نسخهای که میبینید نسخهای قدیمی از صفحهاست که توسط Msadeq(بحث | مشارکتها) در تاریخ ۲۷ اوت ۲۰۲۰، ساعت ۱۰:۴۱ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوتهای عمدهای با نسخهٔ فعلی بدارد.
نسخهٔ ویرایششده در تاریخ ۲۷ اوت ۲۰۲۰، ساعت ۱۰:۴۱ توسط Msadeq(بحث | مشارکتها)
حدیث منزلت از روشنترین و قویترین دلایل امامت و خلافت حضرت علی(ع) است[۱]. حدیثی از پیامبر اسلام(ص) که با شکوهمندترین عناوین از علی(ع) یاد کرده است. این گونه احادیث در قلم و بیان عالمان و محدثان به اقتضای صراحت کلام پیامبر(ص) به "احادیث منزلت" مشهورند: «أَنْتَ خَلِیفَتِی فِی أَهْلِی وَ دَارِ هِجْرَتِی وَ قَوْمِی، أَمَا تَرْضَی أَنْ تَکُونَ مِنِّی بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَی إِلَّا أَنَّهُ لَا نَبِیَّ بَعْدِی»[۲]و به تعبیر دیگر: «أَنْتَ مِنِّی بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَی إِلَّا أَنَّهُ لَا نَبِیَّ بَعْدِی»[۳].
در قرآن کریم، مقامهای هارون چنین بیان داشته شده: ﴿وَاجْعَلْ لِي وَزِيرًا مِنْ أَهْلِي هَارُونَ أَخِي اشْدُدْ بِهِ أَزْرِي وَأَشْرِكْهُ فِي أَمْرِي﴾[۷]؛ ﴿لَقَدْ آتَيْنَا مُوسَى الْكِتَابَ وَجَعَلْنَا مَعَهُ أَخَاهُ هَارُونَ وَزِيرًا﴾[۸]؛ هارون(ع) در غیاب موسی(ع) جانشین او نیز بوده است[۹].
امام صادق(ع) به نقل از پدرانش فرمودند: «بیگمان، پیامبر(ص) به علی(ع) در ده جا فرمودند: تو برای من، به منزلۀ هارون برای موسی هستی»[۲۱] مانند:
روز هشدار: پیامبر(ص) بنی عبد المطلب را در شِعب ابو طالبْ گرد آورد و فرمودند: «خدای عزوجل به من فرمان داده خویشان نزدیک و اقوام مُخلصم را هشدار دهم: خداوند متعال، پیامبری برنینگیخت، مگر آنکه از خاندانش برادر، وارث، وزیر، وصی و جانشینی در میان خانوادهاش قرار داد. حال کدام یک از شما با من بیعت میکند به این شرط که در میان خاندانم، تنها او برادر من، وزیر من و وارث من و برایم به منزلۀ هارون برای موسی باشد، جز آنکه پس از من پیامبری نیست؟» همه ساکت ماندند. پیامبر(ص) سه بار سخن خود را برای آنان تکرار کرد و فرمودند: «به خداسوگند، یا کسی از میانتان بر میخیزد یا این که غیر شما به این منزلت میرسد و مورد نکوهش قرار میگیرید». پس علی(ع) برخاست و در حالی که همه به او مینگریستند با پیامبر(ص) بیعت کرد و او را در آنچه بدان فرامیخوانْد، اجابت نمود[۲۲].
هنگام بستن درها: پیامبر خدا(ص) فرمودند: «برخی مردم از من دلآزرده شدهاند که چرا علی را در مسجد جای دادهام به خداسوگند، من علی را به مسجد داخل و آنان را از مسجد بیرون نکردهام. خدای عزوجل به موسی(ع) و برادرش وحی کرد: «قوم خود را در مصر در خانههایی سکنی دهید و خانههایتان را رو به قبله قرار دهید و نماز بخوانید»[۲۴] و به موسیفرمان داد کسی در مسجدش سکنی نگزیند و در آن آمیزش نشود و جز هارون و فرزندانش را به آن راه ندهد. علی نیز برای من به منزلۀ هارون برای موسی است در میان خانوادهام تنها او برادر من است و برای هیچ کس روا نیست در مسجدم با زنان بیامیزد، جز علی و فرزندان او، پس هر که ناخشنود است به آنجا برود و با دستش به سوی شام اشاره کرد[۲۵].
فتح خیبر: زمانی که علی بن ابی طالب(ع) از فتح خیبر برگشت، پیامبر(ص) به او فرمودند: «ای علی! اگر بیم این نبود که گروهی از امتم، دربارۀ تو چیزی را بگویند که نصرانیها دربارۀ عیسی گفتند، در شأن تو سخنی میگفتم که به هر گروهی از مسلمانان بر میخوردی، خاک زیر پایت و باقی ماندۀ آب وضویت را بر میگرفتند و به آن دو، شفا میجستند؛ اما تو را همین بس که برای من به منزلۀ هارون برای موسی هستی، جز آنکه پیامبری پس از من نیست»[۲۶].
ابن قبه رازی برای توضیح و تبیین بیشتر بحث مثالی میآورد: وقتی حاکمی به وزیر خود بگوید "هر روزی که زید نزد تو آمد، یک دینار به او بپرداز و با عمرو نیز بدین صورت رفتار کن"، حقی برای عمرو ثابت میشود. حال ممکن است زید تا سه روز نزد وزیر بیاید و هر بار یک دینار بگیرد و عمرو نیز در طول این سه روز مقرری خود را دریافت کند و بعد از این سه روز نیاید. حال نمیتوان گفت چون زید دیگر نمیآید، روز چهارم حقی به عمرو تعلق نمیگیرد، بلکه تا زمانی که زنده است حقش ثابت است. بنابر حدیث منزلت، همان حق خلافتی که هارون در غیاب موسی داشت، همان حق را علی(ع) بعد از وفات پیامبر(ص) دارد. روشن است اگر معترض نظری واقعبینانه به مثال داشته باشد، ناگزیر از پذیرفتن این مطلب میشود[۳۸].
اشکال دوم
بر فرض اگر هارون پس از موسی زنده میماند، معلوم نبود جانشینموسی باشد، تا این مقام برای علی نسبت به رسول خداثابت شود. ابن قبه رازی نخست از معترض سؤال میکند به چه دلیلخلافتهارون را از منزلتهای دیگرش جدا میکند؟ اگر کسی به او بگوید که هارون هیچ امتیازی نداشت، بعد از موسی نه برترینمردم زمان خود بود و نه بیش از دیگران طرف اعتمادموسی بود و نه جایگزین او در دانش خواهد بود، چگونه پاسخ وی را خواهد داد؟ آیا به او نمیگوید که این مقامها برای هارون مشهور است؟ ما نیز به معترض خواهیم گفت مقام خلافت همانند مقامها و منزلتهای دیگر مشهور است و اگر شخصی یکی از آنها را از سر کینه منکر شود، باید همه آنها را انکار نماید[۳۹].
در جواب این اشکال میتوان گفت که لفظ «بَعْدِي» در بسیاری از روایات دیگر که مسلماناننقل کردهاند وجود دارد، از جمله خبر «لَا نَبِيَّ بَعْدَ مُحَمَّدٍ» و اگر چنین تأویلی صحیح باشد که نبوتی بعد از نبوت ایشان نیست، نه آنکه پیامبری بعد از وفات ایشان نباشد، جایز خواهد بود که پس از پیامبر پیامبرانی باشند و این بر خلاف قول مسلمانان است که معتقدند پیامبر اسلامآخرین پیامبرالهی است [۴۱].
ابن قبه رازی در مقاماستدلال و اعمال نظر این اشکال را وارد نمیداند؛ چرا که اهل سنت با خبری که تنها خود نقل کردهاند، سعی میکنند عمومیت خبری را که مورد اتفاق مسلمانان است تخصیص زنند، در حالی که امامیه نیز در مقابل خبر خاص آنان اخباری نقل کردهاند که خبر خاص آنان را ردّ میکند و خبر مجمع علیه (حدیث منزلت) را به همان معنایی که عقیده دارند، حمل میکنند.
ابن قبه رازی در تبیین بیشتر این موضوع میگوید اینگونه اخبار واحد و خاص برای هیچ یک از دو گروه برهان و دلیل برای اثبات مدعا نمیشود؛ زیرا نه امامیه خبر اهل سنت را قبول میکند و نه اهل سنت خبر امامیه را میپذیرد. نتیجه آنکه خبر مورد اتفاق بر عموم خود باقی میماند. اما امامیه خبری را نقل کرده که پیامبر در غزوه تبوکمسلمانان را جمع کرد و به گونهای صریح فرمود من علی را به جانشینی بعد از خود به شما معرفی میکنم وامر شما را به او میسپارم و این مسئله به دستوروحی و از جانب خداوند است. سپس در حضور عموم جهت تأکید مطلب فرمود: ای علی، برای من مثل هارون نسبت موسی هستی، جز اینکه بعد از من پیامبری نخواهد بود. این خبر با خبری که اهل سنتنقل کردهاند معارض است؛ بنابراین هر دو از حجیت ساقطاند و خبری که همه مسلمانان بر نقل آن اتفاق دارند، باقی میماند که رسول خدا به علی فرمود: تو نسبت به من به منزله هارونی برای موسی، جز اینکه بعد از من پیامبری نخواهد بود.
↑«تو جانشین من در خانوادهام و محلّ هجرتم و در میان قوم منی. آیا دوست نداری که نسبت به من به منزلۀ هارون نسبت به موسی باشی، جز اینکه پس از من پیامبری نیست؟»؛ ارشاد، مفید، ج ۱ ص ۱۵۶؛ معانی الأخبار، ص ۷۴.
↑«تو نسبت به من به منزله هارون نسبت به موسی هستی، جز اینکه پس از من پیامبری نیست»؛ موسوعة الامام علی بن ابی طالب، ج ۲، ص ۱۴۹؛ سنن ترمذی؛ تاریخ بغداد؛ کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج ۸، ص ۱۰۷، ح ۸۰.
↑ارشاد مفید، ص ۱۵۶ـ ۱۵۴؛ سیرۀ ابن هشام، ج۲، ص۵۲۰.
↑المراجعات، ص ۱۱۹، نامههای ۲۶ ـ ۳۲؛ کشف المراد، ص۳۶۸؛ احقاق الحق، ج ۷، ص ۴۲۸؛ ج ۱۶، ص ۱؛ الغدیر، ج ۱۰، ص ۲۵۹، مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج۳۷، ص ۲۵۴؛ نفحات الأزهار (خلاصۀ عبقات) ج ۱۷، ص ۱۸؛ باب اخبار المنزلة و الاستدلال بها علی امامته؛ معانی الأخبار، ص ۷۴.
↑شواهد التنزیل، ج ۱، ص ۱۹۵. مقصود از پنج هزار طریق، کثرت راویانی است که در طبقههای مختلف، این حدیث را نقل کردهاند، ولی طبقه اول، یعنی اصحاب پیامبر(ص) نزدیک به ده نفر هستند.