تقیه در فقه اسلامی
متن این جستار آزمایشی و غیرنهایی است. برای اطلاع از اهداف و چشم انداز این دانشنامه به صفحه آشنایی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت مراجعه کنید.
شیعه |
---|
- این مدخل از زیرشاخههای بحث پاسداری از دین است. "تقیه" از چند منظر متفاوت، بررسی میشود:
- در این باره، تعداد بسیاری از پرسشهای عمومی و مصداقی مرتبط، وجود دارند که در مدخل تقیه (پرسش) قابل دسترسی خواهند بود.
مقدمه
- فقیهان برای مشروعیت تقیه به دلایل متعدد عقلی و نقلی استناد کردهاند[۱]. اشاره مختصری به این دلایل خالی از لطف نیست[۲].
دلایل مشروعیت تقیه
- عقل: عقل آدمی حکم میکند انسان برای حفظ سرمایهای مهم، با دولت جائری که برای حفظ قدرت خود از ارتکاب هیچ اقدامی ابا ندارد، مدارا کند. در صورت لزوم برای حفظ جان، مال و آبرو عقیدهاش را پنهان کرده و در عمل مماشات نماید، مگر آنکه رعایت تقیه موجب فساد اجتماعی و سیاسی شده و جریان حق از سوی ستمگران در معرض نابودی قرار گیرد. ملاک حکم عقل و داوری عقلا بر جواز یا وجوب تقیه یا "قاعده اهم و مهم" است یا "قاعده دفع ضرر".انسان برای مراقبت از امر اهمّی تقیه میکند یا برای دفع ضرر از خود یا گروهی که بدان تعلق دارد،تقیه مینماید.
- سیره عقلا: هرگاه انسان به خاطر ابراز عقیده یا انجام وظیفه خویش در معرض ضرر و خطر قطعی یا ظنی قرار گیرد و مفسده ضرر و خطر از مصلحت انجام وظیفه و ابراز و اظهار بیشتر باشد و انسان بتواند با کتمان و یا اظهارِ خلاف آن، ضرر و خطر را از خود دور کند، همه عقلا اجازه کتمان میدهند و حتی در بعضی از موارد آن را واجب میشمارند که این همان تقیه است[۳]. وجود تقیه در میان اقوام و ملل گذشته و عدم تقبیح تقیهکنندگان از سوی عقلا، نشانه وجود چنین سیرهای در میان مردم است. آیات متعدد قرآن نیز این سیره را نشان میدهد. اصحاب کهف ابتدا با کتمان ایمان خود و سپس پناه بردن به غار خود را نجات دادند. چون امکان تقیه فراهم نبود و ایمانشان آشکار شده بود و جانشان در معرض خطر بود. قرآن اصحاب کهف را ستایش میکند. کسانی که در دربار دقیانوس دارای مقام و منصب سیاسی و اجتماعی بوده و از طبقات اعیان و اشراف زمان خود بودند،ایمان خود را پنهان کرده و تنها در صورتی که ایمانشان آشکار شد، برای نجات جان و ایمان خود به غار پناهنده شدند. پس از بیداری هم باز دغدغه جان و ایمان خود را داشتند و بهدنبال راهکاری بودند که با ورود به شهر شناخته نشوند[۴]. مؤمن آل فرعون هم که ایمانش را کتمان کرده و در دربار فرعون خدمت میکرد، مورد ستایش قرآن قرار گرفته، وی با تقیه از فرصت استفاده کرده و در پی نجات جان یک انسان موحد مظلوم بود[۵].
- آیات قرآن: غیر از آیات پیشگفته که هم پیشینه تقیه در میان اقوام و ملل گذشته را بازگو کرده، و هم بر مشروعیت آن دلالت میکنند، آیات دیگری هم وجود دارند که دلیل معتبری بر جواز تقیهاند.
- آیه یکم: ﴿لَا يَتَّخِذِ الْمُؤْمِنُونَ الْكَافِرِينَ أَوْلِيَاءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِينَ وَمَنْ يَفْعَلْ ذَلِكَ فَلَيْسَ مِنَ اللَّهِ فِي شَيْءٍ إِلَّا أَنْ تَتَّقُوا مِنْهُمْ تُقَاةً وَيُحَذِّرُكُمُ اللَّهُ نَفْسَهُ وَإِلَى اللَّهِ الْمَصِيرُ﴾[۶]؛ این آیه بر مشروعیت تقیه دلالت دارد. مؤمنان نباید کفار و مشرکان را به ولایت و سرپرستی خود بپذیرند، به گونهای که به مؤمنان بیاعتنایی کنند، مگر از روی تقیه و ناچاری. بدیهی است که اگر در ظاهر هم سیطره کافر پذیرفته شود، به معنای پذیرش ولایت او که امری باطنی و قلبی است، پذیرفته نشده است. به همین جهت برخی از مفسران استثنای در آیه را "استثنای منقطع" دانستهاند، نه "استثنای متصل"[۷]. روشن است که کافر و مشرک خصوصیتی ندارد. در نتیجه همانگونه که نباید ولایت کافر را پذیرفت، ولایت جائر را هم نباید پذیرفت، مگر در شرایط اضطراری. به ویژه اگر به روایاتی که "حاکم کافر عادل" را بر "حاکم مؤمن جائر" مقدم داشته، توجه کنیم؛ زیرا در فرهنگ اسلامی ظلم و ستم آنقدر زشت و زننده است که هرگز نباید به رسمیت شناخته شود، هرچند از حاکم مؤمن سر بزند و عدالت به قدری ارزش دارد که حتی از حاکم کافر هم پذیرفته میشود. پس حکم اولی آن است که ولایت از آنِ مؤمنان است و نباید ولایت کفار را پذیرفت، اما حکم ثانوی در شرایط تقیه و اضطرار "پذیرش ولایت کفار" است. برخی از مفسران، آیه شریفه را مانند شرایطی دانستهاند که عمار در آن شرایط قرار گرفت و برخلاف عقیدهاش، اظهار کفر کرد. همچنین مستضعفانی که قادر بر هجرت نبوده و برای حفظ جان خویش مجبور به کفرگویی میشوند، نیز مانند مسلمانان اندلس که برای نجات جان خود و هجرت به سرزمینهای اسلامی به اجبار مسیحیان تن داده و اظهار کفر نمودند[۸].
- آیه دوم: ﴿مَنْ كَفَرَ بِاللَّهِ مِنْ بَعْدِ إِيمَانِهِ إِلَّا مَنْ أُكْرِهَ وَقَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالْإِيمَانِ وَلَكِنْ مَنْ شَرَحَ بِالْكُفْرِ صَدْرًا فَعَلَيْهِمْ غَضَبٌ مِنَ اللَّهِ وَلَهُمْ عَذَابٌ عَظِيمٌ﴾[۹]. آیه درباره عمار و کفرگویی ظاهری او بود که پیامبر او را دلداری داده و تأیید کرد و فرمود: اگر باز هم تو را شکنجه کردند، همینگونه رفتار کن تا خود را برهانی. این آیه از آیاتی است که بالمطابقه بر جواز و مشروعیتتقیه دلالت دارد. وقتی در شرایط اضطراری میتوان توحید را که اساسیترین اصل اسلامی است، انکار و به کفر اقرار کرد و در این اصل هم تقیه نمود، نسبت به اموری که اهمیت کمتری دارد، به طریق اولی تقیه جایز خواهد بود. میتوان در ظاهر حکومت جائر را پذیرفت، ولی در باطن به ولایت حاکم عادل ایمان داشت[۱۰].
- 4.روایات: روایات تقیه از نظر اعتبار در حد تواتر است و تردیدی در صدور آنها از امامان معصوم وجود ندارد[۱۱].
- 5.اجماع علمای اسلام: اگر بنابر توجیه رفتار صحابه و تابعین باشد، دستکم از دیدگاه اهل سنت، همه صحابه در دوران حکومت امویان تقیه کردند. در ماجرای سب و لعن علی(ع)اکثریت اصحاب و تابعان، جز تعداد اندک که بدان اعتراض کرده و جان خود را فدا کردند، بقیه تنها به خاطر حفظ جان و مال و آبروی خود در برابر این بدعت سکوت کردند، معلوم میشود که تقیه جایز بود[۱۲].
پرسشهای وابسته
منابع
منبعشناسی جامع تقیه
پانویس
- ↑ شیخ مفید تقیه را هنگام ترس از دشمن بر جان خود و نیز گاهی برای حفظ مال و بعضی از مصالح جایز دانسته و سپس به احکام مختلف آن در شرایط گوناگون اشاره کرده، مینویسد: إن التقية جائزة في الدين عند الخوف على النفس، وقد تجوز في حال دون حال للخوف على المال ولضروب من الاستصلاح، وأقول إنها قد تجب أحيانا وتكون فرضا، وتجوز أحيانا من غير وجوب، وتكون في وقت أفضل من تركها ويكون تركها أفضل وإن كان فاعلها معذورا ومعفوا عنه متفضلا عليه بترك اللوم عليها (اوائل المقالات، ص۱۱۸).
- ↑ ورعی، سید جواد، درسنامه فقه سیاسی، ص111، 112.
- ↑ قزوینی رازی، کتاب النقض، ص ۱۲۸.
- ↑ ﴿وَكَذَلِكَ بَعَثْنَاهُمْ لِيَتَسَاءَلُوا بَيْنَهُمْ قَالَ قَائِلٌ مِنْهُمْ كَمْ لَبِثْتُمْ قَالُوا لَبِثْنَا يَوْمًا أَوْ بَعْضَ يَوْمٍ قَالُوا رَبُّكُمْ أَعْلَمُ بِمَا لَبِثْتُمْ فَابْعَثُوا أَحَدَكُمْ بِوَرِقِكُمْ هَذِهِ إِلَى الْمَدِينَةِ فَلْيَنْظُرْ أَيُّهَا أَزْكَى طَعَامًا فَلْيَأْتِكُمْ بِرِزْقٍ مِنْهُ وَلْيَتَلَطَّفْ وَلَا يُشْعِرَنَّ بِكُمْ أَحَدًا * إِنَّهُمْ إِنْ يَظْهَرُوا عَلَيْكُمْ يَرْجُمُوكُمْ أَوْ يُعِيدُوكُمْ فِي مِلَّتِهِمْ وَلَنْ تُفْلِحُوا إِذًا أَبَدًا﴾ «و بدینگونه ما آنان را (از خواب) برانگیختیم تا از هم باز پرسند؛ یکی از آنان گفت: چقدر درنگ داشتهاید؟ گفتند: یک روز یا پارهای از یک روز درنگ داشتهایم؛ گفتند: پروردگارتان از اندازه درنگی که داشتهاید آگاهتر است؛ اکنون از خویش یک تن را با این درهمتان به شهر گسیل دارید که بنگرد کدام خوراک پاکیزهتر است تا برایتان از آن رزقی آورد و باید نرمی کند و کسی را از (بودن) شما نیاگاهاند * که آنان اگر بر شما دست یابند، سنگسارتان میکنند، یا به آیین خویش برمیگردانند و در آن صورت، هرگز، هیچگاه رستگار نخواهید شد» سوره کهف، آیه ۱۹-۲۰.
- ↑ ﴿وَقَالَ رَجُلٌ مُؤْمِنٌ مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ يَكْتُمُ إِيمَانَهُ أَتَقْتُلُونَ رَجُلًا أَنْ يَقُولَ رَبِّيَ اللَّهُ وَقَدْ جَاءَكُمْ بِالْبَيِّنَاتِ مِنْ رَبِّكُمْ وَإِنْ يَكُ كَاذِبًا فَعَلَيْهِ كَذِبُهُ وَإِنْ يَكُ صَادِقًا يُصِبْكُمْ بَعْضُ الَّذِي يَعِدُكُمْ إِنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِي مَنْ هُوَ مُسْرِفٌ كَذَّابٌ﴾ «و مردی مؤمن از فرعونیان که ایمانش را پنهان میداشت گفت: آیا مردی را میکشید که میگوید: پروردگار من، خداوند است و برهانها (ی روشن) برایتان از پروردگارتان آورده است؟ و اگر دروغگو باشد، دروغش به زیان خود اوست و اگر راستگو باشد برخی از آنچه به شما وعده میدهد بر سرتان خواهد آمد؛ بیگمان خداوند کسی را که گزافکاری بسیار دروغگوست راهنمایی نمیکند» سوره غافر، آیه ۲۸.
- ↑ «مؤمنان نباید کافران را به جای مؤمنان دوست گیرند و هر که چنین کند با خداوند هیچ رابطهای ندارد مگر آنکه (بخواهید) به گونهای از آنان تقیّه کنید و خداوند، شما را از خویش پروا میدهد و بازگشت (هر چیز) به سوی خداوند است» سوره آل عمران، آیه ۲۸.
- ↑ طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج ۳، ص ۱۵۳.
- ↑ ابنعاشور، التحریر والتنویر، ج ۳، ص۷۴-۷۵.
- ↑ «بر آن کسان که پس از ایمان به خداوند کفر ورزند -نه آن کسان که وادار (به اظهار کفر) شدهاند و دلشان به ایمان گرم است بلکه آن کسان که دل به کفر دهند- خشمی از خداوند خواهد بود و عذابی سترگ خواهند داشت» سوره نحل، آیه ۱۰۶.
- ↑ آیات دیگری که برای اثبات جواز و مشروعیت تقیه مورد استناد قرار گرفته، عبارتند از: ﴿وَمَا لَكُمْ أَلَّا تَأْكُلُوا مِمَّا ذُكِرَ اسْمُ اللَّهِ عَلَيْهِ وَقَدْ فَصَّلَ لَكُمْ مَا حَرَّمَ عَلَيْكُمْ إِلَّا مَا اضْطُرِرْتُمْ إِلَيْهِ وَإِنَّ كَثِيرًا لَيُضِلُّونَ بِأَهْوَائِهِمْ بِغَيْرِ عِلْمٍ إِنَّ رَبَّكَ هُوَ أَعْلَمُ بِالْمُعْتَدِينَ﴾ [«شما را چه میشود که از آنچه (در ذبح) نام خداوند بر آن برده شده است نمیخورید در حالی که (خداوند) آنچه را بر شما حرام کرده -جز آنچه از (خوردن) آن، ناگزیر شده باشید- برایتان روشن ساخته است؛ و بیگمان بسیاری با هوا و هوسهایشان به نادانی (مردم را) گمراه میکنند و به راستی پروردگار تو خود به (حال) تجاوزکاران داناتر است» سوره انعام، آیه ۱۱۹] این آیه البته بر مشروعیت تقیه عملی در یکی از موارد خاص دلالت دارد؛ ﴿وَأَنْفِقُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَلَا تُلْقُوا بِأَيْدِيكُمْ إِلَى التَّهْلُكَةِ وَأَحْسِنُوا إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ﴾ [«و در راه خداوند هزینه کنید و با دست خویش خود را به نابودی نیفکنید و نیکوکار باشید که خداوند نیکوکاران را دوست میدارد» سوره بقره، آیه ۱۹۵] بنابر این که آیه عام بوده و تنها به باب انفاق مربوط نباشد، از آنجا که تقیه نکردن در بسیاری از موارد مصداق «افکندن خویش در هلاکت» است، میتوان به این آیه استدلال کرده و حرمت ترک تقیه و در نتیجه جواز و مشروعیت تقیه را در اینگونه موارد استفاده کرد. نیاز به تذکر ندارد که در بسیاری از موارد تقیه نکردن جان، مال، آبرو و ایمان خود را به خطر انداختن و نوعی به هلاکت افکندن خویش است؛ همچنین آیات ﴿شَهْرُ رَمَضَانَ الَّذِي أُنْزِلَ فِيهِ الْقُرْآنُ هُدًى لِلنَّاسِ وَبَيِّنَاتٍ مِنَ الْهُدَى وَالْفُرْقَانِ فَمَنْ شَهِدَ مِنْكُمُ الشَّهْرَ فَلْيَصُمْهُ وَمَنْ كَانَ مَرِيضًا أَوْ عَلَى سَفَرٍ فَعِدَّةٌ مِنْ أَيَّامٍ أُخَرَ يُرِيدُ اللَّهُ بِكُمُ الْيُسْرَ وَلَا يُرِيدُ بِكُمُ الْعُسْرَ وَلِتُكْمِلُوا الْعِدَّةَ وَلِتُكَبِّرُوا اللَّهَ عَلَى مَا هَدَاكُمْ وَلَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ﴾ [«(روزهای روزه گرفتن در) ماه رمضان است که قرآن را در آن فرو فرستادهاند؛ به رهنمودی برای مردم و برهانهایی (روشن) از راهنمایی و جدا کردن حقّ از باطل. پس هر کس از شما این ماه را دریافت (و در سفر نبود)، باید (تمام) آن را روزه بگیرد و اگر بیمار یا در سفر بود، شماری از روزهایی دیگر (روزه بر او واجب است)؛ خداوند برای شما آسانی میخواهد و برایتان دشواری نمیخواهد و (میخواهد) تا شمار (روزهها) را کامل کنید و تا خداوند را برای آنکه راهنماییتان کرده است به بزرگی یاد کنید و باشد که سپاس گزارید» سوره بقره، آیه ۱۸۵]، ﴿وَجَاهِدُوا فِي اللَّهِ حَقَّ جِهَادِهِ هُوَ اجْتَبَاكُمْ وَمَا جَعَلَ عَلَيْكُمْ فِي الدِّينِ مِنْ حَرَجٍ مِلَّةَ أَبِيكُمْ إِبْرَاهِيمَ هُوَ سَمَّاكُمُ الْمُسْلِمِينَ مِنْ قَبْلُ وَفِي هَذَا لِيَكُونَ الرَّسُولُ شَهِيدًا عَلَيْكُمْ وَتَكُونُوا شُهَدَاءَ عَلَى النَّاسِ فَأَقِيمُوا الصَّلَاةَ وَآتُوا الزَّكَاةَ وَاعْتَصِمُوا بِاللَّهِ هُوَ مَوْلَاكُمْ فَنِعْمَ الْمَوْلَى وَنِعْمَ النَّصِيرُ﴾ [«و در (راه) خداوند چنان که سزاوار جهاد (در راه) اوست جهاد کنید؛ او شما را برگزید و در دین- که همان آیین پدرتان ابراهیم است- هیچ تنگنایی برای شما ننهاد، او شما را پیش از این و در این (قرآن) مسلمان نامید تا پیامبر بر شما گواه باشد و شما بر مردم گواه باشید پس نماز را برپا دارید و زکات بپردازید و به (ریسمان) خداوند چنگ زنید؛ او سرور شماست که نیکو یار و نیکو یاور است» سوره حج، آیه ۷۸]، ﴿لِيُنْفِقْ ذُو سَعَةٍ مِنْ سَعَتِهِ وَمَنْ قُدِرَ عَلَيْهِ رِزْقُهُ فَلْيُنْفِقْ مِمَّا آتَاهُ اللَّهُ لَا يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْسًا إِلَّا مَا آتَاهَا سَيَجْعَلُ اللَّهُ بَعْدَ عُسْرٍ يُسْرًا﴾ [«توانگر باید از توانگری خویش و آنکه روزی بر او تنگ شده از آنچه خدا به وی داده است هزینه کند؛ خداوند هیچ کس را جز به آنچه بدو داده است تکلیف نمیکند؛ زودا که خداوند پس از سختی، آسانی برگمارد» سوره طلاق، آیه ۷]، برای اثبات مشروعیت تقیه مورد استناد قرار گرفتهاند.
- ↑ طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج ۳، ذیل آیه ۲۸ آل عمران. به عنوان نمونه، به دو روایتی که کلینی در این زمینه نقل کرده، اشاره میشود: «عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ هَارُونَ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ مَسْعَدَةَ بْنِ صَدَقَةَ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ(ع) يَقُولُ: وَ سُئِلَ عَنْ إِيمَانِ مَنْ يَلْزَمُنَا حَقُّهُ وَ أُخُوَّتُهُ كَيْفَ هُوَ وَ بِمَا يَثْبُتُ وَ بِمَا يَبْطُلُ فَقَالَ إِنَّ الْإِيمَانَ قَدْ يُتَّخَذُ عَلَى وَجْهَيْنِ أَمَّا أَحَدُهُمَا فَهُوَ الَّذِي يَظْهَرُ لَكَ مِنْ صَاحِبِكَ فَإِذَا ظَهَرَ لَكَ مِنْهُ مِثْلُ الَّذِي تَقُولُ بِهِ أَنْتَ حَقَّتْ وَلَايَتُهُ وَ أُخُوَّتُهُ إِلَّا أَنْ يَجِيءَ مِنْهُ نَقْضٌ لِلَّذِي وَصَفَ مِنْ نَفْسِهِ وَ أَظْهَرَهُ لَكَ فَإِنْ جَاءَ مِنْهُ مَا تَسْتَدِلُّ بِهِ عَلَى نَقْضِ الَّذِي أَظْهَرَ لَكَ خَرَجَ عِنْدَكَ مِمَّا وَصَفَ لَكَ وَ أَظْهَرَ وَ كَانَ لِمَا أَظْهَرَ لَكَ نَاقِضاً إِلَّا أَنْ يَدَّعِيَ أَنَّهُ إِنَّمَا عَمِلَ ذَلِكَ تَقِيَّةً وَ مَعَ ذَلِكَ يُنْظَرُ فِيهِ فَإِنْ كَانَ لَيْسَ مِمَّا يُمْكِنُ أَنْ تَكُونَ التَّقِيَّةُ فِي مِثْلِهِ لَمْ يُقْبَلْ مِنْهُ ذَلِكَ لِأَنَّ لِلتَّقِيَّةِ مَوَاضِعَ مَنْ أَزَالَهَا عَنْ مَوَاضِعِهَا لَمْ تَسْتَقِمْ لَهُ وَ تَفْسِيرُ مَا يُتَّقَى مِثْلُ أَنْ يَكُونَ قَوْمُ سَوْءٍ ظَاهِرُ حُكْمِهِمْ وَ فِعْلِهِمْ عَلَى غَيْرِ حُكْمِ الْحَقِّ وَ فِعْلِهِ فَكُلُّ شَيْءٍ يَعْمَلُ الْمُؤْمِنُ بَيْنَهُمْ لِمَكَانِ التَّقِيَّةِ مِمَّا لَا يُؤَدِّي إِلَى الْفَسَادِ فِي الدِّينِ فَإِنَّهُ جَائِزٌ» (کلینی، کافی، ج۲، ص ۱۶۸)؛ «ابْنُ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ عَنْ أَبِي عُمَرَ الْأَعْجَمِيِّ قَالَ قَالَ لِي أَبُو عَبْدِ اللَّهِ(ع): يَا أَبَا عُمَرَ إِنَّ تِسْعَةَ أَعْشَارِ الدِّينِ فِي التَّقِيَّةِ وَ لَا دِينَ لِمَنْ لَا تَقِيَّةَ لَهُ وَ التَّقِيَّةُ فِي كُلِّ شَيْءٍ إِلَّا فِي النَّبِيذِ وَ الْمَسْحِ عَلَى الْخُفَّيْنِ» (کلینی، کافی، ج۲، ص ۲۱۷).
- ↑ ورعی، سید جواد، درسنامه فقه سیاسی، ص110-115.