یقین در اخلاق اسلامی

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط Wasity (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۳ مهٔ ۲۰۲۱، ساعت ۱۱:۳۱ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.


اين مدخل از زیرشاخه‌های بحث یقین است. "یقین" از چند منظر متفاوت، بررسی می‌شود:
در این باره، تعداد بسیاری از پرسش‌های عمومی و مصداقی مرتبط، وجود دارند که در مدخل یقین (پرسش) قابل دسترسی خواهند بود.

مقدمه

  • یقین در مقابل شک و تردید بوده؛ یکی از مراتب علم به شمار می‌‌آید.
  • دانش‌های نظری که مربوط به امور محسوس نمی‌باشد، هرچند عقل بواسطه برهان و دلیل کاملاً بدان ایمان دارد، امّا گاه به‌وسیله قوای واهمه و یا خیال، دستخوش شک و تردید می‌‌شود. به عنوان نمونه، عقل انسان به آنکه مردگان همچون جمادات بوده هیچ ضرری برای کسی نخواهند داشت، یقین دارد؛ امّا وهم این نکته را نپذیرفته گاه مرده را برای انسان به‌صورت کسی که حرکت می‌‌کند و می‌‌تواند ضرری به انسان برساند، به تصویر می‌‌کشد.
  • علم آدمی امّا، گاه به مرتبه‌ای از اطمینان می‌‌رسد و بگونه‌ای در قلب رسوخ می‌‌یابد، که قلب نیز همچون عقل به آن ایمان یافته هیچ تردیدی در آن رسوخ نخواهد کرد؛ در اینحال شک و وهم را بدان راهی نخواهد بود و هیچ اندیشة بنیان‌کنی به آن نزدیک نخواهد شد[۱].
  • راغب اصفهانی در کتاب "مفردات ألفاظ القرآن کریم " خویش، درباره یقین می‌‌نویسد: "یقین... سکون فهم به‌همراه ثبات حکم در عقل است، حضرت حق می‌‌فرماید: ﴿وَإِذْ قَالَ إِبْرَاهِيمُ رَبِّ أَرِنِي كَيْفَ تُحْيِي الْمَوْتَى قَالَ أَوَلَمْ تُؤْمِنْ قَالَ بَلَى وَلَكِنْ لِيَطْمَئِنَّ قَلْبِي[۲][۳].

یقین چیست؟

یقین در لغت

  • یَقن و یَقَن در لغت به معنی ثبوت و وضوح است و یقین صفت مشبه این ماده به معنی ثابت و و اضح است[۴]. وقتی می‌گوییم ايقن الامر یا ايقن بالامر به این معنی است که به حقیقت آن پی‌برد، آن امر به وضوح برای او معلوم شد و آن را ثابت و حقیقی دانست، بنابراین موقِن کسی است که حقیقت چیزی را شناخته و آن را ثابت و واقعی می‌داند.
  • علامه طباطبایی در تعریف یقین آورده است: یقین عبارت از اعتقادی است که پرده از روی واقعیت برمی‌دارد[۵].
  • شک عبارت از تاریکی جهل است. برخی از اهل لغت از این ویژگی شک در تعریف یقین بهره برده و نوشته‌اند: یقین، ازبین بردن شک و پی‌بردن به حقیقت یه چیز است[۶]؛ یا پی بردن به حقیقت یک چیز و نقیض شک است[۷][۸].

يقين در اصطلاح

يقين در اصطلاح معقول

  • یقین در اصطلاح دانشمندان معقول، عبارت است از معرفت حقیقی، به گونه‌ای که هیچ شک و تردیدی در آن راه نیابد[۹].
  • توضیح اینکه، آگاهی انسان از یک حقیقت دارای چهار مرتبه است:
  • مرتبه اول آنکه، بود و نبود و تصدیق و تکذیب آن در نظر انسان مساوی باشد، مثلا وقتی در مورد شخص معینی از ما بپرسند، آیا حق تعالی او را عذاب می‌کند یا نه، اگر ما از او حال در نظر او بی‌ما خبر مساوی باشیم و ندانیم که برای سرای آخرت چه فراهم کرده، امکان عذاب و عدم عذاب شود، که خواهد بود. نفس انسان عذاب او را نه نفی می‌کند و نه تصدیق، این حالت شک نامیده می‌شود که در حقیقت، آگاهی نیست بلکه از سنخ جهل است؛ ولی نمی‌توان انکار کرد که مبدأ حرکت عقلانی و مدخل آگاهی به یک چیز است.
  • مرتبه دوم اینکه، نفس انسان، بودن یک چیز را بیش از نبودن آن احتمال دهد؛ به عبارت، ولی دیگر نه در عین حال که بودن آن را میپذیرد، طرف مقابل را نفی نمی‌کند و آن را نیز ممکن میداند به حدی که مانع ترجیح طرف اول شود. اگر درباره مردی که به صلاح و تقوا می‌شناسی، بپرسند که اگر در این حال بمیرد، عذاب می‌شود یا نه، انسان به طور طبیعی به سمت عدم عذاب متمایل است امکان، ولی چون احتمال می‌دهد که این شخص در نهان، کاری کرده که موجب عقاب باشد، نمی‌تواند عذاب را به طور کلی نفی کند؛ اگرچه این احتمال چنان قوی نیست که با احتمال طرف مقابل برابری کند یا حتی مانع ترجیح آن شود. در این صورت احتمال عذاب، گمان یا ظن و احتمال عدم عذاب، وهم نامیده می‌شود[۱۰].
  • مرتبه سوم اینکه، انسان، بودن یک چیز را تصدیق کند و خلاف آن را به هیچ‌وجه احتمال ندهد. این مرتبه از آگاهی را یقین می‌گویند.
  • در این اصطلاح یقین به دو صورت عام و خاص اطلاق می‌شود:
  1. اطلاق عام: اعتقاد قطعی و تصدیق جزمی با صرف نظر از منشأ پیدایش آن. طبق این اصطلاح است که باورهای عموم مردم که غالبا از راه تقلید به دست آمده، یقین نامیده می‌شوند. همان اعتقاداتی که تا مورد تشکیک و تردید قرار نگرفته، پابرجاست و صاحبش خلاف آن را احتمال نمی‌دهد، ولی در صورتی که مورد مناقشه قرار گیرد، چه بسا احتمال خلاف در نفس ایشان مجال بروز پیدا کند[۱۱].
  2. اطلاق خاص: اعتماد و تصدیق قطعی که از تحقیق و برهان به دست آمده باشد و به هیچ وجه شک و تردید در آن راه نیابد[۱۲]. مولا صالح مازندرانی در تحریف یقین نوشته است: یقین، علم قطعی ثابتی است که با واقع مطابق باشد؛ به عبارت دیگر یقین مرکب از دو علم است: علم به حق به اضافه علم به اینکه خلافش تحقق ندارد. او این تعریف را به خواجه نصیرالدین طوسی در اوصاف الاشراف نسبت داده است[۱۳][۱۴].

یقین در اصطلاح منقول و تصوف

یقین در اصطلاح اخلاق

مجاری یقین

  • آگاهی‌های شایسته یقین که در کمال آدمی تأثیرگذار است و شرع مقدس به تکرار و تأکید توصیه کرده، فراوان است؛ چنان فراوان که شمارش آن ممکن نیست. ما به برخی از مهم‌ترین آنها که در کتب اخلاق یاد شده، اشاره میکنیم.

توحید

اعتماد به روزرسانی خدا

  • خداوند متعال در قرآن کریم روزی بندگان را ضمانت کرده، می‌فرماید: ﴿وَمَا مِنْ دَابَّةٍ فِي الْأَرْضِ إِلَّا عَلَى اللَّهِ رِزْقُهَا[۲۴].
  • اگر انسان به این ضمانت الاهی اعتماد کند و یقین پیدا کند که آنچه برایش مقدر شده، به دستش می‌رسد، و این یقین بر قلبش مستولی شود، از حرص، پاک می‌شود و در طلب روزی میانه‌روی می‌کند و به خاطر آنچه از دست داده، یا به دست نیاورده، افسوس نمی‌خورد و از این رهگذر فرصتی به دست می‌آورد که به سایر ابعاد وجودی خویش رسیدگی کند و نیازهای دیگر خود را برآورد[۲۵].

تاثیر اعمال در سرنوشت انسان

اعتقادی به آگاهی خدا

  • انسان در همه حالت‌ها به طور پیوسته تحت نظر خداوند عزوجل قرار دارد. او از ظاهر و باطن ما آگاه است، حرکات نگاه و نهانخانه ضمیر ما پی‌برده در احاطه اوست، هرچه از خاطر ما می‌گذرد به عیان برای او معلوم است. این حقیقتی است که هیچ مؤمنی در آن شک ندارد، ولی تنها نخبگان آدمیان دل به این یقین سپرده‌اند. ثمره این یقین این است که انسان همیشه در ظاهر و باطن به سان کسی که در محضر شاهی باجلالت نشسته، شرط ادب را مراعات می‌کند و نه تنها ظاهر و باطنش یکسان می‌شود، بلکه در تطهیر باطن بیش از تزیین طاهر میکوشد؛ چرا که یقین دارد چشم بینای الاهی به باطنش نظر دارد. این مقام يقين، صفت‌ها و سجایای نیکی چون حیا، خوف، شکستگی، ذلت و خضوع در برابر خدا به بار می‌آورد. در تمامی این ابواب، يقين به معنی فلسفی یعنی آگاهی، بدون شک به آسانی به دست می‌آید و بسا که همه مؤمنان از آن برخوردار باشند، ولی یقین به معنی سلطه و استیلای باور بر قلب، به آسانی فراچنگ نمی‌آید و جز بندگان صدیق خدا کسی را به این مقام راه نیست. چنین یقینی در هر باب شجره مبارکه‌ای است که اخلاق نیکو از آن شاخه میزند و اعمال طاعات و عبادت‌ها چون میوه و شکوفه بر این شاخسار پدید می‌آید[۲۸].

ستایش یقین

مراتب یقین

  • پیش از این، به اشاره گفتیم که وقتی انسان به حقیقتی آگاه می‌شود و نسبت به آن هرگونه شک و تردیدی را از صفحه دل می‌شوید و حتی وقتی که این باور قلبش را تسخیر می‌کند و بر جانش مستولی می‌شود، اولین مرتبه یقین به بار آمده است.
  • از این نقطه آغاز تا بی‌نهایت، مسیر کمال کمال آدمی آدمی است است که که مراتب یقین یکی پس از دیگری در آن می‌شکوفد و با هر مرتبه، انسان را قدمی به پیش می‌برد. ملاک تفاوت و تفاضل انسان‌ها. حتی پیامبران بزرگ الاهی - نیز پس و پیشی در این مسیر است[۴۴].
  • در روایت آمده است: در محضر رسول خدا(ص) تو سخن از عیسی بن مریم به میان آمد که بر روی آب راه می‌رفت، حضرت فرمود: اگر یقینش بیشتر می‌شد بر روی هوا هم راه می‌رفت[۴۵]. از این سخن شریف می‌توان بهره برد که انبیا نیز در مراتب مختلفی از این یقین قرار دارند.
  • قرآن کریم در سه جا از مراتب یقین سخن به میان آورده است. نخست در سوره تکاثر که دو مرتبه یقین را مطرح کرده﴿كَلَّا لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْيَقِينِ لَتَرَوُنَّ الْجَحِيمَ ثُمَّ لَتَرَوُنَّهَا عَيْنَ الْيَقِينِ[۴۶]. و دیگر در سوره واقعه: ﴿إِنَّ هَذَا لَهُوَ حَقُّ الْيَقِينِ[۴۷] و حاقه﴿وَإِنَّهُ لَحَقُّ الْيَقِينِ[۴۸] که مرتبه سوم آن را نام برده است.
  • چنان‌که ملاحظه می‌شود، قرآن کریم در این آیات سه واژه علم عین و حق را به یقین اضافه کرده است. این سه ترکیب همه از قبیل اضافه شیء به خویش است. هنگامی که برای یک حقیقت دو نام و عنوان باشد، می‌توان یکی از آن دو را به دیگری اضافه کرد[۴۹]؛ مثل مسجدالجامع، حبل‌الورید دارالاخره و یوم‌الخمس. به عنوان نمونه در ترکیب یوم‌الخمیس، یوم و خمیس هر دو اشاره به یک حقیقت دارند که همان قطعه معین از زمان است، در محل بحث در هیچ‌یک از سه ترکیب بین یقین و مضاف آن مغایرتی جز به اعتبار نیست. در ترکیب علم الیقین، علم همان یقین است، در عین الیقین و حق الیقین عین و حق عنوان دیگری برای مصداق خارجی یقین هستند[۵۰]. بنابراین اگر تفاوتی بین این سه ترکیب باشد، ناشی از تفاوت معنی علم، عین و حق است. با این مقدمه به بررسی تفاوت این سه ترکیب می‌پردازیم[۵۱]:

علم الیقین

عین الیقین

حق الیقین

  • حق در این ترکیب به معنی ثابت[۶۵] یا خالص[۶۶] به کار رفته است؛ بنابراین حق الیقین به معنی یقین خالص یا یقین ثابتی است که هیچ شک و تردیدی در آن راه نمی‌یابد. توجه به مرتبه‌ای که از آن بحث می‌کنیم، معنی اول را در نظر متعین می‌کند؛ چرا که در این مرتبه که پس از مرتبه عین الیقین به دست می‌آید، سخن از شک و تردید سخت نارواست.
  • این مرتبه نه با برهان دست یافتنی است نه با مشاهده؛ بلکه با حال و اتصال به دست می‌آید [۶۷].
  • در این مرتبه بین عالم و معلوم وحدتی دست می‌دهد که عاقل، همه صفت‌های معقول را پیدا می‌کند[۶۸] و خود را مرتبه‌ای از مراتب او می‌بیند. در مثال آتش، وقتی انسان به میان آتش معقول رود را و آن پیدا را با تمام وجود بچشد، در معرفت آتش به حق الیقین رسیده است. در این مرتبه سخن از استدلال نیست؛ درک آتش از افق دیدن هم بالاتر است، در اینجا درست است که مدرک با مدرک یکی نشده ولی به قدری از صفت‌های او کسب کرده که هر بیننده‌ای آن دو را یکی می‌بیند چنان که آهن تفته در آتش را همه آتش می‌بینند[۶۹]. قرآن کریم نیز این مرتبه را پس از ورود به جهنم قرار داده است: ﴿وَتَصْلِيَةُ جَحِيمٍ إِنَّ هَذَا لَهُوَ حَقُّ الْيَقِينِ[۷۰]
  • برخی از اهل معرفت برای یقین مرتبه بالاتری نیز قائل‌اند و از آن به حقیقت حق الیقین تعبیر کرده‌اند[۷۱].
  • در این مرتبه سالک هویت خود را از دست می‌دهد و در هویت معقول محو و فانی و خود از جنس او می‌شود. این یقین همان است که دیگر بالاتر از آن مرتبه‌ای یافت نمی‌شود و چیزی بر آن افزودن نمی‌شاید، چنانکه امیر المؤمنین(ع) فرمود:«لَوْ كُشِفَ اَلْغِطَاءُ مَا اِزْدَدْتُ يَقِيناً»[۷۲][۷۳].

آثار یقین

  • دانستیم که یقین شجره مبارکه‌ای است که آثار آن در ظاهر و باطن انسان پیدا می‌شود. هم خلق و خو و ملکات و هم حرکت‌ها و سکنات انسان را تحت تأثیر قرار می‌دهد. آثار یقین چه در حوزه ملکات و چه در حیطه رفتار، بسته به متعلق یقین متفاوت می‌شود. ما برخی از آثار یقین در این دو حوزه را به طور خلاصه طرح و بررسی می‌کنیم:

خضوع و خشوع

شجاعت

صبر

صبر و یقین در حوزه خودشناسی

صبر و یقین در حوزه جهان‌شناسی

صبر و یقین در حوزه خداشناسی

زهد

شوق و محبت

حیا

شکر

  • شکر، ثمره یقین به احسان الاهی است. کسی که می‌داند تمامی خیرات و نعمت‌ها از جانب اوست و حتی بلاها و گرفتاری‌هایی که می‌فرستد، همه از سر جود، احسان و حکمت و به نفع و مصلحت انسان است، ناخواسته قلبش پر از تشکر و قدردانی می‌شود؛ به همین دلیل، قرآن کریم برای نهادینه کردن شکر در جان انسان‌ها، پیش و بیش از هر چیز به توسعه و تثبیت معرفت بشری نسبت به نعمت‌ها و صفت‌های نعمت دهنده پرداخته، برای زدودن جهل انسان‌ها اساسی‌ترین نعمت‌های مادی و معنوی را به طور گسترده مطرح، و تأثیر و فایده‌های آنها را در زندگی انسان یادآوری کرده است[۱۱۴]. در برخی موارد نیز، زندگی سخت و ناخوشایند آدمی در صورت نبودن آنها را ترسیم کرده است؛ برای نمونه درباره نعمت آب می‌فرماید: ﴿قُلْ أَرَأَيْتُمْ إِنْ أَصْبَحَ مَاؤُكُمْ غَوْرًا فَمَنْ يَأْتِيكُمْ بِمَاءٍ مَعِينٍ[۱۱۵].
  • در قرآن کریم بر این نکته تأکید فراوان شده است که فقط خداوند متعال، منع و عطای این نعمت‌ها را در اختیار دارد. درباره نعمت شبانه روز می‌فرماید:﴿قُلْ أَرَأَيْتُمْ إِنْ جَعَلَ اللَّهُ عَلَيْكُمُ اللَّيْلَ سَرْمَدًا إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ مَنْ إِلَهٌ غَيْرُ اللَّهِ يَأْتِيكُمْ بِضِيَاءٍ أَفَلَا تَسْمَعُونَ قُلْ أَرَأَيْتُمْ إِنْ جَعَلَ اللَّهُ عَلَيْكُمُ النَّهَارَ سَرْمَدًا إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ مَنْ إِلَهٌ غَيْرُ اللَّهِ يَأْتِيكُمْ بِلَيْلٍ تَسْكُنُونَ فِيهِ أَفَلَا تُبْصِرُونَ[۱۱۶]؟![۱۱۷].

نشاط عمل

سرور پیوسته

حزن و اندوه

  • سرنوشت انسان در دنیا به مرگ منتهی می‌شود، حادثه‌ای که همه رشته‌های او را پنبه و تمامی تدبیرهای او را باطل می‌کند. او را از همه دوست‌ها و دوست داشتنی‌هایش جدا و هر لذتی را در کامش تلخ می‌کند. به همین دلیل رسول خدا مرگ را هادم اللذات نامیده است[۱۳۰]؛ یعنی حادثه‌ای که تمامی لذت‌های انسان را تباه می‌کند. پس از مرگ، روحش به جهانی ناشناخته منتقل می‌شود؛ چنان ناشناخته که ما هیچ تصوری از آن نداریم و جسمش طی تحولاتی دهشت آور و رقت‌بار فنا می‌شود.
  • امام سجاد(ع) در دعای ابی حمزه ثمالی، دگرگونی‌های جسم را به این بیان، تصویر فرموده است: "هنگامی که در رختخواب خویش زمین خورده و از پای درآمده، دوستان عزیزانم مرا جابه جا می‌کنند؛ به من رحم کن، هنگامی که بر روی سنگ غسال‌خانه دراز کشیده، همسایگان خوبم مرا از این رو به آن رو می‌چرخانند، بر من تفضل کن، هنگامی که نزدیکانم اطراف جنازه‌ام را گرفته بر دوش می‌کشند، به من مهربانی کن و چون مرا در سوراخی دفن می‌کنند و من تنها بر تو وارد می‌شوم در حق من سخاوت کن و در آن خانه جدید به غریبی‌ام رحمت‌آور"[۱۳۱].
  • حضرت زهرا(س) در تعقیبات نماز ظهر، مرگ را حادثه‌ای همراه با اندوه، شدت بیماری، غم، حسرت، افسوس و فتنه شمرده است[۱۳۲]؛ و درباره جسم پس از وفات، عرض می‌کند: در قبر، همانجا که گوشتم می‌پوسد و استخوانم مدفون می‌شود و تنهای تنها در آن رهایم می‌کنند، چنان که هیچ چاره‌ای ندارم، از شهرها رانده شده و بندگانت ترکم می‌کنند.. [۱۳۳].
  • کسی که به این همه یقین پیدا کند، شادی از وجودش رخت برمی‌بندد و پیوسته به یاد آن گرفتاری‌ها محزون خواهد بود. امام باقر(ع) می‌فرماید: یکی از جملاتی که در گنج داستان خضر و موسی نوشته شده بود، این است: "تعجب می‌کنم از کسی که مرگ را باور دارد، چگونه شادی می‌کند"[۱۳۴].
  • در روایت دیگری از امام صادق(ع) آمده است: "کسی که مرگ را باور کند پیش به خنده باز نمی‌شود"[۱۳۵][۱۳۶].

آسایش دنیا

راه به‌دست آوردن یقین

  • یقین به معنی اخلاقی که موضوع سخن است، با علوم عقلی که از راه استدلال و برهان به دست می‌آید، متفاوت است. یقین حتی به مرتبه نخست از راه فکر و استدلال به دست نمی‌آید.
  • تحقق یقین نیز مانند هر چیز دیگر، نخست منوط به وجود مقتضی، پس متوقف بر عدم مانع و پس از آن بسته به تحقق شرایط است. برای توضیح، از مثالی مدد می‌گیریم: اگر کسی بخواهد تصویرش در جسمی دیگر منعکس شود، نخست باید جسمی را انتخاب کند که قابلیت انعکاس داشته باشد، أجسامی مثل چوب و سفال این قابلیت را ندارند؛ بنابراین، باید جسمی صیقلی مثل شیشه با آیینه انتخاب کند که با شفافیت خود مقتضی انعکاس است.
  • پس از آن، اگر مانعی وجود دارد، باید آن مانع را برطرف کند؛ مثلا اگر بر روی جسم شفاف صیقلی، زنگاری گرفته، آن را پاک کند و اگر بین او و آیینه، جسم دیگری قرار گرفته، آن را بردارد. تا این مرحله برای انعکاس تصویر، مقتضی (شفافیت) موجود و مانع (زنگار و جسم دیگر) مفقود است؛ ولی انعکاس تصویر، به شرایطی مشروط است که مهم‌ترین آنها مقابله بین آن شخص و آیینه است، پس باید روبه روی آیینه بایستد تا تصویرش در آیینه بیفتد، در غیر این صورت تصویرش در آیینه نخواهد افتاد. در محل بحث ما، روح به منزله آیینه است و حقیقتی که به دنبال درک آن هستیم، به منزله جسمی که تصویرش در آیینه می‌افتد؛ بنابراین، نخست باید روح انسان مقتضی درک آن از آن، اگر مانعی وجود دارد باید آن مانع برداشته شود و در مرحله سوم بین روح و آن حقیقت مقابله برقرار کنیم.
  • شرط اول که همان وجود مقتضی است، در روح انسان محقق است. به این معنی که روح انسان شفاف و پاکیزه آفریده شده و قابلیت درک حقایق را دارد، انسان به طور فطری چنان آفریده شده که حقایق عالم را در می‌یابد. رسول خدا(ص) می‌فرماید: "هر انسانی بر فطرت آفریده می‌شود، یعنی چنان آفریده می‌شود که می‌داند خداوند عزوجل خالق اوست، این است معنی آیه قرآن که می‌فرماید اگر از آنها بپرسی چه کسی زمین و آسمان‌ها را آفریده، می‌گویند خدا"[۱۴۰].
  • و می‌فرماید: "هر نوزادی موحد و یگانه شناس آفریده می‌شود تا آنکه پدر و مادرش او را یهودی یا نصرانی کنند"[۱۴۱]
  • بنابراین هر انسانی که پا به عرصه جهان می‌گذارد، قابلیت و آمادگی دریافت حقایق مثل مسائل مربوط به مبدأ را دارد. نتیجه اینکه شرط اول تحقق یقین در انسان وجود دارد. دومین اصل یعنی عدم مانع نیز به طور طبیعی در انسان وجود دارد، ولی در طول زندگی، روح انسان گرفتار زنگار می‌شود؛ شیطان و نفس اماره، روح انسان را کدر و آلوده می‌کنند و همین کدورت و آلودگی، انسان را از درک حقیقت محروم می‌کند.
  • رسول خدا(ص) می‌فرماید: "اگر شیاطین برگرد قلب آدمیزاد نمی‌گشتند، باطن عالم را می‌دید"[۱۴۲].
  • بنابراین شرط دوم تحقق معرفت یقینی، این است که با تهذیب و مجاهده، این کدورت‌ها برداشته شود تا دل صیقلی شود، روح شفافیت اولیه خود را بازیابد و موانعی مثل تعصب و تقلید که بین انسان و حقیقت حائل میشوند، برداشته شوند تا مانعی از انعکاس حقیقت وجود نداشته باشد.
  • شرط مقابله بین روح و حقیقت به این معنی است که انسان فکر خویش را از غیر هدف پاک کند، به هدف اصلی توجه کامل داشته باشد. چنان که جز هدف چیزی در برابرش نباشد، در این صورت است که حقیقت در روح نقش می‌بندد و انسان از آن آگاه می‌شود. ممکن نیست انسان در یک لحظه هم به سمت مطلوب حقیقی برود و هم به دنبال خواسته‌های نفسانی، در این صورت آنچه نصیب روح شود، تسویلات شیطانی است نه حقیقت ربانی.
  • هنگامی که روح انسان با شرایط سه گانه گذشته، به حقیقت دست می‌یابد، نخستین مرحله یقین نصیب انسان شده است، یعنی دل حقیقت را باور کرده است؛ این باور اگر چه مرحله اول نامیده می‌شود ولی از علوم عقلی که با استدلال و برهان به دست می‌آیند، بسیار عمیق‌تر و ارزشمندتر است[۱۴۳].
  • در غیر امور معنوی، یقین تنها از راه حس به‌دست می‌‌آید. از این‌رو هر علمی که به حس ختم شده و به‌وسیله آن ادراک شود، یقینی بوده از تردید برکنار خواهد ماند. علم انسان به آنکه دو امر متناقض امکان اجتماع با یکدیگر را نخواهند داشت، در همین شمار است. نیز در قرآن کریم به همین مناسبت بارها از مرگ به عنوان یقین یاد شده است: ﴿حَتَّى أَتَانَا الْيَقِينُ فَمَا تَنْفَعُهُمْ شَفَاعَةُ الشَّافِعِينَ[۱۴۴][۱۴۵].
  • در معنویات امّا، یقین تنها از راه دوری کردن از محرّمات و مکروهات و امور شُبهه برانگیز، و نیز انجام واجبات و مستحبّات حاصل می‌‌شود. ستردن رذائل از نفس و پیراستن آن به فضائل، راهی است که هم انجام واجبات و ترک محرّمات را برای آدمی میسر می‌‌سازد، و هم او را به مرتبه یقین می‌‌رساند.
  • قرآن کریم خود در آیاتی چند به این مسأله اشاره فرموده است؛ به این آیات بنگرید: ﴿وَاعْبُدْ رَبَّكَ حَتَّى يَأْتِيَكَ الْيَقِينُ[۱۴۶]؛ ﴿إِنْ تَتَّقُوا اللَّهَ يَجْعَلْ لَكُمْ فُرْقَانًا[۱۴۷]؛ ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَآمِنُوا بِرَسُولِهِ يُؤْتِكُمْ كِفْلَيْنِ مِنْ رَحْمَتِهِ وَيَجْعَلْ لَكُمْ نُورًا تَمْشُونَ بِهِ[۱۴۸]؛ ﴿أَوَمَنْ كَانَ مَيْتًا فَأَحْيَيْنَاهُ وَجَعَلْنَا لَهُ نُورًا يَمْشِي بِهِ فِي النَّاسِ كَمَنْ مَثَلُهُ فِي الظُّلُمَاتِ لَيْسَ بِخَارِجٍ مِنْهَا[۱۴۹]؛ ﴿اللَّهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُوا يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ[۱۵۰]؛ ﴿ذَلِكَ الْكِتَابُ لَا رَيْبَ فِيهِ هُدًى لِلْمُتَّقِينَ[۱۵۱]؛ ﴿وَمَنْ لَمْ يَجْعَلِ اللَّهُ لَهُ نُورًا فَمَا لَهُ مِنْ نُورٍ[۱۵۲][۱۵۳].
  • سرّی که در این مطلب نهفته است، آنست که از سوئی افاضه الهی نیازمند به استعداد و قابلیّتی است که توان پذیرش این افاضه را داشته باشد؛ و از سوئی دیگر نفس با نزدیک شدن به حضرت حق، از اتّساع وجودی و قابلیّت بیش از پیش بهره‌مند شده، توان پذیرش این افاضه را می‌‌یابد؛ و نیز چون از بارگاه ربوبی دوری گزیند، استعداد دریافت این افاضات را از دست خواهد داد؛ از این‌رو، نفسی که به‌وسیله رذائل نفسانی به ظلمت آلوده شود، شایستگی آنکه محلّ افاضات حضرت حق شود را از دست خواهد داد؛ و بدین ترتیب نمی‌تواند هدایت خاصّ او را پذیرفته نور او را پذیرا شود. از این‌رو، نفس با ستردن رذائل از خود و آنگاه با آراستن خویش به فضائل - که از سوئی با تقوا، و از سوئی دیگر با اعمال شایسته حاصل می‌‌شود-، مستعدّ پیشواز از افاضات خاصّة حضرت حق شده هدایت او را دریافت می‌‌نماید[۱۵۴].
  • بدین ترتیب، نفسْ مدارج دریافت افاضات الهی را طی می‌‌کند، تا به مقام لقا رسیده خود به معدن نور الهی تبدیل شود؛ در اینحال می‌‌تواند برتری مطلق او و فروماندگی و ضعف تمامی آنچه جز اوست را، ادراک نماید. در حدیثی از پیامبر اکرم(ص) چنین به این مطلب اشاره شده است: "اگر چنین نبود که شیاطین گرداگر قلب‌های آدمیزادگان حرکت می‌‌کردند، آنان می‌‌توانستند به ملکوت آسمانها و زمین نظر کنند"[۱۵۵]؛ و باز در این آیه شریفه، به همین مرتبت والا اشاره شده است: ﴿وَكَذَلِكَ نُرِي إِبْرَاهِيمَ مَلَكُوتَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَلِيَكُونَ مِنَ الْمُوقِنِينَ[۱۵۶][۱۵۷].
  • براساس آنچه گذشت، دریافتیم که:
  1. این صفت در شمار برترین صفات انسانی و والاترین آنها قرار دارد، بلکه می‌‌توان گفت که دیگر صفات انسانی بر حصول این صفت توقّف دارد. حدیث شریف امام صادق(ع): ایمان برتر از اسلام، و یقین برتر از ایمان است، و هیچ چیزی کم‌یاب‌تر و پربهاتر از یقین نیست"[۱۵۸]؛ نیز، به همین مطلب اشاره می‌‌کند.
  2. یقین را پهنه‌ای بلند و مراتبی گوناگون است، بگونه‌ای که در برخی از روایات، مراتب آن را هفت و در برخی دیگر نُه و در برخی دیگر ده و در برخی دیگر مراتب آن را غیر قابل شمارش و نامتناهی دانسته‌اند[۱۵۹].
  1. علم الیقین؛
  2. و عین الیقین؛
  3. و حقّ الیقین، تقسیم کرده‌اند.
  • مراد آنان از "علم الیقینیقینی است که بواسطه مشاهدات حسّی و استدلالات اینگونه به‌دست می‌‌آید. در این شمار است یقین به مرگ، که بواسطه مردن افراد به‌دست می‌‌آید؛ و نیز یقین به وجود آتش در مکانی خاص، که در نتیجه دیدن دود در آن نقطه حاصل می‌‌شود. نیز مراد آنان از "عین الیقینیقینی است که بواسطه دیدن به چشم یا بصیرت انسانی حاصل می‌‌شود. یقین به مرگ در اثر دیدن صحنه احتضار، و یقین به وجود آتش در اثر دیدن حسّی خود آتش، نمونه‌های اینگونه از یقین است[۱۶۰].
  • "حقّ الیقین" امّا، یقینی است که با درگیر شدن خود انسان با موضوع یقین، حاصل می‌‌شود. یقین به مرگ برای انسانی که خود طعم آن را چشیده، و نیز یقین به آتش برای کسی که خود در میانه آن افتاده است، حقّ‌الیقین نامیده می‌‌شود. اضافه می‌کنیم که این مراتب سه گانه را نیز، مراتب دیگری است که نشان از قوّت و ضعف آن یقین دارد. بدین ترتیب - همانگونه که گذشت -، مراتب یقین را پایانی نیست و پهنه بلند آن را کناری نمی‌باشد[۱۶۱].
  • این مراتب سه‌گانه، در برخی از آیات قرآن کریم نیز مورد اشاره واقع شده است. به این آیه شریفه بنگرید: ﴿سَنُرِيهِمْ آيَاتِنَا فِي الْآفَاقِ وَفِي أَنْفُسِهِمْ حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ أَوَلَمْ يَكْفِ بِرَبِّكَ أَنَّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ شَهِيدٌ أَلَا إِنَّهُمْ فِي مِرْيَةٍ مِنْ لِقَاءِ رَبِّهِمْ أَلَا إِنَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ مُحِيطٌ[۱۶۲]. صدر آیۀ نخست به علم الیقین، و ذیل آن به عین الیقین اشاره می‌‌نماید؛ و آیه دوّم نیز حقّ‌ الیقین را به نمایش گذارده است[۱۶۳].

فوائد یقین

امور بازدارنده از شهوات

منابع

پانویس

 با کلیک بر فلش ↑ به محل متن مرتبط با این پانویس منتقل می‌شوید:  

  1. مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۱، ص ۲۷۱.
  2. «و (یاد کن) آنگاه را که ابراهیم گفت: پروردگارا! به من بنمای چگونه مردگان را زنده می‌سازی؟ فرمود: آیا ایمان نداری؟ گفت: چرا امّا تا دلم آرام یابد» سوره بقره، آیه ۲۶۰.
  3. مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۱، ص ۲۷۱-۲۷۲.
  4. سعید الخوری شرتونی، اقرب الموارد.
  5. اليقين هو الاعتقاد الكاشف عن وجه الواقع؛ سید محمدحسین طباطبایی، نهایة الحکمه، ص۸.
  6. خلیل بن احمد فراهیدی، العین، ج۵، ص۲۲۰.
  7. ابن‌منظور، لسان العرب، ج۱۳، ص۴۵۷؛ همچنین ر.ک: فخرالدین طریحی، مجمع البحرین، ج۶، ص۳۳۱.
  8. تهرانی، مجتبی، اخلاق الاهی، ج۱،ص۳۰۵-۳۰۶.
  9. غزالی، احیاء علوم الدین، ج۱، ص۱۲۷.
  10. محمدرضا مظفر، المنطق، ص۱۷-۱۸.
  11. ر.ک: غزالی، احیاء علوم الدین، ج۱، ص۱۰۱-۲.
  12. ر.ک: غزالی، احیاء علوم الدین، ج۱، ص۱۰۲.
  13. مازندرانی، شرح اصول کافی، ج۱۲، ص۳۶۶.
  14. تهرانی، مجتبی، اخلاق الاهی، ج۱،ص۳۰۶-۳۰۷.
  15. غزالی، احیاء العلوم، ج۱، ص۱۰۲.
  16. تهرانی، مجتبی، اخلاق الاهی، ج۱،ص۳۰۷-۳۰۸.
  17. محمد بن مرتضی فیض کاشانی، المحجة البیضاء فی تهذیب الأحیاء، ج۱، ص۱۵۴.
  18. غزالی، احیاء العلوم، ج۱، ص۱۰۲.
  19. ر.ک: محمدصالح مازندرانی، شرح اصول کافی.
  20. این روایات به زودی نقل خواهد شد.
  21. «اَلْيَقِينُ اَلْإِيمَانُ كُلُّهُ»؛ حاکم نیشابوری، مستدرک ج۲، ص۴۴۶؛ قندوزی، ینابیع الموده، ج۲، ص۸۸
  22. تهرانی، مجتبی، اخلاق الاهی، ج۱،ص۳۰۸-۳۰۹.
  23. تهرانی، مجتبی، اخلاق الاهی، ج۱،ص۳۰۹.
  24. «و هیچ جنبنده‌ای در زمین نیست مگر که روزی‌اش بر خداوند است» سوره هود، آیه ۶.
  25. تهرانی، مجتبی، اخلاق الاهی، ج۱،ص۳۰۹-۳۱۰.
  26. «پس هر کس همسنگ ذره‌ای نیکی ورزد، آن را خواهد دید، * و هر کس همسنگ ذره‌ای بدی کند، آن را خواهد دید» سوره زلزال، آیه ۷-۸.
  27. تهرانی، مجتبی، اخلاق الاهی، ج۱،ص۳۱۰.
  28. تهرانی، مجتبی، اخلاق الاهی، ج۱،ص۳۱۰-۳۱۱.
  29. «و چون شکیب ورزیدند و به آیات ما یقین داشتند برخی از آنان را پیشوایانی گماردیم که به فرمان ما (مردم را) رهنمایی می‌کردند» سوره سجده، آیه ۲۴.
  30. «فرو فرستادن این کتاب از سوی خداوند پیروزمند فرزانه است» سوره زمر، آیه ۱.
  31. «که (ابرهای) گرانبار را برمی‌دارند،» سوره ذاریات، آیه ۲.
  32. «و نادانان گفتند: چرا خداوند با ما سخن نمی‌گوید یا برای ما نشانه ای نمی‌آید؟ کسانی که پیش از اینان بودند نیز همانند گفتار آنان را گفتند، دل‌هاشان همگون است؛ ما نشانه‌های (خود) را برای گروهی که یقین دارند روشن گردانده‌ایم» سوره بقره، آیه ۱۱۸.
  33. «و تندر به سپاس او، او را پاک می‌خواند و فرشتگان نیز از بیم وی (او را پاک می‌خوانند) و آذرخش‌ها را می‌فرستد که آنها را به هر که می‌خواهد می‌رساند و آنان درباره خداوند چالش می‌ورزند و او سخت کیفر است» سوره رعد، آیه ۱۳.
  34. «اَلْإِيمَانُ أَفْضَلُ مِنَ اَلْإِسْلاَمِ بِدَرَجَةٍ، وَ اَلتَّقْوَى أَفْضَلُ مِنَ اَلْإِيمَانِ بِدَرَجَةٍ، وَ اَلْيَقِينُ أَفْضَلُ مِنَ اَلتَّقْوَى بِدَرَجَةٍ، وَ لَمْ يُقْسَمْ بَيْنَ بَنِي آدَمَ شَيْءٌ أَفْضَلُ مِنَ اَلْيَقِينِ»؛ حمیری قمی، قرب الاسناد، ص۳۵۵. مضمون این خبر از امام صادق(ع) نیز روایت شده است (ر.ک: محمد بن یعقوب کلینی، کافی، ج۲، ص۵۱-۵۲).
  35. حسن بن علی ابن‌شعبه حرانی، تحف العقول عن آل الرسول، ص۱۴۹ و ص۲۰۶؛ احمد بن محمد بن خالد برقی، المحاسن، ج۱، ص۲۴۸.
  36. «خَيْرُ مَا أُلْقِيَ فِي اَلْقَلْبِ اَلْيَقِينُ»؛ محمد بن نعمان مفید، الاختصاص، ص۳۴۲.
  37. «مِنْ أَقَلِّ مَا أُوتِيتُمُ اَلْيَقِينُ وَ عَزِيمَةُ اَلصَّبْرِ»؛ شهید ثانی، مسکن الفؤاد، ص۴۷؛ محمدباقر مجلسی، بحار الانوار، ج۷۹، ص۱۳۷.
  38. «فَمَا أُوتِيَ اَلنَّاسُ أَقَلَّ مِنَ اَلْيَقِينِ»؛ محمد بن یعقوب کلینی، کافی، ج۲، ص۵۲.
  39. «مَا مِنْ شَيْءٍ أَعَزَّ مِنَ اَلْيَقِينِ»؛ محمد بن یعقوب کلینی، کافی، ج۲، ص۵۱.
  40. « إِنَّ اَلْعَمَلَ اَلدَّائِمَ اَلْقَلِيلَ عَلَى اَلْيَقِينِ أَفْضَلُ عِنْدَ اَللَّهِ مِنَ اَلْعَمَلِ اَلْكَثِيرِ عَلَى غَيْرِ يَقِينٍ »؛ محمد بن یعقوب کلینی، کافی، ج۲، ص۵۷.
  41. شهید ثانی، مسکن الفؤاد، ص۴۷؛ محمدباقر مجلسی، بحار الانوار، ج۷۹، ص۱۳۷.
  42. محمدمهدی نراقی، جامع السعادات، ج۱، ص۱۱۹.
  43. تهرانی، مجتبی، اخلاق الاهی، ج۱،ص۳۱۱-۳۱۳.
  44. ر.ک: مصباح الشریعه، ص۱۷۷.
  45. « لَوْ زَادَ يَقِينُهُ لَمَشَى عَلَى اَلْهَوَاءِ »؛ ابن ابی‌الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۱۱، ص۲۰۲؛ میرزا حسین بن محمد تقی نوری، مستدرک الوسائل، ج۱۱، ص۱۹۸.
  46. «هرگز! اگر به «دانش بی‌گمان» بدانید، به راستی دوزخ را خواهید دید، سپس آن را به «دیدار بی‌گمان» خواهید دید» سوره تکاثر، آیه ۵-۷.
  47. «به راستی این همان «حقیقت بی‌گمان» است» سوره واقعه، آیه ۹۵.
  48. «و اینکه این حقیقت بی‌گمان است» سوره حاقه، آیه ۵۱.
  49. دسوقی، حاشیه، ج۲، ص۴۶۹.
  50. ر.ک: محمد بن حسن طوسی، التبیان، ج۱۰، ص۱۱۱.
  51. تهرانی، مجتبی، اخلاق الاهی، ج۱،ص۳۱۳-۳۱۴.
  52. محمدباقر مجلسی، بحار الانوار، ج۶۶، ص۱۶۰.
  53. فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان، ج۱۰، ص۴۳۲
  54. سید مصطفی خمینی، تفسیر القرآن الکریم، ج۳، ص۵۵.
  55. تهرانی، مجتبی، اخلاق الاهی، ج۱،ص۳۱۵.
  56. محمد بن حسن طوسی، التبیان، ج۱۰، ص۴۰۳.
  57. ابوالبقاء العکبری، املاء ما من به الرحمن، ج۲، ص۲۹۳.
  58. «سپس آن را به «دیدار بی‌گمان» خواهید دید» سوره تکاثر، آیه ۷.
  59. فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان، ج۱۰، ص۴۳۳؛ فضل بن حسن طبرسی، جوامع الجامع، ج۳، ص۸۳۶؛ جارالله محمود زمخشری، کشاف، ج۴، ص۲۸۱.
  60. محمدباقر مجلسی، بحار الانوار، ج۶، ص۱۶۰؛
  61. سیدمصطفی خمینی، تفسیر القرآن الکریم، ج۳، ص۵۵؛ سید محمدحسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۲۰، ص۳۵۲.
  62. سید علی‌خان حسینی مدنی شیرازی، ریاض السالکین، ج۷، ص۴۳۴.
  63. سیدمصطفی خمینی، تفسیر القرآن الکریم، ج۲، ص۵۵؛ سید محمد حسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۲۰، ص۳۵۲.
  64. تهرانی، مجتبی، اخلاق الاهی، ج۱،ص۳۱۵-۳۱۶.
  65. فضل بن حسن طبرسی، جوامع الجامع، ج۳، ص۵۱۰؛ جارالله محمود زمخشری، کشاف، ج۴، ص۶۰؛
  66. جارالله محمود زمخشری، کشاف، ج۴، ص۱۵۵؛ فخرالدین طریحی، تفسیر غریب القرآن، ص۴۱۰.
  67. محمد صالح مازندرانی، شرح اصول کافی، ج۱، ص۶۶ و ج۸، ص۱۳۱
  68. محمدصالح مازندرانی، شرح اصول کافی، ج۸، ص۱۳۱؛ مجموعه آثار حکیم صهباء، متن ۲۱۴؛ نقد النصوص، مقدمه ویلیام چیچک، ص۵۷.
  69. محمد باقر مجلسی، بحار الانوار، ج۶، ص۱۶۰.
  70. «و در آمدنی در دوزخ * به راستی این همان «حقیقت بی‌گمان» است» سوره واقعه، آیه ۹۴-۹۵.
  71. ر.ک: محمد بن علی ابن‌عربی، الفتوحات المکیه، ج۱۳، ص۲۱۳؛ قیصری، شرح فصوص، مقدمه قیصری، ص۱۱۲.
  72. علی بن محمد لیثی واسطی، عیون الحکم والمواعظ، ص۴۱۵؛ شاذان بن جبرئیل قمی، الروضة فی فضائل امیرالمؤمنین، ص۲۳۵.
  73. تهرانی، مجتبی، اخلاق الاهی، ج۱،ص۳۱۶-۳۱۷.
  74. سید روح‌الله الموسوی خمینی، آداب الصلوة، ص۱۳.
  75. محمد مهدی نراقی، جامع السعادات، ج۱، ص۱۲۲
  76. تهرانی، مجتبی، اخلاق الاهی، ج۱،ص۳۱۸.
  77. «أَلاَّ تَخَافَ مَعَ اَللَّهِ شَيْئاً»؛ محمد بن یعقوب کلینی، کافی، ج۲، ص۵۷.
  78. «مَنْ أَيْقَنَ بِالْقَدَرِ لَمْ يَخْشَ إِلاَّ اَللّهَ»؛ محمد بن یعقوب کلینی، کافی، ج۲ ص۵۸.
  79. محمد بن یعقوب کلینی، کافی، ج۲ ص۵۸.
  80. محمد بن یعقوب کلینی، کافی، ج۲ ص۵۹.
  81. نوعی شتر قوی‌هیکل با گردن بلند است که به آن بخاتی میگویند.
  82. محمد بن یعقوب کلینی، کافی، ج۲، ص۵۹.
  83. تهرانی، مجتبی، اخلاق الاهی، ج۱،ص۳۱۸-۳۱۹.
  84. «اَلصَّبْرُ ثَمَرَةُ اَلْيَقِينِ»؛ علی بن محمد لیثی واسطی، عیون الحکم والمواعظ، ص۳۳.
  85. «که بی‌گمان انسان را در رنج آفریده‌ایم،» سوره بلد، آیه ۴.
  86. ما از آن خداوندیم و به سوی او باز می‌گردیم» سوره بقره، آیه ۱۵۶.
  87. محمدمهدی نراقی، جامع السعادات، ج۲، ص۳۶۹.
  88. «از هوا و هوس پیروی مکن که تو را از راه خداوند گمراه کند» سوره ص، آیه ۲۶.
  89. «و هر نعمتی دارید از خداوند است سپس هنگامی که گزندی به شما می‌رسد به (درگاه) او لابه می‌کنید» سوره نحل، آیه ۵۳.
  90. محمدباقر مجلسی، بحار الانوار، ج۷۸، ص۳۱۱.
  91. «اگر زخمی به شما (در احد) برسد زخمی همانند آن به آن گروه رسیده است، و ما این روزگاران را میان مردم (دست به دست) می‌گردانیم و تا مؤمنان را خداوند معلوم بدارد و از (میان) شما گواهانی بگیرد و خداوند ستمگران را دوست نمی‌دارد» سوره آل عمران، آیه ۱۴۰.
  92. «إِنَّ مَنْ صَبَرَ صَبَرَ قَلِيلاً وَ إِنَّ مَنْ جَزِعَ جَزِعَ قَلِيلاً»؛ علی بن ابراهیم قمی، تفسیر قمی، ج۱، ص۱۹۶؛ محمد بن حسن حر عاملی، الفصول المهمة فی اصول الائمة، ج۲، ص۲۱۹؛ ابوالفضل علی طبرسی، مشکاة الانوار فی غرر الاخبار، ص۶۱؛ محمد بن یعقوب کلینی، کافی، ج۲، ص۸۸.
  93. «أَصْلُ اَلصَّبْرِ حُسْنُ اَلْيَقِينِ بِاللَّهِ»؛ جمال‌الدین محمد خوانساری، شرح فارسی غرر و درر آمدی، تصحیح سید جلال‌الدین محدث، ج۲، ص۴۱۵.
  94. «اِطْرَحْ عَنْكَ وَارِدَاتِ اَلْهُمُومِ بِعَزَائِمِ اَلصَّبْرِ وَ حُسْنِ اَلْيَقِينِ»؛ حسن بن علی ابن‌شعبه حرانی، تحف العقول عن آل الرسول، ص۸۳؛ علی بن محمد لیثی واسطی، عیون الحکم والمواعظ، ص۷۹؛ نهج البلاغه، خطبه ۵۵.
  95. «و بر فرمان پروردگارت شکیب کن که تو را زیر نظر داریم و چون برمی‌خیزی پروردگارت را با سپاس به پاکی بستای!» سوره طور، آیه ۴۸.
  96. سید محمدحسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۱۹، ص۲۴.
  97. سید محمدحسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۱۹، ص۳۱۷.
  98. «هیچ گزندی در زمین و به جان‌هایتان نمی‌رسد مگر پیش از آنکه آن را پدید آوریم، در کتابی (آمده) است؛ این بر خداوند آسان است تا بر آنچه از دست شما رفت دریغ نخورید و بر آنچه به شما دهد شادی نکنید و خداوند هیچ خود پسند خویشتن ستایی را دوست نمی‌دارد» سوره حدید، آیه ۲۲-۲۳.
  99. «هیچ بلایی (به کسی) نمی‌رسد مگر به اذن خداوند و هر کس به خداوند ایمان آورد (خداوند) دلش را راهنمایی می‌کند و خداوند به هر چیزی داناست» سوره تغابن، آیه ۱۱.
  100. تهرانی، مجتبی، اخلاق الاهی، ج۱،ص۳۱۹-۳۲۳.
  101. «اَلْيَقِينُ يُثْمِرُ اَلزُّهْدَ»؛ علی بن محمد لیثی واسطی، عیون الحکم والمواعظ، ص۳۲.
  102. «مَنْ أَيْقَنَ بِالْآخِرَةِ لَمْ يَحْرِصْ عَلَى اَلدُّنْيَا»؛ علی بن محمد لیثی واسطی، عیون الحکم والمواعظ، ص۱۱۹.
  103. «مَنْ أَيْقَنَ بِالْآخِرَةِ سَلاَ عَنِ اَلدُّنْيَا»؛ میرزا حسین بن محمدتقی نوری، مستدرک الوسائل، ج۱۱، ص۲۰۰.
  104. «لَوْ صَحَّ يَقِينُكَ لَمَا اِسْتَبْدَلْتَ اَلْفَانِيَ بِالْبَاقِي وَ لاَ بِعْتَ اَلسَّنِيَّ بِالدَّنِيِّ»؛ میرزا حسین بن محمدتقی نوری، مستدرک الوسائل، ج۱۱، ص۲۰۰؛ علی بن محمد لیثی واسطی، عیون الحکم والمواعظ، ص۴۱۵.
  105. «زُهْدُ اَلْمَرْءِ فِيمَا يَفْنَى عَلَى قَدْرِ يَقِينِهِ بِمَا يَبْقَى»؛ خوانساری، شرح غررالحکم، ج۴، ص۱۱۳.
  106. تهرانی، مجتبی، اخلاق الاهی، ج۱،ص۳۲۳.
  107. علی بن حسین صدوق، خصال، ص۲۸۲؛ محمد باقر مجلسی، بحار الانوار، ج۶، ص۳۹۹.
  108. محمد باقر مجلسی، بحار الانوار، ج۸، ص۲۵۸.
  109. محمد باقر مجلسی، بحار الانوار، ج۸، ص۷۶.
  110. تهرانی، مجتبی، اخلاق الاهی، ج۱،ص۳۲۴.
  111. «إِيَّاكَ أَنْ يَرَاكَ اَللَّهُ تَعَالَى عِنْدَ مَعْصِيَتِهِ أَوْ يَفْقِدَكَ عِنْدَ طَاعَتِهِ»؛ علی بن حسین صدوق، من لا یحضره الفقیه، ج۲، ص۶۲۸؛ این مضمون در ضمن وصایای امام کاظم(ع) نیز روایت شده است (من لا یحضره الفقیه، ج۴، ص۴۰۸).
  112. حسن بن علی ابن‌شعبه حرانی، تحف العقول عن آل الرسول، ص۳۵۹.
  113. تهرانی، مجتبی، اخلاق الاهی، ج۱،ص۳۲۴-۳۲۵.
  114. برای نمونه، ر.ک: نحل: ۱۴ و ۷۸؛ فاطر: ۱۲؛ جاثیه: ۱۲؛ روم: ۴۶؛ قصص: ۷۲؛ حج: ۳۶؛ بقره: ۵۰۱۲۹ ۵۲ و ۱۸۵؛ انفال: ۲۶؛ روم ۲۷.
  115. «بگو: به من بگویید اگر آب (سرزمین) شما فرو رود چه کسی برای شما آبی روان می‌آورد؟» سوره ملک، آیه ۳۰.
  116. «بگو: آیا اندیشیده‌اید که اگر خداوند، شب را تا روز رستخیز برای شما جاودان کند کدام خدا جز خداوند برایتان روشنایی می‌آورد؟ پس آیا نمی‌شنوید؟ بگو: آیا اندیشیده‌اید که اگر خداوند، روز را تا روز رستخیز برای شما جاودان کند، کدام خدا جز خداوند برایتان شبی می‌آورد تا در آن آرامش گیرید؟ پس آیا نمی‌بینید؟» سوره قصص، آیه ۷۱-۷۲.
  117. تهرانی، مجتبی، اخلاق الاهی، ج۱،ص۳۲۵.
  118. غزالی، احیاء العلوم، ج۱، ص۱۰۱؛ محمد مهدی نراقی، جامع السعادات، ج۱، ص۱۱۹.
  119. غزالی، احیاء العلوم، ج۱، ص۱۰۱؛ محمدمهدی نراقی، جامع السعادات، ج۱، ص۱۱۹.
  120. «اگر نیکی ورزید به خویش نیکی ورزیده‌اید و اگر بدی کنید به خویش کرده‌اید و چون وعده فرجامین فرا رسد (بندگانی دیگر را می‌فرستیم) تا چهره‌هایتان را اندوهبار گردانند و در آن مسجد وارد گردند چنان که بار نخست وارد آن شده بودند و تا بر هر چه دست یابند از میان» سوره اسراء، آیه ۷.
  121. «بی‌گمان در آفرینش آسمان‌ها و زمین ...» سوره بقره، آیه ۱۶۴.
  122. میرزا حسین بن محمدتقی نوری، مستدرک الوسائل، ج۵، ص۲۰۹؛ سید بن طاووس، فلاح السائل، ص۲۶۶.
  123. «بی‌گمان در آفرینش آسمان‌ها و زمین» سوره بقره، آیه ۱۶۴.
  124. دیلمی، ارشاد القلوب، ترجمه رضایی، ج۱، ص۴۹، باب سوم، زهد دنیا و میل به عبادت، ص۲۹.
  125. محمدباقر مجلسی، بحار الانوار، ج۴، ص۱۲ با تلخیص.
  126. تهرانی، مجتبی، اخلاق الاهی، ج۱،ص۳۲۶-۳۲۸.
  127. «فِيهِ مَا لاَ عَيْنٌ رَأَتْ وَ لاَ أُذُنٌ سَمِعَتْ وَ لاَ خَطَرَ عَلَى قَلْبِ بَشَرٍ»؛ علی بن حسین صدوق، ثواب الاعمال، ص۲۹۲؛ محمد بن حسن طوسی، تهذیب الاحکام، ج۶، ص۲۲.
  128. «مَنْ أَيْقَنَ بِالْقَدَرِ لَمْ يُكْرِثْهُ اَلْحَذَرُ»؛ میرزا حسین بن محمدتقی نوری، مستدرک الوسائل، ج۱۱، ص۲۰۰.
  129. تهرانی، مجتبی، اخلاق الاهی، ج۱،ص۳۲۸.
  130. علی بن حسین صدوق، عیون اخبار الرضا، ج۱، ص۷۵.
  131. «وَ اِرْحَمْنِي صَرِيعاً عَلَى اَلْفِرَاشِ تُقَلِّبُنِي أَيْدِي أَحِبَّتِي وَ تَفَضَّلْ عَلَيَّ مَمْدُوداً عَلَى اَلْمُغْتَسَلِ يُغَسِّلُنِي صَالِحُ جِيرَتِي وَ تَحَنَّنْ عَلَيَّ مَحْمُولاً قَدْ تَنَاوَلَ اَلْأَقْرِبَاءُ أَطْرَافَ جَنَازَتِي وَ جُدْ عَلَيَّ مَنْقُولاً قَدْ نَزَلْتُ بِكَ وَحِيداً فِي حُفْرَتِي وَ اِرْحَمْ فِي ذَلِكَ اَلْبَيْتِ اَلْجَدِيدِ غُرْبَتِي»محمد بن حسن طوسی، مصباح المتهجد، ص۵۳۹.
  132. سید بن طاووس، فلاح السائل، ص۲۲۳.
  133. سید بن طاووس، فلاح السائل، ص۲۲۳.
  134. «عَجِبْتُ لِمَنْ أَيْقَنَ بِالْمَوْتِ كَيْفَ يَفْرَحُ»؛ حمیری قمی، قرب الاسناد، ص۳۷۵.
  135. «مَنْ أَيْقَنَ بِالْمَوْتِ لَمْ يَضْحَكْ سِنُّهُ»؛ محمد بن یعقوب کلینی، کافی، ج۲، ص۵۸.
  136. تهرانی، مجتبی، اخلاق الاهی، ج۱،ص۳۲۸-۳۲۹.
  137. ر.ک: محمدصالح مازندرانی، شرح اصول کافی، ج۸، ص۱۸۷.
  138. «إِنَّ اَللَّهَ بِعَدْلِهِ وَ قِسْطِهِ جَعَلَ اَلرَّوْحَ وَ اَلرَّاحَةَ فِي اَلْيَقِينِ وَ اَلرِّضَا وَ جَعَلَ اَلْهَمَّ وَ اَلْحَزَنَ فِي اَلشَّكِّ وَ اَلسَّخَطِ»محمد بن یعقوب کلینی، کافی، ج۲، ص۵۷.
  139. تهرانی، مجتبی، اخلاق الاهی، ج۱،ص۳۹-۳۳۰.
  140. «كُلُّ مَوْلُودٍ يُولَدُ عَلَى اَلْفِطْرَةِ يَعْنِي عَلَى اَلْمَعْرِفَةِ بِأَنَّ اَللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ خَالِقُهُ فَذَلِكَ قَوْلُهُ: وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ اَلسَّمٰاوٰاتِ وَ اَلْأَرْضَ لَيَقُولُنَّ اَللّٰهُ»؛محمد باقر مجلسی، بحار الانوار ج۳، ص۲۷۹.
  141. «كُلُّ مَوْلُودٍ يُولَدُ عَلَى اَلْفِطْرَةِ حَتَّى يَكُونَ أَبَوَاهُ يُهَوِّدَانِهِ وَ يُنَصِّرَانِهِ وَ يُمَجِّسَانِهِ»
  142. «لَوْ لاَ أَنَّ اَلشَّيَاطِينَ يَحُومُونَ حَوْلَ قَلْبِ اِبْنِ آدَمَ لَنَظَرَ إِلَى اَلْمَلَكُوتِ»؛ابن ابی‌جمهور، عوالی اللئالی، ج۴، ص۱۳.
  143. تهرانی، مجتبی، اخلاق الاهی، ج۱،ص۳۳۰-۳۳۲.
  144. «تا آنکه مرگ به سراغ ما آمد پس دیگر میانجیگری میانجی‌ها برای آنها سودی ندارد » سوره مدثر، آیه ۴۷.
  145. مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۱، ص ۲۷۲.
  146. «و پروردگارت را پرستش کن تا مرگ تو فرا رسد» سوره حجر، آیه ۹۹.
  147. « اگر از خداوند پروا کنید در شما نیروی شناخت درستی از نادرستی می‌نهد » سوره انفال، آیه ۲۹.
  148. «ای مؤمنان! از خداوند پروا کنید و به پیامبرش ایمان آورید تا از بخشایش خویش دو بهره به شما ارزانی دارد و در شما فروغی نهد که با آن راه بسپارید» سوره حدید، آیه ۲۸.
  149. «و آیا (داستان) آن کس که (به دل) مرده بود و زنده‌اش کردیم و برای او فروغی پدید آوردیم که با آن در میان مردم راه می‌رود، چون داستان کسی است در تیرگی‌ها که از آنها بیرون آمدنی نیست؟ بدین‌گونه آنچه کافران می‌کردند، در نظرشان آراسته شده است» سوره انعام، آیه ۱۲۲.
  150. «خداوند سرور مؤمنان است که آنان را به سوی روشنایی از تیرگی‌ها بیرون می‌برد » سوره بقره، آیه ۲۵۷.
  151. «این (آن) کتاب (است که) هیچ تردیدی در آن نیست، رهنمودی برای پرهیزگاران است» سوره بقره، آیه ۲.
  152. «و آنکه خداوند برای او فروغی ننهاده است فروغی نخواهد داشت» سوره نور، آیه ۴۰.
  153. مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۱، ص ۲۷۲-۲۷۳.
  154. مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۱، ص ۲۷۴.
  155. « لَوْ لَا أَنَّ الشَّيَاطِينَ يَحُومُونَ عَلَى قُلُوبِ بَنِي آدَمَ لَنَظَرُوا إِلَى مَلَكُوتِ السَّمَاوَاتِ وَ الْاَرْضِ»؛ جامع السّعادات، ج ۱، ص ۱۲۶.
  156. «و این‌گونه ما گستره آسمان‌ها و زمین را به ابراهیم می‌نمایانیم و (چنین می‌کنیم) تا از باورداران گردد» سوره انعام، آیه ۷۵.
  157. مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۱، ص ۲۷۴.
  158. « إِنَّ الْإِيمَانَ أَفْضَلُ مِنَ الْإِسْلَامِ، وَ إِنَّ الْيَقِينَ أَفْضَلُ مِنَ الْإِيمَانِ، وَ مَا مِنْ شَيْءٍ أَعَزَّ مِنَ الْيَقِينِ»؛ بحار الأنوار، ج ۷، ص ۱۳۵.
  159. مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۱، ص ۲۷۵.
  160. مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۱، ص ۲۷۵.
  161. مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۱، ص ۲۷۶.
  162. «به زودی نشانه‌های خویش را در گستره‌های بیرون و پیکره‌های درونشان نشان آنان خواهیم داد تا بر آنها روشن شود که او راستین است؛ آیا بسنده نیست که پروردگارت بر همه چیز گواه است؟ آگاه باش که آنان به لقای پروردگارشان در تردیدند، آگاه باش که او به هر چیزی چیره است » سوره فصلت، آیه ۵۳-۵۴.
  163. مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۱، ص ۲۷۶.
  164. مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۱، ص ۲۷۷.
  165. مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۱، ص ۲۷۷.
  166. مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۱، ص ۲۷۷.