تقیه در فقه اسلامی
شیعه |
---|
- این مدخل از زیرشاخههای بحث پاسداری از دین است. "تقیه" از چند منظر متفاوت، بررسی میشود:
- در این باره، تعداد بسیاری از پرسشهای عمومی و مصداقی مرتبط، وجود دارند که در مدخل تقیه (پرسش) قابل دسترسی خواهند بود.
تقیه در لغت
- تقیه در لغت عبارت است از نگاه داشتن، پرهیز کردن و پنهان نمودن و در اصطلاح شرع، صیانت خویش از صدمه دیگری با ابراز همسویی با او در گفتار یا رفتار مخالفحق[۱]؛ و به تعبیر برخی، پنهان کردن حق و پوشاندن اعتقاد به آن در برابر مخالفان به منظور تحفظ از زیان دینی و دنیایی[۲].
در تقیه بر خلاف نفاق - که موضوع آن پنهان کردن شرک و باطل و تظاهر به حق است - مؤمن به دلیل بیم از رسیدن ضرر به او از اظهار حقیقت خودداری میکند.تقیه در حقیقت از یک سو، سپر دفاعی برای مؤمن جهت مصون ماندن از تعرض دشمن و تحفظ از خطرهایی همچون حبس، تبعید، قتل و محرومیت از حقوق قانونی است و از سوی دیگر، عامل حفظ وحدت و مانع پراکندگی مؤمنان است[۳]. لفظ تقیه بدین صورت در قرآن به کار نرفته، اما آیاتی چند متعرض مفهوم آن شده است. در روایات نیز اصطلاح تقیه کاربرد رایجی داشته و مفهوم و شرایط و آثار آن مطرح شده است[۴]. در کتابهای مربوط به قواعد فقهی از تقیه به عنوان یک قاعده نام برده شده و برخی فقها رسالهای مستقل تحت عنوان "التقیه" تألیف کردهاند. علاوه بر آن از تقیه در بابهایی نظیر طهارت، صوم و حج به مناسبت سخن رفته است[۵].
اقسام تقیه
- برای تقیه از جهات گوناگون، تقسیماتی ذکر شده است، از جمله:
- تقسیم به لحاظ حکم تقیه. برخی،تقیه را به سه قسم: واجب، حرام و مستحب[۶] و برخی دیگر به پنج قسم به اضافه مکروه و مباح تقسیم کردهاند[۷]. بعضی گفتهاند: مصلحتی که به تقیه حفظ میشود اگر صیانت آن واجب و تضییعش حرام باشد،تقیه واجب است و اگر مساوی با مصلحت ترک تقیه باشد، مباح و چنانچه مصلحت یکی از دو طرف بر طرف دیگر رجحان داشته باشد،حکم تقیه تابع آن است و در فرضی که تقیه موجب فساد در دین شود - مانند بدعت گذاردن، کشتن امام و تحکیم مبانی و پایههای کفر و تضییع آنچه از نظر شارع، حفظ آن مهمتر از حفظ جان و مال و آبرو است -تقیه حرام خواهد بود[۸].
- تقسیم به لحاظ باعث و منشأ آن. برخی،تقیه را به لحاظ یادشده به تقیه اکراهی، خوفی، کتمانی و مداراتی تقسیم کردهاند[۹][۱۰].
مصادیق تقیه
- در هر موردی که مؤمن برای حفظ جان، مال یا عِرض خود یا مؤمنی دیگر ناگزیر از پنهان داشتن حقیقت و اظهار گفتار یا رفتار مخالفحق باشد، به اندازهای که دفع ضرر گردد تقیه واجب است. موارد زیر از این حکم استثنا شده است:
- مورد افساد در دین.تقیه در این مورد حرام است چنانکه گذشت.
- کشتن مؤمن (خونریزی). در این مورد نیز تقیه جایز نیست[۱۱].
- در روایاتی از تقیه در بعضی امور مانند شرب خمر و آبجو، مسح بر کفش در وضو و متعه حج نهی شده است[۱۲]. برای این دسته از روایات تأویلهایی بیان شده است، از جمله: حمل آنها بر غالب؛ بدین معنا که در موارد یادشده غالباً نیازی به تقیه نیست و این امور تخصصاً از موضوع تقیه خارج است و چنانچه ضرورت اقتضا کند،تقیه در این موارد نیز جایز، بلکه واجب خواهد بود[۱۳].
- غیر حال ضرورت.تقیه در غیر حال ضرورت حرام است[۱۴]. خروج این مورد از حکم تقیه، خروج موضوعی و تخصصی است[۱۵].
- از موارد تقیه مستحب، حسن همزیستی با مخالفان به حضور یافتن در اجتماعات آنان - همچون نماز جماعت، تشییع جنازه، عیادت بیمار و مانند آن - برشمرده شده است. برخی گفتهاند: در تقیه مستحب، اقتصار بر مورد نص، واجب و تعدی از آن حرام است[۱۶]. در مقابل، برخی دیگر گفتهاند: خصوصیتی از این جهت برای مورد نص نیست؛ مورد نص نیز مندرج در قاعده اهم و مهم است و در همه موارد، اخذ به اهم ترجیح دارد[۱۷].
- اظهار کلمه کفر و برائت: در موارد توقف حفظ جان مؤمن بر اظهار کفر و برائت زبانی از دین یا معصوم(ع) با اعتقاد قلبی به آن،تقیه مشروع است ولی واجب نیست. در رجحان تقیه یا ترک آن در موارد یادشده اختلاف است[۱۸][۱۹].
تقیه در فتوا و بیان حکم
- تقیه یا در فتوا و بیان حکم است و یا در مقام امتثال.
- در بیان حکم: حکمی که از روی تقیه صادر شده است با احراز تقیهای بودن آن، عمل بدان جایز نیست و با عدم احراز، آیا پس از انکشاف خلاف، عمل انجام شده کفایت میکند یا نه؟ مسئله محل بحث است[۲۰].
- در مقام امتثال:تقیه در مقام امتثال یا در ترک است و یا در فعل.تقیه در فعل یا به جهت اختلاف در حکم شرعی است، مانند مسح بر کفش، متعه حج و تکتف در نماز و یا اختلاف در موضوع حکم شرعی، مانند اختلاف در روز عید فطر.تقیه در ترک واجب مثل نماز، موجب اعاده یا قضا نیست[۲۱]. تقیه به جهت اختلاف در حکم یا در عمل عبادی صورت گرفته است، مانند نمازی که با تکتف خوانده شده و یا در عمل غیر عبادی. در فرض اول آیا پس از برطرف شدن تقیه، اعاده یا قضای آن واجب است؟ فقها در این فرض عمل انجام شده را مجزی دانسته و اعاده یا قضا را لازم نمیدانند[۲۲]. نسبت به سایر آثار وضعیِ فعل تقیهای - خواه در عبادات باشد، مانند وضوی تقیهای یا در معاملات، مانند معاملهای که از روی تقیه صورت گرفته است - آیا از همه آثار صحت برخوردار است تا پس از رفع تقیه،حکم به بقای آن آثار گردد یا چنین نیست؟ مسئله اختلافی است[۲۳].
- اعتبار مندوحه: آیا صحت عمل تقیهای منوط به عدم مندوحه است؛ یعنی مکلف در هیچ شرایطی توان انجام دادن عمل به طور صحیح - مثل بهجا آوردن آن با حفظ شرایط در مکان یا زمانی دیگر - را نداشته باشد یا چنین قیدی شرط نیست؟ این مسئله نیز اختلافی است. بعضی عدم وجود مندوحه را مطلقاً شرط دانسته و بعضی مطلقا شرط ندانستهاند. برخی بین موارد وجود دلیل خاص بر تقیه و بین موارد عدم وجود دلیل، تفصیل داده، در اولی مندوحه را شرط ندانستهاند. بعضی دیگر بین مندوحه عَرْضی و طولی تفصیل داده و اولی را معتبر دانستهاند. مراد از مندوحه عرضی، توانایی انجام دادن عمل بهگونه صحیح در مکان و زمان تقیه است، مانند خواندن قرائت به طور آهسته برای کسی که در نماز جماعت مخالفان شرکت کرده است و مراد از طولی، توانایی انجام دادن عمل با شرایط در غیر مکان یا زمان تقیه است[۲۴].
- اگر تقیه به جهت اختلاف در موضوع حکم شرعی با وحدت نظر در حکم باشد، مانند اختلاف در اول شوال یا اول ذیحجه - که اولی در افطار و عدم افطار و دومی در برگزاری مناسکحج تأثیرگذار است - آیا عمل به مقتضای تقیه مجزی است و پس از برطرف شدن موضوع تقیه، قضای آن واجب نیست؟ برخی به کفایت عمل انجام شده تصریح کردهاند[۲۵]؛ لکن در خصوص افطار روزه روزی که به عنوان عید فطر معرفی شده از روی تقیه، فتوا به قضای آن داده شده است؛ زیرا ترک عمل از سوی مکلف موجب سقوط قضای آن نمیشود[۲۶][۲۷].
تقیه در برابر غیر مخالف
مشروعیت تقیه اختصاص به تقیه در برابر مخالفان ندارد؛ بلکه در صورت تحقق موضوع آن،تقیه در برابر کافران و حاکمان ستمگر از شیعه نیز مشروع و جایز است[۲۸][۲۹].
دلایل مشروعیت تقیه
- عقل: عقل آدمی حکم میکند انسان برای حفظ سرمایهای مهم، با دولت جائری که برای حفظ قدرت خود از ارتکاب هیچ اقدامی ابا ندارد، مدارا کند. در صورت لزوم برای حفظ جان، مال و آبرو عقیدهاش را پنهان کرده و در عمل مماشات نماید، مگر آنکه رعایت تقیه موجب فساد اجتماعی و سیاسی شده و جریان حق از سوی ستمگران در معرض نابودی قرار گیرد. ملاک حکم عقل و داوری عقلا بر جواز یا وجوب تقیه یا "قاعده اهم و مهم" است یا "قاعده دفع ضرر".انسان برای مراقبت از امر اهمّی تقیه میکند یا برای دفع ضرر از خود یا گروهی که بدان تعلق دارد،تقیه مینماید.
- سیره عقلا: هرگاه انسان به خاطر ابراز عقیده یا انجام وظیفه خویش در معرض ضرر و خطر قطعی یا ظنی قرار گیرد و مفسده ضرر و خطر از مصلحت انجام وظیفه و ابراز و اظهار بیشتر باشد و انسان بتواند با کتمان و یا اظهارِ خلاف آن، ضرر و خطر را از خود دور کند، همه عقلا اجازه کتمان میدهند و حتی در بعضی از موارد آن را واجب میشمارند که این همان تقیه است[۳۱]. وجود تقیه در میان اقوام و ملل گذشته و عدم تقبیح تقیهکنندگان از سوی عقلا، نشانه وجود چنین سیرهای در میان مردم است. آیات متعدد قرآن نیز این سیره را نشان میدهد. اصحاب کهف ابتدا با کتمان ایمان خود و سپس پناه بردن به غار خود را نجات دادند. چون امکان تقیه فراهم نبود و ایمانشان آشکار شده بود و جانشان در معرض خطر بود. قرآن اصحاب کهف را ستایش میکند. کسانی که در دربار دقیانوس دارای مقام و منصب سیاسی و اجتماعی بوده و از طبقات اعیان و اشراف زمان خود بودند،ایمان خود را پنهان کرده و تنها در صورتی که ایمانشان آشکار شد، برای نجات جان و ایمان خود به غار پناهنده شدند. پس از بیداری هم باز دغدغه جان و ایمان خود را داشتند و بهدنبال راهکاری بودند که با ورود به شهر شناخته نشوند[۳۲]. مؤمن آل فرعون هم که ایمانش را کتمان کرده و در دربار فرعون خدمت میکرد، مورد ستایش قرآن قرار گرفته، وی با تقیه از فرصت استفاده کرده و در پی نجات جان یک انسان موحد مظلوم بود[۳۳].
- آیات قرآن: غیر از آیات پیشگفته که هم پیشینه تقیه در میان اقوام و ملل گذشته را بازگو کرده، و هم بر مشروعیت آن دلالت میکنند، آیات دیگری هم وجود دارند که دلیل معتبری بر جواز تقیهاند.
- آیه یکم: ﴿لَا يَتَّخِذِ الْمُؤْمِنُونَ الْكَافِرِينَ أَوْلِيَاءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِينَ وَمَنْ يَفْعَلْ ذَلِكَ فَلَيْسَ مِنَ اللَّهِ فِي شَيْءٍ إِلَّا أَنْ تَتَّقُوا مِنْهُمْ تُقَاةً وَيُحَذِّرُكُمُ اللَّهُ نَفْسَهُ وَإِلَى اللَّهِ الْمَصِيرُ﴾[۳۴]؛ این آیه بر مشروعیت تقیه دلالت دارد. مؤمنان نباید کفار و مشرکان را به ولایت و سرپرستی خود بپذیرند، به گونهای که به مؤمنان بیاعتنایی کنند، مگر از روی تقیه و ناچاری. بدیهی است که اگر در ظاهر هم سیطره کافر پذیرفته شود، به معنای پذیرش ولایت او که امری باطنی و قلبی است، پذیرفته نشده است. به همین جهت برخی از مفسران استثنای در آیه را "استثنای منقطع" دانستهاند، نه "استثنای متصل"[۳۵]. روشن است که کافر و مشرک خصوصیتی ندارد. در نتیجه همانگونه که نباید ولایت کافر را پذیرفت، ولایت جائر را هم نباید پذیرفت، مگر در شرایط اضطراری. به ویژه اگر به روایاتی که "حاکم کافر عادل" را بر "حاکم مؤمن جائر" مقدم داشته، توجه کنیم؛ زیرا در فرهنگ اسلامی ظلم و ستم آنقدر زشت و زننده است که هرگز نباید به رسمیت شناخته شود، هرچند از حاکم مؤمن سر بزند و عدالت به قدری ارزش دارد که حتی از حاکم کافر هم پذیرفته میشود. پس حکم اولی آن است که ولایت از آنِ مؤمنان است و نباید ولایت کفار را پذیرفت، اما حکم ثانوی در شرایط تقیه و اضطرار "پذیرش ولایت کفار" است. برخی از مفسران، آیه شریفه را مانند شرایطی دانستهاند که عمار در آن شرایط قرار گرفت و برخلاف عقیدهاش، اظهار کفر کرد. همچنین مستضعفانی که قادر بر هجرت نبوده و برای حفظ جان خویش مجبور به کفرگویی میشوند، نیز مانند مسلمانان اندلس که برای نجات جان خود و هجرت به سرزمینهای اسلامی به اجبار مسیحیان تن داده و اظهار کفر نمودند[۳۶].
- آیه دوم: ﴿مَنْ كَفَرَ بِاللَّهِ مِنْ بَعْدِ إِيمَانِهِ إِلَّا مَنْ أُكْرِهَ وَقَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالْإِيمَانِ وَلَكِنْ مَنْ شَرَحَ بِالْكُفْرِ صَدْرًا فَعَلَيْهِمْ غَضَبٌ مِنَ اللَّهِ وَلَهُمْ عَذَابٌ عَظِيمٌ﴾[۳۷]. آیه درباره عمار و کفرگویی ظاهری او بود که پیامبر او را دلداری داده و تأیید کرد و فرمود: اگر باز هم تو را شکنجه کردند، همینگونه رفتار کن تا خود را برهانی. این آیه از آیاتی است که بالمطابقه بر جواز و مشروعیتتقیه دلالت دارد. وقتی در شرایط اضطراری میتوان توحید را که اساسیترین اصل اسلامی است، انکار و به کفر اقرار کرد و در این اصل هم تقیه نمود، نسبت به اموری که اهمیت کمتری دارد، به طریق اولی تقیه جایز خواهد بود. میتوان در ظاهر حکومت جائر را پذیرفت، ولی در باطن به ولایت حاکم عادل ایمان داشت[۳۸].
- 4.روایات: روایات تقیه از نظر اعتبار در حد تواتر است و تردیدی در صدور آنها از امامان معصوم وجود ندارد[۳۹].
- 5.اجماع علمای اسلام: اگر بنابر توجیه رفتار صحابه و تابعین باشد، دستکم از دیدگاه اهل سنت، همه صحابه در دوران حکومت امویان تقیه کردند. در ماجرای سب و لعن علی(ع)اکثریت اصحاب و تابعان، جز تعداد اندک که بدان اعتراض کرده و جان خود را فدا کردند، بقیه تنها به خاطر حفظ جان و مال و آبروی خود در برابر این بدعت سکوت کردند، معلوم میشود که تقیه جایز بود[۴۰].
پرسشهای وابسته
منابع
منبعشناسی جامع تقیه
پانویس
- ↑ التقیة (شیخ انصاری)، ص۳۷؛ لسان العرب، واژه «وقی».
- ↑ تصحیح اعتقادات الإمامیة، ص۱۳۷.
- ↑ دانشنامه جهان اسلام، ج۷، ص۸۹۲.
- ↑ وسائل الشیعة، ج۱۶، ص۲۰۳-۲۳۷.
- ↑ مؤسسه دائرة المعارف الفقه الاسلامی ، فرهنگ فقه فارسی، ج2، ص584-588
- ↑ اوائل المقالات، ص۱۱۸.
- ↑ التقیة (شیخ انصاری)، ص۳۹-۴۰.
- ↑ القواعد الفقهیة (مکارم)، ج۱، ص۴۱۱ و ۴۱۵؛ فقه الصادق، ج۱۱، ص۴۰۵-۴۰۶.
- ↑ المکاسب المحرمة (امام خمینی)، ج۲، ص۲۳۶؛ فقه الصادق، ج۱۱، ص۳۹۵.
- ↑ مؤسسه دائرة المعارف الفقه الاسلامی ، فرهنگ فقه فارسی، ج2، ص584-588
- ↑ القواعد الفقهیة (مکارم)، ج۱، ص۴۱۵-۴۱۹.
- ↑ وسائل الشیعة، ج۱۶، ص۲۱۴-۲۱۶.
- ↑ المکاسب المحرمة (امامخمینی)، ج۲، ص۲۳۷-۲۳۸؛ القواعد الفقهیة (مکارم)، ج۱، ص۴۲۰-۴۲۴.
- ↑ وسائل الشیعة، ج۱۶، ص۲۱۴.
- ↑ القواعد الفقهیة (مکارم)، ج۱، ص۴۲۴.
- ↑ التقیة (شیخ انصاری)، ص۴۱.
- ↑ القواعد الفقهیة (مکارم)، ج۱، ص۴۳۹-۴۴۰.
- ↑ وسائل الشیعة، ج۱۶، ص۲۲۵؛ القواعد و الفوائد، ج۲، ص۱۵۸؛ القواعد الفقهیة (مکارم)، ج۱، ص۴۲۶.
- ↑ مؤسسه دائرة المعارف الفقه الاسلامی ، فرهنگ فقه فارسی، ج2، ص584-588
- ↑ فقه الصادق، ج۱۱، ص۴۲۵.
- ↑ ۴۲۶؛ القواعد الفقهیة (مکارم)، ج۱، ص۴۶۹.
- ↑ التقیة (شیخ انصاری)، ص۴۳؛ القواعد الفقهیة (بجنوردی)، ج۵، ص۵۵؛ القواعد الفقهیة (مکارم)، ج۱، ص۴۵۰؛ فقه الصادق، ج۱۱، ص۴۳۰.
- ↑ مصباح الفقیه، ج۲، ص۴۴۹-۴۵۵؛ العروة الوثقی (و حواشی)، ج۱، ص۳۹۵.
- ↑ فقه الصادق، ج۱۱، ص۴۳۶-۴۳۷؛ القواعد الفقهیة (بجنوردی)، ج۵، ص۶۶-۶۷؛ القواعد الفقهیة (مکارم)، ج۱، ص۴۷۱-۴۷۲.
- ↑ جواهر الکلام، ج۱۹، ص۳۲؛ فقه الصادق، ج۱۱، ص۴۲۷-۴۲۸؛ القواعد الفقهیة (مکارم)، ج۱، ص۴۶۶.
- ↑ جواهر الکلام، ج۱۶، ص۲۵۸؛ القواعد الفقهیة (مکارم)، ج۱، ص۴۶۶ – ۴۶۹.
- ↑ مؤسسه دائرة المعارف الفقه الاسلامی ، فرهنگ فقه فارسی، ج2، ص584-588
- ↑ التقیة (شیخ انصاری)، ص۴۵؛ فقه الصادق، ج۱۱، ص۴۴۳؛ القواعد الفقهیة (مکارم)، ج۱، ص۴۵۹.
- ↑ مؤسسه دائرة المعارف الفقه الاسلامی ، فرهنگ فقه فارسی، ج2، ص584-588
- ↑ شیخ مفید تقیه را هنگام ترس از دشمن بر جان خود و نیز گاهی برای حفظ مال و بعضی از مصالح جایز دانسته و سپس به احکام مختلف آن در شرایط گوناگون اشاره کرده، مینویسد: إن التقية جائزة في الدين عند الخوف على النفس، وقد تجوز في حال دون حال للخوف على المال ولضروب من الاستصلاح، وأقول إنها قد تجب أحيانا وتكون فرضا، وتجوز أحيانا من غير وجوب، وتكون في وقت أفضل من تركها ويكون تركها أفضل وإن كان فاعلها معذورا ومعفوا عنه متفضلا عليه بترك اللوم عليها (اوائل المقالات، ص۱۱۸).
- ↑ قزوینی رازی، کتاب النقض، ص ۱۲۸.
- ↑ ﴿وَكَذَلِكَ بَعَثْنَاهُمْ لِيَتَسَاءَلُوا بَيْنَهُمْ قَالَ قَائِلٌ مِنْهُمْ كَمْ لَبِثْتُمْ قَالُوا لَبِثْنَا يَوْمًا أَوْ بَعْضَ يَوْمٍ قَالُوا رَبُّكُمْ أَعْلَمُ بِمَا لَبِثْتُمْ فَابْعَثُوا أَحَدَكُمْ بِوَرِقِكُمْ هَذِهِ إِلَى الْمَدِينَةِ فَلْيَنْظُرْ أَيُّهَا أَزْكَى طَعَامًا فَلْيَأْتِكُمْ بِرِزْقٍ مِنْهُ وَلْيَتَلَطَّفْ وَلَا يُشْعِرَنَّ بِكُمْ أَحَدًا * إِنَّهُمْ إِنْ يَظْهَرُوا عَلَيْكُمْ يَرْجُمُوكُمْ أَوْ يُعِيدُوكُمْ فِي مِلَّتِهِمْ وَلَنْ تُفْلِحُوا إِذًا أَبَدًا﴾ «و بدینگونه ما آنان را (از خواب) برانگیختیم تا از هم باز پرسند؛ یکی از آنان گفت: چقدر درنگ داشتهاید؟ گفتند: یک روز یا پارهای از یک روز درنگ داشتهایم؛ گفتند: پروردگارتان از اندازه درنگی که داشتهاید آگاهتر است؛ اکنون از خویش یک تن را با این درهمتان به شهر گسیل دارید که بنگرد کدام خوراک پاکیزهتر است تا برایتان از آن رزقی آورد و باید نرمی کند و کسی را از (بودن) شما نیاگاهاند * که آنان اگر بر شما دست یابند، سنگسارتان میکنند، یا به آیین خویش برمیگردانند و در آن صورت، هرگز، هیچگاه رستگار نخواهید شد» سوره کهف، آیه ۱۹-۲۰.
- ↑ ﴿وَقَالَ رَجُلٌ مُؤْمِنٌ مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ يَكْتُمُ إِيمَانَهُ أَتَقْتُلُونَ رَجُلًا أَنْ يَقُولَ رَبِّيَ اللَّهُ وَقَدْ جَاءَكُمْ بِالْبَيِّنَاتِ مِنْ رَبِّكُمْ وَإِنْ يَكُ كَاذِبًا فَعَلَيْهِ كَذِبُهُ وَإِنْ يَكُ صَادِقًا يُصِبْكُمْ بَعْضُ الَّذِي يَعِدُكُمْ إِنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِي مَنْ هُوَ مُسْرِفٌ كَذَّابٌ﴾ «و مردی مؤمن از فرعونیان که ایمانش را پنهان میداشت گفت: آیا مردی را میکشید که میگوید: پروردگار من، خداوند است و برهانها (ی روشن) برایتان از پروردگارتان آورده است؟ و اگر دروغگو باشد، دروغش به زیان خود اوست و اگر راستگو باشد برخی از آنچه به شما وعده میدهد بر سرتان خواهد آمد؛ بیگمان خداوند کسی را که گزافکاری بسیار دروغگوست راهنمایی نمیکند» سوره غافر، آیه ۲۸.
- ↑ «مؤمنان نباید کافران را به جای مؤمنان دوست گیرند و هر که چنین کند با خداوند هیچ رابطهای ندارد مگر آنکه (بخواهید) به گونهای از آنان تقیّه کنید و خداوند، شما را از خویش پروا میدهد و بازگشت (هر چیز) به سوی خداوند است» سوره آل عمران، آیه ۲۸.
- ↑ طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج ۳، ص ۱۵۳.
- ↑ ابنعاشور، التحریر والتنویر، ج ۳، ص۷۴-۷۵.
- ↑ «بر آن کسان که پس از ایمان به خداوند کفر ورزند -نه آن کسان که وادار (به اظهار کفر) شدهاند و دلشان به ایمان گرم است بلکه آن کسان که دل به کفر دهند- خشمی از خداوند خواهد بود و عذابی سترگ خواهند داشت» سوره نحل، آیه ۱۰۶.
- ↑ آیات دیگری که برای اثبات جواز و مشروعیت تقیه مورد استناد قرار گرفته، عبارتند از: ﴿وَمَا لَكُمْ أَلَّا تَأْكُلُوا مِمَّا ذُكِرَ اسْمُ اللَّهِ عَلَيْهِ وَقَدْ فَصَّلَ لَكُمْ مَا حَرَّمَ عَلَيْكُمْ إِلَّا مَا اضْطُرِرْتُمْ إِلَيْهِ وَإِنَّ كَثِيرًا لَيُضِلُّونَ بِأَهْوَائِهِمْ بِغَيْرِ عِلْمٍ إِنَّ رَبَّكَ هُوَ أَعْلَمُ بِالْمُعْتَدِينَ﴾ [«شما را چه میشود که از آنچه (در ذبح) نام خداوند بر آن برده شده است نمیخورید در حالی که (خداوند) آنچه را بر شما حرام کرده -جز آنچه از (خوردن) آن، ناگزیر شده باشید- برایتان روشن ساخته است؛ و بیگمان بسیاری با هوا و هوسهایشان به نادانی (مردم را) گمراه میکنند و به راستی پروردگار تو خود به (حال) تجاوزکاران داناتر است» سوره انعام، آیه ۱۱۹] این آیه البته بر مشروعیت تقیه عملی در یکی از موارد خاص دلالت دارد؛ ﴿وَأَنْفِقُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَلَا تُلْقُوا بِأَيْدِيكُمْ إِلَى التَّهْلُكَةِ وَأَحْسِنُوا إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ﴾ [«و در راه خداوند هزینه کنید و با دست خویش خود را به نابودی نیفکنید و نیکوکار باشید که خداوند نیکوکاران را دوست میدارد» سوره بقره، آیه ۱۹۵] بنابر این که آیه عام بوده و تنها به باب انفاق مربوط نباشد، از آنجا که تقیه نکردن در بسیاری از موارد مصداق «افکندن خویش در هلاکت» است، میتوان به این آیه استدلال کرده و حرمت ترک تقیه و در نتیجه جواز و مشروعیت تقیه را در اینگونه موارد استفاده کرد. نیاز به تذکر ندارد که در بسیاری از موارد تقیه نکردن جان، مال، آبرو و ایمان خود را به خطر انداختن و نوعی به هلاکت افکندن خویش است؛ همچنین آیات ﴿شَهْرُ رَمَضَانَ الَّذِي أُنْزِلَ فِيهِ الْقُرْآنُ هُدًى لِلنَّاسِ وَبَيِّنَاتٍ مِنَ الْهُدَى وَالْفُرْقَانِ فَمَنْ شَهِدَ مِنْكُمُ الشَّهْرَ فَلْيَصُمْهُ وَمَنْ كَانَ مَرِيضًا أَوْ عَلَى سَفَرٍ فَعِدَّةٌ مِنْ أَيَّامٍ أُخَرَ يُرِيدُ اللَّهُ بِكُمُ الْيُسْرَ وَلَا يُرِيدُ بِكُمُ الْعُسْرَ وَلِتُكْمِلُوا الْعِدَّةَ وَلِتُكَبِّرُوا اللَّهَ عَلَى مَا هَدَاكُمْ وَلَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ﴾ [«(روزهای روزه گرفتن در) ماه رمضان است که قرآن را در آن فرو فرستادهاند؛ به رهنمودی برای مردم و برهانهایی (روشن) از راهنمایی و جدا کردن حقّ از باطل. پس هر کس از شما این ماه را دریافت (و در سفر نبود)، باید (تمام) آن را روزه بگیرد و اگر بیمار یا در سفر بود، شماری از روزهایی دیگر (روزه بر او واجب است)؛ خداوند برای شما آسانی میخواهد و برایتان دشواری نمیخواهد و (میخواهد) تا شمار (روزهها) را کامل کنید و تا خداوند را برای آنکه راهنماییتان کرده است به بزرگی یاد کنید و باشد که سپاس گزارید» سوره بقره، آیه ۱۸۵]، ﴿وَجَاهِدُوا فِي اللَّهِ حَقَّ جِهَادِهِ هُوَ اجْتَبَاكُمْ وَمَا جَعَلَ عَلَيْكُمْ فِي الدِّينِ مِنْ حَرَجٍ مِلَّةَ أَبِيكُمْ إِبْرَاهِيمَ هُوَ سَمَّاكُمُ الْمُسْلِمِينَ مِنْ قَبْلُ وَفِي هَذَا لِيَكُونَ الرَّسُولُ شَهِيدًا عَلَيْكُمْ وَتَكُونُوا شُهَدَاءَ عَلَى النَّاسِ فَأَقِيمُوا الصَّلَاةَ وَآتُوا الزَّكَاةَ وَاعْتَصِمُوا بِاللَّهِ هُوَ مَوْلَاكُمْ فَنِعْمَ الْمَوْلَى وَنِعْمَ النَّصِيرُ﴾ [«و در (راه) خداوند چنان که سزاوار جهاد (در راه) اوست جهاد کنید؛ او شما را برگزید و در دین- که همان آیین پدرتان ابراهیم است- هیچ تنگنایی برای شما ننهاد، او شما را پیش از این و در این (قرآن) مسلمان نامید تا پیامبر بر شما گواه باشد و شما بر مردم گواه باشید پس نماز را برپا دارید و زکات بپردازید و به (ریسمان) خداوند چنگ زنید؛ او سرور شماست که نیکو یار و نیکو یاور است» سوره حج، آیه ۷۸]، ﴿لِيُنْفِقْ ذُو سَعَةٍ مِنْ سَعَتِهِ وَمَنْ قُدِرَ عَلَيْهِ رِزْقُهُ فَلْيُنْفِقْ مِمَّا آتَاهُ اللَّهُ لَا يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْسًا إِلَّا مَا آتَاهَا سَيَجْعَلُ اللَّهُ بَعْدَ عُسْرٍ يُسْرًا﴾ [«توانگر باید از توانگری خویش و آنکه روزی بر او تنگ شده از آنچه خدا به وی داده است هزینه کند؛ خداوند هیچ کس را جز به آنچه بدو داده است تکلیف نمیکند؛ زودا که خداوند پس از سختی، آسانی برگمارد» سوره طلاق، آیه ۷]، برای اثبات مشروعیت تقیه مورد استناد قرار گرفتهاند.
- ↑ طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج ۳، ذیل آیه ۲۸ آل عمران. به عنوان نمونه، به دو روایتی که کلینی در این زمینه نقل کرده، اشاره میشود: «عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ هَارُونَ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ مَسْعَدَةَ بْنِ صَدَقَةَ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ(ع) يَقُولُ: وَ سُئِلَ عَنْ إِيمَانِ مَنْ يَلْزَمُنَا حَقُّهُ وَ أُخُوَّتُهُ كَيْفَ هُوَ وَ بِمَا يَثْبُتُ وَ بِمَا يَبْطُلُ فَقَالَ إِنَّ الْإِيمَانَ قَدْ يُتَّخَذُ عَلَى وَجْهَيْنِ أَمَّا أَحَدُهُمَا فَهُوَ الَّذِي يَظْهَرُ لَكَ مِنْ صَاحِبِكَ فَإِذَا ظَهَرَ لَكَ مِنْهُ مِثْلُ الَّذِي تَقُولُ بِهِ أَنْتَ حَقَّتْ وَلَايَتُهُ وَ أُخُوَّتُهُ إِلَّا أَنْ يَجِيءَ مِنْهُ نَقْضٌ لِلَّذِي وَصَفَ مِنْ نَفْسِهِ وَ أَظْهَرَهُ لَكَ فَإِنْ جَاءَ مِنْهُ مَا تَسْتَدِلُّ بِهِ عَلَى نَقْضِ الَّذِي أَظْهَرَ لَكَ خَرَجَ عِنْدَكَ مِمَّا وَصَفَ لَكَ وَ أَظْهَرَ وَ كَانَ لِمَا أَظْهَرَ لَكَ نَاقِضاً إِلَّا أَنْ يَدَّعِيَ أَنَّهُ إِنَّمَا عَمِلَ ذَلِكَ تَقِيَّةً وَ مَعَ ذَلِكَ يُنْظَرُ فِيهِ فَإِنْ كَانَ لَيْسَ مِمَّا يُمْكِنُ أَنْ تَكُونَ التَّقِيَّةُ فِي مِثْلِهِ لَمْ يُقْبَلْ مِنْهُ ذَلِكَ لِأَنَّ لِلتَّقِيَّةِ مَوَاضِعَ مَنْ أَزَالَهَا عَنْ مَوَاضِعِهَا لَمْ تَسْتَقِمْ لَهُ وَ تَفْسِيرُ مَا يُتَّقَى مِثْلُ أَنْ يَكُونَ قَوْمُ سَوْءٍ ظَاهِرُ حُكْمِهِمْ وَ فِعْلِهِمْ عَلَى غَيْرِ حُكْمِ الْحَقِّ وَ فِعْلِهِ فَكُلُّ شَيْءٍ يَعْمَلُ الْمُؤْمِنُ بَيْنَهُمْ لِمَكَانِ التَّقِيَّةِ مِمَّا لَا يُؤَدِّي إِلَى الْفَسَادِ فِي الدِّينِ فَإِنَّهُ جَائِزٌ» (کلینی، کافی، ج۲، ص ۱۶۸)؛ «ابْنُ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ عَنْ أَبِي عُمَرَ الْأَعْجَمِيِّ قَالَ قَالَ لِي أَبُو عَبْدِ اللَّهِ(ع): يَا أَبَا عُمَرَ إِنَّ تِسْعَةَ أَعْشَارِ الدِّينِ فِي التَّقِيَّةِ وَ لَا دِينَ لِمَنْ لَا تَقِيَّةَ لَهُ وَ التَّقِيَّةُ فِي كُلِّ شَيْءٍ إِلَّا فِي النَّبِيذِ وَ الْمَسْحِ عَلَى الْخُفَّيْنِ» (کلینی، کافی، ج۲، ص ۲۱۷).
- ↑ ورعی، سید جواد، درسنامه فقه سیاسی، ص110-115.