جامعه بشری در کلام اسلامی: تفاوت میان نسخه‌ها

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
جز (ربات: جایگزینی خودکار متن (-]] | + - [[))
جز (ربات: جایگزینی خودکار متن (-{{پانویس2}} +{{پانویس}}))
خط ۶۸: خط ۶۸:


==پانویس==
==پانویس==
{{پانویس2}}
{{پانویس}}


[[رده:جامعه بشری در کلام اسلامی]]
[[رده:جامعه بشری در کلام اسلامی]]
[[رده:مدخل]]
[[رده:مدخل]]

نسخهٔ ‏۳۰ آوریل ۲۰۲۱، ساعت ۱۹:۰۶


اين مدخل از زیرشاخه‌های بحث جامعه بشری است. "جامعه بشری" از چند منظر متفاوت، بررسی می‌شود:
در این باره، تعداد بسیاری از پرسش‌های عمومی و مصداقی مرتبط، وجود دارند که در مدخل جامعه بشری (پرسش) قابل دسترسی خواهند بود.

جامعه

جامعه، مرکب حقیقی مانند مرکبات طبیعی نیست. اما مرکب صناعی هست، و مرکب صناعی خود نوعی مرکب حقیقی است. هر چند مرکب طبیعی نیست. مرکب صناعی مانند یک ماشین که یک دستگاه مرتبط الاجزاء است. در مرکب طبیعی اجزاء، هم هویت خود را از دست می‌دهند و در کل حل می‌گردند و هم بالتبع و بالجبر استقلال اثر خود را از دست نمی‌دهند، ولی استقلال اثر خود را از دست می‌دهند؛ اجزاء به گونه‌ای خاص با یکدیگر مربوط می‌شوند و آثارشان نیز با یکدیگر پیوستگی پیدا می‌کنند و در نتیجه آثاری بروز می‌کند که عین مجموع اثر اجزاء در حال استقلال نیست. مثلاً یک اتومبیل اشیاء و یا اشخاص را با سرعت معیّن از محلّی به محلّ دیگر منتقل می‌کند در حالی که این اثر نه به جزئی خاص تعلّق دارد و نه مجموعه آثار اجزاء در حال استقلال و عدم ارتباط است. در ترکیب ماشین همکاری و ارتباط و پیوستگی جبری میان اجزاء هست ولی محو هویّت اجزاء در هویت کلّ در کار نیست. بلکه کل، وجودی مستقل از اجزاء ندارد. کل عبارت است از مجموع اجزاء به‌علاوه ارتباط مخصوص میان آنها. جامعه نیز چنین است، جامعه از نهادها و تأسیسات اصلی و فرعی تشکیل شده است. این نهادها و افرادی که این نهادها به آنها وابسته است، همه به یکدیگر وابسته و پیوسته‌اند. تغییر در نهادی اعم از نهاد فرهنگی مذهبی، اقتصادی، سیاسی، قضائی، تربیتی، موجب تغییراتی در نهادهای دیگر است و زندگی اجتماعی به عنوان یک اثر قائم به کل ماشین اجتماع پدید می‌آید، بدون آنکه افراد در کل جامعه و یا نهادها در شکل کلی جامعه هویت خود را از دست بدهند[۱].

جامعه مرکب حقیقی [است، البته] بالاتر از مرکبات طبیعی در مرکبات طبیعی، اجزاء قبل از ترکیب از خود هویتی و آثاری دارند؛ در اثر تأثیر و تأثّر در یکدیگر و از یکدیگر زمینه یک پدیده جدید پیدا می‌شود[۲]. جامعه، ترکیبی از افراد است، اگر افراد نباشند جامعه وجود ندارد... ترکیب جامعه از افراد ترکیب اعتباری است. یعنی، واقعاً ترکیبی صورت نگرفته است؛ ترکیب واقعی آن‌گاه صورت می‌گیرد که یک سلسله امور در یکدیگر تأثیر نمایند و از یکدیگر متأثر گردند و در اثر آن تأثیر و تأثرها و فعل و انفعال و پیدایش زمینه، یک پدیده جدید با خواص مخصوص خود پدید آید آن گونه که در ترکیب‌های شیمیایی می‌بینیم[۳]. [در حقیقت جامعه] نوعی ترکیب و وحدت انسان‌هاست[۴].

جامعه یک وحدت و یک شخصیت دارد و قهراً همان شخصیتش را می‌توانیم “روح جامعه” یا “روح ملت” بنامیم[۵]. جامعه مرکب حقیقی است، از نوع مرکبات طبیعی، ولی ترکیب روح‌ها و اندیشه‌ها و عاطفه‌ها و خواست‌ها و اراده‌ها و بالأخره ترکیب فرهنگی به ترکیب تن و اندام‌ها. همچنان‌که عناصر مادّی در اثر تأثیر و تأثر با یکدیگر زمینه پیدایش یک پدیده جدید را فراهم می‌نمایند و به اصطلاح فلاسفه اجزاء مادّه پس از فعل و انفعال و کسر و انکسار در یکدیگر از یکدیگر صورت جدیدی می‌یابند و به این ترتیب مرکّب جدید حادث می‌شود و اجزاء با هویت تازه به هستی خود ادامه می‌دهند؛ افراد انسان که هر کدام با سرمایه‌ای فطری و سرمایه‌ای اکتسابی از طبیعت وارد زندگی اجتماعی می‌شوند. دوماً در یکدیگر ادغام می‌شوند و هویت روحی جدیدی از آن به روح جمعی تعبیر می‌شود می‌یابند. این ترکیب، خود یک نوع ترکیب طبیعی مخصوص به خود است که برای آن شبیه و نظیری نمی‌توان یافت. این ترکیب از آن جهت که اجزاء در یکدیگر تأثیر و تأثر عینی دارند و موجب تغییر عینی یکدیگر می‌گردند و اجزاء هویت جدیدی می‌یابند، ترکیب طبیعی و عینی است. اما از آن جهت که کل و مرکب به عنوان یک واحد واقعی وجود ندارد، با سایر مرکبات طبیعی فرق دارد؛ یعنی در سایر مرکبات طبیعی ترکیب، ترکیب حقیقی است، زیرا اجزاء در یکدیگر تأثیر و تأثر واقعی دارند و هویت افراد هویتی دیگر می‌گردد و مرکب هم یک واحد واقعی است یعنی صرفاً هویتی یگانه وجود دارد، کثرت اجزاء تبدیل به وحدت کل شده است[۶].

مجموعه‌ای از افراد انسانی که با نظامات و سنن و آداب و قوانین خاص به یکدیگر پیوند خورده و زندگی دسته جمعی دارند، جامعه را تشکیل می‌دهند[۷]. جامعه ترکیبی از افراد است، اگر افراد نباشند جامعه وجود ندارد[۸]. جامعه عبارت است از مجموعه‌ای از انسان‌هاست که در جبر یک سلسله عقیده‌ها و ایده‌ها و آرمان‌ها در یکدیگر ادغام شده و در یک زندگی مشترک غوطه‌ورند[۹]. جامعه از بخش‌ها و سازمان‌ها و نهادها تشکیل می‌شود. سازمان اقتصادی، سازمان فرهنگی، سازمان اداری، سازمان مذهبی، سازمان سیاسی، سازمان قضایی و غیره از این نظر، جامعه مانند یک ساختمان کامل است که یک خانواده در آن زندگی می‌کنند، که مشتمل است بر اتاق پذیرایی، اتاق خواب، آشپزخانه، دستشویی و غیره[۱۰].

جامعه در عین اینکه از نوعی وحدت برخوردار است، در درون خود به گروه‌ها و طبقات اصناف مختلف و احیاناً متضاد منقسم می‌گردد و یا لااقل بعضی جامعه‌ها چنین‌اند و ممکن است جامعه در عین وحدت، در درون خود به قطب‌های متخالف و احیاناً متضاد منقسم می‌گردد. پس جامعه وحدتی دارد در عین کثرت، و کثرتی دارد در عین وحدت. به اصطلاح حکمای اسلامی، بر جامعه‌ها نوعی وحدت در کثرت و کثرت در وحدت حکم‌فرماست[۱۱]. جامعه یعنی مجموع افراد با یک ترکیب مخصوص. جامعه که وجودی مستقل از افراد ندارد مگر یک وجود اعتباری، و وجود اعتباری که روح ندارد[۱۲].

جامعه فرد را می‌سازد، منتها فرد نیز به اعتبار شخصیت اجتماعی‌اش جامعه را می‌سازد؛ زیرا افراد دیگر را می‌سازد که از افراد دیگر جامعه تشکیل می‌شود[۱۳]. عین اینکه جامعه به عنوان انسان الکل - که ما از جامعه به “انسان الکل” تعبیر می‌کنیم - خودش شخصیت دارد، فکر دارد، روح دارد، احساس و عاطفه دارد، در عین حال فرد هم در جامعه هویتش از بین نرفته است. افراد در جامعه خالی از استقلال نیستند، و یک بعد اجتماعی دارد چون معتقدیم جامعه شخصیت دارد[۱۴]. جامعه حکم یک گیاه را دارد که در اول، ضعیف و کوچک است ولی بعد رشد می‌کند و رشد می‌کند، به طوری که همه کشاورزان را به حیرت و شگفتی وا می‌دارد[۱۵].

جامعه به اعتبار اینکه خودش یک حیات دارد، می‌تواند متکامل باشد. چون یک شخصیت است، امر اعتباری نیست و افراد به منزله سلول‌های بدن جامعه هستند. جامعه به حسب سرشت خود متکامل است؛ جامعه یک سرشت دارد همین طور که فرد سرشت دارد[۱۶]. جامعه هم از مجموع افراد تشکیل می‌شود و مجموع کارهای مورد احتیاج جامعه به صورت شغل‌ها و حرفه‌ها میان اصناف و افراد تقسیم می‌شود[۱۷]. جامعه به حکم اینکه با پیکر فرق دارد و وظایف افراد به حکم خلقت و به طور جبری تعیین نشده، و به حکم اینکه خداوند افراد بشر را آزاد و مختار و حرّ آفریده و یک وظیفه محدود و یک مقام ثابت و معلوم و غیرقابل تخلّف و تجاوز برایش قرار نداده، میدان وسیعی برای عمل و فعالیتش قرار داده - به حکم این امور - جامعه میدان مسابقه است و افراد با بردن مسابقه و ابراز لیاقت و استعداد و فعالیت باید مواهب و حقوق را حیازت کنند[۱۸].

در اینکه جامعه یک واحد حقیقی است نه یک واحد اعتباری، شک و تردیدی نیست. این مقدار را تفسیر المیزان هم مکرر و در جاهای متعدد بحث کرده است که جامعه یک وحدت و یک حیات مخصوص به خود دارد و به موجب اینکه یک وحدت و یک حیات مخصوص به خود دارد اجل دارد، قوت دارد، ضعف دارد، سرنوشت مشترک دارد[۱۹]. جامعه شخصیت دارد و فرد عضوی است در جامعه و لازمه عضویت این است که مقداری از استقلال - اگر نگوییم تمام استقلال – از میان برود[۲۰].[۲۱]

جامعه اسلامی

جامعه اسلامی جامعه تساوی‌ها و برابری‌ها و برادری‌هاست، اما نه تساوی منفی، بلکه تساوی مثبت[۲۲].[۲۳]

جامعه اشتراکی (سوسیالیستی)

[طرفداران این نظر] مدعی هستند در اوایلی که جامعه بشریت به وجود آمده است، جامعه بشری یک جامعه اشتراکی بوده است و مالکیت نبوده است؛ “زمین، من” و “زمین تو” “ثروت من” و “ثروت تو” [مطرح] نبوده، همه چیز اشتراکی بوده است و بشر در یک بهشت و در آسایش زندگی می‌کرده است[۲۴].[۲۵]

جامعه انسانی

جامعه انسان نیز مانند فرد انسان در عین اینکه یک مرکّب حقیقی است و از خود قوانین و سنن و نظاماتی دارد و جامعه در کل خود در مجموع تاریخ تابع اراده فردی خاص از افراد انسان نیست، عناصر متضادی که در ساختمان آن به کار رفته است. یعنی گروه‌های فکری، صنفی، سیاسی، اقتصادی - هویّت خود را به کلّی از دست نمی‌دهند. جنگ و ستیز به صورت جنگ سیاسی، اقتصادی، فکری و اعتقادی، و بالأخره جنگ میان گرایش‌های متعالی انسان‌های رشد یافته و به کمال انسانیّت رسیده و میان گرایش‌های پست انسان‌های حیوان صفت، مادامی که جامعه به به اوج انسانیت نرسیده است، ادامه دارد[۲۶]. [[[جامعه بشری]]] نه مثل درخت‌ها یا گوسفندهایی است که در یک جا جمع‌اند که اصالت، صد در صد مال افراد و اجزاء است و نه مثل یک مرکب طبیعی یا شیمیایی است که اصالت، صد در صد مال کل است. افراد انسان هم محو در کل و تابع کل هستند، و هم از نوعی استقلال در مقابل کل برخوردار و بهره‌مندند. لذا این “جزء” می‌تواند “کل” خودش را تغییر دهد. انسان قادر است محیط خودش را تغییر بدهد در عین اینکه تحت تأثیر و محکوم محیط خودش است. انسان، هم تأثیر و و ساخته محیط خودش هست و رنگ محیط خودش را دارد. و هم از نوعی آزادی و اختیار و استقلال در مقابل محیط خودش برخوردار است و حتی قدرت تغییر دادن آن را دارد[۲۷].[۲۸]

جامعه بی‌طبقه اسلامی

جامعه بی‌طبقه اسلامی، یعنی جامعه بی‌تبعیض، جامعه بی‌محروم، جامعه بی‌طاغوت، جامعه عادله، جامعه بی‌ظلم، نه جامعه بی‌تفاوت که خود نوعی ظلم و بی‌عدالتی است. جامعه‌ای که امتیازات موسوم در آن بی‌اعتبار است[۲۹].[۳۰]

جامعه بیمار

اگر در جامعه‌ای افراد آن جامعه بیش از حدّ معمول کار کنند، مثلاً پانزده ساعت و هجده ساعت کار کنند و مع‌ذلک نتوانند زندگی خود را تأمین کنند آن جامعه بیمار است. علّت آن بیماری یا این است که قوانین اجتماعی آنها غلط است و مثلاً به زن و دختر اجازه کار و هنر نمی‌دهد و یک نفر باید عهده‌دار مخارج ده نفر باشد، یا به علّت گرانی ارزان است. و گرانی ارزان معلول گرانی عوارض و زیاد بودن گمرک‌ها و مالیات‌ها است و زیاد بودن این امور معلول فساد دستگاه حکومت و مورد اعتماد نبودن آن است[۳۱].[۳۲]

جامعه تبعیضی

جامعه تبعیضی، جامعه‌ای است که رابطه انسان‌ها بر اساس استعباد و استثمار است. یعنی بهره‌کشی جبری و زندگی افرادی به حساب کار و زحمت افراد دیگر[۳۳].[۳۴]

جامعه طبیعی

جامعه طبیعی، جامعه‌ای است که هر گونه بهره‌کشی و زندگی یک فرد به حساب فرد دیگر محکوم است؛ رابطه انسان‌ها رابطه “تسخیر متقابل” است؛ همه آزادانه و در حدود امکانات و استعدادهای خود می‌کوشند و همه مسخّر مسخر و و رام یکدیگرند، یعنی استخدام طرفین حکم‌فرماست[۳۵].[۳۶]

جامعه کامل

جامعه کامل هم، جامعه‌ای است که دریافت عقلی و فکری‌اش هر چه بیشتر باشد، و مدینه فاضله افلاطون می‌شود “مدینة الحکماء” (چون افلاطون چنین نظری داشته) یعنی هر چه که افراد جامعه به سوی حکمت و دانایی و فرزانگی سوق داده شوند جامعه کمال بیشتری پیدا می‌کند[۳۷].[۳۸]

جستارهای وابسته

منابع

  1. زکریایی، محمد علی، فرهنگ مطهر

پانویس

  1. مجموعه آثار، ج۲، ص۳۳۶ تا ۳۳۷.
  2. مجموعه آثار در، ص۳۲۷ تا ۳۳۸.
  3. مجموعه آثار، ج۲، ص۳۳۵.
  4. مجموعه آثار، ج۱، ص۲۲۲.
  5. فلسفه تاریخ، ج۱، ص۴۴.
  6. مجموعه آثار، ج۲، ص۳۳۷.
  7. مجموعه آثار، ج۲، ص۳۳۱.
  8. مجموعه آثار، ج۲، ص۳۳۵.
  9. مجموعه آثار، ج۲، ص۳۳۱.
  10. مجموعه آثار، ج۲، ص۳۹۴.
  11. مجموعه آثار، ج۲، ص۳۵۰.
  12. فلسفه اخلاق، ص۲۱۳.
  13. فلسفه تاریخ، ج۱، ص۱۳۸.
  14. فلسفه تاریخ، ج۱، ص۲۵.
  15. مسئله حجاب، ص۱۰۰.
  16. فلسفه تاریخ، ج۱، ص۴۲.
  17. بیست گفتار، ص۱۱۸.
  18. بیست گفتار، ص۱۲۵.
  19. مجموعه آثار، ج۳، ص۵۹۳.
  20. اسلام و مقتضیات زمان، ج۲، ص۲۲۲.
  21. زکریایی، محمد علی، فرهنگ مطهر، ص ۲۹۹.
  22. مجموعه آثار، ج۲، ص۱۱۲.
  23. زکریایی، محمد علی، فرهنگ مطهر، ص ۳۰۳.
  24. مسئله حجاب، ص۳۰۸.
  25. زکریایی، محمد علی، فرهنگ مطهر، ص ۳۰۳.
  26. مجموعه آثار، ج۲، ص۲۳۹.
  27. اسلام و مقتضیات زمان، ج۲، ص۱۲۴.
  28. زکریایی، محمد علی، فرهنگ مطهر، ص ۳۰۳.
  29. مجموعه آثار، ج۲، ص۱۱۲.
  30. زکریایی، محمد علی، فرهنگ مطهر، ص ۳۰۴.
  31. نظری به نظام اقتصادی اسلام، ص۲۱۹.
  32. زکریایی، محمد علی، فرهنگ مطهر، ص ۳۰۴.
  33. مجموعه آثار، ج۲، ص۱۱۳.
  34. زکریایی، محمد علی، فرهنگ مطهر، ص ۳۰۴.
  35. مجموعه آثار، ج۲، ص۱۱۳.
  36. زکریایی، محمد علی، فرهنگ مطهر، ص ۳۰۴.
  37. فلسفه تاریخ، ج۱، ص۲۵۳.
  38. زکریایی، محمد علی، فرهنگ مطهر، ص ۳۰۴.