ولادت پیامبر خاتم در تاریخ اسلامی

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط Heydari (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۱۸ دسامبر ۲۰۲۱، ساعت ۰۵:۱۹ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

اين مدخل از زیرشاخه‌های بحث ولادت پیامبر خاتم است. "ولادت پیامبر خاتم" از چند منظر متفاوت، بررسی می‌شود:

ولادت پیامبر خاتم(ص) در سال "عام الفیل" و در ربیع‌الاول سال ۵۷۰ م بوده است. شیعیان، تولد حضرت را هفدهم ربیع‌الاول، روز جمعه و اهل تسنن دوازدهم ربیع‌الاول، روز دوشنبه می‌دانند. محل تولد رسول اکرم (ص)، ورودی شعب ابی طالب است. عبدالمطلب پدر بزرگ حضرت نام ایشان را محمد (ص) گذاشت تا در آسمان و زمین، ستوده باشد.

تاریخ ولادت پیامبر خاتم

عموم سیره‌نویسان و تاریخ‌نگاران[۱] معتقدند تولد پیامبر اکرم(ص) در "عام الفیل" (سالی که ابرهه برای خرابی خانه کعبه آمده بود)[۲]، سال ۵۷۰ م بوده است[۳]؛ زیرا آن حضرت به طور قطع در سال ۶۳۲ م در گذشته است و سن مبارک او ۶۲ تا ۶۳ سال بوده است. بنابراین ولادت آن حضرت در ۵۷۰ م خواهد بود.

اکثریت قریب به اتفاق محدثان و مؤرخان بر این اعتقادند که تولد پیامبر(ص) در ربیع‌الاول بوده است؛ ولی در روز تولد حضرت، اختلاف دارند[۴]. شیعیان[۵]، تولد وی را هفدهم ربیع‌الاول[۶]، روز جمعه و اهل تسنن دوازدهم ربیع‌الاول[۷]، روز دوشنبه می‌دانند[۸]. هنگام تولد، مادرش آمنه، کسی را نزد عبدالمطلب، جد بزرگوارش فرستاد و گفت که خداوند به تو پسری داده است.

هنگامی که عبدالمطلب خبر ولادت رسول خدا(ص) را شنید، از داخل حجر اسماعیل که با فرزندان خود و مردانی از بنی هاشم در آنجا نشسته بود، بلند شد و نزد آمنه آمد و کودک را داخل کعبه برد و خدا را بر این نعمت چنین سپاس گفت: "حمد و سپاس خداوند را که پسر بچه‌ای پاک به من عطا فرمود. او در گهواره به بچه‌های دیگر سروری پیدا کرد. او را به خانه‌ای که دارای ارکان است پناه می‌دهم تا اینکه او را بالغ و استوار ببینم. او را از شر هر بدخواه کینه به دل و حسود ورز لگام گسیخته به خدا می‌سپارم"[۹]. عبدالمطلب سپس عقیقه‌ای کُشت[۱۰]. محمد(ص) قبل از اینکه چشم به جهان بگشاید پدر خویش عبدالله را از دست داده بود[۱۱][۱۲].

گفته شده آن حضرت ختنه شده و ناف بریده به دنیا آمد و این مطلب، شگفتی عبدالمطلب را برانگیخت و ‌شأن و منزلت رسول خدا(ص) را در نظر او بالا برد[۱۳]. انس بن مالک می‌گوید: رسول خدا(ص) فرمود: "از کرامت من این است که ختنه شده و ناف بریده به دنیا آمدم و کسی عورت مرا ندید"[۱۴] حاکم[۱۵] در مورد حدیث مختون متولد شدن آن حضرت ادعای تواتر کرده است، اما عده‌ای[۱۶] افزون بر انکار تواتر و خدشه در سند حدیث، در اصل وجود چنین حدیثی تردید کرده‌اند. کمال بن عدیم عقیلی این حدیث را ضعیف دانسته و گفته است: ابداً چنین مطلبی ثابت نشده است. ابن قیم گفته است: ممکن است بسیاری از مردم نیز ختنه شده متولد شوند؛ از این‌رو نمی‌توان آن را از معجزات پیامبر شمرد[۱۷]. افزون بر این، روایت بالا با روایتی که گفته است عبدالمطلب روز هفتم ولادت رسول خدا، او را ختنه کرده و محمد نامید[۱۸] و نیز با برخی از گزارش‌ها که ختنه شدن او را هنگام شق صدر ـ که مصدر خبری معتبری نیز ندارد ـ دانسته‌اند[۱۹] تعارض دارد[۲۰].

  • پیامبر(ص) بنا به قول مشهور در عام الفیل، چهل سال پیش از بعثت در مکّه به دنیا آمد[۲۱]. مشهور شیعه و شماری از پیروان مکتب خلافت، آن است که در روز هفدهم ربیع الاول متولّد شد. در حالی که مشهور اهل سنّت و عقیده کلینی، روز دوازدهم همین ماه است[۲۲]. مطابق تأکید طبرسی و کلینی آن حضرت روز جمعه به دنیا آمد، امّا دیگران روز دوشنبه را میلاد پیغمبر می‌دانند. گویند: مادرش در ایام تشریق، روزهای یازدهم، دوازدهم و سیزدهم ذی حجّه به او باردار شد[۲۳]. این گفته بی‌اشکال نیست؛ زیرا اگر در همان سال فرزندش را به دنیا آورده باشد، دوران بارداری او سه ماه و چند روز می‌شود و اگر در سال بعد وضع حمل کرده باشد، طول دوره بارداری به پانزده ماه می‌رسد. در حالی که حد اقل بارداری شش ماه و حد اکثر یک سال است. این دیدگاه مشهور شیعه است، مگر این که معتقد شویم چهار ماه بارداری، از اختصاصات آن حضرت بوده است.[۲۴].

محل ولادت رسول خدا(ص)

مراسم نام‌گذاری پیامبر(ص)

عبدالمطلب برای عرض تشکر به پیشگاه خداوند، گوسفندی کشت و عده‌ای را دعوت کرد و در آن جشن باشکوه که از عموم قریش دعوت شده بودند، نام فرزند خود را محمد گذارد. از او پرسیدند: "چرا نام فرزند خود را محمد (ستوده) انتخاب کردید، در صورتی که این نام در میان اعراب کم‌سابقه است؟ گفت: خواستم که در آسمان و زمین، ستوده باشد"[۳۱]. ابوطالب عموی آن حضرت در اشعار خود با اشاره به این رویداد چنین گفت: "خداوند نامی از خود را برای بزرگداشت او جدا ساخت؛ زیرا نام صاحب عرش محمود (پسندیده) و نام پیامبر محمد (ستوده) است"[۳۲].

تا آن روز، فقط شانزده نفر به این اسم نام‌گذاری شده بودند[۳۳]. قرآن مجید نیز از آن حضرت با نام‌های محمد و احمد یاد می‌کند. خداوند در سوره‌های آل عمران، محمّد، فتح و احزاب، او را با نام محمد و در سوره صف با نام احمد خوانده است. منشأ اختلاف، این است که مادر رسول خدا، پیش از جدش، نام او را احمد گزارده بود[۳۴]، چنان که در تاریخ منعکس است[۳۵].

رویدادهای هنگام ولادت

در منابع حدیثی و تاریخی برای ولادت پیامبر(ص)، معجزات و خوارق عادات فراوانی به صورت‌های گوناگون ذکر کرده‌اند[۳۶] که بسیاری از آنها از نظر سند مرسل و فاقد شرایط صحت هستند و برخی نیز ضمن مخالفت با عقل، درباره موضوعی کم اهمیت است که در آنها مبالغه زیادی صورت گرفته و عجایب و غرایب آنها با شرح و بسط نقل شده که این خود از نشانه‌های برساخته بودن روایت است. افزون بر این، دست کم نیمی از این اخبار از طریق کعب الاحبار، ابوهریره، وهب بن منبه یا افراد مجهولی نقل شده است که ناقلان آنها به هیچ وجه زمان ولادت آن حضرت را درک نکرده‌اند. از این‌رو، معروف حسنی[۳۷] برخی از این خوارق نقل شده را شبیه به افسانه‌های هند قدیم و اقوام باستانی دانسته است؛ چنان که سید محسن امین[۳۸] نیز درباره برخی از این اخبار گوید: در آنها دیدگاه‌های افراطی و غلوآمیز، آشفتگی، پاشیدگی و رنگی از تندروی نمایان است.

مهم‌ترین رویدادهای هنگام ولادت، نخستین بار در کتاب تاریخ یعقوبی[۳۹] آمده است. یعقوبی با اینکه به صورت گذرا به حوادث می‌پردازد، معجزات یا رویدادهای هنگام ولادت را با تفصیل و بدون هیچ سندی ذکر می‌کند و تاریخ دقیق ولادت آن حضرت را از روی ستارگان معلوم می‌دارد؛ در حالی که بین مورخان و محدثان اختلاف زیادی هنگام ولادت آن حضرت وجود دارد. رویدادهایی که یعقوبی آورده چنین است:

  1. شیطان‌ها رانده شدند؛
  2. ستارگان فرو افتادند و قریش از دیدن آنها تعجب کردند و گفتند: این نشانه قیامت است؛
  3. زلزله‌ای آمد و همه مردم را گرفت و کنیسه و صومعه‌ها و... ویران شد، و هر چیزی که پرستش می‌شد، کنده شد؛
  4. جادوگران و کاهنان در کار خود فرو ماندند و شیطان‌ها محبوس شدند؛
  5. ستارگانی پدیدار شدند که دیده نشده بودند و این ستارگان، کاهنان یهود را گیج و سرگردان کردند؛
  6. ایوان کسرا تکان خورد و سیزده کنگره آن فرو ریخت؛
  7. آتشکده فارس خاموش شد با اینکه هزار سال خاموش نشده بود[۴۰].
  8. موبد موبدان در خواب دید شتران عربی، اسبان سخت کوشی را کشیدند تا از دجله گذشتند و در سرزمین آنها پراکنده شدند. عبد المسیح بن بغیله از طرف کسرا راهی دمشق شد و سطیح کاهن را در «جابیه"[۴۱] در حالی که مشرف به مرگ بود، دیدار کرد و بلند در گوش او گفت: ای گره‌گشای سختی‌ها! کری یا شنوا؟ بزرگ خاندان یزن گرفتار است و پیش تو آمده. سطیح در پاسخ عبدالمسیح به سجع، شعری خواند بدین مضمون: تو از طرف کسرا آمده‌ای تا درباره خرابی ایوان کسرا، خاموشی آتشکده‌ها و خواب موبد موبدان بپرسی. بعد این وقایع را چنین پیشگویی و تفسیر کرد که به عدد کنگره‌های شکست خورده، شاهان حکومت می‌کنند، دریاچه ساوه خشک می‌شود، تلاوت قرآن در تهامه آشکار می‌گردد و صاحب عصا (پیامبر خاتم(ص)) بیاید. سطیح پس از این پیشگویی از دنیا رفت [۴۲].

مخزوم بن هانی مخزومی، تنها راوی بخش مهمی از رویداهای هنگام ولادت رسول خدا(ص) است. مخزوم این واقعه را از پدرش هانی نقل کرده است؛ بنابراین، تکرار این روایت در کتاب‌های گوناگون، دلیل بر تواتر آن نیست در حجم انبوهی از اخباری که رویدادهای هنگام ولادت را نقل کرده‌اند، عجایب و غرایب فراوانی به چشم می‌خورد که فاقد ارزش تاریخی هستند. این اخبار بیشتر در کتاب‌های دلائل النبوه نقل شده‌اند که حاوی بیشترین روایاتی است که عجایب و غرایب فراوانی را در خود جای داده‌اند و این خود می‌تواند از نشانه‌های برساخته بودن آنها باشد. شاید به علت وجود این عجایب است که وقتی ذهبی[۴۳] این معجزات را از طبری نقل می‌کند، می‌گوید: "سخنی شگفت و دور از باور است".

نکته سؤال برانگیز دیگر آن است که همه یا بیشتر این حوادث، در سرزمین ایران و ملک کسرا اتفاق افتاده، ولی در منابع ایرانی بدان‌ها اشاره نشده است؛ در حالی که این نوشته‌ها از زمان ساسانیان وجود داشته و تا دوره‌های اسلامی باقی مانده است و دربردارنده اطلاعات دقیقی از ایران پیش از اسلام هستند. نمونه این نوشته‌های خدای‌نامه است که حمزه اصفهانی[۴۴] و ابن ندیم[۴۵] از آن نام برده‌اند. با توجه به همین نکته، کتاب‌های تاریخ طبری، اخبار الطوال، مروج الذهب و منابع دیگری که تاریخ ایران پیش از اسلام را نوشته‌اند، با اینکه شرح حال نخستین پادشاهان افسانه‌ای ایران تا آخرین پادشاه ساسانی را کم و بیش بیان کرده‌اند؛

  1. در بخش تاریخ ایران به حوادثی چون شکستن ایوان کسرا، خاموش شدن آتشکده فارس، خشک شدن دریاچه ساوه و... نپرداخته‌اند؛
  2. این حوادث را با سلسله اسناد از منابع عربی و راویان ساکن مکه و به صورت شفاهی دریافت و ذکر کرده‌اند، اما نه در بخش تاریخ ایران.

حمزه اصفهانی که از تاریخ ایران اطلاعات وسیعی داشته و در کتاب خود اطلاعات ارزشمندی از تاریخ یونان، روم و ایران عرضه کرده است و در بخش تاریخ ایران و عرب، به تولد پیامبر اکرم(ص) پرداخته و تا حدودی ارتباط پادشاه ایران و عرب‌ها را در این زمان بیان کرده، به چنین حوادث خارق‌العاده‌ای در زمان کسرای پادشاه ایران اشاره نکرده است[۴۶].

ابوعلی مسکویه نیز با اینکه تقریباً تمام پادشاهان ایران و جزئیات فراوانی از حکومت آنها را آورده، به هیچ یک از این وقایع اشاره نکرده است. به هر حال، اگر واقعا چنین حوادث مهمی در تاریخ ایران اتفاق افتاده بود، باید در جایی از تاریخ ایران ثبت و نقل می‌شد.

گفتنی است درباره ولادت رسول خدا(ص)، روایات فراوان دیگری نقل شده است که درستی آنها معلوم نیست؛ به ویژه که اعراب از رسول خدا(ص) و آینده او شناختی نداشتند[۴۷] و در فضای فرهنگی جامعه حجاز پیش از اسلام نیز اقتضای نقل چنین اخبار جزئی و دقیق از زندگی کسی که اهمیت او برای آنها روشن نبوده، وجود نداشته است. در کلمات اهل بیت نیز هیچ اشاره‌ای به این اخبار نرفته است. افزون بر اینکه برخی از رویدادهای هنگام ولادت، انکار شده‌اند[۴۸].

معروف حسنی[۴۹] درباره معجزات و خوارق عاداتی که به پیامبر اکرم(ص) در دوران کودکی او نسبت می‌دهند می‌نویسد: اگر غرایب و رخدادهایی که از زمانی که او نطفه بود تا زمانی که به صورت خون بسته و مضغه درآمد، آنگاه استخوان شد و بر آن استخوان گوشت رویید و تا زمانی که دیده به جهان گشود و نفس‌های مبارک او در فضای مکه و پس از آن در دیگر مکان‌های عرب نشین، آنجا که حلیمه سعدیه عهده‌دار شیر دادن و تربیت او می‌شود، رها شد و تا زمانی که وی، حلیمه و همه اعراب آن محله را به شگفتی فرو برد، پیوسته و پی در پی رخ می‌داد و بالاخره اگر آن همه وقایع شگفت‌آوری که راویان، مدعی شده‌اند، در آسمان و زمین و دریاها و غارها صورت پذیرفته بود، قطعاً آوازه آن، مکه و مناطق مجاور آن را در می‌نوردید و در خوارکردن سرکشان مکه و قریش مؤثر می‌افتاد و آنان را وامی داشت به دعوت او ایمان آورند؛ حال آنکه می‌دانیم مکیان و قرشیان (که قاعدتاً باید چنین معجزاتی را در صورت وقوع می‌دیدند) از همه اعراب و دیگر ملت‌ها تعصب و شرارت بیشتری در مقابل دعوت پیامبر از خود نشان دادند و وی نتوانست آنان را به این مکتب درآورد، مگر پس از آنکه آتش جنگ‌های (پی در پی) تعدادی از پیروان او و تعدادی از آنان را در کام خود فرو برد و وی از نظر افراد و توان تسلیحاتی از آنان قوی‌تر شد. به هر حال روشن نیست چه مقدار از این روایات صحت دارد و چه مقدار به دست قصه گویان ساخته شده است[۵۰].

دوره زندگی پیامبر(ص) در بادیه

نخستین دایه رسول اکرم(ص) کنیزی بود به نام ثویبه که چهار ماه آن حضرت را شیر داد[۵۱]. بعد از ثویبه، حلیمه سعدیه دایه حضرت شد. او با زنان "بنی‌سعد" به شهر مکه آمده بود تا هر کدام، کودکی از قریش بگیرند و او را شیر دهند و بزرگ کنند تا خود را از تنگنای زندگی نجات دهند و افتخار دایگی حضرت به حلیمه رسید[۵۲].

از برکت وجود پیامبر(ص) زندگی حلیمه و شوهرش متحول و پر برکت شد[۵۳]. مدت ۵ سال تمام، رسول خدا(ص) در میان قبیله بنی‌سعد بود و رشد و نمو کافی کرد و در ضمن این مدت دو یا سه بار حلیمه، او را پیش مادرش برد و آخرین بار، وی را به مادرش تحویل داد[۵۴].[۵۵]

وفات آمنه مادر پیامبر خاتم(ص)

حلیمه سعدیه، رسول خدا(ص) را نزد مادرش آورد و به او سپرد. از آن به بعد، محمد(ص) در کنار مادر و جد خویش عبدالمطلب زندگی می‌کرد تا اینکه ۶ سال از عمر شریفش گذشت. در آن هنگام، مادرش آمنه، او را برای دیدار دایی‌های پدری که آن حضرت در مدینه از قبیله "بنی‌النجار" داشت، با خود برداشت و به مدینه آورد. آمنه در مراجعت به مکه، در منزلی به نام "ابواء" بیمار شد و همانجا از دنیا رفت[۵۶].[۵۷]

سرپرستی عبدالمطلب

پس از مرگ آمنه، رسول خاتم(ص) تحت تکفل جدش عبدالمطلب قرار گرفت. رسم آن زمان چنان بود که هر روز در کنار کعبه برای عبدالمطلب فرش پهن می‌کردند و فرزندانش در اطراف آن فرش، روی زمین می‌نشستند تا عبدالمطلب می‌آمد و روی آن فرش می‌نشست و فرزندان همراه او روی فرش می‌نشستند. رسول اکرم(ص) گاهی روی آن فرش می‌رفت و عموهای آن حضرت، مانع وی می‌شدند؛ ولی عبدالمطلب به آنها می‌گفت که فرزندم را رها کنید که به خدا قسم! صاحب مقام بزرگی خواهد شد. سپس او را می‌گرفت و در کنار خود، روی فرش می‌نشاند[۵۸].

مرگ عبدالمطلب و کفالت ابوطالب

هشت سال از زندگی شریف پیامبر(ص) گذشته بود که جد بزرگوارش، رحلت کرد. عبدالمطلب از میان پسرانش، ابوطالب را برای سرپرستی محمد(ص) برگزید و وصیت کرد همواره از او نگهداری کند. عبدالمطلب می‌دانست شفقت ابوطالب بر محمد(ص) زیاد است. ابوطالب، بی‌نهایت او را دوست می‌داشت و پیوسته مراقب وی بود و شب و روز، یک لحظه او را تنها نمی‌گذاشت و وی را از چشم بیگانگان محفوظ می‌داشت[۵۹].[۶۰]

شبانی پیامبر(ص) در کودکی

گزارش شبانی پیامبر(ص) برای خویشاوندان خود و تمام مکیان، از خود آن حضرت نقل شده است. نبی اسلام(ص) ابتدا در "اجیاد" برای خویشاوندان خود و سپس در "قراریط" برای مکیان شبانی می‌کرد[۶۱]. عمر بن عمر بن فارس از زهری، از جابر بن عبدالله نقل می‌کند که از رسول اکرم(ص) پرسیدم: "شما هم گوسفند چرانی کرده‌اید؟ فرمود: آری و هیچ پیامبری نیست؛ مگر آنکه شبانی کرده است"[۶۲][۶۳].

مسافرت به شام

گزارش نخستین سفر پیامبر به شام و ملاقات آن حضرت با بحیرای راهب، از جمله اخبار مشکوک و قصه‌گونه‌ای است که دشمنان رسول اکرم(ص) از آن بهره‌برداری بسیاری کرده‌اند.

معاندان قدیم و جدید پیامبر(ص) که رسالت آسمانی او را انکار می‌کنند، همواره کوشیده‌اند تا برای وی معلم یا معلمانی معرفی کنند و سپس مدعی شوند که رسول خدا(ص) قرآن و تعالیم خویش را از این معلمان آموخته است[۶۴].

ابوطالب با کاروان قریش برای تجارت به سوی شام می‌رفت و چون آماده حرکت شد، پیامبر(ص) با اشتیاق، خواستار همراهی با او شد. ابوطالب گفت: "به خدا وی را همراه می‌برم و هرگز از او جدا نمی‌شوم". ابوطالب، پیامبر(ص) را با خود برد تا کاروان به "بصری" شام رسید و بحیرا راهب نصرانی، صومعه‌ای داشت که در آن به سر می‌برد. چون کاروان نزدیک صومعه آمد، بحیرا غذای زیادی برای آنها آماده کرد.

وقتی بحیرا پیامبر(ص) را دید، مشاهده کرد که ابری بر سر رسول خدا(ص)سایه افکنده است. از پیامبر(ص) سؤالاتی از احوال خواب و بیداری وی پرسید و حضرت به او پاسخ داد و همه را موافق صفاتی یافت که از وی خوانده بود. آن‌گاه میان دو کتف وی را نگاه کرد و خاتم نبوت را دید.

بحیرا از ابوطالب پرسید: "این پسر چه نسبتی با تو دارد؟ ابوطالب در جوابش فرمود: این، پسر من است. بحیرا پاسخ داد: پدر این پسر، زنده نیست. ابوطالب گفت: برادرزاده من است و پدرش، در حالی که مادرش باردار بود، درگذشت. بحیرا گفت: راست گفتی! او را به دیار خویش ببر و از یهودیان بر او بیمناک باش که به خدا! اگر او را ببینند و آنچه از او می‌دانم، بدانند، به او آسیب می‌رسانند که سرنوشت بزرگی دارد. ابوطالب او را با شتاب به مکه بازگرداند"[۶۵]. نقل شده است که پیامبر(ص) ۱۲ سال داشت که به این سفر رفت[۶۶].[۶۷]

تولد حضرت محمد(ص)

«ولادت پیغمبر اکرم(ص) به اتفاق شیعه و سنی در ماه ربیع الاول است. اهل تسنن بیشتر روز دوازدهم و شیعه بیشتر روز هفدهم را [روز تولد حضرت می‌داند] به استثنای شیخ کلینی صاحب کتاب کافی که ایشان هم روز دوازدهم را روز ولادت می‌داند. رسول خدا(ص) در فصل بهار متولد شده است. در السیرة الحلبیه می‌نویسد: وُلِدَ فِي فَصْلِ الرَّبِيعِ؛ «در فصل بهار به دنیا آمد». بعضی از دانشمندان امروز حساب کرده‌اند تا ببینند روز ولادت رسول اکرم(ص) با چه روزی از ایام ماه‌های شمسی منطبق می‌شود. به این نتیجه رسیده‌اند که دوازدهم ربیع آن سال مطابق می‌شود با بیستم آوریل و بیستم آوریل مطابق است با سی و یکم فروردین. قهراً هفدهم ربیع مطابق می‌شود با پنجم اردیبهشت. پس قدر مسلّم این است که رسول اکرم(ص) در فصل بهار به دنیا آمده است. حال یا سی و یکم فروردین یا پنجم اردیبهشت. در چه روزی از ایام هفته به دنیا آمده است؟ شیعه معتقد است که در روز جمعه به دنیا آمده‌اند. اهل تسنن بیشتر گفته‌اند در روز دوشنبه، در چه ساعتی از شبانه روز به دنیا آمده‌اند؟ شاید اتفاق نظر باشد که بعد از طلوع فجر به دنیا آمده‌اند، در بین الطلوعین.

تاریخچه رسول اکرم(ص) تاریخچه عجیبی است. پدر بزرگوارشان، عبدالله بن عبدالمطلب است. عبدالله جوانی بود که در همه مکه می‌درخشید. جوانی بود بسیار زیبا، بسیار رشید، بسیار مؤدب و بسیار معقول که دختران مکه آرزوی همسری او را داشتند.

او با مخدره آمنه دختر وهب که از فامیل نزدیک آنها به شمار می‌آید، ازدواج می‌کند. در حدود چهل روز بیشتر از زفافش نمی‌گذرد که به عزم مسافرت به شام و سوریه از مکه خارج می‌شود و ظاهرا سفر، سفر بازرگانی بوده است. در برگشتن به مدینه می‌آید که خویشاوندان مادر او آنجا بودند و در [همان جا] وفات می‌کند. عبدالله وقتی وفات می‌کند که پیغمبر اکرم(ص) هنوز در رحم مادر است. محمد(ص) یتیم به دنیا می‌آید... به رسم آن وقت عرب، برای تربیت کودک لازم می‌دانستند که بچه را به «مُرْضِعَه» بدهند تا به بادیه ببرد و در آنجا به او شیر بدهد.

حلیمه سعدیه (حلیمه، زنی از قبیله بنی سعد) از بادیه به مدینه می‌آید که آن هم داستان مفصلی دارد. این طفل نصیب او می‌شود. خود حلیمه و شوهرش داستان‌ها نقل می‌کنند که از روزی که این کودک پا به خانه ما گذاشت، گویی برکت از زمین و آسمان بر خانه ما می‌بارید. این کودک تا چهار سالگی، دور از مادر و دور از جد و خویشاوندان و دور از شهر مکه، در بادیه میان بادیه نشینان و پیش دایه زندگی می‌کند. [در] چهار سالگی او را از دایه می‌گیرند. [و به] مادر مهربان [می سپارند]. حال شما آمنه را در نظر بگیرید: زنی که شوهری محبوب و به اصطلاح شوهر ایده‌آلی داشته است به نام عبدالله که آن شبی که با او ازدواج می‌کند، به همه دختران مکه افتخار می‌کند که این افتخار بزرگ نصیب من شده است، هنوز بچه در رحمش است که این شوهر را از دست می‌دهد. برای زنی که علاقه [فراوان] به شوهر خود دارد، بدیهی است که بچه برای او یک یادگار بسیار بزرگ [شمرده می‌شود] مخصوصا اگر این بچه، پسر باشد. آمنه تمام آرزوهای خود در عبدالله را [در] این کودک خردسال می‌بیند.

جناب عبدالمطلب، پدر بزرگ رسول خدا(ص) علاوه بر آمنه، متکفل این کودک کوچک هم هست. قوم و خویش‌های آمنه در مدینه بودند. آمنه از عبدالمطلب اجازه می‌گیرد که سفری برای دیدار خویشاوندانش به مدینه برود و این کودک را هم با خودش ببرد. همراه کنیزی که داشت، به نام ام ایمن با قافله حرکت می‌کند و به مدینه می‌رود و دیدار دوستان را انجام می‌دهد. (سفری که پیغمبر اکرم(ص) در کودکی کرده، همین سفر است که در پنج سالگی از مکه به مدینه رفته است.)

[پس از پایان سفر،]محمد(ص) با مادر و کنیز مادر برمی‌گردد. در بین راه مکه ومدینه، در منزلی به نام ابواء که الان هم هست، مادر او مریض می‌شود. به تدریج ناتوان می‌گردد و قدرت حرکت را از دست می‌دهد و در همان جا وفات می‌کند. این کودک خردسال، مرگ مادر را در خلال مسافرت، به چشم می‌بیند. مادر را در همان جا دفن می‌کنند و همراه ام ایمن به مکه برمی‌گردد. این کنیز بسیار بسیار باوفا که بعدها زن آزاد شده‌ای بود، تا آخر عمر خدمت رسول خدا(ص) و علی و فاطمه و حسن و حسین(ع) را از دست نداد. آن روایت معروف را حضرت زینب از همین ام ایمن روایت می‌کند و در خانه اهل بیت پیامبر، پیرزن مجلله‌ای بود.

تقریبا پنجاه سال بعد از این قضیه، حدود سال سوم هجرت بود که پیغمبر اکرم(ص) در یکی از سفرها [به] ابواء [رسید]... اصحاب دیدند پیغمبر بدون اینکه با کسی حرف بزند، به طرفی روانه شد. بعضی خدمتش رفتند تا ببیند کجا می‌رود. دیدند در نقطه‌ای نشست و شروع کرد به خواندن دعا و حمد و قل هوالله و دیدند به تأمل عمیقی فرو رفت و به همان نقطه زمین توجه خاصی دارد. کم کم اشک‌های نازنینش از گوشه چشمانش جاری شد. پرسیدند: یا رسول الله! چرا می‌گریید؟ فرمود: اینجا قبر مادر من است. پنجاه سال پیش من مادرم را در اینجا دفن کردم.

عبدالمطلب [پس از مرگ آمنه] این کودک را فوق العاده عزیز می‌داشت و به فرزندانش می‌گفت که او با دیگران خیلی فرق دارد. او از طرف خدا آینده‌ای دارد و شما نمی‌دانید. [هنگام مرگ عبدالمطلب،] ابوطالب - که پسر ارشد و بزرگ‌تر و شریف‌تر از همه فرزندان باقی مانده‌اش بود - دید پدرش اضطراب دارد. عبدالمطلب خطاب به ابوطالب گفت: من هیچ نگرانی از مردن ندارم، جز یک چیز و آن سرنوشت این کودک است. این کودک را به چه کسی بسپارم؟ آیا تو از ناحیه من تعهد می‌کنی که کفالت او را به عهده بگیری؟ عرض کرد: بله. بعد از آن، جناب ابوطالب، پدر بزرگوار امیرالمؤمنین علی(ع)، متکفل بزرگ کردن پیغمبر اکرم(ص) بود»[۶۸].[۶۹].

برادران رضاعی پیامبر(ص)

گفته می‌شود، ابوسلمه و حمزة بن عبدالمطلب برادران رضاعی پیامبر(ص) بودند؛ زیرا ثویبه کنیز ابولهب آنان را از شیر فرزندش مسروح، شیر داد[۷۰].[۷۱].

جستارهای وابسته

منابع

پانویس

  1. خلیفة بن خیاط، ص۲۶؛ ابن هشام، ج۱، ص۱۶۷؛ یعقوبی، ج۲، ص۷؛ مسعودی، ج۲، ص۲۶۸.
  2. اواسط قرن ششم = م.۵۷۱.
  3. بیهقی، دلائل، ج۱، ص۷۲.
  4. جعفر سبحانی، فروغ ابدیت، ص۱۴۸.
  5. به غیر از مرحوم کلینی، ر.ک: کافی، ج۱، ص۴۳۹.
  6. طوسی، رسائل العشر، ص۲۱۸.
  7. ابن سعد. ج۱، ص۸۰.
  8. منابع معتقد به هفده ربیع الاول: رضی الدین علی حلی، العدد القویه، ص۱۱۰؛ شیخ طبرسی، اعلام الوری بأعلام الهدی، ج۱، ص۴۲. منابع معتقد به دوازده ربیع الاول: احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۹۲؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۱۵۸-۱۵۹؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۸۰-۸۱؛ کلینی، اصول کافی، ج۱، ۴۳۹.
  9. «الحمد لله الذی أعطانی هذا الغلام الطیب الآردان قد ساد فی المهد علی الغلمان اعیذ بالبیت ذی الأرکان حتی آرا بالغ البنیان أعیذه من شر ذی شنئان من خاسد مضطرب العنان»؛بلاذری، ج۱، ص۸۹؛ ابن جوزی، الوفاء، ص۹۳.
  10. ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۱۶۰؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۸۲.
  11. احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۹۲؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۱۵۸.
  12. موسوی بردکشکی، سید جواد، تولد و کودکی پیامبر، فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۱، ص:۲۴۶؛ محمدی، رمضان، مقاله «محمد رسول الله"، دانشنامه سیره نبوی ج۱، ص:۳۰-۳۱.
  13. ابن سعد، ج۱، ص۸۲.
  14. ابن جوزی، الوفاء، ص۹۴.
  15. حاکم، ج۲، ص۶۰۷.
  16. طبرانی، الصغیر، ج۲، ص۵۹؛ هیثمی، ج۸، ص۲۲۴.
  17. ر.ک: قسطلانی، المواهب، ج۱، ص۷۱.
  18. بکری دمیاطی، ج۱، ص۲۰.
  19. طبرانی، المعجم الاوسط، ج۶، ص۷۰؛ ابن عساکر، ج۳، ص۴۱؛ هشمی، ج۸، ص۲۲۴؛ بکری دمیاطی، ج۱، ص۱۲.
  20. محمدی، رمضان، مقاله «محمد رسول الله"، دانشنامه سیره نبوی ج۱، ص:۳۰-۳۱.
  21. بنگرید: سیره مغلطای، ص۶- ۷؛ تاریخ الخمیس، ج۱، ص۱۹۵.
  22. الکافی، ج۱، ص۳۶۴.
  23. الکافی، ج۱، ص۳۶۴؛ بنگرید: تاریخ الخمیس، ج۱، ص۱۹۶.
  24. عاملی، سید جعفر مرتضی، سیرت جاودانه ج۱، ص ۱۸۹.
  25. طبری، ج۲، ص۱۵۶؛ ابن عبدالبر، ج۱، ص۱۳۶.
  26. جعفریان، ص۱۵۴.
  27. محمدی، رمضان، مقاله «محمد رسول الله"، دانشنامه سیره نبوی ج۱، ص:۳۰-۳۱.
  28. الکافی، ج۱، ص۲۶۴. بنگرید: اخبار مکّه، ج۱، ص۴۳۳؛ تاریخ الامم و الملوک، ج۱، ص۵۷۱.
  29. اعیان الشیعة، ج۲، ص۷.
  30. عاملی، سید جعفر مرتضی، سیرت جاودانه ج۱، ص ۱۸۹.
  31. ابوالفرج حلبی شافعی، السیرة الحلبیه، ج۱، ص۱۱۵؛ ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج۳، ص۳۲.
  32. فشق له من اسمه لیجله فذوا العرش محمود و هذا محمد؛ابن حبان، الثقات، ج۱، ص۴۱.
  33. ابوالفرج حلبی شافعی، السیرة الحلبیه، ج۱، ص۱۲۰.
  34. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۷۹؛ احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۸۱.
  35. موسوی بردکشکی، سید جواد، تولد و کودکی پیامبر، فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۱، ص:۲۴۷.
  36. برای مشاهده برخی رویدادها، ر.ک: ابن هشام، ج۱، ص۱۶۶ و ۱۷۴؛ بیهقی، دلائل، ج۱، ص۸۱ و ۱۳۵؛بحرانی، ص۳۷۱-۳۸۰؛ هیثمی، النعمه، ص۴۴؛ جامی ص۱۰۷.
  37. معروف حسنی، ص۲۷۷.
  38. محسن امین، ج۶، ص۴۶۵.
  39. تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۷.
  40. شامی، ج۱، ص۳۵۸ گوید: بعد از خاموش شدن آتشکده‌ها، همان شب اقدام به روشن کردن آنها شد، ولی روشن نشدند.
  41. روستایی در نواحی جولان دمشق، ر.ک: یاقوت حموی، ج۲، ص۹۱.
  42. یعقوبی، ج۲، ص۷. بخشی از اخبار مربوط به رویدادهای ولادت در منابع دیگر تکرار شده است، ر.ک: طبری، ج۲، ص۱۶۶؛ صدوق، کمال، ص۱۹۱؛ مسعودی، ج۴، ص۲۰؛ بیهقی، دلائل، ج۱، ص۱۲۸؛ زمخشری، ج۲، ص۱۸؛ ابن عساکر، ج۲۷، ص۳۶۲؛ ابن کثیر، البدایه، ج۲، ص۲۶۹؛ طبرسی، اعلام، ص۱۱.
  43. تاریخ، ج۱، ص۳۸.
  44. حمزه اصفهانی، ص۱۶.
  45. ابن ندیم، ص۳۰۵.
  46. ر.ک: حمزه اصفهانی، ص۱۱۴.
  47. اربلی، ج۱، ص۵۲.
  48. قسطلانی، المواهب، ج۱، ص۶۵؛ جعفر مرتضی عاملی، ج۲، ص۶۶.
  49. معروف حسنی، ص۲۷۹-۲۸۰.
  50. محمدی، رمضان، مقاله «محمد رسول الله"، دانشنامه سیره نبوی ج۱، ص:۳۱-۳۲.
  51. ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۱۶۱؛ احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۹۳.
  52. ابن هشام، السیرة النبویة، ج۱، ص۱۶۲-۱۶۴.
  53. ابن هشام، السیرة النبویة، ج۱، ص۱۶۲-۱۶۴.
  54. ابن هشام، السیرة النبویة، ج۱، ص۱۶۴-۱۶۵.
  55. موسوی بردکشکی، سید جواد، تولد و کودکی پیامبر، فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۱، ص:۲۴۸.
  56. ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۱۶۸؛ احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۹۴؛ ابوبکر بیهقی، دلائل النبوة و معرفة احوال صاحب الشریعه، ج۱، ص۱۸۸.
  57. موسوی بردکشکی، سید جواد، تولد و کودکی پیامبر، فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۱، ص:۲۴۸.
  58. موسوی بردکشکی، سید جواد، تولد و کودکی پیامبر، فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۱، ص:۲۴۸-۲۴۹.
  59. احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ص۹۲؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۹۶.
  60. موسوی بردکشکی، سید جواد، تولد و کودکی پیامبر، فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۱، ص:۲۴۹.
  61. شیخ حسین دیار بکری، تاریخ الخمیس فی أحوال أنفس التنفیس، ج۱، ص۲۵۹؛ ابوالفرج حلبی شافعی، السیرة الحلبیه، ج۱، ص۱۸۳.
  62. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۱۰۰؛ ابوالفرج حلبی شافعی، السیرة الحلبیه، ج۱، ص۱۸۳.
  63. موسوی بردکشکی، سید جواد، تولد و کودکی پیامبر، فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۱، ص:۲۴۹.
  64. غلامحسین زرگری نژاد، تاریخ صدر اسلام (عصر نبوت)، ص۱۸۴.
  65. محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۲۲۷-۲۲۸؛ عزالدین ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۳۷-۳۸.
  66. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۹۷؛ ابن جوزی، المنتظم فی تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۲۹۲.
  67. موسوی بردکشکی، سید جواد، تولد و کودکی پیامبر، فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۱، ص:۲۴۹-۲۵۰.
  68. مرتضی مطهری، سیری در سیره نبوی، ص۲۶۵-۲۶۹.
  69. اردشیری لاجیمی، حسن، سیره نبوی از نگاه استاد مطهری ص ۲۲.
  70. بنگرید: اسد الغابه، ج۳، ص۹۵؛ البدء و التاریخ، ج۵، ص۸؛ تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۹؛ تاریخ الخمیس، ج۱، ص۲۲۲؛ دلائل النبوّة (ابو نعیم)، ص۱۱۳؛ سیره حلبی، ج۳، ص۱۶۴؛ ذخائر العقبی، ص۲۵۹.
  71. عاملی، سید جعفر مرتضی، سیرت جاودانه ج۱، ص ۱۹۰.