حدیث منزلت در کلام اسلامی
- اين مدخل از زیرشاخههای بحث حدیث منزلت است. "حدیث منزلت" از چند منظر متفاوت، بررسی میشود:
- در این باره، تعداد بسیاری از پرسشهای عمومی و مصداقی مرتبط، وجود دارند که در مدخل حدیث منزلت (پرسش) قابل دسترسی خواهند بود.
حدیث منزلت بیانگر مقام امیرالمؤمنین(ع)
- حدیث منزلت از روشنترین و قویترین دلایل امامت و خلافت حضرت علی(ع) است[۱]. حدیثی از پیامبر اسلام(ص) که با شکوهمندترین عناوین از علی(ع) یاد کرده است. این گونه احادیث در قلم و بیان عالمان و محدثان به اقتضای صراحت کلام پیامبر(ص) به "احادیث منزلت" مشهورند: «أَنْتَ خَلِیفَتِی فِی أَهْلِی وَ دَارِ هِجْرَتِی وَ قَوْمِی، أَمَا تَرْضَی أَنْ تَکُونَ مِنِّی بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَی إِلَّا أَنَّهُ لَا نَبِیَّ بَعْدِی»[۲]و به تعبیر دیگر: «أَنْتَ مِنِّی بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَی إِلَّا أَنَّهُ لَا نَبِیَّ بَعْدِی»[۳].
- ماجرای صدور روایت از این قرار است: زمانی که پیامبر(ص) از احتمال هجوم سپاه روم به مدینه باخبر شد، مسلمانان را فراخواند و فرمان داد برای حرکت به سوی سپاه روم آماده شوند، از سوی دیگر میدانست منافقان ممکن است در غیاب او دسیسه کنند و مدینه را به آشوب کشند از این رو، تصمیم گرفت امام علی(ع) را با خود نَبَرَد و در مدینه بگذارد. چون منافقان از تصمیم پیامبر(ص) آگاه شدند، شایعه انداختند پیامبر(ص) به علی(ع) بیمهری کرده و او را با خود نمیبرد، امام خود را به پیامبر رساند و جوّ شایعه را گزارش داد. پیامبر(ص) نیز برای روشن ساختن هدف خویش از همراه نکردن علی(ع) با سپاه، از مقام و منزلت والای او نزد خویش پرده برداشت و همۀ مسؤولیتهای خود را (به جز نبوت) بر دوش او نهاد و زعامت و رهبری پس از خود را به او سپرد و بدینسان، کوشش منافقان را بدون نتیجه گذاشت[۴]. این حدیث در صد حدیثِ اهل سنت و هفتاد حدیث شیعه آمده است[۵].[۶]
مقام هارون در قرآن
- در قرآن کریم، مقامهای هارون چنین بیان داشته شده: ﴿وَاجْعَلْ لِي وَزِيرًا مِنْ أَهْلِي هَارُونَ أَخِي اشْدُدْ بِهِ أَزْرِي وَأَشْرِكْهُ فِي أَمْرِي﴾[۷]؛ ﴿لَقَدْ آتَيْنَا مُوسَى الْكِتَابَ وَجَعَلْنَا مَعَهُ أَخَاهُ هَارُونَ وَزِيرًا﴾[۸]؛ هارون(ع) در غیاب موسی(ع) جانشین او نیز بوده است[۹].
حدیث منزلت و اثبات شؤون پیامبر برای علی(ع)
- در احادیث پیامبر(ص) مقامهای هارون برای علی(ع) به صراحت، تعیین شده است. در حدیثی حتی بیش از نسبت موسی و هارون مطرح شده است. رسول(ص) به علی(ع) فرمودند: «ای علی! تو نسبت به من همانند هبة الله نسبت به آدم و همانند سام نسبت به نوح و همانند اسحاق نسبت به ابراهیم و همانند هارون نسبت به موسی و همانند شمعون نسبت به عیسی هستی، جز اینکه پس از من پیامبری نیست، ای علی! تو وصی و جانشین من هستی، پس هر کس با وصی بودن و جانشینی تو بجنگد از من نیست و من از او نیستم و من دشمن او در روز قیامت هستم، ای علی! تو برترین افراد امت من و قدیمیترین ایشان در اسلام هستی و عالمترین ایشان و بردبارترین آنها و شجاعترین ایشان و بخشندهترین ایشان هستی، ای علی! تو امام و امیر پس از من و وزیر و رئیس بعد از من هستی و همانند تو در امت من نیست»[۱۰].
- باید توجه داشت حدیث منزلت عام است و همۀ شؤون پیامبر غیر از نبوت را در بر میگیرد و در کنار طرح منزلت، خلیفه بودن نیز مطرح شده است[۱۱]؛ بنابراین هم بر منزلت امام علی(ع) گواهی میدهد که برترین و استوارترین یاور پیامبر(ص) در امر تبلیغ بوده و نزد پیامبر(ص) جایگاهی داشته است که هیچ یک از صحابه یارای رسیدن به آن را نداشتهاند از جمله: خوابیدن در بستر پیامبر(ص) در لیلة المبیت؛ جانبازی و فداکاری شگفتش در نبرد بدر؛ حمایت سترگش از پیامبر(ص) در جنگ احد، آن هنگام که بسیاری از مدعیان گریختند؛ مبارزهاش با عمرو بن عبدِود در پیکار خندق پس از محاصره ترسناک مشرکان و جلوۀ قدرتش در خیبر در حالی که پیامبر خدا و اصحابش پشت دیوارها و دژهای آن متوقف شده بودند و اینها همه نشانۀ آن است کمک او به پیامبر(ص) سرنوشتساز بوده است[۱۲] و هم به عصمت، خلافت و امامت علی(ع) اشاره دارد؛ زیرا پیامبر(ص) همۀ فضایل و خصایص و مناصب هارون(ع) را برای امام(ع) ثابت کرده است مگر نبوت. استثنای مقام نبوت در پایان حدیث بر این تأیید میکند امام علی(ع) از همۀ مناصب دیگر(ع) برخوردار بوده است و به همین جهت خدای متعال، علی(ع) را برای پیامبر(ص) همچون هارون برای موسی(ع) قرار داد. استدلال به این حدیث برای اثبات خلافت امام علی(ع) بدان اندازه روشن است که مأمون خلیفۀ عباسی در مناظره با علمای عصرش با استفاده از همین حدیث خلافت امام علی(ع) را ثابت میکند[۱۳].[۱۴]
احادیث متمایز بودن علی(ع) از دیگر اصحاب
- احادیثی که دلالت میکند، علی(ع) از دیگر اصحاب، متمایز بوده و هیچ یک از آنان قابل مقایسه با او نبودند، عبارتاند از:
- امام علی(ع) فرمودند: «خداوند پیامبرش را با من پشتیبانی کرد و مرا به یاری او گرامی داشت و با ### 313### او شرافت داد و احکام دین او را به من بخشید و تنها مرا ویژۀ وصایت او کرد و برای جانشینی در امتش برگزید. پیامبر(ص) در مجلسی انبوه از مهاجر و ### 313### فرمودند: «ای مردم! علی برای من، به منزلۀ هارون برای موسی(ع) است، جز آنکه پیامبری پس از من نیست». پس مؤمنان به یاری خداوند، سخن پیامبر(ص) را فهمیدند؛ زیرا میدانستند که من، نه برادر نسبی اویم آن گونه که هارون برادر موسی(ع) بود و نه پیامبرم که نبوتم اقتضای آن کند؛ بلکه این جانشین کردن من از سوی او بود، همانگونه که موسی(ع) هارون را جانشین خود کرد»[۱۵].[۱۶]
- ابو خالد کابلی میگوید: به سرور عابدان، علی بن حسین(ع) گفته شد: مردم میگویند بهترین مردم پس از پیامبر خدا ابوبکر، سپس عمر، سپس عثمان و پس از آنها، علی(ع) است. امام(ع) فرمود: «پس با حدیث سعید بن مُسَیب از سعد بن ابی وقاص به نقل از پیامبر(ص) چه میکنند که به علی(ع) فرمود:" تو برای من به منزله هارون برای موسی(ع) هستی، جز آنکه پیامبری پس از من نیست» چه کسی در زمان موسی(ع) همچون هارون بوده است[۱۷].
- برخی از اصحاب هم دربارۀ این تمایز صحبت کردهاند مانند
- ابو هارون عبدی میگوید: از جابر بن عبد الله انصاری پرسیدم: معنای گفتۀ پیامبر(ص) به علی(ع) که: «تو برای من به منزلۀ هارون برای موسی(ع) هستی، جز آنکه پیامبری پس از من نیست» چیست؟ گفت: به خدا سوگند با آن گفته او را جانشین خود بر امتش کرد در حیات و پس از وفاتش و طاعتش را بر آنان واجب ساخت. پس هر کس پس از این گفته به خلافت او گواهی ندهد از ستمکاران است[۱۸].
- سلم بن وضاح میگوید: در نزد محمد بن عبد الله بودیم که معلی بن سلیمان از او پرسید: مقصود پیامبر(ص) از این گفته: «تو برای من به منزله هارون برای موسی(ع) هستی» چه بوده است؟ گفت: مقصودش اطاعت از علی(ع) پس از پیامبر(ص)، همچون اطاعت از پیامبر در زمان حیاتش بوده است[۱۹].[۲۰]
تأکیدهای پیامبر(ص) بر حدیث منزلت
- امام صادق(ع) به نقل از پدرانش فرمودند: «بیگمان، پیامبر(ص) به علی(ع) در ده جا فرمودند: تو برای من، به منزلۀ هارون برای موسی هستی»[۲۱] مانند:
- روز هشدار: پیامبر(ص) بنی عبد المطلب را در شِعب ابو طالبْ گرد آورد و فرمودند: «خدای عزوجل به من فرمان داده خویشان نزدیک و اقوام مُخلصم را هشدار دهم: خداوند متعال، پیامبری برنینگیخت، مگر آنکه از خاندانش برادر، وارث، وزیر، وصی و جانشینی در میان خانوادهاش قرار داد. حال کدام یک از شما با من بیعت میکند به این شرط که در میان خاندانم، تنها او برادر من، وزیر من و وارث من و برایم به منزلۀ هارون برای موسی باشد، جز آنکه پس از من پیامبری نیست؟» همه ساکت ماندند. پیامبر(ص) سه بار سخن خود را برای آنان تکرار کرد و فرمودند: «به خدا سوگند، یا کسی از میانتان بر میخیزد یا این که غیر شما به این منزلت میرسد و مورد نکوهش قرار میگیرید». پس علی(ع) برخاست و در حالی که همه به او مینگریستند با پیامبر(ص) بیعت کرد و او را در آنچه بدان فرامیخوانْد، اجابت نمود[۲۲].
- روز پیمان برادری: پیامبر خدا، میان مسلمانان، برادری ایجاد کرد. سپس گفت: «ای علی! تو برادر منی و تو برای من، به منزله هارون برای موسی هستی، جز آنکه پیامبری پس از من نیست»[۲۳].
- هنگام بستن درها: پیامبر خدا(ص) فرمودند: «برخی مردم از من دلآزرده شدهاند که چرا علی را در مسجد جای دادهام به خدا سوگند، من علی را به مسجد داخل و آنان را از مسجد بیرون نکردهام. خدای عزوجل به موسی(ع) و برادرش وحی کرد: «قوم خود را در مصر در خانههایی سکنی دهید و خانههایتان را رو به قبله قرار دهید و نماز بخوانید»[۲۴] و به موسی فرمان داد کسی در مسجدش سکنی نگزیند و در آن آمیزش نشود و جز هارون و فرزندانش را به آن راه ندهد. علی نیز برای من به منزلۀ هارون برای موسی است در میان خانوادهام تنها او برادر من است و برای هیچ کس روا نیست در مسجدم با زنان بیامیزد، جز علی و فرزندان او، پس هر که ناخشنود است به آنجا برود و با دستش به سوی شام اشاره کرد[۲۵].
- فتح خیبر: زمانی که علی بن ابی طالب(ع) از فتح خیبر برگشت، پیامبر(ص) به او فرمودند: «ای علی! اگر بیم این نبود که گروهی از امتم، دربارۀ تو چیزی را بگویند که نصرانیها دربارۀ عیسی گفتند، در شأن تو سخنی میگفتم که به هر گروهی از مسلمانان بر میخوردی، خاک زیر پایت و باقی ماندۀ آب وضویت را بر میگرفتند و به آن دو، شفا میجستند؛ اما تو را همین بس که برای من به منزلۀ هارون برای موسی هستی، جز آنکه پیامبری پس از من نیست»[۲۶].
- جنگ تبوک: پیامبر خدا به سوی تبوک حرکت کرد و علی(ع) را به جای خود نهاد. علی(ع) فرمودند: «آیا مرا در میان کودکان و زنان مینهی؟» فرمود: «آیا خشنود نمیشوی برای من، به منزلۀ هارون برای موسی(ع) باشی، جز آنکه پیامبری پس از من نیست»[۲۷].[۲۸]
حدیث منزلت از نظر دانشمندان شیعه و سنی
- حدیث منزلت از نظر دانشمندان شیعه و سنی، در شمار احادیث صحیح و معتبر است و به صورت متواتر از پیامبر اسلام(ص) نقل شده و مورد استناد أئمه، اصحاب و علما در مباحث امامت قرار گرفته است[۲۹]. در منابع تاریخی، روایی و کلامی، این حدیث را بسیار مهم شمرده و آن را به بحث نهادهاند و حتی برخی دانشمندان شیعه کتب مستقلی برای باز نمودن آن نگاشتهاند. میر حامد حسین، از علمای شیعه کتاب عبقات الانوار را بدین حدیث اختصاص داده است. عالمان و محدثان بزرگ اهل سنت هم تأکید میورزند این حدیث در میان احادیث نقل شده از پیامبر(ص) استوارترین است و اتفاق راویان حدیث و حافظان آثار را بر صحت آن ابراز دارند و حتی معاویه هم آن را نقل کرده است[۳۰].
- برخی دانشمندان اهل سنت قائلند حدیث منزلت، تنها بر خلافت امام علی(ع) در مدینه هنگام غزوۀ تبوک دلالت میکند و نمیتوان آن را دلیلی بر خلافت(ع) پس از رحلت پیامبر(ص) دانست. متکلمان شیعه پاسخ دادهاند: اولًا پیامبر(ص) در حوادثی دیگر، کسانی دیگر را نیز جانشین خود ساخت؛ اما هیچگاه این چنین از جانشینی آنان یاد نکرد. ثانیاً، این وصف پیامبر(ص) از جایگاه امام علی(ع) منحصر به جنگ تبوک نیست؛ بلکه در چند رویداد دیگر، پیامبر(ص) از علی(ع) و جایگاه او یاد کرده است[۳۱].
اسناد روایت
- حَسَکانی دربارۀ اسناد این حدیث نوشته است: و استاد ما، ابو حازم حافظ، دربارۀ حدیث منزلت میگفت: آن را با پنج هزار سند، نقل کردهام[۳۲].
- محمد بن عبد البر میگوید: گروهی از اصحاب، این گفته پیامبر(ص) که: «تو برای من به منزلۀ هارون برای موسی هستی» را روایت کردهاند و این حدیث از استوارترین و درستترینْ احادیث است[۳۳].
- محمد بن یوسف گنجی نوشته است: بر صحت این حدیث، اتفاق است. پیشوایان حافظ حدیث، مانند: ابوعبدالله بخاری در الصحیح؛ مسلم بن حجاج در الصحیح؛ ابو داوود در السنن؛ ابو عیسی ترمذی در الجامع؛ ابو عبد الرحمان نسایی در السنن و ابن ماجه قزوینی در السنن آن را نقل کردهاند و همه بر درستی آن اتفاق دارند تا آنجا که بر صحت آن اجماع است. حاکم نیشابوری گفته است: این حدیث به حد تواتر رسیده است[۳۴] و سیوطی حدیث منزلت را در کتابش به نام "الأزهار المتناثرة فی الأخبار المتواترة" که مختص نقل احادیث متواتر است، بیان و با این کار به تواتر بودن آن تصریح کرده است[۳۵].[۳۶]
پاسخ ابن قبه رازی به شبهات حدیث منزلت
اشکال اول
- چگونه با استفاده مفاد حدیث منزلت، مقام خلافت رسول خدا برای علی اثبات میشود، حال آنکه هارون در زمان موسی از دنیا رفته است؟ در پاسخ به این اشکال میتوان گفت از این نسبت اطلاق فهم میشود که علی(ع) همه مراتب هارون را دارا بود و چون بعد از وفات پیامبر در حیات بود، باید دارای مقام خلافت باشد[۳۷].
- ابن قبه رازی برای توضیح و تبیین بیشتر بحث مثالی میآورد: وقتی حاکمی به وزیر خود بگوید "هر روزی که زید نزد تو آمد، یک دینار به او بپرداز و با عمرو نیز بدین صورت رفتار کن"، حقی برای عمرو ثابت میشود. حال ممکن است زید تا سه روز نزد وزیر بیاید و هر بار یک دینار بگیرد و عمرو نیز در طول این سه روز مقرری خود را دریافت کند و بعد از این سه روز نیاید. حال نمیتوان گفت چون زید دیگر نمیآید، روز چهارم حقی به عمرو تعلق نمیگیرد، بلکه تا زمانی که زنده است حقش ثابت است. بنابر حدیث منزلت، همان حق خلافتی که هارون در غیاب موسی داشت، همان حق را علی(ع) بعد از وفات پیامبر(ص) دارد. روشن است اگر معترض نظری واقعبینانه به مثال داشته باشد، ناگزیر از پذیرفتن این مطلب میشود[۳۸].
اشکال دوم
- بر فرض اگر هارون پس از موسی زنده میماند، معلوم نبود جانشین موسی باشد، تا این مقام برای علی نسبت به رسول خدا ثابت شود. ابن قبه رازی نخست از معترض سؤال میکند به چه دلیل خلافت هارون را از منزلتهای دیگرش جدا میکند؟ اگر کسی به او بگوید که هارون هیچ امتیازی نداشت، بعد از موسی نه برترین مردم زمان خود بود و نه بیش از دیگران طرف اعتماد موسی بود و نه جایگزین او در دانش خواهد بود، چگونه پاسخ وی را خواهد داد؟ آیا به او نمیگوید که این مقامها برای هارون مشهور است؟ ما نیز به معترض خواهیم گفت مقام خلافت همانند مقامها و منزلتهای دیگر مشهور است و اگر شخصی یکی از آنها را از سر کینه منکر شود، باید همه آنها را انکار نماید[۳۹].
اشکال سوم
- مقامی را که رسول خدا برای امام علی(ع) بر اساس حدیث منزلت تبیین فرموده، مختص به دوران حیات پیامبر است و هیچ تعمیمی نسبت به بعد از حیات پیامبر(ص) از آن نمیتوان فهمید. ابن قبه رازی میگوید حدیث ناظر به بعد از حیات رسول خدا میباشد و چند دلیل بیان میکند. اولین دلیل ابن قبه رازی این است که در قول رسولالله که فرمود «أَنْتَ مِنِّي بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى إِلَّا أَنَّهُ لَا نَبِيَّ بَعْدِي». دو مضمون وجود دارد: یکی اثبات فضیلت و برتری و مقام خلافت و دیگری نفی مقام نبوت امام، بعد از پیامبر. اگر رسول خدا نبوت را نفی نمیکرد و فقط میفرمود «أَنْتَ مِنِّي بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى» این توهم پیش میآمد که علی بعد از وی مقام نبوت را داراست؛ زیرا هارون پیامبر خدا بوده است.
- همچنین باید توجه داشت نفی نبوت از علی باید به اعتبار همان زمانی باشد که رسول خدا فضیلت و مقام خلافت هارونی را برای او رقم زد؛ اثبات فضیلت کلی و منزلت پیامبری هارون میطلبد مقام نبوت را از علی نفی کند تا مردم به اشتباه نیفتند. جمله «إِلَّا أَنَّهُ لَا نَبِيَّ بَعْدِي» نبوت بعد از رسول خدا را نفی میکند و این نفی به زمانی بر میگردد که فضیلت کلی و مقام خلافت هارون در غیاب موسی را برای علی ثابت میکند.
- شایسته توجه است که اگر پیامبر نبوت بعد از وفات خود را در یک زمان معین نفی کرده باشد و آن زمان پس از رحلت ایشان باشد، بنا بر گفته مخالفان امامیه در این خبر برای علی مقامی قرار نداده که موجب نبوت او گردد تا نیازی به استثنای آن باشد. پس چنین استثنایی لغو، بیهوده و بیمعناست و فرستاده خدا هرگز سخن لغو و بیهوده نمیگوید. مخالفین امامیه باید توجه داشته باشند که اگر نفی نبوت مربوط به بعد از وفات رسول خدا بوده، لازمهاش آن است که علی در زمان حیات پیامبر نبی باشد، لازمهای که باطل و فاسد است؛ زیرا به اتفاق همه مسلمانها علی در زمان حیات آن حضرت مقام نبوت نداشته است. پس لازم است استثنا و نفی نبوت در زمانی باشد که پیامبر همان منزلت و مقام را برای علی قائل است که برای هارون تا هرگز مقام نبوت برای او اثبات نشود.
- ابن قبه رازی دلیل دوم را مانند دلیل اول واضح و روشن میداند که میتواند در تبیین اشکال مؤثر باشد. او بر این نظر است که اگر رسول خدا فرموده بود "علی نسبت به من، پس از وفاتم، به منزله هارون است نسبت به موسی" ممتنع نبود که علی بعد از وفات رسول خدا پیامبر باشد؛ زیرا بنا بر جمله پیشگفته، نبوت علی در زمان حیات رسول خدا نفی شده و سخنی از بعد حیات نیست و این سبب میشود که پس از رحلت رسول خدا علی پیامبر باشد؛ چون از طرفی نفی نبوت مقید به زمان حیات پیامبر شده و از سوی دیگر یکی از مراتب هارون پیامبری او بوده است.
- پس مفهوم حدیث منزلت این است که نسبت علی بعد از وفات پیامبر به ایشان همچون نسبت هارون به موسی در حال حیات موسی میباشد؛ از اینرو ثابت میگردد که علی پس از رسول خدا باید جانشین او در میان مسلمانان باشد و اطاعت از او بر مسلمانان واجب و لازم است. همچنین به اثبات میرسد که علی داناترین و بافضیلتترین امت است؛ زیرا همه این مقامات در دوران زندگی موسی برای هارون ثابت بوده است[۴۰].
اشکال چهارم
- شاید مقصود پیامبر از کلمه "من بعدی" این باشد که بعد از نبوت من پیامبری نیست، نه پس از رحلت من، در این صورت حدیث متعرض دوران پس از درگذشت رسول خدا نمیباشد تا استدلال امامیه مبنی بر جانشینی علی بعد از پیامبر صحیح باشد.
- در جواب این اشکال میتوان گفت که لفظ «بَعْدِي» در بسیاری از روایات دیگر که مسلمانان نقل کردهاند وجود دارد، از جمله خبر «لَا نَبِيَّ بَعْدَ مُحَمَّدٍ» و اگر چنین تأویلی صحیح باشد که نبوتی بعد از نبوت ایشان نیست، نه آنکه پیامبری بعد از وفات ایشان نباشد، جایز خواهد بود که پس از پیامبر پیامبرانی باشند و این بر خلاف قول مسلمانان است که معتقدند پیامبر اسلام آخرین پیامبر الهی است [۴۱].
اشکال پنجم
- فرمایش رسول خدا شأن خاص و ماجرایی خاص را نشان میدهد؛ از اینرو معنای خاصی هم از آن برداشت میشود، نه آن معنای کلی که امامیه معتقد است، یعنی اثبات امامت علی بعد از رسول خدا. حدیث منزلت این بود که رسول خدا هنگام حرکت به سمت تبوک به علی فرمود: تو به جای من در مدینه بمان. علی در پاسخ گفت: ای رسول خدا مرا با زنان و کودکان میگذارید؟ پیامبر به او فرمود: آیا خشنود نیستی که نسبت به من به منزله هارون به موسی باشی؟ از اینرو نمیتوان از حدیث منزلت در راستای استدلال بر امامت استفاده کرد.
- ابن قبه رازی در مقام استدلال و اعمال نظر این اشکال را وارد نمیداند؛ چرا که اهل سنت با خبری که تنها خود نقل کردهاند، سعی میکنند عمومیت خبری را که مورد اتفاق مسلمانان است تخصیص زنند، در حالی که امامیه نیز در مقابل خبر خاص آنان اخباری نقل کردهاند که خبر خاص آنان را ردّ میکند و خبر مجمع علیه (حدیث منزلت) را به همان معنایی که عقیده دارند، حمل میکنند.
- ابن قبه رازی در تبیین بیشتر این موضوع میگوید اینگونه اخبار واحد و خاص برای هیچ یک از دو گروه برهان و دلیل برای اثبات مدعا نمیشود؛ زیرا نه امامیه خبر اهل سنت را قبول میکند و نه اهل سنت خبر امامیه را میپذیرد. نتیجه آنکه خبر مورد اتفاق بر عموم خود باقی میماند. اما امامیه خبری را نقل کرده که پیامبر در غزوه تبوک مسلمانان را جمع کرد و به گونهای صریح فرمود من علی را به جانشینی بعد از خود به شما معرفی میکنم وامر شما را به او میسپارم و این مسئله به دستور وحی و از جانب خداوند است. سپس در حضور عموم جهت تأکید مطلب فرمود: ای علی، برای من مثل هارون نسبت موسی هستی، جز اینکه بعد از من پیامبری نخواهد بود. این خبر با خبری که اهل سنت نقل کردهاند معارض است؛ بنابراین هر دو از حجیت ساقطاند و خبری که همه مسلمانان بر نقل آن اتفاق دارند، باقی میماند که رسول خدا به علی فرمود: تو نسبت به من به منزله هارونی برای موسی، جز اینکه بعد از من پیامبری نخواهد بود.
- ابن قبه رازی در پایان و برای رفع مشکل حجیت خبر راهکاری ارائه میدهد. او معتقد است برای فهم دقیق معنای خبر باید به لغت و تفاهم مردم عادی مراجعه شود و آن را اساس تبیین حدیث قرار داد. در این صورت چز آنچه امامیه به آن معتقد است، اثبات نخواهد شد و آن اینکه رسول خدا با حدیث منزلت به امامت و خلافت بلافصل علی، بعد از وفاتش، تصریح فرموده است[۴۲].[۴۳].
حدیث منزلت در براهین و نصوص امامت
پیامبر گرامی(ص) که در حدیث منزلت نسبت علی(ع) به خود را همانند نسبت هاورن(ع) به موسی(ع) دانسته است، با این تفاوت که هارون(ع) پیامبر بود و علی(ع) پیامبر نیست، زیرا رسول گرامی(ص) آخرین پیامبر الهی است: «أنتَ مِنّی بِمَنزلةِ هارونَ مِنْ مُوسی، اِلّاأنـّه لانَبیّ بَعدی». حدیث منزلت از احادیث متواتر اسلامی است و در اعتبار آن تردیدی وجود ندارد[۴۴]. هارون(ع) برترین فرد قوم موسی(ع) بود و نسبت علی(ع) به پیامبر گرامی(ص) همانند نسبت هارون به موسی(ع) است، پس با توجه به این مطلب، علی(ع) برترین فرد امت رسول اکرم(ص) خوهد بود[۴۵].[۴۶]
حدیث منزلت و امامت حضرت علی(ع)
یکی از نصوص امامت حضرت علی(ع) حدیث منزلت است. محدثان اسلامی - اعم از شیعی و سنّی - روایت کردهاند که پیامبر گرامی(ص) خطاب به علی(ع) فرمود: «أَنْتَ مِنِّي بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى إِلَّا أَنَّهُ لَا نَبِيَّ بَعْدِي »؛ نسبت تو به من همانند نسبت هارون(ع) به موسی(ع) است، جز اینکه پس از من پیامبری برانگیخته نخواهد شد”. در این فصل، سند حدیث منزلت و دلالت آن را بر امامت امیرالمؤمنین(ع) تبیین و تحقیق خواهیم کرد.[۴۷]
گفتار اول: سند حدیث منزلت
در سند حدیث منزلت، جای کمترین تردیدی وجود ندارد تا آنجا که ابنتیمیه که در فضایل امیرالمؤمنین(ع) روش سلبی را برگزیده و تا جایی که توانسته در آنها تردید و تشکیک کرده است، درباره حدیث منزلت گفته است: ان هذا الحدیث ثبت فی الصحیحین بلا ریب و غیرهما[۴۸]. این حدیث، بدون شک، صحیح و در صحیحین (صحیح بخاری و صحیح مسلم) و غیر آن دو ثبت شده است. ابوعبدالله گنجی شافعی گفته است: “صحت این حدیث، مورد اتفاق است. پیشوایان علم حدیث مانند ابوعبدالله بخاری، مسلم بن حجاج، ابوداوود، ابوعیسی ترمذی، ابوعبدالرحمن نسائی و ابنماجه در صحاح و سنن خود آن را نقل کردهاند و بر صحت آن اتفاق نظر دارند و حاکم نیشابوری آن را متواتر دانسته است”[۴۹].
جلالالدین سیوطی آن را در کتابی که درباره احادیث متواتر نگاشته، درج کرده است[۵۰].
شیخ علی متقی هندی نیز در کتابی که درباره احادیث متواتر نگاشته، دو حدیث غدیر و منزلت را آورده است.
محمد صدر عالم پس از نقل حدیث منزلت گفته است: “این حدیث از نظر سیوطی، متواتر است”[۵۱]. ولیالله دهلوی پس از نقل حدیث منزلت گفته است: “شواهد این حدیث، بسیار، و در حد تواتر است”[۵۲].
مولوی محمد مبینی در باب فضایل امام علی(ع) گفته است: “اکثر احادیث مذکور در این باب متواترند؛ مانند حدیث «أَنْتَ مِنِّي بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى » و حدیث «أَنَا مِنْ عَلِيٍّ وَ عَلِيٌّ مِنِّي» و «اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاهُ وَ عَادِ مَنْ عَادَاهُ»
و حدیث «لَأُعْطِيَنَّ الرَّايَةَ رَجُلًا يُحِبُّ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ يُحِبُّهُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ» و غیرها[۵۳]. ابن عبدالبرّ، حدیث منزلت را از استوراترین و صحیحترین روایات دانسته است: هو من أثبت الأخبار و أصحّها[۵۴]. محدثان اهلسنت، این حدیث را از بیش از بیست صحابی روایت کردهاند که عدهای از آنان عبارتاند از: امیرالمؤمنین(ع)، عمر بن خطاب، ابنعباس، ابوهریره، جابر بن عبدالله، ابوسعید خدری، براء بن عازب، جابر بن سمرة، انس بن مالک، زید بن ابیاوفی، زید بن ارقم، معاویه، مالک بن حویرث، بنیط بن شریط، سعد بن ابیوقاص، اسماء بنت عمیس، فاطمه بنت حمزه، حبیش بن جناده، عبدالله بن جعفر، ابوالفیل، امسلمه[۵۵].
محدث بحرانی در “غایه المرام” درباره حدیث منزلت از طریق اهلسنت یکصد روایت و از طریق شیعه هفتاد روایت نقل کرده است[۵۶].[۵۷]
سخنان بیپایه
با توجه به آنچه گفته شد بیپایگی سخنان برخی از متکلمان اهلسنت که در صحت حدیث منزلت تردید کردهاند، روشن میشود:
- ابوالحسن آمدی آن را غیر صحیح پنداشته است[۵۸].
- عضدالدین ایجی، صحت آن را نپذیرفته است[۵۹].
- سعدالدین تفتازانی، آن را خبر واحد انگاشته است که در برابر اجماع [بر خلافت بویکر] اعتبار ندارد[۶۰].
- سید شریف جرجانی نیز سخنان تفتازانی را تأیید کرده و گفته است محدثان آن را صحیح دانستهاند، ولی خبر واحد است[۶۱].
- جای تعجب است که چگونه آمدی و دیگران، حدیثی را که در صحیح بخاری و مسلم ثبت شده است، غیر صحیح دانستهاند، در حالی که عالمان برجسته اهلسنت مانند: ابنالصلاح، ابواسحاق اسفراینی، ابوحامد اسفراینی، قاضی ابوالطیب، ابواسحاق شیرازی، [[ابوعبدالله حمیدی[[، سرخسی حنفی، قاضی عبدالوهاب مالکی، ابویعلی حنبلی، ابن فورک، محمد بن طاهر مقدسی، ابنتیمیه، ابنکثیر، ابنحجر عسقلانی، سیوطی، عبدالحق دهلوی، ولی الله دهلوی و دیگران، احادیث صحیحین را قطعی الصدور دانستهاند[۶۲].
و چگونه افراد یاد شده در تواتر حدیثی تردیده کردهاند که بیش از بیست صحابی آن را نقل کردهاند، در حالی که برخی از عالمان اهلسنت حدیث صلوة ابیبکر را که هشت نفر از صحابه نقل کردهاند، متواتر دانستهاند[۶۳].
۱. احمد بن حنبل؛ ۲. ابوحاتم محمد بن حبان؛ ۳. سلیمان بن احمد طبرانی؛ ۴. [[ابوعبدالله حاکم نیشابوری؛ ۵. ابوبکر جعفر بن محمد مطیری؛ ۶. عبدالملک بن محمد بن ابراهیم خرگوشی؛ ۷. احمد بن موسی بن مردویه اصفهانی؛ ۸ ابونعیم اصفهانی؛ ۹. ابنسمّان؛ ۱۰. خطیب بغدادی؛ ۱۱. ابنالمغازلی؛ ۱۲. ابنعساکر؛ ۱۳. ابنخلّکان؛ ۱۶. محبالدین طبری؛ ۱۵. ابنصباغ مالکی؛ ۱۹. جلالالدین سیوطی؛ ۱۷. خطیب خوارزمی؛ ۱۸. سبط ابنجوزی؛ ۱۹. شهابالدین همدانی؛ ۲۰. شمسالدین دولت آبادی و افراد بسیار دیگری[۶۴].[۶۵]
منابع
جستارهای وابسته
پانویس
- ↑ ر.ک: محدثی، جواد، فرهنگ غدیر، ص۲۱۹.
- ↑ «تو جانشین من در خانوادهام و محلّ هجرتم و در میان قوم منی. آیا دوست نداری که نسبت به من به منزلۀ هارون نسبت به موسی باشی، جز اینکه پس از من پیامبری نیست؟»؛ ارشاد، مفید، ج ۱ ص ۱۵۶؛ معانی الأخبار، ص ۷۴.
- ↑ «تو نسبت به من به منزله هارون نسبت به موسی هستی، جز اینکه پس از من پیامبری نیست»؛ موسوعة الامام علی بن ابی طالب، ج ۲، ص ۱۴۹؛ سنن ترمذی؛ تاریخ بغداد؛ کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج ۸، ص ۱۰۷، ح ۸۰.
- ↑ ارشاد مفید، ص ۱۵۶ـ ۱۵۴؛ سیرۀ ابن هشام، ج۲، ص۵۲۰.
- ↑ غایة المرام و حجة الخصام، ج۲، ص۱۴۴ـ ۲۳؛ المراجعات، نامۀ ۱۱۹.
- ↑ ر.ک: فرهنگ شیعه، ص ۲۲۶ـ۲۲۷؛ محدثی، جواد، فرهنگ غدیر، ص۲۱۹.
- ↑ «و از خانوادهام دستیاری برایم بگمار، هارون برادرم را، پشتم را به او استوار دار و او را در کارم شریک ساز» سوره طه، آیه ۲۹ ـ ۳۲
- ↑ «و به راستی ما به موسی کتاب دادیم و برادرش هارون را وزیری همراه او گرداندیم» سوره فرقان، آیه ۳۵.
- ↑ ر.ک: فرهنگ شیعه، ص ۲۲۸.
- ↑ «یَا عَلِیُّ أَنْتَ مِنِّی بِمَنْزِلَةِ هِبَةِ اللَّهِ مِنْ آدَمَ وَ بِمَنْزِلَةِ سَامٍ مِنْ نُوحٍ وَ بِمَنْزِلَةِ إِسْحَاقَ مِنْ إِبْرَاهِیمَ وَ بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَی وَ بِمَنْزِلَةِ شَمْعُونَ مِنْ عِیسَی إِلَّا أَنَّهُ لَا نَبِیَّ بَعْدِی یَا عَلِیُّ أَنْتَ وَصِیِّی وَ خَلِیفَتِی فَمَنْ جَحَدَ وَصِیَّتَکَ وَ خِلَافَتَکَ فَلَیْسَ مِنِّی وَ لَسْتُ مِنْهُ وَ أَنَا خَصْمُهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ یَا عَلِیُّ أَنْتَ أَفْضَلُ أُمَّتِی فَضْلًا وَ أَقْدَمُهُمْ سِلْماً وَ أَکْثَرُهُمْ عِلْماً وَ أَوْفَرُهُمْ حِلْماً وَ أَشْجَعُهُمْ قَلْباً وَ أَسْخَاهُمْ کَفّاً یَا عَلِیُّ أَنْتَ الْإِمَامُ بَعْدِی وَ الْأَمِیرُ وَ أَنْتَ الصَّاحِبُ بَعْدِی وَ الْوَزِیرُ وَ مَا لَکَ فِی أُمَّتِی مِنْ نَظِیرٍ..»؛ مجلسی، محمد باقر، بحار الأنوار، ج ۳۷، ص ۲۵۴.
- ↑ ر.ک: محدثی، جواد، فرهنگ غدیر، ص۲۱۹.
- ↑ ر.ک: محمدی ریشهری، محمد، گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین، ص ۱۲۳ـ۱۳۰.
- ↑ العقد الفرید، ج۵، ص ۳۵۸.
- ↑ ر.ک: فرهنگ شیعه، ص ۲۲۸.
- ↑ «در میان قوم من جانشین من شو و به سامان دادن (امور) بپرداز و از راه و روش تبهکاران پیروی مکن!»؛ سورۀ اعراف، آیۀ ۱۴۲.
- ↑ کافی، ج ۸، ص ۲۶، ح ۴.
- ↑ «عَنْ أَبِی خَالِدٍ الْکَابُلِیِّ قَالَ: قِیلَ لِسَیِّدِ الْعَابِدِینَ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ(ع)إِنَّ النَّاسَ یَقُولُونَ إِنَّ خَیْرَ النَّاسِ بَعْدَ رَسُولِ اللَّهِ ص أَبُو بَکْرٍ ثُمَّ عُمَرُ ثُمَّ عُثْمَانُ ثُمَّ عَلِیٌّ(ع)قَالَ فَمَا یَصْنَعُونَ- بِخَبَرٍ رَوَاهُ سَعِیدُ بْنُ الْمُسَیَّبِ عَنْ سَعْدِ بْنِ أَبِی وَقَّاصٍ عَنِ النَّبِیِّ ص أَنَّهُ قَالَ لِعَلِیٍّ(ع)أَنْتَ مِنِّی بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَی إِلَّا أَنَّهُ لَا نَبِیَّ بَعْدِی فَمَنْ کَانَ فِی زَمَنِ مُوسَی مِثْلَ هَارُونَ»؛ معانی الأخبار، ص ۷۴، ح ۲.
- ↑ معانی الأخبار، ص ۷۴، ح ۱.
- ↑ المناقب، کوفی، ج ۱، ص ۵۱۰، ح ۴۲۹.
- ↑ ر.ک: محمدی ریشهری، محمد، گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین، ص ۱۲۳ـ۱۳۰.
- ↑ «الإمام الصادق عن آبائه(ع): "لَقَد قالَ النبِی(ص) لِعَلِی(ع) فی عَشَرَةِ مَواضِعَ: أنتَ مِنی بِمَنزِلَةِ هارونَ مِن موسی»؛ ینابیع المودة، ج ۲، ص ۳۰۲، ح ۸۶۶.
- ↑ کنز الفوائد، ج ۲، ص ۱۷۷.
- ↑ فضائل الصحابة، ابن حنبل، ج ۲، ص ۶۶۳، ح ۱۱۳۱.
- ↑ سورۀ یونس، آیۀ ۸۷.
- ↑ رسول الله(ص): «إن رِجالًا یجِدونَ فی أنفُسِهِم فی أنی أسکنتُ عَلِیاً فِی المَسجِدِ، وَاللهِ ما أخرَجتُهُم، ولا أسکنتُهُ، إن اللهَ عزوجل أوحی إلی موسی وأخیهِ: «أَن تَبَوءَا لِقَوْمِکمَا بِمِصْرَ بُیوتًا وَ اجْعَلُواْ بُیوتَکمْ قِبْلَةً وَ أَقِیمُواْ الصلَوةَ»؛، وأمَرَ موسی ألا یسکنَ مَسجِدَهُ، ولا ینکحَ فیهِ، ولا یدخُلَهُ إلاهارونُ وذُریتُهُ، وإن عَلِیاً مِنی بِمَنزِلَةِ هارونَ مِن موسی، وهُوَ أخی دونَ أهلی، ولا یحِل مَسجِدی لِأَحَدٍ ینکحُ فیهِ النساءَ إلاعَلِی وذُریتُهُ، فَمَن ساءَهُ فَهاهُناـ وأومَأَ بِیدِهِ نَحوَ الشامِ»؛ المناقب، ابن مغازلی، ص ۲۵۵، ح ۳۰۳.
- ↑ المناقب، ابن مغازلی، ص ۲۳۷، ح ۲۸۵.
- ↑ صحیح البخاری، ج ۴، ص ۱۶۰۲، ح ۴۱۵۴.
- ↑ ر.ک: محمدی ریشهری، محمد، گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین، ص ۱۲۳ـ۱۳۰.
- ↑ المراجعات، ص ۱۱۹، نامههای ۲۶ ـ ۳۲؛ کشف المراد، ص۳۶۸؛ احقاق الحق، ج ۷، ص ۴۲۸؛ ج ۱۶، ص ۱؛ الغدیر، ج ۱۰، ص ۲۵۹، مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج۳۷، ص ۲۵۴؛ نفحات الأزهار (خلاصۀ عبقات) ج ۱۷، ص ۱۸؛ باب اخبار المنزلة و الاستدلال بها علی امامته؛ معانی الأخبار، ص ۷۴.
- ↑ ر.ک: فرهنگ شیعه، ص ۲۲۷.
- ↑ ر.ک: فرهنگ شیعه، ص ۲۲۸.
- ↑ شواهد التنزیل، ج ۱، ص ۱۹۵. مقصود از پنج هزار طریق، کثرت راویانی است که در طبقههای مختلف، این حدیث را نقل کردهاند، ولی طبقه اول، یعنی اصحاب پیامبر(ص) نزدیک به ده نفر هستند.
- ↑ الاستیعاب، ج ۳، ص ۲۰۲، ش ۱۸۷۵.
- ↑ کفایة الطالب، ص ۲۸۳.
- ↑ الأزهار المتناثرة فی الأخبار المتواترة، ص ۷۶، ح ۱۰۳.
- ↑ ر.ک: محمدی ریشهری، محمد، گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین، ص ۱۲۳ـ۱۳۰.
- ↑ ابن قبه رازی رازی، الانصاف، ص۷۵-۷۶.
- ↑ ابن قبه رازی رازی، الانصاف، ص۷۶.
- ↑ ابن قبه رازی رازی، الانصاف، ص۷۶.
- ↑ ابن قبه رازی رازی، الانصاف، ص۷۵.
- ↑ ابن قبه رازی رازی، الانصاف، ص۷۷-۷۸.
- ↑ ابن قبه رازی رازی، الانصاف، ص۷۸-۷۹.
- ↑ میرزایی، عباس، ابن قبه رازی، ص۱۸۷-۱۹۲.
- ↑ مطالب السؤول، ص۹۰؛ الصواعق المحرقة، ص۶۱؛ المراجعات، ص۲۸.
- ↑ کشف المراد، ص۵۳۵.
- ↑ ربانی گلپایگانی، علی، براهین و نصوص امامت، ص ۴۵.
- ↑ ربانی گلپایگانی، علی، براهین و نصوص امامت، ص ۳۲۷.
- ↑ منهاج السنة، ج۷، ص۱۷۷.
- ↑ کفایة الطالب، ص۲۸۳.
- ↑ الازهار المتناثرة، حرف الف.
- ↑ معارج العلی، مخطوط.
- ↑ قرة العینین، ص۱۳۸.
- ↑ وسیلة النجاة، ص۷۱، باب دوم.
- ↑ الاستیعاب، ج۳، ص۱۰۹۳.
- ↑ ر.ک: تاریخ ابن کثیر، ج۷، ص۳۴۱، ص۳۴۱-۳۴۲؛ کفایة الطالب، ص۲۸۵؛ نفحات الأزهار، ج۱۷، ص۱۵۱-۱۵۸.
- ↑ غایة المرام و حجة الخصام، ج۲، ص۲۱-۱۴۳.
- ↑ ربانی گلپایگانی، علی، براهین و نصوص امامت، ص ۳۲۸.
- ↑ الصواعق المحرقة، ص۷۳.
- ↑ المواقف فی علم الکلام، ص۴۰۶.
- ↑ شرح المقاصد، ج۵، ص۲۷۵.
- ↑ شرح المواقف، ج۸ ص۲۶۲.
- ↑ نفحات الازهار، ج۱۷، ص۱۷۵-۱۷۶.
- ↑ اعلم أن هذا الحدیث متواتر، فانه ورد من حدیث عائشة، و ابنمسعود، و ابنعباس، و ابنعمر، و عبدالله بن زمعة، و أبیسعید، و علیبن ابیطالب و حفصه. الصواعق المحرقه، ص۱۸۷.
- ↑ ر.ک: نفحات الازهار، ج۱۷، ص۲۸۹-۲۹۱.
- ↑ ربانی گلپایگانی، علی، براهین و نصوص امامت، ص ۳۳۰.