دوران زندگی امام رضا: تفاوت میان نسخه‌ها

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
جز (ربات: جایگزینی خودکار متن (-<div style="padding: 0.0em 0em 0.0em;">\n: +))
جز (ربات: جایگزینی خودکار متن (-==منابع== +== منابع ==))
خط ۳۸: خط ۳۸:
== جستارهای وابسته ==
== جستارهای وابسته ==


==منابع==
== منابع ==
{{منابع}}
{{منابع}}
# [[پرونده:13681348.jpg|22px]] [[حسین محمدی|محمدی، حسین]]، [[رضانامه (کتاب)|'''رضانامه''']]
# [[پرونده:13681348.jpg|22px]] [[حسین محمدی|محمدی، حسین]]، [[رضانامه (کتاب)|'''رضانامه''']]

نسخهٔ ‏۱۷ دسامبر ۲۰۲۱، ساعت ۲۲:۰۸

اين مدخل از چند منظر متفاوت، بررسی می‌شود:

مقدمه

زندگی امام رضا(ع) را می‌توان به ۲ دوره تقسیم کرد:

دوران قبل از امامت

که از سال ۱۴۸ هجری قمری (سال تولد ایشان) تا سال ۱۸۳ هجری قمری (سال شهادت امام کاظم(ع)) می‌باشد. در این مدت پدر بزرگوارشان حضرت امام موسی بن جعفر(ع)، به عنوان هفتمین امام شیعیان، زعامت و رهبری مسلمین و شیعیان را به عهده داشتند و چون امام کاظم(ع) در زندان‌های متعدد هارون الرشید به سر می‌بردند و گاه در مدینه و گاه در بصره و بغداد بودند، امام رضا(ع) به عنوان وکیل از طرف پدر، در مدینه حضور داشتند. ابن جوزی می‌گوید: «امام رضا(ع) در سن بیست و چند سالگی در مسجد رسول خدا(ص) می‌نشست و برای مردم فتوا می‌داد»[۱]. خود آن حضرت فرموده‌اند: «در روضه رسول اکرم(ص) می‌نشستم دانشمندان در مدینه زیاد بودند و چون یکی از آنان در مسأله‌ای ناتوان می‌شد، همگی متوجه من می‌شدند و مسائل را نزدم می‌فرستادند و پاسخ آنها را می‌دادم»[۲]. در واقع امام رضا(ع)، در دوران قبل از امامت خویش، در مدینه، دانشگاهی را بنیان نهاده بودند که فریادرس دانشوران و متفکرین بود. با علمای تفسیر و حکمت و کلام بحث و مناظره می‌فرمودند. بر افراد افراطی و غلات خرده می‌گرفتند. متشرعین و اهل فقه را مورد تأیید قرار می‌دادند و موازین شریعت را تبیین می‌کردند.[۳]

دوران امامت

با شهادت امام موسی کاظم(ع) در سال ۱۸۳ هجری قمری، امام رضا(ع) به امامت رسیدند. امامت ایشان مصادف با خلافت ۳ خلیفه مستبد عباسی بود.

خلافت هارون الرشید

حدود ۱۰ سال از دوران امامت امام رضا(ع) با خلافت غاصبانه هارون الرشید مقارن بود. برخی افراد قصد داشتند هارون را علیه امام(ع) تحریک نمایند ولی او می‌گفت: «بس است آن‌چه با پدرش کردیم، آیا می‌خواهید شمشیر برداریم و همه علویان را به یکباره بکشیم؟»[۴]. بدین سبب، امام(ع) بدون تعرض از ناحیه این خلیفه، در مدینه به کوشش‌های علمی، فرهنگی و تبلیغی روی آوردند؛ در عین حال زندگی امام(ع) در چنین ایامی خالی از رنج و مشقت نبود. هارون مأمورانی گمارده بود تا اعمال و رفتار امام رضا(ع) را زیر نظر بگیرند. مأموران خبر دادند که امام رضا(ع) به بازار رفته و بره و خروسی خریده و به خانه برده است. هارون با شنیدن این پیام گفت: «از جانب او در امان شدیم و فهمیدیم که او خیال حکومت ندارد». ولی این در حالی بود که امام(ع) با این کار خواست تا افکار از او منصرف گردد. اما اخباری هم می‌رسید، مبنی بر این که امام درب خانه خویش را بر مردم می‌گشاید و آنان را به حضور می‌طلبد[۵].

امام رضا(ع) به خوبی می‌دانستند که قیام جدی علیه دشمنان می‌توانست واقعه خونبار کربلا را باری دیگر زنده کند. پس باید به گونه‌ای عمل شود که تاریخ تکرار نگردد و همچنین تکلیف بر زمین نماند. امام(ع) راه تقیه را در پیش گرفتند و با سخنرانی مخفی و کوتاه برای مردم، هویت دشمنان را بر ملا می‌ساختند. صفوان بن یحیی می‌گوید: «امام رضا(ع) پس از رحلت پدرشان، سخنانی فرمود که ما بر جانش ترسیدیم و به او عرض کردیم: مطلبی بزرگ را آشکار کرده‌ای، ما بر تو از این طاغوت (هارون) بیمناکیم. امام(ع) فرمودند: هر چه می‌خواهد تلاش کند، راهی بر من ندارد»[۶].

محمد بن سنان می‌گوید: «در روزگار هارون، به امام رضا(ع) عرض کردم: شما خود را به امر امامت مشهور ساخته‌اید و جای پدر نشسته‌اید، در حالی‌که از شمشیر هارون خون می‌چکد! امام(ع) فرمودند: آنچه مرا بر این کار بی‌پروا ساخته، سخن پیامبر(ص) است که فرمودند: اگر ابو جهل یک مو از سر من کم کرد، گواه باشید که من پیامبر نیستم. و من می‌گویم، اگر هارون یک مو از سر من کم کرد، گواه باشید که من امام نیستم»[۷].

در همین دوران بود که محمد بن جعفر(ع) در مدینه قیام نمود و حکومت عباسیان را در معرض تهدید قرار داد. هارون سپاهی به فرماندهی جلودی برای سرکوب این خیزش به سوی مدینه روانه نمود و به وی دستور داد اگر بر رهبر قیام دست یابد، گردنش را بزند. هارون به این مورد اکتفا نکرد و به سردار مذکور فرمان داد تا به خانه‌های علویان در مدینه یورش ببرد و دارایی‌ها و امکانات و زیور و لباس‌های بانوان را هم غارت کند و جامه‌ای برای زنان باقی نگذارد[۸]. و آنچنان شد که امام(ع) می‌فرمود؛ زیرا هارون هرگز فرصت نیافت خطری متوجه امام(ع) سازد، و بالاخره به جهت اغتشاشاتی که در شرق ایران رخ داده بود، هارون مجبور شد خود با سپاهیانش به سوی خراسان برود و در راه بیمار شد، و در ۱۹۳ هجری در طوس مرگش فرا رسید، و اسلام و مسلمین از وجود پلیدش ایمن شدند.[۹]

خلافت امین عباسی

هر چند هارون الرشید قبل از سفر به خراسان، به دلیل موقعیت بهتر امین، خلافت را به او و ولی‌عهدی را به مأمون واگذار کرد[۱۰]، اما پس از مرگ هارون الرشید، بر سر خلافت بین امین و مأمون اختلافی سخت روی داد. امین پس از مرگ پدر، در سال ۱۹۴ هجری قمری، مأمون را که به عنوان حاکم در خراسان به سر می‌برد، از ولی‌عهدی خود عزل و فرزندش موسی را نامزد این مقام کرد. با این ماجرا، درگیری بین دو برادر شروع شد و کار به هجو و ناسزاگویی کشید[۱۱].

امام رضا(ع) در طول این مدت، از درگیری‌های دربار خلافت و اشتغال آنان با یکدیگر استفاده کردند، و با آسودگی به ارشاد و تعلیم و تربیت پیروان پرداختند. به همین منوال ۵ سال دیگر از امامت امام رضا(ع) در مدینه و در دوران خلافت امین و درگیریش با مأمون گذشت و آنها بیشترین دغدغه خویش را بر سر حفظ خلافت و موقعیت خود گذاشته بودند.[۱۲]

خلافت مأمون

بالاخره پس از درگیری‌های خونینی که میان امین و مأمون رخ داد، امین در ۱۹۸ هجری، به دستور مأمون کشته شد و مأمون به خلافت رسید[۱۳] و به دلیل موقعیت نامناسبی که در میان عباسیان داشت، مقر خلافت خویش را در خراسان و شهر بزرگ مرو بر پا نمود. او روش خلفای قبل از خود را اشتباه دانست و با هوش سرشاری که داشت[۱۴]، به دلیل اینکه خود را دوستدار اهل بیت(ع) نشان دهد، طرح دوستی با علویان را اجرا نمود[۱۵]. او امام رضا(ع) را بالاجبار به خراسان فراخواند و باز هم بالاجبار و تهدید، ولایتعهدی خویش را به ایشان واگذار نمود[۱۶]. هر چند مأمون نقشه‌های شومی در سر می‌پروراند، اما وجود امام رضا(ع) در خراسان مایه خوشبختی شیعیان و اهالی این دیار شده بود.

امام رضا(ع) در جلسات و مناظرات زیادی که از طرف مأمون بر پا می‌شد شرکت می‌کردند و هر بار سر بلند و پیروز موجبات شکست علما و فقهای دیگر ادیان را فراهم می‌نمودند[۱۷]. همین امر باعث شد کینه مأمون نسبت به امام(ع) بیشتر شود و سرانجام برای این که دوستی و اعتماد عباسیان را جلب نماید، در سال ۲۰۳ هجری قمری امام رضا(ع) را با خوراندن انگور زهرآلود به شهادت رساند. به این ترتیب ۵ سال از امامت امام رضا(ع) در دوران خلافت مأمون گذشت.[۱۸]

جستارهای وابسته

منابع

پانویس

  1. به نقل از تذکرة الخواص.
  2. بحارالانوار، ج۴۹، ص۱۲۱؛ الارشاد، ص۲۹۱.
  3. محمدی، حسین، رضانامه ص ۶۳.
  4. عیون اخبار الرضا(ع)، ج۲، ص۲۲۶؛ کشف الغمة، ج۳، ص۱۰۵.
  5. عیون اخبار الرضا(ع)، ج۲، ص۲۲۷.
  6. اصول کافی، ج۱، ص۴۸۷، ح۲؛ عیون اخبار الرضا(ع)، ج۲، باب ۵۰، ص۵۴۸.
  7. عیون أخبار الرضا(ع)، ج۲، باب ۴۷، ص۵۰۷.
  8. الکامل فی التاریخ، ج۵، ص۱۳۰؛ زندگی دوازده امام، ج۲، ص۳۸۷.
  9. محمدی، حسین، رضانامه ص ۶۴.
  10. نجوم الزاهره، ج۲، ص۸۹؛ تاریخ الخلفاء، ص۲۹۰.
  11. تاریخ الخلفاء، ص۳۰۴.
  12. محمدی، حسین، رضانامه ص ۶۵.
  13. فوات الوفیات، ج۲، ص۲۶۲.
  14. تاریخ الخلفاء، ص۳۰۶؛ فوات الوفیات، ج۱، ص۲۳۹.
  15. نجوم الزاهره، ج۲، ص۲۰۱ و ۲۰۲.
  16. البدایة و النهایة، ج۱۰، ص۲۵۰.
  17. مسند الامام الرضا(ع)، ج۱، ص۱۲۸.
  18. محمدی، حسین، رضانامه ص ۶۵.