ابوالعاص بن ربیع در تاریخ اسلامی: تفاوت میان نسخه‌ها

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
جز (جایگزینی متن - 'راه' به 'راه')
خط ۹: خط ۹:
==مقدمه==
==مقدمه==
*[[ابو العاص]] بنا بر مشهور اسم او لقیط و برخی هم اسم او را هیشم یا مهشیم گفته‌اند او از [[قریش]] و [[فرزند]] [[ربیع بن عبدالعزی بن شمس بن مناف بن قصی قریشی]]، و شوهر [[زینب]]، دختر بزرگ [[رسول خدا]]{{صل}} و از [[یاران]] با وفای [[امیرالمؤمنین علی]]{{ع}} بود.
*[[ابو العاص]] بنا بر مشهور اسم او لقیط و برخی هم اسم او را هیشم یا مهشیم گفته‌اند او از [[قریش]] و [[فرزند]] [[ربیع بن عبدالعزی بن شمس بن مناف بن قصی قریشی]]، و شوهر [[زینب]]، دختر بزرگ [[رسول خدا]]{{صل}} و از [[یاران]] با وفای [[امیرالمؤمنین علی]]{{ع}} بود.
*[[ابو العاص]] در [[جنگ بدر]] جزو [[سپاه]] [[مشرکین]] [[مکه]] بود و به [[اسارت]] سربازان [[اسلام]] درآمد و پس از آنکه قرار شد اسرای [[مشرکین]] فدیه دهند و [[آزاد]] شوند همسرش [[زینب]] گلوبندی که از مادرش [[حضرت خدیجه]] داشت از [[مکه]] برای [[آزادی]] شوهرش به [[مدینه]] فرستاد، ولی [[مسلمانان]] با پیشنهاد [[رسول خدا]]{{صل}} گردن‌بند را به خاطر [[زینب]] بخشیدند و به او برگرداندند و [[ابو العاص]] هم [[آزاد]] شد، اما به هنگام [[آزادی]]، [[حضرت]] با دامادش شرط کرد که [[زینب]] را به [[مکه]] بفرستد و [[ابو العاص]] به [[وعده]] خود [[وفا]] کرد وقتی به [[مکه]] رفت همسرش [[زینب]] را به [[مدینه]] فرستاد و چون [[پیامبر]]{{صل}} از آمدن دخترش [[زینب]] به [[مدینه]] [[آگاه]] شد از [[وفاداری]] [[ابو العاص]] به [[پیمان]] خود [[قدردانی]] کرد. [[ابو العاص]] در [[مکه]] در [[شرک]] و کفر باقی بود تا آنکه قبل از [[فتح مکه]] با جمعی برای [[تجارت]] عازم [[شام]] شدند و در بین [[راه]] به [[اسارت]] [[مسلمانان]] به [[فرماندهی]] [[زید بن حارثه]] درآمده و شبانه به [[مدینه]] آورده شدند، اما [[ابو العاص]] به همسرش [[زینب]] [[پناه]] برد و [[زینب]] هم به او [[پناه]] داد <ref>از رسوم عرب در عصر جاهلیت این بود که هر کسی از شهر و دیار خود دور می‌شد به طائفه یا شخصیتی پناهنده می‌شد. و اگر مورد پناه قرار می‌گرفت جان و مال او در امان بود. در این داستان ابوالعاص به همسرش که دختر پیامبر{{صل}} بود پناهنده شد و پیامبر{{صل}} هم پناه او را محترم شمرد و این پناهندگی سنتی شد که هنوز هم در اسلام مورد احترام و قبول است.</ref>.
*[[ابو العاص]] در [[جنگ بدر]] جزو [[سپاه]] [[مشرکین]] [[مکه]] بود و به [[اسارت]] سربازان [[اسلام]] درآمد و پس از آنکه قرار شد اسرای [[مشرکین]] فدیه دهند و [[آزاد]] شوند همسرش [[زینب]] گلوبندی که از مادرش [[حضرت خدیجه]] داشت از [[مکه]] برای [[آزادی]] شوهرش به [[مدینه]] فرستاد، ولی [[مسلمانان]] با پیشنهاد [[رسول خدا]]{{صل}} گردن‌بند را به خاطر [[زینب]] بخشیدند و به او برگرداندند و [[ابو العاص]] هم [[آزاد]] شد، اما به هنگام [[آزادی]]، [[حضرت]] با دامادش شرط کرد که [[زینب]] را به [[مکه]] بفرستد و [[ابو العاص]] به [[وعده]] خود [[وفا]] کرد وقتی به [[مکه]] رفت همسرش [[زینب]] را به [[مدینه]] فرستاد و چون [[پیامبر]]{{صل}} از آمدن دخترش [[زینب]] به [[مدینه]] [[آگاه]] شد از [[وفاداری]] [[ابو العاص]] به [[پیمان]] خود [[قدردانی]] کرد. [[ابو العاص]] در [[مکه]] در [[شرک]] و کفر باقی بود تا آنکه قبل از [[فتح مکه]] با جمعی برای [[تجارت]] عازم [[شام]] شدند و در بین راه به [[اسارت]] [[مسلمانان]] به [[فرماندهی]] [[زید بن حارثه]] درآمده و شبانه به [[مدینه]] آورده شدند، اما [[ابو العاص]] به همسرش [[زینب]] [[پناه]] برد و [[زینب]] هم به او [[پناه]] داد <ref>از رسوم عرب در عصر جاهلیت این بود که هر کسی از شهر و دیار خود دور می‌شد به طائفه یا شخصیتی پناهنده می‌شد. و اگر مورد پناه قرار می‌گرفت جان و مال او در امان بود. در این داستان ابوالعاص به همسرش که دختر پیامبر{{صل}} بود پناهنده شد و پیامبر{{صل}} هم پناه او را محترم شمرد و این پناهندگی سنتی شد که هنوز هم در اسلام مورد احترام و قبول است.</ref>.
*و صبحگاهان قبل از پایان [[نماز صبح]] [[زینب]] در [[مسجد رسول]] [[خدا]]{{صل}} با صدای بلند [[اعلان]] کرد: من دیشب به شوهرم [[ابو العاص]] [[پناه]] دادم. [[پیامبر خدا]]{{صل}} پس از [[سلام]] [[نماز]] به جانب [[مردم]] برگشتند و فرمودند: "آیا آنچه دخترم [[زینب]] گفت و من شنیدم شما هم شنیدید"<ref>{{متن حدیث|هل سمعتم ما سمعت}}</ref>، همه گفتند: آری ما شنیدیم، [[حضرت]] فرمودند: "آگاه باشید به خدایی که جانم در [[دست]] اوست من چیزی ندانم جز همانکه شما شنیدید من شنیدم"<ref>{{متن حدیث|أما والذي نفسي بيده ما علمت بذلك حتى سمعته كما سمعتم}}</ref>؛ . و سپس فرمودند: "پناه دادن کوچک‌ترین [[مسلمانان]] [[پناه]] است و در [[امان]] است"<ref>{{متن حدیث|يجير على المسلمين أدناهم}}</ref>؛  یعنی هر کس از [[مسلمانان]] اگر چه کوچک‌ترین فرد [[مسلمان]] باشد به کافری [[پناه]] دهد [[پناه]] او محترم است و دیگر نباید متعرض او شد. بعد [[حضرت]] نزد دخترش تشریف‌ فرما شدند و فرمودند: "شوهرت را گرامی دار"، و سپس با موافقت نیروهای رزمنده‌ای که او را به [[اسارت]] گرفته بودند [[اموال]] او را که [[اموال]] [[مردم]] [[مکه]] بود به او برگرداندند و او به [[مکه]] بازگشت و تمامی [[اموال]] [[مردم]] را به خودشان برگرداند و به [[سال هشتم هجری]] آشکارا در مقابل [[مردم]]، [[مسلمان]] شد و [[شهادتین]] گفت و بعد به [[مدینه]] [[هجرت]] کرد و [[اسلام]] خود را [[اعلان]] کرد و [[حضرت رسول]]{{صل}} دختر خود [[زینب]] را به او برگرداند (و یا به [[عقد]] جدید به [[نکاح]] او درآورد و او در زمره [[بهترین]] [[مسلمانان]] درآمد<ref>اسد الغابه، ج۵، ص۲۳۸.</ref>.<ref>[[سید اصغر ناظم‌زاده|ناظم‌زاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام علی ج۱ (کتاب)|اصحاب امام علی]]، ج۱، ص۱۰۴-۱۰۵.</ref>
*و صبحگاهان قبل از پایان [[نماز صبح]] [[زینب]] در [[مسجد رسول]] [[خدا]]{{صل}} با صدای بلند [[اعلان]] کرد: من دیشب به شوهرم [[ابو العاص]] [[پناه]] دادم. [[پیامبر خدا]]{{صل}} پس از [[سلام]] [[نماز]] به جانب [[مردم]] برگشتند و فرمودند: "آیا آنچه دخترم [[زینب]] گفت و من شنیدم شما هم شنیدید"<ref>{{متن حدیث|هل سمعتم ما سمعت}}</ref>، همه گفتند: آری ما شنیدیم، [[حضرت]] فرمودند: "آگاه باشید به خدایی که جانم در [[دست]] اوست من چیزی ندانم جز همانکه شما شنیدید من شنیدم"<ref>{{متن حدیث|أما والذي نفسي بيده ما علمت بذلك حتى سمعته كما سمعتم}}</ref>؛ . و سپس فرمودند: "پناه دادن کوچک‌ترین [[مسلمانان]] [[پناه]] است و در [[امان]] است"<ref>{{متن حدیث|يجير على المسلمين أدناهم}}</ref>؛  یعنی هر کس از [[مسلمانان]] اگر چه کوچک‌ترین فرد [[مسلمان]] باشد به کافری [[پناه]] دهد [[پناه]] او محترم است و دیگر نباید متعرض او شد. بعد [[حضرت]] نزد دخترش تشریف‌ فرما شدند و فرمودند: "شوهرت را گرامی دار"، و سپس با موافقت نیروهای رزمنده‌ای که او را به [[اسارت]] گرفته بودند [[اموال]] او را که [[اموال]] [[مردم]] [[مکه]] بود به او برگرداندند و او به [[مکه]] بازگشت و تمامی [[اموال]] [[مردم]] را به خودشان برگرداند و به [[سال هشتم هجری]] آشکارا در مقابل [[مردم]]، [[مسلمان]] شد و [[شهادتین]] گفت و بعد به [[مدینه]] [[هجرت]] کرد و [[اسلام]] خود را [[اعلان]] کرد و [[حضرت رسول]]{{صل}} دختر خود [[زینب]] را به او برگرداند (و یا به [[عقد]] جدید به [[نکاح]] او درآورد و او در زمره [[بهترین]] [[مسلمانان]] درآمد<ref>اسد الغابه، ج۵، ص۲۳۸.</ref>.<ref>[[سید اصغر ناظم‌زاده|ناظم‌زاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام علی ج۱ (کتاب)|اصحاب امام علی]]، ج۱، ص۱۰۴-۱۰۵.</ref>



نسخهٔ ‏۲۰ آوریل ۲۰۲۱، ساعت ۱۱:۵۳

متن این جستار آزمایشی و غیرنهایی است. برای اطلاع از اهداف و چشم انداز این دانشنامه به صفحه آشنایی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت مراجعه کنید.
اين مدخل از زیرشاخه‌های بحث ابوالعاص بن ربیع است. "ابوالعاص بن ربیع" از چند منظر متفاوت، بررسی می‌شود:

مقدمه

ابو العاص از یاران امام علی(ع)

جستارهای وابسته

منابع

پانویس

  1. از رسوم عرب در عصر جاهلیت این بود که هر کسی از شهر و دیار خود دور می‌شد به طائفه یا شخصیتی پناهنده می‌شد. و اگر مورد پناه قرار می‌گرفت جان و مال او در امان بود. در این داستان ابوالعاص به همسرش که دختر پیامبر(ص) بود پناهنده شد و پیامبر(ص) هم پناه او را محترم شمرد و این پناهندگی سنتی شد که هنوز هم در اسلام مورد احترام و قبول است.
  2. «هل سمعتم ما سمعت»
  3. «أما والذي نفسي بيده ما علمت بذلك حتى سمعته كما سمعتم»
  4. «يجير على المسلمين أدناهم»
  5. اسد الغابه، ج۵، ص۲۳۸.
  6. ناظم‌زاده، سید اصغر، اصحاب امام علی، ج۱، ص۱۰۴-۱۰۵.
  7. رجال کشی، ص۶۳، ش۱۱۱.
  8. اسد الغابه، ج۵، ص۲۳۸.
  9. ناظم‌زاده، سید اصغر، اصحاب امام علی، ج۱، ص۱۰۵-۱۰۶.