ربیع بن خثیم تمیمی در تاریخ اسلامی
ربیع بن خثیم کوفی کارگزاران قزوین
در تاریخ گزیده[۱] است که ربیع بن خثیم کوفی، از جانب حضرت والی قزوین بود[۲].
ربیع بن خثیم، عموی همام بن عبادة بن خثیم بود که وقتی از امیرالمؤمنین(ع) صفات متقین را شنید، صیحه کشید و بر زمین افتاد و از دنیا رفت[۳].
مرحوم قاضی نورالله شوشتری مینویسد: در تاریخ ابن اعثم کوفی آمده است آخرین نایبی که از نواب امیرالمؤمنین علی(ع) در وقت عزیمت او به شام، رسید ربیع بن خثیم بود که از ولایت ری با چهارهزار مرد مسلح آماده، به خدمت حضرت آمد و چون به ملازمت حضرت امیر(ع) رسید، آن حضرت مردمان را به رفتن به جانب شام و جنگ کردن با معاویه تحریص مینمود[۴].
از آن چه نقل شد، استفاده میشود که ربیع بن خثیم کوفی از جانب علی(ع) والی ری و قزوین بوده است، اما دو نقل دیگر بر خلاف آنچه ذکر کردیم، وارد شده است: نصر بن مزاحم نقل میکند که قبل از حرکت علی(ع) به صفین، گروهی از یاران عبدالله بن مسعود که در میان آنها ربیع بن خثیم بود - و آنها چهارصد نفر بودند - خدمت حضرت امیر(ع) رسیدند و گفتند: ما در این جنگ شک داریم؛ در حالی که به فضل تو اعتقاد داریم و میدانیم که نه ما، نه شما و نه مسلمین، بینیاز از جهاد نیستیم، به این جهت از تو میخواهیم ما را به منطقهای بفرستی که با کفّار بجنگیم. حضرت امیر(ع) نیز آنها را به فرماندهی ربیع بن خثیم به مرز «ری» فرستاد و اولین پرچم جهادی که علی(ع) در کوفه بست، پرچم ربیع بن خثیم بود[۵].
از این نقل به دست میآید که ورود ربیع به ری، قبل از جنگ صفین بوده است و این، با آنچه از تاریخ اعثم کوفی نقل شد، مخالف است.
از روضة الصفا نظیر این حکایت نقل شده و به جای ری، قزوین ذکر شده است، یعنی، حضرت امیر(ع) ربیع بن خثیم را همراه با چهارصد نفر به مرز قزوین فرستاد[۶].
بلاذری آورده که حضرت او را با چهارهزار نیرو به دیلم فرستاد[۷].
ابن فقیه اعزام وی را به قزوین با چهارهزار نفر آورده و میافزاید وی تا پایان جنگ صفین در آنجا بود[۸].
از آنچه نقل شد، میتوان نتیجه گرفت که ربیع بن خثیم به عنوان کارگزار امام علی(ع) در محدوده ری و قزوین فعالیت میکرده است و شاید نقل قزوین صحیحتر باشد؛ زیرا قزوین و ری از قبل فتح شده بود. اما دیلمان و گیلان هنوز فتح نشده و به عنوان مرز جهادی قزوین بود. قسمتی از طبرستان با اینکه فتح شده بود، اما تا مدتها در آنجا جنگ و درگیری وجود داشت.[۹]
شرح حال ربیع بن خثیم
به هر حال، ربیع بن خثیم به منطقه ری و قزوین رفته است و جزو کارگزاران حضرت امیر(ع) محسوب میشود. او همچنین از زُهّاد هشتگانه معروف است[۱۰]. مسجدی به نام وی در قزوین بوده است[۱۱].
از فضل بن شاذان در باره زُهّاد ثمانیه سؤال کردند، گفت: چهار نفر از ایشان ربیع بن خثیم، هرم بن حیان، اویس قرنی و عامر بن عبد قیس از زهّاد و اتقیای اصحاب حضرت امیر المؤمنین(ع) بودند و دیگری ابومسلم خولانی و او فاجری مروانی و از یاران معاویه بود که مردم را به جنگ علیه حضرت امیر(ع) ترغیب مینمود. او روزی به حضرت گفت: مهاجر و انصار را که بر عثمان خروج کرده بودند، به ما بسپار که ایشان را بکشیم و چون حضرت آن را نپذیرفت، گفت: اکنون ترغیب قوم به جنگ با علی بن ابی طالب بر ما خوش و آسان شد، چه از این امتناع او معلوم میشود که کشتن عثمان، به سبب دام و حیله او بوده است. و شخص دیگر - مسروق بن أجدع که عُشّار و گمرگچی معاویه بود و در رصافه مُرد و سومی حسن بصری که او با هر طایفهای به مقتضای هوا و هوس ایشان، همراهی مینمود و آن را وسیله کسب ریاست دنیوی قرار میداد و با این حال رئیس قدریه بود و چهارمین نفر اسود بن زید بود[۱۲].
مسعود أبورزین از ربیع بن خثیم روایت نقل میکند[۱۳] و همین طور ابراهیم نخعی و شعبی[۱۴]. نسیر بن ذغلوق گوید: پشت سر ربیع بن خثیم نماز خواندم او پیش از رکوع قنوت خواند[۱۵].
عامر شعبی گوید: نزد ربیع بن خثیم از علی(ع) یاد شد وی گفت:هیچ کسی را ندیدم که دوستدارانش بیشتر از وی، او را دوست بدارند. و نه هم دشمنانش او را بیشتر از او دشمن بدارند. و کسی را از مردم ندیدم مانند او در حکم و قضاوت باشد سپس این آیه را قرائت کرد ﴿وَمَنْ يُؤْتَ الْحِكْمَةَ فَقَدْ أُوتِيَ خَيْرًا كَثِيرًا...﴾[۱۶] مردم گفتند که ربیع بن خثیم ترابی(و طرفدار ابو تراب علی(ع)) است و نمیدانستند که چه میگویند[۱۷].
این گزارش نشانه ایمان و اعتقاد وی به برتری امام علی(ع) است. وی جسارت داشته که در جوّ خفقان این نکته را بیان کند و از اتهام نهراسد.
از شیخ بهایی نقل شده است که در جواب سؤال شاه عباس برای او نوشت: به عرض میرساند که خواجه ربیع و از اصحاب امیرالمؤمنین(ع) بود و در نزد آن حضرت بسیار مقرّب و در کشتن عثمان بن عفّان نیز دخالتی داشت و در وقتی که لشکر اسلام به خراسان برای جهاد با کفّار میرفتند، جناب خواجه همراه آنان بود و در آنجا فوت کرد.
و از حضرت رضا(ع) روایت شده است که فرمود: ما را از آمدن به خراسان به جز زیارت خواجه ربیع، فایدهای نرسید[۱۸].
در روضات گوید: ابو یزید ربیع بن خثیم اسدی ثوری تیمی کوفی، عابد، ادیب، لغوی، مفسر، محدث، و صوفی متعبّد بود که اقوالش را در تفسیر و غیر آن نقل کردهاند و در مجمع البیان نیز (اقوال وی) آمده[۱۹]، او شیخ متقدّم و امام متبحّر است که در سرزمین طوس، در جوار امام رضا(ع) دفن شده است و بین مردم ایران به «خواجه ربیع» مشهور است. او یکی از زهّاد هشتگانه معروف است[۲۰].
ذهبی در تذکرة الحفاظ او را جزو حافظان قرآن ذکر کرده است[۲۱].
در احیاء العلوم غزالی[۲۲] آمده است که ربیع در منزل خود قبری ساخته بود و زمانی که قساوتی احساس میکرد، در آن میخوابید و مدتی مکث میکرد و بعد میگفت: ﴿رَبِّ ارْجِعُونِ * لَعَلِّي أَعْمَلُ صَالِحًا فِيمَا تَرَكْتُ﴾[۲۳].
وی این آیه را چندین بار تکرار میکرد و سپس میگفت: ای ربیع! تو را برگردانیدم؛ عمل کن. شیخ بهایی در کشکول نقل میکند که به ربیع بن خثیم گفته شد چرا تو را هیچگاه در حال غیبت نمیبینم؟ وی گفت: از نفس خود راضی نیستم، تا این که به مذمت مردم بپردازم و بعد گفت:
لنفسي أبكي لستُ أبكي لَغَيرِها | لِنفسي في نفسي عنِ الناسِ شاغِلٌ[۲۴] |
- به خاطر نفس خود گریه میکنم و برای غیر آن نمیگریم. به خاطر نفسم، در نفسم مشغول و از مردم فارغم.
او میگفت: اگر بوی نامطبوع گناه میوزید، هیچگاه نمیتوانست کسی در کنار دیگری بنشیند[۲۵]!
او کاغذی در مقابل خود میگذاشت و آنچه میگفت؛ مینوشت و بعد گفتههای خود را بررسی میکرد[۲۶].[۲۷]
ربیع بن خثیم و شهادت امام حسین(ع)
ربیع به مدت بیست سال صحبت نمیکرد تا این که حضرت امام حسین(ع) به شهادت رسید. بعد از این که خبر شهادت حضرت را شنید، یک کلمه گفت: اوه. به تحقیق انجام دادند و سپس گفت: ﴿قُلِ اللَّهُمَّ فَاطِرَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ عَالِمَ الْغَيْبِ وَالشَّهَادَةِ أَنْتَ تَحْكُمُ بَيْنَ عِبَادِكَ فِي مَا كَانُوا فِيهِ يَخْتَلِفُونَ﴾[۲۸].
و بعد تا زمان مرگ سکوت کرد[۲۹].
به نظر میرسد این گزارش کامل نباشد نه از جهت سکوت ربیع و نه از جهت دیدگاه وی درباره امام حسین(ع)؛ زیرا در باره سخن گفتن وی ذکر شده راوی میگوید: او در طول بیست سال جز سخنی صعود کننده و مفید نمیگفت [۳۰] یا ناقل میگوید: بیست سال با او بودم و از وی سخن عیبآمیز نشنیدم[۳۱]. او میگفت سخن کم بگویید جز در هفت مورد؛ تسبیح خدا، تکبیر (گفتن ﴿اللَّهِ أَكْبَرُ﴾)، تهلیل (﴿لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ﴾ گفتن)، حمد خدا، درخواست خیر، پناه بردن از شر، امر به معروف و نهی از منکر و قرائت قرآن[۳۲]. بنا بر این کسی که تأکید بر امر به معروف دارد نمیتوان وی را ساکت دانست.
او مانند دیگران زندگی معمولی داشته دارای زن و فرزند بوده است دارای دختر و پسری به نام عبدالله بود [۳۳].
اما نظرش درباره امام حسین(ع) متفاوت ذکر شده است. نقل شده وقتی که خبر شهادت امام به وی رسید در منزل خود را باز کرد و مردم در نزد وی جمع شده گفتند: فرزند رسول خدا حسین(ع) را کشتند، آنگاه دستش را به آسمان بلند کرد و آیه قرآن را خواند و در خانه خود را بست و دیگر خارج نشد[۳۴]. برابر نقل دیگری ربیع به بعضی از کسانی که در کشتن امام حسین(ع) شرکت داشتند گفت: سرهای آنها را آویزان آوردید، به خدا سوگند شما گروه برگزیدهای را کشتهاید که اگر رسول خدا(ص) آنها را درک کرده بود دهانهای آنها را میبوسید و آنها را در دامان خود قرار میداد سپس آیه را تلاوت کرد[۳۵]. از گزارش دیگری استفاده میشود که مردم کوفه در باره کشتن امام حسین(ع) اختلاف داشتند و برخی طرفداران حکومت بنی امیه مانند ابو برده فرزند ابو موسی میخواستند مجوّزی از ربیع بگیرند. از این روی نوشتهاند: هنگامی که امام حسین(ع) به شهادت رسید گروهی از اشیاخ و بزرگان کوفه که در جمع آنان ابو برده بود گفتند: ما را نزد ربیع بن خثیم ببرید تا نظرش را در این باره بدانیم. سپس نزد او آمدند و گفتند: به تحقیق حسین کشته شده اربیع گفت: آیا میبینید که اگر رسول خدا(ص) وارد کوفه شود و در آن فردی از اهل بیتش باشد، آن حضرت بر چه کسی جز آن شخص وارد میشود. پس از این، نظرش را درباره موضوع دانستند[۳۶].[۳۷]
مرگ ربیع
نوشتهاند که ربیع بن خثیم کنار در منزل نشسته بود که سنگی آمد و پیشانی او را شکست. او سجده کرد و بعد خون از پیشانی خود پاک مینمود و میگفت: موعظه شدی ای ربیع و برخاست و وارد اتاق شد و خارج نشد تا این که جنازه او را بیرون آوردند[۳۸].
او در سال ۶۳ از دنیا رفت[۳۹]. مرگ وی را در زمان حکومت ابن زیاد[۴۰] در کوفه و زمان خلافت یزید[۴۱] دانستهاند. از این گزارشها و دیگر گزارشها مانند اظهار نظرش برای اشیاخ کوفه به دست میآید که وی در کوفه از دنیا رفته و بعید است که در زمان یزید برای جهاد به خراسان رفته باشد. در نتیجه مرگ وی در خراسان و مقبرهاش در آنجا درست به نظر نمیرسد.
در باره ربیع[۴۲]، بحثهای زیادی بین علمای شیعه واقع شده است. بعضی مثل محدث نوری و صاحب ریاض العلماء او را تضعیف کردهاند و در مقابل، صاحب تنقیح المقال و مجالس المؤمنین او را تأیید و مورد ستایش قرار دادهاند. محدث قمی هر دو قول را نقل نموده و خود اظهار نظر قاطعی نکرده است، اما مامقانی ادله مرحوم نوری را واهی دانسته و به شدّت به ایشان حمله کرده است. روایتی از وی در باره طواف امام حسین(ع) در کتب اربعه نقل شده که نشانه اعتماد به وی میباشد[۴۳]. البته باید دانست این روش که برخی از وی نقل کردهاند در صورت صحّت با روح اسلام سازگار نیست؛ زیرا نه پیامبر(ص) و نه ائمه، مردم را به سکوت و گوشهنشینی دعوت نکردهاند، بلکه مردم را از آن نهی نمودهاند. اما شواهدی وجود دارد که به برخی اشاره شد که ابن خثیم از مردم کنارهگیری نمیکرد و فقط سخن بیهوده را مردود میدانست.[۴۴]
منابع
پانویس
- ↑ این کتاب تألیف حمد الله مستوفی، صاحب نزهة القلوب است، (متوفی سال ۷۵۰ یا ۷۳۰)؛ تهرانی، الذریعه، ج۳، ص۲۸۱.
- ↑ مستوفی، تاریخ گزیده، به اهتمام عبدالحسین نوائی، ص۱۹۳ و ۷۸۷.
- ↑ ملاهاشم، منتخب التواریخ، ص۱۳۵؛ خوانساری، روضات الجنات، ج۳، ص۳۳۳.
- ↑ شوشتری، مجالس المؤمنین، ج۱، ص۲۹۷؛ الفتوح، ج۱، ص۵۶۳ و در آن چهارصد نفر ذکر شده است.
- ↑ منقری، وقعة صفین، ص۱۱۵؛ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۳، ص۱۸۶.
- ↑ مامقانی، تنقیح المقال، ج۱، ص۴۲۵؛ در أخبار الطوال، ص۱۶۵. مینویسد که حضرت وی را به مرز قزوین و ری فرستاد.
- ↑ بلاذری، فتوح البلدان، ص۳۱۸.
- ↑ ابن فقیه، البلدان، ص۵۶۲.
- ↑ ذاکری، علی اکبر، سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین، ج۱، ص 500-501.
- ↑ علامه حلی، خلاصة الأقوال، ص۷۱.
- ↑ فتوح البلدان، ص۳۱۸.
- ↑ ملاهاشم، منتخب التواریخ، ص۱۳۳؛ خوانساری، روضات الجنات، ج۳، ص۳۳۳.
- ↑ احمد حنبل، العلل، ج۲، ص۳۷۶.
- ↑ بخاری، تاریخ الکبیر، ج۳، ص۲۶۹.
- ↑ ابن ابی شیبه، المصنف، ج۲، ص۲۱۲.
- ↑ «به هر که خواهد فرزانگی میبخشد و هر که را فرزانگی دهند به راستی خیری فراوان دادهاند؛ و جز خردمندان در یاد نمیگیرند» سوره بقره، آیه ۲۶۹.
- ↑ حسکانی، شواهد التنزیل، ج۱، ص۱۳۸.
- ↑ منتخب التواریخ، ص۱۳۳؛ روضات الجنات، ج۳، ص۳۳۳.
- ↑ ر.ک: طبرسی، مجمع البیان، ج۱۰، ص۴۴۳، تفسیر سورۀ تکویر.
- ↑ روضات الجنات، ج۳، ص۳۳۲.
- ↑ ذهبی، تذکرة الحفاظ، ج۱، ص۵۷.
- ↑ غزالی، احیاء العلوم، ج۴، ص۴۵۱.
- ↑ «پروردگارا! مرا باز گردانید! * شاید من در آنچه وا نهادهام، (بتوانم) کاری نیکو انجام دهم» سوره مؤمنون، آیه ۹۹-۱۰۰.
- ↑ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۹، ص۶۵.
- ↑ روضات الجنات، ج۳، ص۳۳۳، جمله اخیر ربیع (شیخ بهانی، کشکول، ج۱، ص۲۹۷).
- ↑ قمی، سفینة البحار، ج۱، ص۵۰۶.
- ↑ ذاکری، علی اکبر، سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین، ج۱، ص 501-504.
- ↑ «بگو خداوندگارا! ای پدیدآورنده آسمانها و زمین! دانای پنهان و آشکار! تویی که میان بندگانت در آنچه اختلاف میورزیدند داوری میکنی» سوره زمر، آیه ۴۶.
- ↑ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۷، ص۹۳؛ حلیة الأولیاء، ج۲، ص۱۱۱ به اضافه این که گفت: الى الله ايابهم و الى الله حسابهم.
- ↑ ذهبی، سیر أعلام النبلاء، ج۴، ص۲۵۹، ما أری الربیع تکلم بکلام منه عشرین سنة إلا بکلمة تصعد.
- ↑ ذهبی، سیر أعلام النبلاء، ج۴، ص۲۵۹؛ عجلی، معرفة الثقات، ۳۵۳، عن بعضهم قال: صحبت الربيع عشرين عاما ما سمعت منه كلمة تعاب.
- ↑ مزی، تهذیب الکمال، ج۹، ص۷۴.
- ↑ عجلی، معرفة الثقات، ج۱، ص۳۵۲ و ج۲، ص۲۹.
- ↑ قاضی نعمان، شرح الاخبار، ج۲۷ ص۱۷۲.
- ↑ بحارالأنوار، ج۴۳، ص۲۶۴؛ کوفی، مناقب امیرالمؤمنین(ع)، ج۲، ص۲۳۶.
- ↑ کوفی، مناقب امیر المؤمنین(ع)، ج۲، ص۲۳۶.
- ↑ ذاکری، علی اکبر، سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین، ج۱، ص 505-506.
- ↑ روضات الجنات، ج۳، ص۳۳۷.
- ↑ روضات الجنات، ج۳، ص۳۳۷؛ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ترجمه، ج۵، ص۲۵۷.
- ↑ تاریخ خلیفة بن خیاط، ص۲۳۸.
- ↑ تذکرة الحفاظ، ج۱، ص۵۸.
- ↑ برای اطلاع بیشتر از حالات ربیع به (خوانساری، روضات الجنات؛ مامقانی، تنقیح المقال؛ أعیان الشیعة، ج۶، ص۴۵۳) مراجعه شود.
- ↑ حر عاملی، وسائل الشیعه، ج۹، ص۴۵۶؛ حویزی، نور الثقلین، ج۳، ص۴۸۸؛ طباطبائی، المیزان، ج۴، ص۳۷۷.
- ↑ ذاکری، علی اکبر، سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین، ج۱، ص 506-508.