عصمت پیامبر خاتم در قرآن: تفاوت میان نسخه‌ها

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
بدون خلاصۀ ویرایش
جزبدون خلاصۀ ویرایش
خط ۱۰۰: خط ۱۰۰:
== پانویس ==
== پانویس ==
{{پانویس}}
{{پانویس}}
[[رده:عصمت]]
[[رده:پیامبر خاتم]]
[[رده:پیامبر خاتم]]
[[رده:مدخل]]
[[رده:مدخل]]
[[رده:عصمت پیامبر]]

نسخهٔ ‏۲ ژوئن ۲۰۲۲، ساعت ۰۸:۲۰

اعتقادات شیعه
خداشناسی
توحیدتوحید ذاتیتوحید صفاتیتوحید افعالیتوحید عبادیصفات ذات و صفات فعل
فروعتوسلشفاعتتبرکاستغاثه
عدل الهی
حُسن و قُبحبداءامر بین الامرین
نبوت
عصمت پیامبرانخاتمیتپیامبر اسلاممعجزهعدم تحریف قرآن
امامت
باورهاعصمت امامانولایت تكوینیعلم غیبخلیفة‌اللهغیبتمهدویتانتظار فرجظهوررجعت
امامانامام علیامام حسنامام حسینامام سجادامام باقرامام صادقامام کاظمامام رضاامام جوادامام هادیامام عسکریامام مهدی
معاد
برزخمعاد جسمانیحشرصراطتطایر کتبمیزان
مسائل برجسته
اهل‌بیتچهارده معصومکرامتتقیهمرجعیتولایت فقیه

مقدمه

ذکر ﴿أُولِي الْأَمْرِ در کنار ﴿الرَّسُولَ در آیه شریفه، بر لزوم اطاعت از اولی‌الامر دلالت دارد و این اطاعت، از همان سنخ و میزان اطاعت از رسول(ص) است که هر دو جهت ولایت و حکومت را در بر دارد؛ یعنی هم از جهت شرعی و هم اجتماعی. در حقیقت اطاعت از رسول(ص) و اولی‌الامر، همگی از نوع اطاعت از معصوم است.

همان‌طور که در مورد عصمت پیامبر(ص) بیان گردید، در اینجا هم باید گفت که لازمه اطاعت مطلق از اولی‌الامر، عصمت ایشان است؛ به این دلیل که:

  1. امر ﴿أَطِيعُوا به صورت مطلق است؛
  2. امر به اطاعت از رسول(ص) مطلق است و تخصیص بردار نیست: ﴿وَمَا آتَاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا[۱]. ﴿مَنْ يُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطَاعَ اللَّهَ وَمَنْ تَوَلَّى فَمَا أَرْسَلْنَاكَ عَلَيْهِمْ حَفِيظًا[۲]. به همین دلیل، هرنوع نافرمانی از دستور پیامبر(ص)، عیناً نافرمانی از خداوند تلقی می‌شود: ﴿وَمَنْ يَعْصِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَيَتَعَدَّ حُدُودَهُ يُدْخِلْهُ نَارًا خَالِدًا فِيهَا وَلَهُ عَذَابٌ مُهِينٌ[۳].
  3. ﴿أُولِي الْأَمْرِ در آیه مورد استدلال (۵۹ سوره نساء) به ﴿الرَّسُولَ عطف شده. در نتیجه، امر به اطاعت مطلق و بدون قید و شرط رسول(ص) عیناً درباره اولی‌الامر نیز وارد است.
  4. اگر ﴿أُولِي الْأَمْرِ غیرمعصوم باشند و احتمال گناه و یا خطا در آنان برود، خداوند امر به گناه و یا پیروی از خطاکار نموده است.
  5. خداوند هرگز به فساد و فحشا امر نمی‌کند: ﴿وَإِذَا فَعَلُوا فَاحِشَةً قَالُوا وَجَدْنَا عَلَيْهَا آبَاءَنَا وَاللَّهُ أَمَرَنَا بِهَا قُلْ إِنَّ اللَّهَ لَا يَأْمُرُ بِالْفَحْشَاءِ أَتَقُولُونَ عَلَى اللَّهِ مَا لَا تَعْلَمُونَ[۴]. ﴿إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَالْإِحْسَانِ وَإِيتَاءِ ذِي الْقُرْبَى وَيَنْهَى عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنْكَرِ وَالْبَغْيِ يَعِظُكُمْ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ[۵].

بنابراین، هر عصمتی برای رسول خدا(ص) ثابت شود عیناً برای اولی‌الامر هم ثابت است؛ زیرا در غیر این صورت، اولاً امر به اطاعت مطلق از کسی که معصوم نیست، امر به فساد و فحشاء است؛ و ثانیاً امر به اطاعت از شیطان است؛ زیرا شیطان امر به فساد و فحشاء می‌کند: ﴿الشَّيْطَانُ يَعِدُكُمُ الْفَقْرَ وَيَأْمُرُكُمْ بِالْفَحْشَاءِ وَاللَّهُ يَعِدُكُمْ مَغْفِرَةً مِنْهُ وَفَضْلًا وَاللَّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ[۶].

در حالی که خداوند دائماً ما را به مخالفت با شیطان فراخوانده است: ﴿أَلَمْ أَعْهَدْ إِلَيْكُمْ يَا بَنِي آدَمَ أَنْ لَا تَعْبُدُوا الشَّيْطَانَ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُبِينٌ[۷]. ﴿يَا أَيُّهَا النَّاسُ كُلُوا مِمَّا فِي الْأَرْضِ حَلَالًا طَيِّبًا وَلَا تَتَّبِعُوا خُطُوَاتِ الشَّيْطَانِ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُبِينٌ[۸]. نتیجه آنکه: عصمت اولی‌الامر عین همان عصمت رسول اکرم(ص) است و هر دو معصوم به عصمت الهی هستند.

عصمت رسول(ص)، عصمت از گناه، نسیان و اشتباه است؛ تا محتوای شریعت و فرامین الهی بدون هرگونه کاستی به مردم ابلاغ و در منصه اجرا تحقق پذیرد. به همین ترتیب، از آنجا که اولی‌الامر نیز نازل منزله رسول(ص)، و مبین احکام و مجری آن در نظام اجتماعی و حکومتی هستند، و در نتیجه فعل و قول و تقریرشان حجت است، می‌باید معصوم از گناه و خطا و نسیان در هر سه جهت باشند[۹].

فخر رازی (علی‌رغم نپذیرفتن اصل امامت)، از آیه فوق، عصمت اولی‌الامر را استنباط می‌کند و می‌گوید: «خداوند امر به اطاعت از اولی‌الامر کرده و کسی که خداوند به اطاعت او امر می‌کند، ناگزیر معصوم از خطا است»[۱۰].[۱۱]

أمر؛ به معنای عالم امر

همه آنچه تاکنون گفته شد، بنابراین فرض بود که کلمه ﴿الْأَمْرِ در عبارت ﴿أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ که به معنای فرمان، و ﴿أُولِي الْأَمْرِ به معنای صاحب فرمان و زعامت بر مردم باشد. اما اگر ﴿الْأَمْرِ به معنای «عالم امر» باشد، ﴿أُولِي الْأَمْرِ به معنای اطاعت از خدا و رسول(ص) باز می‌گردد و استدلال به این آیه در سیاق استدلال به آیات خلافت و امامت خواهد بود.

توضیح آنکه: اگر اصل در معنای امر، فرمان باشد، امتثال امر الهی، گاه نیازمند ماده و مدت است؛ مثل عالم دنیا که اگر در نظام تکوین موجودی بخواهد خلق شود و امر (کن وجودی) پروردگار به او تعلق گیرد، در طول مدت خلقت او صورت می‌گیرد. گاهی نیز امر الهی در عالم ارواح و مجردات صورت می‌گیرد که ماده ندارد و در نتیجه، امتثال امر الهی لحظه‌ای است و زمان‌بردار نیست. عالم اول را اصطلاحاً «عالم خلق» و دومی را «عالم امر» می‌نامند.

برای روشن‌تر شدن مطلب، به آیاتی که خداوند در آن حقیقت روح و عوالم مجرده را بیان می‌فرماید مراجعه می‌کنیم. مثلاً خداوند در پاسخ به سؤال ﴿يَسْأَلُونَكَ عَنِ الرُّوحِ[۱۲] می‌فرماید: ﴿قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّي[۱۳] در این آیه شریفه، حرف جر ﴿مِنْ، بیانیه است که حقیقت جنس را معنا می‌کند. همچنان که این کلمه در آیات مشابه دیگر نیز مین بیانیه است؛ مانند: ﴿يُلْقِي الرُّوحَ مِنْ أَمْرِهِ[۱۴]، ﴿يُنَزِّلُ الْمَلَائِكَةَ بِالرُّوحِ مِنْ أَمْرِهِ[۱۵]، ﴿أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ رُوحًا مِنْ أَمْرِنَا[۱۶].

در همه این آیات، کلمه ﴿مِنْ می‌فهماند که روح از جنس و سنخ امر الهی است. سپس خداوند در ادامه آیه، معنای امر را بیان کرده و می‌فرماید: ﴿إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَيْئًا أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ * فَسُبْحَانَ الَّذِي بِيَدِهِ مَلَكُوتُ كُلِّ شَيْءٍ وَإِلَيْهِ تُرْجَعُونَ[۱۷].

از این آیه چنین برداشت می‌شود که: امر او عبارت از کلمه «کن» وجودی است، که به واسطه آن، موجودات پا به عرصه هستی می‌گذارند. و چون بلافاصله بعد از کلمه ﴿كُنْ فرمود: ﴿فَيَكُونُ، پس امر الهی همان عالمی است که به مجرد فرمان ﴿كُنْ الهی، امتثال امر می‌کند و از عدم به وجود می‌آید و چنین وصفی متعلق به عالم ملکوت و مجردات است؛ چنان که می‌فرماید: ﴿وَمَا أَمْرُنَا إِلَّا وَاحِدَةٌ كَلَمْحٍ بِالْبَصَرِ[۱۸].

خداوند در این آیه شریفه، امر خویش را بعد از آنکه یگانه معرفی نموده، به چشم برهم زدنی تشبیه کرده، که منظور از آن، نفی تدریجی بودن است. خداوند از سوی دیگر می‌فرماید: ﴿أَلَا لَهُ الْخَلْقُ وَالْأَمْرُ[۱۹].

پس امر الهی، عبارت است از وجود هر موجود، از جهتی که مستند به خدای تعالی است و به جهت ایجادی او باز می‌گردد، و خلق، عبارت است از وجود همان موجود از جهتی که به جهت وجودی و خلقی او باز می‌گردد. ﴿سُبْحَانَ الَّذِي بِيَدِهِ مَلَكُوتُ كُلِّ شَيْءٍ وَإِلَيْهِ تُرْجَعُونَ[۲۰]. بر این اساس، عالم امر، ملکوت اشیاء و اداره کننده عالم خلق است؛ چنان که روح انسانی اداره کننده بدن اوست و این دو در عین حال از یکدیگر جدا نیستند و دومی باطن اولی است.

نتیجه آنکه: امر الهی در هر چیز، از ملکوت آن است. و از آنجا که ملکوت مبالغه در مُلک است، همان طور که برای هر موجودی جهت ملکی و خلقی وجود دارد، جهتی ملکوتی و امری نیز موجود است که از آن جهت با خزائن غیب الهی- که مبدأ خلقت عالم است - مرتبط است؛ چنان که می‌فرماید: ﴿وَإِنْ مِنْ شَيْءٍ إِلَّا عِنْدَنَا خَزَائِنُهُ وَمَا نُنَزِّلُهُ إِلَّا بِقَدَرٍ مَعْلُومٍ[۲۱].

اکنون در توضیح بیان دوم می‌گوییم: ریشه همه براهین عقلی در ضرورت نبوت عامه، به یک مسأله اساسی در شناخت انسان بازمی‌گردد؛ اینکه:

اولاً، انسان موجودی ابدی است و حیات دنیوی انسان تنها بخش کوچکی از سیر بی‌نهایت زندگی او است.

ثانیاً، هرچند زندگی کوتاه دنیوی، سرنوشت‌سازترین بخش از زندگی او است، ولی بخش اصلی حیات انسان، مراحل بعد از زندگی دنیوی است.

ثالثاً، تا زمانی که انسان در دنیاست، خبر از عوالم بعد از خود و زندگی ابدی و حقیقی که در انتظار او است ندارد و ضروری‌ترین و حیاتی‌ترین مسأله برای او، یافتن مخبری است که از جزئیات عوالم غیب خبر آورد. خداوند در قرآن، انبیاء(ع) را «مُنذِر» نامیده است. اصل در معنای منذر به کسی اطلاق می‌شود که در کاروان‌ها یا سپاه، چند منزل جلوتر می‌رفت و اخبار مسیر را به کاروان گزارش می‌داد؛ گویی وی عواقب منازل بعد را هشدار می‌داد[۲۲]. انبیاء و اولیاء(ع) نیز منذرین بشر نسبت به عقبات سیر خود در عوالم بعد از مرگ هستند.

بدیهی است و عقل حکم می‌کند که انسان سر تسلیم در برابر کسانی فرود آورد که از عوالم غیب آگاهی دارند و او را از خطرات آینده‌ای که پیش رو دارد آگاه می‌سازند و از نعمت‌هایی که می‌تواند به سادگی کسب کند و حیات طیبه‌ای را برای او فراهم کند باخبرگردانند.

تعیین این افراد با انتخاب انسان‌ها نیست؛ زیرا کسی که خود جاهل وکور نسبت به عالم غیب و عالم امر و اخبار آن است، چگونه می‌تواند کسی را که آگاه و بینا نسبت به آن عوالم است تشخیص دهد. بدیهی است که معرفی چنین شخصیتی باید منحصراً از سوی پروردگار-که خود صاحب و محیط بر همه عوالم امر وخلق است - باشد. به این ترتیب، اولی الامر بالاصالة وحقیقی، ذات باری تعالی است؛ در مرتبه بعد، «اولی الامر» کسانی هستند که خداوند اجازه ورود به عالم امر و اشراف واطلاع بر اخبار آن عالم را به آنها داده است.

با این بیان، آیه ۵۹ سوره نساء ارشاد به حکمی عقل می‌نماید که: «ای مؤمنین، برای تشخیص فلاح از گناه، به اولی الامر و صاحبان علم غیب و آگاهان از اسرار بعد از مرگ مراجعه کنید و در منازعات اجتماعی نیز که ریشه آن تشخیص صلاح بیشتر و راه خیر برای آخرت است، به کسی که اشراف به عقبات بعد از مرگ دارد مراجعه کنید؛ چنین فردی اولی‌الامر است که یا به صورت نبی و رسول ظاهر می‌شود و یا وصی معصومی که نازل منزله رسول در میان شما است».[۲۳]

محصور بودن مصداق اولی‌الامر در امامان معصوم(ع)

از استدلال‌های بیان شده، دو نتیجه مهم حاصل می‌گردد که بر اساس آن می‌توان دامنه اولی‌الامر را از لحاظ مصداقی استنباط نمود:

اولاً، هم رتبه بودن اولی الامر با خدا و رسول(ص) در وجوب اطاعت؛

ثانیاً، اثبات عصمت اولی‌الامر در ردیف عصمت رسول خدا(ص).

دو استدلال ذکر شده، اطاعت مطلق از اولی‌الامر را نتیجه می‌دهد. با توجه به اینکه در خلفای بعد از رسول اکرم(ص) مصداقی به عنوان «اولی الامر معصوم» یافت نمی‌کنیم، به مدد روایات شیعه و سنی، الزاماً فقط ائمه دوازده‌گانه اطهار(ع) به عنوان مصادیق تام و تمام «اولی الامر» به اثبات می‌رسند.[۲۴]

شکل منطقی برهان

در طی برهان روشن شد که فرامین خدا و رسولش(ص) به طور مطلق واجب‌الاتباع هستند و کسی که واجب‌الاتباع است، عقلاً باید معصوم به عصمت الهی باشد؛ و الا لازم می‌آید که خداوند امر به گناه و فحشاء نماید؛ در حالی که این امر محال است. با توجه به آنکه در آیه شریفه، امر به اطاعت مطلق از اولی‌الامر معطوف به اطاعت مطلق از خدا و رسول(ص) گردیده است، می‌توانیم علم و سایر کمالات الهی امام را طی قیاسات زیر تبیین نماییم:

بیان اول: اثبات عصمت اولی‌الامر

اولاً، اولی‌الامر به حسب آیه، مطلقاً واجب‌الاتباع هستند.

ثانیاً، کسی که مطلقاً واجب‌الاتباع است، معصوم است.

نتیجه آنکه: اولی‌الامر معصوم به عصمت الهی است.

بیان دوم: اثبات تنصیص الهی اولی‌الامر

با استفاده از نتیجه قیاس اول، قیاس دیگری را تشکیل داده و می‌گوییم:

اولاً، اولی‌الامر، معصوم به عصمت الهی است (چون واجب‌الاتباع است).

ثانیاً، معصوم به عصمت الهی را تنها خداوند تعیین می‌کند.

نتیجه آنکه: اولی‌الامر باید منحصراً منصوب به نصب الهی باشد و مانند رسول خدا(ص) از طرف پروردگار معین و به مردم معرفی شود. در میان صحابی بعد از پیامبر، تنها امیرالمؤمنین(ع) و سپس امامان از فرزندان ایشان(ع) مصداق چنین امری بوده‌اند.

از استدلال‌های بیان شده، نتایج زیر حاصل می‌گردد:

  1. اطاعت از رسول(ص) به طور مطلق است؛ یعنی آنچه رسول(ص) فرمود، کلام حق و صواب است؛ لذا اطاعت از رسول(ص)، عین اطاعت از پروردگار است: ﴿قُلْ إِنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِي يُحْبِبْكُمُ اللَّهُ وَيَغْفِرْ لَكُمْ ذُنُوبَكُمْ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ[۲۵]. ﴿مَنْ يُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطَاعَ اللَّهَ وَمَنْ تَوَلَّى فَمَا أَرْسَلْنَاكَ عَلَيْهِمْ حَفِيظًا[۲۶]. در نتیجه، اطاعت از امام نیز مانند اطاعت از رسول خدا(ص) مطلق است و هر دو گروه اوامر ارشادی و مولوی آنان را در بر می‌گیرد و مانند اطاعت از اوامر خداوند است.
  2. ملاک در صواب یا گناه بودن در اوامر و نواهی مولوی، بیان رسول(ص) است نه عقل؛ لذا معنا ندارد که اطلاق اطاعت از رسول را به اطاعت درصواب مقید کنیم و گناه را از آن استثنا نماییم؛ زیرا قاعده لطف اقتضا می‌کند که اطاعت از حجج الهی(ع) عقلاً و اصالتاً امر ممدوحی باشد نه به واسطه آنکه عقل حکم به صواب بودن آن می‌کند امر پسندیده‌ای باشد، چنان که آیه شریفه نیز اشعار به این مطلب دارد و امر مطلق به اطاعت از رسول خدا(ص)، بیانگر صواب ذاتی اطاعت از رسول(ص) است و سلب ذاتی از شیء محال است. پس صواب یعنی اطاعت بی‌چون و چرا از رسول(ص) که همان اطاعت از حق است و گناه یعنی عصیان رسول(ص) که عین عصیان حق است؛ جزئاً یا کلاً: ﴿فَلَا وَرَبِّكَ لَا يُؤْمِنُونَ حَتَّى يُحَكِّمُوكَ فِيمَا شَجَرَ بَيْنَهُمْ ثُمَّ لَا يَجِدُوا فِي أَنْفُسِهِمْ حَرَجًا مِمَّا قَضَيْتَ وَيُسَلِّمُوا تَسْلِيمًا[۲۷].
  3. در آیه ۵۹ سوره نساء، اطاعت از اولی‌الامر با همان اطلاق و به همان شدت و در سیاق اطاعت از رسول(ص) وارد شده؛ پس اطاعت از اولی‌الامر نیز مطلق است و ملاک در صواب بودن یک فعل، اطاعت بی‌قید و شرط از فرامین اولی الامر است.

نتیجه آنکه اگر اولی‌الامر معصوم نباشند، اطاعت از ایشان مطابق با اطاعت از خدا و رسول(ص) نخواهد بود؛ در حالی که امر به اطاعت از آنها در سیاق امر به اطاعت از رسول(ص) به طور مطلق است. پس اولی‌الامر باید معصوم من عندالله و در رتبه رسول خدا(ص) به لحاظ علوم الهی باشند.

نکته قابل توجه آنکه چنانچه «أمر» در اولی الامر به معنای «عالم امر» باشد، در این صورت اولی‌الامر به معنای صاحبان چنین مقامی خواهد بود. در این صورت نیز تفاوتی اساسی در استدلال به آیه به وجود نخواهد آمد.[۲۸]

منابع

پانویس

  1. «و آنچه پیامبر به شما می‌دهد بگیرید و از آنچه شما را از آن باز می‌دارد دست بکشید» سوره حشر، آیه ۷.
  2. «هر که از پیامبر فرمانبرداری کند بی‌گمان از خداوند فرمان برده است و هر که رو گرداند (بگو بگرداند) ما تو را مراقب آنان نفرستاده‌ایم» سوره نساء، آیه ۸۰.
  3. «و هر کس با خداوند و فرستاده او نافرمانی ورزد و از حدود او فراتر رود (خداوند) او را در آتشی در می‌آورد (که) جاودانه در آن است و او را عذابی خوارساز (در پیش) خواهد بود» سوره نساء، آیه ۱۴.
  4. «و چون کاری زشت کنند گویند: پدرانمان را بر همین کار یافته‌ایم و خداوند ما را به آن فرمان داده است، بگو: بی‌گمان خداوند به کار زشت فرمان نمی‌دهد؛ آیا درباره خداوند چیزی می‌گویید که نمی‌دانید؟» سوره اعراف، آیه ۲۸.
  5. «به راستی خداوند به دادگری و نیکی کردن و ادای (حقّ) خویشاوند، فرمان می‌دهد و از کارهای زشت و ناپسند و افزونجویی، باز می‌دارد؛ به شما اندرز می‌دهد باشد که شما پند گیرید» سوره نحل، آیه ۹۰.
  6. «شیطان شما را از تنگدستی می‌هراساند و به کار زشت وا می‌دارد و خداوند شما را به آمرزش و بخششی از سوی خویش نوید می‌دهد؛ و خداوند نعمت‌گستری داناست» سوره بقره، آیه ۲۶۸.
  7. «ای فرزندان آدم! آیا به شما سفارش نکردم که شیطان را نپرستید که او دشمن آشکار شماست؟» سوره یس، آیه ۶۰.
  8. «ای مردم از آنچه در زمین حلال و پاک است بخورید و از گام‌های شیطان پیروی نکنید که او برای شما دشمنی آشکار است» سوره بقره، آیه ۱۶۸.
  9. اساساً در طول تاریخ و تاکنون هیچ‌کس جز چهارده معصوم(ع) مدعی چنین مقام و خصوصیتی نبوده‌اند؛ زیرا دروغ بودن ادعای آنها به سرعت معلوم می‌شده.
  10. برای مطالعه بیشتر درباره مبسوط نظریه فخر رازی و صاحب المنار، ر.ک: تفسیر المیزان و تفسیر تسنیم، ذیل همین آیه شریفه.
  11. فیاض‌بخش و محسنی، ولایت و امامت از منظر عقل و نقل، ج۴ ص ۲۱۲.
  12. «از تو درباره روح می‌پرسند» سوره اسراء، آیه ۸۵.
  13. «بگو روح از امر پروردگار من است» سوره اسراء، آیه ۸۵.
  14. «روح (القدس) را از امر خویش نزد هر کس از بندگانش که بخواهد (برای رساندن وحی) می‌فرستد» سوره غافر، آیه ۱۵.
  15. «فرشتگان را با روح از (مبدأ) امر خویش بر هر کس از بندگانش که بخواهد فرو می‌فرستد» سوره نحل، آیه ۲.
  16. «و بدین‌گونه ما روحی از امر خویش را به تو وحی کردیم» سوره شوری، آیه ۵۲.
  17. «فرمان او جز این نیست که چون چیزی را بخواهد بدو می‌گوید: باش! بی‌درنگ خواهد بود * پس پاکا آنکه فرمانفرمایی هر چیز در دست اوست و به سوی او بازگردانده می‌شوید» سوره یس، آیه ۸۲-۸۳.
  18. «و فرمان ما یک کلمه بیش نیست مانند یک چشم بر هم زدن» سوره قمر، آیه ۵۰.
  19. «آگاه باشید که آفرینش و فرمان او راست» سوره اعراف، آیه ۵۴.
  20. «پس پاکا آنکه فرمانفرمایی هر چیز در دست اوست و به سوی او بازگردانده می‌شوید» سوره یس، آیه ۸۳.
  21. «و هیچ چیز نیست جز آنکه گنجینه‌های آن نزد ماست و ما آن را جز به اندازه معیّن فرو نمی‌فرستیم» سوره حجر، آیه ۲۱.
  22. لسان العرب، ج۵، ص۲۰۱.
  23. فیاض‌بخش و محسنی، ولایت و امامت از منظر عقل و نقل، ج۴ ص ۲۱۴-۲۱۸.
  24. فیاض‌بخش و محسنی، ولایت و امامت از منظر عقل و نقل، ج۴ ص ۲۱۸.
  25. «بگو اگر خداوند را دوست می‌دارید از من پیروی کنید تا خداوند شما را دوست بدارد و گناهانتان را بیامرزد و خداوند آمرزنده‌ای بخشاینده است» سوره آل عمران، آیه ۳۱.
  26. «هر که از پیامبر فرمانبرداری کند بی‌گمان از خداوند فرمان برده است و هر که رو گرداند (بگو بگرداند) ما تو را مراقب آنان نفرستاده‌ایم» سوره نساء، آیه ۸۰.
  27. «پس نه، به پروردگارت سوگند که ایمان نمی‌آورند تا در آنچه میانشان ستیز رخ داده است تو را داور کنند سپس از آن داوری که کرده‌ای در خود دلتنگی نیابند و یکسره (بدان) تن در دهند» سوره نساء، آیه ۶۵.
  28. فیاض‌بخش و محسنی، ولایت و امامت از منظر عقل و نقل، ج۴ ص ۲۳۳.