حرملة بن کاهل اسدی در تاریخ اسلامی

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط Hosein (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۳۱ ژوئیهٔ ۲۰۲۲، ساعت ۱۲:۱۱ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

حَرمَلَة بن کاهِل اَسدی، یکی از سربازان و نیروهای تحت امر عمر بن سعد در کربلا و قاتل علی اصغر و عبدالله بن حسن بود. او بعد از قیام مختار ثقفی کشته شد.

مقدمه

حرملة بن کاهل بن جزار بن سلمة بن موقد اسدی والبی، از قبیله بنی اسد بود.

امام حسین(ع) قبل از رفتن به میدان، از خواهرش زینب(س) خواست تا علی اصغر، طفل خردسالش را به دست او بدهد. امام در حالی ‏که می‌کوشید کودک شیرخوار تشنه‌اش را که گریه می‌کرد، آرام کند و او را به بازوهایش فشار می‌داد تا آرام گیرد و از او خداحافظی کند، با تیری که حرملة بن کاهل به ‏سوی او پرتاب کرد، کشته شد. تیر به گلوی کودک نشست‌. خون از گلویش جوشید. امام دست‌هایش را با خون کودکش پُر کرد و به آسمان بلند کرد و به درگاه خدا برای عدالت و پاداش رنج‌هایش دعا کرد.[۱]

در زیارت ناحیه مقدسه به او سلام داده و قاتلش نفرین شده است: «سلام بر عبدالله بن حسین بن علی، کودک شیرخواره‏‌ای که تیر خورد و به شهادت رسید. خون را از خودش دور کرد و خونش به آسمان بالا رفت. کودکی که با تیر در آغوش پدر ذبح شد. خدا قاتل او حرملة بن کاهل و همدستانش را لعنت کند».

عبدالله بن حسین بن علی کوچک‌ترین فرزند امام حسن(ع)، در روز عاشورا و پس از شهادت همه اصحاب و خاندان هنگامی ‏که امام حسین(ع)، غرق خون و زخمی بر خاک افتاده بود، با شنیدن فریاد استغاثه امام، از خیمه بیرون دوید، در حالتی از وحشت و ترس که زنان حرم هم نمی‌توانستند جلوی او را بگیرند، خود را به امام رساند. امام از او خواست برگردد. عبدالله گفت‌: عمو جان من هرگز از شما جدا نمی‌شوم‌. در این هنگام بحر بن کعب تمیمی شمشیر خود را بلند کرد تا بر آن حضرت فرود آورد، آن پسر دست خود را حائل شمشیر کرد و دست او قطع شد، چنان‏‌که دستش به پوست بند بود. عبدالله از درد فریاد کشید. امام او را در آغوش گرفته و دلداری می‌داد. [۲] ناگاه حرملة بن کاهل تیری به سوی او افکند و عبدالله بن حسین بن علی در آغوش عمویش به شهادت رسید.[۳]

در زیارت ناحیه مقدسه قاتل عبدالله بن حسن بن علی(ع) لعنت شده است: «خداوند قاتل او حرملة بن کاهل اسدی را که به سویش تیراندازی کرد، لعنت کند».

اگرچه شیخ مفید و ابو الفرج اصفهانی قاتل عبدالله بن حسین بن علی(ع) را عبدالله بن عقبه غنوی می‏‌دانند،[۴] اما طبری و ابن ‏اثیر معتقدند که قاتل او، حرملة بن کاهل بود و با تیر سمی او به شهادت رسید.[۵]

بنا به نقل بلاذری، حرمله در قتل عباس بن علی(ع) نیز سهیم بوده است.[۶] روز یازدهم محرم، عمر بن سعد دستور داد سرهای ۷۲ تن شهدای کربلا را از تن جدا کرده و به نزد عبید الله بن زیاد به کوفه برند.[۷] سر عباس بن علی(ع) توسط حرمله حمل می‌شد.[۸]

پس از واقعه کربلا او به کوفه آمد و در آنجا می‌زیست تا اینکه به دستور مختار کشته شد.

منهال بن عمرو اسدی در مورد دستگیری و قتل حرمله گوید: پس از اعمال حج و زیارت مدینه، عازم کوفه شدم. در آن زمان مختار مشغول قلع و قمع قاتلین شهدای کربلا بود. چون با مختار رفاقت قدیمی داشتم، به قصد دیدار با مختار، سوار بر مرکبم شدم و به سوی او شتافتم. او را در خارج خانه‌اش با گروهی دیدم. تا چشم مختار به من افتاد، گفت: چرا تا به حال به دیدن ما نیامدی و به خاطر پیروزیمان تبریک و تهنیت نگفتی؟ گفتم به حج سفر کرده بودم. با او به راه افتادم تا به محله «کناسه» رسیدیم. چون او را از مخفیگاه حرمله آگاه کرده بودند، چند تن از افرادش را به جستجوی حرمله فرستاده بود و خود در کناسه ماند. دیری نپایید که مأموران به سرعت برگشتند و با خوشحالی فریاد زدند: بشارت ای امیر! حرمله دستگیر شد. حرمله را کشان کشان نزد مختار آوردند. مختار با دیدن قیافه وحشت‌زده او گفت: خدا را شکر که به چنگم افتادی. جلاد به دستور مختار ابتدا دست‌ها و پاهایش را قطع کرد و سپس تنش را در آتش سوزاند.

منهال بن عمرو اسدی گوید: هنگامی که حرمله می‌سوخت، گفتم: سبحان‌الله! مختار گفت: چرا تسبیح گفتی؟ پاسخ دادم در مدینه خدمت امام سجاد(ع) رسیدم، ایشان از حرمله پرسید، عرض کردم که او هنوز زنده است. امام دست‌هایش را به سوی آسمان بلند کرد و گفت: خداوندا سوزش شمشیر و آتش را بر او بچشان! مختار با شنیدن نفرین امام در حق حرمله، از اسبش پیاده شد و دو رکعت نماز خواند و سجده‌اش را طولانی کرد. سپس برخاست و سوار شد و به من گفت: امروز را به جهت توفیقی که خداوند نصیبم کرده، باید روزه شکر بگیرم. جسد حرمله نیز به ذغال تبدیل شده بود.[۹]

حرملة بن کاهل

منهال بن عمرو گوید: پس از مراجعت از مکه بر حضرت علی بن الحسین(ع) وارد شدم؛ ایشان به من فرمود: حرمله در چه حالی است؟ گفتم: هنگامی که از کوفه بیرون می‌آمدم زنده بود. امام سجاد(ع) دستان خود را به سوی آسمان بلند کرد و آنگاه فرمود: خدایا! حرارت آهن و آتش را به او بچشان. هنگامی که از نزد امام(ع) به کوفه آمدم، مختار بن ابی عبیده قیام کرده بود و از قبل با من دوست بود. چون نزد او رفتم از من سؤال کرد: کجا بودی؟ گفتم: از مکه آمده‌ام. پس با یکدیگر حرکت کردیم تا به کنار کوفه رسیدیم، در آنجا مختار توقف کرد گویا در انتظار کسی بود، دیری نگذشت گروهی با عجله نزد او آمده و گفتند: ای امیر! تو را بشارت می‌دهیم که حرمله دستگیر شد؛ پس دیدم حرمله را آوردند، مختار دستور داد دست‎ها و پاهای او را قطع کردند، پس از آن او را در آتش سوزاندند. منهال گوید: پس از مشاهده این جریان فرمایش حضرت سجاد(ع) به خاطرم آمد، بی‌اختیار گفتم: سبحان الله! مختار گفت: چرا تسبیح می‌گویی؟ گفتم: در بازگشت از مکه خدمت علی بن الحسین(ع) رسیدم، آن حضرت از حرمله پرسش کرد، من عرض کردم: او زنده است. آن حضرت دست به دعا برداشت و گفت: خدایا! حرارت آهن و آتش را به او بچشان، اکنون که دیدم دعای آن حضرت به دست تو مستجاب گردید این جمله بر زبان من جاری شد. مختار گفت: به راستی این جمله را از علی بن الحسین(ع) شنیدی؟

گفتم: آری. منهال گوید: دیدم مختار از مرکبش پیاده شد و دو رکعت نماز گزارد و سجده طولانی کرد و سپس برخاست و سوار شد، وقتی مقابل منزل من رسیدیم گفتم: اگر امیر موافق باشد مرا افتخار دهید و غذا را در خانه من تناول کنید. مختار گفت: تو مرا خبر دادی که علی بن الحسین(ع) دعایی کرده که به دست من مستجاب شد؛ امروز من به شکرانه این توفیق روزه‌ام. منهال گوید: به او گفتم: خداوند به تو توفیقی نیکو عطا کرد[۱۰]. حرمله همان کسی است که فرزند شیرخوار امام حسین(ع) را در آغوش آن حضرت با تیر به قتل رساند[۱۱]، و عبدالله بن حسن را در دامان امام(ع) با تیر شهید کرد[۱۲]، و سر امام(ع) را نیز حمل می‌کرد[۱۳].[۱۴]

جستارهای وابسته

منابع

پانویس

  1. وقعه الطف، ابومخنف لوط بن یحیی، چاپ محمد هادی یوسفی غروی.، ص۲۴۵؛الطبقات الکبری، ابن سعد کاتب واقدی، محمد، چاپ احسان عباس، بیروت: دار صادر، ۱۴۰۵ قمری.، ج۵، ص۱۰۱؛ انساب الاشراف، بلاذری، احمدبن یحیی، چاپ محمود فردوس العظم، دمشق: ۱۹۹۶ – ۲۰۰۰ میلادی.، ج۳، ص۴۰۷؛ تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمدبن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲ – ۱۳۸۷ قمری / ۱۹۶۲ – ۱۹۶۷ میلادی.، ج۵، ص۳۸۹، ۴۴۸؛ الارشاد فی معرفة حجج‌الله علی‌العباد، شیخ مفید، محمدبن محمدبن نعمان، بیروت: ۱۴۱۴ قمری.، ج۲، ص۲۴۰، ۲۵۳؛ مقاتل الطالبین، اصفهانی، ابوالفرج علی بن حسین، چاپ احمد صفر، قاهره: ۱۳۶۸ قمری/ ۱۹۴۱ میلادی.، ص۹۴-۹۵.
  2. وقعه الطف، ابومخنف لوط بن یحیی، چاپ محمد هادی یوسفی غروی.، ص۲۵۳؛ انساب الاشراف، بلاذری، احمدبن یحیی، چاپ محمود فردوس العظم، دمشق: ۱۹۹۶ – ۲۰۰۰ میلادی.، ج۲، ص۴۹۹-۵۰۰؛ مقاتل الطالبین، اصفهانی، ابوالفرج علی بن حسین، چاپ احمد صفر، قاهره: ۱۳۶۸ قمری/ ۱۹۴۱ میلادی.، ص۱۱۶.
  3. مقتل الحسین ابی‌مخنف، ص۲۴۹؛ الارشاد فی معرفة حجج‌الله علی‌العباد، شیخ مفید، محمدبن محمدبن نعمان، بیروت: ۱۴۱۴ قمری.، ج۲، ص۲۴۱؛ انصار الحسین، محمدمهدی شمس‌الدین، ترجمه سیدناصر هاشم‌زاده، تهران: شرکت چاپ و نشر بین-الملل، ۱۳۸۷ شمسی(ع)، ۱۴۸-۱۴۹.
  4. الارشاد فی معرفة حجج‌الله علی‌العباد، شیخ مفید، محمدبن محمدبن نعمان، بیروت: ۱۴۱۴ قمری.، ج۲، ص۲۴۰؛ مقاتل الطالبین، اصفهانی، ابوالفرج علی بن حسین، چاپ احمد صفر، قاهره: ۱۳۶۸ قمری/ ۱۹۴۱ میلادی.، ص۹۲.
  5. الطبقات الکبری، ابن سعد کاتب واقدی، محمد، چاپ احسان عباس، بیروت: دار صادر، ۱۴۰۵ قمری.، ج۵، ص۴۷۵؛ تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمدبن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲ – ۱۳۸۷ قمری / ۱۹۶۲ – ۱۹۶۷ میلادی.، ج۵، ص۴۶۸؛ مقاتل الطالبین، اصفهانی، ابوالفرج علی بن حسین، چاپ احمد صفر، قاهره: ۱۳۶۸ قمری/ ۱۹۴۱ میلادی.، ص۹۳؛ الکامل فی التاریخ، ابن اثیر، عزّالدین علی بن احمد بن ابی الکرم، تحقیق مکتبه التراث، بیروت: ۱۳۸۵-۱۳۸۶ قمری.، ج۴، ص۹۲.
  6. انساب الاشراف، بلاذری، احمدبن یحیی، چاپ محمود فردوس العظم، دمشق: ۱۹۹۶ – ۲۰۰۰ میلادی.، ج۳، ص۴۰۷، ج۱۱، ص۱۷۵.
  7. انساب الاشراف، بلاذری، احمدبن یحیی، چاپ محمود فردوس العظم، دمشق: ۱۹۹۶ – ۲۰۰۰ میلادی.، ج۲، ص۵۰۳؛ تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمدبن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲ – ۱۳۸۷ قمری / ۱۹۶۲ – ۱۹۶۷ میلادی.، ج۵، ص۴۵۶.
  8. انساب الاشراف، بلاذری، احمدبن یحیی، چاپ محمود فردوس العظم، دمشق: ۱۹۹۶ – ۲۰۰۰ میلادی.، ج۱۳، ص۲۵۶.
  9. محمدزاده، مرضیه، دوزخیان جاوید، ص۱۹۲-۱۹۴.
  10. بحار الانوار، ج۴۵، ص۳۷۵.
  11. بحار الانوار: ج۴۵، ص۴۶.
  12. الملهوف، ص۵۱.
  13. بحار الانوار، ج۴۵، ص۳۳۲.
  14. نظری منفرد، علی، نهضت‌های پس از عاشورا، ص ۲۲۸.