نظام خلافت مسلمین
- اين مدخل از چند منظر متفاوت، بررسی میشود:
- در این باره، تعداد بسیاری از پرسشهای عمومی و مصداقی مرتبط، وجود دارند که در مدخل نظام خلافت مسلمین (پرسش) قابل دسترسی خواهند بود.
نظام خلافت
پس از رحلت پیامبر اکرم(ص) حوادث شگفتانگیز و پیشبینی نشدهای در جهان اسلام رخ داد و ترفندهای برخی از خواص و بیاعتنایی عوام به سفارشات رسول خدا. رهبری جامعه را از مسیر اصلی خود منحرف نمود؛ چنانچه آنها با تمسک به بهانههای واهی؛ چون: جوانی و کمتجربگی علی(ع) و نیز تحریک ذائقه ریاستطلبی سران قبایل مهاجر و انصار، فضا را برای بیتوجهی به رهبری علی(ع) و تکیه زدن نا اهلان غیرمعصوم بر اریکه حکومت دینی آماده کردند. مجموعه این وقایع چنان سریع و شتابزده اتفاق افتاد که نه تنها علی(ع) بلکه وفادارترین و صادقترین یاران پیامبر؛ یعنی کسانی چون: سلمان، ابوذر و مقداد پس از فراغت از کفن و دفن رسول خدا از این اتفاق مهم با خبر گردیدند[۱]. در “نظام خلافت” حاکم به عنوان جانشین پیامبر شناخته میشد و موظف بود که راه و سنت آن حضرت را دنبال کند. جهان اسلام طیّ چند قرن متمادی در چارچوب این نظام سیاسی اداره شد و مسلمانان در این مدت آشکال مختلفی از نظام خلافت را تجربه کردند. در این قسمت با نگاهی گذرا به دوران حاکمیت برخی از خلفا؛ ویژگیهای نظام خلافت بیشتر آشنا میشویم.[۲]
خلافت ابوبکر
ابوبکر، اولین شخصی است که پس از رسول خدا(ص) بر مسند خلافت تکیه زد. وی از سوی گروهی از صحابه و در محلی به نام “سقیفه بنیساعده” به خلافت برگزیده شد و بیش از دو سال بر مسلمانان حکومت کرد. در دوران خلافت ابوبکر، آیین نوپای اسلام رواج بیشتری یافت و با حرکت صفوف مجاهدان به مرزهای شرق و شمال و محاصره شهر دمشق از سوی آنان، زمینههای گسترش جغرافیایی جهان اسلام فراهم شد. نظام خلافت در دوران ابوبکر با چالشهایی نیز روبهرو بود که از آن جمله باید به: بحران مشروعیت این نظام اشاره کرد. مخالفت گروهی از بزرگان صحابه و عدم بیعت اهل بیت پیامبر که در رأس آنان امیرالمؤمنین علی(ع) قرار داشت، مشروعیت نظام خلافت و حاکمیت شخص ابوبکر را به شکل جدی زیر سؤال برده بود[۳].
مصالح امت اسلامی ایجاب میکرد که امام علی(ع) نتواند مخالفت خویش را ابراز نماید؛ البته علت سکوت آن حضرت را میتوان در اوضاع اجتماعی - سیاسی و شکلگیری قیامهای داخلی در شبه جزیره، وجود قدرتهای بزرگ خارجی؛ چون: ایران و روم و همچنین خوف از ترور، دانست که به خاطر حفظ اسلام، انجام گرفت. امام علی(ع) در خطبه شقشقیه رمز انتخاب، مدارا و سکوت را چنین بیان میفرماید: “... من جامه خلافت را رها ساختم و دامن خود را از آن در پیچیدم و کنار رفتم؛ در حالی که در کار خود اندیشه میکردم که آیا دست تنها و بدون یاور به پا خواسته و حق خود و مردم را مطالبه نمایم و یا آنکه در محیط پر خفقان و ظلم که پیران را فرسوده و جوانان را پیر و پژمرده و مردان مؤمن را تا واپسین دم حیات به رنج و سختی را داشته، صبر نمایم؟ سرانجام دیدم، صبر کردن خردمندانهتر است؛ پس شکیبایی ورزیدم؛ ولی به سان کسی میماندم که خار در چشم و استخوان در گلو دارد، با چشم خود میدیدم که میراثم را به تاراج میبرند”[۴].
علاوه بر این در خارج از حوزه مرکزی جهان اسلام گروهی از قبایل عرب دست به شورش زده و با گرایش مجدد به آیین جاهلیت، با گرد آمدن پیرامون اشخاصی که ادعای پیامبری داشتند و یا با عدم پرداخت زکات، مشکلاتی را برای مسلمین پدید آوردند. خلیفه در برخورد با اولین چالش، سیاست سکوت و برخوردهای زیرکانه و گاه خشونتآمیز را در پیش گرفت و در نهایت با منزوی کردن مخالفان، اذهان عمومی را از توجه جدی به بحران مذکور باز داشت. وی همچنین با اعزام بخشی از سپاهیان اسلام به مناطق آشوب زده و برپایی نبردهایی که در تاریخ به جنگهای “ردّه” مشهور است، به مقابله با چالش دوم پرداخت و شورشیان را سرکوب نمود[۵].[۶]
خلافت عمر
پس از مرگ ابوبکر، عمر بن خطاب بر مسند خلافت تکیه زد. وی که از سوی خلیفه پیشین به این سمت منصوب شد[۷]، بیش از ده سال بر جامعه اسلامی حکومت کرد. در دوران خلافت عمر، قدرت سیاسی و نظامی مسلمین شکوفاتر شد و با فتح ایران، دمشق، حمص، بعلبک، انطاکیه، بیتالمقدس و مصر، جغرافیای جهان اسلام به سرعت توسعه یافت. در این دوران گسترش جغرافیایی خلافت، سبب پیچیدهتر شدن ساختار حکومت گردید و برای انتخاب کارگزاران و نظارت بر عملکرد آنان، به ویژه در زمینه امور مالی ضوابط خاصی تعیین گردید.
یکی از معیارهای اصلی خلیفه برای انتخاب کارگزار، توان و تجربه نظامی کافی بود. وی کمتر از یاران مشهور پیامبر برای اداره امور استفاده میکرد. دلایلی برای اتخاذ این سیاست ذکر شده است: ۱. آلوده شدن به کارهای اجرایی؛ ۲. خوف از پراکنده شدن در شهرها و قرار گرفتن در محور مخالفت علیه خلیفه؛ ۳. جلوگیری از نشر احادیث پیامبر خدا در شهرها، چنانچه خطیب بغدادی نقل کرده است که عمر، در پی ابوالدرداء، ابو مسعود انصاری و عبدالله بن مسعود فرستاد و پیغام داد که: این همه حدیثی که از رسول خدا(ص) نقل میکنید چیست؟”[۸]. یکی از ویژگیهای مهم دوران زمامداری عمر، کنترل و نظارت بر کارگزاران بود؛ بدین شکل که موقع عزیمت آنان به محلّ خدمت، ثروتشان ثبت میشد و در وقت بازگشت، ثروت آنان را به دو نیم تقسیم کرده، نیمهای را به آنان پس میدادند و نیمی دیگر را به بیتالمال میسپردند که به این کار، اصطلاحاً “مشاطر” اموال میگویند. اساس این کنترل به این جهت بود که عمر تقریباً همه کارگزاران خود را در این باره خطاکار میدانست و بیشتر از جهت مالی این کنترل صورت میگرفت؛ ولی در میان کارگزاران خود، به طور محسوس، از معاویه بن ابی سفیان که بر دمشق حکومت میکرد، هیچ گونه بازخواستی نکرد[۹].
امام علی(ع) در زمان خلافت عمر، مشاور امین و کارآمد حکومت بود و برای گرهگشایی و حل معظلات فکری و مدیریتی نظام، گامهایی اساسی برداشت؛ به همین دلیل، خلیفه همواره از نقش هدایتگرانه امام تجلیل نموده و رهنمودهای ایشان را بر نظرات دیگر صحابه مقدم میداشت؛ البته با این وجود، مخالفت خاموش امام با اصل حکومت، یکی از چالشهای نظام خلافت در زمان عمر به شمار میآید؛ ضمن اینکه شکل انتخاب خلیفه دوم که با نحوه گزینش خلیفه اول متفاوت بود، “بحران مشروعیت” نظام خلافت را جدیتر میکرد[۱۰].
در این دوران همچنین فاصله گرفتن از سنتهای اصیل نبوی و رواج برخی بدعتها، بیتوجهی به اصل شایستهسالاری و انتخاب افرادی چون: فرزند ابوسفیان برای یک منصب مهم حکومتی و رواج نابرابریهای غیر عادلانه بین اقشار و نژادهای گوناگون مسلمین، از جمله عرب و عجم، کارکرد نظام خلافت را زیر سؤال برده بود[۱۱]. عمر در آخرین روزهای زندگی، مانند ابوبکر در امر انتخاب خلیفه پس از خود عثمان، سعد و عبدالرحمن بن عوف و واگذاری حق انتخاب خلیفه به این شورا، زمینههای دست یافتن عثمان به قدرت را فراهم ساخت[۱۲].[۱۳]
جستارهای وابسته
منابع
پانویس
- ↑ مظفر، محمد رضا: ماجرای سقیفه، ترجمه غلامرضا سعیدی، ص۲۶۰.
- ↑ نصرتی، علی اصغر، نظام سیاسی اسلام، ص ۱۹۳.
- ↑ رجوع کنید به: مسعودی، مروج الذهب، ج۲، ص۳۱۶.
- ↑ نهجالبلاغه، خطبه ۳.
- ↑ تاریخ یعقوبی، ج۲، ح۳- ۷؛ مروج الذهب، ج۲، ص۳۱۵؛ تاریخ خلفاء ج۲ ص۲۴.
- ↑ نصرتی، علی اصغر، نظام سیاسی اسلام، ص ۱۹۴.
- ↑ تاریخ خلفا، ج۲، ص۶۳.
- ↑ رجوع کنید به طبقات کبری، ج۳ ص۴۹۹؛ تاریخ خلفاء، ج۲، ص۷۱-۷۲.
- ↑ تاریخ خلفا، ص۷۵-۷۷.
- ↑ مروج الذهب، ج۲ ص۳۱۶؛ ماجرای سقیفه، ص۳۳۲.
- ↑ تاریخ خلفا، ج۲، ص۸۱-۸۲.
- ↑ تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۵۰.
- ↑ نصرتی، علی اصغر، نظام سیاسی اسلام، ص ۱۹۵.