هابیل و قابیل در تاریخ اسلامی

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط Wasity (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۲۸ دسامبر ۲۰۲۲، ساعت ۱۹:۵۷ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

فرزندان آدم

در باره تداوم نسل آدم علامه کاشف‌الغطاء می‌نویسد: در این زمینه دو دیدگاه وجود دارد. بر اساس یکی از آنها هر بطنی با بطن دیگر ازدواج می‌کردند که بر اساس شریعت آن زمان امری جایز بود و زنا چیزی جز مخالفت با قوانین مشروعه نیست. دیگر اینکه خداوند حوریه‌هایی را فرستاد تا فرزندان آدم با آنان ازدواج کنند و شاید مراد از آنها دو زن باشند که از نسل بشر پیشین باقی مانده بودند[۱]. البته بخش اخیر کلام ایشان را هیچ‌کس دنبال نکرد، اما دو دیدگاه بیان شده در متون کهن قائلانی دارد. دیدگاه اول نیز پیروان بیشتری دارد[۲]. یعقوبی می‌نویسد: وقتی حوا، هابیل را به دنیا آورد به همراه او دختری به نام لوبذا متولد شد و هنگامی که هابیل چشم به جهان گشود خواهرش اقلیما نیز به دنیا آمد و آدم خواست تا هر یک از پسران با همزاد دیگری ازدواج کند. البته یعقوبی روایت دیگری را که مؤید دیدگاه دوم است نیز ذکر می‌کند[۳]. به روایت بزنطی امام رضا (ع) می‌فرماید: حوا در هر زایشی دو فرزند پسر و دختر به دنیا می‌آورد و هر یک از پسران یک بطن با دختر بطن دیگر ازدواج می‌کردند، اما حق نداشتند با هم‌شکم خویش وصلت نمایند و تحریم ازدواج پس از این آمد[۴]. علت خصومت قابیل با هابیل شاید همین نکته بود که وی می‌خواست با قلوی خویش که زیبارو بود ازدواج کند[۵] و چون نتوانست، از سر حسادت[۶] به قتل برادرش هابیل روی کرد[۷]. برخی به صراحت بر حرمت ازدواج خواهر و برادر در همه ادیان انگشت می‌نهند و بر آن‌اند که خداوند دو حوریه به نام‌های نزله و منزله فرستاد تا شیث و یافث، دو فرزند آدم (ع)، با آنان ازدواج کنند و بدین گونه نسل آدم ادامه پیدا کرد[۸]. به هر حال داوری نهایی در این باب، همانند دیگر مباحث آمده نه تنها آسان نیست، بلکه ناممکن است.[۹][۱۰]

قتل هابیل

مطابق روایات اهل بیت، علت قتل هابیل همان مسئله جانشینی حضرت آدم بود؛ زیرا وقتی قابیل دید که حضرت آدم برادرش هابیل را به این مقام برگزیده، به وی حسادت برد تا آنجا که درصدد قتل او برآمد؛ نه آن‌که (طبق نظر اهل سنت) به خاطر همسر هابیل، به وی رشک برد و او را به قتل رسانید.

در حدیثی که مجلسی در بحار از معاویة بن عمار از امام صادق(ع) روایت کرده، آن حضرت داستان را این‌گونه بیان فرمود: «خداوند به آدم وحی کرد: اسم اعظم من و میراث نبوت و أسمایی را که به تو تعلیم کرده‌ام و هر آنچه مردم بدان احتیاج دارند همه را به هابیل بسپار. آدم نیز چنین کرد و چون قابیل مطّلع شد خشمناک گشته، نزد آدم آمد و گفت: پدر جان مگر من از وی بزرگ‌تر و بدین منصب شایسته‌تر نیستم؟ آدم فرمود: ای فرزند! این کار به دست خداست و او هر که را بخواهد به این منصب می‌رساند و خداوند او را مخصوص این منصب قرار داد اگر چه تو از وی بزرگ‌تر هستی. اگر می‌خواهید صدق گفتار مرا بدانید هر کدام یک قربانی به درگاه خداوند ببرید و قربانی هر یک قبول شد، او شایسته‌تر از آن دیگری است. نشانه پذیرفته شدن (قبول قربانی) در آن وقت، آن بود که آتشی می‌آمد و قربانی را می‌خورد.

قابیل وهابیل ـ چنان‌که خداوند در قرآن بیان فرموده ـ به درگاه خدا قربانی آوردند، به این ترتیب که ـ بر طبق برخی از روایات ـ چون قابیل دارای زراعت بود، برای قربانی خویش مقداری از گندم‌های بی‌ارزش و نامرغوب خود را جدا کرد و به درگاه خداوند برد، ولی هابیل که گوسفنددار بود، یکی از بهترین قوچ‌ها و گوسفندان چاق و فربه خود را جدا کرد و برای قربانی برد. در این هنگام آتش بیامد و قربانی هابیل را خورد و قربانی قابیل را فرا نگرفت.

شیطان نزد قابیل آمد و به وی گفت: این پیش آمد در حال حاضر برای تو اهمیت ندارد، چون تو و هابیل برادر هستید، اما بعدها که از شما دو نفر فرزندان و نسلی به وجود آید، فرزندان هابیل به فرزندان تو فخر فروشی کرده و به آنها خواهند گفت که ما فرزندان کسی هستیم که قربانی قبول شد، ولی قربانی پدر شما قبول نشد. اگر تو هابیل را بکشی، پدرت ناچار خواهد شد تا منصب او را به تو واگذار کند. بدین ترتیب قابیل را وادار کرد تا برادرش هابیل را به قتل برساند»[۱۱].

خدای سبحان در قرآن کریم ماجرا را چنین بیان فرموده است: «و خبر دو فرزند آدم را بر ایشان بخوان، آن دم که قربانی بردند و از یکی از آن دو پذیرفته شد و از دیگری پذیرفته نشد. او (به آن دیگری که قربانی قبول شده بود) گفت که تو را خواهم کشت! و آن دیگری در جواب گفت: «این مربوط به من نبود، بلکه قبولی قربانی به دست خداست و او هم از پرهیزگاران می‌پذیرد» و به دنبال آن ادامه داد: «اگر تو هم دست به سوی من دراز کنی که مرا به قتل برسانی، من برای کشتن دست به سوی تو دراز نمی‌کنم که من از پروردگار جهانیان می‌ترسم». «من می‌خواهم تا خود دچار گناه نگردم و گناه کشتن من و مخالفت تو هر دو به خودت بازگردد و از دوزخیان گردی و البته کیفر ستم کاران همین است»[۱۲].

قابیل تصمیم بر کشتن برادر گرفت و نیروی عقل و خرد، عواطف برادری، ترس از خدا و رعایت حقوق پدر و مادر، هیچ کدام نتوانست جلوی توفان خشمی را که کانونش همان صفت نکوهیده و زشت حسد بود، بگیرد. سرانجام در صدد برآمد تا هر چه زودتر تصمیم خود را عملی سازد. به همین منظور در پی فرصتی می‌گشت تا اینکه وقتی هابیل سرگرم کار ـ یا به گفته طبری ـ برای چرای گوسفندان خود در کوهی به خواب رفته بود، سنگی را بر سر او کوفت و بدین ترتیب او را کشت.

آری این صفت نفرت‌انگیز چه جنایت‌ها که در دنیا نکرده و چه خون‌های به ناحقی که نریخته و چه خانمان‌ها را که بر باد نداده است. حسد نه فقط موجب به هم ریختن نظام اجتماع و به خاک و خون کشیدن محسودان می‌گردد، بلکه خود شخص حسود را نیز دقیقه‌ای راحت و آسوده نمی‌گذارد و لذت زندگی را از کام او می‌برد و پیوسته او را در آتش حسادت می‌سوزاند و گوشت و استخوانش را آب می‌کند و اگر او را به حال خود واگذارند هم چنان زبانه کشد تا بالاخره حسود را وادار کند عملی را در خارج انجام داده و دچار کیفر آن گردد یا در همان آتش خانمان برانداز حسد بسوزد و تار و پودش بر باد رود. خدای بزرگ به دنبال این موضوع می‌گوید: «نفس (سرکش) قابیل درباره کشتن برادرش مطیع و رام او گردید و (سرانجام) او را کشت و از زبان کاران گردید»[۱۳].

بدین ترتیب قابیل اولین خون به ناحق را در روی زمین ریخت و چندان طولی هم نکشید که پشیمان گردید و با این کار خشمش فرو نشست و انتقام خود را از برادر گرفت، اما نمی‌دانست چگونه جسد بی‌جان برادر را بپوشاند و از انظار ناپدید کند. چندی آن را به دوش کشید و به این طرف و آن طرف برد، ولی فکری به خاطرش نرسید و سرانجام خسته و کوفته شد. به تدریج که ندای وجدان او را به جرم جنایتی که کرده بود، به باد ملامت گرفت و شروع به سرزنش او کرد.

خستگی جسمی از یک طرف و شکنجه‌های وجدانی ـ که معمولاً گریبان‌گیر افراد جنایت‌کار را می‌گیرد ـ از سوی دیگر او را تحت فشار قرار داد و به سختی از کرده خویش پشیمان شد، چنانچه خدای تعالی در دنبال این ماجرا فرمود: ﴿فَأَصْبَحَ مِنَ النَّادِمِينَ[۱۴]. اما خدای تعالی به خاطر رعایت احترام آن بدن پاک، و تعلیم نسل آدمیان، کلاغی را معلمش ساخت؛ زیرا به گفته بعضی: بر اثر آن سبک سری، قابلیت وحی و الهام را هم نداشت و به همین دلیل بایست برای دفن جسد برادر از زاغ تعلیم می‌گرفت. به هر صورت خدای تعالی دو زاغ را فرستاد و آنها در پیش روی قابیل به نزاع برخاسته و یکی، دیگری را کشت و سپس با چنگال و پاهای خود گودالی حفر کرد و لاشه آن را در آن گودال انداخته و روی آن خاک ریخت و پنهانش کرد. در این جا بود که قابیل فریاد زد: «وای بر من که از این زاغ ناتوان‌تر هستم!»[۱۵] و به دنبال آن کشته برادر را دفن کرد و به سوی پدر بازگشت. حضرت آدم که دید هابیل با وی نیست، پرسید: هابیل چه شد؟ وی در پاسخ پدر گفت: مگر مرا به نگهبانی او گماشته بودی که اکنون سراغش را از من می‌گیری؟ آدم(ع) روی سابقه عداوتی که قابیل به هابیل داشت، احساس کرد که اتفاقی افتاده و پس از جست و جو و اطلاع از قبولی قربانی هابیل، به یقین دانست که قابیل او را کشته است.

طبق برخی از نقل‌ها، آدم ابوالبشر از قتل هابیل به شدت متأثر شد و چهل شبانه روز در مرگ او گریست تا خداوند بر او وحی کرد که من به جای هابیل، پسر دیگری به تو خواهم داد. پس از آن حوّا حامله شد و پسر پاک و زیبایی زایید که نامش را «شیث» یا «هبة اللّه» یعنی بخشش خدا، نامید چون او را بدو بخشیده بود و چنان که برخی گفته‌اند: شیث لفظی عبری و هبة اللّه معنای عربی آن است[۱۶].

شیث بزرگ شد و طبق دستور خداوند، آدم او را وصی خود گردانید و اسرار نبوت را به وی سپرده، مختصات انبیا را نزد او گذارد و درباره دفن و کفن خود به او سفارش کرد و گفت: چون من از دنیا رفتم مرا غسل بده و کفن کن و بر من نماز بگذار و بدنم را در تابوتی بنه و تو نیز هنگام مرگ آنچه به تو آموختم و نزدت گذاشتم به بهترین فرزندانت بسپار. عمر حضرت آدم را به اختلاف روایات ۹۳۰، ۹۳۶، ۱۰۰۰، ۱۰۲۰ و ۱۰۴۰ سال گفته‌اند[۱۷] و هنگامی که از دنیا رفت، بدن او را در تابوتی گذارده و در غار کوه ابوقبیس دفن کردند تا وقتی که نوح پس از توفان بیامد و آن تابوت را با خود برداشت و در کشتی نهاده به کوفه برد و در غری (شهر نجف کنونی) به خاک سپرد. چنان که در زیارت نامه امیرمؤمنان(ع) می‌خوانیم: «السَّلَامُ عَلَيْكَ وَ عَلَى ضَجِيعَيْكَ آدَمَ وَ نُوحٍ»؛ سلام بر تو و بر آدم و نوح که در کنار تو خفته و قبرشان در کنار قبر تو است[۱۸].

منابع

پانویس

  1. الفردوس الأعلی، ص۷۰.
  2. المعارف، ابن قتیبه، ص۱۸.
  3. تاریخ الیعقوبی، ج۱، ص۶.
  4. قرب الإسناد، ص۳۶۶.
  5. الاحتجاج، ج۲، ص۳۱۵.
  6. الخصال، ص۹۰.
  7. المعارف، ابن قتیبه، ص۱۷؛ تاریخ مدینة دمشق، ج۴۹، ص۳۴.
  8. علل الشرایع، ج۱، ص۲۰.
  9. منابع: قرآن مجید، الاحتجاج علی أهل اللجاج، احمد بن علی طبرسی (قرن عقی)، تحقیق: سید محمد باقر خرسان، مشهد، نشر المرتضی، اول، ۱۴۰۳ق، الأخبار الطوال، احمد بن داوود دینوری (۲۸۲ق)، تحقیق: عبدالمنعم عامر، قم، الشریف الرضی، اول، ۱۳۶۸ش؛ أخبار مکة و ما جاء فیها من الآثار، محمد بن عبدالله ازرقی (قرن ۳ق)، تحقیق: رشدی صالح ملحس، قم، منشورات الرضی، اول، ۱۴۱۱ق؛ اختیار معرفة الرجال، محمد بن حسن معروف به شیخ طوسی (۴۶۰ق)، تصحیح و تعلیق: میرداماد استرآبادی، تحقیق: سید مهدی رجایی، قم، مؤسسة آل البیت علیا لإحیاء التراث، اول، ۱۳۶۳ش؛ الاستذکار، یوسف بن عبدالله معروف به ابن عبدالبر (۴۶۳ قی)، تحقیق: سالم محمد عطا - محمد علی معوض، بیروت، دار الکتب العلمیة، اول، ۲۰۰۰م: البخلاء، عمر و بن بحر معروف به جاحظ (۲۵۵ق)، شرح: عباس عبد الساتر، بیروت، مکتبة الهلال، ۲۰۰۴م؛ تاریخ الطبری (تاریخ الأمم و الملوک)، محمد بن جریر طبری (۳۱۰ق)، تحقیق: محمد أبو الفضل ابراهیم، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، دوم، ۱۳۸۷ق؛ تاریخ الیعقوبی، احمد بن اسحاق معروف به یعقوبی (۲۹۲ق)، بیروت، دار صادر، بی تا: تاریخ مدینة دمشق، علی بن حسن معروف به ابن عساکر (۵۷۱ق)، تحقیق: علی شیری، بیروت، دار الفکر، اول، ۱۴۱۵ق، التبیان فی تفسیر القرآن، محمد بن حسن معروف به شیخ طوسی (۴۶۰ق)، تحقیق: احمد حبیب قصیر عاملی، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، ۱۳۴۲ق: تحف العقول عن آل الرسول:این، حسن بن علی معروف به ابن شعبه حرانی (قرن ۴ق)، تحقیق و تصحیح: علی اکبر غفاری، قم، مؤسسة النشر الإسلامی، دوم، ۱۴۰۴ق؛ تفسیر القرآن المجید، محمد بن محمد معروف به شیخ مفید (۴۱۳ق)، جمع‌آوری: سید محمد علی ایازی، قم، مکتب الإعلام الإسلامی، اول، ۱۴۲۴ق، التفسیر، محمد بن مسعود معروف به عیاشی (۳۲۰ق)، تحقیق و تصحیح: سیدهاشم رسولی محلاتی، تهران، المکتبة العلمیة الإسلامیة، اول، ۱۳۸۰ق، التوحید، محمد بن علی معروف به شیخ صدوق (۱۳۸۱ق)، تحقیق: سیدهاشم حسینی، قم، مؤسسة النشر الإسلامی، اول، ۱۳۹۸ق، الخرائج و الجرائح، سعید بن هبة الله معروف به قطب الدین راوندی (۵۷۳ق)، تحقیق زیر نظر: سید محمد باقر ابطحی، قم، مدرسة الإمام المهدی کله اول، ۱۴۰۹ق، الخصال، محمد بن علی معروف به شیخ صدوق (۳۸۱ق)، تصحیح و تعلیق: علی اکبر غفاری، قم، مؤسسة النشر الاسلامی، اول، ۱۴۰۳ق، السنن الکبری، احمد بن شعیب معروف به نسائی (۳۰۳ق)، تحقیق: عبدالغفار سلیمان بنداری - سید حسن کسروی، بیروت، دار الکتب العلمیة، اول، ۱۴۱۱ق؛ شرح الأخبار فی فضائل الأئمة الأطهار لها، نعمان بن محمد مغربی معروف به قاضی نعمان (۳۶۳ق)، تحقیق: محمد حسینی جلالی، قم، مؤسسة النشر الإسلامی، دوم، ۱۴۱۴ق، صحیح ابن حبان بترتیب ابن بلبان، محمد بن حبان تمیمی (۳۵۴ق)، تحقیق: شعیب ارنؤوط، بیروت، مؤسسة الرسالة، دوم، ۱۴۱۴ق؛ صحیح البخاری، محمد بن اسماعیل معروف به بخاری (۲۵۶ق)، بیروت، دار الفکر، اول، ۱۴۰۱ق، الطبقات الکبری، محمد بن سعد هاشمی معروف به ابن سعد (۲۳۰ق)، تحقیق: محمد عبدالقادر عطا، بیروت، دار الکتب العلمیة، اول، ۱۴۱۰ق، علل الشرایع، محمد بن علی معروف به شیخ صدوق (۳۸۱ق)، تحقیق: سید محماد صادق بحر العلوم، نجف، المکتبة الحیدریة، دوم، ۱۳۸۵ق؛ عمدة القاری شرح صحیح البخاری)، محمود بن احمد عینی (۸۵۵ق)، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، بی تا، عیون أخبار الرضا محمد بن علی معروف به شیخ صدوق (۳۸۱ق)، تحقیق: حسین اعلمی، بیروت، مؤسسة الأعلمی، اول، ۱۴۰۴ق؛ الفرج بعد الشدة، محسن بن علی تنوخی (۳۸۴ق)، تحقیق: عبود شالجی، بیروت دار صادر، ۱۳۹۸ق، الفردوس الأعلی، کاشف الغطاء (۱۳۷۳ق)، تعلیق: سیا۔ محمد علی قاضی طباطبایی، قم، مکتبة فیروز آبادی، دوم، ۱۴۰۲ق، الفصول العشرة، محمد بن محمد معروف به شیخ مفید (۴۱۳ق)، تحقیق: فارس حسون، بیروت، دار المفید، دوم، ۱۴۱۴ق؛ فیض القدیر شرح الجامع الصغیر، محمد عبدالرؤوف مناوی (۱۰۳۱ق)، تصحیح: أحمد عبد السلام، تحقیق: علی عبدالباری عطیه، بیروت، دار الکتب العلمیة، اول، ۱۴۱۵ق، قرب الإسناد، عبدالله بن جعفر حمیری (قرن ۳ق)، تحقیق و نشر: مؤسسة آل البیت لله لإحیاء التراث، قم، اول، ۱۴۱۳ق، الکافی، محمد بن یعقوب معروف به کلینی (۳۲۹ق)، تحقیق: علی اکبر غفاری، تهران، دار الکتب الإسلامیة، چهارم، ۱۴۰۷ق؛ کتاب مقدس، ترجمه: پیروز سیار، تهران، نشر نی، اول، ۱۳۸۷ق؛ کمال الدین و تمام النعمة، محمد بن علی معروف به شیخ صدوق (۳۸۱ق)، تحقیق و تصحیح: علی اکبر غفاری، تهران، دار الکتب الإسلامیة، دوم، ۱۳۹۵ق؛ مجمع الزوائد و منبع الفوائد، علی بن ابی بکر هیثمی (۸۰۷ق)، بیروت، دار الکتب العلمیة، ۱۴۰۸ق؛ المحاسن، احمد بن محمد برقی (۲۷۴ق)، تصحیح: سید جلال الدین حسینی ارموی، دار الکتب الإسلامیة، اول، ۱۳۷۰ق، المحبر، محمد بن حبیب بغدادی (۲۴۵قی)، حیدر آباد، مطبعة مجلس دائرة، ۱۳۶۱ق؛ المستدرک علی الصحیحین، محمد بن عبدالله معروف به حاکم نیشابوری (۴۰۵ق)، تحقیق: یوسف عبدالرحمن مرعشلی، بیروت، دار المعرفة، بی تاء المصنف، عبدالرزاق بن همام صنعانی (۲۱۱ق)، تحقیق: حبیب الرحمن اعظمی، کراچی، منشورات المجلس العلمی، بی تاء المعارف، عبدالله بن مسلم معروف به ابن قتیبه دینوری (۲۷۶ق)، تحقیق: ثروت عکاشه، قاهره، دار المعارف، بی تاء المفردات فی غریب القرآن، حسین بن محمد معروف به راغب اصفهانی (۵۰۲ق)، تهران، دفتر نشر الکتاب، دوم، ۱۴۰۴ق؛ مناقب آل أبی طالب، محمد بن علی مازندرانی معروف به ابن‌شهرآشوب (۵۸۸ق)، تحقیق: جمعی از اساتید نجفی نجف، المطبعة الحیدریة، ۱۳۷۶ق.
  10. واسعی، سید علی رضا واسعی، مقاله «آدم»، دانشنامه امام رضا، ج۱، ص ۵۲.
  11. بحارالانوار، ج۱۱، ص۲۲۷ و ۲۲۸.
  12. ﴿وَاتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ ابْنَيْ آدَمَ بِالْحَقِّ إِذْ قَرَّبَا قُرْبَانًا فَتُقُبِّلَ مِنْ أَحَدِهِمَا وَلَمْ يُتَقَبَّلْ مِنَ الْآخَرِ قَالَ لَأَقْتُلَنَّكَ قَالَ إِنَّمَا يَتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ الْمُتَّقِينَ * لَئِنْ بَسَطْتَ إِلَيَّ يَدَكَ لِتَقْتُلَنِي مَا أَنَا بِبَاسِطٍ يَدِيَ إِلَيْكَ لِأَقْتُلَكَ إِنِّي أَخَافُ اللَّهَ رَبَّ الْعَالَمِينَ * إِنِّي أُرِيدُ أَنْ تَبُوءَ بِإِثْمِي وَإِثْمِكَ فَتَكُونَ مِنْ أَصْحَابِ النَّارِ وَذَلِكَ جَزَاءُ الظَّالِمِينَ «و برای آنان داستان دو پسر آدم (هابیل و قابیل) را به درستی بخوان! که قربانی‌یی پیش آوردند اما از یکی از آن دو پذیرفته شد و از دیگری پذیرفته نشد، (قابیل) گفت: بی‌گمان تو را خواهم کشت! (هابیل) گفت: خداوند تنها از پرهیزگاران می‌پذیرد * اگر به سوی من دست دراز کنی تا مرا بکشی، من به سوی تو دست دراز نمی‌کنم تا تو را بکشم؛ که من از خداوند، پروردگار جهانیان می‌هراسم * من می‌خواهم که تو با گناه من و گناه خود (نزد خداوند) بازگردی تا از دمسازان آتش باشی و این کیفر ستمگران است» سوره مائده، آیه ۲۷-۲۹.
  13. ﴿فَطَوَّعَتْ لَهُ نَفْسُهُ قَتْلَ أَخِيهِ فَقَتَلَهُ فَأَصْبَحَ مِنَ الْخَاسِرِينَ «نفس (امّاره) او کشتن برادرش را بر وی آسان گردانید پس او را کشت و از زیانکاران شد» سوره مائده، آیه ۳۰.
  14. «و از پشیمانان شد» سوره مائده، آیه ۳۱.
  15. ﴿فَبَعَثَ اللَّهُ غُرَابًا يَبْحَثُ فِي الْأَرْضِ لِيُرِيَهُ كَيْفَ يُوَارِي سَوْءَةَ أَخِيهِ قَالَ يَا وَيْلَتَا أَعَجَزْتُ أَنْ أَكُونَ مِثْلَ هَذَا الْغُرَابِ فَأُوَارِيَ سَوْءَةَ أَخِي فَأَصْبَحَ مِنَ النَّادِمِينَ، «خداوند کلاغی را برانگیخت که زمین را می‌کاوید تا بدو نشان دهد چگونه کالبد برادرش را در خاک کند؛ گفت: وای بر من! آیا ناتوان بودم که چون این کلاغ باشم تا کالبد برادرم را در خاک کنم؟ و از پشیمانان شد» سوره مائده، آیه ۳۱.
  16. تفسیر قمی، ص۱۵۳؛ راوندی، قصص الانبیاء، ص۶۲.
  17. تفسیر ابن کثیر، ج۱، ص۹۸؛ بحارالانوار، ج۱۱، ص۲۶۱ به بعد.
  18. رسولی محلاتی، سید هاشم، تاریخ انبیاء ص ۴۶.