آخرت در فرهنگ و معارف انقلاب اسلامی: تفاوت میان نسخه‌ها

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
(صفحه‌ای تازه حاوی «{{سیره معصوم}} <div style="background-color: rgb(252, 252, 233); text-align:center; font-size: 85%; font-weight: normal;">اين...» ایجاد کرد)
 
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۱۱: خط ۱۱:
عالم آخرت را از آن جهت [[معاد]] می‌نامند که انسان در آن عالم همان‌طور که [[آفریده]] شده است بازگردانده می‌شود<ref>امام خمینی، تقریرات فلسفه، ج۳، ص۵۸۹.</ref> اما این امر به انسان اختصاص ندارد؛ بلکه [[حشر]] [[آخرت]] شامل حیوانات، [[جنیان]] و حتی [[فرشتگان]] نیز می‌شود<ref>امام خمینی، شرح دعای سحر، ص۳۲.</ref> و البته معاد بسیاری از [[انسان‌ها]] با حیوانات همانند است، بعضی از افراد با این [[گمان]] که انسان غیر از حیوان است، [[تصور]] می‌کنند حشر آنها حیوانی نخواهد بود بلکه برعکس خیلی انسان‌ها در حشر همانند حیوانات هستند<ref>امام خمینی، تقریرات فلسفه، ۳ ج، ص۳۹۵.</ref>.<ref>[[بهروز محمدی منفرد|محمدی منفرد، بهروز]]، [[جهان‌شناسی اسلامی (مقاله)| مقاله «جهان‌شناسی اسلامی»]]، [[منظومه فکری امام خمینی (کتاب)|منظومه فکری امام خمینی]]، ص ۲۱۶.</ref>
عالم آخرت را از آن جهت [[معاد]] می‌نامند که انسان در آن عالم همان‌طور که [[آفریده]] شده است بازگردانده می‌شود<ref>امام خمینی، تقریرات فلسفه، ج۳، ص۵۸۹.</ref> اما این امر به انسان اختصاص ندارد؛ بلکه [[حشر]] [[آخرت]] شامل حیوانات، [[جنیان]] و حتی [[فرشتگان]] نیز می‌شود<ref>امام خمینی، شرح دعای سحر، ص۳۲.</ref> و البته معاد بسیاری از [[انسان‌ها]] با حیوانات همانند است، بعضی از افراد با این [[گمان]] که انسان غیر از حیوان است، [[تصور]] می‌کنند حشر آنها حیوانی نخواهد بود بلکه برعکس خیلی انسان‌ها در حشر همانند حیوانات هستند<ref>امام خمینی، تقریرات فلسفه، ۳ ج، ص۳۹۵.</ref>.<ref>[[بهروز محمدی منفرد|محمدی منفرد، بهروز]]، [[جهان‌شناسی اسلامی (مقاله)| مقاله «جهان‌شناسی اسلامی»]]، [[منظومه فکری امام خمینی (کتاب)|منظومه فکری امام خمینی]]، ص ۲۱۶.</ref>


==[[معاد روحانی]] و [[معاد جسمانی]]==
==معاد==
{{اصلی|معاد}}
==معاد روحانی و معاد جسمانی==
مسأله مهم در مورد عالم آخرت تبیین [[حقیقت]] و [[اثبات]] معاد روحانی و [[جسمانی]] است؛ درباره معاد روحانی می‌توان گفت: نفس، امری مجرد است که از سنخ اجسام و جسمانیات نیست و ویژگی آن متمایز از آنهاست و مجردات برخلاف اجسام و جسمانیات، [[فاسد]] نشدنی هستند؛ زیرا [[فساد]] از آن ماده‌ای است که قابلیت [[فساد]] دارد و امر مجرد چنین ماده‌ای ندارد. بنابراین نفس با خراب شدن [[بدن]] و مفارقت از آن [[فاسد]] و خراب نمی‌شود؛ بلکه در عالم دیگری باقی می‌ماند و این [[معاد روحانی]] است که قبل از [[قیامت]] برای آنها حاصل است تا آنکه به بدن ملحق می‌شوند<ref>امام خمینی، اربعین حدیث، ص۱۹۹.</ref>.
مسأله مهم در مورد عالم آخرت تبیین [[حقیقت]] و [[اثبات]] معاد روحانی و [[جسمانی]] است؛ درباره معاد روحانی می‌توان گفت: نفس، امری مجرد است که از سنخ اجسام و جسمانیات نیست و ویژگی آن متمایز از آنهاست و مجردات برخلاف اجسام و جسمانیات، [[فاسد]] نشدنی هستند؛ زیرا [[فساد]] از آن ماده‌ای است که قابلیت [[فساد]] دارد و امر مجرد چنین ماده‌ای ندارد. بنابراین نفس با خراب شدن [[بدن]] و مفارقت از آن [[فاسد]] و خراب نمی‌شود؛ بلکه در عالم دیگری باقی می‌ماند و این [[معاد روحانی]] است که قبل از [[قیامت]] برای آنها حاصل است تا آنکه به بدن ملحق می‌شوند<ref>امام خمینی، اربعین حدیث، ص۱۹۹.</ref>.
پس تردیدی در بقای نفس نیست؛ اما [[شخصیت]] نفس متفاوت از شخصیت [[جسم]] و بدن [[انسانی]] است؛ بلکه نفس شخصیت بدن را [[حفظ]] و [[فرماندهی]] می‌کند چنانکه در [[دنیا]] و عالم [[طبیعت]] با اینکه بدن به تدریج در تحلیل و تبدیل و تغیر و تجدد است، ولی شخصیت صورت جسمیه به واسطه نفس محفوظ است که در عین تغیر و تجدد بدن، [[وحدت]] و شخصیت آن باقی است و از آنجا که در مراتب طبیعت به واسطه نفس، شخصیت جسم به هم نمی‌خورد، همچنین به واسطه همین نفس است که در صورت تبدل صورت جسمیه از عالم طبیعت به عالم دیگر، شخصیت جسم محفوظ است و همان‌طور که شخصیت و وحدت بدن با وجود تغییرات بدن در طبیعت باقی است، همچنین حرکت از یک عالم به عالم دیگر نیز یک تغیر است که از مرتبه‌ای به مرتبه دیگر در وجود جوهری حاصل می‌شود و در هر دو عالم، نفس و در نتیجه شخصیت جسم نیز باقی است؛ هر چند ماده آن با ماده بدن [[دنیوی]] فرق می‌کند<ref>امام خمینی، تقریرات فلسفه، ج۳، ص۲۱۳.</ref>؛ به این صورت که [[انسان]] هر عملی را که انجام دهد، اثری از آن عمل در نفس او باقی مانده و در جوهر وجود انسانی، اثری از خود به یادگار می‌گذارد و هرچه بیشتر تکرار شود، بروز اثر بیشتر می‌گردد و به تدریج با آن عمل انس حاصل گردیده و در نتیجه، [[جرأت]] بر آن بیشتر می‌شود. برای نمونه اگر فعل [[شهوانی]] از اول که با فعل کوچکی شروع شده، به تدریج تکرار گردید و کدورت نفس زیادتر شود، [[قوه]] [[شهوت]] [[تربیت]] می‌یابد و [[ظهور]] و بروز پیدا کرده و بر سایر قوا [[غلبه]] نموده و فعلیت کامل می‌یابد؛ در نتیجه در داخل مملکت [[انسانی]]، یک [[سلطان]] [[قاهر]] و [[غالب]] و [[قوی]] به وجود می‌آید و همه قوا را تحت [[تسخیر]] و [[سیطره]] خود قرار می‌دهد، و وقتی نفس به [[عالم آخرت]] منتقل می‌شود، همین قوه شهوت ماده [[آخرت]] است<ref>البته ماده در اینجا به اصطلاح، مبدا فعال است نه ماده انفعالیه که هیولای اولای عالم طبیعت باشد؛ زیرا این را ماده عالم طبیعت گویند، و ماده به معنای مبدأ، مصطلح است؛ چنانکه عرفا، ظلّ منبسط را مادة المواد عالم گویند.</ref> و وقتی که [[قوه شهویه]]، ماده؛ یعنی مبدأ فعّاله [[آخرتی]] شخص شود، این مبدأ به فعالیت خود شدت داده و [[بدن]] مناسب خود را ایجاد می‌کند و در مقابل ماده آخرتی سعادتمندان، [[قوه عاقله]] است که قوای دیگر همگی تحت سیطره او هستند و حتی شهوت را هم [[عقلانی]] می‌کند و بر اساس [[میزان]] [[عقلانیت]] اداره می‌شود و در نهایت ماده بدن [[اخروی]] می‌شود، و بالاتر از این مرتبه، مرتبه‌ای است که قوه عاقله به رنگ [[الهی]] درآید و قوه [[عشق]]، به [[کمال مطلق]] الهی برسد، به‌طوری که هرچه انجام دهد رنگ و بوی الهی دهد که در این صورت این قوه، ماده بدن اخروی می‌شود و بدن اخروی با صورت جسمیه ساخته می‌شود<ref>امام خمینی، تقریرات فلسفه، ج۳، ص۶۰۸.</ref>.
بنابراین در عالم آخرت از ناحیه نفس به مناسبت ملکاتی که تحصیل کرده است بدن ایجاد می‌شود. اگر کسی در [[دنیا]] به [[راه راست]] و مستقیم الهی گام برداشته و ملکاتی که بر اساس افعالش تحصیل کرده است از [[اخلاق]] انسانی باشد، [[بدن انسان]] با بهترین [[صور]] - که همین شکل انسانی است - ایجاد می‌شود و اگر [[آدمی]] باشد که همیشه درنده و یا شهوت‌ران بوده و این خُلق‌ها در او [[ملکه]] شده باشد در آخرت صورتی مناسب با خود می‌آفریند<ref>امام خمینی، تقریرات فلسفه، ج۳، ص۱۷۱.</ref>.<ref>[[بهروز محمدی منفرد|محمدی منفرد، بهروز]]، [[جهان‌شناسی اسلامی (مقاله)| مقاله «جهان‌شناسی اسلامی»]]، [[منظومه فکری امام خمینی (کتاب)|منظومه فکری امام خمینی]]، ص ۲۱۶.</ref>
==توجیه [[عقلی]] [[معاد جسمانی]]==
[[بدن]] [[انسانی]] در [[آخرت]] بعینه خواهد آمد و آن نشئه، غیر از این نشئه در مراتب شدت وجودی است و آنچه در صفت [[اهل]] جنّت وارد شده گفته ما را [[تأیید]] می‌کند در تبدل ابدان که {{عربی|إنهم جرد مرد أبناء ثلاثین سنة}} و {{عربی|إن أول زمرة یدخلون الجنة علی صورة القمر لیلة البدر ثم الذین یلونهم کأشد کوکب دری فی السماء إضاءة}} و {{عربی|إن ضرس الکافر یوم القیامة مثل احد}} و {{عربی|فخذه مثل البیضاء}} و {{عربی|مقعده من النار مسیرة ثلاث مثل الربذه}} و فی روایة: {{عربی|إنّ غلظ جلد الکافر اثنان و أربعون ذراعا}} و {{عربی|إن مجلسه فی جهنم ما بین مکة و المدینة}} و فی روایة اخری: {{عربی|إن الکافر یسحب لسانه الفرسخ و الفرسخین یتوطئوه}}<ref>امام خمینی، تقریرات فلسفه، ج۳، ص۲۱۶.</ref>.<ref>[[بهروز محمدی منفرد|محمدی منفرد، بهروز]]، [[جهان‌شناسی اسلامی (مقاله)| مقاله «جهان‌شناسی اسلامی»]]، [[منظومه فکری امام خمینی (کتاب)|منظومه فکری امام خمینی]]، ص ۲۱۸.</ref>
==تبیین کیفیت معاد جسمانی==
معلوم است که [[شخصیت]] و عینیت [[انسان]] با همین ناخن و مو و فضولات بدنی نمی‌باشد، چنانکه زید مثلاً به کسی در اوایل [[بلوغ]]، احسانی نمود، اگر آن شخص در سن هشتاد سالگی در مقابل زید به [[پاداش]] احسانش عرض تشکر نماید، این‌طور نیست که به شخصی غیر آن [[محسن]] و [[منعم]] [[احترام]] کرده باشد؛ بلکه به عین همان شخص تشکر خود را اظهار کرده است، و یا اگر در اول بلوغ به زید مقروض بود و در هشتاد سالگی قرضش را به او ادا می‌کند، چنین نیست که هنوز بدهکار او باشد زیرا این شخص دیگری است که الآن به او [[پول]] می‌دهد، بلکه با [[ادای دین]] در همان آغاز، بدهی این فرد به خود زید پرداخت شده است، با اینکه زید انسانی است که از [[روز]] اوّلی که به [[دنیا]] آمده، غذاهایی خورده و جزء بدنش شده است و از طرف دیگر دائماً اجزائش تحلیل رفته است، به طوری که اگر حال او بررسی شود [[مشاهده]] می‌شود که زید، موجودی است که دائماً پوست و گوشت و استخوان و [[خون]] و مغز و مو و ناخن او تحلیل می‌رود و مثل یک ماری است که پیوسته از پوست خود بیرون می‌آید، منتهی جای این اجزاء تحلیل رفته را، دائماً به واسطه [[غذا]] پر می‌کند، و دائماً این موجود بالقوه از [[قوه]] به فعلیت درمی‌آید و روشن است که اینگونه نیست که عزرائیلی در لحظه آخر حاضر شده و او را در لحظه [[مرگ]] [[قبض روح]] کند بلکه گویی آرام آرام از [[طبیعت]] کنده می‌شود و به سوی نشئه [[آخرت]] حرکت می‌کند.
حاصل سخن اینکه [[انسان]]، موجودی است که پیوسته از این نشئه به طرف آن نشئه، ذاتاً و جوهراً بیرون می‌رود؛ ولی دائماً صفای وجودی و شدت و [[لطافت]] جوهری پیدا می‌کند، همین انسان مادی و طبیعی است که پیوسته به مدارج طبیعت ارتقا پیدا می‌کند؛ چنانکه از [[خاک]] [[ترقی]] کرده و بعد از ترقیاتی به صورت [[منی]] در رحم قرار می‌گیرد و از خون و علقه و مضغه و گوشت و استخوان و مغز، ارتقای ذاتی پیدا می‌کند و دارای [[جسم]] و [[بدن]] شده و صورتی پیدا کرده است، و همین‌طور صفای ذاتی و لطافت جسمی، [[روز]] افزون است تا به فعلیت کامل می‌رسد، و از یک طرف هم فضولات بدنی و جسمی از هر عضوی دور انداخته می‌شود و این بدن را تحلیل می‌دهد، با اینکه [[شخصیت]]، همان شخصیت و جسم، همان جسم است. پس این موجود، متدرّج الخروج از طبیعت به سوی صفای وجودی و شدت کمالی است که پیوسته از مرتبه‌ای به مرتبه‌ای می‌رود و همین جسم و بدن هم یک وجهه [[باطنی]] داشته که به صفای جسمی و لطافت بدنی کم کم تبدیل می‌شود، و با اینکه [[نظام]] وجود یک رشته متصلی است، اما این موجود طبیعی از کدورت و [[ظلمت]] و [[ضعف]] و [[نقص]]، [[رو به کمال]] وجودی می‌رود؛ به‌طوری که در نظام وجود به نظر می‌رسد مرتبه [[پست]] آن، با مرتبه وسطی دو [[حقیقت]] است؛ چون مشوب به عدم و [[ظلمت]] است و به جایی می‌رسد که از کدورت، صاف و از [[ضعف]]، خالی می‌شود و گویا دو عالم جدا از هم می‌باشند که از آخر مرتبه [[طبیعت]] به اولین مرتبه بالاتر تبدل پیدا می‌کند.
در این حال، [[جسم]] طبیعی به جسم صاف و لطیفی تبدل پیدا کرده و این پوست و قشر کلفت و [[خشن]] را که [[بدن]] ظاهری محسوس ما باشد، یک دفعه می‌اندازد و چون این رفض، نمایان است و ما آن را می‌بینیم، می‌گوییم: جسم و بدن، اینجا ماند و افتاد و [[روح]] قبض شد و رفت، و لذا می‌گویند: در [[حشر]]، [[معاد جسمانی]] به چه کیفیت خواهد بود، [[غافل]] از اینکه بدن و جسم در حشر در نهایت و [[غایت]] [[لطافت]] است به طوری که [[حس]] [[بصری]] نمی‌تواند آن را [[رؤیت]] کند و آنچنان تعلق به روح دارد که ابداً از آن تعصّی ندارد و خودش هم دارای عرض و طول و عمق است؛ چنانکه اگر همین حس لمسی را که در بدن هر شخصی هست بیرون کشند به اندازه پاها و بازوها و سینه و [[قلب]] و سر و صورت و چشم و گوش یک چیزی بیرون خواهد آمد، منتهی شاید ما آن را با این دیده نبینیم؛ چنانکه الآن که در بدن هست ما آن را نمی‌بینیم و با دست حس لمس را از بس لطیف بوده و مایل به تجرد می‌باشد [[درک]] نمی‌کنیم<ref>امام خمینی، تقریرات فلسفه، ج۳، ص۵۴۱ - ۵۴۰.</ref>.<ref>[[بهروز محمدی منفرد|محمدی منفرد، بهروز]]، [[جهان‌شناسی اسلامی (مقاله)| مقاله «جهان‌شناسی اسلامی»]]، [[منظومه فکری امام خمینی (کتاب)|منظومه فکری امام خمینی]]، ص ۲۱۹.</ref>


==[[نظام احسن]] [[جهان]]==
==[[نظام احسن]] [[جهان]]==

نسخهٔ ‏۲۳ فوریهٔ ۲۰۲۲، ساعت ۱۶:۰۰

اين مدخل از زیرشاخه‌های بحث آخرت است. "آخرت" از چند منظر متفاوت، بررسی می‌شود:

عالم آخرت

غالب حکما اذعان داشته‌اند که عالم آخرت همان عالم جبروت در سیر صعودی است؛ به این معنا که در مرحله حرکت صعودی از عالم ملکوت عبور نموده و به عالم جبروت می‌رسیم و به عبارتی انسان به همان جایی باز می‌گردد که از آنجا آمده است؛ به این معنا که انسان به قوس نزولی از عالم جبروت به عالم ماده آمده و در قوس صعودی به سوی آن باز می‌گردد.[۱]

تمایز عالم آخرت و عالم دنیا

عالم آخرت را می‌توان در زمره جهان هستی به شمار آورد؛ اما کاملاً متفاوت از عالم طبیعت و ناسوت است؛ زیرا در عالم آخرت، نفس و دیگر امور به شکل کامل ظهور پیدا خواهند کرد و هرچه نفس در آن ظهور دارد به طور شدت در بروز خواهد بود. برای نمونه جسم انسانی به نحوی بسیار قوی ظهور پیدا خواهد کرد به طوری که برخلاف این دنیا در آنجا سال‌های سال می‌تواند آثار آتش را تحمل کند.

عالم آخرت را از آن جهت معاد می‌نامند که انسان در آن عالم همان‌طور که آفریده شده است بازگردانده می‌شود[۲] اما این امر به انسان اختصاص ندارد؛ بلکه حشر آخرت شامل حیوانات، جنیان و حتی فرشتگان نیز می‌شود[۳] و البته معاد بسیاری از انسان‌ها با حیوانات همانند است، بعضی از افراد با این گمان که انسان غیر از حیوان است، تصور می‌کنند حشر آنها حیوانی نخواهد بود بلکه برعکس خیلی انسان‌ها در حشر همانند حیوانات هستند[۴].[۵]

معاد

معاد روحانی و معاد جسمانی

مسأله مهم در مورد عالم آخرت تبیین حقیقت و اثبات معاد روحانی و جسمانی است؛ درباره معاد روحانی می‌توان گفت: نفس، امری مجرد است که از سنخ اجسام و جسمانیات نیست و ویژگی آن متمایز از آنهاست و مجردات برخلاف اجسام و جسمانیات، فاسد نشدنی هستند؛ زیرا فساد از آن ماده‌ای است که قابلیت فساد دارد و امر مجرد چنین ماده‌ای ندارد. بنابراین نفس با خراب شدن بدن و مفارقت از آن فاسد و خراب نمی‌شود؛ بلکه در عالم دیگری باقی می‌ماند و این معاد روحانی است که قبل از قیامت برای آنها حاصل است تا آنکه به بدن ملحق می‌شوند[۶].

نظام احسن جهان

خداوند متعال، عالم هستی را بر اساس نظام احسن و اصلح آفریده است و صلح و اتقن، در صورت امکان و عدم مانع، واجب است. در حقیقت عنایت یکی از صفات فعلی خداوند است به این معنا که خداوند هم علم فعلی به نظام احسن دارد و هم اینکه در افعال خود احکام و اتقان دارد و بر همه افعال او مصالحی مترتب است[۷] و این صفت خداوند اقتضا می‌کند که جهان را براساس نظامی احسن و نیکوترین شکل بیافریند و مفسده‌ای نداشته باشد و از این روی فعل خداوند بالذات تنها به اصلح تعلق می‌گیرد و صدور اصلح از آن جهت از خداوند ضروری است و در این میان اگر نقصی مشاهده شود حاکی از نسبت دادن نقص و شر به خداوند نیست. اما در توضیح مناسب‌تر، نفی شر و غلبه آن بر خیر به بررسی دو شبهه در مورد آن پرداخته می‌شود؛ اگر خداوند عادل و حکیم بوده و با صفت عنایت خود، عالم را براساس نظام احسن آفریده است، وجود امراض، رنج‌ها، بلایای طبیعی مانند سیل و زلزله و گرفتاری‌های اجتماعی چگونه با عدل الهی سازگار هستند و چرا همه چیز مفید نیست و بسیاری از مفاسد نیز در عالم وجود دارد که فعل خداوند هستند؟ به عبارت دیگر وجود شرور در مقابل عدل الهی چه توجیهی دارند؟

پاسخ: آنچه در عالم وجود دارد، فعل خداوند و خیر بالذات بوده و یا اینکه خیر آنها بیشتر است و شرور بالذات أموری عدمی هستند؛ اما آنهایی که جلوگیری می‌کنند از اینکه وجودات حد وجودی خود را سیر کنند شرور بالعرض می‌باشند، علت این امر این است که همه افعال وجود هستند و وجود نیز شر نیست، بلکه خیر محض است و در مقابل، شرور بالذات اعدام و در نتیجه بطلان محض هستند ولی شرور بالعرض که به معنای عدم وجود خیر است مانع کمال و مراتب کمالیه وجودات هستند و نمی‌گذارند آنها خود را تکمیل نمایند[۸]. در حقیقت باید کل عالم را به تمامه ملاحظه کنیم. برای نمونه اگر عقرب را فرض کنیم - که گمان می‌کنیم شر است - وجود او بنفسه شر نیست چون وجود است و از سویی سموم هوا را جمع می‌کند و از این جهت برای همگان خیر است و حتی داخل شدن سموم آن به بدن شما نیز شر نیست بلکه این سموم اگر به مقدار لازم در وجود تو نباشد باید سم تزریق نمایی، پس شر این است که به مقدار زیاد تزریق شود و در نتیجه انفصال اجزاء لازم آید و این انفصال اجزاء امر عدمی و شر است. پس شر بالذات قطع حیات است و الا خود عقرب شر نیست و همچنین تمامی حوادث و مریضی‌های کشنده در عالم طبیعت از تصادمات و تضاد بین موجودات بوده و به‌خودی خود شر نیستند بلکه بالعرض موجب شر می‌شوند[۹]؛ زیرا در هر حال خیر آنها نسبت به شر بیشتر است[۱۰].

خداوند تنها منشأ خیرات است و نمی‌تواند منشأ شرور و مضرات باشد. بنابراین باید برای کل خیرات منشایی که خیر محض و فیاض علی‌الاطلاق است قائل باشیم. از طرفی می‌بینیم در عالم شروری برپا بوده و مضرات و ناملایماتی هست، پس باید آنها هم مبدأیی داشته باشند که موجد آنها باشد؛ زیرا اگر برای خیرات و شرور مبدأ قائل نباشیم لازم می‌آید هر یک از خیرات و شرور واجب الوجود بوده و به موجد محتاج نباشد و در نتیجه واجب‌هایی حاصل شوند که غیر قابل شمارش باشند[۱۱]. حال چگونه ممکن است از منشأ واحدی هم خیر و هم شر صادر شود؟ واجب که باید آن را بسیط و غیر مرکب خیرات من جمیع الجهات بدانیم، نمی‌تواند منشأ دو مفهوم متقابل و منشأ خیرات و شرور باشد و باید دو مبدأ خیر و شر و دو واجب خیّر و شریر باشد که ثنویه مبدأ خیر را یزدان و مبدأ شر را اهریمن نامیده‌اند[۱۲].

پاسخ: مبدأ خیر بودن منافاتی ندارد با اینکه چیزی را که خیر آن از ضررش بیشتر است بیافریند و در واقع همه شرور عالم، اموری عدمی بوده و عدم نیز بطلان محض است و مبدأیی ندارند و تنها امور متحصل و متحقق مبدأ دارند. بنابراین اطلاق خیر و شرّ به کمال و نقص در ذات یا در صفات و در وجود و کمالات وجود می‌شود و تمامی آنچه بالذات خیر هستند به حقیقت وجود رجوع می‌کنند[۱۳].

بنابراین روشن است که خداوند منشأ خیرات است و همه خیرات و کمالات از تجلیات ذات باری تعالی هستند و هر مرتبه‌ای از خیر که مشاهده می‌شود از این جهت که به او نسبت داده می‌شود خیر است؛ اما شرور عالم طبیعت حاصل تصادم امور مادی و محدودیت عالم طبیعت است و همه این امور به عدم وجود یا عدم کمال برمی‌گردد؛ زیرا امور عدمی به جعل تعلق ندارند بلکه از لوازم امور مجعول هستند[۱۴].[۱۵]

نتیجه

نوع شناخت جهان تأثیر به‌سزایی در نوع نگرش به نظام‌های اجتماعی و نحوه زندگی اجتماعی دارد. اگر انسان جهان را منحصر در عالم ماده و حس بپندارد، روابط انسان‌ها نیز بر اساس همین نگرش رقم می‌خورد و قوانینی که وضع می‌شوند - بدون توجه به سعادت اخروی - تنها زیست این جهانی انسان را لحاظ می‌کنند و برای همین اشکالات و معضلاتی برای چنین نظامی حاصل می‌آید که بحران انسان معاصر سرمنشأ آن است چنانکه در بسیاری جوامع شاهد بحران شخصیتی انسان، بیماری‌های روحی و روانی، بحران خانواده، عدم امنیت اجتماعی و... هستیم. اما اگر شناخت انسان از جهان هستی و عوالم آن دایره گسترده‌ای داشته باشد و انسان عالم هستی را آن‌گونه که شایسته است بشناسد، وجود آن عوالم را در تنظیم قوانین اجتماعی و روابط بین انسان‌ها مؤثر می‌بیند و حیات اجتماعی و این جهانی انسان را مرتبط با دیگر عوالم دانسته و بیش از همه در روابط اجتماعی، سعادت اخروی را لحاظ کند و از این روست که انسان معاصر اعتراف می‌کند عالم هستی و از جمله خود را آن‌گونه که شایسته است نمی‌شناسد و باید از آموزه‌های وحیانی برای شناخت خود و عالم هستی کمک گیرد و از آنجا که باید قوانین اجتماعی و روابط خود با دیگر انسان‌ها و عالم طبیعت را با توجه به کل عالم هستی تدوین کند و از سویی با حس و عقل خود نمی‌تواند شناختی کامل بیابد، قوانین انبیای الهی را چراغ اعمال این جهانی خود قرار می‌دهد تا اینکه هم دچار بحران‌های انسان معاصر نشود و هم سعادت اخروی وی تأمین شود.[۱۶]

جستارهای وابسته

منابع

پانویس

  1. محمدی منفرد، بهروز، مقاله «جهان‌شناسی اسلامی»، منظومه فکری امام خمینی، ص ۲۱۶.
  2. امام خمینی، تقریرات فلسفه، ج۳، ص۵۸۹.
  3. امام خمینی، شرح دعای سحر، ص۳۲.
  4. امام خمینی، تقریرات فلسفه، ۳ ج، ص۳۹۵.
  5. محمدی منفرد، بهروز، مقاله «جهان‌شناسی اسلامی»، منظومه فکری امام خمینی، ص ۲۱۶.
  6. امام خمینی، اربعین حدیث، ص۱۹۹.
  7. امام خمینی، تقریرات فلسفه، ج۱، ص۳۰.
  8. امام خمینی، تقریرات فلسفه، ج۲، ص۹۳.
  9. امام خمینی، تقریرات فلسفه، ج۲، ص۹۷.
  10. ممکن است اشکال شود که اگر شرور اموری عدمی هستند چرا مؤثر هستند؟ بنابراین شرور اموری وجودی هستند. پاسخ این اشکال این است که اعدام به هیچ وجه نمی‌توانند مؤثر باشند و شرور هم اعدام هستند ولی آنچه مؤثر است صور ذهنیه است که وجود است و ادراک فقدان کمالی که در موضوع قابل مفقود شدن است موجب درد و غصه است و خلاصه اینکه وجود مطلوب است و صورت ذهنیه که تصور می‌شود نیز مطلوب است و چون وصل که خاموش کننده آتش عشق است مطلوب است انسان ملتفت و متوجه به صورت ذهنیه آن شده و وقتی اثر مطلوب خارجی را در آن نمی‌بیند صورت ذهنیه دل او ذوب و جگر او گداخته می‌شود. پس در تمام ناملایمات، ادراک ملایم و سپس عدم آن ملایم که به معنائی که گفتیم حظی از وجود دارد تأثیر می‌نماید (امام خمینی، تقریرات فلسفه، ج۲، ص۹۷).
  11. امام خمینی، تقریرات فلسفه، ج۲، ص۹۰.
  12. امام خمینی، تقریرات فلسفه، ج۲، ص۹۱.
  13. امام خمینی، شرح چهل حدیث، ص۶۴۰.
  14. امام خمینی، طلب و اراده، ص۳۹.
  15. محمدی منفرد، بهروز، مقاله «جهان‌شناسی اسلامی»، منظومه فکری امام خمینی، ص ۲۲۱.
  16. محمدی منفرد، بهروز، مقاله «جهان‌شناسی اسلامی»، منظومه فکری امام خمینی، ص ۲۲۳.