ظلم‌ناپذیری در معارف و سیره نبوی

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط Jaafari (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۹ ژوئن ۲۰۲۱، ساعت ۱۲:۳۵ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)
اين مدخل از زیرشاخه‌های بحث ظلم است. "ظلم‌ناپذیری" از چند منظر متفاوت، بررسی می‌شود:

مقدمه

انظلام یعنی تن به ظلم دادن، زیر بار ستم رفتن. رسول خدا(ص) و اوصیای او و پیروان حقیقی‌شان هرگز تن به ظلم نداده‌اند. این امر در زندگی نورانی پیامبر اکرم(ص) و اوصیای آن حضرت به روشنی مشاهده می‌شود. رسول خدا(ص) نه تنها پس از بعثت، که پیش از بعثت نیز هرگز زیر بار ستمی نرفت و تلاش کرد با روحیه انظلام در جامعه مقابله کند و از مظلوم دفاع نماید و حق مظلوم را بستاند تا زمینه ظلم‌پذیری رفع شود. نمونه برجسته این دوران واقعه مشهور حلف الفضول است. مورخان یادآور شده‌اند که بیست و سه سال پیش از بعثت، در حالی که از عمر آن حضرت بیش از بیست سال نمی‌گذشت[۱]، در یک اقدام ضد ظلم که منجر به شکستن جو انظلام شد شرکت کرد. گفته‌اند مردی از بنی زبید در ماه ذی‌قعده وارد مکه شد و کالایی داشت، عاص بن وائل سهمی آن کالا را خرید ولی از پرداخت بهای آن خودداری کرد؛ کار به مشاجره کشید و مرد زبیدی توانایی نداشت که حق خود را بگیرد. ناچار بالای کوه ابوقبیس رفت و تظلم نمود و آزادگان قریش را به دفاع از مظلوم و جلوگیری از انظلام فرا خواند و چنین گفت[۲]: ای مردان قریش به داد ستمدیده‌ای که کالایش را در مکه به ستم گرفته‌اند و دور از طایفه و کسان خویش است برسید[۳]. حرمت خاص کسی است که حرمت نگه دارد و کسی که جامه خیانت پوشیده است حرمت ندارد.[۴]

جستارهای وابسته

پرسش مستقیم

منابع

پانویس

  1. الطبقات الکبری، ج۱، ص۱۲۸؛ البته یعقوبی می‌نویسد که سن رسول خدا(ص) از بیست گذشته بود که در حلف الفضول شرکت کرد. تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۱۷.
  2. محمد بن حبیب البغدادی، المنمق فی أخبار قریش، صححه و علق علیه خورشید احمد فارق، الطبعة الاولی، عالم الکتب، بیروت، ۱۴۰۵ ق. ص۱۸۷؛ التنبیه و الاشراف، ص۱۷۹؛ و نیز ر.ک: تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۱۷؛ مروج الذهب، ج۲، ص۲۷۰؛ شفاء الغرام بأخبار البلدالحرام، ج۲، ص۱۵۸-۱۶۳؛ علی بن برهان الدین الحلبی، انسان العیون فی سیرة الأمین المأمون (السیرة الحلبیة)، دار احیاء التراث العربی، بیروت، ج۱، ص۱۳۲.
  3. يَا لَلرِّجَالِ لِمَظْلُومٍ بَضاعَتَهُ، بِبَطْنِ‏ مَكَّةَ نائِيِ‏ الْحَيِّ‏ وَ النَّفَرِ، إِنَّ الْحَرَامَ لِمَنْ تَمَّتْ حَرَامَتُهُ‏، وَ لَا حَرَامَ لِثَوْبِي لَابَسَ الْغَدَرِ
  4. دل‍ش‍اد ت‍ه‍ران‍ی‌، م‍ص‍طف‍ی‌، سیره نبوی، ج۲ ص ۱۹۱.