معجزه در فرهنگ و معارف انقلاب اسلامی
مقدمه
یکی از صفات انسان کامل، توانایی در انجام معجزه و کرامت است. جرجانی معجزه را امر خارقالعادهای دانسته است که به خیر و سعادت، دعوت میکند و مقرون به دعوی نبوّت است و مقصود از آن اظهار صدق کسی است که مدّعی است فرستاده خداست[۱]. تهانوی، معجزه را اسم فاعل از اعجاز و آن را چیزی دانسته که بشر عاجز است همانند آن را بیاورد[۲]. شارح قبسات میرداماد در شرح خود آورده است که: واژه معجزه از عجز در مقابل قدرت، مأخوذ است و حقیقت اعجاز، اثبات معجزاست، سپس برای اظهار آن، استعاره آورده شده، سپس در چیزی که سبب عجز است، استعمال شده است. تاء در لفظ "معجزة" برای نقل از وصفیت به اسمیّت است، چنانکه در حقیقة و برخی گفتهاند تاء برای مبالغه است، چنانکه در علامة؛ سپس تفسیر شده است به اینکه معجزه امر خارقالعادهای است که مقرون به تحدّی قولی یا حکمی است. و امر خارقالعاده گفته شده تا فعلی چون جوشش آب از بین انگشتان را و عدم فعل مثل عدم احراق آتش را شامل شود[۳].
متکلمان شیعه پس از بیان صفاتی که باید مدعی نبوت داشته باشد، ظهور معجزه به دست نبی را راه شناخت صدق او دانسته و گفتهاند: معجزه، ثبوت چیزی است که عادی نیست یا نفی چیزی است که عادی است همراه با خرق عادت و مطابقت با ادعا. و ثبوت و نفی در اعجاز، یکسان است؛ زیرا فرقی بین قلب عصا به مار، و بین منع قادر، از برداشتن کوچکترین اشیاء نیست و خرق عادت را شرط کردیم؛ زیرا کار عادی یا نفی آن، بر صدق دلالت نمیکند و گفتیم باید با ادعا مطابقت داشته باشد؛ زیرا کسی که ادعای نبوت میکند و معجزه خود را به خوب کردن کور اسناد میدهد؛ ولی نه تنها کور را بینا نکند بلکه او را کر هم بکند، در دعوی خود صادق نیست[۴].
تفاوت معجزه و کرامت
اهل معرفت، معجزات را مختصّ به انبیاء (ع) میدانند و کرامت را که شبیه به معجزه انبیاء، میدانند، مختص به اولیاء و فرق بین معجزه و کرامت را در این میدانند که نبیّ آن را دلیل و برهان بر صحّت ادعای خود در رسالت قرار میدهد و هر زمان به آن حاجت باشد، میآورد و به آن تحدّی میکند و اظهار آن بر او واجب است، و اما ولیّ، گاهی کرامت بر دست او جاری میشود در حالی که خود او قصد ندارد، و گاهی هم با آنکه میخواهد بر دست او جاری شود، قدرت ندارد، و نیز آوردن کرامت و اظهار آن بر او واجب نیست[۵].
انبیاء و اولیاء تا ضرورت اقتضا نکند، به اظهار معجزه و کرامت که منشأ ربوبی دارد، روی نمیآورند؛ بلکه بهجای آن، عبودیت و بندگی خود را آشکار میکنند. نیز در سخنان آنان بیشتر تقدیس به چشم میخورد تا تشبیه؛ لذا در سخنان آنان از شطح و طامات اثری نیست؛ چراکه به باور امام خمینی، حفظ مقام عبودیت و ادب در حضرت ربوبیت، اقتضا میکند که سالک طریق شریعت، از انانیت و عبودیت نفس به کلی بپرهیزد و بیشتر به تقدیس و تنزیه که از خطرات دورتر است، بپردازد و از تشبیه بپرهیزد؛ لذا در لسان اولیاء تقدیس و تنزیه، بیشتر متداول است تا تشبیه. أئمه (ع) در مقام تقدیس و تنزیه به صراحت از آن سخن میگفتند؛ ولی در مقام تشبیه، در کلمات کمّل، از اصحاب وحی و تنزیل، تصریح به آن کم دیده میشود؛ بلکه سخن به رمز میگفتند و از تصریح، پرهیز میکردند. به نظر حضرت امام شطحیّاتی که از بعض اصحاب مکاشفه و سلوک و ارباب ریاضت، سرزده است، بیانگر نقصان سلوکشان و بقای انانیّت در سرّشان یا سرّ سرشان است و نفس آنان به فرعونیّت بر آنان جلوه کرده است[۶].
اما سالکان طریق شریعت، انانیّت و عبودیّت نفس خود را به کلی دور میافکندند، طهارت نفس را وجهه همت خود قرار میدادند و توجّهی به اظهار قدرت و سلطه نمیکردند و در عالیترین مرتبه توحید و تقدیس بودند و کثرت، حجاب وحدت و توحید و توحید و وحدت، حجاب کثرت نبود و این نبود جز به علت قوّت سلوک و طهارت نفوس و عدم ظهورشان به ربوبیّت که شأن ربّ مطلق است، با آنکه هیولای عالم امکان در تسخیر و اختیار ولی بود و میتوانست به اذن الهی هرگونه بخواهد در آن تصرف کند. در منظومه فکری و اجتماعی امام سر اینکه انبیای مرسلین و اولیای راشدین (ع)، از اظهار معجزات و کراماتی که ریشههای آنها اظهار ربوبیّت و قدرت و سلطنت و ولایت در عوالم عالی و سافل بود، امتناع میکردند، مگر در مواردی که مصلحت اظهار آن را اقتضا میکرد و در همان موارد اندک هم به نماز و توجّه به درگاه ربّالارباب میپرداختند و اظهار ذلّت و مسکنت و عبودیت میکردند.
و امّا اصحاب طلسمات و نیرنگها، و ارباب سحر و شعبده و ریاضتهایی که ریشههای آنها اتصال به عالم جنّ و شیاطین است، که همان ملکوت سفلایی است که ظلّ ظلمانی عالم ملک است و در مقابل ظلّ نورانی آن، که ملکوت علیا، و عالم ملائکه است، قرار دارد، همواره در مقام اظهار قدرت و ابراز تصرّفشان میبینی؛ زیرا عشق فراوان به انانیّت خود و شوق زیاد به حیثیّت نفوسشان دارند. آنان در حقیقت بندگان بتهای نفس خویش هستند و از پروردگار عالم، غافلاند و جهنّم محیط بر کافران است[۷].[۸]
جستارهای وابسته
- خرق عادت
- اثر اعجاز
- ارائه معجزه
- ارزش اعجاز
- ارکان معجزه
- ارهاص
- اصحاب معاجز
- اظهار معجزه
- امتناع معجزه
- امکان صدور معجزه از کاذب
- امکان معجزه
- آثار تکذیب معجزه
- آورندگان معجزه
- آیات معجزه
- برهان بودن معجزه
- تعریف معجزه
- تکذیب معجزه
- تنوع اعجاز
- توالی معجزه
- حسن اظهار معجزه
- خالق معجزه
- درجه اعجاز
- راز معجزه
- رد معجزه اقتراحى
- زمینه قبول معجزه
- سحر
- سنت الهی
- شرایط معجزه
- شروط معجزه
- شعبده
- صدق صاحب معجزه
- ضرورت اعجاز
- عوامل محرومیت از معجزه
- فلسفه رد معجزه اقتراحى
- فلسفه معجزه
- قانون سنخیت
- قانون علیت
- قدرت بر اعجاز
- قول مدعی معجزه
- کرامت
- کهانت
- مدعی معجزه
- معجزه ابتدایی
- معجزه اقتراحی
- معجزه اقتراحى
- معجزه انبیا
- معجزه اوصیاء
- معجزه باقیه
- معجزه جسمانی
- معجزه حسی
- معجزه ختمیه
- معجزه خواهی
- معجزه ظاهر بالعین
- معجزه عقلی
- معجزه غیر انبیا
- معجزه غیر انبیا
- معجزه فعلی
- معجزه قولی
- معجزه مشهور
- معجزه معنوی
- معجزه منقول
- معجزه منقول
- مکذبان معجزه
- منشأ معجزه
- ویژگی معجزه
- هماهنگى مکذبان معجزه
منابع
پانویس
- ↑ جرجانی، کتاب التعریفات، ۹۶ (باب المیم).
- ↑ تهانوی، محمد علی، کشاف اصطلاحات الفنون و العلوم، ج۲، ص۱۵۷۵.
- ↑ احمد بن زین العابدین العلوی، شرح کتاب التمسات، ۶۵۲.
- ↑ علامه حلی، کشف المراد، ص۳۵۰.
- ↑ تلمسانی، شرح منازل السائرین، ج۲، ص۳۷۱.
- ↑ امام خمینی، مصباح الهدایة، ص۵۲-۵۳.
- ↑ امام خمینی، مصباح الهدایة، ص۵۳ -۵۴.
- ↑ روحانینژاد، حسین، مقاله «ولایتشناسی»، منظومه فکری امام خمینی، ص ۱۶۱.