تفاوت رتبه امامان

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط Bahmani (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۲۵ ژوئیهٔ ۲۰۲۴، ساعت ۱۰:۱۱ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

مقدمه

امامان (ع) باید برتر از دیگران باشند؛ اما آیا خود نیز بر یکدیگر برتری دارند؟ نظریه تساوی امامان (ع) بدین معناست که آن ستارگان و یادگاران ماندگار پیامبر (ص) همه به یک اندازه مسیر کمال را پیموده‌اند، نه یک وجب کمتر و نه یک وجب بیشتر. نظریه تفاضل نیز به ما می‌آموزد که امامان (ع) در رسیدن به کمال باهم متفاوتند.

آن‌گاه که در منابع شیعی جست‌و‌جو کردم، دانستم که این مسئله کمتر مورد توجه عالمان شیعی بوده است. در این میان مرحوم کراجکی نظری بر این مسئله افکنده است. او بر این باور است که امیر مؤمنان (ع) از دیگر امامان (ع) برتر بوده است. پس از ایشان امام حسن و امام حسین (ع) و پس از این دو بزرگوار امام عصر (ع) از سایر امامان (ع) برترند. هشت امام باقی مانده نیز با هم برابرند[۱]. علامه مجلسی نیز نیم‌نگاهی به این مسئله دارد که سرانجامش چیزی جز هم‌نوایی با کراجکی نیست[۲]. البته هیچ یک از این دو عالم شیعی، ادله خود را ارائه نکرده‌اند.

این پرسش را می‌توانیم هم با رویکرد عقلی بررسی کنیم و هم با رویکردی نقلی. اگر عقل چراغ راهمان باشد، او می‌گوید برتری امامان بر یکدیگر هیچ مانعی ندارد، نه سر از تناقض در می‌آورد و نه مستلزم نقض غرض است. اما ادله نقلی هم باید دیده شوند. پیش‌تر گفتم که قرآن کریم تفاضل میان پیامبران را به ما می‌آموزد. البته می‌دانم که این گزاره قرآنی را نمی‌توان تأییدی بر نظریه تفاضل میان امامان (ع) دانست؛ چراکه هیچ بعید نیست که پیامبران باهم نابرابر، اما امامان (ع) همچون دانه‌های تسبیح مساوی باشند.

ولی به یاد دارید که قرآن کریم از امامت حضرت ابراهیم (ع) خبر داده است[۳]. از سوی دیگر پیامبر اکرم (ص) را نیز امام می‌دانیم. پس هر دو امامند؛ اما به اتفاق تمام مسلمانان پیامبر اکرم (ص) از حضرت ابراهیم (ع) برتر بوده است. ضمن آنکه پیامبر اکرم (ص) بر امامان پس از خود نیز برتری دارد. آیا از این سخن می‌توانیم اصل برتری یک امام بر امامی دیگر را نتیجه بگیریم؟

تصور می‌کنم که پاسخمان باید تا اینجا منفی باشد؛ چراکه ممکن است برتری پیامبر اکرم (ص) بر امامان پس از خود به جهات دیگری غیر از جهت امامتشان باشد. برای نمونه، پیامبر اکرم (ص) هم مقام نبوت را داشت و هم مقام امامت را؛ پس می‌تواند برتری به جهت داشتن مقام نبوت باشد. همچنین در مورد پیامبر اکرم (ص) و حضرت ابراهیم (ع) نیز ممکن است گفته شود که پیامبر اکرم (ص) از جهت پیامبری بر ابراهیم (ع) برتری دارد نه از جهت امامت.

از این مسئله که بگذریم باید دید که آیا میان دوازده امام پس از رسول خدا (ص) نیز تفاضل وجود دارد یا آنکه آنان برابرند؟ در قرآن کریم دلیلی بر تساوی یا تفاضل امامان (ع) نیافتم. البته ممکن است شما برای اثبات تساوی آنها به آیه تطهیر استناد کنید: ﴿نَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا[۴].

استدلال شما شاید این باشد که این آیه درباره تمام اهل بیت نازل شده است. نتیجه آن است که خدای سبحان همه آنها را تطهیر کرده است؛ پس آنها همگی مساوی هستند. بر این باورم که این استدلال ره به جایی نمی‌برد؛ زیرا این آیه که درباره همه امامان نازل شده[۵]، تنها درباره تطهیر آنها از رجس سخن گفته است؛ پس آنها همگی در این مسئله مساوی هستند، نه بیشتر. رجس نیز در لغت به معنای پلیدی و قذارت است[۶]؛ و آنچه از آن به ذهن خطور می‌کند، همان تطهیر از گناهان است. بنابراین این آیه به دنبال اثبات عصمت از گناهان است. به دیگر سخن، عصمت به معنای برداشته شدن چیزی -پلیدی - است، نه اثبات چیزی دیگر مانند کمالات. ممکن است کسی مدعی شود که رجس بر هر نقصی اطلاق می‌شود. پس اولاً، آنها هیچ نقصی ندارند؛ ثانیاً، آنها در نقص نداشتن مساوی هستند. طبیعی است که بر اساس این استدلال باید گفت مقدار تقرب، ایمان و کمالات اهل بیت (ع) با یکدیگر مساوی است.

در پاسخ باید گفت که این استدلال کمترین ایرادش آن است که بر اساس آن، امامان (ع) باید با پیامبر اکرم (ص) نیز در کمالات مساوی باشند؛ زیرا پیامبر نیز در زمره اهل بیت است. این در حالی است که برتری پیامبر خدا (ص) بر همگان از امور مورد وفاق شیعه و سنی است.

افزون اینکه اگر رجس را به معنای هر نقصی بدانیم، نه با لغت ناسازگار است و نه در شرع چنین اطلاقی دیده می‌شود؛ از این رو دلیلی بر صحت این اطلاق در دست نیست. بنابراین آنها در عرصه تطهیر از پلیدی‌ها با یکدیگر مساوی هستند. به خوبی نیز می‌دانید که برابری آنها در یک ویژگی، مستلزم برابری ایشان در تمام ویژگی‌ها نیست. عصمت برای پیامبران و امامان (ع) حداقل کمال و شرط نبوت و امامتشان است، اما سقف کمالاتشان نیست؛ چنان که پیامبران نیز جملگی معصوم‌اند، اما هیچ یک محمد (ص) نیستند.

شاید خواسته باشید برای اثبات برابری امامان (ع) از آیه اولوالامر نیز بهره ببرید: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ فَإِنْ تَنَازَعْتُمْ فِي شَيْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَالرَّسُولِ إِنْ كُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ ذَلِكَ خَيْرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِيلًا[۷].

استدلال به این آیه نیز شاید چنین باشد که اولاً، اولوالامر همان امامان (ع) هستند؛ ثانیاً، خداوند مؤمنان را به طور مطلق به اطاعت از آنها فرمان داده است؛ ثالثاً، آن گاه که به نحو مطلق مأمور به اطاعت از چند نفر هستیم، اثبات می‌شود که آنها در یک درجه از کمالات هستند که مقدار اطاعت از آنها نیز به یک اندازه بوده است. نتیجه آنکه همگی با هم برابرند.

پاسخمان به این دلیل آن است که وقتی مأمور به اطاعت مطلق از کسی هستیم، ابتدا باید روشن شود که در کدام عرصه مأمور به اطاعتش هستیم؟ آیا در همه عرصه‌ها یا تنها در عرصه امور اجتماعی و مدیریتی یا غیر آن؟ آنچه از فضای آیه اولوالامر به دست می‌آید، آن است که آیه ناظر به عرصه مدیریت اجتماعی است، و مؤمنان در این عرصه باید به طور مطلق از اولوالامر اطاعت کنند؛ آنها در این عرصه معصوم‌اند. به این نکته این لطیفه را نیز اضافه کنید که اساساً مسئله اطاعت از اولوالامر ناظر به اطاعت از فرامین اوست؛ یعنی هر گاه در این عرصه فرمانی داد، باید اطاعت شود. اگر حقیقت همان باشد که گفتیم، پس این آیه هیچ دلالتی بر آنکه اولوالامر در کمالات با یکدیگر مساوی هستند، ندارد.

اما نوبت آن است که سراغ روایات برویم تا بدانیم آن یادگاران پیامبر چگونه خود را شناسانده‌اند. به چند روایت رسیدم. امام کاظم (ع) در روایتی صحیحه فرمودند: “ما در علم و شجاعت برابریم و آن قدر که به ما فرمان داده شود، عطا می‌کنیم”[۸]. امام صادق (ع) نیز در روایتی صحیحه از قول پیامبر گرامی اسلام (ص) فرمودند: “ما در امر، فهم و علم به حلال و حرام یکسانیم”؛ [امام صادق (ع) فرمودند:] “اما رسول الله (ص) و علی (ع) افضلیت خاص خودشان را دارند”[۹].

از این دو روایت نتیجه می‌گیریم که امامان (ع) در برخی امور مانند علم به حلال و حرام و شجاعت برابرند؛ درک یکسانی دارند و به همه نیز امر امامت[۱۰] داده شده است. البته ظاهر روایت اول این است که ایشان در علم به طور مطلق - نه علم به حلال و حرام - باهم برابرند. اما از روایت دوم دانسته می‌شود که این علم، همان علم به حلال و حرام است[۱۱]. همچنین از اینکه فضیلت امیر مؤمنان (ع) را مخصوص به خود ایشان می‌داند، برای ما روشن می‌شود که دست‌کم یک امام از دیگران برتر است[۱۲].

از سوی دیگر امام صادق (ع) در روایت صحیحه دیگری فرمودند: “همه ما در وجوب اطاعت و امر امامت برابریم و بعضی از ما داناتر از دیگری است”[۱۳]. چنان که می‌بینید روایت اول بر مساوی بودن علم امامان (ع) تصریح می‌شود، اما از روایت سوم آموز؛ تفاضل علمی برخی امامان (ع) را به روشنی برداشت می‌کنیم. این دو در نگاه نخست، باهم متعارض‌اند. اما روایت دوم همان وجه جمع است که تصریح می‌کند علم امامان (ع) به حلال و حرام باهم برابر است؛ پس روشن می‌شود در غیر حلال و حرام علم آنها با هم یکسان نیست. جالب اینکه در دو روایت ـ که البته از ضعف سند رنج می‌برند ـ نیز تصریح شده که امام صادق (ع) با تصریح به تفاضل علمی امامان (ع) بر یکدیگر، علم آنها به حلال و حرام و تفسیر قرآن را یکسان می‌داند[۱۴].

در این میان روایت دیگری نیز یافتم که مضمونی دشوار در بر داشت: پیرمردی نزد امام صادق (ع) آمد. سؤالاتی داشت. در لابه‌لای آنها پرسید: آیا فضل بعضی از شما امامان بر دیگری برتری دارد؟ امام (ع) فرمودند: “خیر، ما در فضیلت برابریم، اما بعضی از ما داناتر از دیگری است”[۱۵].

امام (ع) در این روایت که البته سندی ضعیف دارد[۱۶]، گویی علم را خارج از فضیلت به شمار آورده است. اینکه مقصود امام (ع) از فضلیت چه بوده است، چندان روشن نیست اما ممکن است به معنای کمالات اخلاقی باشد. به هر حال چون روایت ضعیف‌السند است، قابل استناد نیست.

روایت دیگری نیز وجود دارد که آشکارا از تساوی امامان (ع)، سخن به میان آورده است. در ابتدا راوی از امام صادق (ع) می‌پرسد که آیا امام حسن (ع) برتر بوده یا امام حسین (ع)؟ امام صادق (ع) با رد اندیشه برتری یکی از این دو بر دیگری، فرمودند: «خَلْقُنَا وَاحِدٌ وَ عِلْمُنَا وَاحِدٌ وَ فَضْلُنَا وَاحِدٌ وَ كُلُّنَا وَاحِدٌ عِنْدَ اللَّهِ‏ عَزَّ وَ جَلَّ»[۱۷]. در دلالت این روایت برد تساوی امامان (ع) تردیدی ندارم، اما این روایت از ضعف سند رنج می‌برد[۱۸].

خلاصه کنم: اولاً، از مجموعه روایات به دست آمد که دست‌کم امام علی (ع) بر دیگر امامان (ع) برتری دارند. همین امر برای آنکه آموزه تساوی امامان (ع) را با مشکل مواجه کند، کافی است؛ ثانیاً، از روایات دست‌کم تفاضل امامان (ع)، بر یکدیگر در گستره علمی را به دست آوردیم. روشن است علمی که خدای سبحان به بندگانش ارزانی می‌دارد، کمال است و آنکه علم خدادادی او بیشتر باشد، کمال بیشتری دارد؛ چنان که وقتی در فضای شیعی به برتری علمی امامان (ع) - مانند برتری در داشتن اسم اعظم - بر پیامبران پیشین احتجاج می‌کنیم، حاصلش برتری امامان (ع) بر آنهاست و اساساً امامان (ع) نیز با بیان برتری علمی خود بر دیگران به دنبال اثبات همین معنا بوده‌اند[۱۹].

حاصل این بحث چیزی نیست جز اثبات آموزه تفاضل امامان معصوم (ع). اگر چه باید توجه داشت که ایشان در اوج کمالات‌اند؛ کمالاتی که در عقل نمی‌گنجد؛ اما باز این منافاتی ندارد که در آن ساحت‌ها نیز میان آنها برتری وجود داشته باشد[۲۰].

جستارهای وابسته

منابع

پانویس

  1. ابوالفتح کراجکی، کنز الفوائد، ج۱، ص۲۴۶.
  2. محمدباقر مجلسی، مرآة العقول، ج۳، ص۱۷۸.
  3. ﴿وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَمِنْ ذُرِّيَّتِي قَالَ لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ «و (یاد کن) آنگاه را که پروردگار ابراهیم، او را با کلماتی آزمود و او آنها را به انجام رسانید؛ فرمود: من تو را پیشوای مردم می‌گمارم. (ابراهیم) گفت: و از فرزندانم (چه کس را)؟ فرمود: پیمان من به ستمکاران نمی‌رسد» سوره بقره، آیه ۱۲۴.
  4. «جز این نیست که خداوند می‌خواهد از شما اهل بیت هر پلیدی را بزداید و شما را به شایستگی پاک گردان» سوره احزاب، آیه ۳۳.
  5. گفتنی است در اغلب روایات، شأن نزول این آیه فقط پنج تن آل عبا شمرده شده است (برای نمونه، ر. ک: شیخ مفید، الفصول المختارة، ص۵۴؛ محمد بن عیسی ترمذی، سنن الترمذی، ج۵، ص۳۶۱؛ مسلم بن حجاج قشیری نیشابوری، صحیح مسلم، ج۷، ص۱۳۰؛ حاکم نیشابوری، المستدرک علی الصحیحین، ج۳، ص۱۴۷؛ احمد بن حسین بیهقی، السنن الکبری، ج۲، ص۱۴۹؛ برای تفصیل بیشتر ر. ک: سیدمرتضی حسینی فیروزآبادی، فضائل الخمسة، ج۱، ص۲۷۰-۲۸۹). با وجود این، امامان (ع) در روایات متعددی خود را مصداق آیه تطهیر دانسته‌اند (برای نمونه، ر. ک: محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۲، ص۱۸۲؛ شیخ صدوق، الامالی، ص۱۴۱؛ همو، علل الشرائع، ص۲۰۵؛ همو، عیون اخبار الرضا (ع)، ج۱، ص۲۲۹).
  6. خلیل بن احمد فراهیدی، العین، ج۶، ص۵۲؛ حسین بن محمد راغب اصفهانی، المفردات، ص۳۴۲.
  7. «ای مؤمنان، از خداوند فرمان برید و از پیامبر و زمامدارانی که از شمایند فرمانبرداری کنید و اگر به خداوند و روز بازپسین ایمان دارید، چون در چیزی با هم به ستیز برخاستید آن را به خداوند و پیامبر بازبرید که این بهتر و بازگشت آن نیکوتر است» سوره نساء، آیه ۵۹.
  8. «نَحْنُ‏ فِي‏ الْعِلْمِ‏ وَ الشَّجَاعَةِ سَوَاءٌ وَ فِي الْعَطَايَا عَلَى قَدْرِ مَا نُؤْمَرُ» (محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۲۷۵).
  9. «عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ (ع) قَالَ سَمِعْتُهُ يَقُولُ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (ص)‏ نَحْنُ فِي الْأَمْرِ وَ الْفَهْمِ وَ الْحَلَالِ وَ الْحَرَامِ نَجْرِي مَجْرًى وَاحِداً فَأَمَّا رَسُولُ اللَّهِ (ص) وَ عَلِيٌّ (ع) فَلَهُمَا فَضْلُهُمَا» (محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۲۷۵).
  10. ر. ک: محمدباقر مجلسی، مرآة العقول، ج۳، ص۱۷۸.
  11. در ادامه این وجه جمع را تقویت می‌کنیم.
  12. در روایت دیگری نیز به برتری امام علی (ع) بر دیگر امامان تصریح شده است: «عَلِيٌّ (ع) أَوَّلُنَا وَ عَلِيٌّ أَفْضَلُنَا وَ خَيْرُنَا بَعْدَ النَّبِيِ‏(ص)». (محمد بن حسن صفار، بصائر الدرجات، ص۲۱۵).
  13. «كُلُّنَا نَجْرِي فِي الطَّاعَةِ وَ الْأَمْرِ مَجْرَى وَاحِدٍ وَ بَعْضُنَا أَعْلَمُ‏ مِنْ‏ بَعْضٍ‏» (محمد بن حسن صفار، بصائر الدرجات، ص۴۷۹).
  14. «عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ زِيَادٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ (ع) قَالَ: قُلْنَا الْأَئِمَّةُ بَعْضُهُمْ أَعْلَمُ مِنْ بَعْضٍ قَالَ نَعَمْ وَ عِلْمُهُمْ بِالْحَلَالِ وَ الْحَرَامِ وَ تَفْسِيرِ الْقُرْآنِ وَاحِدٌ» (محمد بن حسن صفار، بصائر الدرجات، ص۴۷۹). دلیل ضعف سند این حدیث، وجود حسین بن زیاد است که در متون رجالی مجهول است.
  15. علی بن محمد خزاز رازی، کفایة الاثر، ص۲۶۶.
  16. در سلسله سند این حدیث، احمد بن اسماعیل و موسی بن مسلم حضور دارند که در متون رجالی ناشناخته‌اند.
  17. محمد بن ابراهیم نعمانی، الغیبة، ص۸۶.
  18. برای نمونه، در سلسله سند این روایت افراد ضعیفی مانند محمد بن حسان رازی وجود دارد (احمد بن علی نجاشی اسدی، رجال النجاشی، ص۳۳۸). همچنین محمد بن علی کوفی از دیگر افراد ضعیف این سند است (همان، ص۳۳۳)، برخی افراد مانند محمد بن ابراهیم بن یوسف نیز مجهول هستند.
  19. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۲۳۰.
  20. فاریاب، محمد حسین، افضلیت امام از منظر عقل و نقل، ص ۲۶۸.