بحث:آیا امام رضا علم غیب دارد؟ (پرسش)

Page contents not supported in other languages.
از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط Wasity (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۱۵ ژوئن ۲۰۱۷، ساعت ۱۵:۲۹ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

پاسخ ها:

پاسخ نخست

ز جمله محورهای مهم علم حضرت رضا(ع) آگاهی آن حضرت از «غیب» است. منظور از علم غیب، آگاهی از چیزی است که هیچ گونه ابزار و اسباب مادی - مانند حسّ‏و تجربه - و عقلی - مانند براهین علمی و محاسبات ریاضی - برای اطلاع از آن در اختیارشخص نباشد. علم غیب بر دو گونه است: علم به حقایق تحقق یافته در گذشته یا حال که شخص،هیچ راه و وسیله‏ای برای کشف حقیقت و دستیابی به آن در اختیار ندارد، و علم به امور وحقایقی که در آینده تحقق پیدا خواهند کرد. امام رضا(ع) به اذن خداوند به هر دو بخش‏از غیب آگاه بود. به نمونه‏ های ذیل توجه فرمایید. خالد بن نجیح می‏گوید: به امام رضا(ع) عرض کردم: یاران ما از کوفه آمده ویادآور شده‏ اند «مفضّل» سخت بیمار است، برای سلامتی او دعا کن! حضرت فرمود: او راحت شد، واین سخن امام(ع) سه روز پس‏ از درگذشت مفضّل‏ بود [ - مناقب ، ج ۴ ، ص ۳۳۵ ] حسن بن علی وشّاء می‏گوید: سرورم حضرت رضا(ع) در مرو مرا خواست وفرمود: علی بن ابی حمزه بطاینی امروز درگذشت و هم اکنون در قبرش نهاده شد. دوفرشته الهی در قبر بر او داخل شدند و از خدا و پیامبر و امامانش از او پرسیدند. او همه رادرست جواب داد ولی به نام من که رسید دچار لکنت زبان شد. وقتی برای بار دوم‏ پرسیدند، سکوت اختیار کرد. فرشتگان به او گفتند: آیا موسی بن جعفر(ع) تو را دستور به سکوت داده است؟!سپس او را با تازیانه‏ای از آتش زدند که قبرش تا روز قیامت پر از آتش گشت. حسن بن علی وشّا می‏گوید: من از نزد امام خارج شدم و آن روز را ثبت کردم؛ چندروزی نگذشت که نامه‏ های کوفیان رسید و در آنها نوشته شده بود که علی بن حمزه درآن روز درگذشت و در همان ساعتی که امام فرموده بود در قبر نهاده شده بود[ - همان ، ص ۳۳۷ ( به اختصار ) ]سعید بن سعد می‏گوید: حضرت رضا(ع) به مردی نظر کرد و فرمود: ای بندهء(خدا) هر وصیتی داری بکن و آماده امری باش که گریزی از آن نیست. مرد، سه روز پس ‏از این سخن امام(ع) درگذشت [ - الفصول المهمة ، ص ۲۴۷ ] حسین بن موسی می‏گوید: همراه گروهی از جوانان بنی هاشم گرد حضرت‏ رضا(ع) جمع شده بودیم که جعفر بن علی علوی در حالی که لباسی کهنه و مندرس برتن داشت بر ما گذر کرد. ما به یکدیگر نگریستیم و به ریخت و قیافه او خندیدیم. امام(ع)فرمود: به زودی خواهید دید که او ثروتمند، دارای خدمتکاران زیاد و خوش قیافه‏ خواهد شد. بیش از یک ماه نگذشت که والی مدینه شد و حالش نیکو گردید و بر مامی‏گذشت، در حالی که همراهش، خدمه و حشمه بودند[ - همان و نورالابصار ، ص ۳۲۳ ]

منبع: http://eshghereza8.rozblog.com/1393/10/22/39


پاسخ دوم

علم و اراده امام رضا (ع) و ائمه اطهار(ع) تابع علم و اراده الهى است چون آنان به تعلیم الهى، از علوم عیبى آگاه بودند و این علم همچون سایر کمالات از طرف خداوند به آنان اعطا شده، الهى است.

به دو نمونه از علم و آگاهى امام توجه کنید:

  1. ابى حبیب بناجى مروى مى گوید: رسول خدا (ص) را در خواب دیدم که در بناج، در مسجدى فرود آمد که در هر سال حجاج در آن مسجد فرود مى آمدند. گویا من در نزد او رفتم و سلام کرده و پیش روى او ایستادم و در نزد او طبقى یافتم که آن طبق را از برگ خرماى مدینه بافته بودند و در آن طبق خرماى صیحانى بود. پیامبر(ص) از آن خرما مشتى برداشت و به من عطا کرد، من آن خرما را شمردم هجده دانه بود. پس از بیدارى، خواب را چنین تعبیر کردم که بعدد هر خرمائى یک سال زندگانى مى کنم! چون بیست روز گذشت در زمینى که زارعین آن را براى کشت آماده مى کردند ایستاده بودم که کسى نزد من آمد و مرا خبر داد به آمدن حضرت رضا (ع) از مدینه و نزول آن بزرگوار در آن مسجد و مردم را دیدم که نزد او مى شتافتند، من نیز به خدمت آن حضرت رفتم دیدم آن جناب در موضعى نشسته بود که رسول (ص) را در خواب دیده بودم و زیر پاى مبارکش تخته حصیرى گسترده بود مثل آن حصیرى که زیر پاى پیغمبر بود و در پیش روى او طبقى که از برگ خرما بافته شده و حاوى خرماى صیحانى بود قرار داشت. پس بر آن جناب سلام کردم پاسخ داد و مرا نزد خود طلبید و یک مشت از آن خرما را به من عطا فرمود من آن خرما را شماره کردم عدد آن به قدر عدد خرمائى بود که رسول خدا (ص) در خواب به من عطا فرموده بود. من عرض کردم: یا ابن رسول اللَّه! زیادتر از این به من عطا فرما. فرمود: اگر رسول خدا زیاده از این به تو عطا فرمود، ما هم زیاده از این به تو عطا مى کردیم.(1)
  2. احمد بن محمد بن ابی نصر بزنطى مى گوید: با چند نفر از یاران امام خدمتش شرفیاب شدیم، ساعتى نزد امام نشستیم، چون خواستیم باز گردیم امام به من فرمود: احمد!تو بنشین. همراهانم رفتند و من خدمت امام ماندم و سؤالاتی داشتم به عرض رساندم و امام پاسخ فرمود، تا پاسى از شب گذشت، خواستم مرخص شوم، امام فرمود:مى روى یا نزد ما مى مانى؟ عرض کردم:هر چه شما بفرمائید،اگر بفرمائید بمان می مانم و اگر بفرمائید برو می روم. فرمود:بمان!و این هم رختخواب. آنگاه امام برخاست و به اطاق خود رفت.من از شوق به سجده افتادم و گفتم:سپاس خداى را که حجت خدا و وارث علوم پیامبران در میان ما چند نفر که خدمتش شرفیاب شدیم تا این حد به من محبت فرمود. هنوز در سجده بودم که متوجه شدم امام به اطاق من باز گشته است،برخاستم.حضرت دست مرا گرفت و فشرد و فرمود: احمد!امیر مؤمنان علیه السلام به عیادت صعصعة بن صوحان رفت،و چون خواست برخیزد فرمود: صعصعه!از اینکه به عیادت تو آمده ام به برادران خود افتخار مکن، عیادت من باعث نشود که خود را از آنان برتر بدانى! از خدا بترس و پرهیزگار باش،برای خدا تواضع و فروتنی کن خدا ترا رفعت می بخشد.»(2)

پی نوشت ها

  1. إعلام الورى، ص 321؛ بحار الأنوار، ج 50، ص 153؛ الخرائج و الجرائح، ج 1، ص 412؛ عیون أخبار الرضا(ع)، ج 2، ص 210؛ کشف الغمة، ج 2، ص 313؛ الصواعق المحرقه، ج 2، ص 594؛ نورالابصار، ص 243.
  2. رجال کشی ص 587 ؛ بحارالانوار، ج 70، ص 292

http://www.porseman.org/q/vservice.aspx?logo=images/right.jpg&id=121198