امام علی در نهج البلاغه
امام علی بن ابی طالب(ع) فرزند حضرت ابوطالب و فاطمه بنت اسد، روز جمعه سیزدهم ماه رجب، بیست و سه سال قبل از هجرت در مکه و درون کعبه به دنیا آمد. ابوالحسن، ابوالحسنین، ابوالریحانتین از کنیهها و امیرالمؤمنین، المرتضی و یعسوب الدین از القاب حضرت است. ایشان در دامان پیامبر خاتم (ص) بزرگ شده و همواره پشتیبان آن حضرت بودند. بعد از بعثت اولین مردی بود که اسلام آورد و از اولین مهاجرین به مدینه محسوب میشود. در تمام غزوات دوران پیامبر اکرم (ص) غیر از جنگ تبوک حضور داشت. پیامبر اکرم (ص) در مواقع مختلفی از جمله غدیر خم ایشان را بهعنوان جانشین معرفی کردند. بعد از رحلت پیامبر براساس توطئه قبلی ایشان را از خلافت کنار گذاشتند و بعد از خلافت ظاهری نیز متحمل سه جنگ داخلی جمل، صفین و نهروان شد. حضرت دارای اوصاف امامت مانند علم لدنی و عصمت بود. سیره امام علی(ع) در امور امور عبادی، عرفانی، علمی، تبلیغی، نظامی، اجتماعی، تربیتی، خانوادگی؛ سیاسی، اقتصادی قابل بررسی است. ایشان در سحرگاه نوزدهم ماه مبارک رمضان سال چهل هجری در محراب مسجد کوفه با ضربت شمشیر ابن ملجم مرادی مجروح و دو روز بعد در شب بیست و یکم ماه رمضان به شهادت رسید.
مقدمه
امام علی (ع) روز سیزدهم ماه رجب سیام عام الفیل، مطابق با سال ۵۹۹ یا ۶۰۰ میلادی در خانه کعبه دیده به جهان گشود. مادرش فاطمه، دختر اسد، فرزند هاشم، فرزند عبدمناف و پدرش ابوطالب، فرزند عبدالمطلب، فرزند هاشم بود. دوران کودکی امام با قطحی در شبه جزیره عربستان همزمان شد، بهگونهای که زندگی بر ابوطالب سخت میگذشت. از آن پس سرپرستی علی (ع) را پیامبر اکرم (ص) بر عهده گرفت و بدین ترتیب، تربیت او از اوان کودکی (شش سالگی) بر عهده پیامبر اکرم (ص) نهاده شد. امام (ع) در نهج البلاغه، شدت علاقه و اعتماد پیامبر را نسبت به خود اینگونه گزارش میکند: شما از منزلت من در نزد رسول الله (ص) آگاهید، هم از جهت خویشاوندی و هم از آن جهت که حرمت خاصی برای من میشناخت. من خردسال بودم که مرا در کنار خود مینشاند و به سینه خود میچسبانید و در بستر خود میخوابانید و تن من به تن او میسایید و بوی خوش خود را به مشام من میرسانید. گاه چیزی را میجوید و در دهان من مینهاد. او هرگز نه دروغی از من شنید و نه در رفتارم خطایی دید... من همواره چون بچهشتری که در پی مادر رود، در پی او میرفتم و او هر روز یکی از صفات پسندیدهاش را برای من بیان میکرد و مرا میفرمود که به آن اقتدا کنم[۱].
امام علی (ع) از آن زمان که پیامبر در خلوب غار حرا آماده دریافت وحی الهی میشد و پس از آن، در کنار او بود. او اولین مردی بود که اسلام آورد، در حالیکه ده سال بیشتر نداشت. از اینرو میفرماید: پیامبر هر سال در غار حرا زمانی چند خلوت میکرد و من او را میدیدم و کسی جز من نمیدید. روزگاری جز خانهای که رسول الله (ص) و خدیجه و من در آن میزیستیم، اسلام در خانه دیگری نبود. نور وحی در رسالت را به چشم خود میدیدم و بوی نبوت را استشمام میکردم. هنگامیکه وحی نازل میشد، من صدای ناله شیطان را میشنیدم. میپرسیدم: "یا رسول الله، این صدای چیست؟" میفرمود: "صدای شیطان است. از اینکه او را بپرستند، نومید شده است. تو هم میشنوی هر چه را من میشنوم و میبینی، آنچه را من میبینم، جز اینکه تو پیامبر نیستی، ولی وزیر منی و به راه خیر میروی"[۲].
مشهورترین لقب امام "ابوالحسن" است، اما امام لقب "ابوتراب" را که پیامبر به او داده بود، از القاب دیگرش بیشتر دوست میداشت. امام (ع) دارای القاب و اوصاف فراوانی است که بر برتری و ویژگیهای ایشان دلالت دارد. از جمله میتوان به القاب امیرالمؤمنین[۳]، امام، حجة الله، خلیفة الله، خلیفة رسول الله و ساقی کوثر اشاره کرد.
یوم الانذار
امام علی (ع) سیزده ساله بود که خداوند به پیامبر فرمان داد، دعوت خویش را آشکار کند. پیامبر در روزی موسوم به "یوم الانذار" مردان طایفه خویش را دعوت کرد و در جمع آنان سه بار دعوت خویش را ابلاغ فرمود و از میان آنان فردی برای تصدیق و جانشینی خود طلبید که در هر سه بار تنها علی (ع) برخاست و پیامبر را تصدیق کرد. پیامبر نیز در حق او فرمود: "علی برادر، وصی و جانشین من است. فرمان او را بشنوید و از او اطاعت کنید."
تحریم در شعب ابوطالب
سال هفتم بعثت، مشرکان که سخت از مبارزه با پیامبر و ازپای درآوردن او ناامید شده بودند، در محلی به نام دارالندوه جمع شدند و تصمیم گرفتند پیامبر و مسلمانان را تحریم کنند و با آنان داد و ستد و ازدواج نکنند، مگر اینکه ابوطالب، پیامبر را تسلیم کند. چون ابوطالب از ماجرا مطلع شد، پیامبر و مردان بنیهاشم را که چهل نفر بودند با همسران و فرزندانشان به محل شعب ابوطالب برد. آنان سه سال در آن وادی در شرایطی سخت زندگی کردند. در تمام این مدت، ابوطالب شبها پیامبر را به مکانی دیگر منتقل میکرد و علی (ع) در جای او میخوابید تا جان پیامبر در امان باشد.
لیلة المبیت
پیامبر اکرم (ص) که با وجود سیزده سال حضور در مکه با تهاجم سرسختانه مشرکان مکه مواجه بود و شرایط یثرب را برای اقامت و ادامه دعوت خویش مناسب میدید، تصمیم به مهاجرت به یثرت گرفت. مشرکان مکه که از قصد پیامبر آگاهی یافته بودند، تصمیم به قتل او گرفتند. پیامبر اکرم (ص) از طرق وحی از نقشه آنها آگاه شد و تصمیم گرفت شبانه راهی یثرب شود. امام علی (ع) در آن شب در بستر پیامبر آرمید تا جان پیامبر حفظ شود. صبحگاه به بستر پیامبر هجوم بردند که ناگهان علی (ع) برخاست و بهسوی آنها هجوم برد. آنها که چنین دیدند، مأیوس از اجرای نقشه خویش بازگشتند. فداکاری و ایثار امام (ع) در تاریخ اسلام به "لیلة المبیت" مشهور است. پیامبر (ص) علی (ع) را جایگزین خود در مکه کرده بود تا امانتهای مردم را به آنان برگرداند و بدهیهای مردمان را نیز از آنان بازستاند و آنگاه به همراه تنی چند از جمله مادرش، فاطمه بنت اسد، فاطمه زهرا (س) به پیامبر بپیوندد. سرانجام در شرایطی سخت، در حالیکه از گزند مشرکان در امان نبودند و شبها راه میرفتند و روزها بازمیایستادند، در محلی به نام قبا به پیامبر رسیدند.
پیمان برادری
پیامبر برای حفظ رابطه مهاجرین و انصار و جلوگیری از مسائلی که ممکن بود بعدها گریبانگیر آنها شود و تفرقه در میان امت نوپای اسلام به وجود آورد، تصمیم گرفت بین آنان پیمان اخوت و برادری جاری سازد. از اینرو هر دو نفر از صحابه (مهاجرین و انصار) را برادر یکدیگر معرفی کرد و از این پس حقوق برادری بین آنها برقرار شد. رسول اکرم (ص) خود با علی (ع) پیمان برادری بست و او را برادر خود در دنیا و آخرت نامید. این امر از مهمترین و برترین فضایل امام علی (ع) است.
ازدواج علی (ع) و فاطمه (س)
پیامبر اکرم (ص) ازدواج دختر گرامی خود، فاطمه زهرا (س) را امری از جانب خداوند قلمداد میکرد. از اینرو در جواب برخی کسان که قبل از امام از فاطمه (س) خواستگاری کرده بودند، به این امر اشاره کرده بود. علی (ع) در سال دوم هجرت از فاطمه (س) خواستگاری کرد. پیامبر نیز بنابر فرمان الهی با این وصلت موافقت فرمود و خود، آن دو را به عقد هم درآورد. در شب عروسی میان آن دو ایستاد و دستان آن دو را در دست هم قرار داد. به فاطمه فرمود: "تو را به همسری کسی درآوردم که در دنیا سرور و در آخرت از شایستگان و صالحان است." و به علی (ع) نیز فرمود: "تو را نزد نیرومندترین مردم در ایمان و بیشترینشان در دانش و برترین در اخلاق و بلندترین مردم در ایمان و بیشترینشان در دانش و برترین در اخلاق و بلندترنشان در روح، ودیعه نهادم. حاصل ازدواج علی و فاطمه، امام حسن و امام حسین (ع)، جوانان اهل بهشت و دو دختر به نامهای زینب، قهرمان کربلا و امکلثوم بودند. علی نیز به فاطمه مهر میورزید و احترام او را پاس میداشت. امام (ع) تا فاطمه (س) زنده بود، همسری اختیار نکرد.
جنگهای امام علی (ع) در دوران پیامبر (ص)
امام علی (ع) در همه غزوات[۴] (جز غزوه تبوک) و سرایا[۵] شرکت داشت و در جنگ نقش مهمی ایفا میکرد. بسیاری از سران مشرکان به دست او کشته شدند. پیامبر اکرم (ص) در اکثر پیکارها پرچم سپاه اسلام را به دست علی (ع) میسپرد. نخستین جنگی که بین مسلمانن و مشرکان درگرفت، غزوه بدر (هفدهم رمضان سال دوم هجرت) بود. هدف از این جنگ حمله به کاروان تجاری قریش به فرماندهی ابوسفیان و مصادره اموال آنان در پاسخ به مصادره اموال مهاجران در مکه بود. قریشیان که احتمال این حمله را میدادند به درخواست ابوسفیان لشکری حدود ده هزار نفر را با امکانات برای حمایت از کاروان و سرکوبی مسلمانان تدارک دیده بودند. در پایان، جنگ با پیروزی مسلمانان خاتمه یافت و هفتاد تن از مشرکان به هلاکت رسیدند. بیشتر سیرهنویسان سهم امام علی (ع) را در به هلاکت اندختن مشرکان بیشترین سهم میدانند.
یکسال بعد (۹ شوال سال سوم هجرت) مشرکان به تلافی جنگ بدر، جنگ احد را برپا کردند. دلاوریهای امام علی (ع) که در این جنگ نیز پرچمدار سپاه اسلام بود، آنچنان تأثیری داشت که ندای آسمانی "شمشیری جز ذوالفقار و جوانمردی چون علی نیست" به گوش رسید. هنگامیکه برخی مسلمانان به طمع غنیمت از فرمان پیامبر سرپیچی کردند و تنگه "عینین" را رها کردند، همین امر باعث شد جنگ مغلوبه شود و کفار از پشت به مسلمانان حمله کنند. در چنین شرایطی، امام پروانهوار از پیامبر محافظت کرد، بهگونهای که نود زخم بر سر و صورت و بدن او نشست و مچدست ایشان نیز شکست.
هفدهم شول سال پنجم هجرت، غزوه خندق اتفاق افتاد. این جنگ به تحریک یهودیان فراری بنینضیر و با همکاری یهودیان، مشرکان قریش و بادیهنشینان روی داد. از اینرو به جنگ احزاب نیز مشهور است. آنها لشکری با ده هزار نیرو برای نابودی اسلام و پیامبر تدارک دیده بودند. مسلمانان به پیشنهاد سلمان فارسی برای جلوگیری از حمله آنها دور شهر خندق کندند. با این حال پهلوان نامی قریش به همراه چند تن دیگر از خندق عبور کردند و مبارز میطلبیدند. پیامبر سه بار به مسلمانان وعده داد که هر که به جنگ با عمرو بن عبدود برود، جانشین من خواهد بود و هر سه بار علی (ع) برخاست و اعلام آمادگی کرد. امام در رویارویی با عمرو او را به اسلام دعوت کرد و به او گفت اگر قصد مبارزه داری از اسب فرو شو. او از اسب پیاده شد و به امام حمله کرد و ضربتی بر سر امام زد. سر امام مجروح شد. آنگاه امام ضربتی بر او وارد ساخت که دیگر بلند نشد. پیامبر درباره ضربه امام در آن روز فرمود: "ضربت علی در روز خندق از عبادت ثقلین (جن و انس) برتر است." با کشته شدن عمرو سپاه دشمن عقبنشینی کرد.
پانزدهم محرم سال هفتم هجرت، غزوه خیبر میان مسلمانان و یهودیان قلعه خیبر (که در امور مسلمانان کارشکنی میکردند) درگرفت. آنها هنگام جنگ با بردن آذوقه و امکانات در قلعههای مستحکم خود آماده جنگ شدند. مسلمانان توانستند همه قلعهها را فتح کنند، اما فراریان دیگر قلعهها به قلعه اصلی که تسخیرناپذیر مینمود، پناه آوردند. بنابر روایات معتبر اهل سنت و شیعه، مسلمانان دو بار (یک بار به فرماندهی ابوبکر و بار دیگر به فرماندهی عمر) یورش بردند، ولی ناکام ماندند. پیامبر فرمود: "فردا پرچم را به دست کسی خواهم سپرد که خدا و رسولش او را دوست دارند و خداوند به دست او پیروزی را نصیب ما خواهد فرمود. او اهل گریختن نیست." فردای آن روز پرچم نبرد در دستان علی (ع) بود. او به تنهایی از خندق گذشت و مبارزه طلبید. مرحب، پهلوان یهود را با ضربتی بر فرق از پای درآورد. پس از او برادرانش را از پای درآورد. سپس درحالیکه هزار و چهارصد تن از سپاه اسلام نظارهگر بودند، در آهنین قلعه را از جا کند و چون پلی روی خندق نهاد. مسلمانان از آن گذشتند و قلعه را فتح کردند.
سرانجام رمضان سال هشتم هجری، به دلیل پیمانشکنی مشرکان از پیمان صلح حدیبیه، پیامبر با سپاهی که تعداد آن را تا ده هزار نفر نوشتهاند، به سمت مکه حرکت کرد. پیامبر هنگام ورود به مکه، خانه ابوسفیان و مکیان و مسجدالحرام را امن اعلام کرد. از اینرو بیشتر مکیان دست از مقاومت برداشتند و تسلیم شدند. پیامبر بانگ برمیآورد که امروز روز رحمت است. بدین سان مکیان از بلندی روح مردی، که روزی او را مورد آزار و اذیت قرار داده و از خانهاش رانده بودند، به شگفت آمدند. پیامبر پرچم اسلام را به دست علی (ع) سپرد و او پیشاپیش سپاه اسلام وارد مکه شد و پرچم را کنار حجر الاسود نصب کرد. امام علی (ع) در کنار پیامبر، خانه خدا را از وجود بتهای جاهلیت برای همیشه پاک ساختند. این پیروزی گرچه بزرگ بود، اما به معنای پایان بتپرستی نبود. در این شرایط، کفه سیاسی و اجتماعی به نفع مسلمانان سنگین میشد. با نزول آیات اول و دوم سوره توبه که وجود شرک را امری تحملناپذیر میخواند، پیمانهای بین مسلمانان و قبایل و اشخاص مشرک یکطرفه لغو شد و چهار ماه به مشرکان فرصت داده شد که اسلام آورند. پیامبر ابوبکر را مأمور ابلاغ آیات برائت کرد. پس از خروج ابوبکر از مدینه، جبرئیل نازل شد و فرمان الهی را به او رساند. خداوند میفرماید آیات برائت را کسی ابلاغ نکند مگر شخص تو یا کسی که از تو باشد. در پی این فرمان، پیامبر، امام علی (ع) را فراخواند و او را در پی ابوبکر روانه کرد تا آیات الهی را از او بگیرد و خود ابلاغ کند.
مباهله
با وجود پیشرفت اسلام در شبه جزیره عربستان، هنوز ساکنان بخشی از شبه جزیره که میان یمن و حجاز قرار داشت و سالیان سال از دوران جاهلیت، محل زندگی مسیحیان بود، اسلام نیاوردند و به آیین مسیحیت بودند. پیامبر اکرم (ص) در نامهای آنها را به اسلام دعوت کرد و در غیر اینصورت آنها را به پرداخت جزیه هشدار داد. در صورتیکه هیچیک از دو امر را نپذیرند، تهدید به جنگ شدند. مسیحیان هیئتی را برای بررسی به مدینه فرستادند و با وجود استدلالهای پیامبر، قانع نشدند. در این هنگام آیه مباهله بر پیامبر نازل شد.
از آن پس که به آگاهی رسیدهای، هرکس که درباره او (حضرت مسیح) با تو مجادله کند، بگو بایید تا حاضر کنیم ما فرزندان خود را و شما فرزندان خود را، ما زنان خود را و شما زنان خود را، آنگاه دعا و تضرع کنیم و لعنت خود را بر دروغگویان بفرستیم[۶].
- مسیحیان این طرح را پسندیدند. روز بعد پیامبر به همراه امام علی (ع)، فاطمه (س) و حسنین (ع) برای مباهله حاضر شدند. اسقف نجران با مشاهده سیمای مصمم و نورانی آنان، به مسیحیان گفت: "چهرههایی که من میبینم اگر از خدا درخواست کنند کوهی را از جا برکَنَد، برخواهد کند. زنهار مباهله نکنید که هلاک میشوید." آنان مباهله نکردند. پیامبر بار دیگر آنها را به اسلام فراخواند. آنها نپذیرفت. قرار شد سالانه دو هزار حله (لباس نو) و سی هزار زره آهنی به عنوان جزیه بپردازند. پیامبر پذیرفت و قرارداد صلحی میان آنان بسته شد که علی (ع) کاتب آن بود.
غدیر خم
پیامبر اکرم (ص) در سال دهم هجرت تصمیم گرفت حج بهجا آورد و مناسک و آداب حج را به مردم بیاموزد. از اینرو قصد خود را اعلام کرد و از این حج با عنوان "حجة الوداع" یاد کرد. پس همه مسلمانان را از دورترین نقاط فراخواند تا در رکاب او حج بگزارند. عده همراهان پیامبر را تا ۱۲۴ هزار تن نوشتهاند. پس از مناسک حج و هنگام بازگشت در محلی به نام غدیرخم، در نزدیکی جُحفه، به امر الهی بازایستاد و فرود آمد: ای پیامبر آنچه از پروردگارت بر تو نازل شده است به مردم برسان. اگر چنین نکنی امر رسالت را ادا نکردهای. خدا را از مردم حفظ میکند؛ که خدا مردم کافر را هدایت نمیکند[۷]. دستور الهی مبنی بر نصب امام علی (ع) و جانشینانش به خلافت و رهبری مردمان بود. این آیات پیشتر بر پیامبر نازل شده، ولی دستوری برای ابلاغ آن نیامده بود. اینک پروردگار دستور به ابلاغ آن میدهد. پس از اقامه نماز ظهر در حالیکه بیش از صدهزار نفر انتظار میکشیدند، پیامبر از منبری که از بارهای شتران ساخته بودند بالا رفت و پس از حمد و ثنای خدا و گواهی گرفتن از مردم بر یکتایی خداوند و بندگی و رسالت خویشتن و حقانیت بهشت و جهنم و روز قیامت، فرمود: "مردم، من بهزودی از میان شم خواهم رفت و دو چیز ارزشمند (ثقل) در میان شما باقی میگذارم که اگر به آنها چنگ زنید، هرگز گمراه نخواهید شد. این دو هرگز از یکدیگر جدا نخواهند شد. تا کنار حوض کوثر بر من درآیند. پس بنگرید با آنها چگونه رفتار میکنید و آیا حق مرا در مورد آنها رعایت خواهد کرد؟" یکی از حاضران پرسید: "این دو ثقل کداماند؟" پیامبر فرمود: "ثقل اکبر کتاب خداست که یکی سویش بهدست خدا و سوی دیگر آن بهدست شماست؛ ثقل اصغر عترت (خاندان و اهل بیت) من است. این دو هرگز از یکدیگر جدا نخواهند شد تا کنار حوض کوثر بر من وارد شوند. من این را از خدا خواستهام. پس به آن دو چنگ زنید تا گمراه نشوید و بر آن دو پیشی نگیرید که هلاک خواهید شد. درباره آن دو کوتاهی نکنید، که نابود خواهید شد." آنگاه با صدای بلند فرمود: "آیا من سزاوارتر از شما به شما نیستم؟" آنها نیز تصدیق کردند. پس پیامبر بیدرنگ دست علی را گرفت و بلند کرد و سه بار فرمود: "هر که من مولا و سرپرست اویم، این علی مولا و سرپرست اوست. خدایا دوست بدار هر که او را دوست دارد و دشمن بدار هر که او را دشمن میدارد و یاری کن هر که او را یاری کند و رها کن هر که او را واگذارد." در پایان فرمود: "حاضران غایبان را از این امر با خبر کنند" و از منبر فرو شد. سپس نماز عصر را بهجا آوردند و به مردان مسلمان فرمان داد یکایک نزد ایشان بیایند و با علی (ع) بیعت کنند و او را امیرالمؤمنین خوانند. سپس زنان به دستور پیامبر در ظرف آبی با آن حضرت بیعت کردند. پس از آن آیه الهی بر پیامبر نازل شد که: امروز برای شما دینتان را کامل و نعمت خود را بر شما تمام کردم و (با ولایت علی) خشنود شدم که اسلام دین شما باشد[۸].
نکاتی درباره واقعه غدیر
- سخن از غدیر، تنها سخن از حق فردی امیرمؤمنان نیست (اگر چه چنین نیز هست)، بلکه سخن از حق است، آن هم حقی چنین وسیع و دامنگیر؛ سخن از سرنوشت انسان و تاریخ در میان است. حق در عینیت خویش متعلق به انسان، طبیعت و لحظههاست و قوام راستین این هر سه به حق است. اینجاست که اگر حق پایمال شود، طبیعت کدر میشود و زمان پلید، همامونها تاریک میشوندو چشمهسارها اندکجوش، آفتابها ملالآور میشوند و سپیدهها کاذب. سرنوشتی اینچنین باید رقم میخورد و پیامبر میدانست چه کسانی دل و زبانشان یکی نیست و خود را پشت چهرههای ظاهر فریب پنهان کردهاند. از اینرو فرمود: "اگر بخواهم، با انگشت آنان را نشان خواهم داد"، اما بزرگوارانه از آن درگذشت و امین وحی با تأکید فراوان بر رسول امین، پیامبر خدا را فرو آورد که:[۹]. و اگر پیامبر اعظم برای روایت آخرین پیام پروردگار، حداقل هفتاد هزار نفر شاهد گرفت، برای حفظ و صیانت از این حق بود؛ حقی که خود میدانست منافقان آن را نادیده خواهند گرفت. سخن از غدیر سخن از سرنوشت بشریت است، چون تنها علی همیشه با حق است و بس. هرجا حق بگردد علی نیز همانجا خواهد بود. پس اگر خلافت از علی گرفته شود، به یقین حق ضایع میشود و بشریت و طبیعت و لحظهها همه در تنگنای ظلم و بیعدالتی گرفتار میآیند، که چنین نیز شد.
- خداوند متعال به نص قرآن، امت هیچ پیامبری را پس از او بدون سرپرست باقی نگذاشت، پس چگونه ممکن است این مجموعه کامل از احکام و اندیشه و تعلیم و تربیت به گستردگی تمام ملتها و قومها [که فرمود: "ما تو را به پیامبری نفرستادیم، مگر برای همه مردم"[۱۰] را بدون سرپرست رها کند و هیچ ایدهای برای حفظ و آیندهاش نداشته باشد. امامت و حکومت علی (ع) و جانشینانش (که طبق حدیث صحابی بزرگوار، جابر بن عبدالله انصاری، به اتفاق همگان امری قطعی و ضروری است) در واقع نقطه عطف فلسفه سیاسی اسلام است. چنان که خود امیرمؤمنان اصول اسلام را در سه اصل نماز، زکات و اعتقاد به ولایت حکومت حق میداند، مسلم است کسی در جامعه صلاحیت برپاداری نماز و جمع زکات را دارد که خود اهل حق باشد. در اینصورت تکلیف دیگران نیز روشن میشود. همگان جز به ولایت و خلافت امام عادل نباید گردن نهند. در اینصورت حدود الهی در جامعه اجرا و عدالت و آزادی معقول در جامعه جاری میشود. از اینجاست که علی (ع) عدل را زندگی و مایه حیات احکام میداند. بدون وجود عدالت در جامعه، نه زندگی جاری است و نه احکام، فضایی برای اجرا خواهند داشت.
- علی (ع) در روز غدیر فردی تازهوارد در پیکره اسلام نبود، بلکه تنها و تنها او ادامه وجود پیامبر بود، چنانکه در نهج البلاغه خود را با این ویژگی معرفی میکند: و شما موقعیت خویشاوندیِ نزدیک و منزلت ویژه مرا نزد پیامبر (ص) میدانید: از همان اول شیرخوارگی مرا به دامن میگرفت و به سینه میچسباند و در بستر خویش در پناه میگرفت و بدنش را به بدنم میسایید و بوی دلاویزش را در مشام جانم میریخت و لقمه را میجوید و در دهانم مینهاد. آن پیابر عزیز از من نه دروغی شنید و نه خطایی دید. خداوند از همان آغاز شیرخوارگی، سترگترین فرشتگان خویش را بر آن بزرگوار گمارده بود تا شب و روز، او را به راه فضلیتها و نیکیها اخلاقیِ جهان رهنمون باشند. من نیز از او پیروی میکردم، درست مانند نوباوهای که پا به پای مادر ره میسپارد. او در جبهه تربیت، فرماندهم بود و من نیز برای او چون لشکری، لذا هر روز پرچمی برمیافراشت و به من فرمان میداد که از آن پیروی کنم. پیامبر هر سال در غار حرا مدتی به خلوت مینشست و تنها من او را میدیدم و جز من دیگری به دیدار او توفیق نمییافت. هنوز در هیچ خانوادهای شکل نیافته بود مگر آنجا که رسول خدا (ص) بود و خدیجه و من سومینِ آنها بودم[۱۱]. لذا بنابر روایت اهل سنت، پیامبر اکرم (ص) فرمود: "اگر خلافت را به علی بسپارید رهبری خواهید داشت راهشناخته که همی رهسپار راه مستقیمتان بنماید. از اینرو دفاع از غدیر، دفاع از حریم ولایت و دفاع از حریم انسانیت و سرنوشت تاریخ است. چنانکه حضرت زهرا (س)، که برفراز این سنگر میدرخشد و جان خویش را در دفاع از این حریم تقدیم داشت، مسلمانان را به دفاع از حریم ولایت دعوت میکند و میفرماید که بار سنگین دین خدا بر گردن شما و آیات وحی بر دوش شمایان است تا هم خود را سر صدق و امانت به آن عمل کنید و هم آنرا به سراسر گیتی و اقوام جهان برسانید... پیامبر اکرم نیز میفرماید: "همه در برابر حق مسئولیم و کدام حق برتر از دفاع از حریم امامت و ولایت؟!"
- روایت غدیر و اعلام جانشینی علی از اصول مسلم اسلام است، چنانکه به قول یکی از علمای اهل سنت، اگر حدیث غدیر مسلم نباشد، هیچ امر مسلمی در اسلام وجود ندارد. تواتر غدیر به حدی است که هیچگونه جای شک و شبههای در این اتفاق باقی نمیگذارد. علامه امینی در جلد اول کتاب گرانسنگ الغدیر به این روایت پرداخته و نام راویان حدیث غدیر را از همان آغاز آورده است. در بین راویان از صحابه که تعدادشان در روایت علامه امینی به ۱۱۰ تن میرسد، نام افرادی همچون فاطمه (س) دخت گرامی پیامبر، ابوالهیثم بن تیهان، جابر بن عبدالله انصاری، ام سلمه همسر پیامبر، ابوذر غفاری، زبیر بن عوام، زید بن ارقم، سعد بن ابیوقاص، سلمان فارسی، طلحة بن عبدالله، عایشه بنت ابوبکر، عباس بن عبدالمطلب، جعفر طیار و عمار یاسر به چشم میآید. در میان تابعین نیز از ۸۴ تن نام برده است که در میان آنها نامهای ابوثلمه، اصبغ بن نباته و سلیم بن قیس هلالی نیز به چشم میخورد.
علامه امینی در ادامه از ۳۶۰ تن از دانشمندان راوی حدیث غدیر نام میبرد. محمد بن جریر طبری، صاحب تاریخ طبری نیز در کتاب الولایة به ۷۵ طریق حدیث غدیر را روایت کرده است و ذهبی، مورخ مشهور از کثرت طرق کتاب الولایة طبری اظهار شگفتی میکند. مجموعه اسناد، حدیث غدیر را بیش از حد تواتر دانسته و اصلی مسلم از اصول اسلامی قرار داده است.
وفات پیامبر
پیامبر اکرم (ص) پس از بازگشت از آخرین سفر حج بیمار شد. در نخستین شب بیماری همراه با خدمتکار خود به قبرستان رفت و مدتها با گورها خاموش نجوا کرد: "خوش بیاسایید، خوشا به حالتان که حال شما را از حال این قوم بهتر است." هرچه پیش میرفت و هنگام رحلتش نزدیکتر میشد بیشتر تکرار میکرد که فتنهها همچون پارههای شب سیاه روی آوردهاند. روز بعد سپاهی را به فرماندهی اسامة بن زید (جوانی هفده تا بیست ساله) به سرزمین بلقاء در شرق امپراتوری روم فرستاد. ابوبکر و عمر با وجود تأکید پیامبر بر تجهیز و اعزام سپاه اسامه و لعنت کردن متخلفان از سپاه او، چو آن حضرت را در آستانل مرگ میدیدند، در مدینه ماندند و از فرمان پیامبر سرباز زدند. پیامبر از این موضوع برآشفته شد. حال پیامبر رو به وخامت میگذاشت، بهگونهای که برای اقامه نماز با کمک علی (ع) و فضل، پسر عموی خویش، به مسجدالنبی وارد شد. مردم که به ابوبکر اقتدا کرده بودند نماز خود را شکستند و به پیامبر اقتدا کردند. پس از نماز فرمود: "برایم دواتی بیاورید تا برایتان چیزی بنویسم که پس از من هرگز گمراه نشوید." عمر مانع شد و گفت که پیامبر هذیان میگوید. پیامبر که سخت آزرده بود، فرمود: "با اهل بیت من به خوبی رفتار کنید." روز بعد امام علی (ع) را طلبید و مدت زمانی طولانی با او نجوا کرد. امیرالمؤمنین در پاسخ سؤال کنندگان فرمود: "آن حضرت هزار در علم را به رویم گشود که از هر در آن هزار در دیگر گشوده میشود و سفارشی کرد که انشاء الله به آن عمل خواهم کرد." هنگام احتضار پیامبر فرارسید. پیامبر به علی فرمود: "ای علی! سرم را در دامان خود بگیر، زیرا امر الهی رسید. چون جان از بدنم خارج شد، مرا به به قبله کن و کار غسل و کفن را خود برعهده بگیر و پیش از همه مردم بر من نماز گزار و از من جدا نشو تا اینکه در قبرم نهی و در همه حال از خدا یاری بخواه." آنگاه در حالیکه دست راست امیرالمؤمنین زیر چانه پیامبر بود، جان به جانآفرین تسلیم کرد (۲۸ صفر سال ۱۱ هجری). امام علی (ع) دست خویش را بر صورت پیامبر کشید، سپس دست را بر صورت خود کشید. پیکر مطهر پیامبر را رو به قبله خوابانید، چشمانش را بست و جامه بر بدنش کشید. بدن وا را غسل داد، کفن کرد، بر او نماز گزارد و به خاکش سپرد.
امام علی (ع) در روزگار خلفا
پس از ماجرای سقیفه، امام از مسند خلافت و حق مسلم خویش به مدت ۲۵ سال کنار گذاشته شد و در اولین گام، ابوبکر بر مسند خلافت نشست. امام (ع) درباره او چنین میفرماید: آگاه باشید، به خدا سوگند که "فلان" ابوبکر خلافت را چون جامهای بر تن کرد و نیک میدانست که پایگاه من نسبت به آن چونان محور است نسبت به آسیاب... (در حالیکه میدیدم میراث من به غارت میرود) دیدم که شکیبایی در ان حالت خردمندانهتر است و من طریق شکیبایی گزیدم، همانند کسی که خاشاک به چشمش رفته و استخوان در گلویش مانده باشد[۱۲]. عمر خلافت ابوبکر دو و سه ماه بیشتر دوام نیاورد، ابوبکر پیش از مرگش عمر را به جانشینی برگزید. امام علی (ع) درباره این انتخاب میگوید: این چنین بود تا روزگار خلیفه اول بهسر آمد و او خلافت را به دیگری پاس داد... شگفتا او که در زندگیاش میخواست از مرکب خلافت به زیر آید، چگونه آن را برای دیگری پس از مرگش زین کرد. راستی هر یک تا توانستند ناقه خلافت را به سهم خود دوشیدند. به هر صورت او که طبیعتی خشن داشت، خلافت را در آن مستقر ساخت، طبیعتی که برخورد با آن "جراحت شمشیر" بود و ارتباط با آن "سوهان روح" و مالامال از لغزشها و عذرخواهیها. مرکب خلافت زیر پای راکب تندخویِ آن تعادل از کف داد و همه راههای چاره را هم بست، بدین سان که اگر افسارش را تنگ میگرفت بینیاش مجروح میشد و اگر رهایش میساخت سقوط میکرد. به خدا سوگند، مردم در بیراهه و بیثباتی گرفتار آمدند و من، هرچه بود، بر این رنج طولانی و اندوه جانکاه شکیبا بودم[۱۳]. عمر نیز پس از ده سال و شش ماه بهدست شخصی بهنام ابولؤلؤ به قتل رسید. او پیش از مرگ شورایی متشکل از شش نفر (شامل امام علی (ع)، عثمان، طلحه، زبیر، عبدالرحمن بن عوف و سعد بن ابی وقاص) تشکیل داد و نصب خلیفه بعدی را به این شورا واگذار کرد. امام درباره شورا و کسانی که در این شورا همتراز او انگاشته شدهاند فرمود: بار خدایا، در این شورا از تو مدد میجویم، چهسان در منزلت و مرتبت من نسبت به خلیفه نخستین تردید روا داشتند، که اینک با چنین مردمی همسنگ و همترازم شمارند[۱۴]. پس از عمر، عثمان بن عفان به خلافت رسید. امام درباره دوران او میفرماید: آنگاه سومی برخاست. در حالیکه از پرخوراگی باد به پهلوها افکنده بود، چونان ستوری که همی جز خوردن در اصطبل نداشت. خویشاوندان پدریاش با او همدست شدند و مال خدا را چنان با شوق و میل فراوان خوردند که اشتران، گیاه بهاری را. تا سرانجام، آنچه را تابیده بود باز شد و کردارش قتلش را در پی داشت و شکمبارگیاش به سر در آوردش[۱۵]. او نیز ۱۲ سال بر مسند خلافت تکیه زد.
خلافت امام علی
پس از قتل عثمان، مردم که تنها راه نجات خود را در خلافت امام (ع) میدیدند، از هر سو به او هجوم آوردند. امام خود، در نهج البلاغه میفرماید: بهناگاه دیدم که انبوه مردم به من روی نهادهاند، انبوه چو یالها کفتاران. گرد مرا از هر طرف گرفتند، چنان که نزدیک بود استخوانهای بازو و پهلویم را زیر پا فرو کوبند و ردای من از دو سو بر درید. آنان چون رمه گوسفندان مرا در بر گرفتند[۱۶]. امام (ع) رغبتی به پذیرش خلافت نداشت. ۲۵ سال از زمان پیامبر گذشته و بسیاری از ارزشها دگرگون شده بود. برخی احکام الهی معطل مانده بود. در روزگار عثمان، با روی کار آمدن بنیامیه، شرایطی پیش آمده بود که اصلاح آنها از اولویتهای حکومتی امام بود و شرایط را برای حکومت ایشان بسیار سخت میکرد. از اینرو امام به مردم فرمود: از من دست بدارید و دیگری جز مرا بطلبید، که روی به کاری داریم که چهرهها و رنگهای گونهگون دارد. نه دلها را در برابر آن طاقت شکیبایی است و نه عقلها را تاب تحمل. سراسر آفاق را ابری سیاه فروپوشیده و راههای روشن ناشناخته ماندهاند. بدانید که اگر دعوتتان را اجابت کنم با شما چنان رفتار خواهم کرد که خود میدانم. نه به سخن کسی که در گوشم زمزمه میکند گوش فرا خواهم داد و نه به سرزنش ملامتگران خواهم پرداخت. اگر مرا به حال خود رها کنید، من نیز چون یکی از شما خواهم بود. شاید بیشتر از شما به سخن آنکه کار خود به او وامیگذارید، گوش سپارم و بیشتر از شما از او فرمان ببرم. اگر برای شما وزیر باشم بهتر از آن است که امیر باشم[۱۷]. این گفتوگوها مدتی به طول انجامید. مردم حاضر نبودند علی را کنار بگذارند. امام گفت اگر چنین است بیعت باید در مسجد صورت گیرد. امام در مورد هجوم مردم برای بیعت میفرماید: بر سر من هجوم آوردند، آنسان که اشتران تشنه به آبشخور روی نهند؛ اشترانی که شترچران، مهار از سر زانوبند از پایشان گشوده باشد. به گونهای که پنداشتم میخواهند مرا بکشند یا یکدیگر را در برابر من از پای درآورند[۱۸].
امام (ع) خلافت را پذیرفت. خود ایشان، علت پذیرش خلافت را افزون بر اقبال عمومی، عهدی الهی بیان میکند که علما نباید در برابر پرخوری ظالم و گرسنگی مظلوم سکوت کنند. از اینرو میفرماید: بدانید. سوگند به کسی که دانه را شکافته و جانداران را آفریده، اگر انبوه آن جماعت نمیبود، یا گرد آمدن یاران حجت را بر من تمام نمیکرد و خدا از عالمان پیمان نگرفته بود که در برابر شکمبارگی ستمکاران و گرسنگی ستمکشان خاموشی نگزینند، افسارش را بر گردنش میافکندم و رهایش میکردم و در پایان با آن، همان میکردم که در آغاز کرده بودم؛ و میدیدید که دنیای شما در نزد من از عطسه مادهبزی هم کمارجتر است[۱۹]. امام از همان روزهای اول خلافت به اجرای دامنگیر عدالت دست زد، چنانکه در خطبهای میفرماید: به خدا سوگند، اگر چیزی را که عثمان بخشیده، نزد کسی بیابم، آن را به صاحبش بازمیگردانم، هر چند، آن را کابین زنان کرده باشند یا بهای کنیزکان.؛ که در دادگری گشایش است و آنکه از دادگری به تنگ آید از ستمی که بر او میرود، بیشتر به تنگ آید[۲۰].
امام (ع) با سه گروه روبهرو بود: آنان که بیعت کرده بودند، اما در دل چشمداشت به مقام و منصب داشتند، چون امام امتیازهای دوران گذشته را از آنان گرفت و در عین حال منصبی به آنان نداده بود، بیعت خویش را شکستند. آنان ناکثین بودند که جنگ جمل را علیه امام به راه انداختند. معاویه فرزند ابوسفیان، از زمان عثمان والی شام بود. امام به هیچ روی او را در مسند کارگزاری نمیپسندید. او نیز که سودای خلافت در سر داشت، مقابل امام (ع) ایستاد. جنگ صفین میان سپاه امام و معاویه درگرفت. خوارج نهروان که بهدلیل کوتهبینی در مقابل امام قرار گرفتند و جنگ نهروان را به امام تحمیل کردند. پس از جنگ نهروان، امام (ع) کوفیان را به جهاد با معاویه ترغیب کرد. آنها به بهانههای واهی از تمکین سرباز زدند. از طرفی مردان شام در فرمانبرداری از معاویه یکدل بودند. امام در مقایسه یاران خود و یاران معاویه میفرماید: آگاه باشید، سوگند به کسی که جان من در قبضه قدرت اوست، این قوم بر شما غلبه خواهند کرد، نه از آن جهت که از شما بر حقترند، بلکه از آن روی که در یاری فرمانروای خود، با آنکه بر باطل است، شتاب میورزند و شما در اجرای فرمان من، با آنکه بر حقم، درنگ میکنید. مردم از ستم فرمانروایان خود بیمناکاند و من از ستم رعیت خویش در هراسم. شما را به جهاد برانگیختم از جای نجنبیدید، خواستم سخن خود به گوش شما برسانم نشنیدید، در نهان و آشکارا دعوتتان کردم پاسخم ندادید، اندرزتان دادم نپذیرفتید. حاضرانی هستید به مثابه غایبان و بندگانی هستید چون خداوندان. سخنان حکمتآمیز بر شما خواندم از آن رمیدید. به اندرزهای نیکو پندتان دادم هر یک از سویی پراکنده شدید. شما را به جهاد با تبهکاران فرامیخوانم، هنوز سخنم به پایان نرسیده، میبینم هر کس به سویی رفته است، آنسان که قوم سبا پراکنده شدند. به جایگاههای خود بازمیگردید و یکدیگر را به اندرزهای خود میفریبید. هر بامداد شما را همانند چوب کجی راست میکنم و شب هنگام خمیده چون پشت کمال نزد من باز میگردید. راستکننده به ستوه آمده و کار بر آنچه راست میکند دشوار گردیده. ای کسانی که به تن حاضرید و به خرد غایب، هر یک از شما را عقیدتی دیگر است. فرمانروایانتان گرفتار شمایند. فرمانروای شما، خدا را اطاعت میکند و شما نافرمانیاش میکنید و فرمانروای آنان، خدا را نافرمانی میکند و ایشان سر بر خط فرمانش دارند. دلم میخواهد معاویه با من معاملتی کند چون صرافی که به دینار و درهم. ده تا از شما را از من بستاند و یک تن از مردان خود را به من دهد[۲۱].
سالهای ۳۹ و ۴۰ هجری برای امام سالهایی تلخ بود. معاویه گروههایی را برای دستاندازی و ترساندن مردم به عراق میفرستاد. آنان به ستم و قتل و غارت مردمان میپرداختند و در کوفه کسی به ندای امام پاسخ نمیداد. امام (ع) در فرازهای زیادی به نکوهش کوفیان در سستی و فرار از جنگ پرداخته[۲۲]. کار به جایی رسیده بود که سپاهیان معاویه به راحتی در شهرها حاضر میشدند و به نوامیس مردم هتک حرمت میکردند. چون به امام خبر رسید که غامدی به شهر انبار حمله کرده و خلخال از پای زنان جدا کرده، چنین فرمود: و اکنون، این مرد غامدی است که با سپاه خود به شهر انبار درآمده و حسان بن حسان البکری را کشته و مرزدارانتان را رانده است و کار را به آنجا رسانیدهاند که شنیدهام یکی از آنها بر زن مسلمانی داخل شده و دیگری بر زنی از اهل ذمه و خلخال و دستبند و گردنبند و گوشوارهاش را ربوده است و آن زن جز آنکه انا لله... گوید و از او ترحم جوید، چارهای نداشته است. آنها پیروزمندانه، با غنایم، بیآنکه زخمی بردارند یا قطرهای از خونشان ریخته شود، بازگشتهاند. اگر مرد مسلمانی پس از این رسوایی از اندوه بمیرد، نهتنها نباید ملامتش کرد بلکه مرگ را سزاوارتر است[۲۳].
در ادامه خطبه در نکوهش کوفیان فرمود: ای به صورت مردان، عاری از مردانگی، با عقل کودکان و خرد زنان به حجله آرمیده، کاش نه شما را دیده بودم و نه میشناختمتان. این آشنایی برای من، به خدا سوگند، جز پشیمانی و اندوه هیچ ثمرهای نداشت. مرگ بر شما باد که دلم را مالامال خون گردانیدید و سینهام را از خشم آکنده ساختید و جام زندگیام را از شرنگ غم لبریز کردید و با نافرمانیهای خود اندیشهام را تباه ساختید[۲۴].
علی (ع) از دست مردم خون دل میخورد و شکایت به خدا میبرد. خدایا اینان از من خستهاند و من از آنان خسته. آنان از من به ستوهاند و من از آنان دلشکسته. پس بهتر از آنان را مونس من دار، و بدتر از مرا بر آنان بگمار[۲۵]. و گاه اگر کسی از اهل راز را میدید با او به درد دل مینشست، چنانکه با کمیل درد دل میکند: بدان که در اینجا [اشاره به سینه خود فرمود] علمی گرد آمده است، اگر برای آن عاملانی بیابم. آری، یکی را یافتم که نیکو درمییافت ولی امین نبود، زیرا دین را وسیله رسیدن به دنیا ساخته بود و با نعمت خدا بر بندگان خدا برتری میفروخت و میخواست به حجت علم، اولیای خدا را مغلوب سازد، یا کسی که پیرو حاملان علم است، ولی در شناخت رمز و راز علم بصیرتش نیست، در اولین شبهه که بر او عارض میشود، شک و تردید در دلش شراره میافروزد. نه این و نه آن. یا کسی است که سخت خواستار لذت است و در شهوات، عنان گسیخته و شیفته جمع مال و اندوختن آن. اینان، هیچیک پاسدار دین نباشند و بیش از هر چیز به ستوران چرنده میمانند. بدین گونه است که علم با مرگ حاملانش میمیرد[۲۶].
شهادت امام علی(ع)
خوارج، پس از پایان جنگ نهروان گرد آمدند و آبستن فتنهها را از سه تن دانستند: امام علی (ع)، معاویه و عمروعاص. آنان معتقد بودند تا این سه تن زندهاند کار مسلمانان درست نخواهد شد. سه تن از آن جمع کشتن آنها را بر عهده گرفتند. عبدالرحمان بن ملجم مرادی (ابن ملجم مرادی) نیز کشتن امام را بر عهده گرفت. در جریان قتل امام علی (ع) ردپای معاویه و اشعث بن قیس (اشعث بن قیس) وجود دارد. در هر حال سحر نوزدهم ماه مبارک رمضان در اولین سجده نماز صبح فرق امام در اثر ضربت ابن ملجم شکافته شد. امام فریاد برآورد "به خدای کعبه سوگند رستگار شدم" و آخرین سخن او آیه "فمن یعمل مثقال ذرة خیراً یره و من یعمل مثقال ذرة شراً یره" بود. سرانجام امام (ع) در روز ۲۱ رمضان سال ۴۰ هجری به دیدار معبود شتافت و بدین سان حماسه حضور این جهانیِ مردی که جز توحید و عدالت و سعادت بشریت به چیز دیگری نمیاندیشید، به پایان رسید. اما حماسه حضور او در دلهای بیداردلان و عدالتورزان عالم همچنان زنده و پاینده است و پاینده خواهد ماند. پس از خاکسپاری او امام حسن (ع) بر فراز منبر آمد و با مردمان چنین گفت: مردم! مردی از میان شما رفت که از پیشینیان و پسینیان کسی به رتبت او نخواهد رسید. رسول الله پرچم را به دست او میسپرد و به رزمگاهش میفرستاد و جز با پیروزی بازنمیگشت. جبرائیل از سوی راست او بود و میکائیل از سوی چپش. آخرین وصیت امام به فرزندانش و تمام کسانی که وصیت او را میخوانند حاوی نکات دقیق و برجستهای است[۲۷] که توجه به آنها در شرایط ویژه پیشآمده و بهعنوان آخرین وصیت مردی که در تمام زندگی خویش در حیات معقول بهسر میبرد، بسیار مفید و سودمند است[۲۸].
منابع
پانویس
- ↑ «وَ قَدْ عَلِمْتُمْ مَوْضِعِي مِنْ رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه وآله) بِالْقَرَابَةِ الْقَرِيبَةِ وَ الْمَنْزِلَةِ الْخَصِيصَةِ، وَضَعَنِي فِي [حَجْرِهِ] حِجْرِهِ وَ أَنَا وَلَدٌ [وَلِيدٌ] يَضُمُّنِي إِلَى صَدْرِهِ وَ يَكْنُفُنِي فِي فِرَاشِهِ وَ يُمِسُّنِي جَسَدَهُ وَ يُشِمُّنِي عَرْفَهُ وَ كَانَ يَمْضَغُ الشَّيْءَ ثُمَّ يُلْقِمُنِيهِ، وَ مَا وَجَدَ لِي كَذْبَةً فِي قَوْلٍ وَ لَا خَطْلَةً فِي فِعْلٍ، وَ لَقَدْ قَرَنَ اللَّهُ بِهِ (صلی الله علیه وآله) مِنْ لَدُنْ أَنْ كَانَ فَطِيماً أَعْظَمَ مَلَكٍ مِنْ مَلَائِكَتِهِ يَسْلُكُ بِهِ طَرِيقَ الْمَكَارِمِ وَ مَحَاسِنَ أَخْلَاقِ الْعَالَمِ لَيْلَهُ وَ نَهَارَهُ، وَ لَقَدْ كُنْتُ أَتَّبِعُهُ اتِّبَاعَ الْفَصِيلِ أَثَرَ أُمِّهِ، يَرْفَعُ لِي فِي كُلِّ يَوْمٍ مِنْ أَخْلَاقِهِ عَلَماً وَ يَأْمُرُنِي بِالاقْتِدَاءِ»؛ بِهِ نهج البلاغه، خطبه ١٩٢.
- ↑ «وَ لَقَدْ كَانَ يُجَاوِرُ فِي كُلِّ سَنَةٍ بِحِرَاءَ فَأَرَاهُ وَ لَا يَرَاهُ غَيْرِي، وَ لَمْ يَجْمَعْ بَيْتٌ وَاحِدٌ يَوْمَئِذٍ فِي الْإِسْلَامِ غَيْرَ رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه وآله) وَ خَدِيجَةَ وَ أَنَا ثَالِثُهُمَا، أَرَى نُورَ الْوَحْيِ وَ الرِّسَالَةِ وَ أَشُمُّ رِيحَ النُّبُوَّةِ، وَ لَقَدْ سَمِعْتُ رَنَّةَ الشَّيْطَانِ حِينَ نَزَلَ الْوَحْيُ عَلَيْهِ (صلی الله علیه وآله)، فَقُلْتُ يَا رَسُولَ اللَّهِ مَا هَذِهِ الرَّنَّةُ؟ فَقَالَ هَذَا الشَّيْطَانُ قَدْ أَيِسَ مِنْ عِبَادَتِهِ، إِنَّكَ تَسْمَعُ مَا أَسْمَعُ وَ تَرَى مَا أَرَى، إِلَّا أَنَّكَ لَسْتَ بِنَبِيٍّ وَ لَكِنَّكَ لَوَزِيرٌ، وَ إِنَّكَ لَعَلَى خَيْرٍ»؛ نهج البلاغه، خطبه ١٩٢.
- ↑ لقب امیرالمؤمنین به استناد منابع شیعه و سنی از طرف خداوند به ایشان داده شده است.
- ↑ عزوه به جنگهایی میگویند که پیامبر در آنها حضور داشت.
- ↑ سریه به جنگهایی گفته میشود که پیامبر در آن حضور نداشت و فرماندهی سپاه را به دیگری میسپرد.
- ↑ ﴿فَمَنْ حَاجَّكَ فِيهِ مِن بَعْدِ مَا جَاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَأَبْنَاءَكُمْ وَنِسَاءنَا وَنِسَاءكُمْ وَأَنفُسَنَا وأَنفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَل لَّعْنَةَ اللَّهِ عَلَى الْكَاذِبِينَ ﴾؛ سوره آل عمران، آیه ۶۱
- ↑ ﴿يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنزِلَ إِلَيْكَ مِن رَّبِّكَ وَإِن لَّمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ لاَ يَهْدِي الْقَوْمَ الْكَافِرِينَ ﴾؛ سوره مائده، آیه ۶۷
- ↑ ﴿حُرِّمَتْ عَلَيْكُمُ الْمَيْتَةُ وَالدَّمُ وَلَحْمُ الْخِنزِيرِ وَمَا أُهِلَّ لِغَيْرِ اللَّهِ بِهِ وَالْمُنْخَنِقَةُ وَالْمَوْقُوذَةُ وَالْمُتَرَدِّيَةُ وَالنَّطِيحَةُ وَمَا أَكَلَ السَّبُعُ إِلاَّ مَا ذَكَّيْتُمْ وَمَا ذُبِحَ عَلَى النُّصُبِ وَأَن تَسْتَقْسِمُواْ بِالأَزْلامِ ذَلِكُمْ فِسْقٌ الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذِينَ كَفَرُواْ مِن دِينِكُمْ فَلاَ تَخْشَوْهُمْ وَاخْشَوْنِ الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ الإِسْلامَ دِينًا فَمَنِ اضْطُرَّ فِي مَخْمَصَةٍ غَيْرَ مُتَجَانِفٍ لِّإِثْمٍ فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَّحِيمٌ ﴾؛ سوره مائده، آیه ۳
- ↑ ﴿يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنزِلَ إِلَيْكَ مِن رَّبِّكَ وَإِن لَّمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ لاَ يَهْدِي الْقَوْمَ الْكَافِرِينَ ﴾؛ سوره مائده، آیه ۶۷
- ↑ ﴿ وَمَا أَرْسَلْنَاكَ إِلاَّ كَافَّةً لِّلنَّاسِ بَشِيرًا وَنَذِيرًا وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يَعْلَمُونَ ﴾؛ سوره سبأ، آیه ۲۸
- ↑ «وَ قَدْ عَلِمْتُمْ مَوْضِعِي مِنْ رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه وآله) بِالْقَرَابَةِ الْقَرِيبَةِ وَ الْمَنْزِلَةِ الْخَصِيصَةِ، وَضَعَنِي فِي [حَجْرِهِ] حِجْرِهِ وَ أَنَا وَلَدٌ [وَلِيدٌ] يَضُمُّنِي إِلَى صَدْرِهِ وَ يَكْنُفُنِي فِي فِرَاشِهِ وَ يُمِسُّنِي جَسَدَهُ وَ يُشِمُّنِي عَرْفَهُ وَ كَانَ يَمْضَغُ الشَّيْءَ ثُمَّ يُلْقِمُنِيهِ، وَ مَا وَجَدَ لِي كَذْبَةً فِي قَوْلٍ وَ لَا خَطْلَةً فِي فِعْلٍ، وَ لَقَدْ قَرَنَ اللَّهُ بِهِ (صلی الله علیه وآله) مِنْ لَدُنْ أَنْ كَانَ فَطِيماً أَعْظَمَ مَلَكٍ مِنْ مَلَائِكَتِهِ يَسْلُكُ بِهِ طَرِيقَ الْمَكَارِمِ وَ مَحَاسِنَ أَخْلَاقِ الْعَالَمِ لَيْلَهُ وَ نَهَارَهُ، وَ لَقَدْ كُنْتُ أَتَّبِعُهُ اتِّبَاعَ الْفَصِيلِ أَثَرَ أُمِّهِ، يَرْفَعُ لِي فِي كُلِّ يَوْمٍ مِنْ أَخْلَاقِهِ عَلَماً وَ يَأْمُرُنِي بِالاقْتِدَاءِ بِهِ، وَ لَقَدْ كَانَ يُجَاوِرُ فِي كُلِّ سَنَةٍ بِحِرَاءَ فَأَرَاهُ وَ لَا يَرَاهُ غَيْرِي، وَ لَمْ يَجْمَعْ بَيْتٌ وَاحِدٌ يَوْمَئِذٍ فِي الْإِسْلَامِ غَيْرَ رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه وآله) وَ خَدِيجَةَ وَ أَنَا ثَالِثُهُمَا، أَرَى نُورَ الْوَحْيِ وَ الرِّسَالَةِ وَ أَشُمُّ رِيحَ النُّبُوَّةِ، وَ لَقَدْ سَمِعْتُ رَنَّةَ الشَّيْطَانِ حِينَ نَزَلَ الْوَحْيُ عَلَيْهِ (صلی الله علیه وآله)، فَقُلْتُ يَا رَسُولَ اللَّهِ مَا هَذِهِ الرَّنَّةُ؟ فَقَالَ هَذَا الشَّيْطَانُ قَدْ أَيِسَ مِنْ عِبَادَتِهِ، إِنَّكَ تَسْمَعُ مَا أَسْمَعُ وَ تَرَى مَا أَرَى، إِلَّا أَنَّكَ لَسْتَ بِنَبِيٍّ وَ لَكِنَّكَ لَوَزِيرٌ، وَ إِنَّكَ لَعَلَى خَيْرٍ»؛ نهج البلاغه، خطبه ١٩٢
- ↑ «أَمَا وَ اللَّهِ لَقَدْ تَقَمَّصَهَا فُلَانٌ [ابْنُ أَبِي قُحَافَةَ] وَ إِنَّهُ لَيَعْلَمُ أَنَّ مَحَلِّي مِنْهَا مَحَلُّ الْقُطْبِ مِنَ الرَّحَى، يَنْحَدِرُ عَنِّي السَّيْلُ وَ لَا يَرْقَى إِلَيَّ الطَّيْرُ، فَسَدَلْتُ دُونَهَا ثَوْباً وَ طَوَيْتُ عَنْهَا كَشْحاً وَ طَفِقْتُ أَرْتَئِي بَيْنَ أَنْ أَصُولَ بِيَدٍ جَذَّاءَ أَوْ أَصْبِرَ عَلَى طَخْيَةٍ عَمْيَاءَ، يَهْرَمُ فِيهَا الْكَبِيرُ وَ يَشِيبُ فِيهَا الصَّغِيرُ وَ يَكْدَحُ فِيهَا مُؤْمِنٌ حَتَّى يَلْقَى رَبَّهُ، فَرَأَيْتُ أَنَّ الصَّبْرَ عَلَى هَاتَا أَحْجَى فَصَبَرْتُ وَ فِي الْعَيْنِ قَذًى وَ فِي الْحَلْقِ شَجًا، أَرَى تُرَاثِي نَهْباً»؛ نهج البلاغه، خطبه ۳
- ↑ «حَتَّى مَضَى الْأَوَّلُ لِسَبِيلِهِ فَأَدْلَى بِهَا إِلَى فُلَانٍ [ابْنِ الْخَطَّابِ] بَعْدَهُ. ... فَيَا عَجَباً بَيْنَا هُوَ يَسْتَقِيلُهَا فِي حَيَاتِهِ إِذْ عَقَدَهَا لِآخَرَ بَعْدَ وَفَاتِهِ، لَشَدَّ مَا تَشَطَّرَا ضَرْعَيْهَا، فَصَيَّرَهَا فِي حَوْزَةٍ خَشْنَاءَ يَغْلُظُ كَلْمُهَا وَ يَخْشُنُ مَسُّهَا وَ يَكْثُرُ الْعِثَارُ فِيهَا وَ الِاعْتِذَارُ مِنْهَا، فَصَاحِبُهَا كَرَاكِبِ الصَّعْبَةِ إِنْ أَشْنَقَ لَهَا خَرَمَ وَ إِنْ أَسْلَسَ لَهَا تَقَحَّمَ، فَمُنِيَ النَّاسُ لَعَمْرُ اللَّهِ بِخَبْطٍ وَ شِمَاسٍ وَ تَلَوُّنٍ وَ اعْتِرَاضٍ، فَصَبَرْتُ عَلَى طُولِ الْمُدَّةِ وَ شِدَّةِ الْمِحْنَةِ»؛ نهج البلاغه، خطبه ۳.
- ↑ «فَيَا لَلَّهِ وَ لِلشُّورَى! مَتَى اعْتَرَضَ الرَّيْبُ فِيَّ مَعَ الْأَوَّلِ مِنْهُمْ حَتَّى صِرْتُ أُقْرَنُ إِلَى هَذِهِ النَّظَائِرِ»؛ نهج البلاغه، خطبه ۳
- ↑ «إِلَى أَنْ قَامَ ثَالِثُ الْقَوْمِ نَافِجاً حِضْنَيْهِ بَيْنَ نَثِيلِهِ وَ مُعْتَلَفِهِ وَ قَامَ مَعَهُ بَنُو أَبِيهِ يَخْضَمُونَ مَالَ اللَّهِ [خَضْمَ] خِضْمَةَ الْإِبِلِ نِبْتَةَ الرَّبِيعِ إِلَى أَنِ انْتَكَثَ عَلَيْهِ فَتْلُهُ وَ أَجْهَزَ عَلَيْهِ عَمَلُهُ وَ كَبَتْ بِهِ بِطْنَتُهُ»؛ نهج البلاغه، خطبه ۳
- ↑ «فَمَا رَاعَنِي إِلَّا وَ النَّاسُ [إِلَيَ] كَعُرْفِ الضَّبُعِ إِلَيَّ يَنْثَالُونَ عَلَيَّ مِنْ كُلِّ جَانِبٍ حَتَّى لَقَدْ وُطِئَ الْحَسَنَانِ وَ شُقَّ عِطْفَايَ مُجْتَمِعِينَ حَوْلِي كَرَبِيضَةِ الْغَنَمِ»؛ نهج البلاغه، خطبه ۳
- ↑ «دَعُونِي وَ الْتَمِسُوا غَيْرِي، فَإِنَّا مُسْتَقْبِلُونَ أَمْراً لَهُ وُجُوهٌ وَ أَلْوَانٌ لَا تَقُومُ لَهُ الْقُلُوبُ وَ لَا تَثْبُتُ عَلَيْهِ الْعُقُولُ، وَ إِنَّ الْآفَاقَ قَدْ أَغَامَتْ وَ الْمَحَجَّةَ قَدْ تَنَكَّرَتْ. وَ اعْلَمُوا أَنِّي إِنْ أَجَبْتُكُمْ رَكِبْتُ بِكُمْ مَا أَعْلَمُ وَ لَمْ أُصْغِ إِلَى قَوْلِ الْقَائِلِ وَ عَتْبِ الْعَاتِبِ، وَ إِنْ تَرَكْتُمُونِي فَأَنَا كَأَحَدِكُمْ وَ لَعَلِّي أَسْمَعُكُمْ وَ أَطْوَعُكُمْ لِمَنْ وَلَّيْتُمُوهُ أَمْرَكُمْ، وَ أَنَا لَكُمْ وَزِيراً خَيْرٌ لَكُمْ مِنِّي أَمِيراً»؛ نهج البلاغه، خطبه ۹۲
- ↑ «فَتَدَاكُّوا عَلَيَّ تَدَاكَّ الْإِبِلِ الْهِيمِ يَوْمَ وِرْدِهَا وَ قَدْ أَرْسَلَهَا رَاعِيهَا وَ خُلِعَتْ مَثَانِيهَا حَتَّى ظَنَنْتُ أَنَّهُمْ قَاتِلِيَّ أَوْ بَعْضُهُمْ قَاتِلُ بَعْضٍ لَدَيَّ»؛ نهج البلاغه، خطبه ۵۴
- ↑ «أَمَا وَ الَّذِي فَلَقَ الْحَبَّةَ وَ بَرَأَ النَّسَمَةَ لَوْ لَا حُضُورُ الْحَاضِرِ وَ قِيَامُ الْحُجَّةِ بِوُجُودِ النَّاصِرِ وَ مَا أَخَذَ اللَّهُ عَلَى الْعُلَمَاءِ أَلَّا يُقَارُّوا عَلَى كِظَّةِ ظَالِمٍ وَ لَا سَغَبِ مَظْلُومٍ لَأَلْقَيْتُ حَبْلَهَا عَلَى غَارِبِهَا وَ لَسَقَيْتُ آخِرَهَا بِكَأْسِ أَوَّلِهَا وَ لَأَلْفَيْتُمْ دُنْيَاكُمْ هَذِهِ أَزْهَدَ عِنْدِي مِنْ عَفْطَةِ عَنْزٍ»؛ نهج البلاغه، خطبه ۳
- ↑ «وَ اللَّهِ لَوْ وَجَدْتُهُ قَدْ تُزُوِّجَ بِهِ النِّسَاءُ وَ مُلِكَ بِهِ الْإِمَاءُ لَرَدَدْتُهُ. فَإنَّ فِي الْعَدْلِ سَعَةً، وَ مَنْ ضَاقَ عَلَيْهِ الْعَدْلُ فَالْجَوْرُ عَلَيْهِ أَضْيَقُ»؛ نهج البلاغه، خطبه ۱۵
- ↑ «أَمَا وَ الَّذِي نَفْسِي بِيَدِهِ لَيَظْهَرَنَّ هَؤُلَاءِ الْقَوْمُ عَلَيْكُمْ، لَيْسَ لِأَنَّهُمْ أَوْلَى بِالْحَقِّ مِنْكُمْ، وَ لَكِنْ لِإِسْرَاعِهِمْ إِلَى [بَاطِلِهِمْ] بَاطِلِ صَاحِبِهِمْ وَ إِبْطَائِكُمْ عَنْ حَقِّي. وَ لَقَدْ أَصْبَحَتِ الْأُمَمُ تَخَافُ ظُلْمَ رُعَاتِهَا وَ أَصْبَحْتُ أَخَافُ ظُلْمَ رَعِيَّتِي. اسْتَنْفَرْتُكُمْ لِلْجِهَادِ فَلَمْ تَنْفِرُوا وَ أَسْمَعْتُكُمْ فَلَمْ تَسْمَعُوا وَ دَعَوْتُكُمْ سِرّاً وَ جَهْراً فَلَمْ تَسْتَجِيبُوا وَ نَصَحْتُ لَكُمْ فَلَمْ تَقْبَلُوا؛ أَ شُهُودٌ كَغُيَّابٍ وَ عَبِيدٌ كَأَرْبَابٍ! أَتْلُو عَلَيْكُمْ الْحِكَمَ فَتَنْفِرُونَ مِنْهَا وَ أَعِظُكُمْ بِالْمَوْعِظَةِ الْبَالِغَةِ فَتَتَفَرَّقُونَ عَنْهَا وَ أَحُثُّكُمْ عَلَى جِهَادِ أَهْلِ الْبَغْيِ فَمَا آتِي عَلَى آخِرِ قَوْلِي حَتَّى أَرَاكُمْ مُتَفَرِّقِينَ أَيَادِيَ سَبَا، تَرْجِعُونَ إِلَى مَجَالِسِكُمْ وَ تَتَخَادَعُونَ عَنْ مَوَاعِظِكُمْ. أُقَوِّمُكُمْ غُدْوَةً وَ تَرْجِعُونَ إِلَيَّ عَشِيَّةً كَظَهْرِ الْحَنِيَّةِ، عَجَزَ الْمُقَوِّمُ وَ أَعْضَلَ الْمُقَوَّمُ. أَيُّهَا الْقَوْمُ الشَّاهِدَةُ أَبْدَانُهُمْ، الْغَائِبَةُ عَنْهُمْ عُقُولُهُمْ، الْمُخْتَلِفَةُ أَهْوَاؤُهُمْ، الْمُبْتَلَى بِهِمْ أُمَرَاؤُهُمْ. صَاحِبُكُمْ يُطِيعُ اللَّهَ وَ أَنْتُمْ تَعْصُونَهُ، وَ صَاحِبُ أَهْلِ الشَّامِ يَعْصِي اللَّهَ وَ هُمْ يُطِيعُونَهُ. لَوَدِدْتُ وَ اللَّهِ أَنَّ مُعَاوِيَةَ صَارَفَنِي بِكُمْ صَرْفَ الدِّينَارِ بِالدِّرْهَمِ، فَأَخَذَ مِنِّي عَشَرَةَ مِنْكُمْ وَ أَعْطَانِي رَجُلًا مِنْهُمْ»؛ نهج البلاغه، خطبه ٩٧
- ↑ نک: خطبههای «اللَّهُمَّ إِنِّي قَدْ مَلِلْتُهُمْ وَ مَلُّونِي وَ سَئِمْتُهُمْ وَ سَئِمُونِي»؛ ۲۵، ۲۷، ۳۰، «كَمْ أُدَارِيكُمْ كَمَا تُدَارَى الْبِكَارُ الْعَمِدَةُ وَ الثِّيَابُ الْمُتَدَاعِيَةُ، كُلَّمَا حِيصَتْ مِنْ جَانِبٍ تَهَتَّكَتْ مِنْ آخَرَ»؛ ۶۹ و حکمت ۲۵۳
- ↑ «أَلَا وَ إِنِّي قَدْ دَعَوْتُكُمْ إِلَى قِتَالِ هَؤُلَاءِ الْقَوْمِ لَيْلًا وَ نَهَاراً وَ سِرّاً وَ إِعْلَاناً وَ قُلْتُ لَكُمُ اغْزُوهُمْ قَبْلَ أَنْ يَغْزُوكُمْ. فَوَاللَّهِ مَا غُزِيَ قَوْمٌ قَطُّ فِي عُقْرِ دَارِهِمْ إِلَّا ذَلُّوا فَتَوَاكَلْتُمْ وَ تَخَاذَلْتُمْ حَتَّى شُنَّتْ عَلَيْكُمُ الْغَارَاتُ وَ مُلِكَتْ عَلَيْكُمُ الْأَوْطَانُ. وَ هَذَا أَخُو غَامِدٍ قَدْ وَرَدَتْ خَيْلُهُ الْأَنْبَارَ وَ قَدْ قَتَلَ حَسَّانَ بْنَ حَسَّانَ الْبَكْرِيَّ وَ أَزَالَ خَيْلَكُمْ عَنْ مَسَالِحِهَا وَ لَقَدْ بَلَغَنِي أَنَّ الرَّجُلَ مِنْهُمْ كَانَ يَدْخُلُ عَلَى الْمَرْأَةِ الْمُسْلِمَةِ وَ الْأُخْرَى الْمُعَاهِدَةِ، فَيَنْتَزِعُ حِجْلَهَا وَ قُلُبَهَا وَ قَلَائِدَهَا وَ رُعُثَهَا مَا تَمْتَنِعُ مِنْهُ إِلَّا بِالاسْتِرْجَاعِ وَ الِاسْتِرْحَامِ، ثُمَّ انْصَرَفُوا وَافِرِينَ مَا نَالَ رَجُلًا مِنْهُمْ كَلْمٌ وَ لَا أُرِيقَ لَهُمْ دَمٌ. فَلَوْ أَنَّ امْرَأً مُسْلِماً مَاتَ مِنْ بَعْدِ هَذَا أَسَفاً مَا كَانَ بِهِ مَلُوماً بَلْ كَانَ بِهِ عِنْدِي جَدِيراً»؛ نهج البلاغه، خطبه ۲۷
- ↑ «يَا أَشْبَاهَ الرِّجَالِ وَ لَا رِجَالَ، حُلُومُ الْأَطْفَالِ وَ عُقُولُ رَبَّاتِ الْحِجَالِ. لَوَدِدْتُ أَنِّي لَمْ أَرَكُمْ وَ لَمْ أَعْرِفْكُمْ مَعْرِفَةً وَ اللَّهِ جَرَّتْ نَدَماً وَ أَعْقَبَتْ سَدَماً. قَاتَلَكُمُ اللَّهُ لَقَدْ مَلَأْتُمْ قَلْبِي قَيْحاً وَ شَحَنْتُمْ صَدْرِي غَيْظاً وَ جَرَّعْتُمُونِي نُغَبَ التَّهْمَامِ أَنْفَاساً وَ أَفْسَدْتُمْ عَلَيَّ رَأْيِي بِالْعِصْيَانِ وَ الْخِذْلَانِ»؛ نهج البلاغه، خطبه ۲۷
- ↑ «اللَّهُمَّ إِنِّي قَدْ مَلِلْتُهُمْ وَ مَلُّونِي وَ سَئِمْتُهُمْ وَ سَئِمُونِي فَأَبْدِلْنِي بِهِمْ خَيْراً مِنْهُمْ وَ أَبْدِلْهُمْ بِي شَرّاً مِنِّي»؛ نهج البلاغه، خطبه ۲۵
- ↑ «إِنَّ هَذِهِ الْقُلُوبَ أَوْعِيَةٌ فَخَيْرُهَا أَوْعَاهَا، فَاحْفَظْ عَنِّي مَا أَقُولُ لَكَ. النَّاسُ ثَلَاثَةٌ: فَعَالِمٌ رَبَّانِيٌّ وَ مُتَعَلِّمٌ عَلَى سَبِيلِ نَجَاةٍ وَ هَمَجٌ رَعَاعٌ، أَتْبَاعُ كُلِّ نَاعِقٍ يَمِيلُونَ مَعَ كُلِّ رِيحٍ، لَمْ يَسْتَضِيئُوا بِنُورِ الْعِلْمِ وَ لَمْ يَلْجَئُوا إِلَى رُكْنٍ وَثِيقٍ. يَا كُمَيْلُ، الْعِلْمُ خَيْرٌ مِنَ الْمَالِ، الْعِلْمُ يَحْرُسُكَ وَ أَنْتَ تَحْرُسُ الْمَالَ، وَ الْمَالُ تَنْقُصُهُ النَّفَقَةُ وَ الْعِلْمُ يَزْكُوا عَلَى الْإِنْفَاقِ، وَ صَنِيعُ الْمَالِ يَزُولُ بِزَوَالِهِ. يَا كُمَيْلَ بْنَ زِيَادٍ مَعْرِفَةُ الْعِلْمِ دِينٌ يُدَانُ بِهِ، بِهِ يَكْسِبُ الْإِنْسَانُ الطَّاعَةَ فِي حَيَاتِهِ وَ جَمِيلَ الْأُحْدُوثَةِ بَعْدَ وَفَاتِهِ، وَ الْعِلْمُ حَاكِمٌ وَ الْمَالُ مَحْكُومٌ عَلَيْهِ. يَا كُمَيْلُ هَلَكَ خُزَّانُ الْأَمْوَالِ وَ هُمْ أَحْيَاءٌ وَ الْعُلَمَاءُ بَاقُونَ مَا بَقِيَ الدَّهْرُ، أَعْيَانُهُمْ مَفْقُودَةٌ وَ أَمْثَالُهُمْ فِي الْقُلُوبِ مَوْجُودَةٌ. هَا إِنَّ هَاهُنَا لَعِلْماً جَمّاً -وَ أَشَارَ بِيَدِهِ إِلَى صَدْرِهِ- لَوْ أَصَبْتُ لَهُ حَمَلَةً؛ بَلَى [أُصِيبُ] أَصَبْتُ لَقِناً غَيْرَ مَأْمُونٍ عَلَيْهِ، مُسْتَعْمِلًا آلَةَ الدِّينِ لِلدُّنْيَا وَ مُسْتَظْهِراً بِنِعَمِ اللَّهِ عَلَى عِبَادِهِ وَ بِحُجَجِهِ عَلَى أَوْلِيَائِهِ؛ أَوْ مُنْقَاداً لِحَمَلَةِ الْحَقِّ، لَا بَصِيرَةَ لَهُ فِي أَحْنَائِهِ، يَنْقَدِحُ الشَّكُّ فِي قَلْبِهِ لِأَوَّلِ عَارِضٍ مِنْ شُبْهَةٍ، أَلَا لَا ذَا وَ لَا ذَاكَ؛ أَوْ مَنْهُوماً بِاللَّذَّةِ سَلِسَ الْقِيَادِ لِلشَّهْوَةِ أَوْ مُغْرَماً بِالْجَمْعِ وَ الِادِّخَارِ؛ لَيْسَا مِنْ رُعَاةِ الدِّينِ فِي شَيْءٍ، أَقْرَبُ شَيْءٍ شَبَهاً بِهِمَا الْأَنْعَامُ السَّائِمَةُ؛ كَذَلِكَ يَمُوتُ الْعِلْمُ بِمَوْتِ حَامِلِيهِ»؛ نهج البلاغه، حکمت ١۴٧
- ↑ «أُوصِيكُمَا وَ جَمِيعَ وَلَدِي وَ أَهْلِي وَ مَنْ بَلَغَهُ كِتَابِي بِتَقْوَى اللَّهِ، وَ نَظْمِ أَمْرِكُمْ، وَ صَلَاحِ ذَاتِ بَيْنِكُمْ، فَإِنِّي سَمِعْتُ جَدَّكُمَا (صلی الله علیه وآله) يَقُولُ: صَلَاحُ ذَاتِ الْبَيْنِ أَفْضَلُ مِنْ عَامَّةِ الصَّلَاةِ وَ الصِّيَامِ. اللَّهَ اللَّهَ فِي الْأَيْتَامِ، فَلَا تُغِبُّوا أَفْوَاهَهُمْ وَ لَا يَضِيعُوا بِحَضْرَتِكُمْ. اللَّهَ اللَّهَ فِي جِيرَانِكُمْ، فَإِنَّهُمْ وَصِيَّةُ نَبِيِّكُمْ مَا زَالَ يُوصِي بِهِمْ حَتَّى ظَنَنَّا أَنَّهُ سَيُوَرِّثُهُمْ. وَ اللَّهَ اللَّهَ فِي الْقُرْآنِ لَا يَسْبِقُكُمْ بِالْعَمَلِ بِهِ غَيْرُكُمْ. وَ اللَّهَ اللَّهَ فِي الصَّلَاةِ فَإِنَّهَا عَمُودُ دِينِكُمْ. وَ اللَّهَ اللَّهَ فِي بَيْتِ رَبِّكُمْ لَا تُخَلُّوهُ مَا بَقِيتُمْ، فَإِنَّهُ إِنْ تُرِكَ لَمْ تُنَاظَرُوا. وَ اللَّهَ اللَّهَ فِي الْجِهَادِ بِأَمْوَالِكُمْ وَ أَنْفُسِكُمْ وَ أَلْسِنَتِكُمْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ. وَ عَلَيْكُمْ بِالتَّوَاصُلِ وَ التَّبَاذُلِ، وَ إِيَّاكُمْ وَ التَّدَابُرَ وَ التَّقَاطُعَ. لَا تَتْرُكُوا الْأَمْرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْيَ عَنِ الْمُنْكَرِ، فَيُوَلَّى عَلَيْكُمْ [أَشْرَارُكُمْ] شِرَارُكُمْ، ثُمَّ تَدْعُونَ فَلَا يُسْتَجَابُ لَكُمْ»؛ نهج البلاغه، نامه ۴۷
- ↑ دانشنامه نهج البلاغه، ج۲، ص ۵۷۱-۵۸۶.