نسخهای که میبینید، نسخهٔ فعلی این صفحه است که توسط Wasity(بحث | مشارکتها) در تاریخ ۱۷ سپتامبر ۲۰۲۳، ساعت ۱۰:۳۵ ویرایش شده است. آدرس فعلی این صفحه، پیوند دائمی این نسخه را نشان میدهد.
نسخهٔ ویرایششده در تاریخ ۱۷ سپتامبر ۲۰۲۳، ساعت ۱۰:۳۵ توسط Wasity(بحث | مشارکتها)
دین را "شریعت" نیز میگویند و این هنگامی است که مجموعه قوانین عملی دین را اراده کنند، و "ملت" نیز گویند؛ زیرا افراد پراکنده را گرد هم میآورد، و "مذهب" نیز خوانند؛ زیرا راهی است که مردم در آن گام میگذارند. بدین سان، دین، شریعت، ملت و مذهب یکی بیش نیستند و اختلاف آنها اعتباری است[۱۲][۱۳].
دین در مفهوم عام، عبارت از مجموع اصول و فروع است؛ اما در مفهوم خاص، یکی از این دو است[۱۶]. بدین سان، معنای عام دین، اصول و فروعشرایع را- که از گذر وحی بر پیامبرابلاغ شده است- در بر میگیرد[۱۷].
جامعیت بدون کمال، وجود پیدا نمیکند. کمال شیء تحقق اهداف آن است و رسیدن به مرحلهای که به چیزی جز خود نیازمند نشود و از این رو است که دین اسلام، جامع و کامل است[۳۱][۳۲].
در قرآن کریم کلمه "دین" بیش از ۹۰ مرتبه تکرار شده است. این واژه به صورت جمع (ادیان) در قرآن به کار نرفته است. شاید همانگونه که "نور" همواره در مقابل "ظلمات"، به صورت مفرد آمده دین نیز چون نور است، یکی باشد، نه دینها که مصداق ظلمات قرار میگیرند[۳۴].
تعریف عام دین، مبتنی بر اعتقاد به خدا یا خدایان و دستورالعملهای متناسب با آنها که ادیان شرکآمیز را نیز دربر میگیرد.
تعریف خاص دین، ناظر به همه ادیان توحیدی و الهی، به معنای شریعتی که از طرف خدا توسط پیامبران آورده شده است. در این صورت، دین مجموعهای از تعالیم نظری و عملی قدسی برای تنظیم زندگی است.
بشر احتیاجاتی دارد که رفع آن نیازها در گرو بهرهمندی از دین است. غیر از دین و مذهب هیچ نهاد و پدیدهای قادر نیست که آن احتیاجات را رفع کند؛ چنانکه اگر پدیده فرهنگی دیگری بهتر از دین میتوانست این نیازها را مرتفع سازد، آنگاه زوال پدیده دین فرا میرسد.
بر این اساس، شرط ماندگاری دین آن است که یا خود جزو خواستههای انسان باشد، یا تأمین کننده خواستههای بشر و مرتفعکننده نیازهای او باشد، آن هم تأمینکننده منحصربهفرد. دین دارای هر دو خاصیت است؛ یعنی هم جزو نهاد بشر و از زمره خواستههای فطری و عاطفی اوست و هم از لحاظ تأمین احتیاجات انسان دارای مقامی بیبدیل است. ازاینرو در یک تحلیل همه جانبه نمیتوان به هیچ عنوان جایگزینی برای دین پیدا کرد.
نیاز دیگر انسان، همان رکن اساسی در اجتماعات بشری، یعنی اخلاق و قانون است. دین، پشتوانه قانون و اخلاق است و اخلاق، بدون پایه و پشتوانه دینی استحکامی نخواهد داشت؛ زیرا اخلاق بدون این پشتوانه، به ایمانی متکی نیست که از عمق وجدانبشر برخاسته باشد[۳۷].
نظریات مختلفی درباره علل پیدایش دین ارائه شده است؛ از جمله:
دین مولود ترس است. یکی از حکمای قدیم روم به نام لوکریتوس گفته است: نخستین پدر خدایان، ترس است. در زمان اخیر کسانی این فرضیه قدیمی و کهنه را تأیید و مکرر در سخنان خود این نکته لوکریتوس را به عنوان یک فکر تازه بازگو کردند. برتراند راسل نیز بر این باور است که دین ناشی از ضعف و زبونی انسان میباشد؛ یعنی ترس، عامل دین است.
بعضی بر این اعتقادند که علت پیدایش دینجهل و نادانی است. بشر از یک سو در پی تحلیل حوادث جهان است و از سویی برخی علتها برای او ناشناخته بودهاند. به همین دلیل برای حوادث، علت ماورای طبیعت فرض کرده است. آگوست کنت و اسپنسر از جمله کسانیاند که دین را مولود جهل میدانند. صاحبان این اعتقاد بر این باورند که با توسعه علم، دین خودبهخود نابود میشود.
بعضی دیگر علتگرایشبشر به سوی دین را علاقه بشر به نظم و عدالت دانستهاند. بشر با دیدن بیعدالتیهایی از طرف طبیعت یا جامعه، در پی یافتن تسکینی جهت آلام درونی خود برآمده و بدین منظور دین را برای التیام آلام خویشتن میسازد.
براساس فرضیه مارکسیستها دین وسیلهای برای کسب امتیاز در جامعههای طبقاتی قلمداد میشود. براساس این نظر، دین اختراع طبقه حاکمه در مقابل طبقه محکوم است. تا زمانی که جامعه طبقاتی وجود دارد، ولو آنکه علم از نظر ترقی و پیشرفت به عرش هم برسد، دین وجود دارد. اگر جامعه اشتراکی ایجاد شود و طبقات از میان برود، دین هم خودبهخود از میان خواهد رفت. دین در حکم ابزار، دام و شبکهای است که طبقه حاکم ایجاد کرده است. وقتی با ایجاد جامعه اشتراکی، طبقه حاکم از بین برود، ابزار کار این طبقه (دین) هم از میان میرود. در حقیقت براساس نظر این دسته، چنانچه مساوات کامل برقرار شود، دین از جامعه رخت برمیبندد. این فرضیه نیز نتوانست در دنیا برای خود جایی باز کند؛ زیرا از طرفی علما ثابت کردند که نهاد دین از مالکیت قدیمیتر است و حتی در دوران اشتراکی اولی و در واقع پیش از پیدایش جامعههای طبقاتی هم دین و پرستش وجود داشته است. از طرف دیگر این توجیه و تفسیر با واقعیت تاریخ تطبیق نمیکند چرا که دین همیشه از میان طبقات ضعیف و محکوم ظهور کرده است، نه از سوی طبقه حاکم و استثمارگر[۳۸].
از منظر زیگموند فروید بشر در اجتماع از نظر جنسی محرومیتهایی پیدا میکند که موجب میشود غریزه جنسی او عقب رانده شده، به شعور ناخودآگاه برود. وقتی این غریزه پس زده شد، قیود اجتماعیمانع ارضای آن میشود؛ اما در آن صورت، این محرومیتها از راهها و به شکلهای دیگری بروز میکند که یکی از آنها اختراع دین است. بر این اساس، ریشه دین تمایل جنسی سرکوب شده انسان است[۳۹].
ازاینرو خداوندقانوندین را با قوانینفطرت و خلقت هماهنگ قرار دارده، هماهنگی آن دو را به صراحت در قرآن کریم ذکر میکند: ﴿فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفًا فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا لَا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ﴾[۴۰]؛ یعنی دین که فطرت الهی] است، با آفرینش انسان هماهنگ و همسوست.
دلیل دیگر بر فطری بودن خداگرایی این است که بشر از قدیمترین ایام چون به مفهوم علت و معلول پی برد، همین کافی بود که او را متوجه به مبدأ کل کند و این سؤال را برای او ایجاد کند که آیا همه موجودات از یک مبدأ آفرینش به وجود آمدهاند یا خیر؟ به علاوه، وقتی نظام حیرتآور جهان را میدید، همین کافی بود که این فکر در او به وجود آید که اینها همه از یک مبدأ و منشأ مدبر و دانا ناشی شدهاند[۴۱].
در قرآن مجید و آثار پیشوایان بزرگ اسلامدلایل زیادی مبنی بر فطری بودن دین وجود دارد. ظاهراً قرآن کریم اولین کتابی است که این مسئله را طرح کرده است؛ از جمله آیات: ﴿وَإِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِنْ بَنِي آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ وَأَشْهَدَهُمْ عَلَى أَنْفُسِهِمْ أَلَسْتُ بِرَبِّكُمْ قَالُوا بَلَى﴾[۴۲]؛ ﴿وَمَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِكْرِي فَإِنَّ لَهُ مَعِيشَةً ضَنْكًا وَنَحْشُرُهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ أَعْمَى﴾[۴۳]؛ ﴿فَذَكِّرْ إِنَّمَا أَنْتَ مُذَكِّرٌ﴾[۴۴] نمونههایی از مستندات فطری بودن توحید و معرفت خداست[۴۵].
در کنار جنبه فطریدین، مسئله کارکردهای دین اهمیت مضاعفی یافته است. در حقیقت امروزه با توجه به بحرانهای متعدد اعتقادی، معرفتی، اخلاقی و روانی، بشر از دریچه خدا به دنبال آرامش و بهداشت و سلامت جسمانی و روحانی خویش میگردد. با این نگاه، به برخی از کارکردهای فردی و اجتماعیدین اشاره میشود[۴۶]:
↑برای ملاحظه انواع تعریفهای اندیشمندان اسلامی و غربی درباره دین و نقد و بررسی آنها بنگرید به مربوط به مباحث کلام جدید از جمله: خسروپناه، کلام جدید با رویکرد اسلامی، ص۶۴ - ۴۵. برای تبیین تعاریف چهارگانه فوق بنگرید به: ربانی گلپایگانی، درآمدی بر کلام جدید، ص۸۲ - ۷۶.
↑«بنابراین با درستی آیین روی (دل) را برای این دین راست بدار! بر همان سرشتی که خداوند مردم را بر آن آفریده است؛ هیچ دگرگونی در آفرینش خداوند راه ندارد» سوره روم، آیه ۳۰.
↑«و (یاد کن) آنگاه را که پروردگارت از پشت فرزندان آدم، زادههای آنها را برآورد و از آنان بر خودشان گواهی گرفت که آیا من پروردگارتان نیستم؟ گفتند: چرا، گواهی میدهیم» سوره اعراف، آیه ۱۷۲.
↑«و هر که از یادکرد من روی برتابد بیگمان او را زیستنی تنگ خواهد بود و روز رستخیز وی را نابینا بر خواهیم انگیخت» سوره طه، آیه ۱۲۴.
↑«پس پند بده که تنها تو پند دهندهای» سوره غاشیه، آیه ۲۱.
↑مطهری، ختم نبوت، ص۱۶؛ همو، بیست گفتار، ص۷۰ - ۶۹؛ همو، اصول فلسفه و روش رئالیسم، ج۵، ص۳ و ۷۸ - ۷۷؛ همو، تکامل اجتماعی انسان، ص۵۹؛ همو، نظام حقوق زن در اسلام، ص۱۱۹؛ همو، امدادهای غیبی در زندگی بشر، ص۳۹ - ۲۱؛ همو، فطرت، ص۱۷۵ - ۱۷۱، ۲۱۱ - ۲۱۰ و ۲۴۵ - ۲۴۳.
↑جهت مطالعه تفصیلی این عناوین بنگرید به: یوسفیان، کلام جدید، فصل ششم «نیاز به دین».