مذحج در تاریخ اسلامی: تفاوت میان نسخهها
(←مقدمه) |
(←منابع) |
||
خط ۱۸: | خط ۱۸: | ||
در تهامه، مَذحِجیان با [[فرزندان]] معد در [[جنگ]] بودند؛ از جمله این پیکارها «سُلان» بود که با آنکه [[مذحج]] آغازگر [[جنگ]] بود، [[شکست]] خوردند.<ref>یعقوبی، تاریخ، جلد اول، ص۲۸۱</ref> "[[یوم]] الرزم" بین [[قبایل]] [[همدان]] و [[بنی مراد]]، در [[زمان]] نه چندان دور از [[ظهور اسلام]]، که با [[پیروزی]] [[همدانیان]] به پایان رسید؛<ref>علی بن ابی الکرم ابناثیر، الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۲۹۵-۲۹۶.</ref> و نیز "یوم فیف الریح" بین [[بنی عامر بن صعصعه]] و [[بنی حارث بن کعب]]،<ref>علی بن ابی الکرم ابناثیر، الکامل فی التاریخ، ج۱، ص۶۳۲-۶۳۴.</ref> و "یوم صنعاء" که علیه [[قبیله]] [[زبید]] صورت گرفت، از دیگر ایام [[جاهلی]] بود که مذحجیان در آن حاضر شدند.<ref>عمر کحاله، معجم قبائل العرب، ج۳، ص۱۰۶۲</ref> | در تهامه، مَذحِجیان با [[فرزندان]] معد در [[جنگ]] بودند؛ از جمله این پیکارها «سُلان» بود که با آنکه [[مذحج]] آغازگر [[جنگ]] بود، [[شکست]] خوردند.<ref>یعقوبی، تاریخ، جلد اول، ص۲۸۱</ref> "[[یوم]] الرزم" بین [[قبایل]] [[همدان]] و [[بنی مراد]]، در [[زمان]] نه چندان دور از [[ظهور اسلام]]، که با [[پیروزی]] [[همدانیان]] به پایان رسید؛<ref>علی بن ابی الکرم ابناثیر، الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۲۹۵-۲۹۶.</ref> و نیز "یوم فیف الریح" بین [[بنی عامر بن صعصعه]] و [[بنی حارث بن کعب]]،<ref>علی بن ابی الکرم ابناثیر، الکامل فی التاریخ، ج۱، ص۶۳۲-۶۳۴.</ref> و "یوم صنعاء" که علیه [[قبیله]] [[زبید]] صورت گرفت، از دیگر ایام [[جاهلی]] بود که مذحجیان در آن حاضر شدند.<ref>عمر کحاله، معجم قبائل العرب، ج۳، ص۱۰۶۲</ref> | ||
==[[دین]] [[مردم]] [[مذحج]]== | |||
===[[ادیان]] [[جاهلی]] [[مذحج]]=== | |||
[[اعتقادات]] مَذْحِج در [[جاهلیت]] چونان بسیاری دیگر از [[قبایل عرب]]، متعدد بود. آنان مدتی را به [[پرستش]] بتان سر کردند و بتهایی مانند "یَغوث" و "ذی الخَلَصة" و "فَرّاض" و "[[نَسْر]]" و دیگر بتان را پرستش کردند و سپس برخی از بطون آن – هر چند اندک -، به [[آیین]] [[یهودیت]] گرویدند. سپس [[آیین نصرانیت]] در آنها [[نفوذ]] کرد.<ref>الموسوعة العربیه، مقاله مذحج.</ref> [[گواه]] این تأخیر در نفوذ هم، واقعه [[اخدود]] است؛ واقعهای که در آن [[یهودیان]] ناراضی از دین نوظهور، [[ذونواس حمیریّ]] (که در کتیبهها از او با نام [[یوسف أسأر]] نام برده شده است) را بر آن داشتند تا بر [[مسیحیان نجران]] سخت بگیرد. ذونواس نیز [[پیروان]] آیین [[مسیح]] را بر بقاء بر دین خود یا [[قتل]] مخیر کرد و آنان با پافشاری بر آیین خود، جملگی در [[آتش]] [[خشم]] [[یهود]] سوختند.<ref>ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۳۴-۳۵.</ref> | |||
===[[اسلام]] [[قبیله مذحج]]=== | |||
با [[ظهور اسلام]] در [[مکه]]، برخی از مذحجیان ساکن در این [[شهر]] به جرگه [[مسلمین]] پیوستند که [[عمار بن یاسر العنسی]] و [[پدر]] و مادرش از آن جمله بودند. کسانی که [[رسول خدا]]{{صل}} در مورد آنان فرمود: {{متن حدیث|صَبْراً آلَ یاسر فإنَّ مَوْعِدَكُم الجَنَّة}}؛ [[اعتقاد]] به این دین نوظهور موجب شد تا آنان سخت مورد [[اذیت]] و [[آزار مشرکین]] مکه قرار گیرند و [[یاسر]] و [[سمیه]] – پدر و [[مادر]] [[عمار]] - در زیر این شکنجهها [[جان]] سپرند. <ref>ر. ک. ابن عبد البر، الاستیعاب، ج۴، ص۱۵۸۹.</ref> با این حال، با وجودی که [[آل]] یاسر از [[نخستین مسلمانان]] این [[قبیله]] محسوب میشدند و نیز برخی از منتسبان این قبیله در [[مدینه]] همچون [[خولی بن عمرو بن زهیر جعفی]] و برادرانش [[هلال بن عمرو بن زهیر جعفی]] و [[عبدالله بن عمرو بن زهیر جعفی]] و [[عبیدالله بن عمرو بن زهیر جعفی]] [[اسلام]] پذیرفتند و در [[جنگ بدر]] حضور یافتند،<ref>هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۳۱۴.</ref> لکن [[نفوذ اسلام]] در این قبیله از سالهای بین هشتم [[هجری]] تا یازدهم هجری<ref>الموسوعة العربیه، مقاله مذحج.</ref> در پی ارسال [[سرایا]] از سوی [[نبی اکرم]]{{صل}} و [[وفود]] [[قبایل مذحجی]] به [[مدینه]] محقق گردید. | |||
در [[سال دهم هجرت]]، [[رسول خدا]]{{صل}}، سریهای را به [[فرماندهی]] [[علی بن ابیطالب]]{{ع}} به [[یمن]] فرستاد. علی{{ع}} به طائفهای از مذحجیان برخوردند و آنان را به [[اسلام]] فراخواندند، اما آنان نپذیرفتند و گریختند. [[حضرت]] با آنان جنگید و بیست نفرشان را کشت و بقیه [[تسلیم]] شدند. علی{{ع}} بار دیگر آنان را به اسلام [[دعوت]] کرد و آنان پذیرفتند و تعدادی از سرانشان با ایشان [[بیعت]] کردند.<ref>واقدی، مغازی، ج۳، ص۱۰۷۷-۱۰۷۸؛ صالحی شامی، سبل الهدی و الرشاد فی سیرة خیر العباد، ج۶، ص۲۳۸</ref> در همین سال [[پیامبر]]{{صل}}، [[خالد بن ولید]] را همراه با چهارصد نفر به [[قبیله]] [[بنی حارث]] بن کعب گسیل داشت تا آنان را به اسلام فرا خواند. [[مردم]] این قبیله اسلام آوردند و هفت تن از زعماء قومشان به مدینه رفتند و با رسول خدا{{صل}} [[دیدار]] کردند. حضرت [[قیس بن حصین حارثی]] را بر آنان [[امیر]] کرد و [[عمرو بن حزم انصاری]] را به سویشان فرستاد تا به آنان [[احکام دین]] بیاموزد و زکاتشان را گردآوری کند.<ref>محمد بن جریر الطبری، تاریخ الأمم و الملوک(تاریخ الطبری)، ج۳، ص۱۲۷-۱۲۹</ref> | |||
علاوه بر این سرایا، وفودی نیز از سوی برخی مذحجیان به مدینه صورت گرفت که در انتشار بیش از پیش یین اسلام در بین مذحجیان بسیار مؤثر بود. این وفود از [[سال هشتم هجری]] آغاز و تا [[سال یازدهم هجری]] ادامه یافت. نخستین [[وفد]] توسط مردم صداء انجام پذیرفت و سپس بطونی مانند زُبید، سعد العشیرة، جُعْفیّ، رُّها، عَنْس، بنی حارث بن كعب و سپس آخرینشان وفد مردم نَخَع بود که در سال یازده بعد از [[هجرت]] انجام گرفت.<ref>الموسوعة العربیه، مقاله مذحج.</ref> از جمله این وفود، حضور [[عمرو بن مَعْدی كَرب]] ـ از شعرا و دلاوران زُبَید ـ در مدینه منوّره با تعدادی از مردان قبیله [[بنی زبید]] و [[پذیرش اسلام]] از سوی ایشان در [[سال دهم هجری]] بود.<ref>محمد بن جریر الطبری، تاریخ الأمم و الملوک(تاریخ الطبری)، ج۳، ص۱۳۲-۱۳۳</ref> دو تن از بزرگان تیره جُعفی به نام [[قیس بن سلمة بن راحیل]] و [[سَلَمة بن یزید]] نیز به [[دیدار]] [[رسول الله]]{{صل}} شتافتند و به دست ایشان [[مسلمان]] شدند. در این دیدار، [[پیامبر]]{{صل}}، طی نامهای، قیس را عهدهدار [[إمارت]] قبائل مُرّان، حَریم و كلاب کرد<ref> ابنسعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۲۴۵-۲۴۶.</ref>. | |||
فردی از [[قبیله]] [[أنس الله]] هم به نام زُباب، «فرّاض» – بُت این قبیله - را [[شکست]] و سپس با حضور نزد [[نبی اکرم]]{{صل}} خلعت [[مسلمانی]] به تن کرد.<ref>به نقل از مقاله قبیله مذحج پایگاه اطلاع رسانی دفتر حسین انصاریان.</ref> [[فروة بن مُسَیك]] از قبیله بنی مراد هم از کسانی بود که به دیدار [[رسول خدا]]{{صل}} رفته بود. وی بعد فراقت یافتن از [[نبرد]] با کنده (در [[جنگ]] رزم) در [[سال نهم هجرت]] به مدینه رفت و [[اسلام]] آورد و به [[دستور]] رسول خدا{{صل}} بر [[قبایل]] [[مذحج]]، مراد و زُبید [[امیر]] گردید. در این دیدار، [[حضرت]]، [[خالد بن سعید بن عاص]] را به عنوان عامل جمعآوری [[صدقات]] با او همراه کرد.<ref>علی بن ابی الکرم ابناثیر، الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۲۹۵-۲۹۷</ref> [[عبدالجد بن ربیعة بن حجر]] حكمی - بزرگ بنیالحکم - نیز، همراه با قومش بر [[نبی اکرم]]{{صل}} [[وفود]] کرد و اسلام آورد.<ref>هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۳۰۲</ref> [[زیاد بن حارث صدائی]] را نیز از وفود کنندگان بر پیامبر{{صل}} در [[مدینه]] گفتهاند. حضرت او را بر قومش [[امارت]] داد و بخش از صدقاتشان را برای او در نظر گرفتند.<ref>ابنسعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۲۴۷</ref> [[نمایندگان]] [[نخع]] هم آخرین نمایندگانی بودند که در نیمه [[محرم]] [[سال یازدهم هجری]] به حضور رسول خدا{{صل}} در مدینه رسیدند. آنان که تعدادشان به دویست تن میرسید تازه مسلمانانی بودند که در [[یمن]] با [[معاذ بن جبل]] [[بیعت]] کرده بودند. <ref>مقریزی، امتاع الاسماء، ج۱۳، ص۵؛ ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج۴۶، ص۱۳-۱۴.</ref> | |||
==[[مذحج]] و نقش آنان در واقعه [[ادعای نبوت]] [[اسود عنسی]]== | |||
[[ادعای پیامبری]] فردی از [[قبیله مذحج]] به نام اسود عنسی را میتوان پس از [[وفد]]، مهمترین اتفاق در [[یمن]] در [[زمان]] [[حیات]] [[نبوی]]{{صل}} دانست. وی کاهنی از [[قبیله]] «[[عنس]]» بود و در [[ذی حجه]] [[سال دهم هجری]]، دعوی خود را اظهار و مناطق بین [[نجران]] تا [[صنعاء]] (سکونتگاه [[قبیله نخع]]) را [[تصرف]] نمود. [[مردم]] [[نخع]] برای مقابله با [[اسود]] به میدان آمدند و در دفع وی کوشیدند.<ref>ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج۴۹، ص۴۸۲-۴۵۹.</ref> | |||
[[طبری]] هشت [[روایت]] در مورد این حادثه در کتاب خود نقل کرده که هفت روایت آن، به نقل از [[سیف بن عمر تمیمی]] است. در این هفت روایت، [[سیف]] ادعا میکند [[طوایف]] [[مذحج]] به جز نخع با اسود بودند.<ref>محمد بن جریر الطبری، تاریخ الأمم و الملوک (تاریخ الطبری)، مؤسسه الاعلمی، ج۲، ص۵۴۰؛ ابن خلدون، محمد، تاریخ، ج۲، ص۶۶-۶۷. </ref> اما با توجه به موقعیت [[ضعیف]] و غیر [[ثقه]] بودن سیف در نزد علمای رجالی، و غیر [[واقعی]] بودن و عدم تطابق گزارشهای او با سایر متون و [[ناسازگاری]] با [[واقعیات]] طبیعی، نمیتوان روایت سیف را پذیرفت، به علاوه، طبری خود نقل میکند: تنها [[قبایل]] [[عنس]] و [[بنوالحارث]] و بنو ولیعه (بنو ولیعه از مذحج نیست) به اسود پیوستند و [[رسول خدا]]{{صل}} برای این [[فتنه]] از کمکهای قبایل مرام (مذحج) و [[همدان]] بهره برد. <ref>محمد بن جریر الطبری، تاریخ الأمم و الملوک(تاریخ الطبری)، مؤسسه الاعلمی، ج۲، ص۴۶۴؛ عسکری، مرتضی، عبدالله بن سبا و اساطیر اخری، ج۲، ص۱۷۲. مقاله نقش قبیله نخع در [[تاریخ اسلام]] در قرن نخست [[هجری]]، [[اصغر منتظر القائم]]، مؤسسه [[شیعهشناسی]]، فصلنامه [[علمی]] [[پژوهشی]] شیعهشناسی، [[سال]] ششم، شماره۲۲. | |||
</ref> | |||
==حضور مذحجیان در [[فتوحات]]== | |||
در جریان [[فتح ایران]] در [[سال چهاردهم هجری]]، قبیله مذحج نیز در کنار سایر قبایل، به [[یاری]] دیگر [[مسلمانان]] در جریان فتوحات پیوستند. آنان در [[فتوحات اسلامی]] در [[شام]]، [[عراق]] و [[مصر]] نیز شرکت داشتند و سربازانشان در آن بسیار خوب درخشیدند. افرادی مانند [[عمرو بن معدیکرب زبیدی]] و [[شریک بن عبدیغوت بن عمرو غطیفی مرادی]] در [[فتح ایران]] و زبیدیانی که در [[جنگ یرموک]] در مواجهه با [[رومیان]] رشادتهای بینظیر از خود نشان دادند. <ref>الموسوعة العربیه، مقاله مذحج.</ref> | |||
[[قبیله]] [[نخع]] نیز از نخستین تحرکات نظامی برون مرزی [[مدینه]] در دوران [[خلافت ابوبکر]] و [[عمر]]، مشارکت یافت. نخعیها در کنار [[ابوعبیده ثقفی]]، - [[فرمانده سپاه اسلام]] - در [[سال سیزدهم هجری]] (در [[جنگ جسر]]) <ref>ابن ابیالدنیا، عبدالله بن محمد بن سفیان، الهواتف، ص۶۶.</ref> و در [[سال چهاردهم هجری]] در [[نبرد قادسیه]] با [[ارتش]] ساسانی جنگیدند.<ref>ر. ک. محمد بن جریر الطبری، تاریخ الأمم و الملوک(تاریخ الطبری)، ج۳، ص۵۷۶ و ۵۸۱.</ref> به گزارش [[طبری]]، عمر پس از فراخوان [[اعراب]] برای حرکت به سوی مرزها، از تعداد ۲۳۰۰ [[نخعی]] که به مدینه آمده بودند، نیمی را به [[عراق]] و نیمی دیگر را به [[شام]] رهسپار کرد.<ref>محمد بن جریر الطبری، تاریخ الأمم و الملوک(تاریخ الطبری)، ج۳، ص۴.</ref> | |||
[[جنگ قادسیه]]، مهمترین واقعه در نخستین فتوح [[اسلامی]] در [[شرق]] و نقطه آغازین [[نبرد]] جدی با [[امپراتوری]] ساسانی و [[فروپاشی]] [[دفاعی]] آن [[دولت]] در مرزها به شمار میآمد. در این [[جنگ]]، [[زنان]] و مردان نخعی تحت [[فرماندهی]] [[سعد بن ابی وقاص زهری]] بودند.<ref>محمد بن جریر الطبری، تاریخ الأمم و الملوک(تاریخ الطبری)، ج۳، ص۶۵.</ref> [[ابن ابی شیبه]] تعداد نخعیهایی که در این نبرد حضور داشتهاند را ۲۳۰۰ یا ۲۵۰۰ نفر ذکر میکند. نخعیها [[پرچمدار]] [[مسلمانان]] بودند و [[قیس بن مکشوح مرادی]]، فرماندهی بخشی از نیروها را بر عهده داشت.<ref>محمد بن جریر الطبری، تاریخ الأمم و الملوک(تاریخ الطبری)، ص۷۶.</ref> زنان نخعی نیز در کار [[تجهیز]] نیروها و آب رسانی، به مردان [[یاری]] میرساندند.<ref>محمد بن جریر الطبری، تاریخ الأمم و الملوک(تاریخ الطبری)، ص۵۸۱-۵۸۲.</ref> به گزارش برخی منابع، پس از پایان جنگ، عمر در توصیف و [[ستایش]] مردان [[قبیله نخع]] لب به سخن گشود و گفت: نخعیها چنان نیرو داشتند که [[مردم]] از آنها فرار کردند.<ref>ابن ابیشیبه، عبدالله بن محمد، مصنف ابنابی شیبه فی الاحادیث و الآثار، ج۸، ص۱۴.</ref> | |||
[[قبیله]] [[نخع]] در [[فتوحات]] شهرهای داخلی [[ایران]] نیز شرکت داشتند.<ref>بیهقی، احمد بن حسین، السنن الکبری، ج۶، صص ۳۲۲-۳۲۳و۳۳۲.</ref> [[فتح دمشق]] از دیگر فتوحاتی است که حاکی از حضور نخع در فتوح [[اسلامی]] دارد.<ref>محمد بن جریر الطبری، تاریخ الأمم و الملوک(تاریخ الطبری)، ج۳، صص ۵۲ و ۴۴۱.</ref> | |||
از میان مشاهیر مذحجی حاضر در این [[جنگ]]، نام [[مالک بن حارث نخعی]] به چشم میخورد. مالک در [[پیکار]] «[[یرموک]]» حضور داشت و در این [[نبرد]] از ناحیه چشم زخمی و از آن پس «اشتر» [[لقب]] گرفت. <ref>دینوری، ابوحنیفه احمد بن داوود، الاخبار الطوال، ص۱۲۰؛ محمد بن جریر الطبری، تاریخ الأمم و الملوک(تاریخ الطبری)، ج۳، ص۴۰۱. مقاله نقش قبیله نخع در تاریخ اسلام در قرن نخست هجری، اصغر منتظر القائم، مؤسسه شیعهشناسی، فصلنامه علمی پژوهشی شیعهشناسی، سال ششم، شماره۲۲.</ref> | |||
در پایان [[تذکر]] این مطلب نیز خالی از فایده نیست که از نقش قبائل [[مذحج]] در [[فتح]] أندلس نیز نباید [[غافل]] بود. در پی فتح این [[سرزمین]]، قبایلی از مذحج در [[اندلس]] سکونت [[اختیار]] کردند که از جمله این [[قبایل]] میتوان به نام حکمی، مازنی، عنسی، قشیری، مذحجی، زبیدی، مُراد، بنو سراج و بنوسعید اشاره کرد.<ref>ویکی بیدیا به نقل از کتاب الإحاطة فی أخبار غرناطة -لسان الدین ابن الخطیب.</ref> | |||
==[[مهاجرت]] قبایل[[مذحج]] به [[عراق]]== | |||
با آغاز [[فتوحات اسلامی]]، [[حیره]] و شهرهای اسلامی تازه تأسیس آن -[[کوفه]] و [[بصره]]-، [[شاهد]] مهاجرت تعداد زیادی از [[قبایل عرب]] بودند. <ref>عمر کحاله، معجم قبائل العرب، ج۳، ص۱۰۶۲</ref> به طوری که به گفته [[بلاذری]]، حضور [[دوازده]] هزار [[یمنی]] در کوفه، تنها بخشی از نخستین [[مهاجران]] به حیره (کوفه) بوده است. <ref>البلاذری، فتوح البلدان، ص۲۷۲.</ref> پس از مهاجرت قبایل عرب به کوفه، این [[شهر]] تخطیط شد و هر قبیله، محلهای را به خود اختصاص داد. کوفه و بصره بعد از تخطیط به لحاظ موقعیت جغرافیایی، نیازمند میزبانی [[قبایل]] بیشتری بودند تا به [[تجهیز]] [[لشکر اسلام]] کمک کنند. بنابراین کمتر [[قبیله]] [[عربی]] را میتوان نام برد که تعدادی از افراد آن به این دو [[شهر]]، [[مهاجرت]] نکرده باشند. شمار زیاد مذحجیان ساکن در [[کوفه]] - و به تبع نقش آنان در وقایع و حوادث این شهر - را زمانی میتوان بهتر دریافت که بنابر نقل برخی گزارشات [[تاریخی]]، با ایجاد [[نظام]] ارباع<ref>در نظام ارباع، کل قبایل کوفه به چهار قسمت اهل مدینه، تمیم و همدان، ربیعة و کنده و مذحج و اسد تقسیم میشدند. فرماندهانی که زیاد برای ارباع انتخاب کرده بود به ترتیب عبارت بودند از: عمروبن حریث، خالد بن عرفطه، قیس بن ولید و ابوبردة بن ابوموسی اشعری</ref> توسط [[زیاد بن ابیه]] -[[فرماندار کوفه]]-، در [[سال ۵۰ هجری]]، قبایل [[مذحج]] و [[اسد]] به [[تنهایی]] یک چهارم [[جمعیت]] کوفه را به خود اختصاص داده بودند.<ref>نعمت الله صفری فروشانی، مردمشناسی کوفه، مشکوة، شماره ۵۳، زمستان ۵۷، ص۲۹-۳۰</ref> برخی از مذحجیان نیز به [[خوزستان]] [[ایران]] مهاجرت کردند. چندان که [[اعراب]] خوزستان را از [[نسل]] «[[نیس بن ابراهیم بن مالک اشتر]]» گفتهاند.<ref>الموسوعة العربیه، مقاله مذحج.</ref> | |||
==منابع== | ==منابع== |
نسخهٔ ۱۱ اکتبر ۲۰۲۱، ساعت ۰۹:۰۷
مقدمه
مذحج قبیلهای از قبایل عرب قحطانی و منتسب به مالک بن أُدد بن زید بن یشجب بن عریب زَید بن کهلان بن سبأ بن یشجب بن یعرب بن قحطان است.[۱] مالک و برادرش طی را از آن جهت که مادر آنان پس از مرگ شوهرش، به ازدواج کسی در نیامد و تمام همّ خود را بر پروردن دو فرزند خود معطوف داشت، مذحج خواندهاند.[۲] به نقل دیگر مذجح نام پشتهای بود و از آن جهت که مادر، او را نزدیک آن پشته زاده است، به این نام خواندند.[۳] نقلهای دیگری نیز از این وجه تسمیه در دست است. [۴]
نام این قبیله در کتیبه ریگمانس به شماره ۵۰۸، که به روزگار یوسف اسار تدوین شده، "مذحجم" آمده است.[۵] اینان جنگاوران نیرومندی بودند که به ارتش پادشاهان حِمیَر و از جمله شَمَریُهَرعِش پیوستند.[۶] از درگیریهای آنان با وی و از تهدیدهای آنها علیه ایرانیان[۷] معلوم میگردد این قبیله از قدرت سیاسی مهمی برخوردار بوده است.
از این قبیله شاخهها و قبایل بسیاری منشعب گردیدند که از جمله مهمترین آنها میتوان به سَعدالعشیرة، بنیالحارث بن کعب، مُراد، نَخَع، صُداء، رُهاء، جَنب و عَنس[۸] اشاره کرد.
قبیله سعد العشیره بزرگترین قبائل مذحج به شمار رفته است و از آن قبایلی مانند زُبید و جُعفی و أنس الله متفرّع گردیده است. مردان قبیله بنی حارث بن کعب نیز به شجاعت و مهارتشان در نبرد شهره بودند و دُرید بن صِّمّة در توصیفشان آنان را به "رأس الشجاعة وذروتها" ستوده است.[۹]
قبیله مذحج بر منطقه بزرگی از یمن حکمرانی داشت و سکونتگاه آنان سرزمین "سرومَذحج" که امروزه «بیضاء» نامیده میشود، بود و از تثلیث و نجران در شمال تا مأرب و فِدَثینه را در برمیگرفت.[۱۰] از برجستهترین این سکونتگاهها در این گستره وسیع، میتوان به "نجْران" مسکن بنی حارث بن کعب، "بِیْشة" در جنوب شرقی بیضاء از متعلقات قبیله نَخَع، "صَعْدة" از منازل بعضی از مردمان بنی زُبید، "تِهامة" سکونتگاه بنی حَکَم بن سعد العشیرة، مِخْلاف "عَنْس" نزدیک ذَمار از منازل طایفه عَنْس و "السَّرْو" معروف به سَرْو مَذْحِج که در آن برخی از بطون قبیله مذحج مانند جُعْفِیّ وصُداء با غیر مذحجیان با هم زندگی میکردند، اشاره کرد. ضمن این که "حُمَر" و "أسیل" و "قَصِص" را مسکن قبیله رُهاء، "هرّان" و "ذمار" و "أراضی راحة" و "محلاة" را از منازل قبیله جَنْب گفتهاند و از شمال نجران و در مجاورت قبیله بنی حارث از منازل قبیله صُداء یاد شده است. "مارب" (بدون همزه)، "مریب"، "بیحان" و "شَبْوة" نیز به عنوان سکونت گاه گروهی دیگر از مذحجیان به نام بنی مراد به شمار رفته است. [۱۱] ضمن این که از منازل آنها به "بینون" نیز اشاره شده است.[۱۲] برخی نیز آنان را از ساکنان عراق از زمان ملوک تبع دانسته آوردهاند آنان در این زمان در حیره وارد شدند و در محلی بین حیره و انبار سکونت اختیار کردند.[۱۳]
در تهامه، مَذحِجیان با فرزندان معد در جنگ بودند؛ از جمله این پیکارها «سُلان» بود که با آنکه مذحج آغازگر جنگ بود، شکست خوردند.[۱۴] "یوم الرزم" بین قبایل همدان و بنی مراد، در زمان نه چندان دور از ظهور اسلام، که با پیروزی همدانیان به پایان رسید؛[۱۵] و نیز "یوم فیف الریح" بین بنی عامر بن صعصعه و بنی حارث بن کعب،[۱۶] و "یوم صنعاء" که علیه قبیله زبید صورت گرفت، از دیگر ایام جاهلی بود که مذحجیان در آن حاضر شدند.[۱۷]
دین مردم مذحج
ادیان جاهلی مذحج
اعتقادات مَذْحِج در جاهلیت چونان بسیاری دیگر از قبایل عرب، متعدد بود. آنان مدتی را به پرستش بتان سر کردند و بتهایی مانند "یَغوث" و "ذی الخَلَصة" و "فَرّاض" و "نَسْر" و دیگر بتان را پرستش کردند و سپس برخی از بطون آن – هر چند اندک -، به آیین یهودیت گرویدند. سپس آیین نصرانیت در آنها نفوذ کرد.[۱۸] گواه این تأخیر در نفوذ هم، واقعه اخدود است؛ واقعهای که در آن یهودیان ناراضی از دین نوظهور، ذونواس حمیریّ (که در کتیبهها از او با نام یوسف أسأر نام برده شده است) را بر آن داشتند تا بر مسیحیان نجران سخت بگیرد. ذونواس نیز پیروان آیین مسیح را بر بقاء بر دین خود یا قتل مخیر کرد و آنان با پافشاری بر آیین خود، جملگی در آتش خشم یهود سوختند.[۱۹]
اسلام قبیله مذحج
با ظهور اسلام در مکه، برخی از مذحجیان ساکن در این شهر به جرگه مسلمین پیوستند که عمار بن یاسر العنسی و پدر و مادرش از آن جمله بودند. کسانی که رسول خدا(ص) در مورد آنان فرمود: «صَبْراً آلَ یاسر فإنَّ مَوْعِدَكُم الجَنَّة»؛ اعتقاد به این دین نوظهور موجب شد تا آنان سخت مورد اذیت و آزار مشرکین مکه قرار گیرند و یاسر و سمیه – پدر و مادر عمار - در زیر این شکنجهها جان سپرند. [۲۰] با این حال، با وجودی که آل یاسر از نخستین مسلمانان این قبیله محسوب میشدند و نیز برخی از منتسبان این قبیله در مدینه همچون خولی بن عمرو بن زهیر جعفی و برادرانش هلال بن عمرو بن زهیر جعفی و عبدالله بن عمرو بن زهیر جعفی و عبیدالله بن عمرو بن زهیر جعفی اسلام پذیرفتند و در جنگ بدر حضور یافتند،[۲۱] لکن نفوذ اسلام در این قبیله از سالهای بین هشتم هجری تا یازدهم هجری[۲۲] در پی ارسال سرایا از سوی نبی اکرم(ص) و وفود قبایل مذحجی به مدینه محقق گردید.
در سال دهم هجرت، رسول خدا(ص)، سریهای را به فرماندهی علی بن ابیطالب(ع) به یمن فرستاد. علی(ع) به طائفهای از مذحجیان برخوردند و آنان را به اسلام فراخواندند، اما آنان نپذیرفتند و گریختند. حضرت با آنان جنگید و بیست نفرشان را کشت و بقیه تسلیم شدند. علی(ع) بار دیگر آنان را به اسلام دعوت کرد و آنان پذیرفتند و تعدادی از سرانشان با ایشان بیعت کردند.[۲۳] در همین سال پیامبر(ص)، خالد بن ولید را همراه با چهارصد نفر به قبیله بنی حارث بن کعب گسیل داشت تا آنان را به اسلام فرا خواند. مردم این قبیله اسلام آوردند و هفت تن از زعماء قومشان به مدینه رفتند و با رسول خدا(ص) دیدار کردند. حضرت قیس بن حصین حارثی را بر آنان امیر کرد و عمرو بن حزم انصاری را به سویشان فرستاد تا به آنان احکام دین بیاموزد و زکاتشان را گردآوری کند.[۲۴]
علاوه بر این سرایا، وفودی نیز از سوی برخی مذحجیان به مدینه صورت گرفت که در انتشار بیش از پیش یین اسلام در بین مذحجیان بسیار مؤثر بود. این وفود از سال هشتم هجری آغاز و تا سال یازدهم هجری ادامه یافت. نخستین وفد توسط مردم صداء انجام پذیرفت و سپس بطونی مانند زُبید، سعد العشیرة، جُعْفیّ، رُّها، عَنْس، بنی حارث بن كعب و سپس آخرینشان وفد مردم نَخَع بود که در سال یازده بعد از هجرت انجام گرفت.[۲۵] از جمله این وفود، حضور عمرو بن مَعْدی كَرب ـ از شعرا و دلاوران زُبَید ـ در مدینه منوّره با تعدادی از مردان قبیله بنی زبید و پذیرش اسلام از سوی ایشان در سال دهم هجری بود.[۲۶] دو تن از بزرگان تیره جُعفی به نام قیس بن سلمة بن راحیل و سَلَمة بن یزید نیز به دیدار رسول الله(ص) شتافتند و به دست ایشان مسلمان شدند. در این دیدار، پیامبر(ص)، طی نامهای، قیس را عهدهدار إمارت قبائل مُرّان، حَریم و كلاب کرد[۲۷].
فردی از قبیله أنس الله هم به نام زُباب، «فرّاض» – بُت این قبیله - را شکست و سپس با حضور نزد نبی اکرم(ص) خلعت مسلمانی به تن کرد.[۲۸] فروة بن مُسَیك از قبیله بنی مراد هم از کسانی بود که به دیدار رسول خدا(ص) رفته بود. وی بعد فراقت یافتن از نبرد با کنده (در جنگ رزم) در سال نهم هجرت به مدینه رفت و اسلام آورد و به دستور رسول خدا(ص) بر قبایل مذحج، مراد و زُبید امیر گردید. در این دیدار، حضرت، خالد بن سعید بن عاص را به عنوان عامل جمعآوری صدقات با او همراه کرد.[۲۹] عبدالجد بن ربیعة بن حجر حكمی - بزرگ بنیالحکم - نیز، همراه با قومش بر نبی اکرم(ص) وفود کرد و اسلام آورد.[۳۰] زیاد بن حارث صدائی را نیز از وفود کنندگان بر پیامبر(ص) در مدینه گفتهاند. حضرت او را بر قومش امارت داد و بخش از صدقاتشان را برای او در نظر گرفتند.[۳۱] نمایندگان نخع هم آخرین نمایندگانی بودند که در نیمه محرم سال یازدهم هجری به حضور رسول خدا(ص) در مدینه رسیدند. آنان که تعدادشان به دویست تن میرسید تازه مسلمانانی بودند که در یمن با معاذ بن جبل بیعت کرده بودند. [۳۲]
مذحج و نقش آنان در واقعه ادعای نبوت اسود عنسی
ادعای پیامبری فردی از قبیله مذحج به نام اسود عنسی را میتوان پس از وفد، مهمترین اتفاق در یمن در زمان حیات نبوی(ص) دانست. وی کاهنی از قبیله «عنس» بود و در ذی حجه سال دهم هجری، دعوی خود را اظهار و مناطق بین نجران تا صنعاء (سکونتگاه قبیله نخع) را تصرف نمود. مردم نخع برای مقابله با اسود به میدان آمدند و در دفع وی کوشیدند.[۳۳]
طبری هشت روایت در مورد این حادثه در کتاب خود نقل کرده که هفت روایت آن، به نقل از سیف بن عمر تمیمی است. در این هفت روایت، سیف ادعا میکند طوایف مذحج به جز نخع با اسود بودند.[۳۴] اما با توجه به موقعیت ضعیف و غیر ثقه بودن سیف در نزد علمای رجالی، و غیر واقعی بودن و عدم تطابق گزارشهای او با سایر متون و ناسازگاری با واقعیات طبیعی، نمیتوان روایت سیف را پذیرفت، به علاوه، طبری خود نقل میکند: تنها قبایل عنس و بنوالحارث و بنو ولیعه (بنو ولیعه از مذحج نیست) به اسود پیوستند و رسول خدا(ص) برای این فتنه از کمکهای قبایل مرام (مذحج) و همدان بهره برد. [۳۵]
حضور مذحجیان در فتوحات
در جریان فتح ایران در سال چهاردهم هجری، قبیله مذحج نیز در کنار سایر قبایل، به یاری دیگر مسلمانان در جریان فتوحات پیوستند. آنان در فتوحات اسلامی در شام، عراق و مصر نیز شرکت داشتند و سربازانشان در آن بسیار خوب درخشیدند. افرادی مانند عمرو بن معدیکرب زبیدی و شریک بن عبدیغوت بن عمرو غطیفی مرادی در فتح ایران و زبیدیانی که در جنگ یرموک در مواجهه با رومیان رشادتهای بینظیر از خود نشان دادند. [۳۶]
قبیله نخع نیز از نخستین تحرکات نظامی برون مرزی مدینه در دوران خلافت ابوبکر و عمر، مشارکت یافت. نخعیها در کنار ابوعبیده ثقفی، - فرمانده سپاه اسلام - در سال سیزدهم هجری (در جنگ جسر) [۳۷] و در سال چهاردهم هجری در نبرد قادسیه با ارتش ساسانی جنگیدند.[۳۸] به گزارش طبری، عمر پس از فراخوان اعراب برای حرکت به سوی مرزها، از تعداد ۲۳۰۰ نخعی که به مدینه آمده بودند، نیمی را به عراق و نیمی دیگر را به شام رهسپار کرد.[۳۹]
جنگ قادسیه، مهمترین واقعه در نخستین فتوح اسلامی در شرق و نقطه آغازین نبرد جدی با امپراتوری ساسانی و فروپاشی دفاعی آن دولت در مرزها به شمار میآمد. در این جنگ، زنان و مردان نخعی تحت فرماندهی سعد بن ابی وقاص زهری بودند.[۴۰] ابن ابی شیبه تعداد نخعیهایی که در این نبرد حضور داشتهاند را ۲۳۰۰ یا ۲۵۰۰ نفر ذکر میکند. نخعیها پرچمدار مسلمانان بودند و قیس بن مکشوح مرادی، فرماندهی بخشی از نیروها را بر عهده داشت.[۴۱] زنان نخعی نیز در کار تجهیز نیروها و آب رسانی، به مردان یاری میرساندند.[۴۲] به گزارش برخی منابع، پس از پایان جنگ، عمر در توصیف و ستایش مردان قبیله نخع لب به سخن گشود و گفت: نخعیها چنان نیرو داشتند که مردم از آنها فرار کردند.[۴۳]
قبیله نخع در فتوحات شهرهای داخلی ایران نیز شرکت داشتند.[۴۴] فتح دمشق از دیگر فتوحاتی است که حاکی از حضور نخع در فتوح اسلامی دارد.[۴۵]
از میان مشاهیر مذحجی حاضر در این جنگ، نام مالک بن حارث نخعی به چشم میخورد. مالک در پیکار «یرموک» حضور داشت و در این نبرد از ناحیه چشم زخمی و از آن پس «اشتر» لقب گرفت. [۴۶]
در پایان تذکر این مطلب نیز خالی از فایده نیست که از نقش قبائل مذحج در فتح أندلس نیز نباید غافل بود. در پی فتح این سرزمین، قبایلی از مذحج در اندلس سکونت اختیار کردند که از جمله این قبایل میتوان به نام حکمی، مازنی، عنسی، قشیری، مذحجی، زبیدی، مُراد، بنو سراج و بنوسعید اشاره کرد.[۴۷]
مهاجرت قبایلمذحج به عراق
با آغاز فتوحات اسلامی، حیره و شهرهای اسلامی تازه تأسیس آن -کوفه و بصره-، شاهد مهاجرت تعداد زیادی از قبایل عرب بودند. [۴۸] به طوری که به گفته بلاذری، حضور دوازده هزار یمنی در کوفه، تنها بخشی از نخستین مهاجران به حیره (کوفه) بوده است. [۴۹] پس از مهاجرت قبایل عرب به کوفه، این شهر تخطیط شد و هر قبیله، محلهای را به خود اختصاص داد. کوفه و بصره بعد از تخطیط به لحاظ موقعیت جغرافیایی، نیازمند میزبانی قبایل بیشتری بودند تا به تجهیز لشکر اسلام کمک کنند. بنابراین کمتر قبیله عربی را میتوان نام برد که تعدادی از افراد آن به این دو شهر، مهاجرت نکرده باشند. شمار زیاد مذحجیان ساکن در کوفه - و به تبع نقش آنان در وقایع و حوادث این شهر - را زمانی میتوان بهتر دریافت که بنابر نقل برخی گزارشات تاریخی، با ایجاد نظام ارباع[۵۰] توسط زیاد بن ابیه -فرماندار کوفه-، در سال ۵۰ هجری، قبایل مذحج و اسد به تنهایی یک چهارم جمعیت کوفه را به خود اختصاص داده بودند.[۵۱] برخی از مذحجیان نیز به خوزستان ایران مهاجرت کردند. چندان که اعراب خوزستان را از نسل «نیس بن ابراهیم بن مالک اشتر» گفتهاند.[۵۲]
منابع
پانویس
- ↑ ابنحزم، جمهرة انساب العرب، الجزء الثانی، ص۴۰۵
- ↑ ابن منظور، لسان العرب، ج۲، ص۲۷۸
- ↑ زبیدی، تاج العروس، ج۳، ص۳۷۷
- ↑ ر. ک. زبیدی، تاج العروس، ج۳، ص۳۷۷
- ↑ جواد علی، المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، الجزء الثانی، ص۵۵۲ و ۵۹۰.
- ↑ جواد علی، المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، الجزء الثانی، ص۵۵۲.
- ↑ احمد بن عبدالله رازی، تاریخ مدینة صنعا، ص۳۷
- ↑ ابوعبید قاسم بن سلام، کتاب النسب، ص۳۱۴ - ۳۲۵؛ بعقوبی، تاریخ، جلد اول، ص۲۴۸؛ هشام بن محمد کلبی، جمهرة النسب، الجزء الأول، ص۲۶۲.
- ↑ به نقل از مقاله قبیله مذحج پایگاه اطلاع رسانی دفتر حسین انصاریان.
- ↑ حسن بن احمد همدانی، صفة جزیرة العرب، ص۸۵ و ۱۷۵ و ۲۳۷. منتظرالقائم، اصغر، نقش قبایل یمنی در حمایت از اهل بیت، ص:۷۱
- ↑ .الموسوعة العربیه، مقاله مذحج.
- ↑ عمر کحاله، معجم قبائل العرب، ج۳، ص۱۰۶۲
- ↑ حموی، یاقوت؛ معجم البلدان، بیروت، دار صادر، چاپ دوم، ۱۹۹۵، ج۲، ص۳۳۰.
- ↑ یعقوبی، تاریخ، جلد اول، ص۲۸۱
- ↑ علی بن ابی الکرم ابناثیر، الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۲۹۵-۲۹۶.
- ↑ علی بن ابی الکرم ابناثیر، الکامل فی التاریخ، ج۱، ص۶۳۲-۶۳۴.
- ↑ عمر کحاله، معجم قبائل العرب، ج۳، ص۱۰۶۲
- ↑ الموسوعة العربیه، مقاله مذحج.
- ↑ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۳۴-۳۵.
- ↑ ر. ک. ابن عبد البر، الاستیعاب، ج۴، ص۱۵۸۹.
- ↑ هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۳۱۴.
- ↑ الموسوعة العربیه، مقاله مذحج.
- ↑ واقدی، مغازی، ج۳، ص۱۰۷۷-۱۰۷۸؛ صالحی شامی، سبل الهدی و الرشاد فی سیرة خیر العباد، ج۶، ص۲۳۸
- ↑ محمد بن جریر الطبری، تاریخ الأمم و الملوک(تاریخ الطبری)، ج۳، ص۱۲۷-۱۲۹
- ↑ الموسوعة العربیه، مقاله مذحج.
- ↑ محمد بن جریر الطبری، تاریخ الأمم و الملوک(تاریخ الطبری)، ج۳، ص۱۳۲-۱۳۳
- ↑ ابنسعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۲۴۵-۲۴۶.
- ↑ به نقل از مقاله قبیله مذحج پایگاه اطلاع رسانی دفتر حسین انصاریان.
- ↑ علی بن ابی الکرم ابناثیر، الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۲۹۵-۲۹۷
- ↑ هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۳۰۲
- ↑ ابنسعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۲۴۷
- ↑ مقریزی، امتاع الاسماء، ج۱۳، ص۵؛ ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج۴۶، ص۱۳-۱۴.
- ↑ ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج۴۹، ص۴۸۲-۴۵۹.
- ↑ محمد بن جریر الطبری، تاریخ الأمم و الملوک (تاریخ الطبری)، مؤسسه الاعلمی، ج۲، ص۵۴۰؛ ابن خلدون، محمد، تاریخ، ج۲، ص۶۶-۶۷.
- ↑ محمد بن جریر الطبری، تاریخ الأمم و الملوک(تاریخ الطبری)، مؤسسه الاعلمی، ج۲، ص۴۶۴؛ عسکری، مرتضی، عبدالله بن سبا و اساطیر اخری، ج۲، ص۱۷۲. مقاله نقش قبیله نخع در تاریخ اسلام در قرن نخست هجری، اصغر منتظر القائم، مؤسسه شیعهشناسی، فصلنامه علمی پژوهشی شیعهشناسی، سال ششم، شماره۲۲.
- ↑ الموسوعة العربیه، مقاله مذحج.
- ↑ ابن ابیالدنیا، عبدالله بن محمد بن سفیان، الهواتف، ص۶۶.
- ↑ ر. ک. محمد بن جریر الطبری، تاریخ الأمم و الملوک(تاریخ الطبری)، ج۳، ص۵۷۶ و ۵۸۱.
- ↑ محمد بن جریر الطبری، تاریخ الأمم و الملوک(تاریخ الطبری)، ج۳، ص۴.
- ↑ محمد بن جریر الطبری، تاریخ الأمم و الملوک(تاریخ الطبری)، ج۳، ص۶۵.
- ↑ محمد بن جریر الطبری، تاریخ الأمم و الملوک(تاریخ الطبری)، ص۷۶.
- ↑ محمد بن جریر الطبری، تاریخ الأمم و الملوک(تاریخ الطبری)، ص۵۸۱-۵۸۲.
- ↑ ابن ابیشیبه، عبدالله بن محمد، مصنف ابنابی شیبه فی الاحادیث و الآثار، ج۸، ص۱۴.
- ↑ بیهقی، احمد بن حسین، السنن الکبری، ج۶، صص ۳۲۲-۳۲۳و۳۳۲.
- ↑ محمد بن جریر الطبری، تاریخ الأمم و الملوک(تاریخ الطبری)، ج۳، صص ۵۲ و ۴۴۱.
- ↑ دینوری، ابوحنیفه احمد بن داوود، الاخبار الطوال، ص۱۲۰؛ محمد بن جریر الطبری، تاریخ الأمم و الملوک(تاریخ الطبری)، ج۳، ص۴۰۱. مقاله نقش قبیله نخع در تاریخ اسلام در قرن نخست هجری، اصغر منتظر القائم، مؤسسه شیعهشناسی، فصلنامه علمی پژوهشی شیعهشناسی، سال ششم، شماره۲۲.
- ↑ ویکی بیدیا به نقل از کتاب الإحاطة فی أخبار غرناطة -لسان الدین ابن الخطیب.
- ↑ عمر کحاله، معجم قبائل العرب، ج۳، ص۱۰۶۲
- ↑ البلاذری، فتوح البلدان، ص۲۷۲.
- ↑ در نظام ارباع، کل قبایل کوفه به چهار قسمت اهل مدینه، تمیم و همدان، ربیعة و کنده و مذحج و اسد تقسیم میشدند. فرماندهانی که زیاد برای ارباع انتخاب کرده بود به ترتیب عبارت بودند از: عمروبن حریث، خالد بن عرفطه، قیس بن ولید و ابوبردة بن ابوموسی اشعری
- ↑ نعمت الله صفری فروشانی، مردمشناسی کوفه، مشکوة، شماره ۵۳، زمستان ۵۷، ص۲۹-۳۰
- ↑ الموسوعة العربیه، مقاله مذحج.