آخرت در فرهنگ و معارف انقلاب اسلامی
عالم آخرت
غالب حکما اذعان داشتهاند که عالم آخرت همان عالم جبروت در سیر صعودی است؛ به این معنا که در مرحله حرکت صعودی از عالم ملکوت عبور نموده و به عالم جبروت میرسیم و به عبارتی انسان به همان جایی باز میگردد که از آنجا آمده است؛ به این معنا که انسان به قوس نزولی از عالم جبروت به عالم ماده آمده و در قوس صعودی به سوی آن باز میگردد.[۱]
تمایز عالم آخرت و عالم دنیا
عالم آخرت را میتوان در زمره جهان هستی به شمار آورد؛ اما کاملاً متفاوت از عالم طبیعت و ناسوت است؛ زیرا در عالم آخرت، نفس و دیگر امور به شکل کامل ظهور پیدا خواهند کرد و هرچه نفس در آن ظهور دارد به طور شدت در بروز خواهد بود. برای نمونه جسم انسانی به نحوی بسیار قوی ظهور پیدا خواهد کرد به طوری که برخلاف این دنیا در آنجا سالهای سال میتواند آثار آتش را تحمل کند.
عالم آخرت را از آن جهت معاد مینامند که انسان در آن عالم همانطور که آفریده شده است بازگردانده میشود[۲] اما این امر به انسان اختصاص ندارد؛ بلکه حشر آخرت شامل حیوانات، جنیان و حتی فرشتگان نیز میشود[۳] و البته معاد بسیاری از انسانها با حیوانات همانند است، بعضی از افراد با این گمان که انسان غیر از حیوان است، تصور میکنند حشر آنها حیوانی نخواهد بود بلکه برعکس خیلی انسانها در حشر همانند حیوانات هستند[۴].[۵]
معاد
معاد روحانی و معاد جسمانی
مسأله مهم در مورد عالم آخرت تبیین حقیقت و اثبات معاد روحانی و جسمانی است؛ درباره معاد روحانی میتوان گفت: نفس، امری مجرد است که از سنخ اجسام و جسمانیات نیست و ویژگی آن متمایز از آنهاست و مجردات برخلاف اجسام و جسمانیات، فاسد نشدنی هستند؛ زیرا فساد از آن مادهای است که قابلیت فساد دارد و امر مجرد چنین مادهای ندارد. بنابراین نفس با خراب شدن بدن و مفارقت از آن فاسد و خراب نمیشود؛ بلکه در عالم دیگری باقی میماند و این معاد روحانی است که قبل از قیامت برای آنها حاصل است تا آنکه به بدن ملحق میشوند[۶].
نظام احسن جهان
خداوند متعال، عالم هستی را بر اساس نظام احسن و اصلح آفریده است و صلح و اتقن، در صورت امکان و عدم مانع، واجب است. در حقیقت عنایت یکی از صفات فعلی خداوند است به این معنا که خداوند هم علم فعلی به نظام احسن دارد و هم اینکه در افعال خود احکام و اتقان دارد و بر همه افعال او مصالحی مترتب است[۷] و این صفت خداوند اقتضا میکند که جهان را براساس نظامی احسن و نیکوترین شکل بیافریند و مفسدهای نداشته باشد و از این روی فعل خداوند بالذات تنها به اصلح تعلق میگیرد و صدور اصلح از آن جهت از خداوند ضروری است و در این میان اگر نقصی مشاهده شود حاکی از نسبت دادن نقص و شر به خداوند نیست. اما در توضیح مناسبتر، نفی شر و غلبه آن بر خیر به بررسی دو شبهه در مورد آن پرداخته میشود؛ اگر خداوند عادل و حکیم بوده و با صفت عنایت خود، عالم را براساس نظام احسن آفریده است، وجود امراض، رنجها، بلایای طبیعی مانند سیل و زلزله و گرفتاریهای اجتماعی چگونه با عدل الهی سازگار هستند و چرا همه چیز مفید نیست و بسیاری از مفاسد نیز در عالم وجود دارد که فعل خداوند هستند؟ به عبارت دیگر وجود شرور در مقابل عدل الهی چه توجیهی دارند؟
پاسخ: آنچه در عالم وجود دارد، فعل خداوند و خیر بالذات بوده و یا اینکه خیر آنها بیشتر است و شرور بالذات أموری عدمی هستند؛ اما آنهایی که جلوگیری میکنند از اینکه وجودات حد وجودی خود را سیر کنند شرور بالعرض میباشند، علت این امر این است که همه افعال وجود هستند و وجود نیز شر نیست، بلکه خیر محض است و در مقابل، شرور بالذات اعدام و در نتیجه بطلان محض هستند ولی شرور بالعرض که به معنای عدم وجود خیر است مانع کمال و مراتب کمالیه وجودات هستند و نمیگذارند آنها خود را تکمیل نمایند[۸]. در حقیقت باید کل عالم را به تمامه ملاحظه کنیم. برای نمونه اگر عقرب را فرض کنیم - که گمان میکنیم شر است - وجود او بنفسه شر نیست چون وجود است و از سویی سموم هوا را جمع میکند و از این جهت برای همگان خیر است و حتی داخل شدن سموم آن به بدن شما نیز شر نیست بلکه این سموم اگر به مقدار لازم در وجود تو نباشد باید سم تزریق نمایی، پس شر این است که به مقدار زیاد تزریق شود و در نتیجه انفصال اجزاء لازم آید و این انفصال اجزاء امر عدمی و شر است. پس شر بالذات قطع حیات است و الا خود عقرب شر نیست و همچنین تمامی حوادث و مریضیهای کشنده در عالم طبیعت از تصادمات و تضاد بین موجودات بوده و بهخودی خود شر نیستند بلکه بالعرض موجب شر میشوند[۹]؛ زیرا در هر حال خیر آنها نسبت به شر بیشتر است[۱۰].
خداوند تنها منشأ خیرات است و نمیتواند منشأ شرور و مضرات باشد. بنابراین باید برای کل خیرات منشایی که خیر محض و فیاض علیالاطلاق است قائل باشیم. از طرفی میبینیم در عالم شروری برپا بوده و مضرات و ناملایماتی هست، پس باید آنها هم مبدأیی داشته باشند که موجد آنها باشد؛ زیرا اگر برای خیرات و شرور مبدأ قائل نباشیم لازم میآید هر یک از خیرات و شرور واجب الوجود بوده و به موجد محتاج نباشد و در نتیجه واجبهایی حاصل شوند که غیر قابل شمارش باشند[۱۱]. حال چگونه ممکن است از منشأ واحدی هم خیر و هم شر صادر شود؟ واجب که باید آن را بسیط و غیر مرکب خیرات من جمیع الجهات بدانیم، نمیتواند منشأ دو مفهوم متقابل و منشأ خیرات و شرور باشد و باید دو مبدأ خیر و شر و دو واجب خیّر و شریر باشد که ثنویه مبدأ خیر را یزدان و مبدأ شر را اهریمن نامیدهاند[۱۲].
پاسخ: مبدأ خیر بودن منافاتی ندارد با اینکه چیزی را که خیر آن از ضررش بیشتر است بیافریند و در واقع همه شرور عالم، اموری عدمی بوده و عدم نیز بطلان محض است و مبدأیی ندارند و تنها امور متحصل و متحقق مبدأ دارند. بنابراین اطلاق خیر و شرّ به کمال و نقص در ذات یا در صفات و در وجود و کمالات وجود میشود و تمامی آنچه بالذات خیر هستند به حقیقت وجود رجوع میکنند[۱۳].
بنابراین روشن است که خداوند منشأ خیرات است و همه خیرات و کمالات از تجلیات ذات باری تعالی هستند و هر مرتبهای از خیر که مشاهده میشود از این جهت که به او نسبت داده میشود خیر است؛ اما شرور عالم طبیعت حاصل تصادم امور مادی و محدودیت عالم طبیعت است و همه این امور به عدم وجود یا عدم کمال برمیگردد؛ زیرا امور عدمی به جعل تعلق ندارند بلکه از لوازم امور مجعول هستند[۱۴].[۱۵]
نتیجه
نوع شناخت جهان تأثیر بهسزایی در نوع نگرش به نظامهای اجتماعی و نحوه زندگی اجتماعی دارد. اگر انسان جهان را منحصر در عالم ماده و حس بپندارد، روابط انسانها نیز بر اساس همین نگرش رقم میخورد و قوانینی که وضع میشوند - بدون توجه به سعادت اخروی - تنها زیست این جهانی انسان را لحاظ میکنند و برای همین اشکالات و معضلاتی برای چنین نظامی حاصل میآید که بحران انسان معاصر سرمنشأ آن است چنانکه در بسیاری جوامع شاهد بحران شخصیتی انسان، بیماریهای روحی و روانی، بحران خانواده، عدم امنیت اجتماعی و... هستیم. اما اگر شناخت انسان از جهان هستی و عوالم آن دایره گستردهای داشته باشد و انسان عالم هستی را آنگونه که شایسته است بشناسد، وجود آن عوالم را در تنظیم قوانین اجتماعی و روابط بین انسانها مؤثر میبیند و حیات اجتماعی و این جهانی انسان را مرتبط با دیگر عوالم دانسته و بیش از همه در روابط اجتماعی، سعادت اخروی را لحاظ کند و از این روست که انسان معاصر اعتراف میکند عالم هستی و از جمله خود را آنگونه که شایسته است نمیشناسد و باید از آموزههای وحیانی برای شناخت خود و عالم هستی کمک گیرد و از آنجا که باید قوانین اجتماعی و روابط خود با دیگر انسانها و عالم طبیعت را با توجه به کل عالم هستی تدوین کند و از سویی با حس و عقل خود نمیتواند شناختی کامل بیابد، قوانین انبیای الهی را چراغ اعمال این جهانی خود قرار میدهد تا اینکه هم دچار بحرانهای انسان معاصر نشود و هم سعادت اخروی وی تأمین شود.[۱۶]
جستارهای وابسته
منابع
پانویس
- ↑ محمدی منفرد، بهروز، مقاله «جهانشناسی اسلامی»، منظومه فکری امام خمینی، ص ۲۱۶.
- ↑ امام خمینی، تقریرات فلسفه، ج۳، ص۵۸۹.
- ↑ امام خمینی، شرح دعای سحر، ص۳۲.
- ↑ امام خمینی، تقریرات فلسفه، ۳ ج، ص۳۹۵.
- ↑ محمدی منفرد، بهروز، مقاله «جهانشناسی اسلامی»، منظومه فکری امام خمینی، ص ۲۱۶.
- ↑ امام خمینی، اربعین حدیث، ص۱۹۹.
- ↑ امام خمینی، تقریرات فلسفه، ج۱، ص۳۰.
- ↑ امام خمینی، تقریرات فلسفه، ج۲، ص۹۳.
- ↑ امام خمینی، تقریرات فلسفه، ج۲، ص۹۷.
- ↑ ممکن است اشکال شود که اگر شرور اموری عدمی هستند چرا مؤثر هستند؟ بنابراین شرور اموری وجودی هستند. پاسخ این اشکال این است که اعدام به هیچ وجه نمیتوانند مؤثر باشند و شرور هم اعدام هستند ولی آنچه مؤثر است صور ذهنیه است که وجود است و ادراک فقدان کمالی که در موضوع قابل مفقود شدن است موجب درد و غصه است و خلاصه اینکه وجود مطلوب است و صورت ذهنیه که تصور میشود نیز مطلوب است و چون وصل که خاموش کننده آتش عشق است مطلوب است انسان ملتفت و متوجه به صورت ذهنیه آن شده و وقتی اثر مطلوب خارجی را در آن نمیبیند صورت ذهنیه دل او ذوب و جگر او گداخته میشود. پس در تمام ناملایمات، ادراک ملایم و سپس عدم آن ملایم که به معنائی که گفتیم حظی از وجود دارد تأثیر مینماید (امام خمینی، تقریرات فلسفه، ج۲، ص۹۷).
- ↑ امام خمینی، تقریرات فلسفه، ج۲، ص۹۰.
- ↑ امام خمینی، تقریرات فلسفه، ج۲، ص۹۱.
- ↑ امام خمینی، شرح چهل حدیث، ص۶۴۰.
- ↑ امام خمینی، طلب و اراده، ص۳۹.
- ↑ محمدی منفرد، بهروز، مقاله «جهانشناسی اسلامی»، منظومه فکری امام خمینی، ص ۲۲۱.
- ↑ محمدی منفرد، بهروز، مقاله «جهانشناسی اسلامی»، منظومه فکری امام خمینی، ص ۲۲۳.