدَادُوا كُفْرًا[۶۵].
  2. تشریع احکام خاص مرتد در شریعت که کافر اصلی با او در آن احکام مشارکت ندارد، دلالت بر امکان بلکه تحقق زوال ایمان مؤمن می‌کند.
  3. وجود مرتدان در تاریخ.

اما عده ای هم می‌‌گویند زوال ایمان ممکن نیست و برای سخن خود دلایلی مطرح کرده‌اند مانند:

  1. ثواب ایمان و عقاب کفر همیشگی است، پس باید ایمان زوال پذیر نباشد.
  2. در مورد آیاتی که دلالت بر زوال ایمان می‌کند، مراد از توصیف آنها به ایمان، ایمان زبانی است نه قلبی و نیز احکامی که در شریعت آمده نهایت دلالت‌اش این است، کسی که در ظاهر شرع متصف به ارتداد شده است، آن احکام بر او جاری می‌شود، نه اینکه او در واقع هم مرتد شده است، بلکه به لحاظ واقع شاید کافر بوده است و یا اینکه هنوز هم مؤمن است.

نقد ادلۀ قائلین به عدم زوال ایمان: شرط استحقاق ثواب، باقی ماندن بر ایمان تا فرا رسیدن مرگ است و دست برداشتن از ظاهر آیات با اعتبارهای عقلی و احتمال‌های بدون پشتوانه درست نیست.

حق این است که اگر ایمان را تصدیق قلبی مبتنی بر معرفت بدانیم که امر اختیاری است، امکان زوال آن روشن است و بر اساس دیدگاه‌هایی که عمل را ایمان یا جزء ایمان می‌داند، امکان زوال ایمان قابل انکار نیست، بر اساس دیدگاهی که ایمان را معرفت یقینی می‌داند نیز امکان زوال ایمان وجود دارد، زیرا معرفت امر نظری است و با ایجاد شبهه و شک در مقدمات آن، یقین و معرفت نیز زایل می‌شود[۶۶].

رابطه اسلام و ایمان

ایمان و اسلام به لحاظ مفهوم و معنای لغوی با هم تغایر دارند، زیرا ایمان در لغت به معنای تصدیق است و اسلام به معنای انقیاد و خشوع، امّا در معنای اصطلاحیِ این دو اختلاف وجود دارد، برخی از نظریات عبارت است از:

  1. برخی از علما همچون شیخ طوسی(ره)[۶۷] قائلند اسلام و ایمان یکی است، ادله ای که در این زمینه اقامه شده عبارت است از:
    1. اسلام و ایمان هر دو در شرع اسلام، اسم برای کسانی قرار داده شده‌اند که شایسته مدح‌اند و تفاوت بین آن دو لفظی است. این دلیل درست نیست، زیرا صرف برای مدح بودن دو واژه دلیل بر تساوی آنها نیست، بلکه سبب مدح، امور متعددی می‌تواند باشد.
    2. بر اساس آیۀ فَأَخْرَجْنَا مَنْ كَانَ فِيهَا مِنَ الْمُؤْمِنِينَ فَمَا وَجَدْنَا فِيهَا غَيْرَ بَيْتٍ مِنَ الْمُسْلِمِينَ[۶۸] اگر ایمان و اسلام به یک معنا نبودند، استثناء یکی از آنها از دیگری صحیح نبود. در این مورد نیز باید گفت: آیه و استدلال مرتبط با آن تساوی کلی ایمان و اسلام را ثابت نمی‌کند بلکه حداکثر اجتماع اسلام و ایمان در برخی موارد اثبات می‌‌شود.
  2. شیخ مفید(ره) و برخی دیگرقائلند اسلام و ایمان با هم تغایر دارند: اسلام اعم از ایمان است و هر مؤمنی مسلمان است ولی هر مسلمانی مؤمن نیست[۶۹]. ادلۀ این گروه نیز عبارت است از:
    1. لفظ ایمان از تصدیق آنچه خداوند از طریق پیامبرانش خبر داده است، خبر می‌دهد و اسلام از تسلیم و انقیاد، متعلق تصدیق با اخبار سازگاری دارد و تسلیم با امر و نهی.
    2. آیۀ قَالَتِ الْأَعْرَابُ آمَنَّا قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَلَكِنْ قُولُوا أَسْلَمْنَا[۷۰] دال بر تغایر است.
    3. آیاتی که یکی از آنها را بر دیگری عطف کرده است: «إِنَّ الْمُسْلِمِینَ وَالْمُسْلِمَاتِ وَالْمُؤْمِنِینَ وَالْمُؤْمِنَاتِ»[۷۱].
    4. روایات: امام صادق(ع) می‌فرماید: «الْإِیمَانَ‏ یُشَارِکُ‏ الْإِسْلَامَ‏ وَ الْإِسْلَامَ لَا یُشَارِکُ الْإِیمَانَ»[۷۲].
  3. گروهی هم می‌‌گویند: ایمان و اسلام واقعی یکی است امّا اسلام ظاهری با ایمان متفاوت و اعم از آن است، امّا در حقیقت و واقع اسلام و ایمان یکی است. به دلیل آیه: إِنَّ الدِّينَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلَامُ[۷۳].
  4. برخی هم برای اسلام و ایمان مراتبی قائل شده اند:
    1. نخستین مرتبۀ اسلام، پذیرش ظاهر اوامر و نواهی الهی با ذکر شهادتین است و به دنبال آن اوّلین مرتبه ایمان قرار می‌گیرد که اعتقاد قلبی اجمالی به شهادتین و عمل به بیشتر احکام اسلام است.
    2. مرتبه دوم اسلام پس از مرتبه اوّل ایمان قرار دارد که تسلیم و انقیاد قلبی در برابر بیشتر اعتقادات به صورت تفصیلی است. مرتبه دوم ایمان پس از این مرتبه اسلام است و آن اعتقاد تفصیلی به تمام حقایق دینی است.
    3. پس از مرتبه دوم ایمان، مرتبه سوم اسلام است که سایر قوای حیوانی تسلیم می‌شود و انسان به جایگاهی می‌رسد که چنان خدا را عبادت می‌کند، گویا او را می‌بیند. به دنبال این مرتبۀ اسلام، مرتب، سوم ایمان قرار دارد، چنانکه خداوند می‌فرماید: قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ الَّذِينَ هُمْ فِي صَلَاتِهِمْ خَاشِعُونَ وَالَّذِينَ هُمْ عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ[۷۴].
    4. بعد از مرتبۀ سوم ایمان، مرتب، چهارم اسلام قرار دارد که عنایت و موهبت الهی این حقیقت را به او نشان می‌دهد که مالکیت فقط برای مال خداست و بعد از آن مرتبه چهارم ایمان قرار دارد که تعمیم حالت مزبور در تمام احوال و افعال بنده مؤمن است: أَلَا إِنَّ أَوْلِيَاءَ اللَّهِ لَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ الَّذِينَ آمَنُوا وَكَانُوا يَتَّقُونَ[۷۵].[۷۶]
  5. عده ای دیگر قائل‌اند که گاهی ایمان در مقابل اسلام به کار رفته است و اسلام را مرحلۀ اقرار به معتقدات و ایمان را مرحلۀ عمل همراه با عقیده می‌‌دانند: «الإیمان إقرار و عمل و الإسلام إقرار بلا عمل»[۷۷].[۷۸]

تقلید در ایمان

فقهای اهل سنت، تقلید در ایمان را درست می‌دانند اما معتزله، اشاعره و امامیه آن را صحیح نمی‌دانند. برخی ادلۀ صحت تقلید در ایمان عبارت است از:

  1. ایمان همان تصدیق است و این تصدیق وجود پیدا کرده است بدون اینکه با آنچه که موجب کفر است مقارن باشد. منتها باید دانست: درست که ایمان همان تصدیق است، لکن تصدیق مبتنی بر معرفت است و در تقلید حصول معرفت وجود ندارد.
  2. در آیات قرآن از جدال در آیات الهی نهی شده است: مَا يُجَادِلُ فِي آيَاتِ اللَّهِ إِلَّا الَّذِينَ كَفَرُوا[۷۹] و تفکر باب جدال را می‌گشاید، پس جایز نیست. اما باید دانست هر گونه جدال مقصود نیست، بلکه مراد جدال به باطل است به دلیل: وَجَادَلُوا بِالْبَاطِلِ لِيُدْحِضُوا بِهِ الْحَقَّ[۸۰]؛ نه جدال به حق که به آن امر شده است: وَجَادِلْهُمْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ[۸۱].

اما برخی از ادلۀ عدم صحت تقلید نیز عبارت‌اند از:

  1. آیات قرآن: وَإِذَا قِيلَ لَهُمْ تَعَالَوْا إِلَى مَا أَنْزَلَ اللَّهُ وَإِلَى الرَّسُولِ قَالُوا حَسْبُنَا مَا وَجَدْنَا عَلَيْهِ آبَاءَنَا أَوَلَوْ كَانَ آبَاؤُهُمْ لَا يَعْلَمُونَ شَيْئًا وَلَا يَهْتَدُونَ[۸۲]. از سوی دیگر در آیات بسیاری انسان‌ها به تفکر فرا خوانده شده‌اند.
  2. اگر تقلید باطل نباشد، آوردن معجزات از سوی پیامبران در حکم عبث است.

در مجموع می‌توان گفت: تقلید در همه مسایل اعتقادی، حتی وجود خداوند جایز نیست و به تسلسل می‌انجامد، ولی اگر در مسایل اساسی استدلال باشد، می‌توان در مسایل پیچیده به اهل خبره رجوع کرد و در نتیجه تقلید در تفاصیل اعتقادات جایز و در اصول آن جایز نیست[۸۳].

منابع

جستارهای وابسته

پانویس

  1. لسان العرب، ج۱، ص۲۲۳.
  2. التحقیق، ج۱، ص۱۶۳ و ۱۶۴؛ العین، ج۸، ص۳۸۹.
  3. ر.ک: فرهنگ شیعه، ص ۱۴۶-۱۴۷؛ دانشنامه کلام اسلامی، ص۹۸؛ دانشنامه نهج البلاغه، ص ۱۵۷؛ خاتمی، سید احمد، در آستان امامان معصوم، ص۵۵۸.
  4. ر.ک: فرهنگ شیعه، ص ۱۴۶-۱۴۸.
  5. نهج البلاغه، حکمت ۲۲۷
  6. محدثی، جواد، فرهنگ غدیر، ص۱۱۴؛ ابراهیم زاده آملی، عبدالله، فصلنامه کلام اسلامی
  7. ر.ک: فرهنگ شیعه، ص ۴۳۴
  8. کتاب الإیمان، ص۱۴۲.
  9. الیاقوت فی علم الکلام، ص۶۵
  10. «آنانند که (خداوند) ایمان را در دلشان برنوشته» سوره مجادله، آیه ۲۲.
  11. «و کسانی که ایمان آورده‌اند و کارهای شایسته کرده‌اند» سوره بقره، آیه ۸۲.
  12. «و اگر دو دسته از مؤمنان جنگ کنند، میان آنان را آشتی دهید» سوره حجرات، آیه ۹.
  13. صحیح مسلم، ج۱، ص ۵۳.
  14. «تازی‌های بیابان‌نشین گفتند: ایمان آورده‌ایم بگو: ایمان نیاورده‌اید بلکه بگویید: اسلام آورده‌ایم» سوره حجرات، آیه ۱۴.
  15. نهج البلاغه، خطبه اوّل.
  16. «همین که آنچه می‌شناختند نزدشان رسید، بدان کفر ورزیدند» سوره بقره، آیه ۸۹.
  17. الکافی، ج۲، ص ۷۷.
  18. «و از سر ستم و گردنکشی، با آنکه در دل باور داشتند آن را انکار کردند» سوره نمل، آیه ۱۴.
  19. «تازی‌های بیابان‌نشین گفتند: ایمان آورده‌ایم بگو: ایمان نیاورده‌اید بلکه بگویید: اسلام آورده‌ایم» سوره حجرات، آیه ۱۴.
  20. ر.ک: عالمی، سید محمد، دانشنامه کلام اسلامی، ص۹۸.
  21. کتاب الإیمان، ص۱۴۲.
  22. دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ج۱۰، ص۷۱۴.
  23. مقالات الإسلامیین، ص۲۶۹، ۲۷۰؛ المنیة و الأمل، ص۸؛ التبصیر فی الدین، ص۵۷-۵۸.
  24. جامع العلوم، ج۱، ص۲۲۱.
  25. مقالات الإسلامیین، ص۱۳۲.
  26. المسائل و الرسائل المرویة، ج۲، ص۳۷۱؛ الفرق بین الفرق، ص۱۹۰.
  27. اللمع، ص۱۲۲؛ التفسیر الکبیر، ج۲، ص۲۷۵ - ۲۶۹؛ شرح المقاصدر، ج۲، ص۱۸۴.
  28. شرح الأصول الخمسة، ص۴۷۸؛ التمهید لقواعد التوحید، ص۱۲۹؛ شرح العقیدة الإصفهانیة، ص۱۹۷.
  29. کتاب الإیمان، ص۱۱۸؛ شرح العقیدة الإصفهانیة، ص۱۹۷.
  30. کمپانی زارع، مهدی، مقاله «ایمان»، دانشنامه امام رضا، ج۲.
  31. المسائل الصاغانیة، ص۱۴۴؛ أوائل المقالات، ص۴۷.
  32. لذخیره، ص۵۳۶؛ الذخیرة فی علم الکلام، ص۵۳۶، ۵۳۷؛ التبیان فی تفسیر القرآن، ج۲، ص۳۶۴؛ قواعد المرام فی علم الکلام ۱۷۰، ۱۷۱؛ إرشاد الطالبین، ص۴۴۲.
  33. الْإِیمَانُ‏ إِقْرَارٌ بِاللِّسَانِ‏ وَ مَعْرِفَةٌ بِالْقَلْبِ وَ عَمَلٌ بِالْأَرْکَان، الکافی، ج۲، ص ۷۷
  34. ر.ک: کمپانی زارع، مهدی، مقاله «ایمان»، دانشنامه امام رضا، ج۲.
  35. «فَمِنَ الْإِيمَانِ مَا يَكُونُ ثَابِتاً مُسْتَقِرّاً فِي الْقُلُوبِ وَ مِنْهُ مَا يَكُونُ عَوَارِيَّ بَيْنَ الْقُلُوبِ وَ الصُّدُورِ إِلَى أَجَلٍ مَعْلُومٍ»، نهج البلاغه، خطبه ۱۸۹.
  36. دانشنامه نهج البلاغه، ج۱، ص 158
  37. «الايمانُ معرفَةٌ بالقَلبِ و اقرارٌ باللِسانِ و عَمَلٌ بالأركانِ»؛ نهج البلاغه، حکمت ٢٢٧
  38. ر.ک: دانشنامه نهج البلاغه، ص ۱۵۸.
  39. «تازی‌های بیابان‌نشین گفتند: ایمان آورده‌ایم بگو: ایمان نیاورده‌اید بلکه بگویید: اسلام آورده‌ایم و هنوز ایمان در دل‌هایتان راه نیافته است» سوره حجرات، آیه ۱۴.
  40. ر.ک: مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ص ۴۳۱-۴۳۲.
  41. «ای مؤمنان! به خداوند و پیامبر او و کتابی که بر پیامبرش فرو فرستاده و کتابی که پیش از آن فرود آورده است ایمان بیاورید» سوره نساء، آیه ۱۳۶.
  42. «همان کسانی که «غیب» را باور و نماز را برپا می‌دارند و از آنچه به آنان روزی داده‌ایم می‌بخشند» سوره بقره، آیه ۳.
  43. «و جز تجاوزگر بزهکار، آن را دروغ نمی‌شمرد،» سوره مطففین، آیه ۱۲.
  44. «بلکه آدمی بر آن است که در آینده خویش، (نیز) گناه ورزد» سوره قیامه، آیه ۵.
  45. «آیا پنداشته‌اید که ما شما را بیهوده آفریده‌ایم و شما به سوی ما بازگردانده نمی‌شوید؟» سوره مؤمنون، آیه ۱۱۵.
  46. «آیا کسانی را که ایمان آورده‌اند و کارهای شایسته کرده‌اند چون فسادانگیزان در زمین می‌شماریم؟ یا پرهیزگاران را چون گناهکاران می‌دانیم؟» سوره ص، آیه ۲۸.
  47. «همان کسانی که (مردم را) از راه خداوند باز می‌دارند و آن را کژ می‌شمرند و جهان واپسین را انکار می‌کنند» سوره هود، آیه ۱۹.
  48. «خدای شما خدایی یگانه است بنابراین آنان که به جهان واپسین بی‌ایمانند دل‌هایی ناباور دارند و سرکشند» سوره نحل، آیه ۲۲.
  49. «پس به خداوند و فرستادگانش ایمان آورید» سوره آل عمران، آیه ۱۷۹.
  50. «و یاد کن که به حواریان وحی کردم که به من و فرستاده‌ام ایمان آورید» سوره مائده، آیه ۱۱۱.
  51. «این پیامبر به آنچه از (سوی) پروردگارش به سوی او فرو فرستاده‌اند، ایمان دارد و همه مؤمنان به خداوند و فرشتگانش و کتاب‌هایش و پیامبرانش، ایمان دارند (و می‌گویند) میان هیچ یک از پیامبران وی، فرق نمی‌نهیم» سوره بقره، آیه ۲۸۵.
  52. «نیکی آن نیست که روی را سوی خاور و باختر بگردانید، بلکه نیکی (از آن) کسی است که به خداوند و روز بازپسین و فرشتگان و کتاب (آسمانی) و پیامبران ایمان آورد» سوره بقره، آیه ۱۷۷.
  53. «و همه مؤمنان به خداوند و فرشتگانش ایمان دارند» سوره بقره، آیه ۲۸۵.
  54. ر.ک: روحی، ابوالفضل، دائرةالمعارف قرآن کریم، ص ۱۹۸.
  55. «الْإِیمَانُ أَنْ تُؤْمِنَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ وَ الْمَلَائِکَةِ وَ الْکِتَابِ وَ النَّبِیِّینَ وَ الْمَوْتِ وَ الْحَیَاةِ بَعْدَ الْمَوْتِ وَ تُؤْمِنَ بِالْجَنَّةِ وَ النَّارِ وَ الْحِسَابِ وَ الْمِیزَانِ وَ تُؤْمِنَ بِالْقَدَرِ کُلِّهِ خَیْرِهِ وَ شَرِّه»؛‏ بحارالانوار، ج۵۶، ص ۲۶۰.
  56. «و (خداوند) به زودی پاداش کسانی را که به خداوند و پیامبرانش ایمان آورده‌اند و میان هیچ یک از آنها فرق نمی‌گذارند؛ خواهد داد و خداوند آمرزنده‌ای بخشاینده است» سوره نساء، آیه ۱۵۲.
  57. «وَ اعْلَمُوا أَنَّهُ لَوْ أَنْکَرَ رَجُلٌ- عِیسَی ابْنَ مَرْیَمَ(ع)وَ أَقَرَّ بِمَنْ سِوَاهُ مِنَ الرُّسُلِ لَمْ یُؤْمِن‏»؛ کافی، ج۱، ص ۱۸۲.
  58. ر.ک: عالمی، سید محمد، دانشنامه کلام اسلامی، ص۹۸.
  59. «تا ایمانی بر ایمانشان بیفزایند» سوره فتح، آیه ۴.
  60. «و چون آیات او را بر آنان بخوانند بر ایمانشان می‌افزاید» سوره انفال، آیه ۲.
  61. الکافی، ج۲، ص ۴۵۵.
  62. ر.ک: عالمی، سید محمد، دانشنامه کلام اسلامی، ص۹۸.
  63. ر.ک: عالمی، سید محمد، دانشنامه کلام اسلامی، ص۹۸.
  64. ر.ک: عالمی، سید محمد، دانشنامه کلام اسلامی، ص۹۸.
  65. «خداوند بر آن نبوده است تا آنان را که ایمان آوردند سپس کافر شدند، باز ایمان آوردند بعد کافر شدند سپس بر کفر خود افزودند هرگز ببخشاید یا راهی به آنان بنماید» سوره نساء، آیه ۱۳۷.
  66. ر.ک: عالمی، سید محمد، دانشنامه کلام اسلامی، ص۹۸.
  67. شیخ طوسی، التبیان، دار احیاء التراث العربی، ج۲، ص۴۱۸
  68. «آنگاه هر کس از مؤمنان را که در آن (شهر) بود بیرون بردیم و در آن (شهر) جز یک خانواده از فرمانبرداران نیافتیم» سوره ذاریات، آیه ۳۵ ـ ۳۶
  69. شیخ مفید، اوائل المقالات، انتشارات داوری، ص۵۴
  70. سوره حجرات، آیه ۱۴.
  71. سوره احزاب، آیه: ۳۵.
  72. کافی، ج۲، ص ۲۵.
  73. «بی‌گمان دین (راستین) نزد خداوند، اسلام است» سوره آل عمران، آیه ۱۹.
  74. «بی‌گمان مؤمنان رستگارند همانان که در نماز خویش فروتنند و آنان که از یاوه رویگردانند» سوره مؤمنون، آیه ۱ ـ۳
  75. «آگاه باشید که دوستان خداوند نه بیمی خواهند داشت و نه اندوهگین می‌شوند آنان که ایمان آوردند و پرهیزگاری می‌ورزیدند» سوره یونس، آیه ۶۲ ـ ۶۳
  76. ر.ک: عالمی، سید محمد، دانشنامه کلام اسلامی، ص۹۸.
  77. اصول کافی، ج ۲ ص ۲۴.
  78. ر.ک: محدثی، جواد، فرهنگ غدیر، ص۱۱۴.
  79. «جز کافران کسی در آیات خداوند چالش نمی‌ورزد» سوره غافر، آیه ۴.
  80. «و به نادرستی به چالش برخاستند تا حق را از میان بردارند» سوره غافر، آیه ۵.
  81. «و با آنان با روشی که بهتر باشد چالش ورز!» سوره نحل، آیه ۱۲۵.
  82. «و چون به آنان گویند که به آنچه خداوند فرو فرستاده است و به پیامبر روی آورید می‌گویند: آنچه نیاکان خود را بر آن یافته‌ایم ما را بسنده است؛ آیا حتی اگر نیاکانشان چیزی نمی‌دانستند و رهنمودی نیافته بودند؟» سوره مائده، آیه ۱۰۴.
  83. ر.ک: عالمی، سید محمد، دانشنامه کلام اسلامی، ص۹۸.

یادداشت