سلیم بن قیس هلالی در تاریخ اسلامی

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط Wasity (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۱۴ دسامبر ۲۰۲۰، ساعت ۱۴:۵۹ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

متن این جستار آزمایشی و غیرنهایی است. برای اطلاع از اهداف و چشم انداز این دانشنامه به صفحه آشنایی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت مراجعه کنید.
(سلیم بن قیس هلالی)
اطلاعات فردی
کنیهأبو صادق [۲]
مذهبشیعه
اطلاعات حدیثی
مشایخابوذر[۴]؛ سلمان[۵]؛ عبدالله بن جعفر طيار[۶]؛ مقداد[۷]؛ سلمان فارسی [۸]
راویان از اوابان بن ابی عیاش[۹]؛ ابراهیم بن عثمان [۱۰]؛ ابراهیم بن عمر الیمانی [۱۱]
تعداد روایاتسلیم بن قیس: ۷ روایه
سلیم بن قیس الهلالی: ۱۰ روایه
سلیم: ۱ روایه
سلیمان بن قیس: ۷ روایه
جمع عدد الروایات: ۲۵ روایه
سایرنام وی در منابع ذیل آمده است: اتقان المقال: ۶۸ و۲۹۲، اعیان الشیعة: ۷ / ۳۹۳، بلغة المحدثین: ۳۳۶ ر۱۰، بهجة الامال: ۴ / ۴۴۸، التحریر الطاووسی: ۲۵۲ ر۱۸۰، تعلیقة الشهید علی الخلاصة: ۱۸، تعلیقة الوحید: ۱۷۱، تنقیح المقال: ۲ / ۵۲ ر۵۱۵۷، تهذیب المقال: ۱ / ۱۷۸ ر۳، جامع الرواة: ۱ / ۳۷۴، الجامع فی الرجال: ۲ / ۱۹، حاوی الأقوال: ۳ / ۵۱۰ ر۱۶۳۲ الطبعة الهدایة لاحیاء التراث، خلاصة الاقوال: ۸۲ ر۱ و۱۹۲، رجال البرقی: ۴ [۱۲]، و۷ و۸ و۹، رجا لاطوسی: ۴۳ ر۵ و۶۸ ر۱ و۷۴ ر۱ و۹۱ ر۱۶ [۱۳] و۱۲۴ ر۱ [۱۴]، رجال النجاشی: ۸ ر۴ [۱۵]، طرائف المقال: ۲ / ۸۸ ر۷۴۵۲، غایة المرام: ۲۴۴، الفهرست: ۸۱ ر۳۳۶، قاموس الرجال: ۵ / ۲۲۷ ر۳۳۵۶، مجمع الرجال: ۳ / ۱۵۵، مستدرکات علم الرجال: ۴ / ۱۱۶ ر۶۴۷۱، معالم العلماء: ۵۸ ر۳۹۰، معجم الثقات: ۶۰ ر۳۹۳ و۲۹۱ ر۳۸۱، معجم رجال الحدیث: ۸ / ۲۱۶ ر۵۳۹۱، و۲۰۸ ر۵۳۶۹ و۲۷۷ ر۵۴۹۱، منتهی المقال: ۱۷۱، الموسوعة الرجالیّة: ۴ / ۱۶۸ و۵ / ۲۳۶ و۷ / ۴۴۷ و۶ / ۲۴۳ و۴۷۳، نقد الرجال: ۱۵۹ ر۳ و۱۵۸ ر۱۹، الوجیزة فی الرجال: ۲۲۱ ر۸۳۹، وسائل الشیعة: ۳۰ / ۳۸۵، الوسیط: ۱۱۰، هدایة المحدثین: ۷۴.
  • عند العامة:الجرح والتعدیل: ۴ / ۲۱۴ ر۹۳۰، [۱۶]، فهرست ابن ندیم: ۲۷۵.
اين مدخل از زیرشاخه‌های بحث سلیم بن قیس هلالی است. "سلیم بن قیس هلالی" از چند منظر متفاوت، بررسی می‌شود:

مقدمه

سلیم؛ از یاران ائمه(ع)

سلیم از نظر مرحوم کشی

  1. مرحوم شوشتری می‌نویسد: در خبر کشی تحریفات سندی و متنی هست و از نظر ما نام راوی، اسحاق بن ابراهیم بن عمر یمانی نیست و ابراهیم بن عمر یمانی است[۴۹].
  2. مرحوم خویی نیز می‌نویسد: آنچه در دو روایت نقل شده از کشی، به دست می‌آید، این است که سلسله روایت اسحاق بن ابراهیم بن عمر یمانی، از ابن اذینة، از ابان بن ابی عیاش، از سلیم بن قیس است و این دو روایت ضعیف هستند و دست کم درباره حسین بن علی بن کیسان، در این دو روایت تحریف صورت گرفته و راوی از ابن اذینه ابراهیم بن عمر یمانی نقل کرده است و نه از پسرش، اسحاق، و اسحاق بن إبراهیم اصلاً زنده نبوده و مطمئناً تحریف از نساخ بوده است و صحیح آن چنین است: حسن بن علی بن کیسان از ابی اسحاق ابراهیم بن عمر یمانی از ابن اذینة. در هر صورت، طریق شیخ به کتاب سلیم بن قیس در این دو سند ضعیف است، به ویژه درباره محمد بن علی الصیرفی (أبی سمینة)[۵۰].[۵۱]

آیا فردی به نام سلیم وجود داشته است یا نه؟

شبهه اول

  1. خود ابن غضائری می‌نویسد: من درباره سلیم مطالبی را در غیر کتابش و روایتی که ابان بن ابی عیاش از وی نقل کرده است، یافته‌ام، البته ابن عقده در کتاب رجال امیر المؤمنینش احادیثی از وی نقل کرده است[۵۶].
  2. علامه حلی پس از نقل قول علما درباره سلیم، می‌نویسد: از نظر من باید به عادل بودن سلیم حکم کرد[۵۷].
  3. محمد تقی مجلسی (اول) نیز می‌نویسد: بزرگان اصحاب می‌گویند: سلیم از خواص اصحاب امیرالمؤمنین(ع) و برگزیدگان اصحاب آن حضرت بوده است[۵۸].
  4. مرحوم شوشتری هم می‌نویسد: شاید نظر ابن غضائری در رد قول بعضی از افراد به اینکه خود سلیم شناخته شده نیست و از او در خبری یاد نشده، به خاطر خبری است که در کتاب الخصال[۵۹] درباره ائمه اثنی عشر آمده است؛ با این عبارت: "عن ابن مسکان عن ابان بن تغلب عنه عن سلمان"؛ ممکن است مراد از ابان، ابان بن ابی عیاش بوده و نه ابان ابن تغلب و در نسخه الاختصاص[۶۰] که آمده است: ابراهیم ثقفی از اسماعیل بن یسار از علی بن جعفر حضرمی از سلیم بن قیس شامی؛ ظاهراً شامی، تحریف شده هلالی است و ما درباره سلیم بن قیس غیر از سلیم معروف، به کسی دست نیافتیم. پس غیر از ابان، کس دیگری هم از سلیم روایت نقل کرده، چنانکه ابن غضائری گفته است[۶۱].
  5. مرحوم مامقانی قول عبدالنبی کاظمی[۶۲] را نقل کرده است و می‌نویسد: او می‌گوید: هر چه نقل کردیم، اعتراض بر کتاب سلیم بود و نه بر خودش؛ ظاهراً او انسان ثقه‌ای است و اگر غیر ثقه بود، چرا برخی به ساختگی بودن او ملتزم شده‌اند[۶۳]؛ او در ادامه می‌نویسد: اما درباره خود سلیم شبهه‌ای نیست که وی مصاحب امیرالمؤمنین(ع) و از خواص یاران آن حضرت بوده است که از امام علی(ع)، امام حسن(ع)، امام حسین(ع)، امام سجاد(ع)، امام باقر(ع) و امام صادق(ع)[۶۴]روایت نقل کرده و از اولیا و علمای مشهور بین عامه و خاصه است و ظاهر سخنان اهل رجال این است که او ثقه است و می‌توان بر او اعتماد کرد و مناقشه ابن غضائری و امثال او درباره کتاب اوست و نه خود او و نسبت دادن ساختگی بودن کتاب به ابان، نشان دهنده وثاقت سلیم و دور بودن او از هر عیب و نقصی است[۶۵].
  6. مرحوم خوانساری می‌نویسد: سلیم از علمای اهل بیت و از بزرگان صحابه ائمه(ع) است که به ایشان عشق می‌ورزید و از کتاب رجال شیخ طوسی استفاده می‌شود که سلیم، پنج تن از ائمه معصومین(ع) را درک کرده است. ظاهراً سلیم در نزد ائمه(ع) به منزله ارکان اربعه و نزد ایشان محبوب بوده است و این، نشان دهنده جایگاه بلند وی نزد ائمه و شیعه است و در بین خود ما نصی یافت نشد که بر مجهول بودنش دلالت کند، تا اینکه به خلاف عدالتش دلالت و دلیل نص بر عدالتش این است که بیش از دو نفر از بزرگان عادل اصحاب ما درباره وی شهادت داده‌اند و این، بر خلاف تحقیق است؛ بلکه مدار در علم رجال بر ظنون اجتهادی است و برای توقف در عدالتش وجهی نیست؛ به دلیل جایگاه بلند روایاتش که در کافی نقل شده است. منازل رجال از روایات او دانسته می‌شود و از این روایات به دست می‌آید که او از خواص یاران امیرالمؤمنین(ع) و طبق نقلی، وی مصاحب امیر المؤمنین بوده است. پس نمی‌توان وی را از دشمنان امیرالمؤمنین(ع) دانست؛ زیرا حجاج به دنبالش بود تا او را بکشد و سخنان مخالفان درباره سلیم نشان دهنده بزرگی و منزلت وی است[۶۶]. همچنین او می‌نویسد: وی در درجه بالای معرفت و دین است و در زمره اولیاء الهی است[۶۷].
  7. آیت الله خویی می‌نویسد: سلیم بن قیس، ثقه، جلیل القدر و عظیم الشأن است و در این باره شهادت مرحوم برقی به اینکه وی از برگزیدگان اصحاب امام علی(ع) بوده، کافی است و مؤید سخنان نعمانی در شأن کتاب سلیم است و مرحوم علامه از وی در قسم اول، یاد و به عدالتش حکم کرده است[۶۸].
  8. تنها به این دلیل که چون در کتب تاریخی و رجالی از او نام برده شده، پس چنین کسی وجود نداشته است؛ همانطور که بیان شد، روایات سلیم را فقط ابان نقل نکرده که بگوییم سلیم را فقط ابان نقل نکرده که بگوییم سلیم ساخته ذهن ابان بوده است. برای بررسی شرح حال و روایات سلیم می‌توان به کتب مختلف تاریخی و تفسیری و رجالی و... رجوع کرد[۶۹].[۷۰]

شبهه دوم

  • چون نام سلیم در میان فرار کنندگان از حجاج نیست، پس چنین کسی وجود نداشته است؛
  • گفته شده است، چون نام سلیم در کتاب المتوارین عبدالغنی بن سعید ازدی نیست، پس فرار سلیم از دست حجاج نیز ساختگی است و چنین کسی وجود نداشته است. در کتاب المتوارین اسامی زیر آمده است:
  1. ابوعمرو بن علاء؛
  2. حسن بصری؛
  3. عبدالله بن حارث هاشمی؛
  4. ابراهیم بن یزید نخعی ابوعمران فقیه؛
  5. مجاهد بن حبر ابو الحجاج؛
  6. ابو عیاض؛
  7. سلیمان بن مهران ابومحمد اعمش؛
  8. سعید بن جبیر؛
  9. عمران بن حطان سدوسی؛
  10. عون بن عبدالله.

کتاب سلیم بن قیس هلالی

  1. شیخ طوسی می‌نویسد: سلیم بن قیس هلالی کتابی دارد و به دو طریق، از این کتاب او نقل شده است: طریق اول: ابن ابی جید از محمد بن حسن بن ولید از محمد بن ابی قاسم ملقب بماجیلویه از محمد بن علی صیرفی از حماد بن عیسی و عثمان بن عیسی از ابان بن ابی عیاش از سلیم بن قیس هلالی؛ طریق دوم: حماد بن عیسی از ابراهیم بن عمر یمانی از سلیم بن قیس [۷۶].
  2. ابن شهر آشوب درباره سلیم می‌نویسد: سلیم بن قیس هلالی، ناقل احادیث است و کتابی نیز دارد [۷۷].
  3. محمدتقی مجلسی (اول) می‌نویسد: کتاب سلیم بن قیس هلالی نزد ماست و متنش به صحتش شهادت می‌دهد و آنچه بعضی از جهال به این کتاب نسبت داده‌اند که ابان آن را جعل کرده و به سلیم نسبت داده، غلط است و این به خاطر مطالعه نکردن آن است. پس ثقات اصحاب ما از آن روایت و آن را بر ائمه(ع) عرضه کرده‌اند که از ایشان می‌توان حماد بن عیسی، حماد بن عثمان (از ابراهیم بن عمر یمانی از سلیم و جابر بن یزید جعفی را نام برد و ثقة الإسلام کلینی و شیخ صدوق او را را تأیید کرده‌اند[۷۸]. علامه مجلسی نیز می‌نویسد: کسی که به ائمه اطهار(ع) ایمان دارد، چگونه درباره حدود دویست روایت که به طور تواتر از چهل و چند نفر از محدثان بزرگ و موثق و علمای بزرگ در بیش از پنجاه کتاب آنها نقل شده است، تردید می‌کند؟! علمای بزرگی مانند ثقة الاسلام کلینی، شیخ صدوق، شیخ طوسی، سید مرتضی، نجاشی، کشی، عیاشی، علی بن ابراهیم قمی، سلیم بن قیس هلالی، شیخ مفید و...[۷۹].
  4. محدث قمی می‌نویسد: اولین کتابی که در شیعه محدثان بزرگی مثل شیخ کلینی و شیخ صدوق و دیگر بزرگان بر آن اعتماد کرده‌اند، کتاب سلیم بن قیس است[۸۰].
  5. ابن ندیم نیز می‌نویسد: کتاب سلیم بن قیس هلالی مشهور است و آن، نخستین کتابی است که در شیعه نوشته شده است[۸۱].
  6. علامه میر حامد حسین می‌نویسد: کتاب سلیم بن قیس قدیمی‌ترین و برترین کتاب‌های شیعه است؛ همانطور که علامه مجلسی گفته است[۸۲].
  7. شیخ حر عاملی نیز می‌نویسد: کتاب سلیم بن قیس هلالی در زمان امیرالمؤمنین(ع)، تألیف و بر ائمه عرضه شده و کتاب مشهور و معروفی است که در کتب رجال موجودست و الان در نزد ما دو نسخه از آن و نسخه‌های زیادی از آن در اصفهان، قم، قزوین، کاشان و جبل عامل وجود دارد[۸۳].
  8. میرزا محمد باقر موسوی خوانساری می‌نویسد: کتاب سلیم، اولین تألیف در اسلام است که روایات زیادی در آن گردآوری شده است. او در جای دیگری می‌نویسد: برنامه شیخ کلینی این بود که در کتاب خود احادیث صحیح‌تر و واضح‌تر را در اول هر بابی بیاورد و می‌بینیم که او در همه موارد، احادیث سلیم را در اول باب‌ها آورده است. و این، دلیل آن است که او به کتاب سلیم اعتماد داشته است[۸۴]. همچنین او می‌نویسد: سلیم، نویسنده کتاب حدیث مشهوری است که صاحب بحار و... از وی روایت نقل کردهاند[۸۵].
  9. آقا بزرگ طهرانی می‌نویسد: کتاب سلیم از کتاب‌هایی است که قبل از عصر امام صادق(ع) تألیف شده است. ایشان سپس به نقل اقوال نعمانی و کشی پرداخته، می‌نویسد: قاضی بدرالدین سبکی در کتاب محاسن الوسائل فی معرفة الاوائل آورده است، اولین کتابی که شیعه نوشت کتاب سلیم بن قیس است و بسیاری از اصحاب پیشین در کتاب‌های خود، مثل اثبات الرجعه، احتجاج، اختصاص، عیون المعجزات، من لا یحضره الفقیه، بصائر الدرجات، کافی، الخصال، تفسیر فرات، تفسیر (محمد بن عباس بن ماهیار) و الدر النظیم فی مناقب ائمه اللهامیم، از کتاب سلیم، با استادهای مختلف که به ابان بن ابی عیاش فیروزی (کسی که سلیم کتاب را به او تسلیم کرد) می‌رسد، مطلب نقل کرده‌اند. از سلیم غیر از ابان افراد دیگری نیز روایت نقل کرده‌اند؛ البته بدون گرفتن کتاب از خود سلیم؛ چنان که از استادها آشکارست[۸۶].
  10. محمد بن عبدالله شبلی در این باره می‌نویسد: اولین کتابی که در شیعه ظهور و بروز یافت، کتاب سلیم بن قیس هلالی بود و آن، کتاب مشهوری است از سلیم که ابان بن ابی عیاش به تنهایی از او روایت نقل کرده است[۸۷].
  11. زرکلی می‌نویسد: سلیم بن قیس هلالی عامری کوفی از اولین نویسندگان در اسلام است. او کتابی به نام کتاب السقیفه داشته که با اسم کتاب سلیم بن قیس هلالی کوفی منتشر شده و آن، از اصول مهم شیعه است که افراد به آن مراجعه می‌کنند[۸۸].
  12. سید محمد علی ابطحی می‌نویسد: سلیم بن قیس هلالی کتابی دارد. ایشان در ادامه، سلسله سند روایت کنندگان از سلیم را نقل کرده که آخرین روایت کننده از سلیم ابراهیم بن عمر الیمانی است [۸۹].
  13. مرحوم مامقانی می‌نویسد: سلیم از ثقات امامیه و بزرگان ایشان و کتابش از اصول مسلم شیعه است و من عزم کرده‌ام در ذیل هر خبری که سلیم در کتابش آورده است، اخباری را که از طرق متعدد از راویان ثقه روایت شده بیاورم تا برای همگان روشن شود که کتاب سلیم، مثل صحیح مسلم در نزد اهل سنت است و مضامین روایاتش از ائمه هدی(ع) رسیده و در حجیت این اصل هیچ شکی نیست[۹۰]. او سپس می‌نویسد: سلیم از افراد ثقه است و درباره کتابش، هیچ شکی نیست و اگر چیزی در آن داخل شده، به قلم متأخران است[۹۱]. او در ادامه درباره کتاب سلیم چنین می‌نویسد: کتاب سلیم در نهایت اعتبار است و درباره نادرستی ساختگی بودن کتاب او می‌گوییم: وجود یک یا دو نمونه مطلب که ظاهرشان خلاف حق است، مجوزی برای جعلی دانستن کتاب نیست و بعد از اینکه احتمال تصحیف یا تحریف سهوی از نساخ یا نقل مطلب وجود داشته باشد، چگونه احتمال ساختگی بودن کتاب درست خواهد بود؟ مثل این نمونه بسیار اتفاق افتاده است؛ پس لازمه‌اش اعتقاد داشتن به صحت کتاب و سهوی بودن یک یا دو نمونه خطا است، بلکه سخن مجلسی درباره کتاب سلیم کافی است؛ ایشان می‌گوید: در یک نسخه قدیمی از کتاب سلیم بن قیس، دو روایت با اختلاف اندکی یافتم که در آخر یکی از این دو نوشته شده بود: کتاب سلیم بن قیس هلالی بحمدلله و عونه در ربیع الاخر سال ۶۰۹ ق تمام شد و آن را ابومحمد رمانی نوشت، سپس این روایت آمده است: امام جعفر بن محمد صادق فرمود: "هر کس از پیروان و دوستداران ما کتاب سلیم بن قیس هلالی را نداشته باشد، از سرنوشت و سرگذشت ما چیزی ندارد و نمی‌داند. کتاب سلیم، الفبای تشیع و رازی از رازهای خاندان محمد(ص) است که بر آنها درود باد!"[۹۲]
  14. نمازی شاهرودی می‌نویسد: کنیه سلیم بن قیس هلالی ابوصادق نقل شده است. و وی را از اصحاب امیر المؤمنین(ع)، امام حسن(ع)، امام حسین(ع)، امام سجاد(ع) و امام باقر(ع) شمرده‌اند. وی کتابی دارد که ابان بن ابی عیاش از وی روایت کرده و آن کتاب نزد من است و به فارسی و عربی نیز چاپ شده است. و آنچه بر مدح و عظمت شأن و ایمان قوی و کمال وی دلالت می‌کند، همان چیزی است که از کتاب سلیم بن قیس هلالی روایت شده است و ابان بن ابی عیاش کل کتاب را در حضور جمعی از صحابه، که ابوالطفیل هم از آنهاست، در محضر امام علی بن الحسین(ع) قرائت کرد و آن حضرت فرمود: اینها احادیث صحیح ماست. ایشان سپس به نقل آن اقوال علما می‌پردازد و در آخر می‌نویسد: به طور کلی می‌توان گفت که برقی، صفار، کلینی، صدوقان، عیاشی و شیخ طوسی بر سلیم اعتماد و بزرگان اصحاب از وی روایت نقل کرده‌اند[۹۳].
  15. میرزا ابوالقاسم نراقی سلیم بن قیس هلالی را با کنیه ابوصادق معرفی و وی را از اصحاب امیرالمؤمنین(ع)، امام حسن(ع) و امام حسین(ع) شمرده است. علامه حلی به عدالت سلیم حکم داده و از برقی نقل کرده که وی از اولیاء امیرالمؤمنین(ع) است. ایشان در ادامه می‌نویسد: مطلب حق، موثق شمردن سلیم است و تبیین آنچه که در کتاب مشهور و منسوب به وی آمده نیز واجب است[۹۴].
  16. آیت الله سید ابوالقاسم خویی نوشته است: کتاب سلیم بن قیس بنا بر آنچه نعمانی آورده، از اصول معتبر بلکه از بزرگترین اصول است و درباره اینکه آیا جمیع آنچه در آن آمده، و از معصوم صادر شده است، باید گفت: یا باید آن را تصدیق کنیم و روایت‌هایش را بپذیریم؛ همان گونه که صاحب وسائل در خاتمه، در فائده چهارم، از کتاب‌های قابل اعتمادی که قرائن بر ثبوتش دلالت می‌کند و به تواتر از مؤلفش نام می‌برد، نقل کرده است؛ یا به صحت نسبت کتاب به معصومین علم داشته باشیم، به گونه‌ای که شکی باقی نماند[۹۵]. همچنین وقتی از مرحوم خویی سؤال شد رأی شما درباره کتاب سلیم چیست؟ ایشان در جواب نوشتند: کتاب سلیم بن قیس معتبر است و لکن اثبات نشده که کتابی که در دست ماست، همان کتاب باشد[۹۶].
  17. محقق بحرانی می‌نویسد: کتاب سلیم بن قیس از اصول مشهور و کتب مأثور است که محققان اصحاب ما بر آن اعتماد کرده‌اند؛ چنانکه علامه مجلسی به آن در کتاب بحار اشاره کرده است[۹۷].
  18. استاد سبحانی می‌نویسد: ابوصادق سلیم بن قیس هلالی، مصاحب امیرالمؤمنین(ع) بوده و همان اصل معروف چاپ شده را تألیف کرده است[۹۸].
  19. استاد یوسفی غروی می‌نویسد: از قدیمی‌ترین کتاب‌هایی که در دست ماست و در آن به آیه اکمال اشاره شده، همان کتاب سلیم بن قیس هلالی عامری است[۹۹].
  20. قاضی ابن براج می‌نویسد: طبقه اول از شیعه که به امامشان، امیرالمؤمنین(ع)، اقتدا و کتاب و رسائل، تألیف و سنت نبوی را حفظ کردند:
    1. ابورافع، غلام رسول و خازن بیت المال در عهد امیرالمؤمنین(ع) که کتاب سنن و احکام و قضایا را تألیف کرد؛
    2. عبیدالله بن أبی رافع؛ مؤلف کتاب من شهد حروب أمیرالمؤمنین من أصحاب النبی
    3. علی بن أبی رافع؛ کاتب امیرالمؤمنین که کتابی در فنون فقه با عنوان "الوضوء والصلاة وسائر الأبواب" نوشت؛
    4. ربیعة بن سمیع که کتاب "زکاة النعم علی ما سمعة من أمیرالمؤمنین" را نوشت؛
    5. سلیم بن قیس، مؤلف اصل معروف چاپ و منتشر شده و... هستند[۱۰۰].
  21. هاشم معروف الحسنی می‌نویسد: شیخ ابوجعفر طوسی، نجاشی، ابن شهر آشوب و دیگران کسانی هستند که در صدر اسلام کتاب تألیف کرده‌اند. سلمان فارسی کتاب حدیث جاثلیق رومی را که پادشاه روم فرستاده بود، نوشت و ابوذر کتابی را که خطبه نامیده می‌شد و در آن امر بعد از پیامبر(ص) تشریح شده بود، نوشت؛ اصبغ بن نباته نیز دو کتاب نوشت: مقتل الحسین(ع) و کتاب عجایب احکام امیرالمؤمنین و روایت علی(ع) در عهدنامه مالک اشتر و وصیتش به محمد حنفیه و سلیم بن قیس نیز کتابی در امامت نوشت و از علی(ع) و بزرگان صحابه روایت نقل کرد و بین شیعه اختلافی نیست که این کتاب را سلیم بن قیس نوشته است[۱۰۱].
  22. انصاری زنجانی در این باره می‌نویسد: در شمار اولین کتاب‌های تألیف شده در اسلام، نام کتاب‌های زیر دیده می‌شود: سنن، تألیف ابورافع؛ حدیث جاثلیق، تألیف سلمان؛ فتن، تألیف ابوذر؛ فرمان امیرالمؤمنین(ع) به مالک اشتر، تألیف اصبغ بن نباته؛ مقتل الحسین(ع)، تألیف اصبغ بن نباته؛ قضاوت‌های امیرالمؤمنین(ع)، تألیف ابورافع حارث همدانی؛ کتاب ربیعة بن سمیع و کتاب عبیدالله حلبی.
  • در جواب باید گفت:
  1. مؤلفان کتاب‌های یاد شده با معاصر سلیم بوده‌اند و یا بعد از او می‌زیسته‌اند. بنابراین، بر تقدّم تألیف آنها بر سلیم دلیلی در دست نیست، و تقدّم تاریخ وفات بعضی از آنها دلیل تقدم کتاب‌هایشان نخواهد بود. همچنین با توجه به تاریخچه‌ای که از تألیف کتاب سلیم نقل شد، معلوم شد که او از اوائل سال چهارده هجری به تألیف مشغول بوده و مسائلی را که دیده و آنچه را که از امیرالمؤمنین(ع)، سلمان، ابوذر، مقداد و دیگران پرسیده، ثبت کرده است. با در نظر گرفتن این سابقه از تألیف سلیم، می‌توان پذیرفت که او از بیشتر افراد یاد شده، بلکه از همه آنها در تألیف، مقدم بوده است؛
  2. از بیشتر کتاب‌های یاد شده اثری باقی نمانده است و حتی نقل مستقیمی هم در دست نیست و اولین کتابی که به دست ما رسیده، فقط کتاب سلیم است؛
  3. مؤلف کتاب عبیدالله حلبی که برقی در رجالش از آن یاد کرده، از اصحاب امام صادق(ع) است و یقیناً او بعد از سلیم آن را تألیف کرده است. احتمالاً منظور برقی از مقدّم بودن کتاب حلبی، در بین تألیفاتی است که از آن خود مؤلف باشد و به صورت جمع و تدوین نباشد و به هر حال، تقدّم سلیم بر او مسلّم است. پس می‌توان گفت: کتاب سلیم، اولین اثر در اسلام است که بعد از مؤلفش، تا زمان ما باقی مانده و هیچ کتابی در این موضوع بر آن تقدم ندارد، و اگر هم تقدّم داشته باشد، تنها یادگار باقی مانده از اول اسلام، فقط کتاب سلیم است[۱۰۲].[۱۰۳]

شبهات درباره کتاب سلیم

  • این شبهات، چند گونه است و باعث شده عده‌ای این کتاب را ساختگی معرفی کنند.

شبهه اول

  1. مادرش، اسماء بنت عمیس به وی تعلیم داده بود؛
    1. مرحوم شوشتری پس از نقل قول مسعودی[۱۰۶]، می‌نویسد: نبود قول مسعودی در نسخه‌های ما ضرری ندارد. نسخه‌های کتاب سلیم هم بسیار اختلاف دارند و به تحقیق، کلینی، شیخ صدوق و شیخ طوسی روایاتی را از کتاب سلیم نقل کرده‌اند که در نسخه‌ای که به دست ما رسیده است، نیست[۱۰۷]. همچنین ایشان می‌نویسد: محمد بن ابی بکر در سال حجة الوداع به دنیا آمد و عمرش هنگام مرگ پدرش، کمتر از سه سال بود؛ زیرا از حجة الوداع تا وفات پیامبر(ص) چند ماه و خلافت غصبی ابوبکر، دو سال و چهار یا شش ماه بوده است؛ پس او کمتر از سه سال داشته است؛ حال، چگونه پدرش را نصیحت کرده است؟ به این شبهه چنین جواب داده شده است که مادرش، اسماء بنت عمیس این مطالب را به وی یاد داده است؛ همچنین ولادت محمد در حجة الوداع غیر قطعی است، تا اینکه چنین کتاب معتبری رد شود[۱۰۸].
    2. محمد بن اسماعیل مازندرانی می‌نویسد: بعید نیست که مادرش، اسماء بنت عمیس این مسائل را به وی آموخته باشد[۱۰۹].
  2. عبدالله بن عمر پدرش را نصیحت کرده نه او!
    1. مرحوم محمد تقی اصفهانی (مجلسی اول) می‌نویسد: اما اینکه گفته می‌شود مادرش، اسما بنت عمیس به وی تعلیم داده، غلط است؛ طبق آنچه که در نسخه ما وجود دارد، عبدالله بن عمر پدرش را هنگام مرگش موعظه کرده است[۱۱۰]؛
    2. مرحوم خوانساری می‌نویسد: طبق آنچه من در نسخه این کتاب که در دست من است، دیدم، عبدالله بن عمر پدرش را در هنگام مرگش نصیحت کرده؛ آنجا که گفته است: اگر مردم با اصلع بنی هاشم (منظور امیرالمؤمنین علی(ع) است) بیعت کنند، او آنان را به وسط جاده روشن خواهد کشانید و آیین را طبق کتاب پروردگارشان و سنت پیامبرشان(ص) به پا خواهد داشت! من به او گفتم: ای پدر، چه مانعی داری که او را خلیفه قرار نمی‌دهی؟![۱۱۱]
    3. محمد بن اسماعیل مازندرانی می‌نویسد: آنچه از نسخه‌های این کتاب که به دست ما رسیده و در آن آمده که عبدالله بن عمر پدرش را موعظه کرده است؛ این مسئله، نشان ساختگی بودن نیست و اینکه علامه حلی وی را از اولیاء امیر المؤمنین(ع) دانسته، دلیل عدالت اوست[۱۱۲].
    4. در حاشیه نقد الرجال آمده است: یکی از بزرگان (منظور، مولی قهپایی است) عبارت: محمد بن ابی بکر پدرش را نصیحت کرد را از شهید ثانی در مجمع الرجال(۳: ۱۵۵) نقل کرده، می‌گوید: در آن نسخه از کتاب که به دست ما رسیده، آمده است که عبدالله بن عمر پدرش را در هنگام مرگش نصیحت کرده است[۱۱۳].
    5. شیخ حر عاملی پس از نقل اشکالات می‌نویسد: تضعیف ابن غضائری ضعیف است و چه بسیار که ایشان ثقات را تضعیف می‌کند. و وجهی که او گفته نیز نادرست است؛ زیرا آن چه در کتاب آمده این است که ابن عمر هنگام مرگ پدرش او را موعظه کرد[۱۱۴].
  • این خبر، کذب است:
  1. مرحوم شوشتری می‌نویسد: سخن حق درباره کتاب سلیم این است که اصل کتاب، صحیح است و بزرگان مشایخ سه گانه، نعمانی، صفار و... از آن روایت نقل کرده‌اند، مگر اینکه معاندان به تدلیس و تخلیط مطالب آن پرداخته باشند و دشمن انگیزه‌ای جز فساد و تباهی ندارد؛ و سخن ابن غضائری که گفته کتاب، به دلیل نقل خبر موعظه کردن محمد بن ابی بکر پدرش را در هنگام مرگ در آن، ساختگی است، درست نیست؛ کتابی ساختگی است که موارد صحیح کمی را در برداشته باشد، مثل تفسیری که به امام عسکری(ع) منسوب است و این کتاب سلیم، بر عکس است و ما در آن کذبی به غیر از خبر وعظ کردن محمد بن ابی بکر پدرش را نیافتیم.
    1. آیت الله خویی می‌نویسد: این وجه، رد می‌شود؛ زیرا ثابت نشده و سند درباره آن چیزی است که ابن غضائری نقل کرده است و گفته شده است، طریقی برای اثبات صحت نسبت این کتاب به ابن غضائری نیست. صاحب وسائل نیز در ذیل ترجمه سلیم بن قیس می‌نویسد: در آن نسخه از کتاب که به دست ما رسیده است، مطلب فاسدی نیست و چیزی در آن نیست که بر جعلی بودن کتابدلالت کند و چه بسا مطلب جعلی فاسد چیز دیگری بوده است[۱۱۵].[۱۱۶]

شبهه دوم

  1. محمد تقی مجلسی می‌نویسد: در کتاب سلیم آمده است که ائمه، دوازده نفر از اولاد رسول خدا(ص) هستند و این، بنا بر تغلیب گفته شده است؛ زیرا امیرالمؤمنین(ع) مانند اولاد رسول خدا(ص) است؛ همچنان که برادر آن حضرت محسوب می‌شود و امثال این عبارت در کافی و امثال آن موجودست و برقی در کتاب الخلاصة نقل کرده که سلیم از اصحاب نزدیک امیرالمؤمنین(ع) بوده است و گویا این وجه، نشان دهنده عدالت سلیم است[۱۱۹].
  2. میرزا محمد باقر موسوی خوانساری نوشته است: آنچه من در نسخه‌ای از این کتاب که در اختیار دارم، دیدم، این است که ائمه، دوازده نفر از فرزندان اسماعیل هستند؛ پس ائمه، دوازده نفر‌ند و محذوری در این باره نیست[۱۲۰].
  3. محمد بن اسماعیل مازندرانی می‌نویسد: اینکه ائمه(ع) با رسول خدا(ص) سیزده نفر هستند، نشان ساختگی بودن کتاب نیست[۱۲۱].
  4. مرحوم خویی می‌نویسد: ائمه(ع) سیزده نفر از فرزندان اسماعیل(ع) هستند؛ یعنی پیامبر(ص) به همراه دوازده امام[۱۲۲].
  5. مرحوم تفرشی می‌نویسد: ائمه(ع) سیزده نفر از اولاد اسماعیل(ع) هستند؛ یعنی رسول خدا نیز با ایشان است و من نیز در تمام نسخه‌های این کتاب مانند سخن او را یافتم و در احادیث این کتاب از اول تا آخر، آن چه ابن غضائری گفته، اشتباه است[۱۲۳].
  6. شیخ حر عاملی می‌نویسد: ائمه، سیزده نفرند، همراه با پیامبر(ص)[۱۲۴].
  1. مرحوم شوشتری می‌نویسد: اما اشتباه درباره تعداد ائمه(ع) به دلیل برداشت غلط بعضی راویان است. وقوع اخبار پنجگانه مثل آن در کافی موجودست؛ بنابراین، باید قرائن را در اخبار چنانکه شیخ مفید گفته است، رعایت کرد[۱۲۶].
  2. مرحوم مامقانی می‌نویسد: نعمانی احادیث زیادی در کتاب الغیبه خود نقل کرده است که نشان می‌دهد ائمه دوازده نفرند[۱۲۷].
  3. مرحوم خویی می‌نویسد: نعمانی در کتاب الغیبه به اسنادش از سلیم بن قیس این حدیث طولانی را نقل کرده است: پس علی(ع) فرمود: "مگر نمی‌دانید که خدای عزوجل، در سوره حج چنین فرموده است: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا ارْكَعُوا وَاسْجُدُوا وَاعْبُدُوا رَبَّكُمْ وَافْعَلُوا الْخَيْرَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ *وَجَاهِدُوا فِي اللهِ حَقَّ جِهَادِهِ هُوَ اجْتَبَاكُمْ وَمَا جَعَلَ عَلَيْكُمْ فِي الدِّينِ مِنْ حَرَجٍ مِلَّةَ أَبِيكُمْ إِبْرَاهِيمَ هُوَ سَمَّاكُمُ الْمُسْلِمِينَ مِنْ قَبْلُ وَفِي هَذَا لِيَكُونَ الرَّسُولُ شَهِيدًا عَلَيْكُمْ وَتَكُونُوا شُهَدَاءَ عَلَى النَّاسِ[۱۲۸]. پس سلمان به هنگام نزول این آیه برخاست و گفت: "یا رسول الله! اینان که شما بر آنان شاهدید و آنان بر مردم شاهدند و خداوند آنها را برگزیده و در دین که شریعت پدرشان - ابراهیم(ع) است، مشقتی بر ایشان قرار نداده، چه کسانی هستند؟" رسول خدا(ص) فرمود: "مقصود خداوند از اینان، سیزده نفر است: من و برادرم علی و یازده تن از فرزندان او"؛ مردم گفتند: "آری؛ خدایا! شاهد باش که ما این را از رسول خدا(ص) شنیدیم". و در ادامه روایات متعددی نقل می‌کند که همه بر دوازده نفر بودن امامان دلالت دارند. ایشان سپس می‌نویسد: طبق آنچه نقل کردیم، پس آنچه ابن غضائری به کتاب سلیم نسبت داده است که ائمه سیزده نفراند، صحیح نیست. در نهایت باید گفت: نسخه‌ای که به دست وی رسیده، چنین مطالبی داشته است[۱۲۹].
  4. انصاری زنجانی می‌نویسد: ۲۴ حدیث از کتاب سلیم از احادیث معروف شیعه در اثبات امامت دوازده امام به شمار می‌آید که در کتب حدیثی نیز نقل شده است. این موارد در احادیث شماره: ۱، ۱۰ و ۱۱؛ پنج مورد؛ در احادیث شماره ۱۴، ۱۶، ۲۱ و ۲۵، پنج مورد؛ در احادیث شماره ۳۷ و ۴۲، دو مورد؛ در احادیث شماره ۴۵، ۴۹ و ۶۱، دو مورد؛ در حدیث ۶۷، یک مورد و در حدیث ۷۷ یک مورد است[۱۳۰].[۱۳۱]

شبهه سوم

  1. مرحوم مامقانی می‌نویسد: گواهی اینکه در کتاب سلیم بن قیس آنچه هبه الله به او نسبت داده، وجود ندارد، این است که در کتاب سلیم، ائمه، سیزده نفر از اولاد اسماعیل هستند که هبه الله اسماعیل را به امیرالمؤمنین(ع) تبدیل کرده و این کلمه تصحیف شده را به سلیم نسبت داده است و این، نشان می‌دهد که کتاب ابی الحسن شیبه که هبه الله به آن عمل می‌کرده، جعلی است و نه کتاب سلیم[۱۳۵].
  2. محمد بن اسماعیل مازندرانی می‌نویسد: در کتاب سلیم آمده است که ائمه دوازده نفر از اولاد امیرالمؤمنین(ع) هستند؛ ظاهراً نسخه کتاب، مختلف است؛ در بعضی، امیر المؤمنین(ع) و در بعضی رسول خدا(ص) آمده است که اشتباه سهوی و قلمی است؛ و اینکه گفته شده، ائمه(ع) دوازده نفر از اولاد رسول خدا(ص) هستند، بر اساس تغلیب گفته شده است؛ زیرا امیرالمؤمنین(ع) مانند اولاد آن حضرت است، همچنان که برادر آن حضرت شمرده می‌شود و مثل این عبارت در کافی و غیر آن موجودست و وجود اختلاف در ظاهر حدیث نشان ساختگی بودن آن نیست[۱۳۶].

شبهه چهارم

  1. ابراهیم بن عمر (یمانی یا صنعانی) نیز از سلیم روایت نقل کرده است؛
    1. محمدتقی مجلسی می‌نویسد: اینکه گفته شده به غیر از ابان کسی از سلیم روایت نقل نکرده، غلط است؛ زیرا ما روایت یمانی را از سلیم نقل کرده‌ایم و همچنین نقل کرده‌ایم که دو شیخ بزرگ به صحت کتاب سلیم حکم داده‌اند، با اینکه متن کتابش بر صحت کتاب دلالت دارد؛ پس به آن چه ابن غضائری نقل کرده است، توجه نمی‌شود[۱۴۱].
    2. آقا بزرگ طهرانی می‌نویسد: از کسانی که از سلیم، بدون تسلیم شدن کتاب، به آنها روایت کرده‌اند، ابراهیم بن عمر یمانی است. وی از حماد بن عیسی از ابراهیم بن عمر و از سلیم، بدون واسطه روایت نقل کرده است؛ و نجاشی و شیخ طوسی به آن تصریح کرده‌اند و این با ثبوت واسطه منافاتی ندارد؛ چنانکه در اثبات الرجعه عبارت محمد بن اسماعیل بن بزیع از حماد بن عیسی از ابراهیم بن عمر یمانی از ابان بن ابی عیاش از سلیم آمده است؛ بلکه ظاهر می‌شود که ابراهیم از سلیم هم بدون واسطه روایت نقل کرده است و هم با واسطه ابان. در بعضی سندها نیز از سلیم با وسائط زیادی روایت نقل شده است. چنانکه در بعضی از نسخ کتاب سلیم چنین آمده است: از ابراهیم بن عمر یمانی از عمویش، عبدالرزاق بن همام از پدرش، همام بن نافع صنعانی حمیری از ابان بن ابی عیاش از سلیم بن قیس و نیز از ابراهیم از عبدالرزاق از معمر بن راشد از ابان از سلیم. تعداد زیاد طُرق مفید به دلیل کثرت وثوق است و از کسانی که بدون دسترسی، از سلیم روایت نقل کرده، علی بن جعفر حضرمی است؛ چنانکه در "بصائر الدرجات[۱۴۲]" و "الاختصاص" با سلسله سند: از ابراهیم بن محمد ثقفی از اسماعیل بن بشار (یسار) از علی بن جعفر حضرمی از سلیم شامی چنین آمده است: «سَمِعَ عَلِيّاً عَلَيْهِ السَّلاَمُ يَقُولُ: إِنِّي وَ أَوْصِيَائِي مِنْ وُلْدِي مَهْدِيُّونَ»، تا آخر حدیث که عیناً در نسخ کتاب سلیم بن قیس هلالی موجود است؛ پس آشکار می‌شود که مراد سید علی بن احمد عقیقی و کسانی که از وی پیروی کرده‌اند، مثل ابن ندیم و غیر او که گفته‌اند، علت روایت نکردن افرادی غیر از ابان از سلیم دسترسی نداشتن آنها به کتاب سلیم و یا بی‌خبری از روایت افرادی غیر از ابان از سلیم بوده است؛ پس این مسئله با آنچه که ما از روایت افرادی غیر از ابان از سلیم، در کتب قدمایی یافته‌ایم، منافاتی ندارد. وخبر دادن ایشان به نبودن این مسئله با اینکه گزاف است، ضرری بر مطلب ما وارد نمی‌کند؛ خصوصاً نقل ابن غضائری که غیر از او کسی از کتاب سلیم انتقاد نکرده و با این عبارت به روایت کتاب سلیم از غیر طریق ابان اعتراف کرده است: "من ذکر سلیم را در جاهایی غیر از کتابش و به غیر از روایت ابان بن ابی عیاش یافتم[۱۴۳]".
    3. مرحوم مامقانی می‌نویسد: ابراهیم بن عمر صنعانی ثقه است و ما درباره حالش توضیح دادیم. اما درباره ابن ابی عیاش، ترجیح ما این است که وی امامی ممدوح است و خبرش حسن است؛ پس سلیم، مشکور و کتابش صحیح است؛ ولی ابن غضائری طبق عادت مردودی که دارد، هم درباره خود سلیم و هم درباره کتابش مناقشه کرده است[۱۴۴].
    4. مرحوم آیت الله خویی می‌نویسد: وجه دوم اینکه، راوی کتاب سلیم بن قیس همان ابان بن ابی عیاش است و او ضعیف است؛ بنابراین اعتمادی بر کتاب نیست و از عقیقی نیز نقل شده که از سلیم غیر از ابان بن ابی عیاش کس دیگری روایت نقل نکرده است.
  1. مرحوم شوشتری می‌نویسد: ما به این مطلب که ابن غضائری گفته، استادهای این کتاب مختلف است؛ یعنی یک بار به روایت عمر بن اذینه از ابراهیم بن عمر صنعانی از ابان از سلیم است و یک بار به روایت عمر از ابان و بدون واسطه است، دست نیافتیم. حماد یک بار از ابان با واسطه عمر روایت کرده و یک بار با واسطه ابراهیم و عمر بن اذینه از ابان بدون واسطه نقل کرده است [۱۵۰].
  2. محمد بن اسماعیل مازندرانی می‌نویسد: اما سخن درباره ضعف سند کتاب با آنچه در کافی و خصال با اسناد متعدد صحیح و معتبر آمده، یکسان و ظاهراً روایتشان از کتاب سلیم بوده و روایت این دو کتاب از کتاب سلیم در حدیث واحد یکبار از ابن اذینة از ابان از سلیم و بار دیگر از حماد از ابراهیم بن عمر از ابان از سلیم بوده است. ظاهرا روایتشان، صحت کتابی را که نزدشان بوده، نشان میدهد و چه بسا نسخه غضائری ناقص بوده است[۱۵۱].[۱۵۲]

اقوال علما درباره سلیم بن قیس هلالی

سخن علامه حلی درباره سلیم

جواب مرحوم مامقانی به شهید ثانی

سخن شیخ مفید درباره سلیم

جواب مرحوم آیت الله خویی

سخن مرحوم نعمانی درباره سلیم بن قیس

سخن مرحوم آقا بزرگ طهرانی درباره ابن غضائری

  • بیشتر کسانی که امروزه نیز درباره سلیم بن قیس هلالی و کتابش شبهه می‌کنند، مطلب خود را به کتاب رجال ابن غضائری منسوب می‌کنند، آقا بزرگ طهرانی در این باره چنین می‌نویسد: شیخ ابوالحسین احمد بن ابی عبدالله الحسین بن عبیدالله، مشهور به ابن الغضائری، در رجال دو کتاب تألیف کرده است که هر دو از دست رفته‌اند: فهرس المصنفات و دیگری، فهرس الأصول. شیخ طوسی در اول کتاب الفهرست[۱۷۱] می‌نویسد: ما دیده‌ایم که عده‌ای از شیوخ طائفه ما از اصحاب حدیث به فهرست دو کتاب عمل می‌کردند و من یکی از ایشان را نیافتم که آن را از او بگیرم مگر آنچه نزد ابوالحسین احمد بن الحسین بن عبدالله، رحمة الله، بود که درباره آن کار می‌کرد، با دو عنوان: یکی در مصنفات و دیگری در اصول. آنها را به دست آورده بود با مبلغی که توانش را داشت. از این دو کتاب هیچ یک از اصحاب ما نسخه برداری نکرد و وقتی وی از دنیا رفت، بعضی از ورثه او عمداً این دو کتاب و دیگر کتاب‌ها را از بین بردند....
  • لذا شیخ طوسی کتاب "الفهرست" را نوشت و جمیع مصنفات و اصول را در آن کرد تا چنین مسئله‌ای درباره تراجم تکرار نشود. و ظاهراً وی تألیف دیگری نداشته است، و گرنه شیخ طوسی از آن یاد می‌کرد. اما آنچه نجاشی از این مؤلف نقل کرده، همان حکایتی است که از وی شنیده است، مثل تاریخ وفات ابی عبدالله برقی؛ زیرا وی مصاحب او و از نزدیکان او بوده و با شیخ طوسی در درس پدرش، حسین بن غضائری که در سال ۴۱۱ هجری از دنیا رفته، شرکت می‌کرده، بلکه یکی از شاگردان وی بوده؛ چنانکه شاگرد پدرش هم بوده است. چنانکه از کتاب نجاشی در شرح حال علی بن محمد بن شیران پیداست، او در آنجا تصریح می‌کند، با این شیران نزد ابی الحسین احمد حاضر بوده و بسیار بعید است که او کتاب دیگری داشته است که از مصاحب و شاگرد پدرش مخفی مانده باشد. خلاصه اینکه، شیخ ابوالحسین احمد از شیوخ طایفه بوده و دو کتاب در رجال و کتاب‌های دیگری داشته است که بعد از مرگش و قبل از نسخه برداری از آنها از بین رفته‌اند[۱۷۲].
  • او در جای دیگری می‌نویسد: از این کتاب به کتاب الضعفاء نیز تعبیر شده است. ما گفتیم که از این اثر قبل از عصر سید ابن طاوس اثری ندیدیم. سید در اواسط قرن هفتم این کتاب را که منسوب به غضائری است، یافته است؛ بدون سماع یا روایت یا اجازه هیچ یک از مشایخش. پس، مقالاتش را در کتاب رجالش که "حل الاشکال فی تراجم الرجال" نام دارد، آورده و سپس آنچه از اصول اربعه رجالی را که به طریقی به مشایخش وصل می‌شده، نقل و بعد تصریح کرده است که آنچه در آن کتاب یافت شده، از عهده او خارج است و کتابش در بر گیرنده نکاتی بوده که درباره مترجم گفته شده است و آشکار می‌شود که ایشان کتاب ممدوحین درباره وی را نیافته، و گرنه آن را نیز نقل می‌کرده است. سپس دو شاگرد سید، یعنی علامه حلی و ابن داود به پیروی از استادشان آنچه را که استادشان در کتابش "حل الاشکال" آورده است، در دو کتابشان "الخلاصة" و "الرجال" درج کرده‌اند و ابن داود در آخر شرح حال استادش تصریح کرده که اکثر فوائد کتابش، "الرجال " از اشارات استادش و تحقیقات او بوده است؛ گرچه علامه به این مطلب تصریح نکرده، ولی ظاهر حال، گواه آن است. در دو مورد از مطالب کتاب الخلاصه با قول ابن غضائری در دو کتابش، اختلاف هست و این، نشان می‌دهد که او از استادش شنیده به دیدن این دو کتاب، تصریح نکرده است. خلاصه اینکه، معلوم نیست بر کتاب ضعفایی که نزد ابن طاووس بوده، بعد از وی چه گذشته است تا اینکه مولی عبدالله شوشتری از نسخه "حل الاشکال" که با مقالات منسوب به غضائری آمیخته بوده، مطالب را استخراج و آنها را به صورت مستقل تدوین کرده و آن را در دیباجه کتاب آورده است و قهپائی، شاگرد مولی عبدالله آن مطالب را در انتهای کتاب تراجمش، "مجمع الرجال " و دیباجه آن را نیز عیناً در کتابش آورده که به خط خودش نزد من موجود است.
  • گفتیم که نسبت دادن کتاب الضعفاء به ابن غضائری مشهوری که از بزرگان طایفه و از مشایخ نجاشی است، ستم بزرگی در حق وی است و شأن او اجلّ از این است که حرمت بزرگان دین را بشکند تا اینکه هیچ یک از بزرگانی که به تقوا و عفاف و صلاح معروف‌اند نتوانند از جرح او فرار کنند. ظاهراً مؤلف این کتاب از دشمنان بزرگان شیعه بوده و می‌خواسته است به ایشان به هر حیله و وجهی تهمت بزند. پس این کتاب را تألیف کرده و بعضی از مقالات ابن غضائری را در آن آورده است تا سخنان او را بپذیرند؛ والله العالم.
  • سید بن طاؤس در تأسیس قاعده کلی برای جرح و تعدیل، به آن اشاره کرده است. پس چنانچه جرح معارضی داشت، با وجود معارض، ساقط می‌شود و اگر معارضی نداشت، پس اطمینان به آن، پسندیده‌تر است، بر خلاف مدح غیر معارض که در آن، سکون است. با این قاعده، در اذهان سیره اصحاب اعتنا نکردن به تضعیفات کتاب الضعفاء خطور می‌کند؛ البته بر فرض معلوم بودن مؤلف کتاب و چه بسا که مؤلف این کتاب معلوم نباشد؛ پس چگونه با جرح آن سکون دست خواهد داد؟[۱۷۳]
  • ایشان سپس درباره ابن غضائری می‌نویسد: ما باید ساحت ابن غضائری را از تألیف این کتاب منزه بدانیم که در آن به انواع مختلف، علمای با تقوا و عفاف جرح شده‌اند؛ کما اینکه در این کتاب، مفسر استر آبادی، ضعیف و کذاب دانسته شده است؛ آیا کسی که شیخ صدوق اکثر روایاتش را از او نقل و بر او اعتماد کرده، کذاب است؟ در این باره دو مسئله پیش می‌آید. یا اینکه باید توصیف شیخ طوسی را درباره شیخ صدوق تکذیب کنیم که فرموده است: وی آگاه به رجال و نسبت به اخبار نقاد است بصیراً بالرجال نقاداً للاخبار، پس اینکه شیخ صدوق اخبارش را از استرآبادی گرفته و بر او اعتماد کرده نشان دهنده جهل وی نسبت به استرآبادی است؛ در حالی که وی کذاب بوده است و این، آشکار می‌کند که او آن گونه نبوده که شیخ طوسی وی را توصیف کرده است؛ یعنی بصیر و نقاد؛ و امر دوم، تکذیب توصیف حضرت حجت(ع) است که در توقیع آن حضرت به اینکه او فقیه در دین است اشاره شده است؛ همان گونه که آیت الله بحر العلوم در "الفوائد الرجالیة" گفته است: "ان كان أخذه عنه عن عمد و علم بحاله"؛ چگونه شیخ صدوق که در محضر او تلمذ کرده و معاشر وی بوده است، کذّاب بودن وی متوجه نشده است؟ ولی کسی که بعد از دو سال از وفات شیخ صدوق به دنیا آمده، اطلاع داشته است؟ و چگونه پدر ابن غضائری بر کذبش مطلع نبوده و از او روایت نقل کرده است؟ مثل سایر علمایی که محقق کرکی نام آنها را در اجازه‌اش آورده است، ولی فرزندش بعد از مرگ پدرش آن کذب را متوجه شده است. کل این قرائن بر این مسئله دلالت دارد که این کتاب، تألیف او نیست و بعضی از دشمنان آن را مطرح کرده‌اند؛ مرحوم آقا بزرگ چند نمونه دیگر هم مثال می‌زند: مثل قولش به اینکه امام ابوالحسن الثالث با تصریح در مواضع زیادی به اینکه ابو محمد الحسن ابوالحجة(ع) است. و مثل قولش به اینکه تفسیر موضوعی از سهل دیباجی، از پدرش است؛ در حالی که اسم او و اسم پدرش در سند تفسیر نیست. طبق آنچه نقل کردیم، سیره جاری اعتنایی بین اصحاب قدیم و جدید آن است که به آنچه ابنغضائری به تنهایی آورده است، توجه نمی‌کنند[۱۷۴].[۱۷۵]

ابان بن ابی عیاش و سلیم

سرانجام

جستارهای وابسته

منابع

پانویس

 با کلیک بر فلش ↑ به محل متن مرتبط با این پانویس منتقل می‌شوید:  

  1. معجم رجال الحدیث: ج۸، ص۲۱۶، ر۵۳۹۱؛ غیبة النعمانی: ص۸۱، ر۱۱، التعلیقة: ص۱۷۱، التحریر الطاووسی: ص۱۳۶، ر۱۷۵، الاتقان: ص۶۸، الکافی: ج۱، ص۵۲۹، ح۴.
  2. رجال النجاشی: ص۸، ر۴.
  3. الکافی جلد ۱ صفحه ۲۹۷ حدیث ۱ کتاب ۴ باب ۶۶؛ التهذیب جلد ۹ حدیث ۷۱۴؛ التهذیب جلد ۶ حدیث ۹٠۶
  4. الکافی جلد ۱ صفحه ۵۲۹ حدیث ۴ کتاب ۴ باب ۱۲۶.
  5. الکافی جلد ۱ صفحه ۵۲۹ حدیث ۴ کتاب ۴ باب ۱۲۶.
  6. الکافی جلد ۱ صفحه ۵۲۹ حدیث ۴ کتاب ۴ باب ۱۲۶.
  7. الکافی جلد ۱ صفحه ۵۲۹ حدیث ۴ کتاب ۴ باب ۱۲۶.
  8. الکافی جلد ۱ کتاب ۴ باب ۹؛ الکافی جلد ۸ حدیث ۵۴۱.
  9. الکافی جلد ۱ صفحه ۲۹۷ حدیث ۱ کتاب ۴ باب ۶۶؛ التهذیب جلد ۹ حدیث ۷۱۴؛ التهذیب جلد ۶ حدیث ۹٠۶؛ الکافی جلد ۱ صفحه ۴۶ حدیث ۱ کتاب ۲ باب ۱۴؛ الکافی جلد ۱ حدیث ۱ کتاب ۲ باب ۱٣٠؛ الکافی جلد ۲ صفحه ٣۲٣ حدیث ٣ کتاب ۱ باب ۱٣۱؛ الکافی جلد ۲ صفحه ۴۱۴ حدیث ۱ کتاب ۱ باب ۱۷۹؛ الکافی جلد ۱ صفحه ۵۲۹ حدیث ۴ کتاب ۴ باب ۱۲۶؛ الکافی جلد ۱ صفحه ۴۴ حدیث ۱ کتاب ۲ باب ۱٣؛ الکافی جلد ۱ صفحه ۶۲ حدیث ۱ کتاب ۲ باب ۲۱؛ الکافی جلد ۲ صفحه ٣۹۱ حدیث ۱ کتاب ۱ باب ۱۶۷؛ التهذیب جلد ۴ حدیث ٣۶۲
  10. الکافی جلد ۸ حدیث ۲۱.
  11. الکافی جلد ۱ صفحه ۱۹۱ حدیث ۵ کتاب ۴ باب ۹؛ الکافی جلد ۱ کتاب ۴ باب ۹؛ الکافی جلد ۸ حدیث ۵۴۱
  12. وفیه: «سلیم بن قیس الهلالی»
  13. وفیه: «سلیم بن قیس الهلالی ثمّ العامری الکوفی صاحب أمیر المؤمنین علیه السلام»
  14. وفیه: «سلمة بن قیس الهلالی»
  15. وفیه: «سلیم بن قیس الهلالی یکنّی أبا صدق»
  16. وفیه: «سلیم بن قیس العامری»
  17. روضة المتقین فی شرح من لا یحضره الفقیه، محمدتقی مجلسی (اول) ج۱۴، ص۳۷۲.
  18. اسرار آل محمد، انصاری زنجانی، ص۱۸. اگر طبق این نقل وی را از طایفه هلال بن عامر بدانیم، این طایفه گروهی از طایفه عامر بن صعصع از هوازن از قیس بن عیلان از عدنانیه بودهاند و ایشان همان بنوهلال بن عامر بن صعصعة بن معاویة ابن بکر بن هوزان بن منصور بن عکرمة بن خصفة بن قیس بن عیلان هستند که که در نواحی حجاز حول مکه و و اطراف طائف بین طائف و کوه غزوان ساکن بوده‌اند و بعدها به شام و مصر و مغرب آمده‌اند. ر.ک: معجم قبائل العرب این مقاله، عمر کحاله، ج۳، ص۱۲۲۱.
  19. صاحبان اکثر منابع یاد شده در این مقاله بر این مطلب همنظر هستند.
  20. برای مثال رک: المستدرک حاکم نیشابوری، ج۴، ص۳۳ تزوج رسول الله زینب بنت خزیمة أحد بنی هلال بن عامر و کانت قبله عند عبدالله بن جحش فقتل عنها یوم أحد؛ میمونة بنت الحارث، از همسران رسول خدا نیز از همین قبیله است. ر.ک: الاستیعاب ابن عبدالبر، ج۱، ص۴۶ و میمونة بنت الحارث بن حزن الهلالیة، من بنی هلال بن عامر بن صعصعة، نکحها سنة سبع فی عمرة القضاء. ابن عبدالبر در جای دیگری می‌نویسد: زهیر بن عمر و الهلالی، یقال النصری من بنی نصر بن معاویة. و من قال الهلالی جعله من بنی هلال بن عامر بن صعصعة، نزل البصرة، روی عنه أبوعثمان النهدی. (استیعاب ج۲، ص۵۲۲).
  21. الکنی و الالقاب، شیخ عباس قمی، ج۳، ص۲۹۳ (الهلالی) قد اشتهر بهذه النسبة الشیخ الأقدم سلیم بن قیس الهلالی، عد من اصحاب علی و الحسن و الحسین و و السجاد(ع)، له کتاب معروف، و هو أصل من الأصول الّتی رواها أهل العلم و حملة حدیث أهل البیت، و هو أول کتاب ظهر للشیعة معروف بین المحدثین اعتمد علیه الشیخ الکلینی و الصدوق و غیرهما من القدماء رضوان الله علیهم و یحکی عن میزان الإعتدال إنّه لقب به لأنّه کان یری الهلال.
  22. میزان الاعتدال، ذهبی، ج۴، ص۵۳۸. بوصادق: عن مخنف بن سلیم وعنه الحارث بن حصیرة، إسناد مظلم. هو الأول.
  23. قاموس الرجال، شوشتری، ج۵، ص۲۳۹.
  24. اسرار کتاب آل محمد، ص۸. ایشان می‌نویسد: تاریخ ولادت سلیم از آنجا به دست می‌آید که سلیم در حدیث ۳۴ تصریح می‌کند، در آخرین روزهای جنگ صفین در سال ۳۸ هجری چهل سال داشته است. کتاب سلیم بن قیس هلالی، ص۸۰۵، الحدیث الرابع و الثلاثون: «قَالَ أَبَانٌ سَمِعْتُ سُلَيْمَ بْنَ قَيْسٍ يَقُولُ وَ سَأَلْتُهُ هَلْ شَهِدْتَ صِفِّينَ فَقَالَ نَعَم قُلْتُ هَلْ شَهِدْتَ يَوْمَ الْهَرِيرِ قَالَ نَعَمْ قُلْتُ كَمْ كَانَ أَتَى عَلَيْكَ مِنَ السِّنِّ قَالَ أَرْبَعُونَ سَنَةً» در نتیجه، سال تولد او دو سال قبل از هجرت خواهد بود. تاریخ دقیق جنگ صفین طبق نقل نصر بن سبع مزاحم: «حَدَّثَنِي عَمَّارُ بْنُ رَبِيعَةَ قَالَ:: غَلَّسَ عَلِيٌ بِالنَّاسِ صَلَاةَ الْغَدَاةِ- يَوْمَ الثَّلَاثَاءِ عَاشِرَ شَهْرِ رَبِيعٍ الْأَوَّلِ سَنَةَ سَبْعٍ وَ ثَلَاثِينَ وَ قِيلَ عَاشِرَ شَهْرِ صَفَرٍ ثُمَّ زَحَفَ إِلَى أَهْلِ الشَّامِ بِعَسْكَرِ الْعِرَاقِ وَ النَّاسُ عَلَى رَايَاتِهِمْ وَ زَحَفَ إِلَيْهِمْ أَهْلُ الشَّامِ». روز سهشنبه، دهم ماه ربیعالأول سال سی و هفتم (و گفتهاند دهم ماه صفر آن سال)، علی(ع) نماز بامداد را با مردم بهجا آورد و سپس با سپاه عراق، در حالی که فوجهای انبوه زیر پرچمهای خود آماده شده بودند، بر شامیان تاخت (واقعه صفین، ص۴۷۳). نیز رک: موسوعة طبقات الفقهاء، سبحانی، ج۱، ص۳۸۴- ۳۸۶.
  25. تعیین سال شانزدهم برای آن است که در این سال، سلمان به حکومت مدائن گمارده شد و او از مدینه به آن شهر رفت. از آنجا که سلیم احادیث بسیاری از سلمان و نیز از مجلسی که سلمان و ابوذر و مقداد هر سه حضور داشته‌اند، نقل کرده است، باید ورود سلیم به مدینه چند سال قبل از حکومت سلمان در مدائن باشد. رک: اسرار آل محمد، ص۱۸. برای توضیح بیشتر درباره مطالب: سلیم در جوّ حاکم بعد از پیامبر(ص)، جهاد علمی سلیم در زمان عمر، سلیم در زمان عثمان، سلیم در زمان امیر المؤمنین علی(ع)، سلیم در جنگ جمل، سلیم در جنگ صفین، سلیم در جنگ نهروان تا شهادت امیر المؤمنین(ع) نیز به همین کتاب (ص۱۸ - ۲۱) مراجعه فرمایید.
  26. موسوعة طبقات الفقهاء، سبحانی، ج۱، ص۳۸۴ - ۳۸۶.
  27. عسکری، عبدالرضا، مقاله «سلیم بن قیس هلالی»، اصحاب امام حسن مجتبی، ص ۳۷۳-۳۷۵.
  28. رجال الطوسی، طوسی، ص۶۶. (أسماء من روی عن أمیر المؤمنین(ع)، سلیم بن قیس الهلالی).
  29. رجال الطوسی، طوسی، ص۹۴. (أصحاب أبی محمد الحسن بن علی(ع): سلیم بن قیس الهلالی).
  30. رجال الطوسی، طوسی، ص۱۰۱. (أصحاب أبی عبدالله الحسین بن علی(ع): سلیم بن قیس الهلالی).
  31. رجال الطوسی، طوسی، ص۱۱۴. (أصحاب أبی محمد علی بن الحسین بن علی(ع): سلیم بن قیس الهلالی ثم العامری الکوفی صاحب أمیرالمؤمنین(ع)).
  32. رجال الطوسی، طوسی، ص۱۳۶. (أصحاب أبی جعفر محمد بن علی بن الحسین(ع): سلیم بن قیس الهلالی).
  33. رجال البرقی، برقی، ص۴ (أصحاب أمیرالؤمنین(ع): سلیم بن قیس الهلالی).
  34. رجال البرقی، برقی، ص۸. (أصحاب أبی عبدالله الحسین بن علی(ع): من اصحاب رسول الله(ص)، سلیم بن قیس الهلالی).
  35. رجال البرقی، برقی، ص۹. (و من أصحاب الحسن و الحسین و أصحاب علی بن الحسین(ع)، سلیم بن قیس الهلالی)
  36. رجال النجاشی، نجاشی، ص۸. (سلیم بن قیس الهلالی: له کتاب یکنی أبا صادق أخبرنی علی بن أحمد القمی قال: حدثنا محمد بن الحسن بن الولید قال: حدثنا محمد بن أبی القاسم ماجیلویه عن محمد بن علی الصیرفی عن حماد بن عیسی و عثمان بن عیسی قال حماد بن عیسی: و حدثنا إبراهیم بن عمر الیمانی عن سلیم بن قیس بالکتاب).
  37. رجال ابن داوود، ابن داوود، ص۱۷۸ (صاحب الکتاب الهلالی ن سین ین قر[قی] من الأولیاء [کش] روی تصدیقه).
  38. خلاصة الأقوال، ص۱۹۲ (ما ذکره البرقی من أصحاب أمیر المؤمنین(ع)، سلیم بن قیس الهلالی).
  39. الاختصاص، ص۳ (و کان من شرطه الخمیس ابوالرضی عبدالله بن یحیی الحضرمی و سلیم بن قیس الهلالی و عبیده السلمانی المرادی عربی).
  40. الاختصاص، ص۸ (أصحاب الحسین بن علی(ع) جمیع من استشهد معه و من اصحاب أمیرالمؤمنین(ع) حبیب بن مظاهر و میثم تمار و رشید الهجری و سلیم بن قیس الهلالی و ابوصادق و ابوسعید عقیصا).
  41. رجال ابن الغضائری، ابن الغضائری، ج۱، ص۶۳. البته مرحوم شوشتری مینویسد: آنچه از ابن غضائری نقل شده است مبنی بر اینکه روی عن ابی عبدالله و الحسن و الحسین و علی بن الحسین. ظاهر آن تحریف را میرساند؛ چگونه او امام صادق را بر حسنین و امام سجاد(ع) مقدم کرده است و چگونه است که از امام باقر(ع) نامی نبرده است؟ اصل این است که "روی عن أبی عبدالله الحسین و علی بن الحسین". روایت کردن سلیم از امام باقر(ع) معلوم نیست، تا اینکه درباره نقل او از امام صادق(ع) صحبت کنیم. اگرچه در رجال شیخ نقل شده که سلیم از اصحاب امام باقر(ع) است.از خبر دوم کشی نیز به دست میآید که سلیم در زمان امام سجاد(ع) از دنیا رفته است. (قاموس الرجال، ج۵، ص۲۳۴- ۲۳۵). مرحوم خوئی نیز می‌نویسد: این غضائری آورده که سلیم از أبی عبدالله و حسن و حسین و علی بن الحسین(ع) روایت نقل کرده و این جداً غریب است؛ زیرا سلیم بن قیس امام صادق(ع) را درک نکرده، بلکه ظاهر روایت اول از کشی می‌رساند که وی در زمان علی بن الحسین(ع) از دنیا رفته و لکن روایت، ضعیف است و شیخ در رجالش تصریح کرده که وی امام باقر(ع) را درک کرده است. (معجم رجال الحدیث ج۸، ص۲۲۰ - ۲۲۷).
  42. الذریعه، آقابزرگ تهرانی ج۲، ص۱۵۴- ۱۵۶. نیز ر.ک: جامع الرواة، محمد علی اردبیلی، ج۱، ۳۷۴؛ طرائف المقال، سید علی بروجردی، ج۲، ص۸۸؛ منتهی المقال فی أحوال الرجال، شیخ محمد بن اسماعیل مازندرانی، ج۳، ص۳۷۴ - ۳۸۳ و نقد الرجال، تفرشی، ج۲، ص۳۵۵ - ۳۵۷.
  43. کتاب محاسن الوسائل فی معرفة الأوائل، محمد بن عبدالله شبلی دمشقی، ص۳۶۰.
  44. روضات الجنات، خوانساری، ج۴، ص۶۵.
  45. عسکری، عبدالرضا، مقاله «سلیم بن قیس هلالی»، اصحاب امام حسن مجتبی، ص ۳۷۵-۳۷۷.
  46. "صدق سليم رحمة الله عليه هذا حديث نعرفه
  47. ان شاء الله در جای خود نقل خواهد شد.
  48. رجال الکشی، ص۱۰۴- ۱۰۵.
  49. قاموس الرجال، شوشتری، ج۵، ص۲۳۹.
  50. معجم رجال الحدیث، خویی، ج۸، ص۲۲۰ - ۲۲۷. شیخ طوسی نیز به این مطلب اشاره کرده است و می‌نویسد: سلیم بن قیس هلالی ضعیف است لاأقل از جهت محمد بن علی صیرفی أبی سمینة. (الفهرست، ص۳۱۰). میرزا حسین نوری در این باره می‌نویسد: سلیم بن قیس هلالی در کتاب الفهرست، ضعیف معرفی شده است و من می‌گویم: کتابش از اصول معروف است. (خاتمة المستدرک، ج۶، ص۱۵۸ - ۱۵۹)
  51. عسکری، عبدالرضا، مقاله «سلیم بن قیس هلالی»، اصحاب امام حسن مجتبی، ص ۳۷۷-۳۷۸.
  52. رجال ابن الغضائری، ج۱، ص۶۳.
  53. روضه المتقین فی شرح من لا یحضره الفقیه، محمدتقی مجلسی، ج۱۱، ص۳۶.
  54. شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج۱۲، ص۲۱۶ - ۲۱۷.
  55. مقاله پژوهشی درباره سلیم بن قیس، عبدالمهدی جلالی.
  56. رجال ابن الغضائری، ج۱، ص۶۳.
  57. خلاصه الاقوال، ص۸۳.
  58. روضة المتقین فی شرح من لا یحضره الفقیه، ج۱۱، ص۳۶.
  59. الخصال، شیخ صدوق، ص۴۷۵ «حَدَّثَنَا أَبِي رَضِيَ الله عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا سَعْدُ بْنُ عَبْدِ الله بْنِ أَبِي خَلَفٍ قَالَ حَدَّثَنِي يَعْقُوبُ بْنُ يَزِيدَ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِيسَى عَنْ عَبْدِ الله بْنِ مُسْكَانَ عَنْ أَبَانِ بْنِ تَغْلِبَ عَنْ سُلَيْمِ بْنِ قَيْسٍ الْهِلَالِيِّ عَنْ سَلْمَانَ الْفَارِسِيِّ رَحِمَهُ الله قَالَ: دَخَلْتُ عَلَى النَّبِيِّ(ص) وَ إِذَا الْحُسَيْنُ عَلَى فَخِذَيْهِ وَ هُوَ يُقَبِّلُ عَيْنَيْهِ وَ يَلْثِمُ فَاهُ وَ هُوَ يَقُولُ أَنْتَ سَيِّدٌ ابْنُ سَيِّدٍ أَنْتَ إِمَامٌ ابْنُ إِمَامٍ أَبُو الْأَئِمَّةِ أَنْتَ حُجَّةٌ ابْنُ حُجَّةٍ أَبُو حُجَجٍ تِسْعَةٍ مِنْ صُلْبِكَ تَاسِعُهُمْ قَائِمُهُمْ».
  60. شیخ مفید می‌نویسد: علی بن جعفر حضرمی از سلیم بن قیس شامی روایت کرده که وی شنیده است از علی(ع) که فرمود: من و اوصیای من از فرزندانم همه مهدی و محدث هستیم؛ گفتم: یا أمیرالمؤمنین آنها چه کسانی‌اند؟ فرمود: حسن و حسین، سپس پسرم علی بن الحسین؛در آن موقع، علی، شیرخواره بود؛ سپس هشت نفر بعد از او یکی پس از دیگری آنهایند که به ایشان خدا قسم یاد می‌کند در این آیه ﴿وَوَالِدٍ وَمَا وَلَدَ پیامبر اکرم و فرزندان همین اوصیاء هستند؛ گفتم: یا أمیر المؤمنین آیا دو امام در یک زمان جمع میشوند؟ فرمود: نه مگر اینکه یکی ساکت باشد و سخن نگوید تا اولی از دنیا برود. سلیم شامی گفت: از محمد بن ابی بکر پرسیدم: علی(ع) محدث بود؟ گفت: آری. گفتم: ملائکه مگر جز با انبیاء سخن می‌گویند؟ گفت: مگر این آیه را نخوانده‌ای ﴿وَمَا أَرْسَلْنَا مِنْ قَبْلِكَ مِنْ رَسُولٍ وَلَا نَبِيٍّ؟ گفتم: پس امیر المؤمنین محدث بود؟ گفت: آری فاطمه زهرا(س) نیز محدثه بود و نه پیامبر(ص) (الاختصاص، ص۳۲۹) و نیز رک: ارشاد القلوب الی الصواب، دیلمی، ج۲، ص۳۹۴. سلیم گفته است: چون محمد بن ابی بکر در مصر کشته شد، امیر المؤمنین گریست، به ایشان تسلیت گفتم و با آن حضرت خلوت کردم و به او خبر دادم از آنچه محمد بن ابی بکر به من خبر داده بود و از آنچه پسر غنم به من گفته بود؛ فرمود: محمد درست گفته است؛ بدان که او شهیدی است زنده و روزی داده شده. ای سلیم! من و جانشینانم یازده نفریم که از نسل من‌اند؛ امامان هدایت کننده و هدایت شده محدثون؛ گفتم: آنان چه کسانی‌اند ای امیر المؤمنین؟ فرمود: دو فرزندم، حسن و حسین؛ بعد همین پسرم و حضرت دست علی بن الحسین را گرفت ولی او هنوز شیرخوار بود؛ بعد هشت نفر از نسل او یکی پس از دیگری و ایناناند که خدای تبارک و تعالی به نامشان سوگند یاد کرده است و میفرماید: ﴿وَوَالِدٍ وَمَا وَلَدَ پس والد، رسول خدا و من هستیم و ما ولد، یعنی ایشان که یازده نفر جانشینان من که درود بر ایشان و نفرین همیشگی بر دشمنانشان باد! گفتم: ای امیرالمؤمنین(ع)! دو امام در یک عصر جمع میشوند؟ فرمود: نه، یکی از آن دو ساکت است و سخن نمی‌گوید تا اولی در گذرد و سپاس، سزاوار خدای یکتاست و درود بر محمد و آلش باد!
  61. قاموس الرجال، شوشتری، ج۵، ص۲۳۸.
  62. تکمله الرجال، عبدالنبی کاظمی، ج۱، ص۴۵۲.
  63. تنقیح المقال، مامقانی، ج۳۲، ص۴۱۳.
  64. مامقانی می‌نویسد: درباره روایت سلیم از امام علی(ع)، امام حسن(ع)، امام حسین(ع)، و امام علی بن الحسین(ع) شکی نیست اما سلیم در زمان حیات امام سجاد(ع) از دنیا رفته و روایتش از امام باقر و امام صادق(ع) غیر قطعی است و روایتی از این دو امام از طریق سلیم در کتب حدیثی ما نیامده است. ممکن است سلیم از اصحاب امام باقر(ع) قبل از امامتش در زمان امام سجاد(ع) بوده باشد، اما دربارهی اینکه او از اصحاب امام صادق(ع) باشد، هیچ دلیلی در دست نیست و تصریح در روایت کشی به اینکه بعد از وفات سلیم ابان بن ابی عیاش کتابش را بر امام باقر(ع) (بعد از وفات امام سجاد(ع)) عرضه کرده است، نشان میدهد که کتاب در دست ابان بوده است. (تنقیح المقال ۳۲: ۴۲۹ پاورقی ۱).
  65. تنقیح المقال، ج۳۲، ص۴۲۸- ۴۲۹.
  66. روضات الجنات، خوانساری، ج۴، ص۶۶.
  67. روضات الجنات، خوانساری، ج۴، ص۷۳.
  68. معجم رجال الحدیث، خویی، ج۸، ص۲۲۰ -۲۲۷
  69. ر ک: المقنعة، شیخ مفید، ص۲۷۷، الجامع للشرایع، یحیی بن سعید حلی مقدمة، ص۷؛ أجوبة المسائل المهنائیة، علامه حلی، ص۱۲۴؛ مختلف الشیعة، علامه حلی، ج۳، ص۳۲۸؛ منتهی المطلب (ط. ج)، علامه حلی، ج۸، ص۵۶۲؛ رسائل شهید ثانی (ط.ج)، الشهید الثانی، ج۲، ص۹۹۲– ۹۹۳؛ مناهج الأخیار فی شرح الإستبصار، السید احمد بن زین العابدین العلوی العاملی، ج۲، ص۱۰۵؛ روضة المتقین فی شرح من لا یحضره الفقیه، محمد تقی مجلسی (الأول)، ج۲، ص۹۲؛ ذخیرة المعاد (ط.ق)، محقق سبزواری، ج۱، ص۴۸۷؛ الوافی، فیض کاشانی، ج۱، ص۲۰۳؛ فوائد الطوسیة، حر عاملی، ص۲۴۳؛ هدایة الأمة إلی أحکام الأئمة(ع)، حرعاملی، ج۸، ص۵۴۹؛ الرسائل الفقهیة، خاجوئی، ج۱، ص۴۷۱؛ الحدائق الناضرة، محقق بحرانی، ج۱۲، ۳۸۶ - ۳۸۷؛ کشف الغطاء عن مبهمات الشریعة الغراء (ط. ج)، شیخ جعفر کاشف الغطاء، ج۱، ص۳۸۶؛ النور الساطع فی الفقه النافع - شیخ علی کاشف الغطاء، ج۱، ص۵۰۸؛ جواهر الکلام شیخ جواهری، ج۱۳، ص۱۴۱؛ کتاب الخمس، شیخ انصاری، ص۲۹۲؛ الرسائل الأحمدیة شیخ أحمد آل طعان البحرانی القطیفی، ج۱، ص۲۲۱؛ بصائر الدرجات، محمد بن الحسن بن فروخ (الصفار) ص۱۰۳؛ الإمامة والتبصرة علی ابن بابویه القمی ص۱۱۰؛ الکافی، کلینی، ج۱، ص۴۴؛ الاعتقادات فی دین الإمامیة، شیخ صدوق، ص۱۱۸؛ الخصال، شیخ صدوق، ص۴۱؛ عیون أخبار الرضا(ع)، شیخ صدوق، ج۱، ص۵۲؛ کمال الدین و تمام النعمة، شیخ صدوق، ص۲۴۰؛ معانی الأخبار، شیخ صدوق، ص۳۹۴؛ من لا یحضره الفقیه، شیخ صدوق، ج۴، ص۱۸۹؛ کفایة الأثر، خزاز قمی، ص۴۶- ۴۸؛ تهذیب الأحکام، شیخ طوسی، ج۴، ص۱۲۶؛ مختصر بصائر الدرجات، حسن بن سلیمان حلی، ص۴۰؛ وسائل الشیعة، حر العاملی، ج۱، ص۴۵۸؛ خاتمة المستدرک، میرزا حسین نوری طبرسی، ج۱، ص۷۷؛ مقدمة التحقیق الإیضاح فضل بن شاذان الأزدیف، ص۸۵ (مقدمة المصحح)؛ الغارات، إبراهیم بن محمد ثقفی کوفی، ج۲، ص۶۸۳؛ مناقب الإمام أمیر المؤمنین(ع)، محمد بن سلیمان الکوفی، ج۲، ص۱۷۱؛ شرح الأخبار، قاضی نعمان مغربی، ج۱، ص۴۸۵؛ الغیبة ابن أبی زینب نعمانی، ص۷۴؛ المسترشد، محمد بن جریر الطبری (الشیعی)، ص۲۳۱؛ مائة منقبة، محمد ابن أحمد ابن علی بن الحسن القمی (ابن شاذان)، ص۱۲۴؛ الإستنصار، أبی الفتح کراجکی، ص۹- ۱۰؛ الغیبة، شیخ طوسی، ص۱۹۳؛ عیون المعجزات، حسین بن عبدالوهاب، ج۴؛ الاحتجاج، شیخ طبرسی، ج۱، ص۱۰۵- ۱۰۶؛ مناقب آل أبیطالب، ابن شهر آشوب، ج۱، ص۲۵۳؛ التحصین، سید بن طاووس، ص۶۳۰، الطرائف فی معرفة مذاهب الطوائف، سید بن طاووس، ص۱۷۴؛ الیقین، سید بن طاووس، ص۳۰۹؛ مشکاة الأنوار فی غرر الأخبار، علی طبرسی، ص۲۴۶؛ الصراط المستقیم، علی بن یونس العاملی النباطی البیاضی، ج۲، ص۳۷؛ عوالی اللئالی، ابن أبی جمهور احسائی، ج۳، ص۱۲۵ - ۱۲۶؛ حسن بن سلیمان حلی، ص۱۰۷؛ کتاب الأربعین، محمد طاهر القمی الشیرازی، ص۲۴۸؛ الجواهر السنیة، حر عاملی، ص۳۰۳؛ الفصول المهمة فی أصول الأئمة، حر عاملی، ج۱، ص۳۷؛ حلیة الأبرار، سید هاشم بحرانی، ص۱۵؛ مرآة العقول فی شرح أخبار آل الرسول، ج۲، ص۳۴۳؛ کتاب الأربعین، شیخ ماحوزی، ص۲۱۳ - ۲۱۴؛ العوالم، الإمام الحسین(ع)، شیخ عبدالله بحرانی، ص۱۳۵؛ خلاصة عبقات الأنوار، سید حامد نقوی، ج۴، ص۱۱۹؛ نهایة الدرایة، سید حسن صدر، ص۱۵؛ المراجعات، سید شرف الدین، ص۴۱۳؛ جامع أحادیث الشیعة، سید بروجردی، ج۱، ص۱۴ - ۱۵؛ الغدیر، علامه امینی، ج۱، ص۶۶، مستدرک سفینة البحار، شیخ علی نمازی شاهرودی، ج۹، ص۱۲۹ - ۱۳۰ تفسیر العیاشی، محمد بن مسعود عیاشی، ج۱، ص۱۴؛ تفسیر القرآن المجید، شیخ مفید، ص۵۲۳ – ۵۲۴؛ تفسیر مجمع البیان، شیخ طبرسی، ج۱، ص۴۱۷؛ تفسیر المحیط الأعظم و البحر الخظم فی تأویل کتاب الله العزیز المحکم، سید حیدر آملی، ج۱، ص۴۴۰؛ التفسیر الصافی، فیض کاشانی، ج۱، ص۱۹؛ البرهان فی تفسیر القرآن، سید هاشم بحرانی، ج۱، ص۳۶؛ تفسیر نور الثقلین، شیخ حویزی، ج۱، ص۱۳۴؛ تفسیر کنز الدقائق و بحر الغرائب، شیخ محمد بن محمدرضا القمی المشهدی، ج۲، ص۱۷۹؛ تفسیر الصراط المستقیم، سید حسین بروجردی، ج۱، ص۲۹۷؛ شواهد التنزیل لقواعدالتفضیل، حاکم حسکانی، ج۱، ص۴۸؛ تفسیر الآلوسی، آلوسی، ج۳، ص۱۲۴؛ معالم الدین و ملاذ المجتهدین، حسن بن زین الدین عاملی، ص۱۸؛ الوافیة فی أصول الفقه، فاضل تونی، ص۲۷۷؛ الفوائد المدنیة والشواهد المکیة، محمد أمین استرآبادی و سید نورالدین عاملی، ص۲۳۰؛ قوانین الأصول، میرزای قمی، ص۲۸۰؛ فرائد الأصول، شیخ انصاری، ج۱، ص۱۴۴؛ معالم العلماء، ابن شهر آشوب، ص۹۳؛ فهرست ابن الندیم، ابن الندیم بغدادیف ص۲۷۵؛ الأعلام، خیر الدین زرکلی، ج۳، ص۱۱۹؛ فهرس التراث، محمد حسین الحسینی الجلالی، ج۱، ص۱۰۳؛ أخبار الدولة العباسیة، مؤلف مجهول، ص۴۵؛ التنبیه و الإشراف، مسعودی، ص۱۹۸ – ۱۹۹؛ أعیان الشیعة، سید محسن امین، ج۱، ص۲۸؛ فضائل أمیر المؤمنین(ع)، ابن عقدة کوفی، ص۱۵۹ -۱۶۰؛ إعلام الوری بأعلام الهدی، شیخ طبرسی، ج۱، ص۴۰۵؛ الدر النظیم، یوسف بن حاتم شامی مشغری عاملی، ص۴۹۶- ۴۹۷؛ کشف الغمة فی معرفة الأئمة، علی بن أبی الفتح اربلی، ج۲، ص۱۵۴- ۱۵۵؛ نهج الإیمان، ابن جبر، ص۲۲۲ - ۲۲۳؛ العدد القویة لدفع المخاوف الیومیة، علی بن یوسف مطهر حلی، ص۴۶؛ إرشاد القلوب، حسن بن محمد دیلمی، ج۲، ص۲۹۸؛ تأویل الآیات الظاهرة فی فضائل العترة الطاهرة، سید شرف الدین علی حسینی استر آبادی ۲: ۶۷۸؛ ینابیع المودة لذوی القربی، قندوزی، ج۱، ص۹۴ – ۹۵؛ الإمام جعفر الصادق(ع)، عبدالحلیم الجندی، ص۲۰۱.
  70. عسکری، عبدالرضا، مقاله «سلیم بن قیس هلالی»، اصحاب امام حسن مجتبی، ص ۳۷۸-۳۸۳.
  71. برگرفته از مقاله پژوهشی درباره سلیم بن قیس هلالی، عبدالمهدی جلالی.
  72. الارشاد، شیخ مفید، ج۱، ص۳۲۷؛ الاصابه، ابن حجر، ج۵، ص۴۸۶؛ موسوعة التاریخ الاسلامی، یوسفی غروی، ج۶، ص۵۱۸.
  73. الأعلام، خیر الدین زرکلی، ج۳، ص۱۱۹: سلیم بن قیس الهلالی العامری الکوفی: من أوائل المصنفین فی الاسلام. کان من أصحاب الامام علی بن أبی طالب(ع) و عاش فی الکوفة إلی أن دخل الحجاج الثقفی العراق، و سأل عنه، فهرب إلی النوبندجان (من بلاد فارس) ولجأ إلی دار أبان بن أبی عیاش فیروز، فآواه أبان، فمات عنده. له کتاب السقیفة طبع بإسم کتاب سلیم بن قیس الکوفی و هو من الأصول التی ترجع إلیها الشیعة وتعول علیها، «قال جعفر الصادق: من لم یکن عنده کتاب سلیم بن قیس، فلیس عنده من أمرنا شئ، وهو أبجد الشیعة»؛ و فهرست ابن ندیم، ابن ندیم بغدادی: ۲۷۵: قال محمد بن إسحاق: من أصحاب أمیر المؤمنین(ع) سلیم بن قیس الهلالی. وکان هاربا من الحجاج لأنه طلبه لیقتله، فلجأ إلی أبان بن أبی عیاش.
  74. تنقیح المقال، مامقانی، ج۳۲، ص۴۲۷-۲۸.
  75. عسکری، عبدالرضا، مقاله «سلیم بن قیس هلالی»، اصحاب امام حسن مجتبی، ص ۳۸۴-۳۸۶.
  76. فهرست الطوسی، شیخ طوسی، ص۲۳۰-۲۳۱.
  77. معالم العلماء، ابن شهر آشوب، ص۹۳. "سلیم" بن قیس الهلالی، صاحب الأحادیث له کتاب.
  78. روضة المتقین فی شرح من لا یحضره الفقیه، ج۱۱، ص۳۶ - ۳۷.
  79. بحار الانوار، علامه مجلسی، ج۵۳، ص۱۲۲، او از: ابوالفتح کراجکی، نعمانی، صفار، سعد بن عبدالله اشعری، ابن قولویه قمی، سید علی بن عبدالحمید بن فخار موسوی، سید رضی الدین علی بن طاوس، و فرزندش مؤلف کتاب "زوائد - الفوائد"، محمد بن علی بن ابراهیم، فرات بن ابراهیم، امین الدین طبرسی، ابراهیم بن محمد ثقفی، محمد بن عباس بن مروان، أحمد بن محمد بن خالد برقی (مؤلف کتاب محاسن)، ابن شهر آشوب مازندرانی، شیخ حسن بن سلیمان، قطب الدین راوندی، علامه حلی، سید علی بن عبدالکریم بن عبد الحمید بهاء الدین نیلی، احمد بن داود بن سعید، حسن بن علی بن ابی حمزه، فضل بن شاذان، شیخ شهید محمد بن مکی. حسین بن حمدان، حسن بن محمد بن جمهور نابینا مؤلف کتاب "الواحدة"، حسن بن محبوب، جعفر بن محمد بن مالک کوفی، طهر بن عبدالله، شاذان بن جبرئیل، صاحب کتاب الفضائل، و مؤلف کتاب العتیق، و مؤلف کتاب الخطب و مؤلفان کتاب‌هایی که در نزد ماست و مؤلف آنها را به طور کامل نمی‌شناسیم، نیز نام می‌برد.
  80. الکنی والألقاب، شیخ عباس قمی، ج۳، ص۲۹۳.
  81. فهرست ابن الندیم، ص۲۷۵.
  82. عبقات الانوار، میر حامد حسین، ج۲، ص۶۱.
  83. الفوائد الطوسیة، شیخ حر عاملی، ص۲۴۳.
  84. روضات الجنات، خوانساری، ج۴، ص۶۷ – ۶۸.
  85. روضات الجنات، خوانساری، ج۴، ص۶۵.
  86. الذریعه، آقابزرگ تهرانی، ج۲، ص۱۵۴ - ۱۵۶.
  87. کتاب محاسن الوسائل فی معرفة الأوائل، شبلی، ص۳۶۰.
  88. الأعلام، زرکلی، ج۳، ص۱۱۹.
  89. تهذیب المقال فی تنقیح کتاب النجاشی، سید محمد علی ابطحی، ج۱، ص۱۸۶: «اخبرنی علی بن احمد القمی، قال حدثنا محمد بن الحسن بن الولید، قال: حدثنا محمد بن أبیالقاسم ماجیلویه، عن محمد بن علی الصیرفی، عن حماد بن عیسی و عثمان بن عیسی، قال حماد بن عیسی: وحدثناه إبراهیم بن عمر الیمانی، عن سلیم بن قیس، بالکتاب».
  90. تنقیح المقال، مامقانی، ج۳۲، ص۴۱۶.
  91. تنقیح المقال، مامقانی، ج۳۲، ص۴۳۵.
  92. «مَنْ لَمْ يَكُنْ عِنْدَهُ مِنْ شِيعَتِنَا وَ مُحِبِّينَا كِتَابُ سُلَيْمِ بْنِ قَيْسٍ اَلْهِلاَلِيِّ فَلَيْسَ عِنْدَهُ مِنْ أَمْرِنَا شَيْءٌ وَ لاَ يَعْلَمُ مِنْ أَسْبَابِنَا شَيْئاً وَ هُوَ أَبْجَدُ اَلشِّيعَةِ وَ سِرٌّ مِنْ أَسْرَارِ آلِ مُحَمَّدٍ عَلَيْهِمُ السَّلاَمُ»؛ تنقیح المقال، مامقانی، ج۳۲، ص۴۲۶. مامقانی در پاورقی دوم می‌نویسد: مؤلف آن را از تکمله الرجال (ج۱، ص۴۶۷) آورده است و من آن را در بحارالانوار نیافتم.
  93. مستدرکات علم رجال الحدیث، نمازی شاهرودی، ج۴، ص۱۱۶ - ۱۱۷.
  94. شعب المقال فی درجات الرجال، نراقی، ص۱۸۷.
  95. معجم رجال الحدیث ج۸، ص۲۲۰-۲۲۷.
  96. صراط النجاة، سید خوئی، ج۵، ص۲۷۹.
  97. الحدائق الناضرة، محقق بحرانی، ج۲۵، ص۳۷۳.
  98. تذکرة الأعیان، سبحانی، ص۲۱۳.
  99. موسوعة التاریخ الاسلامی، ج۳، ص۶۳۲. استاد یوسفی غروی در جای دیگری تاریخ وفات وی را سال ۷۶ هجری نقل می‌کند. (۴: ۹).
  100. جواهر الفقه، کلمة المشرف، ص۱۰ و الجامع للشرایع، یحیی بن سعید حلی، مقدمه المشرف، ص۶- ۷.
  101. تاریخ الفقه الجعفری، هاشم معروف الحسنی، ص۱۳۳-۱۳۴.
  102. اسرار آل محمد(ص)، ص۵۳- ۵۲.
  103. عسکری، عبدالرضا، مقاله «سلیم بن قیس هلالی»، اصحاب امام حسن مجتبی، ص ۳۸۶-۳۹۳.
  104. سلیم می‌گوید: روزی با محمد بن ابی بکر ملاقات کردم و به او گفتم: آیا در مرگ پدرت جز برادرت، عبدالرحمن و عایشه و عمر کسی حاضر بود؟ گفت: "نه"؛ گفتم: آیا آنچه تو شنیدی آنان هم شنیدند؟ گفت: "بخشی را شنیدند و گریه کردند و گفتند: "هذیان می‌گوید"!! ولی همه آنچه من شنیدم آنان نشنیدند"؛ گفتم: آنچه آنان هم از او شنیدند چه بود؟ گفت: وقتی صدای وای وای او بلند شد، عمر به او گفت: ای خلیفه پیامبر! چرا صدای وای وای بلند کرده‌ای؟ گفت: اینان، محمد و علی هستند که مرا به آتش بشارت می‌دهند در دست محمد صحیفه‌ای است که در کعبه بر سر آن هم پیمان شدیم. او به من می‌گوید:"به جان خودم قسم به آن وفا کردی و تو و اصحابت یکدیگر را بر علیه ولی خدا کمک کردید؛ بشارت بده به آتش در پائین ترین درجه جهنم". وقتی عمر این سخن را شنید، بیرون رفت، در حالی که می‌گفت: "او هذیان می‌گوید". ابوبکر گفت: "نه به خدا قسم، هذیان نمی‌گویم. کجا می‌روی؟!" عمر گفت: "تو دومی آن دو نفر هستی هنگامی که در غار بودند"؛ ابوبکر گفت: "اکنون هم این سخن را می‌گویی؟! آیا من برایت نقل نکردم که محمد- و نگفت رسول الله!- درحالی که با او در غار بودم به من گفت: "من کشتی جعفر و اصحابش را می‌بینم که در دریا سیر میکنند". گفتم: به من هم نشان بده؛ او دست به صورت من کشید و من آن را دیدم و آنگاه یقین پیدا کردم که او ساحر است. وقتی این مطلب را در مدینه برای تو نقل کردم، نظر من و تو یکی شد که او ساحر است!" عمر گفت: "ای حاضران، پدرتان هذیان می‌گوید، این مطالب را مخفی کنید و آنچه از او می‌شنوید، کتمان کنید که اهل بیت شما را شماتت نکنند". سپس عمر بیرون رفت و برادرم (عبدالرحمن) و عایشه نیز بیرون رفتند تا برای نماز وضو بگیرند. در این حال بود که از سخنانش مطالبی شنیدم که آنان نشنیدند. محمد بن ابی بکر می‌گوید: وقتی با او تنها ماندم به او گفتم: ای پدر، بگو: ﴿لَا إِلَهَ إِلَّا الله؛ گفت هرگز نمیگویم و نمیتوانم بگویم؛ تا به آتش وارد و تابوت داخل شوم!" وقتی نام تابوت را آورد گمان کردم هذیان می‌گوید؛ پس گفتم: کدام تابوت؟ گفت: "تابوتی از آتش که با قفلی از آتش بسته شده است؛ در آن دوازده نفر هستند، مثل من و این رفیقم"؛ گفتم: عمر؟ گفت: آری، پس مقصودم کیست؟ و نیز ده نفر دیگر که در چاهی در جهنم هستیم؛ بر در آن چاه صخرهای است که هرگاه خدا بخواهد جهنم را شعله‌ور کند، آن صخره را بلند می‌کند"؛ گفتم: هذیان می‌گویی؟ گفت: نه به خدا قسم! هذیان نمی‌گویم؛ خدا پسر صُهاک را لعنت کند! او بود که مرا از یاد خدا بازداشت. بعد از آنکه برایم آمده بود، و او بدرفیقی بود. خدا او را لعنت کند! صورت مرا به زمین بچسبان"؛ پس من گونه او را به زمین چسباندم و او همچنان وای وای می‌گفت تا آنکه چشمانش را بستم. سپس عمر به خانه داخل شد. در حالی که چشمان پدرم را بسته بودم؛ گفت: "آیا بعد از من چیزی گفت؟" من آنچه گفته بود برایش بیان کردم عمر گفت: "خدا خلیفه رسول الله را رحمت کند؛ این مطلب را کتمان کن که هذیان است! و شما خاندانی هستید که به هذیان گفتن در حال مریضی معروف هستید!" عایشه گفت: "راست گفتی!" بعد همگی به من گفتند: "هیچ کسی نباید از این مطالب از تو چیزی بشنود که مبادا علی بن ابی‌طالب و اهل بیتش او را شماتت کنند" (کتاب سلیم بن قیس هلالی، ص۸۲۰-۸۲۳، ح۳۷).
  105. رجال ابن الغضائری، ج۱، ص۶۳ و رجال ابن داوود، ص۴۶۰. ابن غضائری می‌نویسد: والکتاب موضوع لا مریة فیه و علی ذلک علامات فیه تدل علی ما ذکرناه. منها:ما ذکر أنّ محمد بن أبیبکر وعظ أباه عند موته و منها: أنّ الأئمة ثلاثة عشر. وغیر ذلک. مرحوم شوشتری می‌نویسد: اما منظور ابن غضائری در اعتراضاتش با عنوان و "غیر ذلک" شاید سخن گفتن خورشید با امیر المؤمنین است که صاحب عیون المعجزات آن را از کتاب سلیم نقل کرده است. (قاموس الرجال، ج۵، ص۲۳۸).
  106. افراد اثنی عشری در تعیین شمار امامان بر روایت سلیم بن قیس هلالی که در کتاب خویش آورده اعتماد دارند و او از ابان بن ابی عیاش روایت کرده است که پیامبر(ص) به امیر مؤمنان علی بن ابی طالب(ع) فرمود: تو و دوازده تن از فرزندانت امامان بر حق هستید. (التنبیه والإشراف، ص۱۹۹).
  107. قاموس الرجال، ج۵، ص۲۳۶.
  108. تنقیح المقال، ج۳۲، ص۴۱۰.
  109. منتهی المقال فی أحوال الرجال، محمد اسماعیل مازندرانی، ج۳، ص۳۷۴- ۳۷۵.
  110. روضة المتقین فی شرح من لا یحضره الفقیه، محمد تقی مجلسی (اول)، ج۱۴، ص۳۷۲.
  111. روضات الجنات، ج۴، ص۶۹.
  112. منتهی المقال فی أحوال الرجال، ج۳، ص۳۷۴ -۳۷۵.
  113. نقد الرجال، تفرشی، ج۲، ص۳۵۶ و پاورقی دوم:
  114. هدایة الأمة إلی أحکام الائمه، شیخ حر عاملی، ج۸، ص۵۵۷ - ۵۵۸.
  115. معجم رجال الحدیث، ج۸، ص۲۲۰ -۲۲۷.
  116. عسکری، عبدالرضا، مقاله «سلیم بن قیس هلالی»، اصحاب امام حسن مجتبی، ص ۳۹۴-۳۹۸.
  117. أبان از سلیم و او از سلمان نقل می‌کند که گفت:پیامبر(ص) فرمود:"بدانید که ما فرزندان عبدالمطلب سادات اهل بهشت هستیم: من و علی و جعفر و حمزه و حسن و حسین و فاطمه و مهدی؛ بدانید که خداوند نظری به أهل زمین نمود و از بین آنان دو نفر را انتخاب کرد: یکی من که مرا فرستاده و پیامبر قرار داد و دیگری، علی بن ابی طالب و به من وحی کرد که او را برادر و دوست و وزیر و وصیّم و خلیفهام قرار دهم: بدانید که او صاحب اختیار هر مؤمنی بعد از من است، هر کس او را دوست بدارد، خدا او را دوست دارد، و هر کس با او دشمنی کند، خدا با او دشمنی می‌کند. او را جز مؤمن دوست نمی‌دارد و جز کافر دشمن نمی‌دارد. او قوام زمین بعد از من و باعث آرامش آن و کلمه تقوای خداوند و ریسمان محکم اوست. میخواهند نور خدا را با دهانشان خاموش کنند ولی خداوند نور خود را به کمال می‌رساند، اگرچه کافران دوست داشته باشند. بدانید که خداوند نظر دومی کرد و بعد از ما، دوازده وصی از اهل بیتم را انتخاب کرد آنان را انتخاب شدگان امتم قرار داد. آنان یکی پس از دیگری مثل ستارگان در آسمان هستند که هر ستارهای غایب شود، ستاره دیگری طلوع می‌کند. آنان امامان، هدایت کننده هدایت شده‌اند که حیله کسانی که بر آنان حیله کنند، و خواری کسانی که ایشان را خوار کنند، به آنان ضرر نمی‌زند. آنان حجتهای خداوند در زمین و شاهدان او بر خلقش و خزانه داران علمش و بیان کنندگان وحی‌اش و معدنهای حکمتش هستند. هر کس از آنان اطاعت کند، از خدا اطاعت کرده و هر کس از آنان سرپیچی کند، خدا را معصیت کرده است. آنان با قرآن، و قرآن با آنان است. از قرآن جدا نمی‌شوند تا در حوض کوثر بر من وارد شوند. پس شاهدان به غائبان برسانند. "پروردگارا! شاهد باش! پروردگارا! شاهد باش!" و این را سه مرتبه فرمودند (کتاب سلیم بن قیس هلالی، ص۸۵۶- ۸۵۷، ح۴۵).
  118. رجال ابن الغضائری، ج۱، ص۶۳. رجال إبن داود، ص۱۷۸ و ۴۶۰: [غض] کتابه موضوع و فیه أن الأئمة ثلاثة عشر و أسانیده مختلفة.
  119. روضة المتقین فی شرح من لا یحضره الفقیه، ج۱۱، ص۳۶-۳۷ و ج۱۴، ص۳۷۲.
  120. روضات الجنات، ج۴، ص۶۹.
  121. منتهی المقال فی أحوال الرجال، ج۳، ص۳۸۲.
  122. معجم رجال الحدیث، ج۸، ص۲۲۰ - ۲۲۷.
  123. نقد الرجال، تفرشی، ج۲، ص۳۵۶. پاورقی دوم:
  124. هدایة الأمة إلی أحکام الائمه، شیخ حر عاملی، ج۸، ص۵۵۷ -۵۵۸.
  125. منتهی المقال فی أحوال الرجال، ج۳، ص۳۸۲ – ۸۳.
  126. قاموس الرجال، ج۵، ص۲۳۹.
  127. تنقیح المقال، ج۳۲، ص۴۱۷.
  128. "ای مؤمنان! رکوع و سجود کنید و پروردگارتان را بپرستید و کار نیکو انجام دهید باشد که رستگار گردید *و در (راه) خداوند چنان که سزاوار جهاد (در راه) اوست جهاد کنید؛ او شما را برگزید و در دین- که همان آیین پدرتان ابراهیم است- هیچ تنگنایی برای شما ننهاد، او شما را پیش از این و در این (قرآن) مسلمان نامید تا پیامبر بر شما گواه باشد و شما بر مردم گواه باشید..." سوره حج، آیه ۷۷-۷۸.
  129. معجم رجال الحدیث، ج۸، ص۲۲۰- ۲۲۷.
  130. اسرار آل محمد(ص)، ص۱۰۲.
  131. عسکری، عبدالرضا، مقاله «سلیم بن قیس هلالی»، اصحاب امام حسن مجتبی، ص ۳۹۸-۴۰۱.
  132. فهرست اسماء مصنفی الشیعة (رجال النجاشی)، ص۴۴۰ و نیز ر.ک: رجال ابن داود، ابن داود حلی، ص۱۹۹ - ۲۰۰ و خلاصة الأقوال، علامه حلی، ص۴۱۵.
  133. الکافی، کلینی، ج۱، ص۵۳۴ – ۳۵، ش۱۵، ۱۶، ۱۷، ۱۸و ۱۹. برای نمونه شماره ۲۰: «مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى وَ أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَيْنِ عَنْ أَبِي طَالِبٍ عَنْ عُثْمَانَ بْنِ عِيسَى عَنْ سَمَاعَةَ بْنِ مِهْرَانَ قَالَ: كُنْتُ أَنَا وَ أَبُو بَصِيرٍ وَ مُحَمَّدُ بْنُ عِمْرَانَ مَوْلَى أَبِي جَعْفَرٍ(ع) فِي مَنْزِلِهِ بِمَكَّةَ فَقَالَ مُحَمَّدُ بْنُ عِمْرَانَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ الله(ع) يَقُولُ: نَحْنُ اثْنَا عَشَرَ مُحَدَّثاً فَقَالَ لَهُ- أَبُو بَصِيرٍ سَمِعْتَ مِنْ أَبِي عَبْدِ الله(ع) فَحَلَّفَهُ مَرَّةً أَوْ مَرَّتَيْنِ أَنَّهُ سَمِعَهُ فَقَالَ أَبُو بَصِيرٍ لَكِنِّي سَمِعْتُهُ مِنْ أَبِي جَعْفَرٍ(ع)».
  134. قاموس الرجال، ج۵، ص۲۳۶.
  135. تنقیح المقال، ج۳۲، ص۴۱۷.
  136. منتهی المقال فی أحوال الرجال، ج۳، ص۳۷۶ – ۳۷۸.
  137. معجم رجال الحدیث، ج۸، ص۲۲۰- ۲۲۷.
  138. اسرار آل محمد(ص)، ص۱۰۲.
  139. عسکری، عبدالرضا، مقاله «سلیم بن قیس هلالی»، اصحاب امام حسن مجتبی، ص ۴۰۱-۴۰۳.
  140. رجال ابن داود، ص۴۶۰.
  141. روضة المتقین فی شرح من لا یحضره الفقیه، ج۱۴، ص۳۷۲.
  142. محمد بن الحسن بن فروخ (الصفار)، ص۳۹۲، «حَدَّثَنَا عَبْدُ الله عَنْ إِبْرَاهِيمَ بْنِ مُحَمَّدٍ الثَّقَفِيِّ قَالَ أَخْبَرَنَا إِسْمَاعِيلُ بْنُ يَسَارٍ حَدَّثَنِي عَلِيُّ بْنُ جَعْفَرٍ الْحَضْرَمِيُّ عَنْ سُلَيْمٍ الشَّامِيِّ أَنَّهُ سَمِعَ عَلِيّاً(ع) يَقُولُ إِنِّي وَ أَوْصِيَائِي مِنْ وُلْدِي مَهْدِيُّونَ كُلُّنَا مُحَدَّثُونَ فَقُلْتُ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ مَنْ هُمْ؟ قَالَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَيْنُ(ع) ثُمَّ ابْنِي عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ(ع) قَالَ وَ عَلِيٌّ يَوْمَئِذٍ رَضِيعٌ ثُمَّ ثَمَانِيَةٌ مِنْ بَعْدِهِ وَاحِداً بَعْدَ وَاحِدٍ وَ هُمُ الَّذِينَ أَقْسَمَ الله بِهِمْ فَقَالَ وَ والِدٍ وَ ما وَلَدَ أَمَّا الْوَالِدُ فَرَسُولُ الله(ص) وَ ما وَلَدَ يَعْنِي هَؤُلَاءِ الْأَوْصِيَاءَ قُلْتُ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ(ع) تجمع [أَ يَجْتَمِعُ‌]إِمَامَانِ قَالَ لَا إِلَّا وَ أَحَدُهُمَا مُصْمَتٌ لَا يَنْطِقُ حَتَّى يَمْضِيَ الْأَوَّلُ قَالَ سُلَيْمٌ الشَّامِيُّ سَأَلْتُ مُحَمَّدَ بْنَ أَبِي بَكْرٍ قُلْتُ كَانَ عَلِيٌّ(ع) مُحَدَّثاً قَالَ نَعَمْ قُلْتُ وَ هَلْ يُحَدِّثُ الْمَلَائِكَةُ إِلَّا الْأَنْبِيَاءَ قَالَ أَ مَا تَقْرَأُ وَ مَا أَرْسَلْنَا مِنْ قَبْلِكَ مِنْ رَسُولٍ وَ لَا نَبِيٍّ وَ لَا مُحَدَّثٍ قُلْتُ فَأَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ(ع) مُحَدَّثٌ قَالَ نَعَمْ وَ فَاطِمَةُ كَانَتْ مُحَدَّثَةً وَ لَمْ تَكُنْ نَبِيَّةً».
  143. الذریعه، آقابزرگ تهرانی، ج۲، ص۱۵۴ - ۱۵۶.
  144. تنقیح المقال، مامقانی، ج۳۲، ص۴۰۵.
  145. معجم رجال الحدیث، ج۸، ص۲۲۰ -۲۲۷.
  146. معجم رجال الحدیث، ج۸، ص۲۲۰ -۲۲۷.
  147. رجال ابن الغضائری، ج۱، ص۶۴: وأسانید هذا الکتاب تختلف: تارة بروایة عمر بن أذینة، عن إبراهیم بن عمر الصنعانی عن أبان بن أبی عیاش، عن سُلَیم. وتارة یروی عن عمر عن أبان بلا واسطة. و رجال ابن داود، ص۱۷۸ و ۴۶۰: [غض] کتابه موضوع و فیه أن الأئمة ثلاثة عشر و أسانیده مختلفة.
  148. مامقانی می‌نویسد: در رجال کشی و در اختیار معرفة الرجال، ابراهیم نیامده بلکه اسحاق بن ابراهیم آمده است؛ گرچه در حاشیه بعضی از نسخهها اسحاق بن ابراهیم به نقل از ابراهیم بن عمر آمده است. (تنقیح المقال، ج۳۲، ص۴۰۵)
  149. التحریر الطاووسی، ص۲۵۳.
  150. قاموس الرجال، ج۵، ص۲۳۶.
  151. منتهی المقال فی أحوال الرجال، ج۳، ص۳۷۴ - ۳۸۳.
  152. عسکری، عبدالرضا، مقاله «سلیم بن قیس هلالی»، اصحاب امام حسن مجتبی، ص ۴۰۱-۴۰۸.
  153. شرح اصول کافی، مولی صالح مازندرانی، ج۲، ص۱۳۹.
  154. تنقیح المقال، ج۳۲، ص۴۱۳-۱۴.
  155. عسکری، عبدالرضا، مقاله «سلیم بن قیس هلالی»، اصحاب امام حسن مجتبی، ص ۴۰۸-۴۰۹.
  156. خلاصه الاقوال، علامه حلی، ص۸۳.
  157. رد الفاسد منه و التوقف في غیره
  158. رسائل الشهید الثانی (ط.ج)، ج۲، ص۹۹۲ – ۹۹۳.
  159. عسکری، عبدالرضا، مقاله «سلیم بن قیس هلالی»، اصحاب امام حسن مجتبی، ص ۴۰۹-۴۱۰.
  160. تنقیح المقال، ج۳۲، ص۴۲۹- ۴۳۰.
  161. تنقیح المقال، ج۳۲، ص۴۳۱.
  162. نقد الرجال، تفرشی، ج۲، ص۳۵۶.
  163. عسکری، عبدالرضا، مقاله «سلیم بن قیس هلالی»، اصحاب امام حسن مجتبی، ص ۴۱۰-۴۱۱.
  164. تصحیح الاعتقاد، شیخ مفید، ص۱۴۹ - ۱۵۰.
  165. عسکری، عبدالرضا، مقاله «سلیم بن قیس هلالی»، اصحاب امام حسن مجتبی، ص ۴۱۱.
  166. معجم رجال الحدیث، ج۸، ص۲۲۰ -۲۲۷.
  167. عسکری، عبدالرضا، مقاله «سلیم بن قیس هلالی»، اصحاب امام حسن مجتبی، ص ۴۱۱.
  168. «و سپاس خداوند پروردگار جهانیان را» سوره انعام، آیه ۴۵.
  169. الغیبه، نعمانی، ص۱۰۱-۱۰۲.
  170. عسکری، عبدالرضا، مقاله «سلیم بن قیس هلالی»، اصحاب امام حسن مجتبی، ص ۴۱۱-۴۱۳.
  171. الفهرست (طق)، ص۱- ۲.
  172. الذریعه، ج۱۰، ص۸۸.
  173. الذریعه، ج۱۰، ص۸۹.
  174. الذریعه، ج۴، ص۲۸۸- ۲۹۱.
  175. عسکری، عبدالرضا، مقاله «سلیم بن قیس هلالی»، اصحاب امام حسن مجتبی، ص ۴۱۳-۴۱۶.
  176. از نوبندجان تا شیراز ۲۶ فرسخ فاصله است. (تاج العروس، زبیدی، ج۶، ص۴۹۲).
  177. کتاب سلیم بن قیس هلالی، ص۵۵۷- ۵۶۴.
  178. عسکری، عبدالرضا، مقاله «سلیم بن قیس هلالی»، اصحاب امام حسن مجتبی، ص ۴۱۷-۴۲۲.
  179. اسرار آل محمد(ص)، انصاری زنجانی، ص۲۹. ایشان می‌نویسد: تعیین سال ۷۶ هجری برای سال رحلت سلیم از مجموعه قرائن زیر به‌دست آمده است:حجاج در سال ۷۵ هجری با عنوان حاکم عراق به کوفه وارد شد. طبق تصریح أبان در آغاز کتاب سلیم، حجاج پس از ورود به عراق فورا سراغ سلیم را گرفت و سلیم هم فرار کرده، به نوبندجان رفت. همچنین ابان تصریح می‌کند که پس از ورود او به نوبندجان، دیری نپایید که سلیم از دنیا رفت. بنابراین از سال ۷۵ هجری زمان زیادی نگذشته بود که سلیم از دنیا رفته است و اگر حداکثر را در نظر بگیریم سال ۷۶ هجری خواهد بود.
  180. عسکری، عبدالرضا، مقاله «سلیم بن قیس هلالی»، اصحاب امام حسن مجتبی، ص ۴۲۳.