زهد در معارف و سیره نبوی: تفاوت میان نسخه‌ها

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
خط ۱۵۵: خط ۱۵۵:
#زاهد دارا، برترین مردم است؛
#زاهد دارا، برترین مردم است؛
#[[زاهد]]، از [[برترین]] [[مردمان]] است.<ref>[[امین عظیمی|عظیمی، امین]]، [[زهد از دیدگاه پیامبر اعظم (کتاب)|زهد از دیدگاه پیامبر اعظم]] ص ۲۲.</ref>.
#[[زاهد]]، از [[برترین]] [[مردمان]] است.<ref>[[امین عظیمی|عظیمی، امین]]، [[زهد از دیدگاه پیامبر اعظم (کتاب)|زهد از دیدگاه پیامبر اعظم]] ص ۲۲.</ref>.
==راه‌کار [[زهدورزی]]==
از دیدگاه [[پیامبر]]، راه مطمئن و روش درست برای رسیدن به [[زهد]] عبارت است از:
===[[فروتنی]]===
هرجا سخن از زهد است، فروتنی نیز حضور دارد و این [[همراهی]]، نشانه [[ارتباط]] میان زهد و فروتنی است. فروتنی، خلقی مقدم بر زهد است و کسی که به [[مقام]] [[تواضع]] رسیده است، می‌تواند وارد [[مقامات]] زهد شود؛ چنان که [[پیامبر خدا]] فرمود: {{متن حدیث|لَا تَكُونُ زَاهِداً حَتَّى تَكُونَ مُتَواضِعَاً}}؛ «تا [[فروتن]] نباشی، نمی‌توانی [[زاهد]] شوی»<ref>تحف العقول، ص۲۱؛ نهج الفصاحه، ص۱۵۹.</ref>.<ref>[[امین عظیمی|عظیمی، امین]]، [[زهد از دیدگاه پیامبر اعظم (کتاب)|زهد از دیدگاه پیامبر اعظم]] ص ۳۷.</ref>.
===[[یاد مرگ]]===
[[مرگ]]، جدایی از دنیای فانی و [[پیوستن]] به [[جهان]] باقی است و یاد آن، علاقه [[انسان]] به [[دنیا]] را از بین می‌برد؛ از این‌رو، [[بهترین]] وسیله برای رسیدن به زهد است. [[پیامبر اکرم]]{{صل}} در این باره می‌فرماید: {{متن حدیث|مَنْ تَرَقَّبَ الْمَوْتَ لَهَى عَنِ اللَّذَّاتِ}}؛ «هر که به مرگ بیندیشد و [[انتظار]] آن را بکشد، از [[لذت‌ها]] کناره می‌گیرد»<ref>مستدرک الوسائل، ج۲، ص۱۰۴.</ref>. [[امیر مؤمنان علی]]{{ع}} نیز به نقل از پیامبر اکرم{{صل}} فرمود: {{متن حدیث|‌أَكْثِرُوا مِنْ ذِكْرِ هَادِمِ اللَّذَّاتِ فَقِيلَ يَا رَسُولَ اللَّهِ{{صل}} وَ مَا هَادِمُ اللَّذَّاتِ قَالَ الْمَوْتُ}} «از بین‌برنده لذت‌ها را بسیار یاد کنید. عرض شد: ای [[رسول خدا]]! از بین‌برنده لذت‌ها چیست؟ فرمود: مرگ».<ref>مستدرک الوسائل، ج۲، ص۱۰۰؛ بحارالانوار، ج۶، ص۱۳۲. </ref>.<ref>[[امین عظیمی|عظیمی، امین]]، [[زهد از دیدگاه پیامبر اعظم (کتاب)|زهد از دیدگاه پیامبر اعظم]] ص ۳۷.</ref>.
===[[سادگی]] در [[خوراک]] و [[پوشاک]]===
روشن‌ترین نمود زهد، [[ساده‌زیستی]] در خوراک و پوشاک است. از آنجا که رفتارهای انسان با احوال درونی‌اش ارتباط دارد، اگر کسی در ظاهر، خود را به زهد وادارد و در خوراک و پوشاک به سادگی روی آورد، این کار در [[دل]] او نیز اثر می‌گذارد و به تدریج، حالت زهد و بی‌علاقگی به دنیا در وی ایجاد می‌شود. خدای متعالی در [[حدیثی قدسی]] به رسول خدا{{صل}} فرمود: «ای احمد! اگر [[دوست]] داری پرهیزکار‌ترین [[مردم]] باشی، به دنیا زهد بورز و طالب [[آخرت]] باش». پیامبر عرض کرد: «خدایا! چگونه دنیا خواه نباشم و آخرت‌جو باشم؟» [[خداوند]] فرمود: «[[غذا]] و نوشیدنی و لباسی ساده از دنیا برگیر و برای فردا [[ذخیره]] مکن»<ref>بحارالانوار، ج۷۴، ص۲۱؛ مستدرک الوسائل، ج۱۲، ص۴۸.</ref>.<ref>[[امین عظیمی|عظیمی، امین]]، [[زهد از دیدگاه پیامبر اعظم (کتاب)|زهد از دیدگاه پیامبر اعظم]] ص ۳۷.</ref>.
===[[تلاوت قرآن]]===
[[قرآن کریم]]، کتاب [[زهد]] است و [[هم‌نشینی]] و [[همراهی]] با [[قرآن]]، فرد را از [[دنیا دوستی]] دور و به زهد نزدیک می‌کند. در بسیاری از [[آیات قرآن]]، دنیای فانی و علاقه به آن [[ناپسند]] شمرده و بر [[توجه به خدا]]، [[مرگ]]، [[تقوا]]، [[قیامت]] و [[بهشت و دوزخ]] تأکید شده است. نقل است که [[پیامبر اکرم]]{{صل}} فرمود: {{متن حدیث|إِنَّ لِلْقُلُوبِ صَدَءاً كَصَدَإِ النُّحَاسِ فَاجْلُوهَا بِالاسْتِغْفَارِ وَ تِلَاوَةِ الْقُرْآنِ}} «قلب‌ها چون سیاهی [[دود]]، سیاه می‌شوند. پس با [[استغفار]] و تلاوت قرآن آنها را جلا دهید»<ref>بحارالانوار، ج۷۴، ص۱۷۴.</ref>.<ref>[[امین عظیمی|عظیمی، امین]]، [[زهد از دیدگاه پیامبر اعظم (کتاب)|زهد از دیدگاه پیامبر اعظم]] ص ۳۸.</ref>.
===نگه داشتن نفس از [[شهوت‌ها]]===
شهوت‌ها و هوا و [[هوس‌ها]]، برجسته‌ترین مصداق‌های دنیاطلبی‌اند. بیشتر افراد برای رسیدن به شهوت‌ها و هوس‌هایشان در پی [[دنیا]] هستند. از این‌رو، دوری از [[هوس]] و بی‌توجهی به آن، [[بهترین]] راه دوری از [[خواسته‌های دنیوی]] و رسیدن به زهد است. [[حضرت]] در پاسخ به [[اسامه]] که از آسان‌ترین مسیر رسیدن به زهد از ایشان پرسیده بود، فرمود: {{متن حدیث|كَفُّ النَّفْسِ عَنِ الشَّهَوَاتِ وَ تَرْكُ اتِّبَاعِ الْهَوَى‌}}؛ «نگه‌داری نفس از شهوت‌ها و ترک [[پیروی از هوا و هوس]]»<ref>بحارالانوار، ج۷۴، ص۱۷۴.</ref>.<ref>[[امین عظیمی|عظیمی، امین]]، [[زهد از دیدگاه پیامبر اعظم (کتاب)|زهد از دیدگاه پیامبر اعظم]] ص ۳۸.</ref>.
===[[دوری از دنیا]] [[دوستان]]===
[[همنشین]] [[انسان]]، اثر مستقیمی در [[باورها]] و [[اخلاق]] وی دارد. از این‌رو، معروف است انسان بر [[دین]] دوستش است. در بسیاری از [[روایت‌ها]] بر توجه به دوستان تأکید و سفارش شده است. بر این اساس، [[دوستی]] با افراد [[زاهد]] و دوری از دنیاطلب‌ها، از بهترین راه‌ها برای رسیدن به [[مقام]] زهد است. راه دیگری که [[پیامبر خدا]] برای رسیدن به زهد به اسامه نشان داد، [[پرهیز]] از [[دنیاطلبان]] است؛ افرادی مانند [[فرزندی]] که به [[والدین]] خود [[وابستگی]] کامل دارد، به دنیا وابسته‌اند. از این‌رو حضرت فرمود: {{متن حدیث|اجْتِنَابُ أَبْنَاءِ الدُّنْيَا}}<ref>بحارالانوار، ج۷۴، ص۱۷۴.</ref>.<ref>[[امین عظیمی|عظیمی، امین]]، [[زهد از دیدگاه پیامبر اعظم (کتاب)|زهد از دیدگاه پیامبر اعظم]] ص ۳۸.</ref>.
===[[روزه]] گرفتن===
روزه گرفتن با [[گرسنگی]] و نگه‌داری نفس از [[شهوت]] شکم، زبان و چشم همراه است. از این‌رو، روزه مانند [[شب زنده‌داری]]، از راه‌های مطمئن و سریع برای رسیدن به زهد و دوری از [[امیال]] [[دنیوی]] است. آخرین سفارش [[پیامبر اکرم]]{{صل}} به [[اسامه]] [[روزه]] گرفتن است. آن [[حضرت]] فرمود: {{متن حدیث|يَا أُسَامَةُ عَلَيْكَ بِالصَّوْمِ فَإِنَّهُ قُرْبَةٌ إِلَى اللَّهِ}}؛ «ای اسامه! بر تو باد روزه گرفتن؛ زیرا روزه نزدیکی به خداست»<ref>بحارالانوار، ج۷۴، ص۱۷۴.</ref>. روشن است که [[نزدیکی به خدا]]، [[بهترین]] راه برای دوری از دنیای فانی است. در لحظه‌هایی که [[انسان]] با عمق وجود خود به یاد خداست، از [[اندیشه]] درباره دنیای روزمره فاصله می‌گیرد.<ref>[[امین عظیمی|عظیمی، امین]]، [[زهد از دیدگاه پیامبر اعظم (کتاب)|زهد از دیدگاه پیامبر اعظم]] ص ۳۹.</ref>.


== جستارهای وابسته ==
== جستارهای وابسته ==

نسخهٔ ‏۱۴ نوامبر ۲۰۲۱، ساعت ۱۱:۵۸

اين مدخل از زیرشاخه‌های بحث زهد است. "زهد" از چند منظر متفاوت، بررسی می‌شود:

تعریف زهد از منظر پیامبر(ص)

  • برخی منابع طبق اسناد خود از رسول خدا(ص) روایت کرده‌اند که آن حضرت از جبرئیل(ع) پرسید: "معنای زهد چیست؟" گفت: "زاهد، دوست می‌دارد کسی را که آفریدگارش دوست دارد و ناخوش می‌دارد کسی را که آفریدگارش او را ناخوش دارد، و از حلال دنیا می‌پرهیزد و به حرام آن توجه نمی‌کند؛ زیرا حلال آن، حساب دارد و حرامش کیفر. [ زاهد] همچنان که به خویشتن رحم می‌کند، به همه مسلمانان رحم می‌کند و همان گونه که از لاشه گندیده بسیار بدبو دوری می‌کند، از سخن [بی جا] می‌پرهیزد و همان گونه که از آتش دوری می‌کند که مبادا او را فرا گیرد، از کالای دنیا و زرق و برق آن نیز دوری می‌کند و آرزویش کوتاه است؛ گویا مرگ خود را پیش رویش دارد"[۱][۲].
  • رسول خدا(ص) در روایتی دیگر در جواب یار دیرین و صحابی بزرگ خویش، ابوذر غفاری که از ایشان پرسیده بود: "ای رسول خدا(ص) زاهدترین مردم کیست؟" مرتبه والای زهد و زاهد را برای او چنین بیان داشت: "آن کسی که قبرستان و پوسیده شدن را فراموش نکند؛ از مازاد زیور دنیا چشم بپوشد و آن‌چه را که ماندنی است، بر آن‌چه از بین رفتنی است، ترجیح دهد؛ فردا را از روزهای عمر خود نشمارد و خویشتن را در شمار مردگان به حساب آورد"[۳][۴].
  • همچنین در روایتی دیگر که از نبی خدا(ص) روایت شده، آمده است که آن حضرت خطاب به برخی اصحاب فرمود: "در شب معراج به خداوند گفتم که خدایا چگونه زاهدترین مردم باشم؟‌ گفت: "اینکه از دنیا حقی از غذا و نوشیدنی و لباس برگزینی و برای فردایت ذخیره نکنی و بر ذکرم مداومت کنی"[۵][۶].

نشانه‌های زهد در لسان نبوی(ص)

  1. دوری از حرام: پیامبر اکرم(ص) در روایتی دوری گزیدن از حرام را از نشانه‌های زهد، بلکه از بالاترین درجات زهد برشمرده و فرموده‌اند: "زاهدترین مردم کسی است که از حرام دوری می‌کند"[۷].
  2. راضی بودن به قضای الهی: راضی بودن به قضا و قدر الهی در برخی احادیث و روایات رسول خدا(ص) از نشانه‌های زاهد به شمار آمده است و ایشان فرموده‌اند: "به قسمت الهی راضی باش تا زاهد باشی"[۸].
  3. کوتاهی آرزو: رسول خدا(ص) فرمود: "زهد در دنیا به پوشیدن لباس خشن و خوردن چیز ناگوار نیست؛ بلکه زهد در دنیا به کوتاه کردن آرزوست"[۹]؛ نبی اکرم(ص) در حدیثی دیگر، زهد را کوتاه کردن آرزو، گزاردن شکر هر نعمت و پرهیز از حرام خداوند دانستند[۱۰][۱۱].
  • علاوه بر این موارد، در بخش ثمرات زهد نیز به موارد دیگری از نشانه‌های زهد خواهیم پرداخت[۱۲].

ثمرات زهد در بیان نبوی(ص)‌

زهد در گفتار پیامبر اکرم(ص)

زهد در سیره پیامبر اکرم(ص)

ساده زیستی رسول خدا(ص)

  • از مهم‌ترین راه‌های کسب زهد، ساده‌زیستی است و ترویج فرهنگ ساده‌زیستی به تقویت زهدگرایی در جامعه می‌انجامد؛ از این رو، ساده‌زیستی از توصیه‌های آن حضرت به مسلمانان برای تحصیل زهد بود. در اوصاف رفتاری آن بزرگوار نیز آن‌چه که نمودی خاص در زندگانی ایشان داشت، ساده‌زیستی ایشان بود. این سادگی و بی‌پیرایگی معرفی چنان بر زندگی ایشان حاکم بود که سیره نویسان آن حضرت را فردی با هزینه سبک معرفی کرده، درباره‌اش نوشته‌اند: كَانَ‌ رَسُولُ‌ اللَّهِ‌(ص) خَفِيفُ‌ الْمَؤُونَة[۲۷] آن حضرت، نمونه کامل ساده زیستی بود و به دور از هرگونه ظاهرسازی، در نهایت سادگی می‌زیست. این ساده زیستی که نتیجه زهد آن حضرت بود، مردم را شیفته وی و دل‌ها را از محبتش لبریز کرده بود[۲۸].
  • روایت شده است که خاتم انبیا(ص) تا هنگام رحلت، دو بار پی در پی از غذا سیر نخورد[۲۹] و تا زنده‌ بود شکم از نان گندم و جو سیر نکرد[۳۰] و پیوسته گرسنه بود و چیزی برایش محبوب‌تر از آن نبود که همیشه گرسنه و ترسان از خدای متعال باشد[۳۱]. بسا روزها که پیامبر(ص) از شدت گرسنگی به خود می‌پیچید و خرمای معمولی ‌هم پیدا نمی‌کرد تا شکم خود را بدان سیر کند [۳۲] و از شدت گرسنگی، سنگ به شکم می‌بست[۳۳]. گاه تا سه ماه در خانه پیامبر(ص) هیچ آتشی برای پختن نان و پختن چیز دیگر برافروخته نمی‌شد؛ در این مدت، غذایشان تنها آب بود و خرما و البته اندکی شیر که همسایگانی از انصار که شتران و گوسفندان شیرده داشتند، برای آن حضرت می‌فرستادند[۳۴]. ایشان در خوراک و پوشاک بر غلامان و کنیزان خود برتری نداشت و هر آنچه آنان می‌خوردند، او نیز می‌خورد و هر آنچه آنان می‌پوشیدند او نیز می‌پوشید[۳۵]. رسول خدا(ص) تا زنده بود، چون ثروتمندان بر سفره ‌رنگین، غذا نخورد[۳۶]؛ هیچ گاه رسول نانش از سبوس خالی نبود[۳۷] و در سفره‌اش دو نوع غذا دیده نشد؛ مگر آنکه یکی را می‌خورد و دیگری را در راه خدا صدقه می‌داد[۳۸][۳۹].
  • هر نوع لباسی را که بدان دسترسی داشت، اعم از روپوش، عبا، پیراهن، جبه و امثال آن می‌پوشید[۴۰]؛ بسا که فقط روپوشی به تن می‌کرد و دو طرف آن را میان دو شانه‌اش گره می‌زد و با همان لباس بر جنازه‌ها نماز می‌خواند. گاه همان روپوش را به خود می‌پیچید و آن را از چپ و راست بر دوش می‌افکند و با آن در خانه نماز می‌خواند[۴۱]. لباسش خشن بود[۴۲] و گاه عبایی کهنه و وصله‌دار می‌پوشید و می‌فرمود: "من، بنده‌ام و لباس بندگان را می‌پوشم"[۴۳]. گاهی هم لباس پشمینه می‌پوشید[۴۴][۴۵].
  • تشک پیامبر(ص) چرمی پر از لیف خرما بود[۴۶]. زیرانداز بسترش غالبا عبایش بود که آن را دو لایه می‌کردند و بر آن استراحت می‌فرمودند[۴۷] و پتویش گاه تکه لباسش بود[۴۸]. ایشان بر روی حصیر می‌خوابید، حصیری که بر آن پوشش دیگری نبود[۴۹][۵۰].
  • در روایتی از عبدالله بن مسعود آمده است که پیامبر(ص) روی حصیر می‌خوابید و حصیر، روی پوست ایشان اثر گذاشته بود. روزی چون بیدار شد، من به محل اثر حصیر دست کشیدم و گفتم: چه می‌شود اگر به ما اجازه فرمایی که روی این حصیر چیزی بگسترانیم تا از تأثیر آن محفوظ بمانی؟ پیامبر(ص) فرمود: "مرا با دنیا چه کار؟، مَثَل من و دنیا، مَثَل سواری است که روزی زیر درختی سایه می‌گیرد و سپس به سرعت حرکت می‌کند و آن را به حال خود را می‌گذارد"[۵۱] رسول خدا(ص) از دنیا رفت در حالی که خشتی بر خشتی ننهاد[۵۲][۵۳].
  • رسول خدا(ص) با فقرا هم نشین بود[۵۴] و با مسکینان غذا می‌خورد[۵۵] و با دست خود به آنان غذا می‌داد[۵۶]. دعوت بندگان را می‌پذیرفت و هیچ دعوتی را کوچک نمی‌شمرد[۵۷]. بسا میزبانی که غذای سفره‌اش نان جو و دنبه‌ای بودار بود[۵۸]؛ اما با این حال، حضرت با آغوشی باز آن را می‌پذیرفت می‌فرمود: "اگر پاچه گوسفندی را به من هدیه دهند، می‌پذیرم و اگر مرا به خوردن استخوان شانه و سردستی دعوت کنند، خواهم پذیرفت"[۵۹][۶۰].
  • آن حضرت روی زمین می‌نشست و غذا می‌خورد[۶۱] و بسیار می‌شد که بر الاغی بی‌پالان سوار می‌شد[۶۲]. با اینکه رئیس جامعه اسلامی بود و تمامی امکانات و منابع مالی را در اختیار داشت؛ اما منزلی که ایشان و همسران گرامی اش در آن سکونت داشتند، بسیار ساده و در سادگی، مثال زدنی بود[۶۳][۶۴].

زهد پیامبر اکرم(ص) ‌

  • رسول الله(ص) با مظاهر دنیوی رفتاری بسیار زاهدانه داشت. آن بزرگوار، زاهدترین مردم[۶۵] و بلکه زاهدترین انبیا بود[۶۶]؛ هرگز به دنیا و مظاهر آن دل نسپرد[۶۷] و اسیر اوهام پست آن نشد. هرگز چیزی برای فردایش ذخیره نمی‌کرد[۶۸] و با اینکه از انتهای یمن تا جنگل‌های عمان و تمامی حجاز تا اطراف عراق را مالک بود[۶۹]؛ اما هنگام وفات، دینار و درهم و کنیزی و گوسفند و شتری به جا ننهاد و وقتی وفات کرد، زره‌اش در گرو یکی از یهودیان مدینه در قبال بیست یا سی صاع گندم برای نفقه اهل بیتش بود[۷۰]. پیوسته می‌فرمود: « اللَّهُمَ‌ أَحْيِنِي‌ مِسْكِيناً وَ أَمِتْنِي مِسْكِيناً وَ احْشُرْنِي فِي زُمْرَةِ الْمَسَاكِينِ!»[۷۱] نقل شده که رسول خدا(ص) فرموده است: "فرشته‌ای بر من نازل شد و گفت: " ای محمد(ص) همانا پروردگارت به تو سلام رساند و فرمود: " اگر بخواهی بطحاء مکه را برای تو طلا می‌کنم ". سپس آن حضرت فرمود: پس سر را به آسمان بلند کرد[م] و گفت[م]: پروردگارا! روزی سیرم نگه دار تا تو را بستایم و روزی گرسنه که از تو درخواست کنم"[۷۲][۷۳].
  • در روایتی دیگر از امام صادق(ع) نقل شده است که پیامبر(ص) روزی دید که بزغاله‌ای مرده در زباله‌دانی افتاده است، در حالی که گوشش را بریده بودند. آن حضرت با دیدن آن به اصحابش فرمود: "این، چند می‌ارزد؟"‌ گفتند: "شاید اگر زنده بود، بیش از درهمی نمی‌ارزید"؛ پیامبر(ص) فرمود: "سوگند‌تر به آنکه جانم در دست اوست، دنیا نزد خداوند از این بزغاله نزد اهلش بی‌ارزش‌تر است"[۷۴][۷۵].
  • رسول خدا(ص) اصحاب و یاران خویش را نیز به زهد و دل کندن از دنیا سفارش می‌کرد تا خود را از فروختن به دنیا و صرف نفوس در شهواتش سالم بدارند[۷۶]؛ چرا که معتقد بود، فقط با بی‌توجهی به دنیا می‌توان به آخرت دست یافت و می‌فرمود: "به آخرت دست نمی‌یابید، مگر با ترک دنیا و دل کندن از آن. به شما سفارش می‌کنم که دوست بدارید آن چه را خدا دوست می‌دارد و دشمن بدارید آن چه را خدا دشمن می‌دارد"[۷۷]. همچنین دعوت به زهد از مطالبات آن حضرت از فرستادگان خود بود، آن گاه که آنها را برای تبلیغ می‌فرستاد. نقل شده است، زمانی که پیامبر خدا(ص) معاذ بن جبل را به یمن می‌فرستاد، به او سفارش فرمود که "مردم یمن را به زهد در دنیا و رغبت به آخرت و پرداختن به محاسبه نفس دعوت کن"[۷۸][۷۹].
  • انس بن مالک نقل کرده است: "روزی نزد رسول خدا(ص) نشسته بودیم؛ پس آن حضرت به ما فرمود: هم اکنون، مردی از اهل بهشت نزد شما می‌آید"؛ اندکی بعد، مردی از انصار که آب وضو از ریشش می‌چکید و کفش خود را در دست چپش گرفته بود، به نزد ما وارد شد. فردای آن روز ، باز هم پیامبر(ص) فرمود: "هم‌اکنون مردی از اهل بهشت، نزد شما می‌آید " و باز، همان مرد با همان وضع وارد شد. فردای آن روز نیز پیامبر(ص) همان سخن را فرمود و باز، به نزد ما وارد شد؛ پس چون او برخاست و رفت، عبدالله بن عمرو بن عاص در پی او، روان شد و [به وی] گفت: "من با پدرم مشاجره کرده و سوگند خورده‌ام که تا سه روز، نزد او نروم؛ اگر صلاح می‌دانی، مرا در خانه خود جای ده، تا به سوگندم عمل کنم". مرد انصاری هم پذیرفت. عبدالله بن عمرو بن عاص می‌گفت: "با او رفتم و دیدم خیمه‌ای دارد و یک نخل و یک بز (گوسفندی). شب که شد از خیمه‌اش خارج شد و بز خود را دوشید و خرمایی چید و آنها را نزد من نهاد و من خوردم؛ ولی او خودش بی‌شام خفت، و من شب را به نماز و عبادت گذراندم. صبح که شد، او صبحانه خورد؛ ولی من روزه داشتم و سه شب به همین گونه گذشت و او هرگاه در رختخوابش از این پهلو به آن پهلو می‌شد، ذکر خدای متعال و تکبیر می‌گفت و صبح برای نماز، بیدار می‌شد و وضوی کامل می‌گرفت و من، جز سخن خیر از او نمی‌شنیدم". چون چند شب گذشت و کار او در نظر من تقریباً ناچیز آمد، پس به او گفتم: "ای بنده خدا! میان من و پدرم، مشاجره‌ای و قهری نبوده است؛ بلکه از پیامبر خدا(ص)، سه بار در سه مجلس شنیدم که فرمود: "هم اکنون، مردی از اهل بهشت نزد شما می‌آید" و هر سه بار تو به نزد ما وارد شدی؛ از این رو خواستم رفتار تو را ببینم. به من بگو که تو چه عملی انجام می‌دهی که اهل بهشت شده‌ای؟"‌ آن مرد گفت: "نزد همان کسی که به تو خبر داده برو تا از عمل من به تو خبر دهد". من نزد رسول خدا(ص) رفتم؛ ایشان فرمود: "نزد خود او برو و بگو که حقیقت را به تو بگوید". من نزد آن مرد رفتم و گفتم: "پیامبر اکرم(ص) به تو امر می‌کند که در این باره به من خبر دهی"؛ آن مرد گفت: "اکنون که چنین است، می‌گویم". و سپس گفت: "اگر دنیا از آن من باشد و از من گرفته شود، ناراحت نمی‌شوم و اگر دنیا به من داده شود، از آن شادمان نمی‌شوم. شب را در حالی می‌خوابم که از هیچ کس کینه‌ای به دل ندارم، و بر نعمتی که خداوند به دیگری داده است، حسادت نمی‌ورزم".‌ عبدالله گفت: "اما من به خدا سوگند! شب‌ها را به عبادت می‌گذرانم و روزها را روزه می‌گیرم؛ ولی اگر گوسفندی به من ببخشند، خوشحال می‌شوم و اگر از دستم برود، ناراحت می‌شوم. به خدا سوگند که خداوند، به تو بر ما برتری آشکاری داده است"[۸۰][۸۱].

زهد پیامبر اکرم(ص) از زبان علی(ع)

  • امیرالمؤمنین علی(ع) در وصف پیامبر(ص) و پیروی از اعمال زاهدانه آن حضرت فرموده است:از پیامبر(ص) پاک و پاکیزه خویش سرمشق گیر... که از دنیا نیم لقمه‌ای بر گرفت و چشمی بدان ندوخت. پهلویش از همه کس لاغرتر و شکمش از دنیا خالی‌تر بود. دنیا بر او عرضه شد؛ ولی نپذیرفت و هرگاه می‌دانست که خداوند چیزی را دشمن می‌دارد، او نیز آن را دشمن می‌داشت و چیزی را که خدا حقیر می‌دانست، او نیز حقیر می‌شمرد. و اگر خصلتی جز این در ما نبود که دوست می‌داریم، آن‌چه را خدا دشمن داشته، و بزرگ می‌داریم چیزی را که خدا کوچک شمرده است، همین، در مخالفت و دشمنی ما با خدا و سرپیچی از فرمان او بس بود! همانا رسول خدا(ص) روی زمین غذا می‌خورد؛ مانند بندگان می‌نشست؛ کفش خود را به دست خویش پینه می‌زد و بر لباسش وصله می‌دوخت؛ بر الاغ بی‌پالان سوار می‌شد و دیگری را هم در ردیف خود سوار می‌کرد و چون دید پرده‌ای با نقش را و نگار بر در اتاقش آویخته‌اند، به یکی از زنان خود فرمود: "ای فلانی! این پرده را از نظرم دور دار که هرگاه به آن می‌نگرم، به یاد دنیا و زرق و برق آن می‌افتم!"پیامبر(ص) قلباً از دنیا روی گرداند و یاد آن را در درون خود کشت. او دوست داشت زینت‌های دنیا از نظرش پنهان باشد تا مبادا جامه‌ای زیبا و فاخر از آن برگیرد و آن را خانه همیشگی خود پندارد و امید اقامت در آن را در سر بپروراند. پس، دنیا را به کلی از جان خود بیرون کرد و یاد آن را از دل براند و آن را از نظر پنهان داشت. آری، هرکه چیزی را دشمن بدارد، نگاه به آن را نیز دشمن می‌دارد و خوش ندارد نامی از آن نزد او به میان آید"[۸۲][۸۳].

تشویق به زهد و نهی از رهبانیت‌

تفاوت زهد اسلامی و رهبانیت مسیحی‌

سیره پیامبر(ص) در زهدورزی

  1. ﴿ لاَ تَمُدَّنَّ عَيْنَيْكَ إِلَى مَا مَتَّعْنَا بِهِ أَزْوَاجًا مِّنْهُمْ وَلاَ تَحْزَنْ عَلَيْهِمْ وَاخْفِضْ جَنَاحَكَ لِلْمُؤْمِنِينَ[۹۸]؛
  2. ﴿ وَلا تَمُدَّنَّ عَيْنَيْكَ إِلَى مَا مَتَّعْنَا بِهِ أَزْوَاجًا مِّنْهُمْ زَهْرَةَ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا لِنَفْتِنَهُمْ فِيهِ وَرِزْقُ رَبِّكَ خَيْرٌ وَأَبْقَى[۹۹]
  1. امام علی(ع) در یادکرد از پیامبر(ص) می‌فرماید: دنیا را کوچک و حقیر شمُرد و آن را به چیزی نگرفت و خوارش کرد و دانست که خداوند، آن را از سر خیرگُزینی، از او بر کنار داشته و از سر کوچک‌شماری، برای غیر او گسترانده است. پس با دل از دنیا روی گرداند و یاد آن را از جان خود پاک کرد و دوست می‌داشت که زیور دنیا را از دیدگانش پنهان بدارند تا از آن، جامه‌ای بر نگیرد و به ماندن در آن، دل نبندد. عذری در رساندن پیام پروردگارش باقی ننهاد و از سر خیرخواهی برای امّت، به هشدار دادن پرداخت و فراخوانی به سوی بهشت را بشارت داد و با ترساندن از دوزخ، از آن بر حذر داشت[۱۰۰].
  2. امام علی(ع) می‌فرماید: از جمله دلیل‌هایی که تو را به پستی دنیا رهنمون می‌کند، آن است که خداوندِ جلیل ستوده، بساط آن را به نگاه عنایت و خیرگزینی، از اولیا و دوستانش جمع کرد و دور داشت و از سر آزمون و سنجش، برای دشمنانش گستراند. محمّد، پیامبرش، را با بر کنار داشتن از آن، گرامی داشت، آن هنگام که از شدّت گرسنگی بر شکمش سنگ یا کمربند بست[۱۰۱].
  3. امام صادق(ع) می‌فرماید: پیامبر خدا(ص) زاهدپیشه بود[۱۰۲].
  4. امام صادق(ع) می‌فرماید: چیزی نزد پیامبر خدا(ص) محبوب‌تر از آن نبود که در راه خدا بیمناک و گرسنه به سر بَرَد[۱۰۳].
  5. امام صادق(ع) می‌فرماید: چیزی از دنیا خوشایند پیامبر خدا(ص) نشد، جز آن که در آن، گرسنه و بیمناک باشد[۱۰۴].
  6. امام صادق(ع) می‌فرماید: پیامبر خدا(ص) بر لاشه بزغاله گوش‌بریده‌ای گذشت که در خرابه‌ای افتاده بود. به یارانش فرمود: "این، به چند می‌ارزد؟" گفتند: شاید اگر زنده بود، به درهمی هم نمی‌ارزید! پیامبر فرمود: "سوگند به آن که جانم در دست اوست، دنیا در نزد خداوند، بی‌ارزش‌تر از این بزغاله در نزد صاحب آن است"[۱۰۵].
  7. به نقل از عایشه: پیامبر(ص) از جنگی باز گشت. من بر درِ اتاقم، عبایی آویخته بودم و تیرک سقف را نیز با پارچه‌ای ارمنی[۱۰۶] پوشانده بودم. پیامبر(ص) وارد اتاق شد و هنگامی که آن را دید، به من فرمود: "ای عایشه! مرا با دنیا چه کار!؟" [۱۰۷].
  8. به نقل از عایشه: پرده‌ای داشتیم که در آن، تصویر پرنده‌ای بود و هر گاه کسی وارد اتاق می‌شد، اول با آن رو به رو می‌شد. پیامبر خدا(ص) به من فرمود: "این پرده را عوض کن؛ زیرا هرگاه وارد می‌شوم و آن را می‌بینم، به یاد دنیا می‌افتم"[۱۰۸].
  9. به نقل از عایشه: پیامبر(ص) از چیزی خوشش نیامد و چیزی از دنیا خوشایند او نشد، مگر آن‌که در آن چیز، تقوایی در کار بود[۱۰۹].
  10. پیامبر خدا(ص) می‌فرماید: اگر مانند کوه احد، طلا داشته باشم، خوش‌حال نمی‌شوم که سه روز بر من بگذرد و چیزی از آن نزد من باقی مانده باشد، مگر چیزی که برای [دادن] بدهی فراهمش میکنم[۱۱۰].
  11. به نقل از عایشه: طلایی به پیامبر خدا(ص) رسید. هفت تا نُه بار از خواب برخاست و صبح نشده، آن را قسمت کرد و سپس فرمود: "محمّد چه به خدایش داشت، اگر می‌مُرد و این طلا نزدش بود؟!"[۱۱۱].
  12. پیامبر خدا(ص) به آنچه از دنیا زیبا جلوه می‌کرد، نگاه نمی‌کرد[۱۱۲].
  13. به نقل از سفینه ابو عبدالرحمان: مردی، علی بن ابی طالب(ع) را مهمان کرد و غذایی برایش آماده ساخت. فاطمه(ع) گفت: کاش پیامبر را نیز دعوت می‌کردیم تا با ما غذا بخورد! پیامبر(ص) را دعوت کردند و ایشان آمد. دستش را بر چارچوب در که نهاد، پارچه نازک نقش و نگارداری را دید و باز گشت. فاطمه(ع) به علی(ع) گفت: خود را به او برسان و بپرس: چه چیزی شما را باز گرداند، ای پیامبر خدا؟ پیامبر(ص) فرمود: "بر من روا نیست که به درون خانه‌ای نقش و نگار دار بروم"[۱۱۳].
  14. به نقل از ابو هُرَیره و ثوبان: پیامبر(ص) مسافرت خود را با دیدن فاطمه(س) تا آغاز می‌کرد و با دیدن او به پایان می‌برد. یک بار، فاطمه(س) برای آمدن پدر و همسرش، پرده‌ای از کسای خیبری آویخت. چون پیامبر(ص) آن را دید، از آن روی برتافت و خشم در چهره او پدیدار شد تا این که کنار منبر نشست. فاطمه(س) گردنبند و دو گوشواره و دستبندهای خود و آن پرده را کَند و آنها را نزد پدرش فرستاد و گفت: اینها را در راه خدا مصرف کن. چون پیک به نزد پیامبر خدا(ص) آمد، ایشان سه بار فرمود: "پدرش فدای او باد! خاندان محمّد، کجا و دنیا کجا! آنها برای آخرت آفریده شده‌اند و دنیا برای دیگران آفریده شده است"[۱۱۴].
  15. امام علی(ع) می‌فرماید: بستر پیامبر خدا(ص) - که درود خدا بر او باد - یک عبا بود و بالش او، پوستی پُر شده از الیاف درخت خرما. یک شب، آن را برای پیامبر(ص) دو لایه کردند. صبح که شد، فرمود: "این بستر، دیشب مرا از نماز، باز داشت". آن‌گاه، دستور داد که یک لایه شود[۱۱۵].
  16. امام باقر(ع) می‌فرماید: زندگی پیامبر خدا(ص) را به یاد آور، که قوت ایشان، تنها نان جو بود و شیرینی او فقط خرما و هیزمش نیز شاخ درخت خرمای خشکیده بود، آن هم اگر می‌یافت[۱۱۶].
  17. به نقل از عایشه: پیامبر خدا(ص) سه روز پی در پی از نان گندم، سیر نخورد تا آن که از دنیا رفت[۱۱۷].
  18. پیامبر خدا(ص) پیش از آن که مبعوث شود، بیست خصلت از خصلت‌های پیامبران را دارا بود که اگر فردی یکی از آنها را داشته باشد، نشانه عظمت اوست، چه رسد به کسی که همه آنها را دارا باشد. ایشان، پیامبری... بی‌رغبت به دنیا... و قانع... بود[۱۱۸].
  19. امام باقر(ع) می‌فرماید: پیامبر خدا(ص) نه دیناری به ارث گذاشت و نه درهمی و نه بنده‌ای و نه کنیزی و نه گوسفندی و نه شتری. زمانی که در گذشت، زره او در گروی یکی از یهودیان مدینه بود که در قبال قرض کردن بیست من جو برای خرجی خانواده‌اش، آن را نزد وی به گرو گذاشته بود[۱۱۹].
  20. به نقل از ابن عبّاس: پیامبر(ص) قبض روح شد، در حالی‌ که زره‌اش در گروی مردی یهودی بود که در قبال سی من جو برای روزیِ خانواده‌اش نزد وی گرو نهاده بود[۱۲۰].
  21. امام صادق(ع) می‌فرماید: پیامبر خدا(ص) در حالی از دنیا رفت که بدهکار بود[۱۲۱][۱۲۲].

تمثّل دنیا برای پیامبر(ص)

  1. به نقل از ابوبکر: با پیامبر(ص) بودم که دیدم چیزی را از خود می‌رانَد، درحالی‌ که کسی را با ایشان ندیدم. گفتم: ای پیامبر خدا! چه چیزی را از خود می‌رانی؟ فرمود: "این دنیا برایم مجسّم شد و من به او گفتم: از من دور شو. دوباره آمد و گفت: اگر تو از من گریختی، کسانی که پس از تو می‌آیند، از چنگ من نخواهند گریخت!" [۱۲۳].
  2. پیامبر خدا(ص) می‌فرماید: دنیا برایم گردن کشید و من گفتم: از من دور شو! گفت: هان! اگر تو به من ملحق نمی‌شوی، کسانی که پس از تو می‌آیند، خود را به من می‌رسانند[۱۲۴][۱۲۵].

داستان‌هایی از زهد پیامبر(ص)

  1. پیامبر خدا(ص) می‌فرماید: جبرئیل(ع) خزائن دنیا را بار کرده، بر یک شتر خاکستری برایم آورد و به من گفت: ای محمّد! این، خزائن زمین است و از بهره‌ات در پیشگاه پروردگارت، چیزی کاسته نمی‌شود. به او گفتم: دوست من، جبرئیل! من نیازی به آن ندارم. هرگاه سیر شدم، پروردگارم را سپاس می‌گویم و هرگاه گرسنه شدم، از او درخواست می‌کنم[۱۲۶].
  2. پیامبر خدا(ص) می‌فرماید: وادی مکّه با همه سنگریزه‌هایش به صورت طلا بر من عرضه شد. گفتم: "ای خداوند! نه؛ بلکه روزی، سیر و روزی، گرسنه باشم. هنگامی که سیر شدم، تو را می‌ستایم و سپاس می‌گزارم، و هنگامی که گرسنه شدم، تو را می‌خوانم و به یاد می‌آورم"[۱۲۷].
  3. امام صادق(ع) می‌فرماید: روزی پیامبر(ص) در حالی‌ که غمگین بود، بیرون آمد. فرشته‌ای با کلیدهای خزانه‌های زمین، نزد ایشان آمد و گفت: ای محمّد! اینها کلیدهای خزانه‌های زمین است. پروردگارت به تو می‌گوید: خزانه‌ها را باز کن و از آنها هر اندازه که می‌خواهی، بردار، بی‌آن که از آنچه از مقام و پاداش نزد من داری، چیزی کم شود. پیامبر خدا(ص) فرمود: "دنیا، سرای کسی است که سرایی ندارد و کسی برای آن گِرد می‌آورد که خِرد ندارد". فرشته گفت: سوگند به آن که تو را به حق به پیامبری برانگیخت، هنگامی که در آسمان چهارم، کلیدها به من داده شد، از فرشته‌ای نیز شنیدم که همین سخن را می‌گفت[۱۲۸].
  4. به نقل از ابن عبّاس: پیامبر خدا(ص) نشسته بود که فرشته‌ای همراه جبرئیل فرود آمد.جبرئیل گفت: این، فرشته‌ای است که تا کنون فرود نیامده بود؛ امّا از خدایش اجازه گرفت و برای زیارت تو [از آسمان] فرود آمده است. لختی نگذشت که فرشته آمد و گفت: سلام بر تو، ای پیامبر خدا! پیامبر خدا(ص) پاسخ داد: "و سلام بر تو!". فرشته گفت: خداوند متعال، به تو خبر می‌دهد که خزائن همه چیز را به تو می‌دهد و کلیدهای همه چیز را - که به کسی پیش از تو نداده است و به کسی هم پس از تو نمی‌دهد. به تو می‌بخشد، بی آن که از چیزی که برایت از پاداش اخروی اندوخته است، بکاهد، یا آن که هر دو را روز قیامت برایت فراهم آورد؟ پیامبر(ص) فرمود: "آنها را روز قیامت برایم فراهم آورد"[۱۲۹].
  5. امام صادق(ع) می‌فرماید: مردی بر پیامبر(ص) وارد شد، درحالی‌ که ایشان بر بوریایی آرمیده بود و بالشی از پوست درخت خرما زیرِ سر داشت و آن بوریا و بالش، بر بدن و گونه پیامبر(ص) رد انداخته بود. مرد، شروع به دست کشیدن بر بوریا کرد و می‌گفت: کسرا و قیصر به این چیزها رضایت ندارند و بر بستر حریر و دیبا می‌خوابند و تو بر چنین بوریایی می‌خوابی؟! پیامبر خدا(ص) فرمود: "سوگند به خدا که من از آنها بهترم. به خدا سوگند که من، از آنان گرامی‌ترم. مرا چه به دنیا!؟ حکایت دنیا، حکایت مردی سواره است که بر درختی سایه‌دار می‌گذرد و در سایه آن، فرود می‌آید و چون سایه‌اش می‌رود، او می‌کوچد و می‌رود و درخت را وا می‌نهد"[۱۳۰].
  6. به نقل از ابن عبّاس: عمر بر پیامبر خدا(ص) وارد شد. دید پیامبر(ص) بر بوریایی خفته و آن، بر پهلوی ایشان رد انداخته است. گفت: ای پیامبر خدا! کاش فرش نرم‌تری بر می‌گرفتید! پیامبر(ص) فرمود: "مرا با دنیا چه کار!؟ و دنیا را با من، چه کار!؟ سوگند به آن که جانم در دست اوست، حکایت من و دنیا، حکایت مسافری است که در یک روز تابستانی، ساعتی از روز را در سایه درختی فرود می‌آید و سپس می‌رود و آن را وا می‌نهد"[۱۳۱].
  7. به نقل از عمر: خدمت پیامبر خدا(ص) رسیدم و ایشان، روی حصیری نشسته بود. من هم نشستم. دیدم جز یک اِزار که روی خود انداخته، چیز دیگری به تن ندارد و حصیر بر پهلویش رد انداخته است. چشم گرداندم. مشتی جو به اندازه یک صاع و مقداری برگ درخت سَلَم برای دبّاغی کردن پوست در گوشه‌ای از اتاق، و یک پوستِ دبّاغی نشده، آویزان بود. اشک از چشمانم سرازیر شد. پیامبر خدا(ص) فرمود: "چرا گریه می‌کنی، پسر خطّاب؟". گفتم: ای پیامبر خدا! چرا گریه نکنم، وقتی می‌بینم که این حصیر بر پهلوی شما رد انداخته و این هم خزانه شماست، درحالی‌ که کسرا و قیصر در باغ‌های پر از میوه و جویبار زندگی می‌کنند و شما که پیامبر و برگزیده خدا هستی، وضع خزانه‌تان این است؟ فرمود: "ای پسر خطّاب! آیا نمی‌پسندی که آخرت، از آنِ ما باشد و دنیا از آنّ ایشان؟"[۱۳۲].
  8. به نقل از عمر: از پیامبر خدا(ص) اجازه ورود خواستم و در اتاقی بر او وارد شدم. او روی بوریایی از برگ درخت خرما دراز کشیده و قسمتی از بدنش روی خاک بود. زیر سرش بالشی پُر شده از الیاف خرما قرار داشت و بالای سرش، پوستی خیسانده شده در مایع دبّاغی - که بوی بدی از آن به مشام می‌رسید -، آویزان بود و در گوشه اتاق، مقداری برگ درخت سَلَم قرار داشت. به پیامبر(ص) سلام کردم و نشستم و گفتم: شما پیامبر و برگزیده خدا هستی؛ ولی کسرا و قیصر بر تخت‌های طلا و فرش‌های دیبا و حریر می‌نشینند!؟ فرمود: "ای عمر! آنان، کسانی هستند که نعمت‌های زودگذر در همین دنیا به آنها داده شده و ما گروهی هستیم که نعمت‌هایمان در آخرت به ما داده می‌شود"[۱۳۳].
  9. نقل از زید بن ثابت: پیامبر خدا(ص) بر بوریایی خوابید و بوریا بر پهلوی ایشان رَد انداخت.عایشه گفت: ای پیامبر خدا! کسرا و قیصر، از سلطنتی بزرگ برخوردارند و تو که پیامبر خدایی، هیچ نداری، بر بوریا می‌خوابی و جامه کم بها می‌پوشی! پیامبر خدا(ص) به او فرمود: "ای عایشه! اگر بخواهم که کوه‌ها برایم طلا شوند، چنین می‌شوند. جبرئیل(ع) کلیدهای خزانه‌های دنیا را برایم آورد؛ ولی من آنها را نخواستم. بوریا را بالا بزن!". چون عایشه بوریا را برداشت، زیر هر گوشه‌ای از آن، قطعه‌ای از طلا بود که یک مرد نمی‌توانست آن را بردارد. سپس پیامبر فرمود: "ای عایشه! به اینها بنگر. دنیا در نزد خداوند، حتّی به اندازه بال پشه‌ای ارزش ندارد". در این هنگام، قطعه‌های طلا در زمین فرو رفتند و ناپدید شدند[۱۳۴].
  10. به نقل از عایشه: برای پیامبر خدا(ص) دو تشک درست کردم که با الیاف خرما و کاه خوش بوی مکّه پر شده بود. به من فرمود: "ای عایشه! مرا با دنیا چه کارا مثال من و دنیا، مانند مردی است که زیر سایه درختی فرود می‌آید و چون سایه می‌رود، او هم کوچ می‌کند و هیچ‌گاه به آن باز نمی‌گردد"[۱۳۵].
  11. به نقل از مسروق، از عایشه: زنی از انصار بر من وارد شد و دید که بستر پیامبر(ص)، عبایی دولا شده است. رفت و برایم بستری فرستاد که با پشم پر شده [و نرم‌تر] بود. پیامبر خدا(ص) بر من وارد شد و فرمود: "این چیست، ای عایشه؟". گفتم: ای پیامبر خدا! فلان خانم انصاری بر من وارد شد و بسترت را که دید، رفت و این را برایم فرستاد. پیامبر فرمود: "آن را به او باز گردانید"؛ ولی من آن را باز نگرداندم و خوشم آمد که در اتاقم باشد، تا آن‌گاه که آن را سه بار به من فرمود. در پایان نیز فرمود: آن را باز گردان، ای عایشه! به خدا سوگند، اگر می‌خواستم، خداوند، همراهم کوه‌های طلا و نقره روانه می‌کرد"[۱۳۶].
  12. ابن خَوَلی، ظرفی از شیر و عسل برای پیامبر(ص) آورد. پیامبر خدا(ص) از خوردن آن امتناع ورزید و فرمود: "دو نوشیدنی، در یک وعده و دو ظرف، در یک ظرف!؟" پیامبر(ص) آن را نخورد و فرمود: "من خوردن این را حرام نمی‌دارم؛ امّا خوش ندارم که فخر بفروشم و فردای قیامت به خاطر چیزهای زیادی دنیا، حسابرسی شوم. من فروتنی را دوست دارم؛ زیرا هر که برای خدا فروتنی کند، خداوند، او را رفعت می‌بخشد"[۱۳۷].
  13. امام حسین(ع) در بیان حدیثی از امام علی(ع) در پاسخ پرسش‌های یکی از رؤسای یهودیان: مرد یهودی به ایشان گفت: ادّعا می‌کنند که عیسی(ع) زاهد بوده است. علی(ع) به او فرمود: "او (عیسی(ع)) چنین بوده است؛ ولی محمّد، زاهدترینِ پیامبران بوده است. او افزون بر کنیزانی که با آنها هم بستر می‌شد، سیزده همسر داشت؛ اما هرگز سفره‌ای پر از غذا برایش گسترده نشد و هیچ‌گاه نان گندم نخورد و از نان جو نیز سه شبِ پی در پی سیر نخورد. پیامبر خدا(ص) در گذشت، درحالی‌ که زره‌اش در برابر چهار درهم در گروی مردی یهودی بود، با آن که سرزمین‌ها و شهرها به تصرفش و غنیمت‌های بندگان به اختیارش در آمده بودند. طلا و نقره‌ای بر جای ننهاد و گاه در یک روز، سیصد هزار و چهارصد هزار درهم قسمت می‌کرد و شب که گدا به نزدش می‌آمد، می‌گفت: "سوگند به آن که محمّد را به حق برانگیخت، در خاندان محمّد، یک من جو یا گندم و یا یک درهم و دینار نمانده است"[۱۳۸].
  14. به نقل از عقبة بن حارث: نماز عصر را با پیامبر(ص) خواندم. هنگامی که سلام داد، سریع برخاست و بر یکی از همسرانش وارد شد و سپس بیرون آمد و چون تعجّب حاضران را از سرعتش در چهره‌هایشان دید، فرمود: "در نماز، یادم آمد که مقداری طلای غیر مسکوک نزدم هست. خوش نداشتم که تا پایان روز و در طول شب، پیشم باشد. از این رو به قسمت کردنش فرمان دادم"[۱۳۹][۱۴۰].

حقیقت زهد و زاهد

زهد حقیقی و حقیقت زهد از زبان رسول خدا(ص)، با عبارت‌ها و تفسیر‌هایی به ظاهر متفاوت، بیان شده است. مهم‌ترین سخنان حضرت در این باره عبارت است از: «زهد، این نیست که حلال را بر خود حرام کنی یا مال خود را هدر دهی. زهد این است که به آنچه در کف توست، بیشتر از آنچه در دست خداست، اعتماد نداشته باشی و آنگاه که مصیبتی به تو روی آورد، به داشتن آن بیشتر از رخ ندادن مصیبت علاقه‌مند باشی». [۱۴۱].

این تعریف از زهد، همان است که در تفسیر آیه ۲۳ سوره حدید بیان شد. در آن آیه، زهد به معنای بی‌اعتنا بودن انسان به آمد و رفت ثروت و مقام و امید بستن به خدای متعالی است.

پیامبر گرامی اسلام در سخنی دیگر می‌فرماید: «لَيْسَ الزُّهْدُ فِي الدُّنْيَا لُبْسُ الْخَشِنِ‌، وَ أَكْلُ الْجَشَبِ، وَ لَكِنَّ الزُّهْدَ فِي الدُّنْيَا قَصْرُ الْأَمَلِ»[۱۴۲]؛ «زهد در دنیا، لباس خشن پوشیدن و غذای کثیف و نامناسب خوردن نیست، بلکه زهد در دنیا کوتاه کردن آرزوهاست».

امام باقر(ع) به نقل از جابر بن عبد الله انصاری می‌فرماید: رسول خدا(ص) فرمود: «خوشا به حال کسی که برای خدا فروتنی کند و بدون رو گردانی از سنت من، در آنچه بر وی حلال است، زهد ورزد و بدون تغییر دادن سنت من، زیبایی‌های دنیا را کنار گذارد و از خوبان عترت من پیروی کند و با اهل فخر فروشی و علاقه‌مندان به دنیا هم‌نشینی نکند»[۱۴۳].

حضرت محمد(ص) در سخنی دیگر درباره زهد خطاب به ابوذر چنین می‌فرماید: «ای ابوذر! خوشا به حال زاهدان در دنیا که طالب آخرتند و کسانی که زمین خدا را مهد خود و خاک را فرش خود و آب را نوشیدنی گوارای خود گرفته‌اند... و دنیا را قرض می‌دهند».[۱۴۴].

بر اساس این روایت، زهد، بی‌رغبتی به دنیا و گذشتن از آن و رغبت کردن به آخرت است.

با توجه به این روایت‌ها، باید در حقیقت زهد و زهد حقیقی از دیدگاه پیامبر اعظم(ص) به شاخص‌های زیر توجه کرد:

  1. بی‌تفاوتی به آمد و رفت ثروت، شهرت، موقعیت، مقام و مانند آن؛
  2. کوتاهی آرزوها؛
  3. بی‌علاقگی به دنیا و علاقه به آخرت؛
  4. احتیاط و دل بریدن از حلال و بی‌توجه بودن به حرام؛
  5. پیروی از سنت و سیره رسول خدا(ص) و اهل‌بیت ایشان؛
  6. دوری از دنیاپرستان؛
  7. گذشتن از مال و قرض دادن آن برای رضای خدا.[۱۴۵].

فضیلت، اهمیت و جایگاه زهد و بهره‌مندی

پیامبر خدا در این باره فرمود: «اسلام، بر چهار ستون بنا شده است: صبر و یقین و جهاد و عدل، و صبر خود چهار شعبه دارد: شوق و شفقت و زهد و ترقب (انتظار). از این روایت ارزشمند بر می‌آید که زهد، جزو یکی از عناصر محوری و پایه‌های دین و در شمار فضیلت‌های مهم اخلاقی است.»[۱۴۶]

حضرت محمد(ص) در کلامی دیگر فرمود: «إِنَّ أَفْضَلَ النَّاسِ مَنْ تَوَاضَعَ عَنْ رِفْعَةٍ وَ زَهِدَ عَنْ غِنْيَةٍ»[۱۴۷]؛ «برترین مردم کسی است که با وجود بزرگی، فروتنی کند و با وجود دارایی، زهد ورزد».

آن حضرت در جای دیگر می‌فرماید: «إِنَّ أَفْضَلَ النَّاسِ عَبْداً مَنْ تَوَاضَعَ عَنْ رِفْعَةٍ وَ زَهِدَ عَنْ رَغْبَةٍ» [۱۴۸]؛ «همانا برترین مردم بنده‌ای است که همراه با رفعت (بزرگی)، فروتنی کند و با وجود میل و رغبت، زهد ورزد».

خداوند در حدیثی قدسی به موسی(ع) فرمود: «إِنَّهُ لَنْ يَتَزَيَّنَ الْمُتَزَيِّنُونَ بِزِينَةٍ أَزْيَنَ فِي عَيْنَيَّ مِثْلَ الزُّهْدِ»؛ «زینت‌شوندگان در نظر من، به زینتی زیباتر از زهد آراسته نمی‌شوند»[۱۴۹].

پیامبر گرامی اسلام نیز درباره زیبایی زهد در وجود انسان‌ها فرموده است: «مَا زَانَ اللَّه الْعِبَادَ بَزِينَةٍ أَفْضَلَ مِنْ زِهَادَةٍ فِي الدُّنْيَا وَ عِفَافٍ فِي بَطْنِهِ وَ فَرْجِهِ»؛ «خدا به بندگان خویش آرایشی بهتر از بی‌میلی به دنیا و عفت شکم و عورت نداده است»[۱۵۰].

ابوذر غفاری نیز از رسول اکرم(ص) روایت می‌کند که فرمود: «يَا أَبَا ذَرٍّ إِذَا أَرَادَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِعَبْدٍ خَيْراً فَقَّهَهُ فِي الدِّينِ وَ زَهَّدَهُ فِي الدُّنْيَا وَ بَصَّرَهُ بِعُيُوبِ نَفْسِهِ» «ای اباذر! آنگاه که خدا برای بنده‌ای خبری بخواهد، وی را در دین خود آگاه می‌سازد و در دنیا زاهد می‌گرداند و عیب‌های نفسش را به او می‌شناساند»[۱۵۱]؛

آن حضرت درباره اهمیت زهد، به ابن مسعود نیز چنین می‌فرماید: خدای تعالی فرمود: ﴿لِيَبْلُوَكُمْ أَيُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا[۱۵۲] «بهترین عمل انسان‌ها زهد است»[۱۵۳] و در کلامی دیگر فرمود: «مَنْ رَغِبَ بِالتَّقْوَى زَهِدَ فِي الدُّنْيَا»؛ «هر که طالب تقواست، در دنیا زهد بورزد»[۱۵۴].

از این روایت در می‌یابیم که زهد، مانند ریشه و اصلی برای تقواست و تقوا که سرآمد فضیلت‌های اخلاقی است، در سایه زهد به دست می‌آید.

با توجه به روایت‌های یاد شده، زهد از جنبه‌های زیر اهمیت دارد:

  1. یکی از رکن‌های چهارگانه اسلام است؛
  2. بهترین زینت از دیدگاه خدا است؛
  3. بهترین عمل‌ها است؛
  4. هم ارزش با تفقه در دین بوده و خیری الهی است که به هر کسی داده نمی‌شود؛
  5. زاهد دارا، برترین مردم است؛
  6. زاهد، از برترین مردمان است.[۱۵۵].

راه‌کار زهدورزی

از دیدگاه پیامبر، راه مطمئن و روش درست برای رسیدن به زهد عبارت است از:

فروتنی

هرجا سخن از زهد است، فروتنی نیز حضور دارد و این همراهی، نشانه ارتباط میان زهد و فروتنی است. فروتنی، خلقی مقدم بر زهد است و کسی که به مقام تواضع رسیده است، می‌تواند وارد مقامات زهد شود؛ چنان که پیامبر خدا فرمود: «لَا تَكُونُ زَاهِداً حَتَّى تَكُونَ مُتَواضِعَاً»؛ «تا فروتن نباشی، نمی‌توانی زاهد شوی»[۱۵۶].[۱۵۷].

یاد مرگ

مرگ، جدایی از دنیای فانی و پیوستن به جهان باقی است و یاد آن، علاقه انسان به دنیا را از بین می‌برد؛ از این‌رو، بهترین وسیله برای رسیدن به زهد است. پیامبر اکرم(ص) در این باره می‌فرماید: «مَنْ تَرَقَّبَ الْمَوْتَ لَهَى عَنِ اللَّذَّاتِ»؛ «هر که به مرگ بیندیشد و انتظار آن را بکشد، از لذت‌ها کناره می‌گیرد»[۱۵۸]. امیر مؤمنان علی(ع) نیز به نقل از پیامبر اکرم(ص) فرمود: «‌أَكْثِرُوا مِنْ ذِكْرِ هَادِمِ اللَّذَّاتِ فَقِيلَ يَا رَسُولَ اللَّهِ(ص) وَ مَا هَادِمُ اللَّذَّاتِ قَالَ الْمَوْتُ» «از بین‌برنده لذت‌ها را بسیار یاد کنید. عرض شد: ای رسول خدا! از بین‌برنده لذت‌ها چیست؟ فرمود: مرگ».[۱۵۹].[۱۶۰].

سادگی در خوراک و پوشاک

روشن‌ترین نمود زهد، ساده‌زیستی در خوراک و پوشاک است. از آنجا که رفتارهای انسان با احوال درونی‌اش ارتباط دارد، اگر کسی در ظاهر، خود را به زهد وادارد و در خوراک و پوشاک به سادگی روی آورد، این کار در دل او نیز اثر می‌گذارد و به تدریج، حالت زهد و بی‌علاقگی به دنیا در وی ایجاد می‌شود. خدای متعالی در حدیثی قدسی به رسول خدا(ص) فرمود: «ای احمد! اگر دوست داری پرهیزکار‌ترین مردم باشی، به دنیا زهد بورز و طالب آخرت باش». پیامبر عرض کرد: «خدایا! چگونه دنیا خواه نباشم و آخرت‌جو باشم؟» خداوند فرمود: «غذا و نوشیدنی و لباسی ساده از دنیا برگیر و برای فردا ذخیره مکن»[۱۶۱].[۱۶۲].

تلاوت قرآن

قرآن کریم، کتاب زهد است و هم‌نشینی و همراهی با قرآن، فرد را از دنیا دوستی دور و به زهد نزدیک می‌کند. در بسیاری از آیات قرآن، دنیای فانی و علاقه به آن ناپسند شمرده و بر توجه به خدا، مرگ، تقوا، قیامت و بهشت و دوزخ تأکید شده است. نقل است که پیامبر اکرم(ص) فرمود: «إِنَّ لِلْقُلُوبِ صَدَءاً كَصَدَإِ النُّحَاسِ فَاجْلُوهَا بِالاسْتِغْفَارِ وَ تِلَاوَةِ الْقُرْآنِ» «قلب‌ها چون سیاهی دود، سیاه می‌شوند. پس با استغفار و تلاوت قرآن آنها را جلا دهید»[۱۶۳].[۱۶۴].

نگه داشتن نفس از شهوت‌ها

شهوت‌ها و هوا و هوس‌ها، برجسته‌ترین مصداق‌های دنیاطلبی‌اند. بیشتر افراد برای رسیدن به شهوت‌ها و هوس‌هایشان در پی دنیا هستند. از این‌رو، دوری از هوس و بی‌توجهی به آن، بهترین راه دوری از خواسته‌های دنیوی و رسیدن به زهد است. حضرت در پاسخ به اسامه که از آسان‌ترین مسیر رسیدن به زهد از ایشان پرسیده بود، فرمود: «كَفُّ النَّفْسِ عَنِ الشَّهَوَاتِ وَ تَرْكُ اتِّبَاعِ الْهَوَى‌»؛ «نگه‌داری نفس از شهوت‌ها و ترک پیروی از هوا و هوس»[۱۶۵].[۱۶۶].

دوری از دنیا دوستان

همنشین انسان، اثر مستقیمی در باورها و اخلاق وی دارد. از این‌رو، معروف است انسان بر دین دوستش است. در بسیاری از روایت‌ها بر توجه به دوستان تأکید و سفارش شده است. بر این اساس، دوستی با افراد زاهد و دوری از دنیاطلب‌ها، از بهترین راه‌ها برای رسیدن به مقام زهد است. راه دیگری که پیامبر خدا برای رسیدن به زهد به اسامه نشان داد، پرهیز از دنیاطلبان است؛ افرادی مانند فرزندی که به والدین خود وابستگی کامل دارد، به دنیا وابسته‌اند. از این‌رو حضرت فرمود: «اجْتِنَابُ أَبْنَاءِ الدُّنْيَا»[۱۶۷].[۱۶۸].

روزه گرفتن

روزه گرفتن با گرسنگی و نگه‌داری نفس از شهوت شکم، زبان و چشم همراه است. از این‌رو، روزه مانند شب زنده‌داری، از راه‌های مطمئن و سریع برای رسیدن به زهد و دوری از امیال دنیوی است. آخرین سفارش پیامبر اکرم(ص) به اسامه روزه گرفتن است. آن حضرت فرمود: «يَا أُسَامَةُ عَلَيْكَ بِالصَّوْمِ فَإِنَّهُ قُرْبَةٌ إِلَى اللَّهِ»؛ «ای اسامه! بر تو باد روزه گرفتن؛ زیرا روزه نزدیکی به خداست»[۱۶۹]. روشن است که نزدیکی به خدا، بهترین راه برای دوری از دنیای فانی است. در لحظه‌هایی که انسان با عمق وجود خود به یاد خداست، از اندیشه درباره دنیای روزمره فاصله می‌گیرد.[۱۷۰].

جستارهای وابسته

منابع

پانویس

  1. شیخ صدوق، معانی الأخبار، ص ۲۶۰ - ۲۶۱ و ابن فهد حلی، عدة الداعی، ص ۹۴.
  2. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص ۳۸۵-۳۸۶.
  3. حسن بن ابی الحسن دیلمی، اعلام الدین، ص ۱۹۴؛ شیخ طوسی، الامالی، ص ۵۳۱ و ورام ابن ابی فراس، مجموعه ورام، ج ۲، ص ۵۷.
  4. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص ۳۸۵-۳۸۶.
  5. حسن بن أبی الحسن دیلمی، ارشاد القلوب، ج ۱، ص ۲۰۰ و الحر العاملی، الجواهر السنیه، ص ۱۹۲.
  6. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص ۳۸۶.
  7. شیخ صدوق، من، لایحضره الفقیه، ج ۴، ص ۳۹۵؛ اعلام الدین، ص ۳۲۲ و محمد بن حسن فتال نیشابوری، روضة الواعظین، ج ۲، ص ۴۳۲.
  8. ابویعلی الموصلی، مسند، ج ۱۰، ص ۲۶۰.
  9. « لَيْسَ‌ الزُّهْدُ فِي‌ الدُّنْيَا لُبْسُ الْخَشِنِ وَ أَكْلُ الْجَشَبِ وَ لَكِنَّ الزُّهْدَ فِي الدُّنْيَا قَصْرُ الْأَمَلِ»؛ ابوالفضل علی بن حسن طبرسی، مشکاة الأنوار، ص ۱۱۴ و محدث نوری، مستدرک الوسائل، ج ۱۲، ص ۴۴.
  10. محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج ۷۴، ص ۱۶۴.
  11. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص ۳۸۶-۳۸۷.
  12. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص ۳۸۷.
  13. امالی طوسی، ص ۵۳۱ و اعلام الدین، ص ۱۹۴.
  14. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص ۳۸۷.
  15. جلال الدین سیوطی، الدر المنثور، ج ۱، ص ۶۷.
  16. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص ۳۸۷.
  17. مؤمن، با دارایی اندک.
  18. جلال الدین سیوطی، الجامع الصغیر، ج ۱، ص ۱۹۴؛ المتقی الهندی، کنزالعمال، ج ۳، ص ۱۸۸ و المناوی، فیض، القدیر ، ج ۲، ص ۶۵
  19. ابن عساکر، تاریخ مدینة دمشق، ج ۶۶، ص ۱۹۶ و محدث نوری، مستدرک الوسائل، ج ۱۲، ص ۵۱.
  20. « مَا عُبِدَ اللَّهُ بِشَيْ‌ءٍ أَفْضَلَ‌ مِنَ‌ الزُّهْدِ فِي‌الدُّنْيَا»؛ مستدرک الوسائل، ص ۵۰ و کنزالعمال، ج ۲، ص ۲۰۳.
  21. کلینی، الکافی، ج ۲، ص ۱۲۸ و مستدرک الوسائل، ج ۱۶، ص ۱۲.
  22. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص ۳۸۸.
  23. حسن بن فضل طبرسی، مکارم الاخلاق، ص۴۴۸ و بحارالانوار، ج۷۴، ص۹۸.
  24. تاج الدین شعیری، جامع الاخبار، ص۱۶۵ و مستدرک الوسائل، ج۲،‌ ص۱۰۴.
  25. حاکم نیشابوری، المستدرک، ج ۱، ص ۳۷۵؛ عبدالرزاق صنعانی، المصنف، ج ۳، ص ۵۷۳ و ابن حبان، صحیح، ج ۳، ص ۲۶۱.
  26. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص ۳۸۸.
  27. ارشاد القلوب، ج ۱، ص ۱۱۵ و شیخ حر عاملی، ج۵، ص۵۴.
  28. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص ۳۸۸-۳۸۹.
  29. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۳۰۸؛ ابوبکر بیهقی، دلائل النبوه ، ۱۴۵۰ ، ج ۱، ص ۳۴۳؛ مسلم نیشابوری، صحیح، ج۸، ص۲۲۰ و تاریخ مدینه دمشق، ج۴، ص۱۲۴.
  30. شیخ صدوق، الامالی، ص۱۳۰ و روضه الواعظین، ج۲،‌ص۴۵۶.
  31. الکافی، ج ۸، ص ۱۳۰ و مجموعه ورام، ج ۲، ص ۱۳۸.
  32. الطبقات الکبری، ج ۱، ص ۳۱۱؛ دلائل النبوه، ج ۱، ص ۳۴۳؛ صحیح مسلم، ج ۸، ص ۲۲۰ و تاریخ مدینه دمشق، ج ۴، ص ۱۲۴.
  33. الطبقات الکبری، ج۱، ص۳۰۷؛ الجامع الصغیر، ج ۲، ص ۳۸۰ و نویری، نهایة الإرب، ج ۱۸، ص ۲۷۹.
  34. الطبقات الکبری، ج۱، ص۳۰۷؛ نهایة الأرب، ج ۱۸، ص ۲۸۰ و ابن حجر، فتح الباری، ج ۱۱، ص ۲۵۱.
  35. ابن شهر آشوب، مناقب آل ابی طالب، ج ۱، ص ۱۴۶ - ۱۴۷؛ تقی الدین مقریزی، امتاع الأسماع، ج ۲، ص ۱۸۸ و ابن حزم، جوامع السیرة النبویه، ص ۳۵.
  36. احمد بن حنبل، مسند احمد، ج۲۴،‌ ص۴۳۵؛ البخاری، صحیح، ج۶، ص۱۹۹ و محمد بن یزید القزوینی، سنن ابن ماجه،‌ ج۲،‌ ص۱۰۹۵.
  37. صحیح بخاری، ج ۶، ص ۱۹۹؛ روضة الواعظین، ج ۲، ص ۴۵۶؛ مکارم الاخلاق، ص ۲۸ و امتاع الأسماع، ج ۷، ص ۲۶۶.
  38. مجموعه ورام، ج ۱، ص ۴۸ و کنزالعمال، ج ۱۵، ص ۴۲۷.
  39. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص ۳۸۹-۳۹۰.
  40. ملامحسن فیض کاشانی، المحجة البیضاء، ج ۴، ص ۱۴۰؛ الغزالی، احیاء علوم الدین، ج ۳، ص ۳۳۱ و محمد حسین طباطبایی، سنن النبی، ص ۱۲۰.
  41. مسند احمد، ج ۳، ص ۳۵۷؛ صحیح بخاری، ج ۱، ص ۹۴، صحیح مسلم، ج ۲، ص ۶۲؛ المحجة البیضاء، ص ۱۴۲ و احیاء علوم الدین، ص ۳۳۲.
  42. الطبقات الکبری، ج ۱، ص ۲۸۰؛ امتاع الأسماع، ج ۲، ص ۲۲۰ و تاریخ مدینه دمشق، ج ۴، ص ۸۲.
  43. احمد بن محمد قسطلانی، المواهب اللدینه، ج ۲، ص ۱۹۲.
  44. امتاع الاسماع، ج ۲، ص ۱۹۱؛ تاریخ مدینه دمشق، ج ۴، ص ۷۵، الطبقات الکبری، ج ۱، ص ۳۵۱ و دلائل النبوه، ج ۱، ص ۳۲۹.
  45. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص ۳۹۰.
  46. الطبقات الکبری، ص ۴۶۰؛ تاریخ مدینه دمشق، ج ۴، ص ۲۰۸ و دلائل النبوه، ج ۱، ص ۳۳۷.
  47. ابوعیسی ترمذی، الشمائل المحمدیه، ص ۱۸۸ و ابن سید الناس، عیون الاثر، ج ۲، ص ۳۸۸؛ امالی صدوق، ص ۴۶۶؛ مکارم الاخلاق، ص ۳۸ و محمد بن محمد کوفی، الجعفریات، ص ۱۸۴.
  48. المحجة البیضاء، ص ۱۴۱ و احیاء علوم الدین، ص ۳۳۲.
  49. دلائل النبوه، ج ۱، ص ۳۳۷.
  50. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص ۳۹۰.
  51. الطبقات الکبری، ج ۱، ص ۳۶۱: الطبرانی، المعجم الأوسط، ج ۱، ص ۱۲۳؛ نهایة الإرب، ج ۱۸، ص ۲۹۰؛ الترمذی، سنن، ج ۴، ص ۱۷؛ المستدرک، ج ۴، ص ۳۰۹ - ۳۱۰ و ابن سلامه، مسند الشهاب، ج ۲، ص ۲۱۹.
  52. الطبقات الکبری، ج ۴، ص ۱۲۸؛ صحیح بخاری، ج ۷، ص ۱۴۴ و تاریخ مدینه دمشق، ج ۴، ص ۱۳۵؛ نظیر این روایت درباره عمر بن خطاب نیز نقل شده است. ر.ک: مسند احمد، ج ۱، ص ۳۰۱؛ المستدرک، ج ۴، ص ۳۰۹ - ۳۱۰؛ صحیح ابن حبان، ج ۱۴، ص ۲۶۶ و الطبرانی، المعجم الکبیر، ج ۱۱، ص ۲۵۹.
  53. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص ۳۹۰-۳۹۱.
  54. جوامع السیره، ص ۳۴؛ قاضی عیاض اندلسی، الشفا بتعریف حقوق المصطفی، ج ۱، ص ۲۶۳ و المناقب، ج ۱، ص ۱۴۶.
  55. الطبقات الکبری ج ۱، ص، ص ۲۷۹؛ مجموعه ورام، ج ۱، ص ۲۱۲ و امالی طوسی، ص ۳۹۳.
  56. المناقب، ج ۱، ص ۱۴۶.
  57. ارشاد القلوب، ج ۱، ص ۱۱۵ و الطبقات الکبری، ج ۱، ص ۲۷۹.
  58. تاریخ مدینه دمشق، ج ۴، ص ۱۲۱ و الشمائل المحمدیه، ص ۱۹۰.
  59. مسنداحمد، ج ۲، ص ۵۱۲: سنن ترمذی، ج ۲، ص ۳۹۷؛ الکافی، ج ۵، ص ۱۴۲ و الطبقات الکبری، ج ۱، ۱۰ص۲۷۹-۲۸۰.
  60. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص ۳۹۱.
  61. امالی طوسی، ص ۳۹۳؛ مجموعه ورام، ج ۱، ص ۲۰۸ و احمد بن محمد بن خالد برقی، المحاسن، ج ۲، ص ۴۴۲.
  62. الطبقات الکبری، ج ۱، ص۲۷۹.
  63. ر. ک: الطبقات الکبری، ج ۱، ص ۳۸۷؛ المصنف، ج ۲، ص ۵۳ و ۵۴ و صالحی دمشقی، سبل الهدی و الرشاد، ج ۳، ص ۳۴۸.
  64. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص ۳۹۱.
  65. ماوردی، اعلام النبوه، ص ۲۱۹؛ امتاع الأسماع، ج ۲، ص ۲۸۹؛ ابوسعید خرگوشی، شرف المصطفی، ج ۴، ص ۳۳۹؛ مسند احمد، ج ۴، ص ۱۹۸ و المستدرک، ج ۴، ص ۳۲۶.
  66. مستدرک الوسائل، ج ۱۶، ص ۲۱۵ و احمد بن علی طبرسی، الاحتجاج، ج ۱، ص ۲۲۵.
  67. فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان، ج ۶، ص ۵۳۱ و المحقق اردبیلی، زبدة البیان، ص ۴۰۷.
  68. تاریخ مدینه دمشق، ج۴، ص۱۲۰؛ الشفا بتعریف حقوق المصطفی، ج ۱، ص ۲۳۴؛ الشمائل المحمدیه، ص ۲۰۱؛. فتح الباری، ج ۱، ص، ۲۲۷ وصحیح ابن حبان، ج۱۴، ص۲۱۷.
  69. اعلام النبوه، ص ۲۱۹؛ الخرائج و الجرائح، ج ۲، ص ۸۸۵.
  70. حمیری قمی، قرب الاسناد، ص ۴۴ و مکارم الاخلاق، ص ۲۵ و با اختلاف در: دلائل النبوه، ج ۷، ص ۲۷۳ و قطب الدین راوندی، الخرائج و الجرائح، ج ۲، ص ۸۸۵.
  71. ابن کثیر، البدایه و النهایه، ج ۶، ص ۵۰؛ سبل الهدی والرشاد، ج ۷، ص ۷۷؛ نهج الفصاحه، ص ۲۴۹؛ جامع الأخبار، ص ۱۱۱؛ روضة الواعظین، ج ۲، ص ۴۵۴ و ابن ابی جمهور، عوالی اللآلی، ج ۱، ص ۳۹.
  72. الکافی، ج ۸، ص ۱۳۱ ؛ امالی طوسی، ص۶۹۳؛ عیون الاثر، ج ۲، ص ۴۰۳؛ تاریخ مدینه دمشق، ج ۴، ص ۱۳۴؛ الشفا بتعریف حقوق المصطفی، ج۱، ص۲۷۹-۲۸۰.
  73. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص ۳۹۲.
  74. الکافی، ج ۲، ص ۱۲۹؛ بحارالانوار، ج ۷، ص ۵۵؛ مسند احمد، ج ۳، ص ۳۶۵؛ صحیح مسلم، ج ۸، ص ۲۱۰ – ۲۱۱ و البیهقی، السنن الکبری، ج۱، ص۱۳۹.
  75. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص ۳۹۳.
  76. اعلام النبوة، ص ۲۱۹.
  77. مستدرک الوسائل، ج۱۲، ص۵۴.
  78. مستدرک الوسائل، ج ۱۲، ص ۵۱.
  79. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص ۳۹۳.
  80. روضة الواعظین، ج ۲، ص ۴۲۴، المصنّف، ج ۱۱، ص ۲۸۷ - ۲۸۸ و الدر المنثور، ج ۶، ص ۴۱۹.
  81. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص ۳۹۳-۳۹۴.
  82. نهج البلاغه، ص ۲۲۷ - ۲۲۹.
  83. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص ۳۹۵.
  84. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص ۳۹۵.
  85. بحار الانوار، ج ۱۴، ص ۲۷۷.
  86. الکافی، ج ۸، ص ۱۶۹ و حسن بن شعبه حرانی، تحف العقول، ص ۳۰.
  87. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص ۳۹۶.
  88. الکافی، ج ۵، ص ۴۹۴ و وسائل الشیعه، ج ۲۰، ص ۱۰۷.
  89. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص ۳۹۶.
  90. مسند احمد، ج ۵، ص ۴۰۹، همچنین ر. ک: الهیثمی، مجمع الزوائد، ج ۳، ص ۱۹۳.
  91. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص ۳۹۶.
  92. زهد
  93. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص ۳۹۶.
  94. «لَيْسَ‌ الزُّهْدُ فِي‌ الدُّنْيَا تَحْرِيمَ‌ الْحَلَالِ‌ وَ لَا إِضَاعَةَ الْمَالِ وَ لَكِنَّ الزُّهْدَ فِي الدُّنْيَا الرِّضَا بِالْقَضَاءِ وَ الصَّبْرُ عَلَى الْمَصَائِبِ وَ الْيَأْسُ عَنِ النَّاس‌»؛ مستدرک الوسائل، ج۱۲، ص۵۱.
  95. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص ۳۹۶.
  96. برگرفته از: محمد، محمدی ری شهری، حکمت نامه پیامبر اعظم(ص)، ج ۸، ص ۱۹۳–۱۹۹.
  97. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص ۳۹۶.
  98. «به چیزی که دسته‌هایی از کافران را بدان بهره‌مند کرده‌ایم چشم مدوز و برای آنان اندوه مخور و برای مؤمنان افتادگی کن!» سوره حجر، آیه ۸۸.
  99. و به آنچه با آن دسته‌هایی از آنان را بهره‌مند گردانده‌ایم چشم مدوز، آراستگی زندگی این جهان را (به آنان داده‌ایم) تا آنان را در آن بیازماییم و روزی پروردگارت بهتر و پایاتر است؛ سوره طه، آیه:۱۳۱.
  100. «الإمام علیّ(ع) – فِي ذِكْرِ النَّبِيِّ(ص): قَدْ حَقَّرَ الدُّنْيَا وَ صَغَّرَهَا وَ أَهْوَنَ بِهَا وَ هَوَّنَهَا وَ عَلِمَ أَنَّ اللَّهَ زَوَاهَا عَنْهُ اخْتِيَاراً وَ بَسَطَهَا لِغَيْرِهِ احْتِقَاراً فَأَعْرَضَ عَنِ الدُّنْيَا بِقَلْبِهِ وَ أَمَاتَ ذِكْرَهَا عَنْ نَفْسِهِ وَ أَحَبَّ أَنْ تَغِيبَ زِينَتُهَا عَنْ عَيْنِهِ لِكَيْلَا يَتَّخِذَ مِنْهَا رِيَاشاً أَوْ يَرْجُوَ فِيهَا مَقَاماً بَلَّغَ عَنْ رَبِّهِ مُعْذِراً وَ نَصَحَ لِأُمَّتِهِ مُنْذِراً وَ دَعَا إِلَى الْجَنَّةِ مُبَشِّراً وَ خَوَّفَ مِنَ النَّارِ مُحَذِّراً»؛ نهج البلاغه، الخطبة ۱۰۹؛ غرر الحکم، ج۴، ص۴۸۹، ح۶۷۰۵؛ عیون الحکم و المواعظ، ص۳۶۸، ح۶۲۰۵ و فیهما صدره إلی «وبسطها لغیره احتقاراً» و «اختباراً» بدل «احتقاراً».
  101. «الإمام علی(ع): مِمَّا يَدُلُّكَ عَلَى دَنَاءَةِ الدُّنْيَا أَنَّ اللَّهَ جَلَّ ثَنَاؤُهُ زَوَاهَا عَنْ أَوْلِيَائِهِ وَ أَحِبَّائِهِ نَظَراً وَ اخْتِيَاراً وَ بَسَطَهَا لِأَعْدَائِهِ فِتْنَةً وَ اخْتِبَاراً فَأَكْرَمَ عَنْهَا مُحَمَّداً نَبِيَّهُ(ص) حِينَ عَصَبَ عَلَى بَطْنِهِ مِنَ الْجُوعِ»؛ دستور معالم الحکم، ص۴۰؛ بحار الأنوار، ج۷۳، ص۱۱۰، ح۱۰۹.
  102. «الإمام الصادق(ع): كَانَ رَسُولُ اللَّهِ(ص) عَزُوفَ النَّفْسِ‌»؛ تهذیب الأحکام، ج۹، ص۴۳، ح۱۸۰ عن حمّاد بن عثمان؛ وسائل الشیعه، ج۱۶، ص۳۱۹، ح۲۱.
  103. «الإمام الصادق(ع): مَا كَانَ شَيْ‌ءٌ أَحَبَّ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ(ص) مِنْ أَنْ يُظِلَ خَائِفاً جَائِعاً فِي اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ»؛ الکافي، ج۸، ص۱۶۳، ح۱۷۱ و ص۱۲۹، ح۹۹ کلاهما عن هشام بن سالم و غیره؛ بحار الأنوار، ج۱۶، ص۲۷۹، ح۱۱۹.
  104. «الإمام الصادق(ع): مَا أَعْجَبَ رَسُولَ اللَّهِ(ص) شَيْ‌ءٌ مِنَ الدُّنْيَا إِلَّا أَنْ يَكُونَ فِيهَا جَائِعاً خَائِفاً»؛ الکافی، ج۲، ص۱۲۹، ح۷ عن طلحة بن زید؛ بحار الأنوار، ج۱۶، ص۲۶۶، ح۶۶.
  105. «الإمام الصادق(ع): مَرَّ رَسُولُ اللَّهِ(ص) بِجَدْيٍ أَسَكَّ مُلْقًى عَلَى مَزْبَلَةٍ مَيْتاً فَقَالَ لِأَصْحَابِهِ كَمْ يُسَاوِي هَذَا؟ فَقَالُوا لَعَلَّهُ لَوْ كَانَ حَيّاً لَمْ يُسَاوِ دِرْهَماً! فَقَالَ النَّبِيُّ(ص) وَ الَّذِي نَفْسِي بِيَدِهِ لَلدُّنْيَا أَهْوَنُ عَلَى اللَّهِ مِنْ هَذَا الْجَدْيِ عَلَى أَهْلِهِ»؛ الکافي، ج۲، ص۱۲۹، ح۹ عن جمیل بن درّاج؛ بحار الأنوار، ج۷۳، ص۵۵، ح۲۷.
  106. منسوب به ارمنستان، که منطقه‌ای در شمال آذربایجان است و به احتمال، پارچه‌ای مرغوب داشته است.
  107. عَنْ عَائِشَةَ: قَدِمَ النَّبِيُّ(ص) مِنْ غَزْوَةٍ، وَقَدْ نَصَبْتُ عَلَى بَابِ حُجْرَتِي عَبَاءَةً، وَعَلَى عُرْضِ بَيْتِهَا سِتْرٌ أَرْمَنِّيٌّ، فَدَخَلَ الْبَيْتَ، فَلَمَّا رَآهُ قَالَ لِي: يَا عَائِشَةُ «مَا لِي وَلِلدُّنْيَا؟؛ السنن الکبری للنسائي، ج۵، ص۳۰۶، ح۸۹۵۰؛ السنن الکبری، ج۱۰، ص۳۷۱، ح۲۰۹۸۲.
  108. عَنْ عَائِشَةَ: كَانَ لَنَا سِتْرٌ فِيهِ تِمْثَالُ طَائِرٍ، وَ كَانَ الدَّاخِلُ إِذَا دَخَلَ اسْتَقْبَلَهُ، فَقَالَ لِي رَسُولُ اللهِ(ص): «حَوِّلِي هَذَا، فَإِنِّي كُلَّمَا دَخَلْتُ فَرَأَيْتُهُ ذَكَرْتُ الدُّنْيَا»؛ صحیح مسلم، ج۳، ص۱۶۶۶، ح۸۸؛ سنن الترمذي، ج۴، ص۶۴۳، ح ۲۴۶۸؛ سنن النسائي، ج۸، ص۲۱۳؛ مسند ابن حنبل، ج۹، ص۳۰۳، ح۲۴۲۷۳؛ الزهد لابن المبارك، ص۱۳۵، ح۴۰۰ کلّها نحوه؛ کنز العمّال، ج۳، ص۲۴۲، ح۶۳۵۳.
  109. عَنْ عَائِشَةَ: مَا أُعْجِبَ النَّبِيُّ(ص) بِشَيْءٍ، وَلَا أَعْجَبَهُ شَيْءٌ مِنَ الدُّنْيَا، إِلَّا أَنْ يَكُونَ فِيهَا ذُو تُقًى؛ مسند ابن حنبل، ج۹، ص۳۴۱، ح۲۴۴۵۷؛ مجمع الزوائد، ج۸، ص۱۶۰، ح۱۳۰۸۱.
  110. «رَسُولُ اللَّهِ(ص): لَوْ كَانَ لِي مِثْلُ أُحُدٍ ذَهَبًا مَا يَسُرُّنِي أَنْ لاَ يَمُرَّ عَلَيَّ ثَلاَثٌ، وَعِنْدِي مِنْهُ شَيْءٌ إِلَّا شَيْءٌ أُرْصِدُهُ لِدَيْنٍ»؛ صحیح البخاري، ج۲، ص۸۴۲، ح۲۲۵۹؛ صحیح مسلم، ج۲، ص۶۸۷، ح۳۱ کلاهما عن أبي هریرة؛ المصنّف لعبد الرزّاق، ج۱۱، ص۹۹، ح۲۰۰۳۵ عن ابن طاووس عن أبیه وکلاهما نحوه؛ کنز العمّال، ج۳، ص۲۴۳، ح۶۳۶۲.
  111. مسند الحمیدی عَنْ عَائِشَةَ أَنَّ ذَهَبًا كَانَتْ أَتَتِ النَّبِيَّ(ص) فَتَعَارَّ مِنَ اللَّيْلِ وَهِيَ أَكْثَرُ مِنَ السَّبِعَةِ وَأَقَلُّ مِنَ التِّسْعَةِ فَلَمْ يُصْبِحْ حَتَّى قَسَّمَهَا ثُمَّ قَالَ: «مَا ظَنُّ مُحَمَّدٍ بِرَبِّهِ لَوْ مَاتَ وَهَذِهِ عِنْدَهُ»؛ مسند الحمیدي، ج۱، ص۱۳۵، ح۲۸۳؛ تهذیب الآثار، ج۱، ص۲۶۳، ح۴۳۸ نحوه؛ کنز العمّال، ج۳، ص۲۴۴، ح۶۳۶۹ وراجع؛ الطبقات الکبری، ج۲، ص۲۳۷.
  112. کان رسول الله(ص) لا ينظر إلى ما يستحسن من الدنيا ؛ مجمع البیان، ج۶، ص۵۳۱؛ بحار الأنوار، ج۷۳، ص۲۵۰، ح۶.
  113. عن سفینة أبی عبد الرحمن: إِنَّ رَجُلًا، أَضَافَ عَلِيَّ بْنَ أَبِي طَالِبٍ، فَصَنَعَ لَهُ طَعَامًا، فَقَالَتْ فَاطِمَةُ(س) لَوْ دَعَوْنَا النَّبِيَّ(ص)، فَأَكَلَ مَعَنَا، فَدَعَوْهُ فَجَاءَ، فَوَضَعَ يَدَهُ عَلَى عِضَادَتَيِ الْبَابِ، فَرَأَى قِرَامًا فِي نَاحِيَةِ الْبَيْتِ، فَرَجَعَ فَقَالَتْ فَاطِمَةُ(س) لِعَلِيٍّ(ع) الْحَقْ، فَقُلْ لَهُ: مَا رَجَعَكَ؟ يَا رَسُولَ اللَّهِ قَالَ: إِنَّهُ لَيْسَ لِي أَنْ أَدْخُلَ بَيْتًا مُزَوَّقًا؛ سنن ابن ماجه، ج۲، ص۱۱۱۵، ح۳۳۶۰؛ سنن أبي داود، ج۳، ص۳۴۴، ح۳۷۵۵؛ مسند ابن حنبل، ج۸، ص۲۱۴، ح۲۱۹۸۱؛ السنن الکبری، ج۷، ص۴۳۶، ح۱۴۵۶۰؛ المعجم الکبیر، ج۷، ص۸۴، ح۶۴۴۶ کلاهما نحوه؛ کنز العمّال، ج۱۵، ص۴۰۶، ح۴۱۵۸۴.
  114. عن أبی هریره و ثوبان: كَانَ النَّبِيُّ يَبْدَأُ فِي سَفَرِهِ بِفَاطِمَةَ وَ يَخْتِمُ بِهَا فَجَعَلَتْ وَقْتاً سِتْراً مِنْ كِسَاءٍ خَيْبَرِيَّةٍ لِقُدُومِ أَبِيهَا وَ زَوْجِهَا فَلَمَّا رَآهُ النَّبِيُّ تَجَاوَزَ عَنْهَا وَ قَدْ عُرِفَ الْغَضَبُ فِي وَجْهِهِ حَتَّى جَلَسَ عِنْدَ الْمِنْبَرِ فَنَزَعَتْ قِلَادَتَهَا وَ قُرْطَيْهَا وَ مَسَكَتَيْهَا وَ نَزَعَتِ السِّتْرَ فَبَعَثَتْ بِهِ إِلَى أَبِيهَا وَ قَالَتْ اجْعَلْ هَذَا فِي سَبِيلِ اللَّهِ. فَلَمَّا أَتَاهُ قَالَ(ص) قَدْ فَعَلَتْ فَدَاهَا أَبُوهَا ثَلَاثَ مَرَّاتٍ مَا لِآلِ مُحَمَّدٍ وَ لِلدُّنْيَا فَإِنَّهُمْ خُلِقُوا لِلْآخِرَةِ وَ خُلِقَتِ الدُّنْيَا لِغَيْرِهِمْ؛ المناقب لابن شهرآشوب، ج۳، ص۳۴۳؛ الأمالي للصدوق، ج۳۰۵، ح۳۴۸ عن محمّد بن قیس؛ روضة الواعظین، ج۲، ص۴۷۰ کلاهما نحوه؛ بحار الأنوار، ج۴۳، ص۸۶، ح۸.۷.
  115. «الإمام علی(ع): كَانَ فِرَاشُ رَسُولِ اللَّهِ(ص) عَبَاءَةً وَ كَانَتْ مِرْفَقَتُهُ أَدَمٍ حَشْوُهَا لِيفٌ فَثُنِيَتْ لَهُ ذَاتَ لَيْلَةٍ فَلَمَّا أَصْبَحَ قَالَ لَقَدْ مَنَعَنِي الْفِرَاشُ اللَّيْلَةَ الصَّلَاةَ فَأَمَرَ(ص) أَنْ يُجْعَلَ بِطَاقٍ وَاحِدٍ»؛ الأمالي للصدوق، ص۵۵۲، ح۷۳۸ عن موسی بن إسماعیل عن الإمام الکاظم عن آبائه(ع)؛ مکارم الأخلاق، ج۱، ص۹۱، ح۱۶۷؛ بحار الأنوار، ج۱۶،‌ص۲۱۷،‌ح۵ و راجع؛ دعائم الإسلام، ج۲، ص۱۵۹، ح۵۶۸.
  116. «الإمام الباقر(ع): فَاذْكُرْ عَيْشَ رَسُولِ اللَّهِ(ص) فَإِنَّمَا كَانَ قُوتُهُ الشَّعِيرَ وَ حَلْوَاهُ التَّمْرَ وَ وَقُودُهُ السَّعَفَ إِذَا وَجَدَهُ»؛ الکافي، ج۲، ص۱۳۸، ح۱ عن عمرو بن هلال و ج۸، ص۱۶۸،‌ح۱۸۹؛ الزهد للحسین بن سعید، ص ۷۲، ح۲۴ کلاهما عن عمرو بن سعید بن هلال عن الإمام الصادق(ع)؛ مشکاة الأنوار، ص۲۳۲، ح۶۵۵؛ بحار الأنوار، ج۱۶، ص۲۸۰، ح۱۲۰، ۴۴۳. صحیح البخاری - به نقل از ابو بُرده -: عایشه، جامه و شلوار زِبری نزد ما آورد و گفت: پیامبر(ص) در این دو، قبض روح شد «صحیح بخاری عن أبی بردة: أَخْرَجَتْ إِلَيْنَا عَائِشَةُ كِسَاءً وَإِزَارًا غَلِيظًا، فَقَالَتْ: «قُبِضَ رُوحُ النَّبِيِّ(ص) فِي هَذَيْنِ»؛ صحیح البخاري، ج۵، ص۲۱۹۰، ح۵۴۸۰؛ صحیح مسلم، ج۳، ص۱۶۴۹، ح۳۴؛ سنن أبي داود، ج۴، ص۴۵، ح۴۰۳۶ کلاهما نحوه؛ سنن الترمذي، ج۴، ص۲۲۴، ح۱۷۳۳؛ مسند ابن حنبل، ج۹، ص۲۷۲، ح۲۴۰۹۲ کلّها نحوه.
  117. عن عائشه: مَا شَبِعَ رَسُولُ اللهِ(ص) ثَلَاثَةَ أَيَّامٍ تِبَاعًا مِنْ خُبْزِ بُرٍّ، حَتَّى مَضَى لِسَبِيلِهِ؛ صحیح مسلم، ج۴، ص۲۲۸۱، ح۲۱؛ سنن الترمذي، ج۴، ص۵۷۹، ح۲۳۵۸؛ السنن الکبری، ج۷، ص۷۴، ح۱۳۳۰۸ کلاهما عن أبي هریرة نحوه؛ مسند ابن حنبل، ج۹،‌ص۲۹۱، ح۲۴۲۰۶؛ المصنّف لابن أبي شیبة، ج۸، ص۱۴۰، ح۱۰۱؛ کنز العمّال، ج۷، ص۱۸۷، ح۱۸۶۰۵.
  118. كَانَ النَّبِيُّ(ص): قَبْلَ الْمَبْعَثِ مَوْصُوفاً بِعِشْرِينَ خَصْلَةً مِنْ خِصَالِ الْأَنْبِيَاءِ لَوِ انْفَرَدَ وَاحِدٌ بِأَحَدِهَا لَدَلَّ عَلَى جَلَالِهِ فَكَيْفَ مَنِ اجْتَمَعَتْ فِيهِ؟! كَانَ... زَاهِداً... قَانِعاً؛ المناقب لابن شهرآشوب، ج۱، ص۱۲۳؛ بحار الأنوار، ج۱۶، ص۱۷۵، ح۱۹.
  119. «الإمام الباقر(ع): إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ(ص) لَمْ يُوَرِّثْ دِينَاراً وَ لَا دِرْهَماً وَ لَا عَبْداً وَ لَا وَلِيدَةً وَ لَا شَاةً وَ لَا بَعِيراً وَ لَقَدْ قُبِضَ(ص) وَ إِنَّ دِرْعَهُ مَرْهُونَةٌ عِنْدَ يَهُودِيٍّ مِنْ يَهُودِ الْمَدِينَةِ بِعِشْرِينَ صَاعاً مِنْ شَعِيرٍ اسْتَسْلَفَهَا نَفَقَةً لِأَهْلِهِ»؛ قرب الإسناد، ص۹۱، ح۳۰۴ عن الإمام الصادق(ع)؛ بحار الأنوار، ج۱۰۳، ص۱۴۴، ح۱۶.
  120. عن ابن عباس: قُبِضَ النَّبِيُّ(ص)، وَدِرْعُهُ مَرْهُونَةٌ عِنْدَ رَجُلٍ مِنْ يَهُودَ عَلَى ثَلَاثِينَ صَاعًا مِنْ شَعِيرٍ، أَخَذَهَا رِزْقًا لِعِيَالِهِ؛ مسند ابن حنبل، ج۱، ص۵۰۸، ح۲۱۰۹؛ المعجم الأوسط، ج۶، ص۸۳، ح۵۸۶۳؛ المصنّف لابن أبي شیبة، ج۵، ص۱۰، ح۹ ولیس فیه «عند رجل من یهود»؛ مکارم الأخلاق، ج۱، ص۶۵، ح۶۶؛ بحار الأنوار، ج۱۶، ص ۲۳۹، ح۳۵.
  121. «الإمام الصادق(ع): مَاتَ رَسُولُ اللَّهِ(ص) وَ عَلَيْهِ دَيْنٌ‌»؛ الکافي، ج۵، ص۹۳، ح؛ تهذیب الأحکام، ج۶، ص۱۸۴، ح۳۷۸؛ کتاب من لا یحضره الفقیه، ج۳، ص۱۸۲، ح۳۶۸۳؛ المحاسن، ج۲، ص۳۷، ح۱۱۱۷ کلّها عن معاویة بن وهب؛ بحار الأنوار، ج۱۶، ص۲۷۵، ح۱۱۱.
  122. م‍ح‍م‍دی‌ ری‌ش‍ه‍ری‌، محمد، سیره پیامبر خاتم، ج۱، ص ۴۰۲-۴۱۳.
  123. عن أبی بکر: كُنْتُ مَعَ رَسُولِ اللَّهِ(ص) فَرَأَيْتُهُ يَدْفَعُ عَنْ نَفْسِهِ شَيْئًا وَلَمْ أَرَ مَعَهُ أَحَدًا فَقُلْتُ: يَا رَسُولَ اللَّهِ مَا الَّذِي تَدْفَعُ عَنْ نَفْسِكَ؟ قَالَ: هَذِهِ الدُّنْيَا مُثِّلَتْ لِي فَقُلْتُ لَهَا إِلَيْكِ عَنِّي ثُمَّ رَجَعَتْ فَقَالَتْ إِنْ أَفْلَتَّ مِنِّي فَلَنْ يَنْفَلِتَ مِنِّي مَنْ بَعْدَكَ؛ المستدرك علی الصحیحین، ج۴، ص۳۴۴، ح۷۸۵۶؛ شعب الإیمان، ج۷، ص۳۴۳، ح۱۰۵۱۸؛ تاریخ بغداد، ج۱۰، ص۲۶۸، الرقم۵۳۸۲؛ حلیلة الأولیاء، ج۱، ص۳۰ نحوه؛ کنز العمّال، ج۷، ص۱۸۴، ح۱۸۵۹۸؛ تنبیه الخواطر، ج۱، ص۱۲۸ نحوه.
  124. «رسول الله(ص): الدُّنْيَا تطاولت إِلَيّ بعنقها فَقلت إِلَيْك عني فَقَالَت أما إِنَّك إِن لم تلحقني فسيلحقني الَّذِي بعْدك»؛ الفردوس، ج۲، ص۲۳۳، ح۳۱۲۰ عن أبي بکر.
  125. م‍ح‍م‍دی‌ ری‌ش‍ه‍ری‌، محمد، سیره پیامبر خاتم، ج۱، ص ۴۱۲-۴۱۵.
  126. «رسول الله(ص): إِنَّ جَبْرَئِيلَ(ع) أَتَانِي بِخَزَائِنِ الدُّنْيَا عَلَى بَغْلَةٍ شَهْبَاءَ، فَقَالَ: يَا مُحَمَّدُ، إِنَّ هَذِهِ خَزَائِنُ الْأَرْضِ وَ لَا تَنْقُصُكَ مِنْ حَظِّكَ عِنْدَ رَبِّكَ تَعَالَى. فَقُلْتُ: حَبِيبِي جَبْرَئِيلُ، لَا حَاجَةَ لِي فِيهَا، إِذَا شَبِعْتُ شَكَرْتُ رَبِّي، وَ إِذَا جُعْتُ سَأَلْتُهُ »؛ الأمالي للطوسي، ص۵۳۱، ح۱۱۶۲؛ مکارم الأخلاق، ج۲، ص۳۶۸، ح۲۶۶۱؛ تنبیه الخواطر، ج۲، ص۵۷ کلّها عن أبي ذرّ؛ بحار الأنوار، ج۷۷، ص۸۰، ح۳.
  127. «رسول الله(ص): عُرِضَتْ عَلَيَّ بَطْحَاءُ مَكَّةَ ذَهَباً فَقُلْتُ يَا رَبِّ لَا وَ لَكِنْ أَشْبَعُ يَوْماً وَ أَجُوعُ يَوْماً فَإِذَا شَبِعْتُ حَمِدْتُكَ وَ شَكَرْتُكَ وَ إِذَا جُعْتُ دَعَوْتُكَ وَ ذَكَرْتُكَ»؛ الکافي، ج۸، ص۱۳۱، ح۱۰۲ عن عبد المؤمن الأنصاري؛ الأمالي للمفید، ص۱۲۴، ح۱ عن داود بن سلیمان عن الإمام الرضا عن آبائه(ع) نحوه؛ بحار الأنوار، ج۱۶، ص۲۷۹، ح۱۱۸؛ سنن الترمذي، ج۴، ص۵۷۵، ح۲۳۴۷؛ مسند ابن حنبل، ج۸، ص۲۸۰، ح۲۲۲۵۲؛ المعجم الکبیر، ج۸، ص۲۰۷، ح۷۸۳۵ کلّها عن أبي اُمامة نحوه؛ کنز العمّال، ج۳، ص۱۹۳، ح۶۱۲۰.
  128. «الإمام الصادق(ع): خَرَجَ النَّبِيُّ(ص) وَ هُوَ مَحْزُونٌ فَأَتَاهُ مَلَكٌ وَ مَعَهُ مَفَاتِيحُ خَزَائِنِ الْأَرْضِ فَقَالَ يَا مُحَمَّدُ هَذِهِ مَفَاتِيحُ خَزَائِنِ الْأَرْضِ يَقُولُ لَكَ رَبُّكَ افْتَحْ وَ خُذْ مِنْهَا مَا شِئْتَ مِنْ غَيْرِ أَنْ تُنْقَصَ شَيْئاً عِنْدِي. فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ(ص): الدُّنْيَا دَارُ مَنْ لَا دَارَ لَهُ وَ لَهَا يَجْمَعُ مَنْ لَا عَقْلَ لَهُ. فَقَالَ الْمَلِكُ وَ الَّذِي بَعَثَكَ بِالْحَقِّ نَبِيّاً لَقَدْ سَمِعْتُ هَذَا الْكَلَامَ مِنْ مَلَكٍ يَقُولُهُ فِي السَّمَاءِ الرَّابِعَةِ حِينَ أُعْطِيتُ الْمَفَاتِيحَ»؛ الکافي، ج۲، ص۱۲۹، ح۸ عن عبدالله بن سنان؛ بحار الأنوار، ج۷۳، ص۵۴، ح۲۶.
  129. عن ابن عباس: بَيْنَمَا رَسُولُ اللَّه(ص) جَالِسٌ وَ قَدْ نَزَلَ مَلَكٌ وَ مَعَهُ جِبْرِيلُ(ع)، قَالَ جِبْرِيلُ(ع) هَذَا مَلَكٌ قَدْ نَزَلَ مِنَ السَّمَاءِ لَمْ یَنْزِلْ قَطُّ، اسْتَأْذَنَ رَبَّهُ فِي زِيَارَتِكَ. فَلَمْ يَمْكثْ إِلَّا قَلِيلًا حَتَّى جَاءَ الْمَلَكُ فَقَالَ: السَّلامُ عَلَيك يا رَسُولَ اللَّهِ(ص). فَقَالَ: وَ عَلَيك السَّلامُ. قَالَ الملَك: فَإِنَّ اللَّهَ تَعَالى يخْبِرُك أَنَّهُ يعْطِيك خَزَائِنُ كُلِّ شَيْءٍ، وَ مَفَاتِيحَ كُلِّ شَيْءٍ لَمْ يُعْطِهِ أَحَدًا قَبْلَكَ وَلَا يُعْطِيهِ أَحَدًا بَعْدَكَ مِنْ غَيْرِ أَنْ يَنْقُصَكَ مِمَّا ادَّخَرَ لَكَ شَيْئًا، أَوْ يَجْمَعُهَا لَك يوْمَ‌الْقِيامَةِ؟ فَقَالَ النَّبِيُّ(ص): بَلْ يجْمَعُها لى يوْمَ الْقِيامَةِ؛ تنبیه الغافلین، ص۲۳۵، ح۳۰۵؛ تفسیر الفخر الرازي، ج۲۴، ص۵۴؛ الدرّ المنثور، ج۶، ص۲۳۸ نقلاً عن ابن مردویه وکلاهما نحوه وراجع؛ المعجم الأوسط، ج۷، ص۸۸، ح۶۹۳۷.
  130. «الإمام الصّادق(ع): دَخَلَ عَلَى النَّبِيِّ(ص) رَجُلٌ وَ هُوَ عَلَى حَصِيرٍ قَدْ أَثَّرَ فِي جِسْمِهِ وَ وِسَادَةِ لِيفٍ قَدْ أَثَّرَتْ فِي خَدِّهِ فَجَعَلَ يَمْسَحُ وَ يَقُولُ مَا رَضِيَ بِهَذَا كِسْرَى وَ لَا قَيْصَرُ إِنَّهُمْ يَنَامُونَ عَلَى الْحَرِيرِ وَ الدِّيبَاجِ وَ أَنْتَ عَلَى هَذَا الْحَصِيرِ. فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ(ص) لَأَنَا خَيْرٌ مِنْهُمَا وَ اللَّهِ لَأَنَا أَكْرَمُ مِنْهُمَا وَ اللَّهِ مَا أَنَا وَ الدُّنْيَا إِنَّمَا مَثَلُ الدُّنْيَا كَمَثَلِ رَجُلٍ رَاكِبٍ مَرَّ عَلَى شَجَرَةٍ وَ لَهَا فَيْ‌ءٌ فَاسْتَظَلَّ تَحْتَهَا فَلَمَّا أَنْ مَالَ الظِّلُّ عَنْهَا ارْتَحَلَ فَذَهَبَ وَ تَرَكَهَا»؛ الزهد للحسین بن سعید، ص۱۱۸، ح۱۳۷ عن عبدالله بن سنان؛ بحار الأنوار، ج۷۳، ص۱۲۶، ح۱۲۴ وراجع؛ مشکاة الأنوار، ص۴۶۳، ح۱۵۴۵؛ سنن ابن ماجه، ج۲، ص۱۳۷۶، ح۴۱۰۹.
  131. عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ: دَخَلَ عُمَرُ بْنُ الْخَطَّابِ عَنْهُ عَلَى النَّبِيِّ(ص) وَهُوَ عَلَى حَصِيرٍ قَدْ أَثَّرَ فِي جَنْبِهِ فَقَالَ: يَا رَسُولَ اللَّهِ، لَوِ اتَّخَذْتَ فِرَاشًا أَوْثَرَ مِنْ هَذَا، فَقَالَ: مَا لِي وَلِلدُّنْيَا وَمَا لِلدُّنْيَا وَمَا لِي، وَالَّذِي نَفْسِي بِيَدِهِ مَا مَثَلِي وَمَثَلُ الدُّنْيَا إِلَّا كَرَاكِبٍ سَارَ فِي يَوْمٍ صَائِفٍ فَاسْتَظَلَّ تَحْتَ شَجَرَةٍ سَاعَةً مِنْ نَهَارٍ ثُمَّ رَاحَ وَتَرَكَهَا؛ المستدرك علی صحیحین، ج۴، ص۳۴۵، ح۷۸۵۸؛ مسند ابن حنبل، ج۱، ص۶۴۶، ح۲۷۴۴؛ صحیح ابن حبّان، ج۱۴، ص۲۶۵، ح۶۳۵۲؛ المعجم الکبیر، ج۱۱، ص۲۵۹، ح۱۱۸۹۸؛ کنز العمّال، ج۳، ص۲۴۳، ح۶۳۶۱؛ مکارم الأخلاق، ج۱، ص۶۴، ح۶۵ نحوه؛ بحار الأنوار، ج۷۳، ص۱۲۳، ح۱۱۲.
  132. عن عمر بن خطاب: دَخَلْتُ عَلَى رَسُولِ اللهِ(ص) وَهُوَ مُضْطَجِعٌ عَلَى حَصِيرٍ، فَجَلَسْتُ، فَأَدْنَى عَلَيْهِ إِزَارَهُ وَلَيْسَ عَلَيْهِ غَيْرُهُ، وَإِذَا الْحَصِيرُ قَدْ أَثَّرَ فِي جَنْبِهِ، فَنَظَرْتُ بِبَصَرِي فِي خِزَانَةِ رَسُولِ اللهِ(ص)، فَإِذَا أَنَا بِقَبْضَةٍ مِنْ شَعِيرٍ نَحْوِ الصَّاعِ، وَمِثْلِهَا قَرَظًا فِي نَاحِيَةِ الْغُرْفَةِ، وَإِذَا أَفِيقٌ مُعَلَّقٌ، قَالَ: فَابْتَدَرَتْ عَيْنَايَ، قَالَ: «مَا يُبْكِيكَ يَا ابْنَ الْخَطَّابِ» قُلْتُ: يَا نَبِيَّ اللهِ، وَمَا لِي لَا أَبْكِي وَهَذَا الْحَصِيرُ قَدْ أَثَّرَ فِي جَنْبِكَ، وَهَذِهِ خِزَانَتُكَ لَا أَرَى فِيهَا إِلَّا مَا أَرَى، وَذَاكَ قَيْصَرُ وَكِسْرَى فِي الثِّمَارِ وَالْأَنْهَارِ، وَأَنْتَ رَسُولُ اللهِ(ص)، وَصَفْوَتُهُ، وَهَذِهِ خِزَانَتُكَ! فَقَالَ: يَا ابْنَ الْخَطَّابِ، أَلَا تَرْضَى أَنْ تَكُونَ لَنَا الْآخِرَةُ وَلَهُمُ الدُّنْيَا؟؛ صحیح مسلم، ج۲، ص۱۱۰۶، ح۳۰؛ سنن ابن ماجه، ج۲، ص۱۳۹۰، ح۴۱۵۳؛ صحیح ابن حبّان، ج۹، ص۴۹۷، ح۴۱۸۸؛ مسند أبي یعلی، ج۱، ص۱۱۱، ح۱۵۹ کلّها نحوه؛ کنز العمّال، ج۲، ص۵۲۹، ح۴۶۶۴.
  133. عَنْ عُمَرَ: اسْتَأْذَنْتُ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ(ص) فَدَخَلْتُ عَلَيْهِ فِي مَشْرُبَةٍ وَإِنَّهُ لَمُضْطَجِعٌ عَلَى خَصَفَةٍ وَأَنَّ بَعْضهُ لَعَلَى التُّرَابِ وَتَحْتَ رَأْسِهِ وِسَادَةٌ مَحْشُوَّةٌ لِيفًا وَأَنَّ فَوْقَ رَأْسِهِ لَأَهَابٌ عَطِينٌ وَفِي نَاحِيَةِ الْمَشْرُبَةِ قَرَظٌ فَسَلَّمْتُ عَلَيْهِ ثُمَّ جَلَسْتُ فَقُلْتُ: يَا رَسُولَ اللَّهِ أَنْتَ نَبِيُّ اللَّهِ وَصَفْوَتُهُ وَخِيرَتُهُ مِنْ خَلْقِهِ وَكِسْرَى وَقَيْصَرُ عَلَى سُرُرِ الذَّهَبِ وَفُرُشِ الْحَرِيرِ وَالدِّيبَاجِ. فَقَالَ: يَا عُمَرُ إِنَّ أُولَئِكَ قَدْ عُجِّلَتْ لَهُمْ طَيِّبَاتُهُمْ وَهِيَ وَشِيكَةُ الِانْقِطَاعِ وَإِنَّا قَوْمٌ قَدْ أُخِّرَتْ لَنَا طَيِّبَاتُنَا فِي آخِرَتِنَا؛ المستدرك علی صحیحین، ج۴، ص۱۱۷، ح۷۰۷۲؛ مجمع البیان، ج۹، ص۱۳۳ نحوه؛ بحار الأنوار، ج۶۶، ص۳۲۰.
  134. عن زید بن ثابت: نَامَ رَسُولُ اللهِ(ص) عَلَى حَصِيرٍ، فَأَثَّرَ فِي جَنْبِهِ، فَقَالَتْ لَهُ عَائِشَةُ رَضِيَ اللهُ عَنْهَا: يَا رَسُولَ اللهِ، هَذَا كِسْرَى، وَقَيْصَرُ فِي مُلْكٍ عَظِيمٍ، وَأَنْتَ رَسُولُ اللهِ لَا شَيْءَ لَكَ تَنَامُ عَلَى الْحَصِيرِ، وَتَلْبَسُ الثَّوْبَ الرَّدِيءَ. فَقَالَ لَهَا رَسُولُ اللهِ(ص): «يَا عَائِشَةُ لَوْ شِئْتُ أَنْ تَسِيرَ مَعِيَ الْجِبَالُ ذَهَبًا لَسَارَتْ، وَلَقَدْ آتَانِي جِبْرِيلُ بِمَفَاتِيحِ خَزَائِنِ الدُّنْيَا، فَلَمْ أُرِدْهَا، ارْفَعِي الْحَصِيرَ! فَرَفَعْتُهُ، فَإِذَا تَحْتَ كُلِّ زَاوِيَةٍ مِنْهَا قَضِيبٌ مِنْ ذَهَبٍ مَا يَحْمِلُهُ الرَّجُلُ. فَقَالَ: انْظُرِي إِلَيْهَا يَا عَائِشَةُ، إِنَّ الدُّنْيَا لَا تَعْدِلُ عِنْدَ اللهِ مِنَ الْخَيْرِ قَدْرَ جَنَاحِ بَعُوضَةٍ. ثُمَّ غَارَتِ الْقُضْبَانُ؛ حلیة الأولیاء، ج۷، ص۲۶۲، الرقم۳۹۷ وراجع؛ الطبقات الکبری، ج۱، ص۴۶۶.
  135. عن عائشه: اتخذت لرسول اللَّه(ص) فراشين حشوهما ليف وإذخر فقال: يا عائشة! ما لي وللدنيا؟ أنا والدنيا بمنزلة رجل نزل تحت شجرة فی ظلها، حتى إذا فاء الفيء ارتحل فلم يرجع إليها أبدا؛ سبل الهدی و الرشاد، ج۷، ص۸۰ نقلاً عن ابن حبّان؛ إمتاع الأسماع، ج۲، ص۲۸۸.
  136. عن مسروق عن عائشه: دخلت على امرأة من الانصار فرأت فراش رسول الله(ص) عباءة مثنية فانطلقت فبعثت إلي بفراش حشوة صوف فدخل علي رسول الله(ص) فقال ما هذا يا عائشة قالت قلت يا رسول الله فلانة الانصارية دخلت علي فرأت فراشك فذهبت فبعثت الي بهذا. فقال رديه قالت فلم أرده وأعجبني أن يكون في بيتي حتى قال ذاك لي ثلاث مرات قالت فقال رديه يا عائشة فوالله لو شئت لاجرى الله معي جبال الذهب والفضة؛ تاریخ بغداد، ج۱۱، ص۱۰۲، الرقم۵۷۹۸؛ الطبقات الکبری، ج۱، ص ۴۶۵؛ تاریخ دمشق، ج۴، ص۱۰۵، ح۹۳۳؛ کنز العمّال، ج۷، ص۱۸۸،‌ح ۱۸۶۱۲.
  137. جَاءَهُ(ص) ابْنُ خَوَلِيٍّ بِإِنَاءٍ فِيهِ عَسَلٌ وَ لَبَنٌ فَأَبَى أَنْ يَشْرَبَهُ فَقَالَ شَرْبَتَانِ فِي شَرْبَةٍ وَ إِنَاءَانِ فِي إِنَاءٍ وَاحِدٍ فَأَبَى أَنْ يَشْرَبَهُ. ثُمَّ قَالَ مَا أُحَرِّمُهُ وَ لَكِنِّي أَكْرَهُ الْفَخْرَ وَ الْحِسَابَ بِفُضُولِ الدُّنْيَا غَداً وَ أُحِبُّ التَّوَاضُعَ فَإِنَّ مَنْ تَوَاضَعَ لِلَّهِ رَفَعَهُ اللَّهُ؛ مکارم الأخلاق، ج۱، ص۷۹، ح۱۲۴؛ بحار الأنوار، ج۱۶، ص۲۴۷، ح۳۵ وراجع؛ التواضع و الخمول لابن أبي الدنیا، ص۱۰۱، ح۱۷ و کتنز العمّال، ج۳، ص۲۴۱، ح۶۳۵۰.
  138. «الإمام الحسین(ع) – فی حدیث عن الإمام علی(ع) فی جواب أسئلة یهودیّ من رؤساء الیهود-: قَالَ لَهُ الْيَهُودِيُّ فَإِنَّ عِيسَى يَزْعُمُونَ أَنَّهُ كَانَ زَاهِداً؟ قَالَ لَهُ عَلِيٌّ(ع) لَقَدْ كَانَ كَذَلِكَ وَ مُحَمَّدٌ(ص) أَزْهَدُ الْأَنْبِيَاءِ(ع) كَانَ لَهُ ثَلَاثَ عَشْرَةَ زَوْجَةً سِوَى مَنْ يُطِيفُ بِهِ مِنَ الْإِمَاءِ مَا رُفِعَتْ لَهُ مَائِدَةٌ قَطُّ وَ عَلَيْهَا طَعَامٌ وَ لَا أَكَلَ خُبْزَ بُرٍّ قَطُّ وَ لَا شَبِعَ مِنْ خُبْزِ شَعِيرٍ ثَلَاثَ لَيَالٍ مُتَوَالِيَاتٍ قَطُّ. تُوُفِّيَ رَسُولُ اللَّهِ(ص) وَ دِرْعُهُ مَرْهُونَةٌ عِنْدَ يَهُودِيٍّ بِأَرْبَعَةِ دَرَاهِمَ مَا تَرَكَ صَفْرَاءَ وَ لَا بَيْضَاءَ مَعَ مَا وُطِّئَ لَهُ مِنَ الْبِلَادِ وَ مُكِّنَ لَهُ مِنْ غَنَائِمِ الْعِبَادِ- وَ لَقَدْ كَانَ يَقْسِمُ فِي الْيَوْمِ الْوَاحِدِ الثَّلَاثَمِائَةِ أَلْفٍ وَ أَرْبَعَمِائَةِ أَلْفٍ وَ يَأْتِيهِ السَّائِلُ بِالْعَشِيِّ فَيَقُولُ وَ الَّذِي بَعَثَ مُحَمَّداً بِالْحَقِّ مَا أَمْسَى فِي آلِ مُحَمَّدٍ صَاعٌ مِنْ شَعِيرٍ وَ لَا صَاعٌ مِنْ بُرٍّ وَ لَا دِرْهَمٌ وَ لَا دِينَارٌ»؛ الاحتجاج، ج۱، ص۵۳۵، ح۱۲۷ عن الإمام الکاظم عن آبائه(ع)؛ بحار الأنوار، ج۱۷، ص۲۹۷، ح۷.
  139. عَنْ عُقْبَةَ بْنِ الحَارِثِ: صَلَّيْتُ مَعَ النَّبِيِّ(ص) العَصْرَ، فَلَمَّا سَلَّمَ قَامَ سَرِيعًا دَخَلَ عَلَى بَعْضِ نِسَائِهِ، ثُمَّ خَرَجَ وَرَأَى مَا فِي وُجُوهِ القَوْمِ مِنْ تَعَجُّبِهِمْ لِسُرْعَتِهِ. فَقَالَ: ذَكَرْتُ وَأَنَا فِي الصَّلاَةِ تِبْرًا عِنْدَنَا، فَكَرِهْتُ أَنْ يُمْسِيَ - أَوْ يَبِيتَ عِنْدَنَا - فَأَمَرْتُ بِقِسْمَتِهِ؛ صحیح البخاري، ج۱، ص۴۰۸، ح۱۱۶۳، مسند ابن حنبل، ج۵، ص۴۶۰، ح۱۶۱۵۱؛ السنن الکبری، ج۲، ص۴۹۱، ح۳۸۷۰؛ سبل الهدی و الرشاد، ج۸، ص۱۸۶؛ کنزالعمّال، ج۳، ص۲۴۳، ح۶۳۶۰.
  140. م‍ح‍م‍دی‌ ری‌ش‍ه‍ری‌، محمد، سیره پیامبر خاتم، ج۱، ص ۴۱۴-۴۲۵.
  141. «الزَّهَادَةُ فِي الدُّنّيَا لَيْسَتْ بِتَحْرِيمِ الْحَلَالِ وَ لَا إِضَاعَةِ الْمَالِ وَ لكِنْ الزَّهادَةَ فِي الدُّنْيَا أَنْ لَا تَكُونَ فِیمَا فِي يَدَيْكَ أَوْثَقَ مِنْكَ بِمَا فِي يَدِ اللَّهِ وَ أَنْ تَكُونَ فِي ثَوَابِ الْمَصِيبَةِ إِذَا أَنْتَ أُصِبْتَ بِهَا أرْغَبُ مِنْكَ فِيهَا لَوْ أَنَّهَا أَبْقَيْتَ لَكَ»؛ ابوالقاسم پاینده، نهج الفصاحه، ج۲، ص۳۰۶، ح۲۰۶۷.
  142. میرزا حسین نوری طبرسی، مستدرک الوسائل، ج۱۲، ص۴۴.
  143. محمد بن یعقوب کلینی، اصول کافی، تصحیح و تعلیق: محمدجعفر شمس الدین، ج۸، ص۹.
  144. «يَا أَبَا ذَرٍّ، طُوبَى لِلزَّاهِدِينَ فِي الدُّنْيَا، الرَّاغِبِينَ فِي الْآخِرَةِ، الَّذِينَ اتَّخَذُوا أَرْضَ اللَّهِ بِسَاطاً، وَ تُرَابَهَا فِرَاشاً، وَ مَاءَهَا طَيِّباً... وَ قَرَّضُوا الدُّنْيَا قَرْضاً...»؛ محمد تقی مجلسی، بحارالانوار، ج۷۴، ص۸۲.
  145. عظیمی، امین، زهد از دیدگاه پیامبر اعظم ص ۲۰.
  146. «بُنِيَ الْإِسْلَامُ عَلَى أَرْبَعَةِ أَرْكَانٍ الصَّبْرِ وَ الْيَقِينِ وَ الْجِهَادِ وَ الْعَدْلِ فَلِلصَّبْرِ أَرْبَعُ شُعَبٍ الشَّوْقُ وَ الشَّفَقَةُ وَ الزَّهَادَةُ وَ التَّرَقُّبُ»؛ ابوالفتح کراچکی، معدن الجواهر، ص۴۰.
  147. حسن بن ابی الحسن دیلمی، اعلام الدین، ص۳۳۷.
  148. بحارالأنوار، ج۷۴، ص۱۸۱.
  149. بحارالأنوار، ج۷۴، ص۱۸۱؛ شیخ عباس قمی، سفینة البحار، ج۳، ص۵۴۸.
  150. نهج الفصاحة، ص۳۰۵.
  151. مستدرک الوسائل، ج۱۲، ص۴۲.
  152. «تا شما را بیازماید که کدام نکوکردارترید» سوره هود، آیه ۷.
  153. بحارالأنوار، ج۷۴، ص۹۴.
  154. بحارالأنوار، ج۳۶، ص۳۲۰.
  155. عظیمی، امین، زهد از دیدگاه پیامبر اعظم ص ۲۲.
  156. تحف العقول، ص۲۱؛ نهج الفصاحه، ص۱۵۹.
  157. عظیمی، امین، زهد از دیدگاه پیامبر اعظم ص ۳۷.
  158. مستدرک الوسائل، ج۲، ص۱۰۴.
  159. مستدرک الوسائل، ج۲، ص۱۰۰؛ بحارالانوار، ج۶، ص۱۳۲.
  160. عظیمی، امین، زهد از دیدگاه پیامبر اعظم ص ۳۷.
  161. بحارالانوار، ج۷۴، ص۲۱؛ مستدرک الوسائل، ج۱۲، ص۴۸.
  162. عظیمی، امین، زهد از دیدگاه پیامبر اعظم ص ۳۷.
  163. بحارالانوار، ج۷۴، ص۱۷۴.
  164. عظیمی، امین، زهد از دیدگاه پیامبر اعظم ص ۳۸.
  165. بحارالانوار، ج۷۴، ص۱۷۴.
  166. عظیمی، امین، زهد از دیدگاه پیامبر اعظم ص ۳۸.
  167. بحارالانوار، ج۷۴، ص۱۷۴.
  168. عظیمی، امین، زهد از دیدگاه پیامبر اعظم ص ۳۸.
  169. بحارالانوار، ج۷۴، ص۱۷۴.
  170. عظیمی، امین، زهد از دیدگاه پیامبر اعظم ص ۳۹.