شمر بن ذی الجوشن در تاریخ اسلامی
شمر بن ذی الجوشن، از تابعان و از رؤسای قبیله هوازن و از فرماندهان سپاه کوفه در واقعه عاشورا بود.
نسب
در مورد تاریخ ولادت شمر اطلاع درستی در دست نیست.
وی از قبیله بنیعامر بن صَعصَعَه و از خاندان ضِباب بن کِلاب بود.[۱] از اینرو، از وی با نسبهایی چون عامری، ضبابی[۲] و کلابی[۳] یاد کردهاند.
معنای واژه شمر
در کتابهای لغت نام او به صورت «شَمِر» آمده، اما در نزد عامه مردم به «شِمر» معروف است. گفته میشود شمر واژهای عبری است و اصل آن «شامر» به معنی «سامر» (افسانهسرای، هم صحبت در شبنشینی) است.[۴] کُنیه شمر را «ابوسابغه» نوشتهاند.[۵]
والدین شمر
پدرش ذوالجوشن، شُرَحبیل بن اَعوَر بن عمرو نام داشت.[۶] درباره سبب نامگذاری او به ذوالجوشن گفته شده است که وی نخستین مرد عرب بود که زره بر تن کرد و این زره را پادشاه ایران به وی داده بود، یا از آنرو که سینهاش برآمده بود.[۷] به قولی نیز نام او جَوشَن بن ربیعه بود.[۸] ذوالجوشن به خواسته پیامبر(ص) در اسلام آوردن توجهی ننمود، اما پس از فتح مکه که متوجه پیروزی مسلمانان بر مشرکان شد، اسلام آورد.[۹]
از مادر شمر نیز به پلیدی یاد میکنند تا جایی که گویند وی هنگام جابجایی گوسفندانش از جایی به جای دیگر، دامنش به گناه آلوده گشت و فرزندش شمر از راه نامشروع به دنیا آمد.[۱۰] امام حسین(ع) نیز در واقعه کربلا او را پسر زن بزچران خطاب کرده است.[۱۱]
خصوصیات شمر
شمر مردی ابرص (آبلهرو) و زشتروی بود. [۱۲]
امام حسین(ع) در روز عاشورا به او فرمود: پیامبر(ص) راست گفت که گویا سگ سیاه و سفیدی را میبینم که خون اهل بیتم را میآشامد.[۱۳]
شمر در دوران امام علی(ع)
وی در ابتدا از یاران امام علی(ع) بود. در جنگ صفین آن حضرت را یاری کرد و در مبارزه با اَدهَم بن مُحرِز باهلی از سپاه شام، ضربت شمشیر سختی به صورتش وارد شد و مجروح گشت[۱۴] اما بعداً از امام علی(ع) روی گرداند و از دشمنان پُر کینه آن حضرت و خاندانش گردید.
شمر سپس به خوارج پیوست و از معدود نفراتی بود که در جنگ نهروان زنده ماند.
شمر در زمان خلافت امام حسن(ع)
در زمان خلافت امام حسن(ع) به ظاهر در سپاه آن حضرت بود، اما دل با معاویه داشت و سپس علناً به معاویه پیوست. شمر در هنگام دستگیری حجر بن عدی به سال ۵۱ هجری جزو کسانی بود که به دروغ نزد زیاد بن ابیه شهادت داد که حجر کافر و مرتد شده و شهر را به آشوب کشیده است و در نتیجه همین شهادتهای ناحق بود که حجر و یارانش در «مرج عذراء» به شهادت رسیدند.[۱۵]
شمر در زمان امام حسین(ع)
شرارت زندگی شمر با حادثه کربلا به شدت افزون گشت. او از قاتلان و مسببان اصلی شهادت امام حسین(ع) بود. اقدامات و اعمال او را مورخان و مقتلنویسان یادآور شدهاند. از زمان قیام مسلم بن عقیل تا ورود اسرا به شام از او چنین یاد میشود:
چون مسلم بن عقیل در سال ۶۰ هجری در کوفه قیام کرد و کاخ دارالاماره را به محاصره درآورد، عبیدالله بن زیاد وقتی خود را گرفتار دید، از بیست تن بزرگان کوفه که گرد او را گرفته بودند، تنی چند را میان مردم فرستاد تا به وسیله زر و زور و تزویر جمعیت را پراکنده سازند. آنان که مردانی کار آزموده بودند، میدانستند مردم بیتدبیر و آشوبگر را چگونه میتوان از هیجان باز داشت.
پنج نفر از افراد سرشناس کوفه از جمله شمر بن ذی الجوشن از قصر خارج شدند و هر یک عدهای از مردم را که مطیع آنان بودند، گرد آوردند و هر کدام از آنان در یک نقطه از شهر متمرکز شدند و در پناه قدرت جمعیت، پرچمهای امان را برافراشتند و ضمن سخنرانیهای خود به مردم گوشزد کردند که هر کس میخواهد از مجازات حکومت در امان باشد، زیر یکی از این پرچمها وارد شود. بدینگونه مردم برای نجات از انتقام حکومت به این پرچمها ملحق شدند.[۱۶]شمر در سخنانش، مسلم را فتنهگر نامید و کوفیان را از سپاه شام ترساند.[۱۷] شمر حرکت امام حسین(ع) را به سوی عراق، توسط جاسوسان خود دقیقاً پیگیری میکرد.
در کربلا سپاه عمر بن سعد از حیث افکار و روحیه، متفاوت بودند. یک گروه از دشمنان قسم خورده و کینهتوز امام علی(ع) و فرزندانش بودند مانند شمر بن ذی الجوشن که گرچه در اوایل سابقه همراهی با امیرالمؤمنین را داشت، ولی وقتی که از امام منحرف شد، دشمنی سختی نسبت به آن حضرت پیدا کرد. شمر و دیگر دوستان همپیمانش چون شبث بن ربعی تمیمی، قیس بن اشعث، حجار بن ابجر عجلی انسانهای ماجراجویی بودند که از تهور نیز بیبهره نبودند و صرفاً سود شخصی خود را در این گونه حوادث دنبال میکردند و برای نیل به آن نیز از هیچ عملی رویگردان نبودند. مردمی که امام علی(ع) از دست آنان مینالید و امام حسن(ع) از شرّ آنان گوشهگیری را اختیار کرد.
پس از آنکه امام حسین(ع) وارد کربلا شد، عمر بن سعد، فرمانده لشکر کوفه قصد جلوگیری از جنگ و خونریزی داشت. گفته شده چون امام به عمر بن سعد پیشنهاد کرد تا به مدینه باز گردد. عمر بن سعد نیز که به دنبال راه حل مسالمتآمیزی بود تا جنگ رُخ ندهد و کار به صلح بیانجامد، با امام در این باره توافق کرد و در نامهای به عبیدالله بن زیاد از عباراتی استفاده کرد تا او را آرام سازد و حتی نوشت که پیشنهادات حسین بن علی موجب رضایت تو و مصلحت این امت است. پیشنهاد امام به قدری خیرخواهانه و از روی حُسن نیت بود که در روح سرکش حاکم دیکتاتور نرمشی ایجاد کرد و او را نیز تحت تأثیر قرار داد و با همه عنادی که داشت در اول امر، رأی موافق داد و گفت: این نامه مردی است که نسبت به امیر خود خیرخواه و نسبت به خویشاوندان خود مهربان است و شایسته است مطابق با مضمون آن رفتار شود. اما شمر که حضور داشت برخاست و گفت: آیا پیشنهاد حسین را میپذیری با اینکه او در حوزه فرمانروایی تو وارد شده است؟ به خدا سوگند اگر تسلیم تو نشود و از سرزمین تو برود، مسلماً تواناتر و عزیزتر خواهد شد و در مقابل، تو ضعیفتر و بیچارهتر خواهی گردید. هرگز صلاح نیست این پیشنهاد را بپذیری.
باید او و یارانش تسلیم بیقید و شرط تو گردند. آنگاه در مورد مجازات و یا بخشش آن خود تصمیم خواهی گرفت. به من خبر رسیده که حسین و پسر عمر بن سعد تمام شب را میان دو لشکر مینشینند و سخن میگویند. سخنان این عنصر فاسد چون با طبیعت تجاوزکار پسر مرجانه موافق بود، در وی اثر کرد و بیدرنگ گفت: این نظر صحیح است و نامهای نوشت و به دست شمر داد و گفت: به نزد عمر بن سعد برو و به او بگو که هر چه زودتر باید حسین و یارانش را به فرمان من درآوری! اگر پذیرفتند ایشان را نزد من بفرست و اگر از حکم من سر باز زدند، بیدرنگ با آنان نبرد کن. حال اگر عمر بن سعد دستور مرا پذیرفت، تو به فرمان او درآی و در غیر این صورت تو خود فرمانروای لشکر خواهی شد. در نامهای هم به عمر بن سعد دستور داد در صورت امتناع از بیعت به نام یزید، با امام بجنگد و نوشت که اگر دستور ما را اجرا میکنی، به تو پاداش شنونده و فرمانبردار خواهیم داد و اگر از اجرای آن خودداری کنی، از شغل و لشکر کناره بگیر و آن را به شمر واگذار کن که ما دستور خود را به او دادهایم.[۱۸]
عصر روز نهم محرم شمر با چهار هزار سپاهی و نامه تهدیدآمیز عبیدالله بن زیاد برای عمر بن سعد وارد کربلا شد.[۱۹] عمر بن سعد با دیدن نامه خطاب به او گفت: کاری را که امید صلاح بود تباه ساختی سوگند به خدا حسین کسی نیست که تسلیم عبیدالله بن زیاد شود، چرا که او از خصلتهای پدرش برخوردار است. شمر گفت: به فرمان امیر گوش میکنی؟ اگر نمیپذیری از فرماندهی کناره بگیر. عمر بن سعد که شمر را رقیب خود میدید، دستور عبیدالله بن زیاد مبنی بر اخذ بیعت از امام حسین(ع) یا جنگ با او را پذیرفت و به شمر گفت: فرمان را اجرا میکنم و چیزی نصیب تو نمیشود. تو کرامت و حرمتی نداری. پس همچنان فرمانده گروه پیادگان را بر عهده بگیر![۲۰] به این ترتیب شمر سردار بزرگ سپاه عمر بن سعد گردید.[۲۱] نقش شمر در بازگرداندن عقیده ابنزیاد مورد تأیید همه منابع است.
اماننامه شمر
شمر برای حفظ سنتهای قبیلهای و پیوندهای جاهلی، از آنجا که با ام البنین مادر عباس بن علی بن ابیطالب(ع) و برادران او (جعفر بن علی ابن ابیطالب، عبدالله بن علی بن ابی طالب و عثمان بن علی بن ابی طالب) هم قبیله بود (قبیله بنیکلاب که شمر و عبدالله بن ابی محل که نزد عمر بن سعد بودند، از این قبیله بودند)، از عبیدالله بن زیاد امان نامهای برای پسران امّالبنین گرفتند[۲۲] و عصر روز نهم محرم، به سوی خیمهگاه امام حسین(ع) آمد و بانگ زد: فرزندان خواهر من کجایند؟ کسی به شمر پاسخ نداد.
امام فرمود: «گرچه انسان تبهکاری است، اما پاسخش گویید!»[۲۳]
پاسخ دادند: چه میگویی و چه میخواهی؟
شمر گفت: شماها در امان هستید! خودتان را با حسین به کشتن ندهید. از امیرالمؤمنین یزید اطاعت کنید!
عباس(ع) فرمود: خداوند تو و امان نامهات را لعنت کند. به ما امان میدهی در حالیکه فرزند پیامبر خدا در امان نیست؟ از ما میخواهی که در حلقه اطاعت لعنتشدگان و فرزندان لعنتشدگان درآییم؟ نیازی به امان تو نیست. امان خدا بهترین و برترین امانهاست. شمر تحقیر شد و خشمگین بازگشت.[۲۴]
روز عاشورا
عمر بن سعد صبح روز عاشورا، میسره سپاه را به شمر بن ذیالجوشن سپرد.[۲۵]
صبح عاشورا پس از اینکه امام ارتش خود را سان دید و فرماندهان را مشخص کرد، فرمود تا نی و هیزم گرد آورده و در خندقی که شبانه در پشت خیمهها حفر شده بود ریخته و آتش زدند، تا دشمن نتواند از پشت به خیمهها حمله کند و زنان و کودکان از امنیت و حفاظت بیشتری برخوردار باشند و در نتیجه تنها راه ورود دشمن به سمت خیام، جایگاهی باشد که سپاه امام با دقت تمام از آن مراقبت مینمود. شعلههای آتش هیزمهای افروختهشده از میانه میدان پیدا بود.
افرادی از لشکر عمر بن سعد در اطراف خیام امام جولان کرده، ولی با خندق و آتش افروخته رو به رو شدند و چون دیدند به هیچ روی نمیشود تعرضی به خیمهها کرد، بازگشتند، اما شمر با امام گستاخانه سخن گفت که: ای حسین! در همین جهان و پیش از روز رستاخیز، به سوی آتش شتاب گرفتهای؟ امام فرمود: ای پسر زن بز چران! تو به آتش دوزخ سزاوارتری.[۲۶] مسلم بن عوسجه عرض کرد: شمر در موقعیت مناسبی قرار گرفته است. اجازه بدهید به خاطر این توهین او را هدف تیر قرار دهم. او از جمله تبهکارترین افراد این گروه است امام فرمود: «تیر میانداز که من از اینکه شروع کننده جنگ باشم، اکراه دارم»[۲۷] .
پس از آنکه امام حسین(ع) در روز عاشورا برای بیداری سپاه کوفه از خواب غفلت، خطبهای در سابقه درخشان خاندانش و بیاناتی از پیامبر(ص) در مورد دوستی اهل بیت(ع) آغاز نمود، شمر که بیش از همه اشتیاق افروختن شعلههای جنگ را داشت و بر کشتن امام حسین(ع) حریص بود و در هر فرصتی که پیش میآمد با ناسزاهای خویش یاران امام را به خشم میآورد، در این زمان چون از تأثیر سخنان امام در برخی از عناصر سپاه کوفه بیمناک شد، قدم پیش گذاشت و کلام امام را قطع کرد و سخنانی جسارتآمیز بر زبان آورد که: «خدا را بر باطل پرستنده باشم اگر بدانم تو چه میگویی؟» شمر که نه از شناخت دین خدا بهرهای داشت و نه از گوهر دانایی نصیبی، مانند همطرازان خویش در تاریخ که در جهل مرکب خویش، دینداران راستین را بیدین میشمارند، خویشتن را عارف دین و امام حسین(ع) را مردی با کم معرفتی نسبت به آیین الهی میشمرد. این سخن عمق اندیشه و قلب صحابی رسولالله حبیب بن مظاهر را به درد آورد و پاسخ صریح او را در پی داشت و گفت: «ای شمر، به خدا قسم من تو را میبینم که خدا را از هفتاد طریق غیر مستقیم با شک و تردید عبادت میکنی و گواهی میدهم که تو راست گفتهای و نمیفهمی امام چه میگوید؛ زیرا بر قلب تو مُهر خورده و حق را به آن راهی نیست»[۲۸]
یکبار دیگر و پیش از شروع جنگ، زمانی که زُهَیر بن قَین از یاران امام حسین(ع) به پند و اندرز کوفیان پرداخت و خطبهای حاکی از نصیحت ایراد کرد و ایشان را به زمین گذاشتن شمشیر پند داد.[۲۹] شمر تیری به سوی او پرتاب کرد و گفت: چند لحظه دیگر تو و پیشوایت به دست خدای توانا کشته خواهید شد. زهیر گفت: آیا مرا از مرگ میترسانی؟ به خدا سوگند، مرگ با او را بیشتر دوست دارم تا زندگی همیشگی با شما را[۳۰]. زهیر سپس او را پسر کسی دانست که بر پاشنههای خود ادرار میکند و او را حیوان و چارپایی دانست که از کتاب خداوند بیش از دو آیه نمیداند و به خواری و ذلت در قیامت بشارت داد.[۳۱]
پس از شهادت عبدالله بن عمیر کلبی، همسرش اُمّوهب بر سر بالینش نشست و چهره او را که خاک و خون پوشانده بود، با دست پاک میکرد و میگفت: عبدالله! بهشت بر تو گوارا باد. از خدایی که بهشت را بر تو ارزانی داشت، میخواهم مرا نیز در آنجا مصاحب تو گرداند. چون مشاهده شجاعت، دلیری و عشق اموهب به امام حسین(ع) و راه همسرش ممکن بود برخی از سپاه کوفیان را دگرگون کند، شمر بیدرنگ به یکی از غلامانش به نام رستم دستور داد تا با نیزهای او را به شهادت رساند و او در کنار شوهرش برخاک افتاد.[۳۲]
شمر، نافع بن هلال جَمَلی یار دلاور امام حسین(ع) را پس از جنگی سخت در حالیکه دو بازویش شکسته شده بود، اسیر کرد و او را به نزد عمر بن سعد برد. عمر فرمان قتل او را داد. وقتی شمر خواست سرش را از تن جدا سازد، نافع گفت: به خدا سوگند اگر تو مسلمان بودی، برای تو دشوار بود که پاسخ خون ما را در درگاه خداوند بدهی، ستایش خدای را که آرزوی (شهادت) ما را برای اجرا در دست بدترین خلق خود قرار داد. پس از آن شمر وی را به شهادت رساند.[۳۳]
با شهید شدن بسیاری از اصحاب امام حسین(ع)، دشمنان به سوی خیمههای آن حضرت حمله بردند. شمر نیزه خویش را در خیمه امام حسین(ع) فرو برد و فریاد زد آتش بیاورید تا این خیمه را با اهلش بسوزانم. امام او را نفرین کرد که: ای شمر خداوند تو را به آتش بسوزاند. کار وی آن چنان وقیحانه بود که دوستش شبث بن ربعی نیز او را سرزنش نمود و به او گفت که ترساننده زنان شدهای.[۳۴] یک بار دیگر در عصر عاشورا و قبل از شهادت امام حسین(ع)، شمر قصد داشت به خیمه و خرگاه امام که بار و بنه و خاندانش در آن بودند، حمله کند. او فریاد زد بین حسین و خیمهها حائل شوید و به خیمهها حمله برید. روح بزرگ و آزاده امام هرگز اجازه نمیداد تا موقعی که زنده است به فرزندان و زنان و افراد خاندانش آسیبی وارد شود، پس با فریادی رسا خصم را مورد خطاب قرار داد: «وای بر شما ای پیروان خاندان ابوسفیان! اگر دین ندارید و از معاد نمیهراسید، در دنیای خود آزاده باشید و اگر شما چنانچه میپندارید عربید، به آیین نژادی خود رفتار کنید. شمر خجالت زده بازگشت»[۳۵]
شمر که دید به سادگی نمیتواند بر امام دست یابد، سوارهها را به کمک خواند و آنان را پشت سر پیادهها قرار داد و به تیراندازان نیز دستور داد تا بدن امام را هدف تیر قرار دهند. سپس با فرمان او همه به سوی امام حمله آوردند.[۳۶] درحالی که زخمها یکی پس از دیگری بر پیکر امام، فرود میآمد و خون از بدنش میرفت، صالح بن وهب یزنی با نیزه به امام حمله کرد و لگن خاصره او را شکست و امام از اسب به زیر افتاد[۳۷] و پیاده به جنگ ادامه داد و بر دشمن میتاخت و خود را از نیزهها و تیرهای آنان دور نگاه میداشت. چون شمر با گروهی از پیادگان به امام حمله کرد، امام شجاعانه آنان را منهزم ساخت. آنگاه شمر با کسانی همچون ابو الجنوب عبدالرحمن بن زیاد جعفی، خولی بن یزید اصبحی، زُرعَة بن شَریک، عمرو بن طلحه جُعفی، قشعم بن عمرو جعفی، صالح بن وَهب یزنی و سِنان بن اَنس نخعی، امام را احاطه و آنان را به قتل امام تحریض کرد. آنان ضربههای نهایی را بر امام وارد و همگی در قتل آن حضرت مشارکت کردند.[۳۸]
درباره کسی که امام را به شهادت رساند و سر مبارک آن حضرت را از تن جدا کرد، روایات گوناگون است. به گفته واقدی، شمر امام حسین(ع) را کُشت و با اسب خود بدن آن حضرت را لگدکوب کرد.[۳۹] برخی روایات جدا کردن سر آن حضرت را نیز به شمر نسبت دادهاند. گفته شده وی بر سینه امام نشست و سر او را از قفا جدا کرد.[۴۰] بعضی به سنان بن انس نخعی اشاره کردهاند.[۴۱]
پس از شهادت امام حسین(ع) و غارت و آتش زدن خیمهها، شمر قصد داشت زین العابدین(ع) تنها فرزند ذکور باقی مانده از نسل امام حسین(ع) را که به علت بیماری شدید نتوانسته بود در جنگ شرکت کند، به قتل رساند، اما مانع او شدند. بنا به نقلی زینب(س) او را در کنار خود قرار داد و بدین وسیله جانش را محافظت کرد. بنا به نقل دیگر از قول حُمَید بن مسلم، لشکریان به سر وقت علی بن الحسین(ع) رفتند. شمر خواست وی را بکشد. به او گفتم سبحان الله! شما کودکان را هم میکشید؟ در این هنگام عمر بن سعد رسید و گفت کسی به خیمه زنان نرود و به این کودک بیمار هم آسیب نرساند. او همچنین عدهای را مأمور خیمههای غارت شده و زنان و علی بن الحسین(ع) قرار داد تا از آنان محافظت شود و صدمهای به آنان وارد نشود. حمید بن مسلم گوید: علی بن الحسین(ع) به من گفت: خیر ببینی. به خدا سوگند که خدا با گفته تو شرّی را از سر من باز کرد.[۴۲]
روز یازدهم محرم، عمر بن سعد دستور داد سرهای۷۲ تن شهدای کربلا را از تن جدا کرده و آنها را به همراه شمر و تنی چند از فرماندهان سپاه نزد عبید الله بن زیاد به کوفه برند.[۴۳]
قبیلههایی که در جنگ شرکت کرده بودند، برای تقرب به ابنزیاد سرهای شهدا را بین خود تقسیم نمودند. قبیله هوازن به رهبری شمر ۲۰ سر[۴۴] و بنا به نقل ابنطاووس ۱۲ سر[۴۵] را به نزد ابنزیاد بردند. گفته شده است شمر پیشاپیش عمر بن سعد سرهای شهدا را حرکت میداد.[۴۶] عبیدالله بن زیاد اسرای کربلا و سرهای شهدا را به فرمان یزید بن معاویه به وسیله شمر و تنی چند به نزد وی به شام فرستاد.[۴۷] چون به نزد یزید رسیدند، شمر سر امام را پیش یزید انداخت و سخنان جسارتآمیزی درباره امام و دیگر شهدای کربلا بیان نمود.[۴۸]
پس از واقعه کربلا
پس از واقعه کربلا و بازگشت اهل بیت(ع) به مدینه، شمر نیز با پایان یافتن مأموریتش به کوفه بازگشت و تا قیام مختار ثقفی در آنجا ماند. گفته شده است او نماز میخواند و از خداوند طلب بخشش میکرد و در توجیه شرکت در قتل امام حسین(ع) میگفت که از امرای خود فرمانبرداری کرده است.[۴۹]
شمر در کوفه کرسی حدیث دایر کرد و به روایت حدیث پرداخت. او از پدرش و ابواسحاق سبیعی روایت نموده است، اما منابع اهل سنت از او با نکوهش یاد کرده و گفتهاند که او از قاتلان امام حسین(ع) بوده و شایستگی برای روایت حدیث ندارد.[۵۰]
در آغاز قیام مختار ثقفی و در نبردی که بین نیروهای ابنمطیع عامل عبدالله بن زبیر در کوفه و نیروهای مختار صورت گرفت او از فرماندهان ابنمطیع بود و مسئولیت کنترل میدان سالم را بر عهده داشت.[۵۱]
با قیام مختار ثقفی در سال ۶۶، شمر بار دیگر در جنگ علیه سپاه مختار شرکت کرد و از سرکردههای شورشیان بود. مختار وی و دیگر امرای اموی را در جنگ جَبّانة السَبیع (از محلههای کوفه) شکست داد؛[۵۲] و شمر به همراه چند تن از قاتلین کربلا از کوفه گریخت. مختار جمعی را به همراه غلام خود زِربی در پی آنان فرستاد. چون نزدیک شدند، شمر با حیلهای زربی را به دنبال خود کشاند و چون زربی را تنها یافت به او حمله برد و ضربتی بر پشتش وارد کرد که پشتش شکست و غلام مختار کشته شد.[۵۳]
شمر سپس به قریهای موسوم به «ساتیدَما» گریخت و از آنجا به قریهای به نام «کَلتانیه» (بین شوش و صَمیره از روستاهای خوزستان که در کنار فرات بود) رفت.[۵۴] شمر از آنجا نامهای توسط غلامی به مصعب بن زبیر که آماده جنگ با مختار بود، فرستاد، اما برخی از سپاهیان مختار به فرماندهی ابوعمره او را محاصره کردند و در حالی که یارانش گریخته بودند، او را کشتند و سرش را از تن جدا کرده به نزد مختار فرستادند و بدنش را پیش سگان انداختند.[۵۵] مختار نیز سر وی را برای محمد بن حنفیه فرستاد.[۵۶] در زیارت عاشورا از شمر با لعن و نفرین یاد شده است.[۵۷] او را کیهان ابو عمره که یک ایرانی بود به قتل رساند.
صُمَیل بن حاتم بن شمر، نواده شمر در اندلس به ریاستی دست یافت که او نیز در سال ۱۴۲ و به دست عبدالرحمن بن معاویه نواده عبدالملک بن مروان کشته شد و نسلش نابود گردید.[۵۸]
شمر بن ذی الجوشن
همان گونه که قبلاً ذکر شد پس از آنکه شورش در کوفه توسط مختار و یارانش سرکوب شد اشراف و بزرگان از ترس جان خود از کوفه گریختند، از جمله فراریان شمر بن ذی الجوشن بود. مختار غلام خود زربی را به دنبال او فرستاد، اما شمر با گروهی از همدستانش بر غلام مختار حمله کرده او را از پای درآورند، سپس از آنجا حرکت کرده به قریهای به نام «کلتانیه» کنار رودخانه فرود آمد و شخصی را از آن قریه طلب کرد تا نامه او را نزد مصعب بن زبیر ببرد؛ آن شخص نامه را آورد و به ابو عمره - که از یاران مختار و پس از زربی مأمور به هلاکت رساندن شمر بود - داد. همدستان شمر به او گفتند: از این قریه برویم؛ او نپذیرفت. در این هنگام ابو عمره با گروهی سوار بر اسب از راه رسیدند و تکبیر گفتند و خانههایی را که شمر در آنجا بود محاصره نمودند، یاران شمر فرار کرده و اسبهای خود را به جا گذاشتند. شمر در حالی که بردی بر تن داشت و مبتلا به پیسی بود بیرون آمد و با نیزه بر یاران مختار حمله کرد، ناگهان صدای تکبیر از یاران مختار بلند شد و گوینده میگفت: خبیث کشته شد و ابن ابی الکنود او را به قتل رسانید. سپس بدن او را نزد سگها انداخته و سگها او را خوردند[۵۹].[۶۰]
منابع
پانویس
- ↑ ر.ک: العقد الفرید، ابن عبدربه، احمد بن محمد، چاپ علی شیری، بیرون: داراحیاء التراث العربی، ۱۴۰۹ قمری.، ج۳، ص۳۱۸-۳۲۰.
- ↑ مختصر تاریخ دمشق، ابن منظور انصاری، محمد بن مکّرم، دمشق: دارالفکر، ۱۴۰۵ قمری.، ج۲۳، ص۱۸۶؛الوافی بالوفیات، صفدی، خلیل بن ابیک، به کوشش احسان عباس، بیروت: دار صادر، ۱۴۱۱ قمری.، ج۱۶، ص۱۸۰.
- ↑ انساب الاشراف، بلاذری، احمدبن یحیی، چاپ محمود فردوس العظم، دمشق: ۱۹۹۶ – ۲۰۰۰ میلادی.، ج۲، ص۴۸۲؛ قس الفتوح، ابن اعثم کوفی، احمد، حیدر آباد دکن: ۱۳۹۵ قمری/ ۱۹۷۵ میلادی.، ج۳، ص۳۳، السلولی.
- ↑ وقعه الطف، ابومخنف لوط بن یحیی، چاپ محمد هادی یوسفی غروی.، ص۱۲۴، پاورقی۳
- ↑ الطبقات الکبری، ابن سعد کاتب واقدی، محمد، چاپ احسان عباس، بیروت: دارصادر، ۱۴۰۵قمری.، ج۶، ص۴۶-۴۷؛الوافی بالوفیات، صفدی، خلیل بن ابیک، به کوشش احسان عباس، بیروت: دار صادر، ۱۴۱۱ قمری.، ج۱۶، ص۱۸۰؛ میزان الاعتدال فی نقد الرجال، ذهبی، شمس الدین محمد، به کوشش علی محمد بجاوی، مطبعه عیسی البابی الحلبی.، ج۲، ص۲۸۰.
- ↑ الطبقات الکبری، ابن سعد کاتب واقدی، محمد، چاپ احسان عباس، بیروت: دارصادر، ۱۴۰۵ قمری.، ج۶، ص۴۶.
- ↑ ترتیب قاموس المحیط، فیروزآبادی، چاپ طاهر احمدزادی، بیروت: ۱۳۹۹ قمری /۱۹۷۹ میلادی. ذیل جشن.
- ↑ الطبقات الکبری، ابن سعد کاتب واقدی، محمد، چاپ احسان عباس، بیروت: دارصادر، ۱۴۰۵ قمری.، ج۶، ص۴۶؛ مختصر تاریخ دمشق، ابن منظور انصاری، محمد بن مکّرم، دمشق: دارالفکر، ۱۴۰۵ قمری.، ج۲۳، ص۱۸۶.
- ↑ الطبقات الکبری، ابن سعد کاتب واقدی، محمد، چاپ احسان عباس، بیروت: دارصادر، ۱۴۰۵ قمری.، ج۶، ص۴۶-۴۷؛ مختصر تاریخ دمشق، ابن منظور انصاری، محمد بن مکّرم، دمشق: دارالفکر، ۱۴۰۵ قمری.، ج۲۳، ص۱۸۷-۱۸۸.
- ↑ منتهی الآمال، قمی، شیخ عباس، تهران: انتشارات فراروی، ۱۳۸۱ شمسی، ج۱، ص۷۱۴ به نقل از مثالب العرب هشام کلبی.
- ↑ انساب الاشراف، بلاذری، احمدبن یحیی، چاپ محمود فردوس العظم، دمشق: ۱۹۹۶ – ۲۰۰۰ میلادی.، ج۲، ص۴۸۷؛ الارشاد فی معرفة حججالله علیالعباد، شیخ مفید، محمدبن محمدبن نعمان، بیروت: ۱۴۱۴ قمری.، ج۲، ص۹۶.
- ↑ تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمدبن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲ – ۱۳۸۷ قمری / ۱۹۶۲ – ۱۹۶۷ میلادی.، ج۶، ص۵۳؛ مقتل الحسین خوارزمی، خوارزمی، حسین، به کوشش الشیخ محمد السماوی، نجف: مطبعه الزهراء، ۱۳۶۷ قمری.، ج۲، ص۴۱؛ مختصر تاریخ دمشق، ابن منظور انصاری، محمد بن مکّرم، دمشق: دارالفکر، ۱۴۰۵ قمری.، ج۲۳، ص۲۸۰؛الوافی بالوفیات، صفدی، خلیل بن ابیک، به کوشش احسان عباس، بیروت: دار صادر، ۱۴۱۱ قمری.، ج۱۶، ص۱۸۰.
- ↑ کتاب البرصان و العرجان، جاحظف عمرو، بیروت: دارالجلیل، ۱۴۱۰ قمری/ ۱۹۹۰ میلادی.، جاحظف عمرو، بیروت: دارالجلیل، ۱۴۱۰ قمری/ ۱۹۹۰ میلادی.، ص۱۲۸-۱۲۹؛ انساب الاشراف، بلاذری، احمدبن یحیی، چاپ محمود فردوس العظم، دمشق: ۱۹۹۶ – ۲۰۰۰ میلادی.، ج۳، ص۴۰۱؛ تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمدبن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲ – ۱۳۸۷ قمری / ۱۹۶۲ – ۱۹۶۷ میلادی.، ج۶، ص۵۳؛ مختصر تاریخ دمشق، ابن منظور انصاری، محمد بن مکّرم، دمشق: دارالفکر، ۱۴۰۵ قمری.، ج۲۳، ص۱۹۰؛ وفیات الاعیان و انباء انباء الزمان، ابن خلکان، شمس الدین احمد بن محمد بن ابی بکر، چاپ احسان عباس، بیروت: ۱۹۶۸- ۱۹۷۷ میلادی.، ج۳، ص۶۸؛الوافی بالوفیات، صفدی، خلیل بن ابیک، به کوشش احسان عباس، بیروت: دار صادر،۱۴۱۱ قمری.، ج۱۶، ص۱۸۰؛ البدایة و النهایة، ابنکثیر دمشقی، عمادالدین اسماعیلبن عمر، قاهره: ۱۹۳۲ میلادی.، ج۸، ص۱۸۸.
- ↑ وقعة صفین، ص۲۶۷-۲۶۸؛ تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمدبن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲ – ۱۳۸۷ قمری / ۱۹۶۲ – ۱۹۶۷ میلادی.، ج۵، ص۲۸.
- ↑ تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمدبن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲ – ۱۳۸۷ قمری / ۱۹۶۲ – ۱۹۶۷ میلادی.، ج۵، ص۲۶۹-۲۷۰.
- ↑ الاخبار الطوال، دینوری، ابوحنیفه احمدبن داود، چاپ عبدالمنعم عامر، قاهره: ۱۹۶۰ میلادی.، ص۲۳۸-۲۳۹؛ تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمدبن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲ – ۱۳۸۷ قمری / ۱۹۶۲ – ۱۹۶۷ میلادی.، ج۵، ص۳۴۸-۳۵۰؛ مروج الذهب و معادن الجوهر، مسعودی، علی بن الحسین، چاپ باربیه دومنار و پاوه دوکورتی، پاریس: ۱۸۶۱-۱۸۷۷ میلادی.، ج۲، ص۲۵۲.
- ↑ ر.ک: وقعه الطف، ابومخنف لوط بن یحیی، چاپ محمد هادی یوسفی غروی.، ص۱۲۳-۱۲۴؛ الاخبار الطوال، دینوری، ابوحنیفه احمدبن داود، چاپ عبدالمنعم عامر، قاهره: ۱۹۶۰ میلادی.، ص۲۳۸-۲۳۹؛ تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمدبن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲ – ۱۳۸۷ قمری / ۱۹۶۲ – ۱۹۶۷ میلادی.، ج۵، ص۳۴۸-۳۵۰؛ الفتوح، ابن اعثم کوفی، احمد، حیدر آباد دکن: ۱۳۹۵ قمری/ ۱۹۷۵ میلادی.، ج۵، ص۴۹-۵۰؛ الکامل فی التاریخ، ابن اثیر، عزّالدین علی بن احمد بن ابی الکرم، تحقیق مکتبه التراث، بیروت: ۱۳۸۵-۱۳۸۶ قمری.، ج۴، ص۳۰-۳۱؛ مقتل الحسین خوارزمی، خوارزمی، حسین، به کوشش الشیخ محمد السماوی، نجف: مطبعه الزهراء، ۱۳۶۷ قمری.، ج۱، ص۲۴۵.
- ↑ ر.ک: وقعه الطف، ابومخنف لوط بن یحیی، چاپ محمد هادی یوسفی غروی.، ص۱۸۷-۱۸۸؛ الطبقات الکبری، ابن سعد کاتب واقدی، محمد، چاپ احسان عباس، بیروت: دارصادر، ۱۴۰۵ قمری.، ج۵، ص۹۷-۹۸؛ انساب الاشراف، بلاذری، احمدبن یحیی، چاپ محمود فردوس العظم، دمشق: ۱۹۹۶ – ۲۰۰۰ میلادی.، ج۲، ص۴۸۰، ۴۸۲-۴۸۳؛ الاخبار الطوال، دینوری، ابوحنیفه احمدبن داود، چاپ عبدالمنعم عامر، قاهره:۱۹۶۰میلادی.، ص۲۵۳-۲۵۵؛ تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمدبن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲ – ۱۳۸۷ قمری / ۱۹۶۲ – ۱۹۶۷ میلادی.، ج۵، ص۴۱۳-۴۱۴؛ الارشاد فی معرفة حججالله علیالعباد، شیخ مفید، محمدبن محمدبن نعمان، بیروت: ۱۴۱۴ قمری.، ج۲، ص۸۷-۸۹؛ تاریخ الاسلام، حوادث و وفیات ۶۱-۸۰ هجری، ص۱۸۳؛ البدایة و النهایة، ابنکثیر دمشقی، عمادالدین اسماعیلبن عمر، قاهره: ۱۹۳۲ میلادی.، ج۸، ص۱۷۵.
- ↑ الفتوح، ابن اعثم کوفی، احمد، حیدر آباد دکن: ۱۳۹۵ قمری/ ۱۹۷۵ میلادی.، ج۵، ص۸۹.
- ↑ ر.ک: انساب الاشراف، بلاذری، احمدبن یحیی، چاپ محمود فردوس العظم، دمشق: ۱۹۹۶ – ۲۰۰۰ میلادی.، ج۲، ص۴۸۳؛ تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمدبن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲ – ۱۳۸۷ قمری / ۱۹۶۲ – ۱۹۶۷ میلادی.، ج۵، ص۴۱۴-۴۱۵؛ الفتوح، ابن اعثم کوفی، احمد، حیدر آباد دکن: ۱۳۹۵ قمری/ ۱۹۷۵ میلادی.، ج۵، ص۸۹-۹۰؛ تذکرة الخواص فی خصائص الائمه، سبط ابنجوزی، ابوالفرج عبدالرحمن، بیروت: مکتبه النینوی الحدیثه، ۱۴۰۱ قمری / ۱۹۹۱ میلادی.، ص۲۲۳-۲۲۴.
- ↑ کتاب کتاب البرصان و العرجان، جاحظف عمرو، بیروت: دارالجلیل، ۱۴۱۰ قمری/ ۱۹۹۰ میلادی، جاحظف عمرو، بیروت: دارالجلیل، ۱۴۱۰ قمری/ ۱۹۹۰ میلادی.، ص۱۲۹.
- ↑ تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمد بن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲ – ۱۳۸۷ قمری / ۱۹۶۲ – ۱۹۶۷ میلادی.، ج۵، ص۴۱۶؛ الارشاد فی معرفة حججالله علیالعباد، شیخ مفید، محمدبن محمدبن نعمان، بیروت: ۱۴۱۴ قمری.، ج۲، ص۴۴۰.
- ↑ « أَجِيبُوهُ وَ إِنْ كَانَ فَاسِقاً»
- ↑ ر.ک: انساب الاشراف، بلاذری، احمدبن یحیی، چاپ محمود فردوس العظم، دمشق: ۱۹۹۶ – ۲۰۰۰ میلادی.، ج۲، ص۴۸۳-۴۸۴؛ الارشاد فی معرفة حججالله علیالعباد، شیخ مفید، محمدبن محمدبن نعمان، بیروت: ۱۴۱۴ قمری.، ج۲، ص۸۹؛ اعلام الوری باعلام الهدی، طبرسی، ابوعلی فضلبن حسن، تحقیق سیدمحمد مهدی و سیدحسن خرسان، تهران: انتشارات علمیه اسلامیه، ۱۳۳۸قمری.، ج۲، ص۳۲۴؛ الکامل فی التاریخ، ابن اثیر، عزّالدین علی بن احمد بن ابی الکرم، تحقیق مکتبه التراث، بیروت: ۱۳۸۵-۱۳۸۶ قمری.، ج۴، ص۵۶؛ مقتل الحسین خوارزمی، خوارزمی، حسین، به کوشش الشیخ محمد السماوی، نجف: مطبعه الزهراء، ۱۳۶۷ قمری، ج۲، ص۳۳.
- ↑ انساب الاشراف، بلاذری، احمدبن یحیی، چاپ محمود فردوس العظم، دمشق: ۱۹۹۶ – ۲۰۰۰ میلادی.، ج۲، ص۴۸۷؛ الاخبار الطوال، دینوری، ابوحنیفه احمدبن داود، چاپ عبدالمنعم عامر، قاهره: ۱۹۶۰ میلادی.، ص۲۵۶؛ تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمدبن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲ – ۱۳۸۷ قمری / ۱۹۶۲ – ۱۹۶۷ میلادی.، ج۴، ص۳۳۴؛ الارشاد فی معرفة حججالله علیالعباد، شیخ مفید، محمدبن محمدبن نعمان، بیروت: ۱۴۱۴ قمری.، ج۲، ص۹۵؛ الکامل فی التاریخ، ابن اثیر، عزّالدین علی بن احمد بن ابی الکرم، تحقیق مکتبه التراث، بیروت: ۱۳۸۵-۱۳۸۶ قمری.، ج۴، ص۵۹-۶۰.
- ↑ ر.ک: وقعه الطف، ابومخنف لوط بن یحیی، چاپ محمد هادی یوسفی غروی.، ص۲۰۵؛ انساب الاشراف، بلاذری، احمدبن یحیی، چاپ محمود فردوس العظم، دمشق: ۱۹۹۶ – ۲۰۰۰ میلادی.، ج۲، ص۴۸۷؛ الارشاد فی معرفة حججالله علیالعباد، شیخ مفید، محمدبن محمدبن نعمان، بیروت: ۱۴۱۴ قمری.، ج۲، ص۹۶.
- ↑ « لاَ تَرْمِهِ فَإِنِّي أَكْرَهُ أَنْ أَبْدَأَهُمْ»؛ ر.ک: وقعه الطف، ابومخنف لوط بن یحیی، چاپ محمد هادی یوسفی غروی.، ص۲۰۵؛ انساب الاشراف، بلاذری، احمدبن یحیی، چاپ محمود فردوس العظم، دمشق: ۱۹۹۶ – ۲۰۰۰ میلادی.، ج۲، ص۴۸۷؛ تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمدبن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲ – ۱۳۸۷ قمری / ۱۹۶۲ – ۱۹۶۷ میلادی.، ج۵، ص۴۲۲؛ الارشاد فی معرفة حججالله علیالعباد، شیخ مفید، محمدبن محمدبن نعمان، بیروت: ۱۴۱۴ قمری.، ج۲، ص۹۶.
- ↑ تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمدبن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲ – ۱۳۸۷ قمری / ۱۹۶۲ – ۱۹۶۷ میلادی.، ج۵، ص۴۲۴-۴۲۵؛ الارشاد فی معرفة حججالله علیالعباد، شیخ مفید، محمدبن محمدبن نعمان، بیروت: ۱۴۱۴ قمری.، ج۲، ص۹۸؛ الفتوح، ابن اعثم کوفی، احمد، حیدر آباد دکن: ۱۳۹۵ قمری/ ۱۹۷۵ میلادی.، ج۵، ص۹۶-۹۷؛ مقتل الحسین خوارزمی، خوارزمی، حسین، به کوشش الشیخ محمد السماوی، نجف: مطبعه الزهراء، ۱۳۶۷ قمری.، ج۱، ص۳۵۸.
- ↑ ر.ک: انساب الاشراف، بلاذری، احمدبن یحیی، چاپ محمود فردوس العظم، دمشق: ۱۹۶۶ – ۲۰۰۰ میلادی.، ج۲، ص۴۸۸-۴۸۹؛ تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۴۴-۲۴۵؛ تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمدبن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲ – ۱۳۸۷قمری / ۱۹۶۲ – ۱۹۶۷ میلادی.، ج۵، ص۴۲۶.
- ↑ تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمدبن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲ – ۱۳۸۷ قمری / ۱۹۶۲ – ۱۹۶۷ میلادی.، ج۵، ص۲۴۵؛لواعج الاشجان، امین، سید محسن، ترجمه ناصر پاکپرور، تهران: واحد تحقیقات اسلامی بنیاد بعثت، ۱۳۶۶ شمسی.، ص۲۶۴-۲۶۵؛ نهایه الارب فی فنون الادب، نویری، شهاب الدین احمد، ترجمه دکتر محمود مهدوی دامغانی، تهران: انتشارات امیر کبیر، ۱۳۶۵ شمسی.، ج۷، ص۱۸۲-۱۸۴.
- ↑ ر.ک: انساب الاشراف، بلاذری، احمدبن یحیی، چاپ محمود فردوس العظم، دمشق: ۱۹۹۶ – ۲۰۰۰ میلادی.، ج۲، ص۴۸۸-۴۸۹؛ تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمدبن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲ – ۱۳۸۷ قمری / ۱۹۶۲ – ۱۹۶۷ میلادی.، ج۵، ص۴۲۶.
- ↑ ر.ک: انساب الاشراف، بلاذری، احمدبن یحیی، چاپ محمود فردوس العظم، دمشق: ۱۹۹۶ – ۲۰۰۰ میلادی.، ج۲، ص۴۹۳؛ تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمدبن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲ – ۱۳۸۷ قمری / ۱۹۶۲ – ۱۹۶۷ میلادی.، ج۵، ص۴۳۰؛ الکامل فی التاریخ، ابن اثیر، عزّالدین علی بن احمد بن ابی الکرم، تحقیق مکتبه التراث، بیروت: ۱۳۸۵-۱۳۸۶ قمری.، ج۴، ص۶۵،۱۳، ۶۸-۶۹، ۲۰۲؛ البدایة و النهایة، ابنکثیر دمشقی، عمادالدین اسماعیلبن عمر، قاهره:۱۹۳۲ میلادی.، ج۸، ص۱۸۱-۱۸۲؛ مقتل الحسین خوارزمی، خوارزمی، حسین، به کوشش الشیخ محمد السماوی، نجف: مطبعه الزهراء، ۱۳۶۷ قمری.، ج۲، ص۱۶.
- ↑ تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمدبن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲ – ۱۳۸۷ قمری / ۱۹۶۲ – ۱۹۶۷ میلادی.، ج۵، ص۴۴۱-۴۴۲.
- ↑ انساب الاشراف، بلاذری، احمدبن یحیی، چاپ محمود فردوس العظم، دمشق: ۱۹۹۶ – ۲۰۰۰ میلادی.، ج۲، ص۴۹۳؛ تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمدبن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲ – ۱۳۸۷ قمری / ۱۹۶۲ – ۱۹۶۷ میلادی.، ج۵، ص۴۳۸؛ الکامل فی التاریخ، ابن اثیر، عزّالدین علی بن احمد بن ابی الکرم، تحقیق مکتبه التراث، بیروت: ۱۳۸۵-۱۳۸۶ قمری.، ج۴، ص۶۹؛ البدایة و النهایة، ابنکثیر دمشقی، عمادالدین اسماعیلبن عمر، قاهره: ۱۹۳۲ میلادی.، ج۸، ص۱۸۱.
- ↑ « وَيْحَكُمْ يَا شِيعَةَ آلِ أَبِي سُفْيَانَ ! إِنْ لَمْ يَكُنْ لَكُمْ دَيْنُ ، وَ كُنْتُمْ لا تَخافُونَ الْمَعَادِ ، فَكُونُوا أَحْرَاراً فِي دُنْيَاكُمْ هَذِهِ ، وَ ارْجِعُوا إِلى أَ حِسَابُكُمْ إِنْ كُنْتُمْ عُرُباً كَمَا تَزْعُمُونَ»؛ الطبقات الکبری، ابن سعد کاتب واقدی، محمد، چاپ احسان عباس، بیروت: دارصادر، ۱۴۰۵ قمری.، ج۵، ص۱۰۱؛ انساب الاشراف، بلاذری، احمدبن یحیی، چاپ محمود فردوس العظم، دمشق: ۱۹۹۶ – ۲۰۰۰ میلادی.، ج۲، ص۴۹۹؛ تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمدبن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲ – ۱۳۸۷ قمری / ۱۹۶۲ – ۱۹۶۷ میلادی.، ج۵، ص۴۵۰؛ البدایة و النهایة، ابنکثیر دمشقی، عمادالدین اسماعیلبن عمر، قاهره: ۱۹۳۲ میلادی.، ج۸، ص۱۸۷؛ مقاتل الطالبیین، ص۱۱۸.
- ↑ تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمدبن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲ – ۱۳۸۷ قمری / ۱۹۶۲ – ۱۹۶۷ میلادی.، ج۵، ص۴۲۴-۴۲۵؛ الارشاد فی معرفة حججالله علیالعباد، شیخ مفید، محمدبن محمدبن نعمان، بیروت: ۱۴۱۴ قمری.، ج۲، ص۱۱۱-۱۱۲؛ الفتوح، ابن اعثم کوفی، احمد، حیدر آباد دکن: ۱۳۹۵ قمری/۱۹۷۵ میلادی.، ج۵، ص۹۶-۹۷؛ مقتل الحسین خوارزمی، خوارزمی، حسین، به کوشش الشیخ محمد السماوی، نجف: مطبعه الزهراء، ۱۳۶۷ قمری.، ج۱، ص۳۵۸.
- ↑ الفتوح، ابن اعثم کوفی، احمد، حیدر آباد دکن: ۱۳۹۵ قمری/۱۹۷۵ میلادی.، ج۵، ص۱۱۷-۱۱۸؛ مقاتل الطالبیین، ص۱۱۸.
- ↑ الطبقات الکبری، ابن سعد کاتب واقدی، محمد، چاپ احسان عباس، بیروت: دارصادر، ۱۴۰۵قمری.، ج۵، ص۱۰۴؛ تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمدبن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲ – ۱۳۸۷ قمری / ۱۹۶۲ – ۱۹۶۷ میلادی.، ج۵، ص۴۵۰؛ الارشاد فی معرفة حججالله علیالعباد، شیخ مفید، محمدبن محمدبن نعمان، بیروت: ۱۴۱۴ قمری.، ج۲، ص۱۱۲؛ مقاتل الطالبیین، ص۱۱۸.
- ↑ انساب الاشراف، بلاذری، احمدبن یحیی، چاپ محمود فردوس العظم، دمشق: ۱۹۹۶ – ۲۰۰۰ میلادی.، ج۲، ص۵۱۲؛ نیز تاریخ خلیفة بن خیاط، خلیفةبن خیاط، ابنعمر، بیروت: دارالکتب العلمیه، ۱۴۱۵ قمری.، ص۱۴۶؛ مقاتل الطالبیین، ص۱۱۹؛ جمهرة انساب العرب، ابنحزم اندلسی، علیبن احمد، قاهره: دار المعارف، ۱۳۸۲ قمری.، ص۲۸۷.
- ↑ انساب الاشراف، بلاذری، احمدبن یحیی، چاپ محمود فردوس العظم، دمشق: ۱۹۹۶ – ۲۰۰۰ میلادی.، ج۲، ص۵۰۰-۵۰۱؛ الاخبار الطوال، دینوری، ابوحنیفه احمدبن داود، چاپ عبدالمنعم عامر، قاهره: ۱۹۶۰ میلادی.، ص۲۵۸؛ تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمدبن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲ – ۱۳۸۷ قمری / ۱۹۶۲ – ۱۹۶۷ میلادی.، ج۵، ص۴۵۳؛ الارشاد فی معرفة حججالله علیالعباد، شیخ مفید، محمدبن محمدبن نعمان، بیروت: ۱۴۱۴ قمری.، ج۲، ص۱۱۲؛ مقتل الحسین خوارزمی، خوارزمی، حسین، به کوشش الشیخ محمد السماوی، نجف: مطبعه الزهراء، ۱۳۶۷ قمری.، ج۱، ص۴۱-۴۲؛ تاریخ الاسلام، حوادث و وفیات ۶۱-۸۰ هجری، ص۱۴؛الوافی بالوفیات، صفدی، خلیل بن ابیک، به کوشش احسان عباس، بیروت: دار صادر، ۱۴۱۱ قمری.،ج۱۶، ص۱۸۰؛ لسان المیزان، ابن حجر عقلانی، احمد بن علی، بیروت: مؤسسه الاعلمی، ۱۳۷۱ قمری.، ج۴، ص۲۵۹؛ جمهرة انساب العرب، ابنحزم اندلسی، علیبن احمد، قاهره: دار المعارف، ۱۳۸۷ قمری.، ص۲۸۷.
- ↑ انساب الاشراف، بلاذری، احمدبن یحیی، چاپ محمود فردوس العظم، دمشق: ۱۹۹۶ – ۲۰۰۰ میلادی.، ج۲، ص۵۰۳؛ تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمدبن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲ – ۱۳۸۷ قمری / ۱۹۶۲ – ۱۹۶۷ میلادی.، ج۵، ص۴۵۳؛ مقاتل الطالبیین، ص۱۱۸؛ العقد الفرید، ابن عبدربه، احمد بن محمد، چاپ علی شیری، بیرون: داراحیاء التراث العربی، ۱۴۰۹ قمری.، ج۴، ص۳۵۶.
- ↑ ر.ک: الطبقات الکبری، ابن سعد کاتب واقدی، محمد، چاپ احسان عباس، بیروت: دارصادر، ۱۴۰۵ قمری.، ج۵، ص۲۱۲؛ المعارف، ص۲۵۸؛ تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمدبن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲– ۱۳۸۷قمری / ۱۹۶۲– ۱۹۶۷میلادی.، ج۵، ص۴۵۴؛ الارشاد فی معرفة حججالله علیالعباد، شیخ مفید، محمدبن محمدبن نعمان، بیروت: ۱۴۱۴ قمری.، ج۲، ص۱۱۲-۱۱۳؛ الکامل فی التاریخ، ابن اثیر، عزّالدین علی بن احمد بن ابی الکرم، تحقیق مکتبه التراث، بیروت: ۱۳۸۵-۱۳۸۶ قمری.، ج۴، ص۷۹.
- ↑ انساب الاشراف، بلاذری، احمدبن یحیی، چاپ محمود فردوس العظم، دمشق: ۱۹۹۶ – ۲۰۰۰ میلادی.، ج۲، ص۵۰۳؛ تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمدبن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲ –۱۳۸۷ قمری / ۱۹۶۲ – ۱۹۶۷ میلادی.، ج۵، ص۴۵۶.
- ↑ انساب الاشراف، بلاذری، احمدبن یحیی، چاپ محمود فردوس العظم، دمشق: ۱۹۹۶ – ۲۰۰۰ میلادی.، ج۲، ص۵۰۴؛ تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمدبن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲ – ۱۳۸۷ قمری / ۱۹۶۲ – ۱۹۶۷ میلادی.، ج۵، ص۴۵۶.
- ↑ اللهوف فی قتلی الطفوف (مقتل الحسین)، ابن طاووس، علی بن موسی بن محمد، نجف: الحیدریه، ۱۳۸۵ قمری.، ص۶۲-۶۳.
- ↑ الاخبار الطوال، دینوری، ابوحنیفه احمدبن داود، چاپ عبدالمنعم عامر، قاهره: ۱۹۶۰ میلادی، ص۲۶۰.
- ↑ ر.ک: الاخبار الطوال، دینوری، ابوحنیفه احمدبن داود، چاپ عبدالمنعم عامر، قاهره: ۱۹۶۰ میلادی.، ص۲۶۰؛ تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمدبن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲ – ۱۳۸۷ قمری / ۱۹۶۲ – ۱۹۶۷ میلادی.، ج۵، ص۴۶۰.
- ↑ الاخبار الطوال، دینوری، ابوحنیفه احمدبن داود، چاپ عبدالمنعم عامر، قاهره: ۱۹۶۰ میلادی.، ص۲۶۰؛ الفتوح، ابن اعثم کوفی، احمد، حیدر آباد دکن: ۱۳۹۵ قمری/ ۱۹۷۵ میلادی.، ج۵، ص۱۱۵. قس تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمدبن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲– ۱۳۸۷قمری / ۱۹۶۲– ۱۹۶۷میلادی.، ج۵، ص۴۵۹؛ الارشاد فی معرفة حججالله علیالعباد، شیخ مفید، محمدبن محمدبن نعمان، بیروت: ۱۴۱۴ قمری.، ج۲، ص۱۱۸ که این سخنان را به زحر بن قیس نسبت دادهاند.
- ↑ الطبقات الکبری، ابن سعد کاتب واقدی، محمد، چاپ احسان عباس، بیروت: دارصادر، ۱۴۰۵ قمری.، ج۵، ص۱۱۷؛ مختصر تاریخ دمشق، ابن منظور انصاری، محمد بن مکّرم، دمشق: دارالفکر، ۱۴۰۵ قمری.، ج۲۳، ص۲۸۰؛ میزان الاعتدال فی نقد الرجال، ذهبی، شمس الدین محمد، به کوشش علی محمد بجاوی، مطبعه عیسی البابی الحلبی.، ج۲، ص۲۸۰؛ لسان المیزان، ابن حجر عقلانی، احمد بن علی، بیروت: مؤسسه الاعلمی، ۱۳۷۱ قمری.، ج۴، ص۲۵۹-۲۶۰.
- ↑ میزان الاعتدال فی نقد الرجال، ذهبی، شمس الدین محمد، به کوشش علی محمد بجاوی، مطبعه عیسی البابی الحلبی.، ج۲، ص۲۸۰؛ لسان المیزان، ابن حجر عقلانی، احمد بن علی، بیروت: مؤسسه الاعلمی، ۱۳۷۱ قمری.، ج۴، ص۲۵۹-۲۶۰؛الوافی بالوفیات، صفدی، خلیل بن ابیک، به کوشش احسان عباس، بیروت: دار صادر، ۱۴۱۱ قمری.،ج۱۶، ص۱۸۰.
- ↑ تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمدبن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲ – ۱۳۸۷ قمری / ۱۹۶۲ – ۱۹۶۷ میلادی.، ج۶، ص۱۸؛ الکامل فی التاریخ، ابن اثیر، عزّالدین علی بن احمد بن ابی الکرم، تحقیق مکتبه التراث، بیروت: ۱۳۸۵-۱۳۸۶ قمری.، ج۴، ص۲۱۷.
- ↑ انساب الاشراف، بلاذری، احمدبن یحیی، چاپ محمود فردوس العظم، دمشق: ۱۹۹۶ – ۲۰۰۰ میلادی.، ج۶، ص۵۸-۵۹؛ تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمدبن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲ – ۱۳۸۷ قمری / ۱۹۶۲ – ۱۹۶۷ میلادی.، ج۶، ص۲۹،۱۸.
- ↑ انساب الاشراف، بلاذری، احمدبن یحیی، چاپ محمود فردوس العظم، دمشق: ۱۹۹۶ – ۲۰۰۰ میلادی.، ج۶، ص۶۵؛ الاخبار الطوال، دینوری، ابوحنیفه احمدبن داود، چاپ عبدالمنعم عامر، قاهره: ۱۹۶۰میلادی.، ص۳۰۱-۳۰۲؛ تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمدبن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲ – ۱۳۸۷ قمری / ۱۹۶۲ – ۱۹۶۷ میلادی.، ج۶، ص۵۲.
- ↑ تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمدبن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲ – ۱۳۸۷ قمری / ۱۹۶۲– ۱۹۶۷میلادی.، ج۶، ص۵۲.
- ↑ انساب الاشراف، بلاذری، احمدبن یحیی، چاپ محمود فردوس العظم، دمشق: ۱۹۹۶ – ۲۰۰۰ میلادی.، ج۶، ص۶۵-۶۶؛ الاخبار الطوال، دینوری، ابوحنیفه احمدبن داود، چاپ عبدالمنعم عامر، قاهره: ۱۹۶۰ میلادی.، ص۳۰۵،۳۰۲؛ تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمدبن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲ – ۱۳۸۷ قمری / ۱۹۶۲ – ۱۹۶۷ میلادی.، ج۶، ص۵۲-۵۳؛ معجم البلدان، یاقوت حموی، شهاب الدین ابی عبدالله، بیروت: دار احیاء التراث العربی، ۱۳۹۹ قمری.، ذیل کلتانیه.
- ↑ الاخبار الطوال، دینوری، ابوحنیفه احمدبن داود، چاپ عبدالمنعم عامر، قاهره: ۱۹۶۰ میلادی.، ص۳۰۵.
- ↑ کامل الزیارات، ابن قولویه قمی، جعفر بن محمد، نجف: مطبعه المرتضویه، ۱۳۵۶ قمری.، ص۳۲۹.
- ↑ محمدزاده، مرضیه، دوزخیان جاوید، ص۲۴۵-۲۴۶.
- ↑ کامل ابن اثیر، ج۴، ص۲۳۷.
- ↑ نظری منفرد، علی، نهضتهای پس از عاشورا، ص ۲۲۷.