خداشناسی در فرهنگ و معارف انقلاب اسلامی

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط Jaafari (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۴ دسامبر ۲۰۲۲، ساعت ۰۹:۵۷ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

ضرورت شناخت خدا

چرا باید از وجود مبدأ سؤال کرد؟

پاسخ به غریزه کنجکاوی

سرشت انسان تمایل دارد که حلقات مجهول و ناشناخته در برابر خود را یکی پس از دیگری کشف می‌کند و بازگشایی نماید. به حسب این خمیرمایه، انسان هر چیزی را که مشاهده می‌کند از نحوه آفرینش و علت آن کنجکاوی می‌کند، این حس علت‌یابی در علوم تجربی موجب شده است که انسان به تسخیر طبیعت بپردازد و روز به روز از آن استفاده کامل و بهینه‌ای نماید. در قلمرو علوم انسانی و مابعدالطبیعه نیز انسان از جهان و نحوه خلقت آن سؤالات و دغدغه‌هایی را در اندرون خلوت خویش حس می‌کند. آیا جهان ازلی و بدون آفریدگار است یا اینکه آفریدگاری دارد؟ آفریدگار جهان کیست و چه صفاتی دارد؟ انسان می‌پرسد: از کجا آمده‌ام بهر چه بود؟ سؤالات دیگر در عرصه علوم انسانی و مابعدالطبیعه، آیا این سؤال‌ها و دغدغه این انگیزه و زمینه را برای انسان به وجود نمی‌آورد که لااقل برای پاسخ به وجدان خویش به دنبال پاسخ سؤال‌های فوق برآید؟ آیا این احتمال وجود ندارد همچنان که در علوم تجربی پاسخ حس علت‌یابی، موجب آسایش مادی شده، پاسخ حس علت‌یابی در عرصه مابعدالطبیعه نیز موجب آسایش روحی و روانی وی گردد؟ پس حس غریزی و به تعبیری فطرت دانش‌پژوهی و فزون‌جویی انسان حکم می‌کند که پاسخ سؤال‌های مذکور را دریابد و این با تعقیب مباحث خداشناسی میسور می‌شود که جایگاه آن نیز در علم کلام، فلسفه و عرفان است.[۱]

لزوم شکر منعم

اگر فردی در حق کسی نیکوکاری، احسان، و نعمتی اعطا کند، عقل حکم می‌کند شخص متنعم در حد مقدور و به حسب مقدار نعمت و انگیزه احسان‌کننده، از او سپاس، تشکر و قدردانی نماید، و ترک چنین خصلتی را عقل ناپسندیده، مذموم و ناسپاسی می‌شمارد. حال سؤال این است که انسان که از نعمت وجود، سلامتی، ذهن و عقل، هم‌چنین نعمت‌های مختلف و بیکران دنیا برخوردار است، آیا لازم است که از نعمت‌بخش خویش سپاس و تشکر نماید یا نه؟ عقل در اصل وجوب سپاس تردیدی به خود راه نمی‌دهد و لکن هستی‌بخش و آفریننده این جهان با عظمت را اول باید شناخت، تا بتوان از او تقدیر و سپاس کرد؛ چراکه حقیقت شکر بدون شناخت منعم امکان‌پذیر نیست. روشن است چگونگی شناخت مبدأ و هستی‌بخش جهان و انسان در گرو بحث‌های خداشناسی است تا بدین‌سان بتوان آقا و نعمت‌بخش خود را شناخت و از او اظهار تشکر و امتنان نمود[۲]. اما انسان مبدأ نعمت‌های دنیوی را نشاخته و آنها را به اسباب و علل مادی و دنیوی نسبت می‌دهد. بدین‌سان به منعم واقعی خود جاهل گشته و به تبع آن نیز از شکر آن باز می‌ماند؛ لذا قرآن با زبان سرزنش به این واقعیت اعتراف می‌کند: ﴿قَلِيلٌ مِنْ عِبَادِيَ الشَّكُورُ[۳].

البته شکر منعم خود مراتب مختلفی دارد که از مراتب مختلف شناخت و معرفت منعم نشأت می‌گیرد، انسان‌های کامل و در رأس آنان پیامبر اسلام (ص) به علت معرفت بیشتر به حق تعالی شاکرترین انسان‌ها هستند[۴].[۵]

لزوم دفع خطر و آسیب محتمل

در برابر احساس خطر، ضرر و آسیب محتمل، اما مهم؛ عقل آدمی حکم می‌کند که انسان در مقام چاره‌اندیشی برآید و خطر محتمل را از سر راه خود برآید، مثلاً اگر احتمال بدهد که در یکی از سیم‌ها برق وجود دارد در مقام تشخیص سیم برق از غیربرق برمی‌آید. در مورد جهان و آفریدگار آن باید بر این منوال رفتار کرد. شکی نیست که از اول خلقت یک عده انسان‌های پاک و راستگو ظاهر شده و با داعیه نبوت، از زندگی ابدی و جاوید انسان در عالم دیگر خبر داده‌اند. در این زندگی جاوید، انسان‌ها به دو گروه سعادتمند و معذب تقسیم خواهند شد که در متون دینی از گروه اول به نام «مؤمنان» و از گروه دوم به نام «کافران» تعبیر می‌شود.

بر این اساس حداقل به عنوان یک احتمال در پیش‌روی انسان، یک خطر بلکه عذاب جاودانه در انتظار اوست که چندین انسان راستگو و پاک از وجود آن خبر داده‌اند. علاوه آنکه فطرت و سرشت انسان نیز به نوعی موافق این خبر است.

با این فرض آیا انسان حداقل برای احتیاط و دفع ضرر و عذاب محتمل، نباید از عمق و زوایای خبر و بحث باخبر باشد؟ روشن است که برای اطلاع از صحت یا سقم مسأله فوق باید اصل ادعای پیامبران یعنی وجود آفریدگار متعالی به عنوان مبدأ و به تبع آن وجود عالم آخرت به عنوان معاد، مورد تحلیل و کاوش قرار گیرد و آن گام نهادن در مباحث خداشناسی و تحلیل ادله نظریه متألهان را می‌طلبد. حاصل آنکه سه انگیزه فوق (حس کنجکاوی، شکر منعم و دفع خطر) انسان عاقل را به سوی مباحث خداشناسی سوق می‌دهد.[۶]

جایگاه خداشناسی

در منظومه فکری امام مباحث خداشناختی از اهمیت فوق‌العاده‌ای برای انسان برخوردار است که در اینجا بدان اشاره می‌شود.

معرفت خدا، غایت خلقت و بعثت

انسان وجود نه تک ساحتی (مادی و دنیوی محض)، بلکه موجود دو ساحتی است؛ بنابراین، هدف خلقتش نه زندگی مادی، بلکه حیات جاودانه اخروی است؛ لذا باید خود را برای سیر و سفر به دنیای دیگر مهیا کند. این غایت، بدون مقدمات میسر نمی‌شود. پس می‌توان گفت که شناخت و معرفت خدای متعال، هدف خلقت انسان است که انسان از این راه به سعادت جاودانه نایل می‌آید.

منبع و ابزار معرفت فوق به دو قسم درونی (فطرت، علم حصولی و حضوری) و بیرونی (پیامبران و امامان) تقسیم می‌شود که آفریدگار آن را در اختیار انسان قرار داده است. مهم‌ترین فلسفه بعثت پیامبران و فرستادن کتاب‌ها و شرایع آسمانی، شناساندن خداوند به جاهلان است که در واقع آنان فطرت نهان و غبار گرفته خداشناسی منکران و جاهلان را بیدار می‌کنند[۷]؛ لذا معرفت خداوند در روایات بنیان و اول دین توصیف شده است «أَوَّلُ الدِّينِ مَعْرِفَتُهُ»[۸]. به تعبیری، مقصد ذاتی و غایت بعثت و دعوت انبیاء، تحول انسان مادی به انسان لاهوتی الهی ربّانی روحانی متحول است تا در پرتو آن وجود قدسی الهی برای انسان آشکار گردد. این کمال حقیقت معرفت است که در حدیث شریف قدسی اشاره به آن فرماید: «كُنْتُ كَنْزاً مَخْفِيّاً فَأَحْبَبْتُ أَنْ أعْرَفَ فَخَلَقْتُ الخَلْقَ لِكَيْ أعْرَفَ»[۹] این مقصد ذاتی استقلالی حاصل نشود مگر به دو امر: یکی «اقبال» به سوی خدای تعالی، و دیگر «ادبار» از غیر حق تعالی و إعراض از ماسوی؛ از این جهت، کلیه دعوت‌های الهیّه یا دعوت بر اقبال به سوی حق تعالی است، یا دعوت [به] إعراض از غیر اوست[۱۰].[۱۱]

تمام علوم، مقدمه شناخت خداوند

تمام علوم شرعیه از منظر امام، مقدمه معرفت خداوند است. روشن است صرف مفاهیم ذهنی از خدا، اسماء و صفاتش غایت تلقی نمی‌شود؛ خود آن مفاهیم باید نقش مقدمه‌ای برای رسیدن به حقیقت توحید داشته باشند. به دیگر سخن، علم خداشناسی - که از آن به «توحید» هم تعبیر می‌شود - به دو قسم توحید علمی و عملی قابل انقسام است. قسم اول با تفکر و علم حصولی به‌دست می‌آید که شرط لازم و نه کافی برای نیل به حقیقت معرفت اللهی است و در صورت از دست دادن نقش مقدمه‌ای خود، خود حجابی نخواهد بود، چنانکه در روایات به صورت مختلف وارد شده است که: «الْعِلْمُ هُوَ الْحِجَابُ الْأَكْبَرُ»[۱۲] امام در ادامه به حدیث نبوی ذیل استناد می‌ورزد. «إِنَّمَا الْعِلْمُ ثَلَاثَةٌ: آيَةٌ مُحْكَمَةٌ، أَوْ فَرِيضَةٌ عَادِلَةٌ، أَوْ سُنَّةٌ قَائِمَةٌ، وَ مَا خَلَاهُنَّ فَهُوَ فَضْلٌ»[۱۳].

مقصود از قسم اول - که علم عقاید است - به «آیه و نشانه محکمه» فرمود و این بدین نکته است که حتی علوم عقاید نیز باید آیت الهیّه باشد و منظور از آن، طلب حق و جستجوی محبوب مطلق باشد، که اگر متکلّمی فرضاً یا حکیمی نقد عمر خود را صرف در شُعَب مُتشَتِّته و فنون متکثره علم کلام و حکمت کند، و علم آیتِ الهی و آلتِ حق‌جویی و حق خواهی نباشد، خودِ آن علم حجاب، بلکه حجاب اکبر شود، و علمش علم الهی، و حکمتش حکمت الهیه نخواهد بود. پس اینکه نزد علماء مشهور است که یک قسم از علوم است که خودشان موضوعیت دارند - که در مقابل علوم عَمَلیّه است - درست نیست، بلکه جمیع علوم معتبره را سِمَت مقدَمیت است؛ منتهی هر یک برای چیزی و به طوری مقدمه است. پس علم توحید و توحید علمی مقدمه است برای حصول توحید قلبی، که توحید عملی است، و با تعمّل و تذکّر و ارتیاض قلبی حاصل شود[۱۴].

ایشان با اشاره به معنای لغوی و مصدر باب تفعیل واژه «توحید» - که به معنای یکی نمودن و طرد کثرات است - معتقد است که شاید از کلمه «توحید» که «تفعیل» است عملی بودن آن نیز استفاده شود؛ چنانکه به حسب مناسبتِ اشتقاق، توحید از کثرت رو به وحدت رفتن و جهات کثرت را در عینِ جمع مستهلک و مضمحل نمودن است. این معنی با برهان حاصل نیاید، بلکه به ریاضات قلبیّه و توجه غریزی به مالک القلوب باید قلب را از آنچه برهان افاده نموده آگاه نمود تا حقیقت توحید حاصل شود[۱۵]. به علت اهمیت مباحث اعتقادی غریزی به (علم کلام) و در رأس آن خدا‌شناسی قدما علم کلام را «الفقه‌الاکبر» نامیدند[۱۶].[۱۷]

امکان یا استحاله شناخت ذات خدا‌

ذهن و عقل انسان کرانمند و مبتلا به انواع کاستی‌ها و حجاب‌های مادی و نفسانی است که با این پیش‌فرض درصدد شناخت و شناسایی آفریدگار متعالی و نامتناهی و مجرد از عالم مادی است. از سوی دیگر حقیقت خداوند، وجود منحصر به فردی است که هیچ شباهتی به سنخ عالم امکان و مادی ندارد و وجودش مستجمع تمامی کمالات متصور و غیرمتصور به نحو لایتناهی است. به تعبیر فلسفی، علم و معرفت معلول به علت خویش علمی ناقص و کرانمند خواهد بود و انسان نیز به عنوان مخلوق و معلول الهی از این قاعده مستثنی نیست.

حاصل آنکه شناخت انسان نسبت به ذات و حقیقت الهی - که در عرفان از آن به مقام احدیت تعبیر می‌شود - به معنای اکتناه بر آن محال است. مَفْهُومُهُ مِنْ أَعْرَفِ الْأَشْيَاءِ *** وَ كُنْهُهُ في غايةِ الخِفَاءِ[۱۸]

مرحوم امام در آثار مختلف خود به عدم امکان شناخت ذات خدا حتی برای انسان کامل مثل پیامبر اسلام (ص) تأکید داشته و به تبیین آن پرداخته است[۱۹]؛ چراکه خود آن حضرت فرموده است: « مَا عَرَفْنَاكَ حَقَّ مَعْرِفَتِكَ»[۲۰].

ایشان در موضعی به عدم امکان عبادت حقیقی خدا اشاره فرموده و علت آن را چنین تعلیل می‌فرماید که: ثنای هر کسی فرع معرفت به اوست، و چون دست آمال بندگان از عز جلال معرفت ذات او به حقیقت کوتاه است، پس به ثنای جمال و جلال او نیز نتواند قیام کرد، چنانچه اشرف خلایق و اعرف موجودات به مقام ربوبیت اعتراف به قصور فرماید و عرض کند: «مَا عَبَدْنَاكَ حَقَّ عِبَادَتِكَ وَ مَا عَرَفْنَاكَ حَقَّ مَعْرِفَتِكَ»، و جمله دوم به منزله تعلیل است برای جمله اوّل[۲۱].

ادله آن به دو قسم (ناظر به محدودیت انسان به عنوان شناسا و متعلق شناخت یعنی ذات احدیت) برمی‌گردد. امام در مورد قسم اول خاطر نشان می‌سازد که انسان به علت ابتلاء با عالم و جسم مادی شناخت ذات نفس خود کامل نیست، تا چه رسد به شناخت خداوند مجرد تام و مطلق[۲۲].

از سوی دیگر، حقیقت معرفت و شناخت از جنس و فصل تشکیل یافته است، و چون وجود خدا وجود مطلق و بسیط است، فاقد جنس و فصل بوده و لذا متعلق معرفت قرار نمی‌گیرد[۲۳].

دلیل دیگر بر استحاله اینکه شناخت حقیقی و تام در صورتی حاصل می‌شود که ناظر و عارف در ذات منظور و متعلق معرفت مستغرق گردد به گونه‌ای به فنای کامل برسد و با آن متحد گردد یا اینکه ذات منظور در ناظر ظهور و متجلی شود که لازمه هر دو صورت زوال احدیت آن دو است که آن محال است[۲۴].

اما شناخت أسماء و صفات ذات احدیت برای انسان‌های کامل ممکن است. اسماء خدا هم علامت‌های ذات مقدس اوست؛ و آن قدری که بشر می‌تواند از ذات مقدّس حق تعالی اطّلاع ناقص پیدا کند از اسماء حق است. آن چیزی که بشر می‌تواند به آن دسترسی پیدا کند اسماءالله است، که این اسماء‌الله هم مراتبی دارد، بعضی از مراتبش را ما هم می‌توانیم بفهمیم، و بعضی از مراتبش را اولیای خدا و پیغمبر اکرم (ص) و کسانی که معلَّم به تعلیم او هستند می‌توانند ادراک کنند. البته رسیدن به آن، مرهون گذر از حجاب‌های نورانی و ظلمانی است[۲۵]. بزرگ‌ترین حجاب نفس آدمی است که با گذر از آن انسان عارف به «لقاءالله» نایل می‌آید که مستقیماً مورد تجلی اسماء و صفات حق تعالی می‌گردد که خود آنها به نوعی آخرین حجاب بین انسان و خداست که برای افراد خاصی قابل رفع است و به تعبیر حضرت امام: «از برای بعضی از ارباب سلوک ممکن است حجاب نوری اسمائی و صفاتی نیز خرق گردد، و به تجلیات ذاتی غیبی نایل شود و خود را متعلق و متدلّی به ذات مقدس ببیند، و در این مشاهده، احاطه قیّومی حق و فنای ذاتی خود را شهود کند، و آشکار، وجود خود و جمیع موجودات را ظل حق ببیند، و چنانچه برهاناً بین حق و مخلوق اوّل، که مجرد از جمیع موارد و علایق است، حجابی نیست، بلکه [برای] مجردات مطلقاً حجاب نیست برهاناً، همین طور این قلبی که در سعه و احاطه هم افق با موجودات مجرده شده، بلکه قدم بر فرق آنها گذاشته، حجابی نخواهد داشت»[۲۶].

ایشان در ادامه برای تأیید مدعای خویش به چند روایت استناد می‌کند مانند: «إِنَّ رُوحَ الْمُؤْمِنِ لَأَشَدُّ اتِّصَالًا بِرُوحِ اللَّهِ مِنِ اتِّصَالِ شُعَاعِ الشَّمْسِ بِهَا»[۲۷].

روایت دیگر مناجات معروف شعبانیه است: «إِلَهِي هَبْ لِي كَمَالَ الِانْقِطَاعِ إِلَيْكَ وَ أَنِرْ أَبْصَارَ قُلُوبِنَا بِضِيَاءِ نَظَرِهَا إِلَيْكَ حَتَّى تَخِرَقَ أَبْصَارُ الْقُلُوبِ حُجُبَ النُّورِ فَتَصِلَ إِلَى مَعْدِنِ الْعَظَمَةِ وَ تَصِيرَ أَرْوَاحُنَا مُعَلَّقَةً بِعِزِّ قُدْسِكَ إِلَهِي وَ اجْعَلْنِي مِمَّنْ نَادَيْتَهُ فَأَجَابَكَ وَ لَاحَظْتَهُ فَصَعِقَ لِجَلَالِكَ فَنَاجَيْتَهُ سِرّاً وَ عَمِلَ لَكَ جَهْراً»[۲۸].

آیا تفکر انسان درباره خدا تنها به تفکر در آثار خلقت، افعال الهی و نهایت در أسماء و صفات الهی منحصر است یا اینکه تفکر در ذات خدا نیز ممکن است؟ امام در تبیین مسأله خاطر نشان می‌سازد روایات در این باره مختلف وارد شده است. یک قسم به صورت صریح از تفکر در ذات نهی می‌کند، چنانکه از پیامبر (ص) روایت شده که: «تَفَكَّرُوا فِي خَلْقِ اللَّهِ وَ لَا تَفَكَّرُوا فِي اللَّهِ فَتَهْلِكُوا»[۲۹].

قسم دیگر نه تنها منع نمی‌کند که تفکر در خدا را افضل عبادات بر می‌شمارد، مانند: «أَفْضَلُ الْعِبَادَةِ إِدْمَانُ التَّفَكُّرِ فِي اللَّهِ وَ فِي قُدْرَتِهِ»[۳۰]. پس تفکر در حق و اثبات ذات و تفکر در قدرت و سایر اسماء و صفات، علاوه بر آنکه منهی نیست، افضل عبادات است. امام در مقام جمع روایات به دو راه حل ذیل اشاره می‌کند:

اول: مراد و مقصود، روایات متعدد وارد در ترغیب تفکر درباره خدا، نظر به ذات، به منظور اثبات، شناخت أسماء و صفات حق تعالی و تقدیس و تنزیه آن است که خود آن مراتب مختلف دارد، بالاترین آن به انسان کامل مربوط می‌شود که وی از طریق تفکر در وجود و ذات خدا به مشاهده ذات، شهود اسماء و صفات حضرتش نایل می‌آید که در اصطلاح عرفانی و فلسفی از آن راه به برهان صدیقین تعبیر می‌شود[۳۱].

مقابل معرفت فوق، ادعای شناخت خدا با قید احاطه و اکتناه بر ذات مطلق حق تعالی و نیز تفکر در کیفیت آن می‌باشد که بنا به دلایل عقلی، امر محال است. به دیگر سخن، مقصود روایات دال بر نهی از تفکر در ذات خدا نه نهی مولوی که نهی ارشادی است، به این معنی به انسان یادآور می‌شود که وی بر شناخت و اکتناه بر ذات احدیت قادر نیست و عقل زحمت بیهوده نکشد که برای او به معرفت حقیقت وجود راهی نیست و مقام حقیقت وجود، اعلی است از اینکه عقل به او احاطه پیدا کند، بلکه او محیط بر همه اشیاء است.

ایشان در موضع دیگر تقریر جدیدی ارایه می‌دهد که به موجب آن معظم له بین «تفکر» و «مشاهده حضوریه و مکاشفه» فرق قائل شده و تفکر را بر کشف مجهول از طریق مترتب نمودن امور معلومه تفسیر می‌نماید که درباره خدا در صدد کشف ذات خداست که مورد نهی قرار گرفته است. این تفکر خود حجاب است[۳۲].

دوم: راه حل دیگر به ظرفیت و استعداد مختلف مخاطبان روایات بر می‌گردد که شامل خواص و عوام می‌شود. نهی متوجه مردم عادی می‌شود که استعداد و طاقت درک معارف ربوبی از طریق اسماء و صفات و نیز ذات را ندارند، بلکه راه آنان نه برهان صدیقین که برهان آفاقی و نظر به امثال شتر و طبیعت است، اما داستان انسان‌های کامل متفاوت است؛ لذا به تفکر در حق تعالی ترغیب شدند[۳۳].[۳۴]

راه‌های شناخت خدا

آرای مختلفی درباره راه‌های شناخت وجود دارد. برخی از جمله عرفا معتقدند شمارش راه‌های رسیدن به خدا به شمارش نفس‌های انسانی است: الطرق إلى الله بعدد أنفاس الخلائق؛ اما در شناخت خدا از جهت رویکرد می‌توان به رویکردهای ذیل اشاره کرد. نکته قابل تذکر اینکه تعدد رویکردهای خداشناسی به حسب اختلاف استعدادهای انسان‌هاست که در قرآن کریم نیز مورد تأکید قرار گرفته است[۳۵].

راه عقلی

یکی از راه‌های کهن خداشناسی، راه عقل و براهین مختلفی است که عقل به منظور اثبات وجود خداوند اختراع و یا کشف می‌کند. این براهین عمدتاً ذهنی و نظری است و به کار بستن آنها برای همه مردم میسور نیست، بلکه نیازمند شناخت مفاهیم مختلف ذهنی و در رأس آنها مفاهیم فلسفی است. پیشینه این مکتب به فلسفه یونان و روم باستان بر می‌گردد که فلاسفه‌ای مانند سقراط[۳۶]، افلاطون[۳۷] و ارسطو[۳۸] با راه‌های مختلف عقلی به اثبات خداوند، البته با عناوین متفاوت مثل واجب‌الوجود، علة العلل، محرک اولی پرداختند.

امام به علت ذوق فلسفی، عرفانی از هر دو رویکرد دفاع نموده، در عین حال متذکر می‌شود که راه فلسفی از جمله فلسفه یونانی صرفاً سلوک علمی و مفهومی است که باید از ذهن به قلب متحول گردد. وی خاطر نشان می‌سازد که فلسفه، اغلب با دلیل و استدلالی به اثبات خدا می‌پردازد، اما عرفان از راه معرفت وارد می‌شود؛ لذا استدلال‌های فلسفی در مقایسه با برهان شهودی پای چوبین بوده و خود فلسفه نیز حکم وسیله و ابزار را خواهد داشت؛ لذا قرآن کریم به جمع هر دو راه پرداخته است[۳۹]. البته براهین فلسفی نیز مختلف است که از منظر امام، فلسفه متعالیه، فلسفه اعلی است که برهان صدیقین را ارایه داده است[۴۰].[۴۱]

راه طبیعی

برخی از علاقه‌مندان به علوم تجربی و طبیعی، معتقدند خداشناسی حقیقی می‌بایست با مطالعه در طبیعت و علوم مختلف تجربی و حسی به‌دست آید. عقل و براهین فلسفی صرف مفاهیم انتزاعی و ذهنی است که توان نیل انسان به معرفت حقیقی خدا را ندارند. آنان بر این باورند که ایمان یک دانشمند تجربی که از اسرار و نظم عالم ماده با خبر است، از ایمان فقیه یا فیلسوف بیشتر است. از متقدمان ابن‌تیمیه (م ۷۲۶ق) به شدت از این رهیافت جانب‌داری کرده است. وی فلاسفه را جاهل‌ترین خلق به خداوند وصف می‌کند[۴۲] و ادعا می‌کند که دأب قرآن مجید و هم‌چنین پیامبران استدلال بر خداوند از طریق تذکر نشانه‌های طبیعی و نه برهان عقلی و منطقی است[۴۳]. این رهیافت امروزه در اندیشه بعض معاضران اهل سنت مانند سید قطب[۴۴]، طنطاوی[۴۵] و اقبال لاهوری[۴۶] و از معاصران امامیه مهندس بازرگان[۴۷] و دیگران[۴۸] رواج دارد. نکته قابل ذکر اینکه موضوعات برخی از براهین عقلی، مثل برهان حرکت حکمای طبیعی و برهان نظم و برهان حدوث متکلمان از حس و طبیعت گرفته شده است که آنها به نوعی برهان عقلی محسوب می‌شوند که توضیح آنها در صفحات آینده خواهد آمد.

این رویکرد از منظر امام از براهینی مادون است که در قرآن و روایات برای عوام مردم از باب ناچاری مورد استفاده قرار گرفته است. چقدر برای انسان مایه تأسف است که خدا برای معرفی و اثبات خود به خلقت شتر، آسمان و زمین غیره استناد می‌ورزد[۴۹]. با این وجود، مرحوم امام رهیافت فوق و به تعبیری علوم تجربی به معنای عام در باب خداشناسی را از علوم نافعه و افضل عبادات توصیف نموده و خود به تقریر بعضی از آن مثل فاصله متناسب بین زمین و خورشید می‌پردازد[۵۰]. ایشان در موضعی تأکید می‌کند که: «تفکر در لطایف مصنوعات و دقایق اسرار مصداق علم نافع و برای متوسّطین ابوابی از معرفت باز می‌کند، گرچه برای کاملین حجاب است، و این حسنه قلبیه ابرار، سیئه مقربان درگاه است»[۵۱].[۵۲]

راه شهود و عرفان

مکاتب پیشین، درصدد شناخت خداوند از بیرون قلب و شهود بودند. عقل‌گرایان با به کار بستن عقل و مفاهیم ذهنی و حس‌گرایان نیز از طریق مطالعه در آثار طبیعت به معرفت آفریدگار متعالی نایل می‌آمدند. اما مکتب شهود و عرفان، علاقه چندانی به دو مشرب حس و عقل ندارد و مدعی است که معرفت حقیقی خدا را نمی‌توان از طریق مفاهیم ذهنی یا مطالعه در امور حسی به‌دست آورد، بلکه بایستی دل به جانان سپرد و از طریق تزکیه نفس و شهود - که امروزه تجربه دینی نامیده می‌شود - به معرفت حق نایل آمد.

این مکتب هم در جهان اسلام و هم جهان غرب، مانند پاسکال[۵۳]، برگسون[۵۴]، و ویلیام جیمز[۵۵]، طرفدارانی دارد. برخی از عرفای اسلامی به تحقیر عقل و استدلال‌های آن و لااقل عدم اهتمام به آن در مسایل فراطبیعی پرداختند و اعتبار آن را به حوزه زمان و مکان و جهان طبیعت اختصاص دادند که این جا می‌توان به عین القضاة همدانی[۵۶]، شیخ محمود شبستری[۵۷] اشاره نمود. از منظر امام مشرب عرفانی، کامل‌ترین راه و سلوک شناخت و قرب الهی است، لکن چنانکه پیشتر ذکر شد این مطلب، به معنای نفی رویکردهای دیگر نیست؛ زیرا که هر رویکرد، مخاطب خاص خود را دارد[۵۸].[۵۹]

براهین اثبات خدا

مکاتب مختلف، ادله و براهین مختلفی برای اثبات خداوند تقریر نموده‌اند که در اینجا به آنها اشاره می‌شود:

برهان اول: امکان و وجوب

برهان دوم: صدیقین

برهان سوم: حدوث

برهان چهارم: فطرت

برهان پنجم: نفس

برهان ششم: حرکت

برهان هفتم: نظم

ضرورت خداشناسی

شناسایی مبدأ عالم یکی از دغدغه‌های بشریت در طول تاریخ بوده است و بخش عمده‌ای از منابع دینی به شناخت و توصیف مبدأ هستی پرداخته‌اند. اهمیت و ضرورت خداشناسی از جهت آثاری است که در زندگی فردی و اجتماعی انسان دارد، به گونه‌ای که زندگی یک انسان خداباور و موحد با حیات یک انسان ملحد و یا مشرک تفاوت بنیادین دارند. «اعتقاد انسان به خدا و تصویری که از اوصاف و افعال خداوند دارد، تأثیر شگرفی در انگیزه، نیت، اخلاق و رفتار انسان می‌تواند داشته باشد»[۶۰]. مقام معظم رهبری، باور به خداوند یگانه را خلاصه همه آرمان‌های بشری دانسته و معتقدند که پیامبران با شعار توحید همه مقصود خود را بیان می‌کردند و هیچ مفهومی به اندازه مفهوم توحید در سرتاسر تاریخ موجب رهایی انسان و مبشر نجات خلق‌های ستمدیده نبوده است، از این جهت ایشان ناشناخته ماندن توحید و یا تحریف معنا و محتوای آن و نیز اکتفا کردن به یک برداشت سطحی و صرفاً ذهنی از آن را امری تأسف‌آور، بلکه فاجعه‌ای برای همه پیام‌آوران رهاسازی انسان می‌دانند[۶۱].

ایشان، آگاهی کامل از توحید را نه فقط برای کسانی که به جهان‌بینی توحیدی باور دارند، لازم و بایسته می‌دانند، بلکه معتقدند شناخت توحید برای همه افرادی که در پی آرمان‌های انسانی هستند، امری ضروری و حیاتی است[۶۲]. ایشان، توقف در شناخت خدا و علم توحید را یک نوع عقب‌ماندگی و ناتوانی معنوی می‌دانند که از منظر اولیاء خداوند استغفار لازم دارد[۶۳].[۶۴]

امکان خداشناسی

«گروهی در میان دانشمندان اسلامی بوده‌اند که امکان شناخت عقلی و قلبی خداوند را انکار کرده‌اند و ساختار ذهن انسان را به دلیل انس با مفاهیم حسی و محدود، ناتوان از شناخت خداوند دانسته و تنها راه شناخت خدا را نقل و حدیث دانسته‌اند. در مقابل، جمهور متکلمان، حکیمان و عارفان جهان اسلام، همواره بر امکان شناخت خداوند تأکید نموده‌اند. هرچند که حکما و متکلمان بر طریق عقل و عرفا بر طریق شهود نظر داشته‌اند»[۶۵]. در بین متفکران، در میزان توانایی انسان در شناخت خداوند، اختلاف نظر وجود داشته است. هر چند شناخت ذات خداوند را به دلیل نامحدود بودن ذات و محدودیت قوه فکر و اندیشه انسان، ناممکن دانسته‌اند و در کلماتی از ائمه معصومین(ع) اشاراتی به عدم توانایی عقل در شناخت ذات حق تعالی شده است[۶۶].

حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، باب علم توحید و خداشناسی را بابی بی‌انتها دانسته‌اند که بن بست و پایانی ندارد. ایشان معتقدند که «معرفت بیشتر نسبت به خداوند متعال و صفات کمالیه حضرت حق، راهی است که همه انبیاء و اولیاء در این مسیر مشغول پیشرفت و تکامل بوده‌اند»[۶۷]. ایشان معتقدند که تفکر در ذات پروردگار صحیح نبوده و ذات پروردگار قابل شناخت نیست[۶۸].[۶۹]

راه‌های خداشناسی

اهل معرفت راههای شناخت خدا را به عدد انفاس خلایق و حتی بیشتر از آن دانسته‌اند و معتقدند که هر انسانی برای شناخت خدا راهی مخصوص به خود دارد و خداوند را به گونه‌ای مخصوص به خود می‌یابد و می‌شناسد. اما می‌توان راه‌های شناخت خدا را با توجه به جنبه مشترک آنها به دو راه کلی تقسیم نمود: راه عقل و استدلال و راه دل و شهود. در راه عقلی، انسان با بهره‌گیری از مقدمات و اصول عقلی، برای اثبات وجود خدا و صفات و افعال او ادله‌ای را طراحی می‌کند. این راه خود به راه عقلی محض و راه تجربی تقسیم می‌شود. در طریق شهودی، انسان از طریق تهذیب نفس و تصفیه باطن، خدای خویش را با چشم دل مشاهده کرده و صفات جمال و جلال او را می‌یابد. «مایه‌های راه شهودی در همه انسان‌ها به واسطه فطرت خداشناسی وجود دارد، هرچند رسیدن به مراتب عالی آن احتیاج به تزکیه نفس از آلودگی و سیر و سلوک نفسانی دارد»[۷۰]. مقام معظم رهبری گرایش به خدای متعال و مرکز واحد متعالی را امری فطری می‌داند، بنابراین از منظر ایشان توحید امری است که در درون فطرت همه انسان‌ها ریشه دارد[۷۱].

ایشان معتقدند معرفت به خداوند یا معرفتی است که از طریق احساس و عاطفه حاصل شده و یا معرفتی است که از طریق برهان و استدلال به دست می‌آید. از منظر ایشان معرفت ایمانی بر معرفت استدلالی مقدم است و اولویت دارد؛ چراکه معرفت ایمانی سبب حرکت و نجات انسان می‌شود. ایشان معرفت و اعتقادی را که از ایمان و محبت و شور و عشق حاصل شده است، نسبت به معرفت استدلالی مفیدتر و کاراتر می‌دانند[۷۲]. البته ایشان معتقدند که «در خلال هر احساسی که صادق باشد، یک برهان و استدلال فلسفی قرار دارد و آن احساس درست خالی از منطق نیست»[۷۳]. ایشان برای مبدأ معرفت ایمانی به بیان پدر و مادر و یا انسان بزرگ دیگر و یا حادثه‌ای که آن ایمان ناب را به انسان می‌دهد، اشاره می‌کنند[۷۴]. ایشان معتقدند «پیامبر اسلام(ص) برای اثبات وجود خدا و یگانگی او استدلال‌هایی مانند برهان نظم و برهان خلف و برهان علت اولی را بیان نکردند؛ بلکه با بیان پرجاذبه خود ایمان را در دل مردم قرار دادند و از راه تحریک احساس و عاطفه، مردم را به سوی خداوند دعوت می‌نمودند»[۷۵]. پیامبر اسلام(ص) برای دعوت کردن مردم به سوی خدا، آنها را به ظلم و اختلاف طبقاتی موجود در جامعه و فشاری که «انداد الله» از جنس بشر بر مردم وارد می‌کنند، توجه می‌دهد[۷۶].

با این وجود ایشان معرفت استدلالی را برای دفع وسوسه‌ها و شبهات لازم دانسته و معتقدند که «معرفت استدلالی همچون ستون و تکیه‌گاهی است که سبب ثبات و استواری انسان در مقابل شبهات و وسوسه‌ها می‌شود»[۷۷].[۷۸]

جایگاه خداشناسی در منظومه فکری مقام معظم رهبری

حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، توحید را مایه اصلی دین و سنگ زاویه‌ای می‌دانند که همه پایه‌های دین بر آن قرار گرفته است[۷۹]. ایشان کلمه توحید و توحید کلمه را دو پایه اساسی اسلام می‌دانند که توحید کلمه به کلمه توحید بر می‌گردد. ایشان توحید را نه یک امر ذهنی بلکه یک امر واقعی و یک نظام و دستورالعمل زندگی می‌دانند و اعتقاد به توحید را سازنده زندگی انسان در این عالم می‌دانند، به گونه‌ای که هرچه انسان به سوی توحید و عبودیت خداوند برود، شر طواغیت و اندادالله از سر او برداشته می‌شود. ایشان همه سختی‌ها و بلایایی که امروزه بر مسلمانان وارد می‌شود را بر اثر گم کردن سررشته زندگی در زیر سایه توحید می‌دانند[۸۰]. توحید، حکومت الهی، لزوم عبودیت انسان در مقابل خدا و لزوم تسلیم او در مقابل احکام خدا را پایه‌های اصلی معارف اسلامی ذکر می‌کنند[۸۱]؛ لذا هنگامی که شخصی در صحنه جهاد از امیرالمؤمنین(ع) درباره توحید سؤال می‌کند و مورد اعتراض برخی مسلمانان قرار می‌گیرد، امیرالمؤمنین(ع) می‌فرماید ما برای همین مطلب جنگ می‌کنیم. جنگ و سیاست و همه خطوط اصلی در حکومت امیرالمؤمنین(ع) بر مبنای توحید است[۸۲]. ایشان توحید را سخن اول و آخر اسلام می‌دانند[۸۳].

ایشان توحید را مبنای فکری و اعتقادی و اجتماعی و عملی مسلمانان دانسته[۸۴]، مسائلی مانند صفات حق تعالی، تعداد و معنی و نسبت آن با ذات حق، مسأله نبوت و فروع آن، مسأله عدل و نیز مسأله امامت و مسائل مربوط به تکلیف و قیامت و غیر آن را مبتنی بر اصل توحید می‌دانند[۸۵]. ایشان، توحید را مبنای نظام اسلامی[۸۶] و به عنوان ستون فقرات و رکن اساسی شعار اسلامی و پیام انقلاب اسلامی معرفی می‌کنند[۸۷]. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، راه ترقی در میدان‌های علم، پیشرفت مادی، تسلط بر سرنوشت خود، رهایی از سلطه بیگانگان و سعادت درونی و بیرونی را در کلمه توحید و توحید کلمه معرفی می‌کنند[۸۸]. مقام معظم رهبری دعوت به توحید و منع از شرک را از تفضلات خدای متعال نسبت به انسان می‌داند که انسان را از عبودیت غیر خودش منع کرده است، از این جهت لازم است که انسان قدر این تکریم و تفضل را بداند و نیت و عمل خود را به شرک آلوده نکند[۸۹].[۹۰]

خداشناسی

اساس معنویت ارتباط با خداست و این ارتباط در گرو معرفت اوست؛ البته اگر معرفت خدا درست بررسی شود، خواهیم دید که ارتباط با او همان معرفت اوست؛ زیرا معرفت خدا هنگامی در شکل‌گیری معنویت مؤثر است، که صرفاً ذهنی و نظری نباشد، بلکه هستی و حیات انسان را دگرگون کند و او را در نور الهی غرق سازد. (توحید، اقیانوس بیکرانه‌ای است که اولیای خدا در آن غرق می‌شوند»[۹۱] و همه نمودهای هستی را آیت و جلوه خدا می‌بینند و به هر سوی که می‌نگرند، نور خدا و جلوه‌های او چشم و دل‌شان را پر می‌کند. درست مثل کسی که در میان اقیانوس است، و در هر سو غیر از بی‌کرانگی نمی‌بیند. درک وجود و معرفت حضور خداوند به گونه‌ای است، که اگر به درستی حاصل شود، چیزی در عالم مستقل از او به نظر نمی‌آید و این نظرگاهی صادقانه و منطبق بر واقعیت هستی است. ارتباط با خدا از منظر معنویت اسلامی از نوع روابط اعتباری و قراردادی که در روابط اجتماعی بین انسان‌ها شکل می‌گیرد نیست. همچنین از نوع برخی روابط تکوینی میان پدیده‌ها و مبتنی بر تعلق و وابستگی دوطرفه نیست، بلکه ربطی قاهرانه است که در آن همه پدیده‌های هستی از جمله وجود انسان به صورت جلوه‌ای از اراده خداوند دیده می‌شود و اصالت و استقلال همه در اراده خداوند محو می‌شود. از این منظر «هر چه هست از خدای متعال است؛ از اراده ذات مقدس ربوبی است. ما عجز محض هستیم»[۹۲]. عمق این پیوند با افزایش معرفت و بصیرت معنوی بیشتر می‌شود، تا جایی که از مرحله ربط قاهرانه به مرحله ربط ظلی می‌رسد و معلوم می‌شود که «مایی وجود ندارد. هر چه هست اوست»[۹۳]. به این ترتیب همه افعال و اوصاف و هستی انسان در پیشگاه هستی و اراده خداوند رنگ می‌بازد و معلوم می‌شود که انسان و سایر آفرینش چیزی جز نیاز و فقر و ربط و تعلق به و جود خداوند و اراده الهی نیست.

همه عالم لبریز از نور و حضور و لطف و رحمت الهی است و کسی که این حقیقت را دریابد، در جاذبه لطف الهی قرار می‌گیرد. جاذبه‌ای که توهم استقلال پدیده‌های هستی را از دل و اندیشه می‌زداید و نور خدا را در همه جا می‌نماید. واقعیت و حقیقت موجودات عالم تعلق و ربط و نیاز به خداست و چیزی جز تجلیات نور او در عالم آشکار نشده است. از این رو بدون معرفت او هیچ چیز به درستی شناخته نمی‌شود و اگر از یاد برود، خودمان را هم به درستی نخواهیم شناخت و حقیقت خود را نیز از یاد خواهیم برد؛ زیرا «خدای متعال روح هستی و حقیقت هستی است»[۹۴]. زمینه‌سازی گشوده شدن این افق از معرفت خدا با تزکیه نفس انجام می‌شود و این زلال معرفت حق در صورت وجود زمینه مناسب، از سوی پروردگار عنایت و افاضه می‌شود. «اراده و قدرت و خواست اوست که دل‌ها را نرم و جان‌ها را به حقایق متمایل می‌کند و نور معنویت را به بعضی دل‌ها می‌تاباند. کسانی را به عبودیت خدای متعال مبتهج می‌کند که دیگر هیچ چیز در دنیا برای آنها لذت بنده خدا بودن را ندارد»[۹۵]. خداشناسی در فضای معنویت اسلامی سرشار از احساس و ابتهاج و لذت و است، «اما در چنین وادی با عظمتی، باز از مؤمنین و مسلمین و موحدین خواسته‌اند که با تکیه به تفکر و تدبر و تعقل، پیش بروند. واقعاً هم عقل و تفکر می‌تواند انسان را پیش ببرد. البته در مراحل مختلف، عقل به نور وحی و نور معرفت و آموزش‌های اولیای خدا، تجهیز و تغذیه می‌شود؛ لیکن بالاخره آنچه که پیش می‌رود، عقل است»[۹۶]. جذبه و سرور و لذت و بهجتی که در خداشناسی وجود دارد، مجوز این نیست که حدود بندگی زیر پا گذاشته شود و عبد مملوکی که همه هستی و حیات و قدرتش برای خداست، به شطح‌گویی زبان گشاید و گردن برکشد. بنده در حالی که از نعمت لذت عشق و بهجت قرب و سرور معرفت خداوند برخوردار است، نباید نعمت خرد و اندیشه را کفران کند و راه ناسپاسی پیش بگیرد؛ بلکه باید به شکرانه نعمت خرد از آن به درستی و شایستگی استفاده کند. «شکر، شناختن نعمت، از خدا دانستن نعمت و به کار بردن نعمت در آن جائی است که خدا خواسته است؛ این معنای عملی و کامل شکر است»[۹۷]. معرفت خداوند نعمت بزرگی است که شکر آن از یک سو این است که قلب را با تزکیه و طهارت سرشار از نور و حضور او کنیم، و از سوی دیگر در لذت معرفت و سرور حضورش خرد و تعقل را فرونگذاریم، طهارت دل و نورانیت خرد موجب می‌شود که در مقام معرفت نه خلوص وحدت ذات احدی به کثرت انانیت آلوده شود و نه منظره کثرت جلوه‌های الهی، با ندیدن حدود فقر و بندگی، غفلت به بار آورد.

معرفت خدا و ایمان خالص تنها در دل نیست، بلکه به درستی بر زبان جاری می‌شود و به شایستگی در اعمال و رفتار و زندگی جریان می‌یابد. توسعه توحید و خداشناسی در همه ابعاد زندگی و هستی انسان در گرو پیوند و همراهی دل و خرد در راه معرفت اوست. به دنبال این پیوند توحید ناب در گفتار و کردار آشکار می‌شود و زبان از تظاهر به کفر باز می‌ماند و اعضا و جوارح از گرایش به تسلیم در برابر غیر او حفظ می‌شود. از این رو توحید و خداشناسی معیار عمل و زندگی انسان در ابعاد مختلف سیاسی و اجتماعی می‌شود و معنایی بسیار گسترده و مؤثر پیدا می‌کند. «توحید یعنی رهایی انسان از عبودیت و اطاعت و تسلیم در برابر هر چیز و هرکس به جز خدا؛ یعنی گسستن بندهای سلطه نظام‌های بشری»[۹۸]. گاهی پیوند میان دل و عقل بر اساس عقل عبودیت نبوده و حول عقل تبیین‌گر نظری بر قرار می‌شود. در این صورت به پدید آمدن اندیشه‌های زیبا و تشریفاتی در باب خداشناسی منجر شده و هیچ تحولی در زندگی و جامعه بشری به وجود نمی‌آورد. این پیوند عقیم و بی‌اثر میان دل و خرد نیز به کار نمی‌آید و از معنویت اصیل اسلامی فاصله دارد. «پیامبر توحید را مانند راهی جلوی پای مردم می‌گذاشت و اسلام دوره‌های بعد، آن را چون نظریه‌ای در محافل بحث و مجادله مطرح می‌ساخت. آنجا سخن از بینش تازه‌ای درباره جهان و تئوری تازه‌ای برای حرکت و تلاش زندگی بود، و اینجا بحث از ریزه‌کاری‌های کلامی، باب اوقات تفنن و فراغت»[۹۹].

خداشناسی باید پس از ساماندهی فکری و انگیزش درونی و تحول عاطفی، به تغییر رفتار و زندگی برسد و توانایی به زیر آوردن مستکبران و سلطه‌گران را داشته باشد. «توحید صلح کل، توحیدی که با همه «انداد» و رقیبان خدا بسازد، توحیدی که فقط فرضیه پذیرفته شده‌ای در ذهن باشد، چیزی فراتر از یک نقش بدلی از توحید انبیاء نیست. بسی طبیعی خواهد بود اگر دینامیسم دعوت انبیاء در چنین توحیدی وجود نداشته باشد»[۱۰۰]. توحید یک نظریه زیربنایی در مورد انسان و جهان، و نیز یک دکترین اجتماعی و اقتصادی و سیاسی است که ابعاد گسترده آن فرد و جامعه را دگرگون می‌کند و از نور خدا و بیم و امید و عشق و تسلیم او بودن سرشار می‌سازد. توحید از دیدگاه خط مشی اجتماعی صلاحیت هر گونه طراحی و کارگردانی مستقل و خودسرانه در امور جهان و انسان را از هر کسی جز خدا سلب می‌کند و «حق ولایت و سرپرستی جامعه و زمامداری زندگی انسان را نیز از هر کسی به جز خدا نفی می‌کند»[۱۰۱]. به همین علت در طول تاریخ همراه قدرت‌های سلطه‌گر که برخوردار از زر و زور بوده‌اند، در برابر پیامبران خدا ایستادند و مردم را از شنیدن دعوت آنها به سوی توحید، بازداشتند.[۱۰۲]

منابع

پانویس

  1. قدردان قراملکی، محمد حسن، مقاله «خداشناسی توحیدی»، منظومه فکری امام خمینی، ص ۱۱۸.
  2. امام خمینی، شرح حدیث جنود عقل و جهل، ص۱۸۳ و ۱۸۸.
  3. «و اندکی از بندگان من سپاسگزارند» سوره سبأ، آیه ۱۳.
  4. امام خمینی، شرح حدیث جنود عقل و جهل، ص۱۸۷ و ۱۸۸.
  5. قدردان قراملکی، محمد حسن، مقاله «خداشناسی توحیدی»، منظومه فکری امام خمینی، ص ۱۱۸.
  6. قدردان قراملکی، محمد حسن، مقاله «خداشناسی توحیدی»، منظومه فکری امام خمینی، ص ۱۱۹.
  7. امام خمینی، تفسیر سوره حمد، ص۸۲؛ شرح چهل حدیث، ص۶۶۰؛ صحیفه امام، ج۲۰، ص۱۶؛ ج۱۹، ص۴۳۷.
  8. بحارالأنوار، ج۱، ص۱۹۸؛ ج۴، ص۲۴۷.
  9. بحارالأنوار، ج۸۴، ص۱۹۸ و ۳۴۴.
  10. امام خمینی، شرح حدیث جنود عقل و جهل، ص۲۹۸.
  11. قدردان قراملکی، محمد حسن، مقاله «خداشناسی توحیدی»، منظومه فکری امام خمینی، ص ۱۲۰.
  12. مضمون روایات متعدد با این تعبیر است. «أَنَّ لِلَّهِ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى سَبْعِينَ أَلْفَ حِجَابٍ مِنْ نُورٍ وَ ظُلْمَةٍ» (بحارالأنوار، ج۵۵، ص۴۵). برخی از عرفا نیز تعبیر در متن را آورده‌اند. (امام خمینی، مصباح الانس، ص۱۸۰؛ آداب الصلاة، ص۱۱).
  13. کلینی، کافی، ج۱، ص۳۲.
  14. امام خمینی، شرح حدیث جنود عقل و جهل، ص۱۰ و ۹.
  15. امام خمینی، آداب الصلاة، ص۹۳، ۱۷۱؛ تقریرات فلسفه، ج۳، ص۳۵۰؛ شرح چهل حدیث، ۶۵۰.
  16. تفتازانی، شرح المقاصد، ج۱، ص۱۶۴ و ۱۶۵؛ موسوعة کشاف اصطلاحات الفنون و العلوم، مقدمه، ص۴۰؛ حسن‌زاده آملی، هزار و یک کلمه، ج۱، ص۳۰.
  17. قدردان قراملکی، محمد حسن، مقاله «خداشناسی توحیدی»، منظومه فکری امام خمینی، ص ۱۲۱.
  18. شرح منظومه، ص۹، قسم الحکمة.
  19. امام خمینی، آداب الصلاة، ص۱۷۵؛ تقریرات فلسفه، ج۱، ص۱۵۹؛ شرح چهل حدیث، ص۱۹۲؛ التعلیقات علی شرح فصوص الحکم، ص۷۰ و ۲۸۰.
  20. امام خمینی، تقریرات فلسفه، ج۱، ص۱۵۹.
  21. امام خمینی، شرح چهل حدیث، ص۲۲۴؛ تفسیر سوره حمد، ص۹۵.
  22. امام خمینی، التعلیقات علی شرح فصوص الحکم، ص۷۰.
  23. «چون ذات او صرف‌الوجود است و الوجود بسیط بصرف البساطه و تعریف ذات شیء در صورتی ممکن است که شیء دارای جنس و فصل باشد و الوجود لا جنس له و لا فصل له؛ زیرا جنس مورد شرکت است و در عالم چیزی غیر وجود نیست تا با او در چیزی شریک باشد و الوجود مساوق مع الوحدة، و فصل برای تمییز است و در صفحه وجود چیزی غیر وجود نیست تا تمییز لازم داشته باشد، بنا بر این تعریف وجود ممکن نیست. در عین حال در اعلی مرتبه تجلی است و در منظر و مسمع هر چیزی واقع شده است (امام خمینی، تقریرات فلسفه، ج۱، ص۱۵۹؛ صحیفه امام، ج۱۷، ص۴۳۲).
  24. لأن النظر و المشاهدة لا يمكن إلا بصيرورة الناظر مستغرقا في عين المنظور متحدا معه أو ظهور المنظور و تجليه في مرآة الناظر و كلاهما يزيلان الأحدية و تحت ذكر اسرار (التعلیقات علی شرح فصوص الحکم، ص۱۳۸).
  25. امام خمینی، شرح چهل حدیث، ص۵۸۹ و ۴۵۱؛ التعلیقات علی شرح فصوص الحکم، ص۶۸.
  26. امام خمینی، شرح چهل حدیث، ص۴۵۴.
  27. کلینی، کافی، ج۲، ص۱۶۶.
  28. مجلسی، بحار الأنوار، ج۹۱، ص۹۹.
  29. کلینی، الکافی، ج۲، ص۹۲.
  30. «أَوَّلُ الدِّينِ مَعْرِفَتُهُ» (نهج البلاغه، خطبه ۱)، «أَوَّلُ الدِّيَانَةِ بِهِ مَعْرِفَتُهُ» (کافی، ج۱، ص۱۴۰)، «إِنَّ أَفْضَلَ الْفَرَائِضِ وَ أَوْجَبَهَا عَلَى الْإِنْسَانِ مَعْرِفَةُ الرَّبِّ» (کفایة الاثر، ص۲۵۸).
  31. «تفکر در حقّ و اسماء و صفات و کمالات اوست. و نتیجه آن علم به وجود حق و انواع تجلیات است و از آن، علم به اعیان و مظاهر رخ دهد. و این افضل مراتب فکر و اعلی مرتبه علوم و اتقن مراتب برهان است؛ زیرا که از نظر به ذات علت و تفکر در سبب، مطلق علم به او و مسبّبات و معلولات پیدا شود، و این نقشه تجلّیات قلوب صدّیقین است، و از این جهت آن را «برهان صدّیقین» گویند؛ زیرا که «صدّیقین» از مشاهده ذات، شهود اسماء و صفات کنند، و در آیینه أسماء اعیان و مظاهر را شهود نمایند. و اینکه این قسم برهان را «برهان صدّیقین» گوییم برای آن است که اگر صدّیقی بخواهد مشاهدات خود را به صورت برهان در آورد و آنچه ذوقاً و شهوداً یافته به قالب الفاظ بریزد، این چنین شود، نه آنکه هر کس بدین برهان علم به ذات و تجلیّات آن پیدا کرد، از صدّیقین است، با آنکه معارف صدّیقین از سنخ براهین است، لکن براهین مخصوصی. هیهات که علوم آنها از جنس تفکر باشد، یا مشاهدات آنها را با برهان و مقدمات آن مشابهتی. تا قلب در حجاب برهان است و قدم او تفکر است، به أول مرتبه صدیقین نرسیده» (امام خمینی، شرح چهل حدیث، ص۱۹۰ و ۱۹۱).
  32. أما المشاهدة الحضورية و المكاشفة الذوقية فليست من الأكتناه في شيء فان الأكتناه بقدم الفكر و هي بيراق الذوق و العشق، و الفكر ترتيب أمور معلومة لتحصيل أمر مجهول فما لا جنس له و لا فصل و لا حد له فلا برهان عليه فالفكر حجاب و العلم هو الحجاب الأكبر و المشاهدة حضور و تدل و تعلق و ربط و رفض قاطبة التّعيّنات... فالمعرفة مرغوب فيها و مأمور بها و الفكر مرغوب عنه و منهى عنه و هذا أحد وجوه الجمع بين الأخبار الآمرة بالمعرفة و الناهية عن الفكر في ذات الله فافهم و اغتنم (امام خمینی، التعلیقات علی شرح فصوص الحکم و مصباح الأنس، ص۲۸۱؛ و نیز بنگرید: تقریرات فلسفه، ج۱، ص۱۵۹؛ شرح چهل حدیث، ص۱۹۱ - ۱۹۵؛ صحیفه امام، ج۷، ص۴۳۲).
  33. امام خمینی، شرح چهل حدیث، ص۱۹۵؛ جواهر الاصول، ج۲، ص۱۰۵.
  34. قدردان قراملکی، محمد حسن، مقاله «خداشناسی توحیدی»، منظومه فکری امام خمینی، ص ۱۲۲.
  35. امام خمینی، تقریرات فلسفه، ج۲، ص۱۹۱، ۴۹.
  36. ر. ک: کاپلستون، تاریخ فلسفه، ج۱، ص۱۳۳.
  37. ر. ک: کاپلستون، تاریخ فلسفه، ج۱، ص۲۲۲.
  38. ر. ک: ارسطو، متافیزیک، ص۳۹۹.
  39. امام خمینی، صحیفه امام، ج۱۷، ص۴۳۳؛ آداب الصلاة، ص۹۴، ۲۲۷؛ تفسیر سوره حمد، ص۱۰۹.
  40. امام خمینی، آداب الصلاة، ص۱۱؛ تفسیر سوره حمد، ۱۳۲.
  41. قدردان قراملکی، محمد حسن، مقاله «خداشناسی توحیدی»، منظومه فکری امام خمینی، ص ۱۲۸.
  42. ابن تیمیه، الرد علی المنطقیین، ج۲، ص۱۳۱.
  43. ابن تیمیه، الرد علی المنطقیین، ج۱، ص۱۵۸ و ۱۶۱.
  44. عدالت اجتماعی در اسلام، ص۷ - ۴۶۵؛ تفسیر فی ظلال القرآن، ج۲، ص۷۲۲ و ۱۰۹۷.
  45. جوهری طنطاوی، تفسیر الجواهر، ج۱۱، ص۷۱؛ ج۲۵، ص۵۶؛ ج۱۷، ص۱۶. از نظر او علم توحید آمیخته به فلسفه موجب دوری از خدا و پیشرفت و محبت به خدا و نزدیکی به آن تنها در پرتو علم حاصل می‌شود. ر. ک: تفسیر الجواهر، ج۲، ص۸۹ و ۸۶؛ ج۲۵، ص۵۷. وی یقین کامل به آخرت را نیز در سایه علم مانند علم احضار ارواح میسور می‌داند. ر. ک: تفسیر الجواهر، ج۱، ص۸۴.
  46. احیای فکر دینی در اسلام، ص۳۵ و ۱۴۶ به بعد. نکته قابل ذکر این که وی به برهان عقل نیز اشاره دارد اما آن را با عقل استقرایی استعمال می‌کند که بیانگر رویکرد حسی اقبال به قلمرو عقل است (احیای فکر دینی در اسلام، ص۱۴۶).
  47. بازرگان، راه طی‌شده، ص۹؛ مجموعه آثار، باد و باران در قرآن، ج۷، ص۴۰۴.
  48. برای اطلاع بیشتر از آرای معاصران ر. ک: شادی نفیسی، عقل‌گرایی در تفاسیر قرن چهاردهم، فصل دوم.
  49. امام خمینی، آداب الصلاة، ص۱۱؛ تفسیر سوره حمد، ۱۳۲؛ تقریرات فلسفه، ج۱، ص۲۲۴؛ ج۲، ص۱۹۱، ۴۹.
  50. امام خمینی، شرح چهل حدیث، ص۱۹۵ و ۱۹۶.
  51. امام خمینی، شرح حدیث جنود عقل و جهل، متن، ص۱۱۸.
  52. قدردان قراملکی، محمد حسن، مقاله «خداشناسی توحیدی»، منظومه فکری امام خمینی، ص ۱۲۹.
  53. پاسکال می‌گوید: «به وجود خدا دل گواهی می‌دهد نه عقل»؛ سیر حکمت در اروپا، ج۲، ص۱۴.
  54. سیر حکمت در اروپا، ج۳، ص۳۲۲.
  55. ر. ک: ویلیام جیمز، دین و روان، فصل ۴.
  56. همدانی، زبدة الحقایق، ص۴۸ و ۲۸.
  57. لاهیجی، شرح گلشن راز، ص۶۳؛ و گلشن راز به تصحیح پرویز عباس داکانی، ص۳۸.
  58. امام خمینی، التعلیقات علی شرح فصوص الحکم، ص۲۷۳؛ شرح حدیث جنود عقل و جهل، ص۵۸؛ آداب الصلاة، ص۱۲ و ۲۸۹؛ تفسیر سوره حمد، ص۷۲؛ شرح چهل حدیث، ص۶۲۳.
  59. قدردان قراملکی، محمد حسن، مقاله «خداشناسی توحیدی»، منظومه فکری امام خمینی، ص ۱۳۰.
  60. سبحانی، الهیات، ج۱، ص۲۴؛ سعیدی مهر، کلام اسلامی، ج۱، ص۲۵.
  61. روح توحید نفی عبودیت غیر خدا، ص۳-۴.
  62. روح توحید نفی عبودیت غیر خدا، ص۴.
  63. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات در خطبه‌های نماز جمعه تهران، در سال ۱۳۷۵.
  64. رودبندی زاده، مهدی، مقاله «خداشناسی توحیدی»، منظومه فکری آیت‌الله العظمی خامنه‌ای ج۱ ص ۱۱۳.
  65. مجموعه آثار استاد شهید مطهری، ج۶، ص۸۷۸.
  66. امیرالمؤمنین(ع) در خطبه اول نهج البلاغه می‌فرماید: «الَّذِي لَا يُدْرِكُهُ بُعْدُ الْهِمَمِ وَ لَا يَنَالُهُ غَوْصُ الْفِطَنِ‌»؛ همت‌ها هر اندازه دور پروازی کنند او را نمی‌یابند و زیرکی‌ها هر اندازه در ژرفای دریای اندیشه فرو روند به او نائل نمی‌گردند. و نیز در خطبه ۸۷ می‌فرماید: «وَ إِنَّكَ أَنْتَ اللَّهُ الَّذِي لَمْ تَتَنَاهَ فِي الْعُقُولِ فَتَكُونَ فِي مَهَبِّ فِكْرِهَا مُكَيَّفاً وَ لَا فِي رَوِيَّاتِ خَوَاطِرِهَا فَتَكُونَ مَحْدُوداً مُصَرَّفاً»؛ همانا تو آن خدایی هستی که در عقل‌ها نمی‌گنجی تا در معرض وزش اندیشه‌ها نقش پذیر کیفیات بشوی، و نه تحت کنترل فکر در می‌آیی تا محدود و قابل تغییر باشی. (ر.ک: مجموعه آثار استاد شهید مطهری، ج۶، ص۱۰۰۶ به بعد؛ عبدالله جوادی آملی، توحید در قرآن، ص۳۴؛ نیز ر.ک: محمد سعیدی مهر، کلام اسلامی، ج۱، ص۲۷).
  67. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات در خطبه‌های نماز جمعه تهران. در سال ۱۳۷۵.
  68. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، گفت و شنود صمیمانه رهبر معظم انقلاب اسلامی با گروهی از جوانان و نوجوانان، در سال ۱۳۷۶.
  69. رودبندی زاده، مهدی، مقاله «خداشناسی توحیدی»، منظومه فکری آیت‌الله العظمی خامنه‌ای ج۱ ص ۱۱۴.
  70. سبحانی، جعفر، الهیات، ج۱، ص۹۰-۹۵؛ محمد سعیدی مهر، کلام اسلامی، ج۱، ص۲۹-۳۰.
  71. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات در دیدار با کارگزاران نظام در روز عید سعید فطر، در سال ۱۳۸۶.
  72. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات در دیدار گروهی از جوانان و نوجوانان در سال ۱۳۷۶.
  73. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات در جمع روحانیون استان «کهکیلویه و بویراحمد» در آستانه ماه محرم در سال ۱۳۷۳.
  74. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات در دیدار با گروهی از جوانان و نوجوانان در سال ۱۳۷۶.
  75. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات در دیدار با گروهی از جوانان و نوجوانان در سال ۱۳۷۶.
  76. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات در جمع روحانیون استان «کهکیلویه و بویراحمد» در آستانه ماه محرم در سال ۱۳۷۳.
  77. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات در دیدار با گروهی از جوانان و نوجوانان در سال ۱۳۷۶.
  78. رودبندی زاده، مهدی، مقاله «خداشناسی توحیدی»، منظومه فکری آیت‌الله العظمی خامنه‌ای ج۱ ص ۱۱۵.
  79. روح توحید نفی عبودیت غیر خدا، ص۱۹.
  80. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات در دیدار با مسئولان و کارگزاران نظام جمهوری اسلامی در سال ۱۳۷۷.
  81. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات در آغاز هفتمین گردهمایی ائمه جمعه سراسر کشور در سال ۱۳۷۰.
  82. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات در دیدار با اقشار مختلف مردم به مناسبت میلاد امیرالمؤمنین علی(ع) در سال ۱۳۸۱.
  83. روح توحید نفی عبودیت غیر خدا، ص۳.
  84. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات در دیدار با جمع کثیری از دانشگاهیان و طلاب حوزه‌های علمیه در سال۱۳۶۸.
  85. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، پیام به کنگره جهانی هزاره شیخ مفید، سال ۱۳۷۲.
  86. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات در با دیدار مسئولان و کارگزاران نظام جمهوری اسلامی ایران در سال ۱۳۷۹.
  87. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات در دیدار با اساتید و دانشجویان دانشگاه‌های استان زنجان در سال ۱۳۸۲.
  88. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات در دیدار با مسئولان نظام به مناسبت عید سعید فطر در سال ۱۳۸۲.
  89. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات در مراسم بیعت فقها و حقوق‌دانان شورای نگهبان در سال ۱۳۶۸.
  90. رودبندی زاده، مهدی، مقاله «خداشناسی توحیدی»، منظومه فکری آیت‌الله العظمی خامنه‌ای ج۱ ص ۱۱۷.
  91. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات، ۲۲/۱/۱۳۶۹.
  92. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات، ۱۷/۱۱/۱۳۷۲.
  93. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات، ۱۷/۱۱/۱۳۷۲.
  94. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات، ۳۰/۹/۱۳۸۳.
  95. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات، ۱۷/۱۱/۱۳۷۲.
  96. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات، ۲۲/۱/۱۳۶۹.
  97. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات، ۲۰/۴/۱۳۸۹.
  98. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات معظم له، ۱۰/۳/۱۳۶۹.
  99. توحید نفی عبودیت غیر خدا، ص۱۸.
  100. توحید نفی عبودیت غیر خدا، ص۱۸.
  101. توحید نفی عبودیت غیر خدا، ص۱۱و۱۲.
  102. مظاهری‌سیف، حمید رضا، مقاله «نظام معنویت اسلامی»، منظومه فکری آیت‌الله العظمی خامنه‌ای ج۱ ص ۳۶۷.