امامت در کلام اسلامی
امام به معنای مقتدا و پیشوا، در اصطلاح دینی به خلیفه رسول الله در اجرای دین گفته میشود. مسئله امامت میان علمای اسلامی اهمیت بسیاری داشته و وجه اصلی تمایز شیعه با سایر مذاهب اسلامی است. مباحث محتلفی در حوزه امامت وجود دارد مانند: بحث در زمینه حقیقت و شناخت امامت؛ ضرورت و وجوب نظام امامت برای جامعه؛ صفات و ویژگیهای امام و بحث درباره تعیین امام و چگونگی آن.
وظایف امام مختلفی برای امام بیان شده است که مترتب بر دو رکن هدایت و نصرت است. امامیه، امامت را از اصول عقاید اسلامی دانسته و نصب آن را به دست خداوند میدانند که در نتیجه صفات خاصی برای امام قائل است مانند: عصمت، علم لدنی، افضلیت و... .
معناشناسی امام
معنای لغوی
واژه امام در لغت از ریشه “ام” است که معانی گوناگونی دارد. یکی از آنها مقتدا و پیشواست. طریحی میگوید: “امام به کسر الف، بر وزن فِعال به معنای کسی است که از او پیروی میشود”[۱]. مؤلف کتاب معانی الاخبار نیز در توضیح وجه تسمیه امام میگوید: “امام را امام نامیدند به دلیل اینکه او پیشرو و مقتدای مردم است”[۲]. بنابراین امامت، همان ریاست عامه بر همه مردم است که اگر لابشرط بیاید، منظور همان ریاست پیامبر و رسالت است[۳]. پس به گروهی خاص که از نظر فکری، اعتقادی، سیاسی یا زبانی، زمانی و مکانی در یک امر یا اموری خاص با یکدیگر اشتراک دارند و با یکدیگر یکی شدهاند امت میگویند و رهبرشان نیز امام نامیده میشود. بنابراین سه واژۀ امام، امامت و امت لازم و ملزوم یکدیگرند و بدون هم معنا ندارند. امت نیز به گروهی گفته میشود که اعضای آن به سبب پیروی از امام واحد به نوعی با یکدیگر انتساب داشته باشند[۴].
البته باید دقت شود که پیشوا در زبان فارسی، ترجمه تحتاللفظی کلمه امام است. در عربی کلمه "امام" یا "پیشوا" مفهوم مقدسی ندارد[۵].
معنای اصطلاحی امامت در کلام اسلامی
در تعریف اصطلاحی امام گفتهاند: امام خلیفه رسول الله در اجرای دین است؛ به گونهای که پیروی از وی بر همه مسلمانان واجب است[۶]. امام در اصطلاح شیعه به کسی میگویند که پیشوا و مقتدای عالمیان در امور ظاهریه و باطنیه، اجتماعیه و معنویۀ روحانیه، مُلْکیه و ملکوتیه است. خداوند به وی در اثر اختیار عالی و ارادۀ انتخابیۀ آن پیشوا در جمیع امور چنین مصونیت و عصمتی را بخشیده است. این امامان به دوازده تن منحصرند. بنابر عقیده و ایمان راسخ شیعه، پس از غیبت کبری آن حضرت زنده است و ولایت امور معنوی و مَلَکوتی عوالم را در دست دارد، اما به سبب غصب خلافت و امامت، فعلاً در پردۀ غیبت نهان است تا ظهور کند و متصدیان و مباشران سلطنت و امارت باطل را کنار زند و خود بر اساس طهارت سِریَّه و عصمت الهیه و ولایت کبرای حقۀ حقیقیه، بر مردم حکومت کند[۷].
پس با توجه به تعریفهای یادشده، امام سه ویژگی خواهد داشت: ویژگی نخست، جانشینی پیامبر گرامی اسلام است. امام کسی است که پس از پیامبر اسلام(ص) بر مسند او مینشیند. ولایت و سرپرستی بر همۀ مکلفان، از دیگر ویژگیهای امام است. متکلمان، اغلب ریاست عامه یا ولایت بر همۀ مکلفان را در تعریف امامت، اخذ کردهاند، لکن در برخی نکات جنبی، اختلافنظر وجود دارد. ویژگی دیگر، واجبالاطاعه بودن امام است. برخی از متکلمان، این قید را نیز در تعریف امامت آوردهاند. امام، جانشین پیامبر(ص) و ولیّ امت است؛ به گونهای که اطاعت از فرمان او در حد اطاعت از فرمان پیامبر(ص) وجوب دارد. امام، تنها یک راهنما و هدایتگر نیست که امت در قبال وی هیچ وظیفهای نداشته باشد، بلکه امت، هم در امور دین و هم در امور دنیا باید از وی اطاعت کند[۸][۹]
تعریف متکلمین از امامت
متکلمین، تعاریف گوناگونی از امامت ارائه میدهند که به برخی از آنها اشاره میشود:
- "محقق بحرانی"[۱۰] در کتاب قواعد المرام: "امامت عبارت است از ریاست عامه در دین و دنیا اصالتاً (نه بر سبیل نیابت)[۱۱]؛
- "تفتازانی"[۱۲] در شرح المقاصد: "امامت عبارت است از ریاست عامه در امر دین و دنیا از باب جانشینی پیامبر(ص)"[۱۳]؛
- "ایجی"[۱۴] در المواقف: "امامت یعنی نیابت و جانشینی پیامبر در برپا داشتن احکام دین، بهطوری که تبعیت از او بر عموم مسلمین واجب است"[۱۵]؛
- "ابن خلدون" مینویسد: "خلافت یعنی نیابت از صاحب شریعت در حفظ دین و سیاست دنیا. به این اعتبار خلافت و امامت گفته میشود و متصدی آن مقام را امام و خلیفه میگویند[۱۶][۱۷]
تعریفی که غالب علمای کلام از «امامت» کردهاند، دو عنصر اساسی در آن به چشم میخورد؛ یکی اینکه امامت «ریاست» است و دیگر اینکه این ریاست در "امور دین و دنیا"ست. این تعریف، بیشتر نزد متکلمان اهلسنت آمده است[۱۸].
در تعاریف عام، "امامت" به صورت رهبری عمومی در امور دینی و دنیوی، برای فردی از افراد بشر تعریف شده است.
از آنجا که در این تعریفها از خلافت و یا نیابت از پیامبر سخنی به میان نیامده است، نبوت را نیز شامل میشود، به همین دلیل مورد نقد واقع شده است.
در تعاریف خاصِ «امامت»، بر عنصر خلافت و نیابت از پیامبر(ص) تأکید شده است[۱۹][۲۰]
مرحوم شیخ مفید در اوائل المقالات در بحث عصمت میآورد: "امامانی که جانشینان پیامبران در اجرای احکام و اقامه حدود و حفظ شریعت و تربیت مردماند، همچون انبیا معصوم (از گناه و اشتباه) هستند"[۲۱].
بر اساس این تعریف که با اعتقاد پیروان مکتب اهل بیت(ع) هماهنگ است امامت چیزی والاتر از ریاست و حکومت بر مردم میباشد. تمام وظایف انبیاء(ع) به جز دریافت وحی برای امامان محفوظ است. به همین دلیل شرط عصمت که در انبیاء(ع) میباشد در امام نیز هست.
دانشمند شیعی «فاضل مقداد سیوری» در شرح این تعریف علامه، توضیحاتی دارد که برای اطلاع بیشتر میتوان به کتاب شرح باب الحادی عشر مراجعه کرد[۲۲].
«میثم بن علی بحرانی» در تعریف امامت میگوید: هي رئاسة عامة في أمور الدين و الدنيا بالإصالة[۲۳]؛ «امامت؛ ریاست عامه در امور دین و دنیا است که او باید این ریاست را بهطور ذاتی و اصالت داشته باشد».
وی در توضیح تعریف بالا مینویسد: «با اضافه نمودن «اصالت»، کسانی که از جانب امام نمایندگی دارند و امام به آنها ولایت عامه داده است از تعریف خارج میشوند»[۲۴].
شارح احقاق الحق نیز امامت در نزد شیعه را چنین تعریف میکند: "امامت یک منصب الهی و خدادادی است که تمام شئونات والا و فضائل را در بر دارد جز نبوت و آنچه لازمه آن است"[۲۵].
به مقتضای این تعریف امام باید از جانب خداوند و توسط پیامبر(ص) تعیین گردد و تمام امتیازات و فضائل پیامبر(ص) (جز نبوت) را داشته باشد؛ از این رو شرط عصمت در امام نیز وجود دارد[۲۶].
از تعریفهای متکلمان اسلامی استفاده میشود:
- «امامت» از دیدگاه آنان هم امور دنیوی را شامل میشود و هم امور دینی را. به عبارت دیگر، از جنبه غایی، امامت اسلامی صبغه سکولاریستی ندارد؛ به گونهای که امور معنوی و دینی خارج از حوزه امامت و رهبری اسلامی باشد و امامت فقط در برقراری عدالت، امنیت و تحقق بخشیدن به نیازهای معیشتی مردم خلاصه شود؛ بلکه اجرای دین و حفظ ارزشهای دینی نیز از اهداف امامت است[۲۷]. به عبارت دیگر امام ریاست کّلی جامعه را در همه جنبهها و تمام شئون آن بر عهده دارد. اعم از رهبری سیاسی و حکومت، رهبری قضایی و فصل خصومت، رهبری و مرجعیّت دینی و مقام افتاء و زعامت تقنینی و قانونگذاری.
- مردم در تعیین و نصب امام دخالتی ندارند، امّا برای به فعلیت رسیدن زعامت او و به اصطلاح "مبسوط الید" شدن امام، بدیهی است که نقش اصلی از آن مردم است[۲۸].
دیدگاه محققان پیرامون این تعریف
برخی از محققان با اشاره به نکته ای میان دو تعریف متکلمان امامیه و اهل سنت تفاوت قائل می شوند و در مقابل برخی اشکالاتی را مطرح کردهاند که در ادامه به طرح کلام این محققان می پردازیم:
عدهای در این باره مینویسند: اگر چه تعاریف متکلمان امامیه، در مواردی، دقیقاً همان تعریف متکلمان اهل سنت از امامت است، تفاوتی بنیادین اما ظریف میان آن دو ملاحظه میشود. به عنوان نمونه تعریف مرحوم علامه حلی از امامت[۲۹] با تعریف تفتازانی ـ از متکلمان اهل سنت ـ از امامت[۳۰] در ظاهر تفاوت چندانی با یکدیگر ندارند. اما اگر چه در هر دو تعریف، سخن از ریاست عامه در امور دین و دنیا به میان آمده است، تفاوت میان آن دو، با توجه به رویکرد اهل سنت به مسأله امامت آشکار میشود؛ بدین معنا که امام در ادبیات کلامی اهل سنت، وظیفه اجرای دین و پاسداری از آن را به عهده دارد. به دیگر سخن، وجود امام در اندیشه اهل سنت، اجرای احکام دین و نیز تشکیل حکومت، برای ایجاد نظم اجتماعی است[۳۱]، این در حالی است که امام در کلام امامیه، افزون بر وظیفه اجرای دین، وظیفه تبیین و تفسیر دین را نیز دارد؛ از این رو، مبیّن و مفسر دین را لزوماً معصوم دانسته، آنگاه لزوم نصب را نتیجه گرفتهاند. به دیگر سخن، ریاست امام در امور دین در کلام اهل سنت، چیزی جز پیاده کردن دین نیست؛ در حالی که مقصود از ریاست یاد شده در کلام شیعه، تبیین و تفسیر دین است که به شأن مرجعیت دینی امام پس از رسول خدا(ص) ناظر است.
از سویی دیگر، عمده تعاریف موجود در آثار متکلمان نامی امامیه و نیز اهل سنت، ناظر به تمام ابعاد یا همان چیستی و حقیقت مقام امامت نیست، بلکه با نگاهی دقیقتر میتوان گفت آنچه در متون کلامی بروز و نمود یافته است، مجموعهای از تعاریفی است که برگرفته از باور متکلمان نسبت به شئون و وظایف مقام امامت است. به این معنی که اساساً نمیتوان تعریف متکلمان از مقام امامت را مساوق با حقیقت چیستی مقام امامت در نگاه آنها به شمار آورد، بلکه باید تعاریف یاد شده را به مثابه باور ایشان راجع به شئون امامت دانست که تنها بخشی از حقیقت و چیستی مقام امامت است.
تعاریف نقل شده از متکلمان امامیه ناظر به دو شأن یا وظیفه یا کارکرد مقام امامت، یعنی شأن مرجعیت دینی و حاکمیت سیاسی است؛ این درحالی است که از شئون مهم دیگر اینان غفلت شده است که از جملۀ آنها میتوان به شأن ولایت تکوینی و شأن وساطت فیض اشاره کرد[۳۲].
اشکالاتی که برخی محققین به این تعریف دارند عبارت است از: ۱. تفسیر امامت به ریاست (تعریف به لازم؛ نه به حقیقت): بیشک، مفهوم "ریاست" در "امامت" نهفته است و نمیتوان این مفهوم را از امامت جدا انگاشت، لکن جنبه مهمی که در حقیقت امامت باید لحاظ شود، جنبه ریاستش نیست؛ جنبه مهمتری که میتواند گویای ماهیت و حقیقت امامت باشد، بحث ولایت الامری است. امامت چیزی جز "ولایت امر" نیست و ولایت امر عقلاً و نقلاً حق انحصاری خدای متعال و مقامی الهی است.
از سوی دیگری، تعریف جامع و مانع، باید به جوهر و اصلِ معنا اشاره کند و واژگانی بهکار بگیرد که مقوّم ماهیت آن مفهوم باشند؛ نه آنکه آثار یا نتایج و تبعات آن مفهوم را محور تعریف خود قرار دهد. ریاستی که در تعریف گذشته ذکر شد، نتیجه امامت است یا عَرَض عام آن؛ اما نه جوهر اصلی و مقوم ماهیتش.
ریاست نیز از آن جهت که میتواند گسترده و کلان باشد یا نباشد، قابل تقسیم بر عامه و خاصه است. به همین دلیل، برادران اهلسنت چون امامت را به ریاست تبدیل کردند، ناچار شدند قید عامه را بیاورند؛ تا شامل ریاستهای خاص و خرد نشود؛ زیرا مدیر مدرسه یا مسئول اداره نیز رئیس است و هر رئیسی امام نیست. ازاینرو، ناچار شدند ریاست را به قید عامه تقیید کنند.
۲. توهم جدایی دین از دنیا (میراث اسلام جاهلی): همانگونه که اشاره شد، جداسازی دین الهی از دنیای مردم یکی از تحریفهایی است که دامنگیر امت اسلام شد. بنابر این، عبارت في أمر الدين والدنيا که در تعریف امامت آوردهاند، بیاساس و از میراثهای اسلام جاهلی است.
در تفسیری که بعد از رسول اکرم(ص) از دین ارائه شد، دین و دنیا از یکدیگر تفکیک شدند و از اینجا بود که میان دین و دنیا تقابل ایجاد شد و باعث اندیشههای انحرافی فراوانی گردید.
اما امامت در مکتب اهلبیت(ع) اینگونه تعریف نشده است. همانگونه که خواهد آمد، امامت، ولایتالامر است و اساساً تقابل دین و دنیا در این مکتب معنا و مفهوم ندارد؛ آن دینی که قرآن کریم معرفی میکند همین شریعت است و شریعت شامل همه امور دنیاست و رسول اکرم(ص) مبعوث شد تا مردم را در دنیا هدایت کند تا بتوانند در دنیا و آخرت سعادتمند باشند[۳۳].
پیشینه بحث از امامت
بحث از امامت و پیشوایی موضوعی است که در ادیان الهی وجود داشته و از انبیا(ع) به عنوان پیشوایان و رهبران الهی مردم یاد شده است[۳۴]. قرآن کریم از حضرت ابراهیم(ع) به عنوان امام یاد میکند که پس از طی مراحل و آزمونهایی، از ناحیه خداوند به این مقام رسید[۳۵]. مسئله امامت و وصایت از مسائلی است که از آغاز ظهور دین اسلام مورد توجه بوده است. پیامبر اکرم(ص) نیز در طول رسالت خود بر این معنا همواره تأکید میکرد و در زمانها و مکانهای متعدد از آن سخن میگفت[۳۶]. در روایات و ادعیه نیز به ابعاد مختلف وجود امام توجه شده است؛ چنانکه امام نه تنها خلیفه، حافظ دین الهی، سیاستمدار و مدبر امور مردم دانسته شده[۳۷]، بلکه امامت به عنوان عهدی از عهدهای الهی[۳۸] و اساس دین و نظام مسلمین و صلاح دنیا[۳۹] شمرده شده است. در مذهب تشیع، امامت از اساسیترین مبانی عقیدتی است، برخلاف باور اهل سنت که این مسئله را از فروع دین میدانند[۴۰]. علمای شیعه اصل امامت را در کنار توحید و نبوت، از اصول مذهب به شمار آوردهاند[۴۱].
مسئله امامت در میان علمای اسلامی اهمیت بسیاری دارد و وجه اصلی تمایز شیعه با سایر مذاهب اسلامی است. از جمله نخستین آثار شیعی که به این موضوع پرداخته، کتابهایی همچون «الامامة و التبصرة من الحیره» شیخ صدوق و «الشافی فی الامامه» سید مرتضی است. اکثر متکلمان اهل سنت و شیعه به این مسئله پرداختهاند و در آثاری، همچون «الیاقوت فی علم الکلام» ابواسحاق نوبختی (م ۳۱۱ق) و «مقالات الاسلامیین» ابوالحسن اشعری (م ۳۲۴ق) و «تمهید الاوائل و تلخیص الدلائل» ابوبکر باقلانی (م ۴۰۳ق) و «النکت الاعتقادیه» شیخ مفید (م۴۱۳ق) و «الاقتصاد فیما یتعلق بالاعتقاد» شیخ طوسی (م. ۴۶ق) از آن بحث کردهاند.
برخی جایگاه امامت را در اسلام، رفیع و همتراز با قرآن دانسته که بدون آن، قرآن به طور کامل اجرا نمیشود و لغو و بیهودگی شریعت لازم میآید[۴۲]. پیامبر(ص) علاوه بر نبوت، امامت هم داشته و از آغاز ظهور اسلام و دعوت پیامبر(ص) تا آخرین روزهای حیات ایشان، امامتشان با نبوت همراه بوده[۴۳] و به هیچ موضوعی در اسلام، همچون امامت اهمیت داده نشده است[۴۴]. امامت در اسلام به عنوان اتمام و اکمال دین مطرح شده که دین بدون آن ناقص است[۴۵].
نگرش علمای دین به جایگاه امامت، افزون بر گرایش عرفانی که از روایات اقتباس شده، کلامی و اجتماعی است و مباحث حکومت، سیاست و نظام اسلامی را نیز در برمیگیرد[۴۶]؛ از این رو آنان ضمن اعتقاد به مقامهای معنوی ائمه(ع) و اثبات ولایت کلیه الهیه و مظهریت تام از حق تعالی برای آنان، از شئون اجتماعی و سیاسی، سرپرستی و حکومت آنان توجه کردهاند[۴۷]. همچنین ولایت ظاهری در امامت را برای فقها در عصر غیبت نیز ثابت میدانند و معتقدند ولایت فقیه در عصر غیبت در راستای ولایت رسول خدا(ص) و ائمه(ع) است[۴۸].
برخی از دانشمندان درباره آثاری که در زمینه امامت نوشته شده و بعضی آن را به سیاست صفویه نسبت دادهاند، تأکید کردهاند این سخن نادرستی است؛ زیرا بسیاری از این آثار پیش از دوران صفویه نگاشته شده و در دوران صفویه نگارش آن رو به کاهش بوده است. ایشان نام چهل کتاب در زمینه امامت را که پیش از دوران صفویه نگاشته شده است را ذکر میکند. ایشان معتقدند کتابهایی هم که در این دوران و پس از آن نوشته شده یا اصلاً مربوط به قلمرو حکومتی صفویه نبوده و یا مشتمل بر احادیثی است که دارای مدرک بوده و پیش از صفویه در کتابهای روایی موجود بوده است[۴۹]. برخی از اندیشمندان در آثار مختلف خود، از حقیقت و جایگاه رفیع امامت[۵۰] و جهات باطنی و ظاهری ولایت[۵۱]، و ویژگیها[۵۲] و وظایف امام[۵۳] بحث کرده و در کتاب خود در رد شبهاتی که بعضی منحرفان مطرح کردهاند، به تفصیل به موضوع امامت پرداختهاند[۵۴][۵۵]
جایگاه امامت
مسئله امامت در تفکر اسلامی جایگاه بسیار بالایی دارد. قرآن کریم امامت را برتر از نبوت دانسته است، زیرا درباره ابراهیم خلیل، یادآور شده است که او پس از آن که دارای مقام نبوت بود، مورد آزمونهای ویژهای قرار گرفت و آن گاه مقام امامت به او اعطا گردید﴿وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا﴾[۵۶].
در روایات اهل بیت(ع) بر این مطلب تصریح و تأکید شده است[۵۷]. در احادیث متعددی از امامان اهل بیت(ع) روایت شده که نماز، زکات، روزه، حج و ولایت ارکان اسلام به شمار میروند و در این میان ولایت از جایگاه برتری برخوردار است، زیرا کلید و راهنمای آنها میباشد[۵۸].
اگر از منظر تاریخی نیز به امامت بنگریم جایگاه ویژه آن نزد مسلمانان آشکار میگردد. پس از پیامبر گرامی(ص) مهمترین و حساسترین مسئلهای که مورد بحث و گفت وگوی مسلمانان قرار گرفت، امامت بود. هیچ یک از آموزههای دینی، در هیچ زمانی مانند امامت مورد بحث و نزاع واقع نشده است [۵۹].
از دیدگاه شیعه امامت از اصول عقاید اسلامی است، ولی معتزله و اشاعره و دیگر مذاهب اسلامی آن را از فروع دین میدانند. بر این اساس، شیعه برای امامت جایگاه برجسته تری در مقایسه با اهل سنت قائل است، ولی همان گونه که اشاره شد از دیدگاه اهل سنت نیز امامت مسئلهای مهم و برجسته است، زیرا از فروع دین بودن یک مسئله با مهم بودن آن منافات ندارد[۶۰].
مباحث امامت
مباحث امامت بر پنج محور کلی استوار است:
- حقیقت یا چیستی امامت (ما الإمام؟)؛
- وجوب وجود امام یا ضرورت امامت (هل الإمام؟)؛
- غایت امامت یا کارکردهای امام و در ذیل آن، شئون و وظایف امام (لم یجب وجود الإمام؟)؛
- صفات و ویژگیهای امام و در ذیل آن، راههای شناخت امام (کیف الإمام؟)؛
- تعیین امام در هر زمان و در ذیل آن، نصوص امامت و افضلیت امیرالمؤمنین(ع) و یازده امام بعد، معجزات هر یک از امامان دوازده گانه و مهدویت و مباحث مرتبط با آن (مَنِ الإمام؟)[۶۱][۶۲]
چهار مبحث نخست، مباحث کلی امامت (امامت عامه) را تشکیل میدهد و مبحث اخیر مربوط به امامت خاصه است. به عبارت دیگر مسایل کلی و عمومی امامت، مربوط به امامت عامه است و مسایل مربوط به مصداقشناسی امام و این که امامان پس از پیامبر(ص) چه کسانی بودهاند، مسایل امامت خاصه است. مباحث امامت خاصه در مدخلهای مناسب تبیین خواهد شد. چنان که پارهای از مباحث کلی امامت نیز که از اهمیت یا گستردگی خاصی برخوردارند مدخلهای مستقلی خواهند داشت.
عصمت امام، افضلیت امام و علم امام از این گونه مباحثاند. در این مقاله دیگر مباحث کلی امامت بررسی خواهد شد[۶۳].
نخست: حقیقت امامت
تعریف امامت و شناخت حقیقت آن در مسائل مختلف امامت تاثیر دارد یعنی اگر امامت را براساس تعریف و تبیین حقیقت آن یک منصب و جایگاه الهی همانند نبوت بدانیم و به تعبیر دیگر اگر امامت را یک امر عرشی بدانیم، نوع نگاه ما به وظائیف و ویژگیها و راههای شناخت نگاهی متناسب با این تلقی و برداشت از امامت خواهد بود. اما اگر امامت را مانند نبوت ندانیم، به تبع در مسأله وظائف و ویژگیها و راههای تعیین و شناخت امام نگاه دیگری خواهیم داشت. بنابراین نزاع اصلی در بحث امامت یک نزاع مفهومی است نه نزاع مصداقی و میدانیم که روشن شدن موضوع بحث و تحریر محل نزاع در هر بحثی برای رسیدن به نتیجه از امور لازم و ضروری میباشد[۶۴].
در فرهنگ اسلامی "امامت" و "خلافت" حقیقتی واحد را بیان میکنند با این تفاوت که "خلافت" به جنبه جانشینی از پیامبر(ص) دلالت دارد و "امامت" به جنبه رهبری جامعه اسلامی. در متون دینی هر دو تعبیر به کار رفته است و اشاره به مصداق واحد دارد[۶۵].
هر چند ظاهر تعریف بین شیعه و سنی مشترک است و مباحث امامت بر اساس همین تعریف مشترک پی گیری میشود، اما با نگاه به شرائط و ویژگیهای امام از جمله علم به جمیع احکام و معارف دین آن هم علم بالفعل و بعضی از صفات و ویژگی ها، معلوم میشود حقیقت امامت نزد هر یک از فریقین با دیگری متفاوت است. محقق لاهیجی به این نکته تنبه داده است که حقیقت امامت نزد فریقین متفاوت است هر چند که تعاریف یکسان است[۶۶].
پیروان مکتب اهل بیت(ع) امامت را یک جایگاه ویژه و منصب الهی میدانند درحالی که اهل سنت امام را مرادف امیر و حاکم و ناظم جامعه میدانند. بنابراین امامت نزد شیعیان حقیقتاً با امامت نزد اهل سنت متفاوت است[۶۷].
دوم: ضرورت امامت
ضرورت امامت به معنای واجب بودن نظام امامت برای جامعه و نصب امام از طرف خداوند است و امامت در اصطلاح متکلمین به معنای ریاست عمومی در دین و دنیاست که وجوب آن مورد اجماع مسلمانان است، اما اینکه وجوب امامت وجوبی عقلی است یا نقلی، بر خداوند واجب است یا بر مردم، در بین متکلمین مسلمان، دیدگاههای مختلفی وجود دارد. امامیه، ضرورت امامت را ضرورتی عقلی دانسته و وجوب آن را به مقتضای حکمت الهی، واجب علی الله میداند، ادله عقلی مانند قاعده لطف، یقین به فراغ ذمه، نیاز شرع به مفسر و ...[۶۸].
در کنار ادله عقلی، ادله نقلی اعم از آیات و روایات نیز وجوب وجود امام را بیان کرده است مانند: آیه اولی الامر، آیه صادقین، حدیث ثقلین، حدیث من مات و ...[۶۹].
سوم: غایت امامت
در روایات از امامت، به عنوان فلسفه یا غایت خلقت تعبیر شده است؛ به گونهای که اگر لحظهای زمین از امام خالی باشد، بر اهلش خشم خواهد نمود و آنان را در کام خود فرو خواهد برد: «لَوْ بَقِيَتِ الْأَرْضُ بِغَيْرِ إِمَامٍ لَسَاخَتْ»[۷۰]. از این روایت و نظایر آن به دست میآید که سرنوشت زندگی انسان و سایر جانداران در زمین به وجود امام بستگی دارد؛ یعنی از زمانی که در زمین حیات وجود داشته، امام نیز بوده است و تا هنگامی که زندگی جریان دارد، امام نیز وجود خواهد داشت. بر این اساس، امام در نظام خلقت نقش علیت دارد. علیت امام در نظام طبیعت و در سطحی فراتر در نظام خلقت، به دو گونه فاعلی و غایی امکان پذیر است؛ یعنی وجود امام در سلسله علل فاعلی و غایی جهان قرار دارد، هر چند علة العلل در هر دو سلسله خداوند متعال است. بدین جهت است که درباره امام عصر(ع) آمده است: "بقای دنیا به بقای امام عصر(ع) است، و به یمن و برکت او موجودات روزی داده میشوند و به واسطه وجود او زمین و آسمان پابرجاست"[۷۱][۷۲]
چهارم: صفات امام
درباره صفات امام در منابع شیعه و اهل سنت بحثهای فراوانی شده است. تفتازانی مکلف بودن، عدالت، حریت، مرد بودن، اجتهاد، شجاعت، با کفایت و قریشی بودن را شرط میداند. از نظر ایشان چهار شرط نخست (مکلف بودن، عدالت، حریت و مرد بودن) مورد اتفاق است؛ ولی شرطهای دیگر را برخی متکلمان، به خاطر تکلیف مالایطاق یا لغویت، لازم نمیدانند. وصف قریشی بودن مورد قبول تمام مذاهب اسلامی (به جز خوارج و گروهی از معتزله) میباشد[۷۳][۷۴]
در میان متکلمین شیعه، خواجه نصیر، جامعترین فهرست را در هشت عنوان برای صفات و شرایط امام تدوین کرده است که عبارتند از: عصمت، علم به احکام شریعت و روش سیاست و مدیریت، شجاعت، افضلیت، بری بودن از عیوب جسمی و روحی و نسبی، مقربترین افراد بودن در پیشگاه خدا و استحقاق پاداشهای اخروی، توانایی برآوردن معجزه برای اثبات امامت خود در مواقع لزوم و یگانه بودن در منصب امامت[۷۵][۷۶]
ویژگی امام به معنای صفاتی است که امام معصوم بدان متصف میشود. انسانها در پذیرش خلافت الهی دارای ویژگیهایی هستندکه برخی از آنها عبارتاند از: جعل الهی، محدودیت و نسبیت،تکوینی و فطری، سنت الهی، عمومیت و همگانی، گستردگی و شمول، امانت بودن، علم، عصمت، مدیریتِ اجتماعی و...[۷۷][۷۸]
پنجم: تعیین امام
راه تعیین امام
راه تعیین امام، از مهمترین مباحث امامت در میان متکلمان فریقین است. شیعیان با تمام نحلهها و فرقی که دارند، معتقدند تنها راه تعیین امام، «نص» از سوی خداوند و پیامبر(ص) است؛ اما سایر فرق اسلامی، پنج راه برای تعیین امام ذکر کردهاند: اجماع، استخلاف یا انتصاب، شورا، بیعت، قهر و غلبه. دیدگاه شیعیان در حوزه امامت عامه و خاصه، مستند به آیات و روایات صحیح است؛ اما ادله اهل سنت جز امور و روش انجام شده در صدر اسلام توسط خلفا و مسلمانان و یا خلفای جور، چیزی دیگری نیست[۷۹].
نصب امام
"نصب الهی امام"، اصطلاحی در فرهنگ کلامی شیعه است و به مفهوم انتصاب افراد معصوم از سوی خداوند میباشد، تا به جانشینی از پیامبر نقش و وظایف او را در جامعه انسانی ایفا کند. با این مبنای کلامی، شیعه «امامت» را بعد از «نبوت» جزء اصول دین میشمارد و معتقد است امام به عنوان خلیفه خدا و نبی، برترین مردمان در فضل و کمال، دارای مقام عصمت و برخوردار از علم الهی و جامع تمام شئون پیامبر(ص) به جز دریافت وحی است.
براساس این دلائل عقلی، شیعه «به نصب امام» به امر خداوند و توسط پیامبر گرامی اسلام اعتقاد دارد و صدها دلیل نقلی در کتاب، مانند آیات: تطهیر ، تبلیغ ، ولایت، اولیالأمر، ابتلا، اکمال دین و... بر این امر دلالت دارند که حدیث غدیر، منزلت و صدها دلیل نقلی دیگر از سیره و سنت پیامبر(ص)، موجود در منابع شیعه و اهل سنت آن را تبیین و تفسیر میکنند[۸۰].
انتخاب امام
در بحث امامت، میان شیعه و اهل سنت، بر سر انتصابی و انتخابی بودن امامت و خلافت بحث است. شیعه، معتقد به آن است که جانشینی پیامبر و خلافت و امامت مسلمین، مثل خود نبوت امری انتصابی و به امر خداوند و نصّ خاصّ است و بر این عقیده دلایل فراوان قرآنی و حدیثی و تاریخی دارد. امّا اهل سنت معتقد به انتخاب خلیفه از سوی مردم و اهل حلّ و عقد و نظر شورایند[۸۱].
نقدهایی که به نظریه بیعت و اختیار وارد شده است عبارت است از : نقض غرض، عدم تحقق خلافت، عدم احراز شرائط امامت، عدم مجوز شرعی، سیره پیامبر(ص) در تنصیص، پیشگیری از اختلاف[۸۲].
غلبه و استیلا
وظایف امام
بر اساس مجموعه ای از آیات استفاده میشود که اساس وظایف مترتب بر امامت و ولایت بر دو رکن استوارند؛ هدایت و نصرت که هدایت به دو دسته هدایت عام و هدایت خاص تقسیم می شود که هدایت عام به هدایت ارائه طریق یا هدایت تعلیمی یا تبیین نیز نامیده شده است و از بارزترین مصادیق آن تفسیر قرآن و رفع اختلافات است.
هدایت خاص یا هدایت ایصال الی المطلوب یا هدایت راهبری) شامل موارد ذیل است: تشکیل حکومت ، اجرای عدالت ، تربیت امت صالحان.
وظیفه کلان دوم امام نصرت است که دفاع از دین، جلوگیری از وقوع تحریف ، (جلوگیری از انحراف در دین) ، پاسخگویی شبهات، دفاع از مؤمنان را شامل می شود[۸۳].
از منظر امامیه امام(ع) ادامه دهندۀ راه پیامبر می باشد که اجرای حدود اسلامی ، حفظ شریعت اسلامی از تحریف و تغییر و ... از وظایف اوست[۸۴].
برخلاف اهل سنت که وظایف امام را به مدیریت جامعه دینی مانند تأمین عدالت اجتماعی، تأمین امنیت عمومی ، پاسداری از مرزهای جامعه اسلامی ، توسعه و گسترش اسلام در جهان منحصر کردهاند[۸۵].
اثبات امامت
امامت به معنای پیشوایی بعض افراد ویژه به دلیل توانمندیهای خاص، بر دیگران است که با دلایل عقلی و نقلی اثبات میشود. از جمله دلایل عقلی قاعده لطف، حفظ شریعت و ... همچنین از جمله دلایل نقلی آیات اکمال دین؛ ابلاغ؛ انذار؛ تطهیر؛ خیرالبریه؛ مودت؛ مباهله و ... و روایات متعددی از جمله حدیث یوم الدار؛ حدیث ثقلین؛ حدیث سفینه؛ حدیث منزلت و ... بر اثبات امامت دلالت دارند[۸۶].
شناخت امام
مهمترین وظیفه امّت در قبال امام، معرفت نسبت به اوست؛ زیرا بهرهگیری از وجود امام و هدایتهای او فرع بر شناخت اوست و بدون شناخت او هرگز نمیتواند به اسلام واقعی برسد و اگر کسی امام خود را نشناسد در گمراهی و جهل خواهد بود:«مَنْ مَاتَ وَ لَمْ يَعْرِفْ إِمَامَ زَمَانِهِ مَاتَ مِيتَةً جَاهِلِيَّةً»[۸۷].. شناخت امام هم میتواند نسبت به جایگاه او باشد یا شناخت حقوق و سیره و معارف ایشان. [۸۸].
چندین راه نیز برای شناخت امام بیان شده است مانند: تبیین و معرفی پیامبر؛ وصیت امام پیشین؛ معجزه و شواهد و قراین قطعی مانند: اخلاق پسندیده، علم و حکمت و ...[۸۹].
امامت از دیدگاه امامان شیعه
شایسته آن است که شناخت «امامت» را باید از بیانات نورانی و کلام خود امام و انسان کامل بهدست آورد. امام علی بن موسی الرضا(ع) امامت را چنین بیان میفرماید: «امامت مقامی است که خداوند حضرت ابراهیم خلیل(ع) را [بعد از آزمون با وسائل گوناگون] و بعد از نبوت و خلت، در مرتبه سوم به آن برگزید. امامت فضیلتی است که خداوند حضرت ابراهیم را به آن فضیلت نائل کرد و نام او را به سبب آن بالابرد. و سپس فرمود: من تو را امام و رهبر مردم قرار دادم»[۹۰].
امامت مقام انبیا و «ارث اوصیا» است. امامت نمایندگی و جانشینی خدا و رسول خدا(ص) و مقام امیر مؤمنان علی(ع) و میراث امام حسن(ع) و امام حسین(ع) است. امامت زمام دین، نظام مسلمانان، صلاح دنیا و عزت مؤمنان است. امامت اساس اسلام بارور، و شاخه بلند آن است»[۹۱].
حضرت علی(ع) در عبارتی زیبا روح امامت را این چنین مجسم میفرماید: «جایگاه رهبر چونان ریسمانی محکم است که مهرهها را متحد ساخته به هم پیوند میدهد. اگر این رشته از هم بگسلد، مهرهها پراکنده و هر کدام به سویی خواهد افتاد و هرگز جمعآوری نخواهند شد»[۹۲][۹۳]
فهم شیعیان از مقام امامت
در عصر حضور
ابوذر غفاری (م۳۲). حاکم نیشابوری به سند خود از حنش کنانی نقل میکند: ابوذر در حالی که دست خود را به کعبه گرفته بود، گفت: «ای مردم! هرکس مرا میشناسد من همانم که میشناسد و هرکس مرا نمیشناسد من ابوذر هستم، از رسول خدا شنیدم که میفرمود: مَثَل اهل بیت من مَثَل کشتی نوح است، هرکس در آن وارد شود نجات مییابد و هرکس از آن تخلف کند غرق میشود»[۹۴].
سلمان فارسی (م ۳۴) با ابوبکر بیعت نکرد و به او گفت: «عذر تو در مقدم شدن بر کسی که از تو عالمتر است و به رسول خدا نزدیکتر است و به کتاب خدا و سنت پیامبر آگاهتر است چیست؟ پیامبر علی را در زمان حیات خودش مقدم کرد او علم منایا و وصایا و فصل الخطاب را میداند او مثل هارون بن عمران است اگر او را مقدم کنید از همه جا به شما روزی میرسد؛ آل محمد(ص) مانند سر نسبت به بدن و مانند چشم نسبت به سر میباشند»[۹۵].
مالک اشتر (م ۳۸): «علی جانشینی از جانشینان و وارث علم پیامبران است، قرآن به ایمان او شهادت داده و رسول خدا او را به بهشت رضوان بشارت داده؛ صفات نیکو در او کامل است و هیچ کس از اولین و آخرین در سابقه و برتری و علم او شک ندارد»[۹۶].
صعصعة بن صوحان (م ۵۶): «ما فقط اهل بیت پیامبر را میخواهیم، زیرا خداوند همه ما را به خاطر آنها کرامت بخشید و خلق کرد»[۹۷].
عدی بن حاتم (م ۶۷): «علی در هر حادثهای که اتفاق بیفتد، از سوی خداوند برهان و سببی دارد»[۹۸].
ابنعباس (م ۶۸): وی انتخاب امام را از سوی خداوند میدانست و میگفت: «هرکس ولایت علی را قبول نکند اعمالش قبول نیست و در آخر عمر گفت: «اللَّهُمَّ إِنِّي أَتَقَرَّبُ إِلَيْكَ بِوَلَايَةِ عَلِيِ بْنِ أَبِي طَالِبٍ»[۹۹].
کمیل بن زیاد (م۸۲): «روزی علی(ع) دست مرا گرفت و به صحرا برد؛ هنگامی که به آنجا رسیدیم نفس عمیقی کشید و فرمود: «هرگز زمین از حجتی که برای خدا قیام کند خالی نمیماند، یا حجتی که آشکار و مشهور است یا حجتی که توسان و مخفی است تا حجتها و بینههای الهی باطل نشود»[۱۰۰]. نقل این روایت از سوی کمیل که از شیعیان علی(ع) بوده، نشانگر نوع دیدگاه وی به مسئله امامت و مطرح بودن دیدگاهی فراتر از علمای ابرار در همان قرنهای اولیه میباشد.
زراره (م۱۵۰) از امام باقر(ع) نقل کرده که ایشان فرمود: «اسلام بر پنج پایه استوار است نماز و زکات و حج و روزه و ولایت. من از امام پرسیدم کدام یک از آنها برتر است؟ امام(ع) فرمود: ولایت؛ زیرا کلید همه آنها و رضایت خداوند در اطاعت از امام و معرفت او میباشد»[۱۰۱].
محمد بن مسلم (م۱۵۰) از امام باقر(ع) روایت کرده: «هرکس بخواهد با عبادت و زحمت فراوان به خداوند نزدیک شود در حالی که امامی ندارد، سعی او مقبول نیست»[۱۰۲].
منصور بن حازم (م ۱۴۸) معتقد بود قرآن به تنهایی کافی نیست و امت به وجود امام نیاز دارد[۱۰۳].
زیاد بن منذر، ابوالجارود (م۱۵۰): «حلال و حرام آن است که آل محمد(ص) بگویند، و همه آنچه پیامبر آورده است در نزد ایشان است»[۱۰۴].
خلیل بن احمد فراهیدی صاحب کتاب العین (م۱۷۶): «بی نیازی علی(ع) از همه و احتیاج همه به علی، دلیل آن است که او امام همه میباشد»[۱۰۵]. هشام بن حکم (م۱۷۰): «امامت همان نبوت است و امام همه منصبهای ولایتی و سیاسی و دینی و معنوی و تکوینی پیامبر را داراست، با این تفاوت که فرشته وحی بر او نازل نمیشود»[۱۰۶].
عبدالعزیز بن مسلم روایت مفصلی را درباره ویژگیهای امامت از امام رضا(ع) نقل میکند که این روایت را میتوان تعریف کامل شیعه از امامت نامید، و نقل آن نشانه نوع نگرش راوی (ابن مسلم) به امامت و نگرشی فراتر از علمای ابرار میباشد، در قسمتهایی از این روایت آمده است: «همانا امامت قدرش والاتر و شأنش بزرگتر و منزلتش عالیتر و مکانش رفیعتر و عمقش ژرفتر از آن است که مردم با عقل خود به آن برسند یا با آراء خود آن را دریابند؛ امامت، خلافت خدا و رسول خداست، امام امین خدا در زمین و حجت او در مخلوقات است، امام از گناهان و عیوب، پاک و دور است و علم مخصوص و ویژه دارد»[۱۰۷].
عبدالعظیم حسنی (م۲۵۲): «همانا دوستی با امامان دوستی با خدا و دشمنی با امامان دشمنی با خدا و اطاعت ایشان اطاعت خدا و معصیت ایشان معصیت خداوند است»[۱۰۸].
همینطور که در تعریفهای اصحاب و نوع روایاتی که درباره ائمه(ع) نقل کردهاند مشاهده میشود، فهم شیعیان عصر حضور (به ویژه قرن اول) از امامت جنبه علمی و معنوی داشته و فقط جنبه سیاسی نداشته است، و فهم ایشان از امامت فراتر از علمای ابرار بوده و مطابق با فهم شیعیان حاضر از امامت است، و همچنین ایشان اعتقاد به چنین مقاماتی را برای ائمه غلو حساب نمیکردند. پس این ادعا که شیعیان در ابتدا ائمه(ع) را فقط علمای ابرار میدانستند یا در قرن اول فقط نگاه سیاسی به ائمه داشتند نه نگاه علمی و معنوی، درست نیست؛ البته مسلم است شیعیان به معنی اول و دوم (که در تعریف شیعه بیان کردیم) اعتقاد شیعیان به معنی سوم را نداشتهاند و نباید خلط و مغالطه کرد و نوع نگاه شیعیان به معنی اول و دوم را اعتقاد شیعیان اصلی گرفت و سپس مطرح کرد که نوع نگرش شیعیان قرنهای اولیه به ائمه فقط سیاسی بوده و شیعیان قرنهای بعدی غلو کرده و به امامان جنبه علمی و معنوی و فوق بشری نسبت دادند.
در عصر غیبت
اما اعتقاد بعضی از بزرگان شیعه در عصر غیبت نسبت به امامت از این قرار است:
شیخ صدوق (م ۳۸۱): «امامت از ائتمام گرفته شده و معنی آن پیروی و اقتدا میباشد و واجب است اعتقاد داشته باشیم اطاعت از امام مثل اطاعت از پیامبر میباشد و هر فضیلتی که خداوند به پیامبر داده به امام هم بخشیده است غیر از فضیلت نبوت»[۱۰۹].
احمد بن ادریس (م ۳۰۶): وی از مشایخ کلینی میباشد و حدود ۲۰۰۰ روایت از امامان نقل کرده است که این تلاش و زحمت بسیار در ثبت و ضبط و نشر احادیث ائمه نشانگر دیدگاه ویژه وی نسبت به مقام علمی امامان و اعتقادی فراتر از علمای ابرار میباشد[۱۱۰].
شیخ مفید (م۴۱۳). از ایشان در تحریف درباره امامت ذکر شده است: «امام انسانی است که به نیابت از پیامبر ریاست عامه در دین و دنیا دارد، و مثل پیامبران معصوم است»[۱۱۱]. «ائمه جانشینان پیامبر در اجرای احکام و حدود و حفظ شریعت و تأدیب مردماند، و مانند پیامبران معصوماند»[۱۱۲].
سید مرتضی (م ۴۳۶): «امام بالاصاله ریاست عامه در دین دارد، نه به نیابت از کسی که در دار تکلیف باشد»[۱۱۳].
ملک صالح (م ۵۵۶) کتاب و سنت را فقط در نزد امامان دانسته و ایشان را شفاعتکنندگان روز قیامت معرفی میکند: تَلقَ الأَئِمَّةَ شَافِعینَ وَ لَا تَجِد/ إِلّا لَدَینا سُنّةً وَ کِتَابَاً[۱۱۴].
خواجه نصیرالدین طوسی (م۶۷۲): از ایشان سه تعریف درباره امامت نقل شده است: «امام رئیس قاهری است که امربه معروف و نهی از منکر میکند و مشکلات شرع را که بر مردم مخفی مانده برای آنها آشکار میکند. واحکام را اجرا میکند تا به صلاح نزدیکتر و از فساد دورتر شوند و از فتنهها ایمن بمانند»[۱۱۵]. «امامت یک ریاست عمومی دینی است که مردم را به حفظ مصلحت دینی و دنیوی تشویق میکند و از ضرر دینی و دنیوی بر حذر میدارد»[۱۱۶]. «امام انسانی است که بالاصاله در دار تکلیف ریاست عامه در دین و دنیا دارد»[۱۱۷].
همین تعریف از ابنمیثم بحرانی (م ۶۹۹) و علامه حلی (م ۷۲۶) هم نقل شده است[۱۱۸].
فاضل مقداد (م ۷۸۶): «امام انسانی است که به نیابت از پیامبر ریاست عامه در دین و دنیا دارد»[۱۱۹].
شهید اول (م ۷۸۶). ایشان ائمه را واسطه بین خود و خدا معرفی کرده و ولایت ایشان را ذخیره روز قیامت میداند: إنی بحب محمد و وصیه / و بنیهما یا رب علقت یدی // و قصدت بابک طالبا بولائهم / أحسن الکرامة یوم بعث فی غَدی[۱۲۰].
لطفالله نیشابوری (۸۱۰) علی(ع) را دریای علوم واعلم همه مردم میداند: هو البحر المحیط بکل علم/ علیه الخلق کلهم عیال[۱۲۱].
ابن المتوج (م ۸۲۰) اعتقاد به شفاعت ائمه در روز قیامت دارد و آنها را ذخیره یوم الجزاء خود معرفی میکند: أنتم عدة لی فی مَعادی / إذا حضر الخلائق للجزاء[۱۲۲].
ابنالوزیر (م ۸۴۰): ائمه کشتی هدایت و واسطه بخشش گناهان هستند و فضائل ایشان غیرقابل شمارش میباشد: هُم بابُ حِطّةٍ وَ السفینة و الهدی / فیهم و هم للظالمین بمرصد // ولهم فضائل لست أُحصی عدها/ مَن رامَ الشُّهُبِ لَم تَتَعَدَّد[۱۲۳].
حسین بن عبدالصمد حارثی (م ۹۸۴) اهل بیت(ع) را تکیهگاه انسان در روز قیامت و سبب نجات از گناهان میداند: فلی فی المعاد عماد بهم / وکافی القیام مقام نضیر/ لأنی أنادی لدی النائبات/ و الخوف من أن ذنبی کبیر / أخا المصطفی و أبا السیدین/ و زوج البتول و نجل الظهیر[۱۲۴].
فیاض لاهیجی (م ۱۰۷۲): «امامت ریاست عامه بر مسلمین در امور دنیا و دین به نیابت از پیامبر(ص) میباشد»[۱۲۵].
علامه طباطبایی: «امام شخصی است که با یک امر ملکوتی مردم را هدایت میکند و به حسب باطن یک نوع ولایت در اعمال مردم دارد و در هدایتش مردم را به امر خدا به مطلوب میرساند، نه اینکه فقط راه نشان دهد»[۱۲۶].
سید محسن خرازی: «امامت در نزد شیعه خلافت کلی الهی است که یکی از آثار آن، ولایت تشریعی و خلافت ظاهری میباشد»[۱۲۷].
نظر شیعه در مسئله امامت و اثبات آن
شیعه امامیه، امامت را از اصول دین میداند[۱۲۸]، به این معنا که بقای دین و شریعت را به وجود امام، موقوف و وابسته میداند، چنان که حدوث شریعت و ابتدایش موقوف بر وجود نبیّ است. پس احتیاج دین به سوی امام به منزله احتیاج دین به سوی نبیّ است و اعتقاد و تدیّن به وجود امامِ منصوب از جانب خدای تعالی بعد از نبیّ(ص) و خاتمیّت آن جناب، در هر عصری از اعصار واجب و لازم است و انکار آن موجب اختلال در دین میشود، اگر چه احکام ظاهر اسلام بر منکرین آن جاری شود.
در اثبات این که «امامت از اصول دین است»[۱۲۹] دلایل و شواهد بسیاری وجود دارد که ذیلاً به برخی از آنها میپردازیم:
۱. «امامت» خلافت الهی است که به غیر از وحی، بقیه وظایف نبیّ و رسول مانند هدایت و ارشاد به سعادت دنیا و آخرت و اجرای عدل و رفع ظلم و ستم و حفظ شرع و بیان و تفسیر کتاب و تزکیه و تربیت نفوس مردم و... برای امام ثابت است. بنا بر این، هر چیزی که موجب میشود که نبوّت از اصول دین شمرده شود، همان چیز موجب میشود که امامت هم از اصول دین باشد، وگرنه دلیلی برای مندرج شدن نبوّت در اصول دین وجود نخواهد داشت[۱۳۰].
مرحوم مظفر در کتاب دلائل الصدق مینویسد: ویشهد لکون الإمامه من أصول الدین أنّ منزله الإمام کالنّبی فی حفظ الشرع و وجوب اتّباعه والحاجه إلیه وریاسته العامّه بلا فرق، وقد وافقنا علی أنّها أصل من اُصول الدین جماعه من مخالفینا کالقاضی البیضاوی فی مبحث الأخبار، وجمع من شارحی کلامه[۱۳۱].
شاهد بر این که امامت از اصول دین است این است که: مقام و منزلت امام در حفظ دین و وجوب پیروی از او و نیاز مردم به او و پیشوایی بر تمام خلق، مثل مقام و منزلت پیامبر است بدون هیچ فرقی بین آن دو. البته جمعی از مخالفان شیعه هم مثل قاضی بیضاوی در بحث اخبار و جمعی از شارحان کلامش در این مطلب با ما موافقند و امامت را از اصول دین شمردهاند.
۲. خداوند متعال در قرآن کریم میفرماید: ﴿يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ﴾[۱۳۲] این آیه شریفه در آخر حیات رسول خدا(ص) در باب ولایت و امامت امیرالمؤمنین(ع) نازل شده است[۱۳۳] و دلالت دارد که امامت، اصلی از اصول دین است؛ زیرا آیه شریفه با فریاد بلند ندا میکند که امامت از اجزای اصلی و حیاتی نبوّت و رسالت است به طوری که اگر امامت نباشد رسالت هم انجام نگرفته است.
مأموریت مورد اشاره اساس و ستون رسالت و نبوّت است و به قدری مهم و سرنوشت ساز است که اگر پیامبر(ص) آن را انجام ندهد و به مردم نرساند، گویا رسالت پروردگار را انجام نداده و زحمات بیست و سه سالهاش را ناقص رها کرده است! البته روشن است که پیامبر(ص) آنچه بر او نازل میشد را به مردم میرساند و برای آنها بیان میکرد، ولی این تعبیر و لحن آیه بدان جهت است که مردم به اهمیّت ویژه و فوق العاده این مطلب پی ببرند.
از آنجا که این مأموریتِ حسّاس و ویژه، خطراتی دارد و احتمال بروز واکنشهای پنهان و آشکاری از سوی اشخاص ضعیف الایمان و منافق میرود؛ لذا خداوند متعال به پیامبر(ص) در برابر خطرات احتمالی و اقدامات منافقین تضمین داده و میفرماید: ﴿وَاللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ﴾[۱۳۴] و این تضمین نشانه دیگری بر بزرگی و اهمیّت مضمون این آیه مبارکه است[۱۳۵].(۲)
۳. خداوند متعال در سوره مائده (آخرین سوره ای که بر پیامبر(ص) نازل شده) فرمود: ﴿الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلَامَ دِينًا﴾[۱۳۶] اخبار و روایات تصریح نمودهاند که این آیه شریفه در امامت و ولایت امیرالمؤمنین علی(ع) نازل شده است[۱۳۷]. مؤیّد این مطلب هم این است که در وقت نزول این آیه، هیچ چیز دیگری صلاحیت این همه تأکید را نداشته است.
در این آیه شریفه، خداوند «امامت» را به عنوان مکمِّل دین و متمِّم نعمت معرّفی میکند و سپس از این دین کامل به عنوان اسلامِ مرضیّ و پسندیده خود برای جهانیان یاد میکند. حال چگونه میتوان گفت که چنین چیزی جزء اصول دین و اساس و شالوده آن نیست؟
به عبارت دیگر، این آیه به روشنی دلالت دارد که امامت از اصول دین است؛ زیرا اوّلاً آیه شریفه به صراحت میفرماید: «امروز دینتان را کامل کردم» آیا معنای اِکمال دین، غیر از این است که یکی از اصول دین به طور رسمی و برای عموم مردم در آن روز بیان شد؟! آیا در این روز، غیر از نصب امیرالمؤمنین(ع) به زعامت و رهبریِ امّت، برنامه دیگری توسط رسول خدا(ص) اعلام شده بود؟!
ثانیاً خداوند متعال در ذیل آیه شریفه فرموده است: «اسلامی که امروز کامل شده، دین مَرضیّ خداوند است (و غیر این، مَرضیّ و پسندیده نیست)» آیا این جمله صراحت ندارد که امامت از اصول دین است و دین بدون امامت، دین نیست؟
ثالثاً به تصریح روایات بسیار که از طریق فریقَیْن رسیده، این آیه شریفه، بعد از نصب امیرالمؤمنین علی(ع) به زعامت و رهبری نازل گردیده است. بنا بر این، اکمال دین به ولایت اوست و اسلام بدون ولایت و امامت آن حضرت(ع)، دین خداپسند نیست.
۴. خداوند متعال فرموده است: ﴿أَفَإِنْ مَاتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلَى أَعْقَابِكُمْ﴾[۱۳۸].
این آیه صراحت دارد که مردم بعد از رسول خدا(ص) به دوران جاهلیّت و کفر باز خواهند گشت و طبعا این قضیّه غالبیّه است که خداوند عامّه مردم را مخاطب قرار داده است؛ زیرا استفهام در این آیه شریفه، استفهام حقیقی نیست بلکه بر نحو انکار و توبیخ است و این آیه، مِثْل صریح است در این که این امر از آنها به وقوع پیوسته، و لذا به صیغه ماضی تعبیر نموده که دلالت بر تحقّق و وقوع آن دارد.
آیا بعد از شهادت رسول خدا(ص)[۱۳۹] چیزی که موجب برگشتن مردم به عقب و کفر و جاهلیّت باشد غیر از انکار ولایت و نقض بیعت با امیرالمؤمنین(ع) و تخلّف از خلافتِ حق و امامتِ الهی محقق شد؟
و دلیل بر تفسیر آیه شریفه به این معنا - اگر چه آیه به خودی خود دلالتش بر مطلب تمام است - و همچنین دلیل بر اصل ادّعا (امامت جزء اصول دین است) احادیث ارتداد مردم بعد از رسول خدا(ص) است[۱۴۰]، که این احادیث بین خاصّه و عامّه معروف و مشهور است و ما برای اتمام حجّت، یکی از آن احادیث را از طریق عامّه نقل میکنیم: صحیح بخاری در حدیث حوض از رسول خدا(ص) روایت کرده که حضرت فرمودند: « بَيْنَمَا أَنَا قَائِمٌ فَإِذَا زُمْرَةٌ حَتَّى إِذَا عَرَفْتُهُمْ خَرَجَ رَجُلٌ مِنْ بَيْنِي وَ بَيْنِهِمْ فَقَالَ هَلُمَّ فَقُلْتُ إِلَى أَيْنَ قَالَ إِلَى النَّارِ وَ اللَّهِ قُلْتُ مَا شَأْنُهُمْ قَالَ إِنَّهُمُ ارْتَدُّوا بَعْدَكَ عَلَى أَدْبَارِهِمُ الْقَهْقَرَى ثُمَّ إِذَا زُمْرَةٌ حَتَّى إِذَا عَرَفْتُهُمْ خَرَجَ رَجُلٌ مِنْ بَيْنِي وَ بَيْنِهِمْ فَقَالَ هَلُمَّ فَقُلْتُ إِلَى أَيْنَ فَقَالَ إِلَى النَّارِ وَ اللَّهِ قُلْتُ مَا شَأْنُهُمْ قَالَ إِنَّهُمُ ارْتَدُّوا عَلَى أَدْبَارِهِمُ الْقَهْقَرَى فَلَا أَرَاهُ يَخْلُصُ مِنْهُمْ إِلَّا مِثْلُ هَمَلِ النَّعَمِ»[۱۴۱]؛ در وقتی که من در موقف و عرصات قیامت و یا در کنار حوض کوثر ایستاده باشم ناگهان جمعی را میآورند تا جایی که چون من آنها را شناختم، مردی از میان من و ایشان بیرون میآید و به ایشان میگوید: بیائید! من میگویم: به کجا بیایند؟ آن مرد گوید: قسم به خدا به سوی آتش! من میگویم: ایشان چه کردند؟ آن شخص گوید: آنها پس از تو مرتد و کافر شدند و به سوی قهقرا و عقب باز گشتند! سپس طائفه دیگری را میآورند تا جایی که چون من آنها را شناختم، مردی از میان من و ایشان بیرون آید و میگوید: بیائید! من میگویم: به کجا؟ میگوید: قسم به خدا به سوی آتش! من میگویم: ایشان چه کردند (و گناهانشان چیست)؟ آن مرد گوید: این جمع بعد از تو مرتد شدند و به عقب و کفر اصلی برگشتند! (و همین طور دسته دسته به سوی جهنم میبرند) و من نمیبینم (از صحابه من) کسی بماند مگر مانند شتری که از گلّه شتران جا مانده (یعنی به قدر بسیار قلیلی مانند کمی تعداد و شترهای رها شده و واپس مانده از گله در بیابان)»[۱۴۲].
این روایت مانند آیه شریفه به وضوح دلالت بر ارتداد و به عقب برگشتن صحابه ـ به جز عدّه کمی از آنها ـ دارد.
فقیه بزرگوار مجلسی اوّل در شرح فقیه ـ بعد از نقل حدیث فوق ـ نوشتهاند: ابن اثیر که از معظم علمای مخالفین است گفته است که معنی حدیث آن است که ناجی از صحابه قلیلی خواهند بود. و قریب به این مضمون را در مبحث حوض روایت کردهاند از عبدالله بن مسعود به چندین طریق و از حذیفه بن الیمان و از عبدالله بن عمر و از عبدالله بن عباس و از انس بن مالک و از سهل بن سعد به چند طریق، و از ابوسعید خدری و از ابوهریره به چهار سند دیگر، و از ابوذر و از عقبه و از اسماء بنت ابوبکر و از ام سلمه و از عایشه و غیر ایشان به طرق بسیار. و میتوان گفت که در هیچ بابی این مقدار حدیث نقل نکردهاند که در این باب نقل نمودهاند. و در اکثر این اخبار منقول است که صحابه متوجّه من (پیامبر(ص)) شوند، و ایشان را منع کنند و نگذارند که به نزد من آیند، و ایشان را به جهنّم برند و من گویم: الهی! اینها صحابههای منند. خطاب رسد که یا محمّد! نمیدانی که بعد از تو چهها کردند، مرتدّ شدند و به کفر اصلی بر گشتند! پس من میگویم: که من بیزارم از ایشان، دورم از ایشان، و ایشان از من (بیزارند و دورند!) و ظاهر است که ارتداد ایشان به سبب مخالفت نصوص جلیّه بر امامت امیرالمؤمنین(ع) بود[۱۴۳].
حقیر گوید: آیا غیر از انکار ولایتِ حق و تشکیل سقیفه و قرار دادن امر امامت در شورا - که بر خلاف عقل و کتاب و سنّت است - چیزی که موجب کفر و ارتداد و استحقاق عذاب نار باشد برای صحابه بعد از رسول خدا(ص) سراغ دارید؟! پس منکر ولایت امیرالمؤمنین(ع) اگر بمیرد به مرگ جاهلیّت و کفر مرده است و این با اصول دین بودن امامت سازگار است.
۵. در روایات متواتری که از طریق شیعه و مخالفین وارد شده، این مضمون آمده که رسول خدا(ص) فرمودند: «مَنْ مَاتَ وَ لَمْ يَعْرِفْ إِمَامَ زَمَانِهِ مَاتَ مِيتَةً جَاهِلِيَّةً» [۱۴۴]؛ هر کس بمیرد و امام زمانش را نشناخته باشد، به مرگ جاهلیت (و شرک و کفر) از دنیا رفته است.
این احادیث به وضوح دلالت دارند که اگر شخصی شناخت و معرفت به امام زمانش نداشته باشد، دینی جز دین و آیین جاهلیّت (کفر و شرک) ندارد. با این اوصاف، چگونه امامت از اصول دین نباشد و حال آنکه عدم معرفت و نشناختن امام مساوی با مرگ جاهلی و مرگ همراه با کفر و شرک است؟![۱۴۵].
پاسخ به یک شیهه
اگر امامت جزء اصول دین باشد ـ چنان که حق هم همین است ـ بحث و بررسی و تحقیق در باره مسأله امامت، واجب و لازم خواهد بود و همان طور که عقل در موارد دیگر اصول دین، از باب لزوم دفع ضرر احتمالی و از باب لزوم شکر منعِم، حکم به وجوب و لزوم بحث و تحقیق میکند، در مورد امامت هم از همان باب و به همان ملاک، حکم به وجوب و لزوم بحث و تحقیق و بررسی میکند.
منتها اگر امامت از اصول دین نباشد - چنان که اکثر عامّه قائل هستند - باز هم باید به اهل بیت(ع) مراجعه کنند و لااقل امامت به عنوان مرجعیّت علمی الهی قابل بحث و نظر خواهد بود؛ زیرا امکان دارد که حق تعالی اشخاصی را برای بیان احکام و حفظ آن معین کرده باشد و با این احتمال، عقل حکم به وجوب فحص و نظر در آن میکند.
پس اگر این مرجعیّت علمی برای احدی از امت ثابت شود، علم به فراغ ذمّه از تکالیف شرعی حاصل نمیشود جز با مراجعه به آنها و اخذ احکام از آنها؛ زیرا فقط آنها حجّت در بیان احکام هستند. پس عقل به جهت دفع ضرر احتمالی حکم به وجوب قطع به فراغ ذمّه از تکالیف شرعی میکند، و قطع به فراغ ذمّه هم حاصل نمیشود مگر با رجوع کردن به کسانی که قطع به فراغ ذمّه در اتّباع آنها داریم. پس فحص و نظر از کسانی که ما مأمور به اتّباع آنها هستیم، واجب عقلی است و ما ادّعا میکنیم و معتقدیم که ائمه اطهار(ع) بعد از رسول خدا(ص)خلیفههای خداوند در زمین و اُمناء او بر احکام هستند، پس اگر ولایت و امامت آنها بر مخالفان حق ثابت نشده است، چرا فحص و نظر نکردهاند تا آثار آنها را اخذ نمایند با این که مرجعیت علمی اهل بیت(ع) به روایات متواتره مسلّم بین فریقین ثابت است، چنان که حدیث متواتر ثقلین و سفینه و.... بر آن دلالت دارد[۱۴۶].
تجلی توحید در نظام امامت
چون خداوند موجودی ادراک نشدنی است و با کسی روبهرو و طرف گفتوگو نمیشود، پس ناگزیر کسانی از خود مردم را بر آنان میگمارد تا به جای خودِ او با مردم گفتوشنود کنند و حقّ حاکمیت و فرماندهی خداوند را به مرحله اجرا و تحقق برسانند و فرستادن آنها لطف[۱۴۷] و مهربانی از سوی او به مردم است[۱۴۸]، لذا ولایت نبویه به نوعی ولایت الهیه است و ولایت امامیه نیز استمرار ولایت نبویه است.
برحسب عقیده توحید، حکومت و ولایت و مالکیت حقیقیّه مطلقه، مختص به خداست و حق و حقیقت این صفات، بنابر آیات قرآنی: ﴿فَاللَّهُ هُوَ الْوَلِيُّ﴾[۱۴۹] فقط برای او ثابت است[۱۵۰]. و هیچ کس در عوض خدا، حتی بر نفس خود، نه سلطنت و ولایت تکوینی دارد و نه ولایت تشریعی؛ تا چه رسد به اینکه بر دیگری ولایت و حکومت داشته باشد، یا مالک امر او باشد[۱۵۱].
بنابراین، ولایت حقیقی، اوّلاً و بالذّات از آنِ خداست و ولایت و حکومت و مالکیتی که به اذن خدا برای بعضی از بندگانش اعتبار میشود، اعتباری و قراردادی بوده و حقیقی نیست[۱۵۲]. لذا به عزل و اسباب دیگر، قابل زوال و انتقال است. این ولایت از نوع ولایت و حکومت الهیه نیست، چون حکومت و ولایت خدا حقیقی و خودبهخود و دائم و ابدی است و مقتضای ارتباط و تعلق مخلوق به خالق، حکومت و ولایت و مالکیت حقیقی خالق است. مخلوق، هویتش مملوکیت و نیازمندی و فرمانپذیری و عنایتخواهی است، نه مملوکیت بنده و تحت ولایت خدا بودن او قابل سلب شدن است، چون ذات او، هویتش و واقعیتش همین است؛ و نه مالکیت و حکومت و ولایت خدا بر بندگانش قابل سلب و اعطا و انتزاع است[۱۵۳].
خلاصه اینکه تصرف در امور عامه و رتق و فتق امور و حلّ و فصل کارها و اِعمال ولایت بر خلقالله، اگرچه یک نفر هم باشد، تصرف در سلطنت الهی و مُلک خدایی است که باید به اِذن خدا باشد؛ چنانکه برحسب آیات قرآن کریم[۱۵۴] و احادیث متواتر[۱۵۵] که از طریق شیعه و سنّی روایت شده است، در امت این برنامه انجام شده و حضرت رسول(ص) نظام امامت را به مردم ابلاغ کرده و "اولوالامری" که تا روز قیامت عهدهدار این منصباند و دوازده نفرند، به امت معرفی شدهاند[۱۵۶].
از بیانات پیشین میتوان نتیجه گرفت که رابطه بین شناخت امام و یگانگی خداوند متعال رابطهای دو طرفه است، زیرا از طرفی باید توحید خداوند و حاکمیت مطلق باریتعالی را پذیرفت و از طرفی نیز باید ایمان که معرفت خداوند فقط در پرتو شناخت و پیروی از ائمه اطهار(ع) امکانپذیر است. در لسان روایات این مطلب به صراحت مطرح شده است؛ چنانکه ابوحمزه میگوید: امام باقر(ع) به من فرمود: "خدا را یقیناً کسی پرستد که او را بشناسد و کسی که به خدا معرفت پیدا نکند او را گمراهانه میپرستد". عرض کردم: فدایت شَوم؛ معرفت خدا چیست؟ فرمود: "باور داشتن خدای متعال و باور داشتن پیغمبر(ص) و دوست داشتن علی و پیروی از او و ائمه اطهار(ع) و بیزاری جستن به خدای سبحان از دشمن آنان. این چنین شناخته میشود خدای عزوجل"[۱۵۷][۱۵۸]
امامت از دیدگاه فرق و مذاهب
از دیدگاه شیعه امامت از اصول عقاید اسلامی است، ولی معتزله و اشاعره و دیگر مذاهب اسلامی آن را از فروع دین میدانند. بر این اساس، شیعه برای امامت جایگاه برجستهتری در مقایسه با اهل سنت قائل است، ولی همانگونه که اشاره شد از دیدگاه اهل سنت نیز امامت مسئلهای مهم و برجسته است، زیرا از فروع دین بودن یک مسئله با مهم بودن آن منافات ندارد[۱۵۹]
درباره نظریه سیاسی زیدیه و اندیشه امامت نزد آنان، مقدمتاً باید توضیح داد که زیدیه از تحولات و دگرگونیهای فکری و مذهبی گوناگونی در طول تاریخ خود برخوردار بودهاند. در سده ۲ ق جدا از شخصیت محوری زید بن علی، گروهها و گرایشهای مختلفی از جمله جارودیه و ابتریه در میان زیدیه وجود داشتند که هر یک دارای عقاید ویژه خود در باب امامت بودند. در همان سده و نیز در سده ۳ ق نیز وجود برخی شخصیتهای محوری در زیدیه عراق و حجاز و یمن همچون محمد بن عبدالله نفس زکیه، قاسم رسی و یحیی هادی الی الحق، پیشوای دولت زیدی یمن، تحولاتی در عقیده و اندیشه دینی زیدیه ایجاد کرد که طبعاً مسأله امامت نیز بر کنار از آن نبود. این تحولات البته به دلایل شرایط خاص تاریخی به وجود میآمد و تحت تأثیر اندیشههای محافل امامی، یا معتزلی و حتی سنی بود[۱۶۰][۱۶۱].
امامت از دیدگاه اسماعیلیه منصبی الهی است و امام از جانب خداوند، هدایت و برگزیده میشود، و مسلمانان به وساطت او میتوانند به وظایف دینی خود عمل کنند و درکی کامل و جامع از ابعاد ظاهری و باطنی قرآن - که تحقق آرمانهای الهی در زمین مبتنی بر آن است - حاصل نمایند. اسماعیلیه ولایت امام را یکی از ارکان دین میدانند و معتقدند که امامت برترین ارکان دین است و حتی آن را عین ایمان میانگارند و بر آنند که امامت تا ابد ادامه دارد و جهان هستی بدون وجود امام لحظهای دوام ندارد و اگر فرضاً امام از دست رود، بیدرنگ همه عالم نابود میشود[۱۶۲]. از اینرو، یکی از اصول اعتقادی اسماعیلیه این است که بعد از وفات پیامبر اکرم(ص)، امام علی(ع) به امر الهی و با نص پیامبر(ص) در زمان حیاتش به عنوان امام برگزیده شد و امامت باید به صورت موروثی در نسل علی(ع) و فاطمه(ع) ادامه یابد و جانشینی امام لاحق مبتنی بر نص امام سابق است[۱۶۳][۱۶۴].
تاریخ اندیشه و فعالیتهای دینی و سیاسی غُلات شیعه چنانکه باید هنوز مورد مطالعه همهجانبه قرار نگرفته است و از اینرو، به درستی نمیتوان تاریخ دقیق ظهور اندیشههای آنان را به دست داد. درباره موضوع امامت، پیش از هر چیز باید به این نکته توجه داشت که اندیشه غُلات شیعه در ارتباط مستقیم با موضوع امامت قرار دارد و از این رو، بررسی تاریخ شکلگیری و اندیشههای دینی و سیاسی غلات، در حقیقت بررسی موضوع امامت در میان ایشان است، با اینهمه، نباید از یاد برد که غُلات شیعه گرچه در بستر اختلافات دینی - سیاسی در قرن اول هجری به صحنه آمدند، ولی در طول زمان و در طی تحول در اندیشههای خود و تحت تأثیر شرایط سیاسی و اجتماعی و محیطی، دگرگونیهای فکری فراوانی را شاهد بودند که عمدهترین آن تحول اندیشه امامت محوری در میان آنان به منظومهای فکری و کلامی از نوع ویژه خود بود. در این منظومه دینی درباره اساسیترین محور اندیشه اسلامی، یعنی توحید، سخن بسیار رفته بود و با توجه به هندسه معرفت دینی آنان و جایگاه توحید و ارتباط آن با اندیشه امامت، طبعاً درباره مسائل دیگر الهیات از جمله وحی و نبوت و ارتباط انسان با خدا، و نیز اندیشه معاد و روز واپسین مواضعی اتخاذ شده بود[۱۶۵].
پیش از بررسی تاریخ تحول اندیشه سیاسی اهل سنت [۱۶۶]باید به این نکته توجه داشت که امامت در نظر اهل سنت بر شالوده تجربه تاریخی امت اسلامی پس از حضرت رسول(ص) استوار است و از اینرو، توجه به سیر تحولات نهاد خلافت در اسلام میتواند به ارزیابی دقیقتری از موضوع امامت در میان اهل سنت رهنمون گردد. معتزله، مرجئه و حتی عالمان اشعری و گاه حنبلی مذهب نسبت به این تجربه موضع خود را بیان کردهاند و هر یک فراخور منظومه دینی و فکری خود نسبت به این تجربه ابراز نظر نمودهاند. مهمترین نکته در این باره منظر این گروهها نسبت به عصر نخستین خلافت، یعنی عصر خلفای راشدین و گذار از آن به دوره اموی است؛ به ویژه اینکه برای گروههای غیر معتزلی اهل سنت که نسبت به «سنت» جماعت حساسیت دارند، این عصر به عنوان الگوی همیشگی «جماعت»، و به عبارت دیگر سلف صالح «امت» تلقی میشود. به هر حال، از آنجا که خلافت، صورت تاریخی اندیشه امامت در اسلام است، باید مفهوم امامت را در راستای ظهور تاریخی آن در خلافت جستوجو کرد؛ اما از سویی دیگر باید دانست که امامت در اسلام سنی مفهومی عامتر از خلافت است و در مقام نظر میتواند خارج از چارچوب مفهومی تاریخی خلافت تحقق پیدا کند؛ گرچه خلافت همیشه از سوی اهل سنت به عنوان نهاد مشروع امامت معرفی شده است[۱۶۷].
امامت نزد گروههای گوناگون خوارج (اهل تحکیم)، از نظر مفهومی، کاملاً پیوسته با حکومت بوده، اما آنچه امامت خوارج (مُحَکِّمه) را از اهل سنت متمایز میساخته، نوع آرمانهایی بوده است که هر یک در سایه امامت دنبال میکردهاند. در صحنه تاریخ نیز همین اختلاف در آرمانها موجب شده است تا محکمه از همان عصر خلفای نخستین، راه خود را از عامه مسلمانان جدا سازند و در صدد برآیند تا امامتی کوچک، متناسب با آرمانهای خویش بنیان گذارند. تصور موجود در میان گروهی از صحابه در عصر دو خلیفه نخست، مبنی بر اینکه بر ایشان لازم است تا با حساسیت، عملکرد امام در جامعه اسلامی را پیگیری کنند و در صورت مشاهده تخلفی از جانب او، واکنشی مناسب از خود نشان دهند، مبنای آرمان امامت در میان محکمه است. به عنوان نمونه، در خطبهای از خلیفه عمر چنین آمده است که در صورت وفا نکردن امام مسلمانان به وظایف و تخطی از حدود شریعت، بر مؤمنان واجب میگردد که او را از امامت خلع کنند[۱۶۸][۱۶۹].
رابطه امامت و دموکراسی
جستارهای وابسته
منابع
- اراکی، محسن، گفتگوی دو مذهب
- اراکی، محسن، درس اول «امامت در اندیشه اسلامی»
- پژوهشکده علوم اسلامی امام صادق (ع)، فرهنگ شیعه
- محمدی، مسلم، فرهنگ اصطلاحات علم کلام
- ربانی گلپایگانی، علی، مقاله «امامت»، دانشنامه کلام اسلامی
- ربانی گلپایگانی، علی، امامت در بینش اسلامی
- قدردان قراملکی، محمد حسن، امامت
- اکبری و یوسفی، ولایت از دیدگاه علامه طباطبایی
- میرعلی، محمد علی، اطاعت از حاکم جائر در نظام امامت و خلافت
- سلیمانیان، مصطفی، مقامات امامان
- اژدر و احمدی امیری، مقاله «امامت»، دانشنامه امام خمینی ج۲
- محمدی، رضا، امامشناسی ۵
- شکری، آرزو، حقوق اهل بیت
- ناظمزاده، سید اصغر، تجلی امامت
- علیاحمدی، سید قاسم، حقانیت در اوج مظلومیت ج۱
- ساعدی، محمد، آیات امامت و ولایت در تفسیر المنار
پانویس
- ↑ فخرالدین الطریحی، مجمع البحرین، ج۶، ص۱۰.
- ↑ محمد بن علی بابویه قمی (شیخ صدوق)، معانی الأخبار، ص۹۶.
- ↑ الإِمَامَةُ: هي الرئاسة العامة على جميع الناس، فإذا أخذت لا بشرط شيء تجامع النبوة و الرسالة، و إذا أخذت بشرط لا شيء لا تجامعهما، ر.ک: فخرالدین طریحی، مجمع البحرین، ج۶، ص۱۵.
- ↑ ر.ک: لطف الله صافی، نظام امامت و رهبری، ص۱۱-۱۲.
- ↑ فرهنگ شیعه، ص ۹۲.
- ↑ و عند المتكلمين هو خليفة الرسول(ص) في إقامة الدين بحيث يجب اتباعه على كافة الأمة، ر.ک: محمدعلی تهانوی، موسوعة کشاف اصطلاحات الفنون و العلوم، ج۱، ص۲۵۹.
- ↑ ر.ک: حسینی تهرانی|سید محمد حسین، امامشناسی، ج۱۸، ص۲۰۶.
- ↑ ر.ک: جمعی از نویسندگان، امامتپژوهی (بررسی دیدگاههای امامیه، معتزله و اشاعره)، زیر نظر محمود یزدی مطلق، ص۴۹-۵۰.
- ↑ میرعلی، محمد علی، اطاعت از حاکم جائر در نظام امامت و خلافت، ص ۴۴.
- ↑ کمالالدین ابنمیثم بحرانی، متوفای ۶۷۹ ق است.
- ↑ وهي رئاسة عامّة في أمور الدّين والدنيا بالإصالة؛ میثم بن علی بن البحرانی، قواعد المرام فی علم الکلام، ص۱۷۴ و ر.ک: محمدحسین مختاری مازندرانی، امامت و رهبری، ص۳۰.
- ↑ سعدالدّین تفتازانی (۷۱۲ - ۷۹۳) متکلم برجسته اسلامی و طرفدار مذهب اشعریه است.
- ↑ هي رِئاسَة عامّةٌ فی امُورِ الدِّینِ وَ الدُّنْیا، خَلافَة عَنِ النَّبی(ص)؛ محمد حسین مختاری مازندرانی، امامت و رهبری، ص۳۰.
- ↑ عضدالدین ایجی (۴۵۰ - ۵۰۵) متکلم نامدار اسلامی و طرفدار مذهب اشعریه است.
- ↑ هي خلافة الرّسول في اقامة الدين بحيث يجب اتّباعه علی كافّة الامّة؛ عضدالدین ایجی، المواقف فی علم کلام، ص۶۰۳.
- ↑ مقدمه ابنخلدون، ص۱۹۱.
- ↑ محمدحسین مختاری مازندرانی، امامت و رهبری، ص۳۱ و ۳۲.
- ↑ به عنوان نمونه: ماوردی در تعریف امامت گفته است: الإمامة موضوعة لخلافة النبوّة فی حراسة الدین وسیاسة الدنیا به؛ ماوردی، علی بن محمد، الأحکام السلطانیة، ص۵؛ ابن خلدون نیز مشابه این عبارت را آورده است: نیابة عن صاحب الشریعة فی حفظ الدین وسیاسة الدنیا؛ ابن خلدون، عبدالرحمن بن محمد، المقدّمة، ص۱۹۰؛ امامالحرمین جوینی نیز گفته است: الإمامة ریاسة تامّة، وزعامة تتعلّق بالخاصّة والعامّة فی مهمّات الدین والدنیا. جوینی؛ عبدالملک بن عبدالله، غیاث الأمم فی التیاث الظلم، ص۱۵؛ همچنین تعاریف ذیل در همین سیاقاند: فخر رازی: الإمامة رئاسة فی الدین والدنیا عامّة لشخص من الأشخاص؛ رازی، محمد بن عمر، نهایة العقول، ج۴، ص۳۲۱؛ میر سید شریف جرجانی: الإمام: الذی له الریاسة العامّة فی الدین والدنیا جمیعاً؛ جرجانی، علی بن محمود، التعریفات، ص۲۸.
- ↑ مراد از قید «بالاصالة لا بالنیابة» در تعریف امامت این است که امامت مورد نظر اسلام و شیعه، امری اصلی و منصبی الهی است، نه امری نیابتی و وکالتی از سوی مردم، که امامت و رهبری مطرح در حکومتهای رایج در گذشته و حال از این قسم است، سید مرتضی علم الهدی الحدود والحقایق، ص۴۱.
- ↑ رک: ربانی گلپایگانی، علی، امامت در بینش اسلامی، ص۲۵-۳۳.
- ↑ محمد بن النعمان الکبری شیخ المفید، اوائل المقالات، (سلسله مؤلفات شیخ مفید)، ص۶۵.
- ↑ حسن بن یوسف حلی، باب حادی عشر، شرح فاضل مقداد، ترجمه: عبدالرحیم عقیقی بخشایشی، ص۹۸ و ۹۹.
- ↑ میثم بن علی البحرانی، قواعد المرام فی علم الکلام، ص۱۷۴.
- ↑ میثم بن علی البحرانی، قواعد المرام فی علم الکلام، ص۱۷۴.
- ↑ السید نورالله التستری، احقاق الحق و ازهاق الباطل، ص۳۰۰.
- ↑ ساعدی، محمد، آیات امامت و ولایت در تفسیر المنار، ص ۵۰.
- ↑ رک: ربانی گلپایگانی، علی، امامت در بینش اسلامی، ص۳۳.
- ↑ ر.ک: محمدی، رضا، امامشناسی ۵، ص۳۰-۳۱.
- ↑ الإمامة رئاسة عامّة فی أمور الدّنیا و الدّین لشخص من الأشخاص نیابة عن النّبی، حسن بن یوسف حلی، الباب الحادی عشر، ص۱۰.
- ↑ هی رئاسة عامة فی أمر الدین و الدنیا خلافة عن النبی؛ مسعود بن عمر تفتازانی، شرح المقاصد، ج ۵، ص۲۳۲.
- ↑ لاجل ما ذکرناه من قبل من تدبیر الجیوش و سد الثغور و رد المظالم و الاخذ للمظلوم و اقامة الحدود و قسم الفیء بین المسلمین؛ به دلیل آنچه که پیشتر گفتیم؛ یعنی مدیریت لشکر و بستن مرزها و دفع ظالم و گرفتن حق مظلوم و پیاده کردن حدود و تقسیم فیء میان مسلمانان؛ ابوبکر باقلانی، نمهید الاوائل، ص۴۷۷؛ لا نعلم من قبله الدیانات و الشرائع، و إنما فوض إلیه القیام بأمور مخصوصة، فحاله کحال الأمراء و الحکام، ما دین و شریعت خود را از امام نمیآموزیم و همانا پرداختن به اموری خاص بدو سپرده شده است؛ پس شأن او مانند امیران و حاکمان است؛ قاضی عبد الجبار معتزلی، المغنی، ج ۲۰، ص۲۱۱.
- ↑ ر.ک: فاریاب، محمد حسین، معنا و چیستی امامت در قرآن سنت و آثار متکلمان، ص۴۱۰-۴۱۲.
- ↑ اراکی، محسن، درس اول «امامت در اندیشه اسلامی»
- ↑ بطرس، عبدالملک، قاموس الکتاب المقدس، ص۹۴۹-۹۵۰.
- ↑ ﴿وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَمِنْ ذُرِّيَّتِي قَالَ لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ﴾ «و (یاد کن) آنگاه را که پروردگار ابراهیم، او را با کلماتی آزمود و او آنها را به انجام رسانید؛ فرمود: من تو را پیشوای مردم میگمارم. (ابراهیم) گفت: و از فرزندانم (چه کس را)؟ فرمود: پیمان من به ستمکاران نمیرسد» سوره بقره، آیه ۱۲۴.
- ↑ صدوق، محمد بن علی، معانی الاخبار، ص۹۵ - ۹۶؛ مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج۲۲، ص۴۶۳؛ ج۲۹، ص۳۶.
- ↑ کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۱، ص۱۹۳؛ صدوق، محمد بن علی، عیون اخبار الرضا(ع)، ج۱، ص۳۰۶- ۳۱۰.
- ↑ کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۱، ص۲۷۷.
- ↑ کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۱، ص۲۰۰.
- ↑ تفتازانی، سعدالدین، شرح المقاصد، ج۵، ص۲۳۲.
- ↑ سید مرتضی، رسائل، ج۱، ص۱۶۶؛ اردبیلی، احمد بن محمد، الحاشیة علی الهیات، ص۱۷۸.
- ↑ امام خمینی، کشف اسرار، ص۱۳۵.
- ↑ امام خمینی، کشف اسرار، ص۱۵۰.
- ↑ امام خمینی، کشف اسرار، ص۱۵۲.
- ↑ امام خمینی، شرح دعاء السحر، ص۶۵.
- ↑ امام خمینی، ولایت فقیه، ص۲۰ -۲۳.
- ↑ امام خمینی، ولایت فقیه، ص۲۰ - ۲۳ و ۲۶ -۲۸.
- ↑ امام خمینی، صحیفه امام، ج۱۰، ص۳۰۸؛ همو، ولایت فقیه، ص۱۰۰-۱۰۱.
- ↑ امام خمینی، کشف اسرار، ص۱۵۷-۱۶۲.
- ↑ امام خمینی، تقریرات فلسفه، ج۳، ص۳۵۲؛ همو، کتاب الطهاره، ج۳، ص۴۴۱.
- ↑ امام خمینی، التعلیقة علی الفوائد الرضویه، ص۵۸؛ همو، آداب الصلاة، ص۱۴۱.
- ↑ امام خمینی، شرح چهل حدیث، ص۵۵۲.
- ↑ امام خمینی، ولایت فقیه، ص۷۰-۷۴.
- ↑ امام خمینی، کشف اسرار، ص۱۰۵-۱۶۵.
- ↑ اژدر و احمدی امیری، مقاله «امامت»، دانشنامه امام خمینی، ج۲، ص۲۳۸.
- ↑ «و (یاد کن) آنگاه را که پروردگار ابراهیم، او را با کلماتی آزمود و او آنها را به انجام رسانید؛ فرمود: من تو را پیشوای مردم میگمارم» سوره بقره، آیه ۱۲۴.
- ↑ کلینی، محمد بن یعقوب، اصول کافی، ج۱، ص۱۳۳- ۱۳۴، ۱۴۹- ۱۵۱ و ۱۵۴؛ غایة المرام، ج۳، ص۱۲۷- ۱۲۹؛ البرهان فی تفسیر القرآن، ج۱، ص۱۴۹- ۱۵۱.
- ↑ کلینی، محمد بن یعقوب، اصول کافی، ج۲، ص۱۶، ح۵و ۸.
- ↑ شهرستانی، عبدالکریم، الملل والنحل، ج۱، ص۲۲.
- ↑ ربانی گلپایگانی، علی، امامت، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۴۰۶-۴۰۷
- ↑ تلخیص المحصل، ص۴۲۶- ۴۲۷؛ قواعد المرام فی علم الکلام، ص۱۷۳- ۱۷۴.
- ↑ ربانی گلپایگانی، علی، امامت، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۴۰۴.
- ↑ ربانی گلپایگانی، علی، امامت، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۴۰۴؛ زهادت، عبدالمجید، معارف و عقاید ۵ ص ۲۵-۳۰
- ↑ زهادت، عبدالمجید، معارف و عقاید ۵ ص ۲۵-۳۰
- ↑ زهادت، عبدالمجید، معارف و عقاید ۵ ص ۲۵-۳۰
- ↑ گوهر مراد، ص ۴۶۱؛ بدایه المعارف الالهیه، ص ۳۱۴.
- ↑ زهادت، عبدالمجید، معارف و عقاید ۵ ص ۲۵-۳۰
- ↑ شریعتی سبزواری، محمد باقر، امامت و رهبری در نگاه عقل و دین، ص۶۹.
- ↑ ر.ک: زهادت، عبدالمجید، معارف و عقاید ۵، ص۱۲۵-۱۲۹؛ شریعتی سبزواری، محمد باقر، امامت و رهبری در نگاه عقل و دین، ص۲۳۹ـ ۲۴۱.
- ↑ کلینی، محمد بن یعقوب، اصول کافی، ج۱، ص۱۳۷.
- ↑ «الَّذِي بِبَقَائِهِ بَقِيَتِ الدُّنْيَا وَ بِيُمْنِهِ رُزِقَ الْوَرَى وَ بِوُجُودِهِ ثَبَتَتِ الْأَرْضُ وَ السَّمَاءُ»؛ دعای عدیله.
- ↑ ربانی گلپایگانی، علی، امامت، دانشنامه کلام اسلامی ج۱، ص۴۱۰-۴۱۱
- ↑ تفتازانی، شرح المقاصد، ج۵، ص۲۴۴.
- ↑ محمدی، مسلم، فرهنگ اصطلاحات علم کلام، ص ۳۶.
- ↑ طوسی، تلخیص المحصل، ص۴۳۰ - ۴۲۹.
- ↑ محمدی، مسلم، فرهنگ اصطلاحات علم کلام، ص ۳۶.
- ↑ زیوری کبیرنیا، فاطمه، بررسی ابعاد خلیفة اللهی انسان، ص۷۷-۸۳.
- ↑ بالادستان، محمد امین؛ حائریپور، محمد مهدی؛ یوسفیان، مهدی، نگین آفرینش، ج۱، ص ۳۲ - ۳۸.
- ↑ ربانی گلپایگانی، علی، براهین و نصوص امامت، ص۷۹-۸۳؛ القواعد الکلامیة، ص۱۰۹؛ آیه ولایت، دانشنامه کلام اسلامی ج۱؛ رضوانی، علی اصغر، وجود امام مهدی در پرتو عقل، ص۵۳ ـ ۹۵، امیری، سلیمان، امامت و دلائل انتصابی بودن آن، ص۱۴۱-۱۴۳؛ امیری، سلیمان، امامت و دلائل انتصابی بودن آن، ص۱۳۲.
- ↑ محدثی، جواد، فرهنگ غدیر، ص۱۰۵.
- ↑ محدثی، جواد، فرهنگ غدیر، ص۱۰۵.
- ↑ زهادت، عبدالمجید، معارف و عقاید ۵ ص ۱۵۷-۱۶۲.
- ↑ محمدی، رضا، امامشناسی، ص۸۷-89.
- ↑ ر.ک. ربانی گلپایگانی، علی، کلام تطبیقی، ج۲، ص۲۱۳.
- ↑ جمعی از نویسندگان، امامتپژوهی، ص۶۶.
- ↑ فرهنگ شیعه، ص 242-244؛ فیاضبخش و محسنی، ولایت و امامت از منظر عقل و نقل، ج۱، ص۱۶۱-۱۷۸.
- ↑ الکافی، ج۲، ص۲۰؛ تفسیرالعیاشی، ج۱، ص۲۵۳؛ وسائلالشیعة، ج۲۸، ص۳۵۳؛ بحارالأنوار، ج۲۳، ص۹۰؛ در نقل دیگری بهجای "لا" حرف "لم" و به جای "امامه"، "امام زمانه" آمده است: «وَ قَدْ رُوِيَ عَنِ النَّبِيِّ(ص) أَنَّهُ قَالَ: مَنْ مَاتَ وَ لَمْ يَعْرِفْ إِمَامَ زَمَانِهِ مَاتَ مِيتَةً جَاهِلِيَّةً»؛ بحارالأنوار، ج۳۲، ص۳۳۱.
- ↑ مقامی، مهدی، وظایف امت نسبت به قرآن و عترت، ص ۶۱؛ محمدی، رضا، امامشناسی، ص۹۰.
- ↑ محمدی، رضا، امامشناسی، ص۸۳-۸۶.
- ↑ ﴿... قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا...﴾ «... فرمود: من تو را پیشوای مردم میگمارم.».. سوره بقره، آیه ۱۲۴.
- ↑ محمد بن یعقوب الکلینی، اصول الکافی، ج۱، ص۲۵۶-۲۶۰؛ محمد باقر المجلسی، مرآة العقول، ج۲، ص۳۷۶ و ص۱۲۱- ۱۲۸.
- ↑ السید الشریف الرضی، نهج البلاغه امام علی(ع)، ترجمه: محمد دشتی، ص۴۴، خطبه ۱۴۶.
- ↑ ساعدی، محمد، آیات امامت و ولایت در تفسیر المنار، ص ۵۱.
- ↑ نفحات الأزهار، ج۱، ص۵۶.
- ↑ طبقات المتکلمین، ج۱، ص۲۵۴.
- ↑ تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۱۶۹.
- ↑ طبقات المتکلمین، ج۱، ص۲۵۷.
- ↑ الإمامة و السیاسة، ج۱، ص۱۴۱.
- ↑ طبقات المتکلمین، ج۱، ص۲۶۱ «خدایا من به وسیله ولایت علی بن ابی طالب به سوی تو تقرب میجویم».
- ↑ طبقات المتکلمین، ج۱، ص۲۶۹: «لَا تَخْلُو الْأَرْضُ مِنْ قَائِمٍ لِلَّهِ بِحُجَّةٍ إِمَّا ظَاهِراً مَشْهُوراً وَ إِمَّا خَائِفاً مَغْمُوراً لِئَلَّا َّ تَبْطُلَ حُجَجُ اللَّهِ وَ بَيِّنَاتُهُ».
- ↑ اصول کافی، ج۲، ص۱۶.
- ↑ وسائل الشیعه، ج۱، ص۹۰.
- ↑ طبقات المتکلمین، ج۱، ص۳۴۶.
- ↑ طبقات المتکلمین، ج۱، ص۳۰۴.
- ↑ طبقات المتکلمین، ج۱، ص۳۰۰: إستغناء عن الكل و إحتياج الكل إليه دليل على أنه إمام الكل.
- ↑ هشام بن حکم، ص۲۰۹.
- ↑ اصول کافی، ج۱، ص۱۶۸.
- ↑ طبقات المتکلمین، ج۱، ص۳۹۴.
- ↑ معانی الأخبار، ص۶۹.
- ↑ طبقات المتکلمین، ج۳، ص۱۵۳.
- ↑ نکت اعتقادیه، ر.ک: مقالات کنگره شیخ مفید، ج۱، ص۳۹؛ اوائل المقالات، ص۷۳.
- ↑ اوائل المقالات، ص۷۳.
- ↑ رسائل الشریف، ج۲، ص۲۶۴.
- ↑ طبقات المتکلمین، ج۲، ص۳۰۵؛ «ائمه را به عنوان شفیعان ملاقات میکنی و کتاب و سنت را فقط در نزد ما مییابی».
- ↑ الفصول النصیریه، ر.ک: امامتپژوهی، ص۴۲.
- ↑ قواعد العقائد، ر.ک: امامتپژوهی، ص۴۲.
- ↑ تلخیص المحصل، ج۲، ص۴۲۶.
- ↑ قواعد المرام، ص۱۷۴؛ نهج المسترشدین، ص۶۲.
- ↑ اللوامع الإلهیة، ص۳۱۹.
- ↑ طبقات المتکلمین، ج۳، ص۱۵۳.
- ↑ طبقات المتکلمین، ج۳، ص۲۲۸.
- ↑ طبقات المتکلمین، ج۳، ص۱۷۹.
- ↑ طبقات المتکلمین، ج۳، ص۲۳۱.
- ↑ طبقات المتکلمین، ج۳، ص۲۷۸.
- ↑ گوهر مراد، ص۴۶۱.
- ↑ المیزان، ج۱، ص۲۷۲.
- ↑ بدایة المعارف الإلهیة، ج۲، ص۸.
- ↑ اصول دین یعنی پایههای دین و اموری که اعتقاد به آنها سبب نجات در آخرت و موجب صحّت عبادات و قبولی اعمال میگردد و عقیده نداشتن به آنها موجب هلاکت و عذاب اخروی و فساد اعمال و عبادات است.
- ↑ قاضی عبدالله بیضاوی - که از اعاظم اشاعره است - در «منهاج» گفته است که: مسئله امامت، از اعظم مسائل «اصول دین» است و نیکو گفته است.
- ↑ چون احتیاج به وجود امام از جهت بقاء و دوام دین است؛ زیرا صاحب این منصب شامخ امامت در رتبه بعد از نبوّت در تمام شئون تبلیغی، و صفات مبلّغ، با نبی مشترک است و به اتفاق فریقین، نبوّت از مسائل اصولیّه ادیان است و امامت نیز باید چنین باشد؛ چون علّت احتیاج، در هر دو یکسان است و فرقی که وجود دارد «حدوث و بقاء» است، یعنی: نبی از طریق وحی، متصدی تأسیس دین است، و امام، دین مؤسَّس را حفظ میکند.
- ↑ دلائل الصدق، ج۲، ص۸.
- ↑ «ای پیامبر! آنچه را از پروردگارت به سوی تو فرو فرستاده شده است برسان و اگر نکنی پیام او را نرساندهای؛ و خداوند تو را از (گزند) مردم در پناه میگیرد، خداوند گروه کافران را راهنمایی نمیکند» سوره مائده، آیه ۶۷.
- ↑ به احادیثی که از طریق شیعه و مخالفین در تفسیر این آیه و آیه بعد وارد شده مراجعه شود.
- ↑ «و خداوند تو را از (گزند) مردم در پناه میگیرد» سوره مائده، آیه ۶۷.
- ↑ شواهد بر این که ابلاغ ولایت امیرالمؤمنین(ع) چه مشکلاتی در پی داشت، رجوع شود به: امالی صدوق، ص۳۵۵؛ بحار الانوار، ج۳۷، ص۱۰۹؛ الغدیر، ج۱، ص۲۱۸، ۲۲۱، از طریق عامه.
- ↑ «امروز دینتان را کامل و نعمتم را بر شما تمام کردم و اسلام را (به عنوان) آیین شما پسندیدم پس، هر که در قحطی و گرسنگی ناگزیر (از خوردن گوشت حرام) شود بیآنکه گراینده به گناه باشد بیگمان خداوند آمرزندهای بخشاینده است» سوره مائده، آیه ۳.
- ↑ سیوطی «الدرّ المنثور» در ذیل آیه شریفه؛ خطیب بغدادی در تاریخ بغداد، ج۸، ص۲۹۰؛ فضائل الخمسه من الصحاح الستّه، ج۱، ص۳۸۹.
- ↑ «و محمد جز فرستادهای نیست که پیش از او (نیز) فرستادگانی (بوده و) گذشتهاند؛ آیا اگر بمیرد یا کشته گردد به (باورهای) گذشته خود باز میگردید؟ و هر کس به (باورهای) گذشته خود باز گردد هرگز زیانی به خداوند نمیرساند؛ و خداوند سپاسگزاران را به زودی پاداش خواهد داد» سوره آل عمران، آیه ۱۴۴.
- ↑ تذکّر: مستفاد از روایات فریقین این است که رسول خدا(ص) به شهادت رسید. و این مسئله از معدود موارد مورد اتفاق شیعه و عامّه است.
- ↑ بحارالانوار، ج۲۸، ص۲۳۶ و ۲۵۹؛ ج۲۲، ص۳۳۲ و ۳۳۳ و ۳۵۱ و ۳۵۲ و ۴۴۰؛ ج۶۷، ص۱۶۴.
- ↑ صحیح البخاری، ج۸، ص۲۱۷، ص۱۶۶، باب الحوض. این روایت را حمیدی در کتاب «جمع بین الصحیحین» در حدیث دویست و شصت و هفتم از متّفق علیه از «مسند» ابوهریره از عطاء بن یسار از ابوهریره روایت کرده است. نیز مثل این روایت را با طرق عدیده ای از «مسند» عایشه روایت کردهاند. و مثل این روایت را با طرق عدیده ای از «مسند» اسماء بنت ابوبکر روایت کردهاند. و مثل این روایت را با طرق عدیده ای از «مسند» امّ سلمه روایت کردهاند. و مثل این روایت را نیز از «مسند» سعید بن مسیّب روایت کردهاند. و جمیع این روایات را حمیدی در کتاب «جمع بین الصحیحین» آورده است.
- ↑ از جمله این روایات، روایتی است که احمد بن حنبل در مسند عبد الله بن مسعود روایت کرده است که گفت: رسول خدا(ص) فرمودند: « أَنَا فَرَطُكُمْ عَلَى الْحَوْضِ وَ لَيُرْفَعَنَ إِلَيَّ رِجَالٌ مِنْكُمْ حَتَّى إِذَا أَهْوَيْتُ إِلَيْهِمْ لِأُنَاوِلَهُمْ اخْتَلَجُوا دُونِي فَأَقُولُ أَيْ رَبِّ أَصْحَابِي فَيُقَالُ إِنَّكَ لَا تَدْرِي مَا أَحْدَثُوا بَعْدَكَ؟!» من به عنوان جلودار و پرچم پیشتاز در جلوی شما به سوی حوض میروم و بعضی از مردان شما را به سوی من میآورند و برای حساب بلند میکنند، تا همین که من میل میکنم به سوی آنها که ایشان را بگیرم، در حضور من آنها را میربایند و میبرند و در این حال من میگویم: ای پروردگار من اینان اصحاب من هستند! گفته میشود: تو نمیدانی که چه حوادثی را بعد از تو بجای آوردند!» و مانند این روایت را نیز حمیدی در مسند حذیفه بن یمان در حدیث هفتم از متفق علیه آورده است.
- ↑ لوامع صاحبقرانی، شرح فقیه، ج۱، ص۲۶. و نیز خاصه و عامه روایت کردهاند از رسول خدا(ص) به طرق بسیار که بزودی امت من هفتاد و سه فرقه خواهند شد فقط یک فرقه از ایشان اهل نجات خواهند بود و بقیه هلاک خواهند شد.
- ↑ الکافی، ج۱، ص۳۷۶؛ کمال الدین، ج۲، ص۴۱۲؛ غیبه النّعمانی، ص۳۳۰؛ الإفصاح، ص۲۸؛ کشف الغمه، ج۳، ص۳۵۱؛ بحار الانوار، ج۲۳، ص۹۲؛ دلائل الصدق، ج۲، ص۶؛ الغدیر، ج۱۰، ص۳۵۹ – ۳۶۰؛ احقاق الحق، ج۱۳، ص۸۵؛ از مصادر زیادی از عامه نقل کرده است. مجمع الزّوائد، ج۵، ص۲۱۸؛ در مسند احمد، ج۵، ص۶۱، ص۱۶۴۳۴: «عَنْ رَسُولُ اللَّهِ(ص): مَنْ مَاتَ بِغَيْرِ إِمَامٍ مَاتَ مِيتَةً جَاهِلِيَّةً» و در حلیه الأولیاء، أبی نعیم، ج۳، ص۲۲۴: «عن رسول الله(ص): من مات بغیر إمام فقد مات میته جاهلیه» در کنز العمّال، متّقی، الفصل الرابع فی أحکام البیعه، ج۱، ص۱۰۳، ص۴۶۴؛ ج۶، ص۶۵، ص۱۴۸۶۳: «مَنْ مَاتَ بِغَيْرِ إِمَامٍ مَاتَ مِيتَةً جَاهِلِيَّةً» در الکنی و الاسماء، دولابی، ج۲، ص۶۳۵، ص۱۱۳۴: «عن ابن عمر: «من مات و لیس علیه إمام جامع فقد مات میته جاهلیه».
- ↑ علیاحمدی، سید قاسم، حقانیت در اوج مظلومیت ج۱ ص ۶۱.
- ↑ علیاحمدی، سید قاسم، حقانیت در اوج مظلومیت ج۱ ص ۶۸.
- ↑ علامه حلی در این باره میفرمایند: الإمام لطف فيجب نصبه على الله تعالى تحصيلا للغرض. [وجود] امام لطف است؛ پس نصب او بر خدای متعال واجب است، برای آنکه غرض (و هدف الهی از هدایت بندگان) حاصل گردد، ر.ک: علی شیروانی، ترجمه و شرح کشف المراد، ج۲، ص۵۹-۶۰.
- ↑ نشریه همشهری، شماره ۸، اردیبهشت ۱۳۷۷، مقاله امامت در چشمانداز کلام شیعی برگرفته از کتاب جستاری در فلسفه امامت، نوشته اصغر دادبه.
- ↑ «اما خداوند است که سرور (راستین) است» سوره شوری، آیه ۹.
- ↑ آیت الله جوادی آملی در کتاب شمیم ولایت، ص۹۴-۱۰۰ انحصار ولایت را برای خداوند با ادله عقلی و نقلی اثبات میکند.
- ↑ لطفالله صافی گلپایگانی، امامت و مهدویت، ج۱، ص۹۶.
- ↑ عبدالله جوادی آملی، شمیم ولایت، ص۱۰۵-۱۰۶.
- ↑ لطفالله صافی گلپایگانی، امامت و مهدویت، ج۱، ص۹۸.
- ↑ مانند آیات ولایت، اولوالامر و تطهیر.
- ↑ برای نمونه ر.ک: اصول کافی، کتاب الحجه، ج۱.
- ↑ لطفالله صافی گلپایگانی، امامت و مهدویت، ج۱، ص۱۰۱.
- ↑ کلینی، اصول کافی، کتاب الحجه، بابُ معرفة الإمام و الرَّد إلیه.
- ↑ اکبری و یوسفی، ولایت از دیدگاه علامه طباطبایی، ص۶۵-۶۸.
- ↑ ربانی گلپایگانی، علی، مقاله «امامت»، دانشنامه کلام اسلامی ج۱ ص ۴۰۴-۴۱۸.
- ↑ نک: مادلونگ۱، جم.
- ↑ دانشنامه بزرگ اسلامی، ج ۱۰، ص ۳۹۱۰.
- ↑ قاضی نعمان، دعائم الاسلام، به کوشش آصف بن علی اصغر فیضی، ص۲؛ تامر، عارف، الامامه فی الاسلام،ص ۶۵ -۶۶.
- ↑ نک: قاضی نعمان، شرح الاخبار، به کوشش محمد حسینی جلالی، ج۱، ۸۹ بب.
- ↑ دانشنامه بزرگ اسلامی، ج ۱۰، ص ۳۹۱۰.
- ↑ دانشنامه بزرگ اسلامی، ج ۱۰، ص ۳۹۱۰.
- ↑ که در اینجا مقصود از آنان همه گروههای غیر شیعه و محکمه است.
- ↑ دانشنامه بزرگ اسلامی، ج ۱۰، ص ۳۹۱۰.
- ↑ مثلاً نک: ابنشبه، عمر، تاریخ المدینة، به کوشش فهیم محمد شلتوت، ج۲، ۶۷۵.
- ↑ دانشنامه بزرگ اسلامی، ج ۱۰، ص ۳۹۱۰.