ضرورت عقلی افضلیت امام

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط Heydari (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۱۱ نوامبر ۲۰۲۱، ساعت ۱۶:۵۷ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

اين مدخل از زیرشاخه‌های بحث افضلیت است. "افضلیت امام" از چند منظر متفاوت، بررسی می‌شود:
در این باره، تعداد بسیاری از پرسش‌های عمومی و مصداقی مرتبط، وجود دارند که در مدخل افضلیت امام (پرسش) قابل دسترسی خواهند بود.

مقدمه

درباره برتری یا عدم برتری امام در مقایسه با افراد دیگر از نظر کمالات انسانی سه فرض قابل تصویر است:

  1. امام در کمالات انسانی بر دیگران برتر است؛
  2. امام در کمالات انسانی از دیگران (همه یا برخی از آنان) در مرتبه پایین‌تری قرار دارد؛
  3. امام در کمالات انسانی با دیگران (همه یا برخی از آنان) برابر است.

فرض دوم و سوم از نظر عقل باطل است، زیرا لازمه فرض دوم این است که مفضول بر افضل مقدم باشد، و تقدیم مفضول بر افضل از نظر عقل قبیح است و فعل قبیح از خداوند سر نمی‌زند[۱]. فرض سوم نیز از آن جهت باطل است که مستلزم ترجیح بلامرجح است و ترجیح بلامرجح از نظر عقل قبیح و بلکه محال است[۲] بنابراین، امام باید بر دیگران برتر باشد[۳].

اشکالات

برخی اشکال کرده‌اند که افضلیت شرط عقلی نیست چون شرط عقلی آن است که امامت بر آن استوار است مانند عالم بودن به احکام شریعت و آیین رهبری، هرگاه شرطی از این گونه نباشد باید از طریق نقلی اثبات شود[۴]. این ایراد وارد نیست چون عقل همچنان که تکلیف مالایطاق را قبیح می‌شمارد، مقدم داشتن مفضول بر افضل را نیز ناروا می‌داند.

اشکال دیگری که بر استدلال شده این است که قبح عقلی مستلزم قبح شرعی نیست، یعنی اگر مقصود از قبح تقدیم مفضول بر افضل این است که ارتکاب آن سبب استحقاق مذمت و کیفر نزد خداوند می‌شود، قبح به این معنا ثابت نیست و اگر مقصود این است که این کار با روش عقلا هماهنگی ندارد، این معنا مدعای شما را اثبات نمی‌کند، زیرا مسئله امامت از مسایل دینی است نه یک امر عادی و عقلانی صرف[۵]

این ایراد نیز بی‌اساس است، چرا که اگر عقلای بشر در همه جا به قبح چیزی حکم بکنند، معلوم می‌شود چنین حکمی‌ در عقل و فطرت بشر ریشه دارد و از آداب و رسوم قومی‌ و اجتماعی سرچشمه نمی‌گیرد. از سوی دیگر، حکم عقل به قبح یک فعل به این معناست که فاعل آن مستحق مذمت و مجازاتی متناسب با فعل ناروای خود است و ماهیت عقاب اخروی نیز غیر از این نیست[۶].[۷]

ادله عقلی بر افضلیت امام

طیّ برهان لطف بر خداوند لازم است تا از همه جهت اسباب رشد جامعه مردم به کمالات توحیدی را فراهم آورد. همچنین بیان گردید که سلامت از اهمّ امور برای تأمین سلامت معنوی مردم و رشد صحیح دینی آنان است و قرارگرفتن حاکمی عادل در رأس نظام، لازمه تأمین این سلامت است. در نظام دینی، حاکم باید افضل افراد جامعه در علم و عدالت و سایر اوصاف ارزشی و مؤثّر در اداره جامعه باشد.

اصل ضرورت رجوع جاهل به عالم، چنان واضح و عقلانی است که توده مردم نیز در امور روزمرّه زندگی خود بنا براین اصل رفتار می‌کنند؛ رجوع مردم به پزشک حاذق و یا مشاور زبده در امور اقتصادی و سایر مسائل مهم زندگی، از همین قبیل است. در نصوص دینی نیز بر این مطلب تأکید شده و خصوصاً در مسئله امامت بر مسلمین که از اهمّ امور دینی است، بیانات گوناگونی از رسول خدا(ص) و اهل بیت(ع) روایت شده است. ولی علمای عامّه- اعمّ از اشاعره و معتزله - این اصل را درباره امام قائل نیستند[۸]؛ تا به آنجا که ابن ابی الحدید معتزلی، با همه ارادت و خضوعی که در برابر امیرالمؤمنین علی(ع) دارد، در مقدمه شرح خود بر نهج‌البلاغه می‌گوید: الحمد لله الذی تفرد بالکمال... و قدم المفضول علی الأفضل لمصلحة اقتضاها التکلیف...[۹]. مراد او از مفضول، خلفای ثلاثه و از افضل، علی(ع) است.

اصولاً ریشه چنین بینشی در میان عامّه، به تفاوت نگاه آنان به امامت باز می‌گردد؛ در مکتب خلفا، امامت منصبی محدود به مدیریّت جامعه و حفاظت از مرزها و هدایت لشکر هنگام جنگ است. بدیهی است که در چنین بینشی، حاکم جامعه صرفاً صاحب منصبی دنیوی است و هدایت توحیدی امّت و ارتباط با عالم غیب و عصمت الهی، در مورد او مطرح نمی‌گردد و هر فرد عادّی که قدرت مدیریّت جامعه و انجام امور ذکر شده را دارد، می‌تواند امام امّت قرار گیرد. به همین دلیل است که در بیانات حضرات ائمّه(ع)، تأکید بر بیان مقام توحیدی و ولایی مقام امامت است؛ که در غیر این صورت، صرفاً توصیف فضایل بشری امام، که دیگران نیز بخشی از آن را دارند، موجب پدیداری چنین شبهاتی می‌گردد؛ حال آنکه این قبیل شبهات به طور مبنایی مردود است.

برای روشن شدن مسئله، در اینجا به اختصاردلائل ضرورت افضلیّت حاکم در جامعه و انحصار چنین سمتی در امام معصوم را مورد بحث قرار می‌دهیم. برخی از صفاتی که در مورد امام بیان می‌گردد نیز اقتضا می‌نماید که فقط او حاکم الهی در جامعه باشد و کسی به غیر از او صلاحیت تصدّی چنین سمتی را ندارد.[۱۰]

گفتار اول - اقتضای برهان لطف

نتیجه برهان لطف این است که بنا بر حکمت الهی و نیز مقام ربوبیت پروردگار، لازم است که همیشه فردی در جامعه وجود داشته باشد که اولاً، هادی خلایق در اطاعت و بندگی خداوند باشد و ثانیاً، مظهر رحمت رحیمیّه و ربوبیّت خداوند در میان مردم باشد. چنین فردی خود باید اسوه و الگوی مردم در همه فضایل توحیدی به شمار آید؛ زیرا علاوه بر قول امام، (بنا بر مقتضای برهان لطف) فعل و تقریر او نیز برای مردم حجّت است. چنان‌که خداوند درباره حضرت ابراهیم(ع) و رسول خدا(ص)، وصف اسوه بودن را به طور مطلق به کار می‌برد و می‌فرماید: ﴿قَدْ كَانَتْ لَكُمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ فِي إِبْرَاهِيمَ[۱۱]؛ ﴿لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ كَانَ يَرْجُو اللَّهَ وَالْيَوْمَ الْآخِرَ وَذَكَرَ اللَّهَ كَثِيرًا[۱۲].

بنابر قاعده اتحاد ظرف و مظروف در معنویّات، امام که ظرف عرضه هدایت بر خلق است، خود عین هدایت و رحمت رحیمیّه خداوند در میان مردم است؛ چنان که در قرآن از رسول اکرم(ص) به نور و ذکر تعبیر نموده است[۱۳]. همچنین بنا بر نصّ قرآن، هدایت الهی عین نور است[۱۴]. عقلاً لازم می‌آید که نور توحید، از قلب افضل بر قلوب مفضولین پرتوافشانی کند و امکان ندارد که خداوند حکیم، هدایت به نور را در قلبی ظلمانی قرار دهد. به همین دلیل است که خداوند با بیانی عقلی می‌فرماید: ﴿قُلْ هَلْ مِنْ شُرَكَائِكُمْ مَنْ يَهْدِي إِلَى الْحَقِّ قُلِ اللَّهُ يَهْدِي لِلْحَقِّ أَفَمَنْ يَهْدِي إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ يُتَّبَعَ أَمَّنْ لَا يَهِدِّي إِلَّا أَنْ يُهْدَى فَمَا لَكُمْ كَيْفَ تَحْكُمُونَ[۱۵].

به همین دلیل است که خداوند، اولیاء خود(ع) (اعمّ از مقام نبوّت و یا ولایت) را با وصف مصطفی، یعنی برگزیده الهی، خطاب می‌کند و هرگز چنین وصفی بر مفضول قرار نمی‌گیرد[۱۶].

بنابراین، کسی که در امر هدایت امّت، در مقام ریاست قرار گرفته و زمام حکومت را به دست می‌گیرد، بنا بر قاعده لطف، باید در مقامی از طهارت و کمال باشد که اسوه خلایق در همه فضایل قرارگیرد؛ تا اطلاق امام بر او صدق کند. براین اساس، هرگز کسی که خود مورد فضل و لطف قرار گرفته - مفضول در فضایل- نمی‌تواند امام افضل باشد. به عبارت دیگر، خداوند در قرآن، امام را اسوه امّت قرارداده است[۱۷] و این درحالی است که مفضول هرگز نمی‌تواند اسوه فاضل قرارگیرد، چه رسد به آنکه اسوه افضل باشد. از سوی دیگر، چون روحیّات امام مستقیماً بر دین و معنویّت مردم مؤثّر است، هرگز مفضول نمی‌تواند مانند افضل، طریق هدایت و رحمت رحیمیّه خداوند در جامعه باشد و لذا امام باید افضل امّت در فضایل اخلاقی و کمالات معنوی در میان مردم باشد. همان گونه که در مقدّمه این فصل مطرح شد، در نگاه شیعه، حاکمیّت جامعه صرفاً امری مادّی و محدود به امور دنیوی امّت نیست؛ بلکه در امتداد امر هدایت انسان و ربوبیّت و اِعمال ولایت خداوند است؛ این دیدگاه، تفاوتی بنیادین با جهان‌بینی مکتب خلفا دارد. طبعاً خصوصیّات و شیوه انتخاب و انتصاب حاکم در این دو نگاه تفاوت اساسی با یکدیگر خواهد داشت.[۱۸]

گفتار دوم- وجوب رجوع جاهل به عالم

اصل ضرورت رجوع جاهل به عالم، قاعده‌ای عقلی و مورد اتفاق همه عقلا است. بر همین اساس است که مردم، کسی را که به واسطه پیروی از جاهل دچار مشکل شود، نکوهش می‌کنند. خداوند نیز در قرآن بر این اصل عقلانی تأکید می‌کند و استدلال کفّار مبنی بر تبعیت از پدرانشان را با همین قباحت عقلی که مورد قبول آنان نیز می‌باشد، رد می‌کند و می‌فرماید: ﴿وَإِذَا قِيلَ لَهُمْ تَعَالَوْا إِلَى مَا أَنْزَلَ اللَّهُ وَإِلَى الرَّسُولِ قَالُوا حَسْبُنَا مَا وَجَدْنَا عَلَيْهِ آبَاءَنَا أَوَلَوْ كَانَ آبَاؤُهُمْ لَا يَعْلَمُونَ شَيْئًا وَلَا يَهْتَدُونَ[۱۹].

به تعبیر قرآن، امام حبل‌الله است؛ یعنی اتّحاد امّت در جامعه بر محور کلمه توحید می‌باشد. در هر علمی، این قاعده عقلی پذیرفته است که عقلای آن رشته برگرد افضل خود حلقه می‌زنند. حال چگونه ممکن است که آحاد جامعه و خصوصاً عقلا و دانشمندان آن، برگرد مفضول حلقه زنند؛ در حالی که افضل در آن جامعه وجود دارد. در این صورت، طبعاً جامعه تکّه تکّه شده و به نقض غرض شارع منجر می‌گردد[۲۰].

به بیان دیگر، می‌توان گفت که خداوند اطاعت از امام را، در ردیف اطاعت از رسول خدا(ص)، بر همه مردم واجب کرده و فرموده است: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ[۲۱].

بنابراین، امر امام در همه جهات باید مطاع باشد. از سوی دیگر، چون علم ذومراتب است، مفضول نسبت به افضل جاهل محسوب می‌گردد و چنان‌که بیان شد، امر به اطاعت عالم از جاهل نیز عقلاً و نقلاً قبیح است؛ پس به طریق اولی، صدور چنین فرمانی از خداوند اقبح است و او هرگز امر به فساد نمی‌نماید. بنابراین، از آنجا که اولی الامر مأذون از طرف خداوند واجب الاتّباع است، پس باید مانند رسول خدا(ص) افضل افراد امّت در صفات توحیدی و ارزشی باشد.[۲۲]

گفتار سوم - مباح شدن حکومت ظالم، با نفی قاعده افضلیّت

در این زمینه، استدلال دیگری توسط زین‌الدّین نباطی -از متکلّمین شیعه- بیان گردیده که به اقتضاء برهان، در اینجا تبیین می‌گردد: اگر بپذیریم که امام در جامعه، در علم و یا اموردیگر، از اشخاص دیگر به مرتبه‌ای مفضول باشد، در این صورت عقلاً منعی وجود ندارد که دیگرانی که به مراتبی بیشتر مفضول هستند نیز بتوانند امام قرارگیرند؛ زیرا عنوان مفضولیّت بر همه آنان صدق می‌کند و به این ترتیب، راه امامت برای هر مفضولی باز می‌شود. به همین دلیل است که خداوند انتخاب امام را منحصر در نصب خود قرار داده است[۲۳].

به عبارت دیگر، استدلال ایشان آن است که اگر تقدّم مفضول بر افضل جایز باشد، عقلاً منعی ندارد که هریک از آحاد مردم، حتّی اگر هیچ صلاحیّت علمی و معنوی نداشته باشند، امام قرارگیرند؛ زیرا عنوان مفضول بر همه آنها صدق می‌کند. لکن تالی (امامت نااهل برجامعه) قطعاً باطل است؛ پس مقدّم نیز باطل است و مفضول نمی‌تواند امام افضل قرارگیرد[۲۴]. شواهد تاریخی و رویّه دوران بنی‌امیه و بنی‌عباس، نمونه‌های روشنی از نتیجه این امر است؛ که صرف غلبه اجتماعی شخصی ظالم و یا مکّار، نه تنها موجب حذف افراد برجسته می‌گردد، بلکه در عمل، زمینه حضور و فعالیت هر شخص فاسد و یا ملحد و مشرکی را به بهانه‌های مختلف، از جمله توانایی در اداره امور خاص، فراهم می‌گرداند.[۲۵]

گفتار چهارم- افضلیّت؛ شرط لازم برای جانشینی پیامبر(ص) و تصدی حاکمیت الهی

امام، به اجماع امّت، جانشین رسول خدا(ص) است. همچنین، به اجماع امّت، رسول خدا(ص) افضل امّت است. پس قهراً جانشین افضل امّت، باید اشبه آنان به رسول خدا(ص) باشد. در نتیجه، امام باید افضل امّت باشد. فحوای استدلال عقلی فوق را در بیان امام هشتم(ع) به نقل از رسول خدا(ص) درباره حضرت علی(ع) ملاحظه می‌کنیم. بنابراین روایت، پیامبر اکرم(ص) با تصریح بر افضلیّت خود بر سایرین در جامعه، همان را عیناً برای امیرالمؤمنین علی(ع) اثبات می‌نمایند: «عَنْ أَبِي الْحَسَنِ عَلِيِّ بْنِ مُوسَى الرِّضَا عَنْ أَبِيهِ عَنْ آبَائِهِ(ع) قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ(ص)‏ عَلِيٌّ مِنِّي وَ أَنَا مِنْ عَلِيٍّ قَاتَلَ اللَّهُ مَنْ قَاتَلَ عَلِيّاً لَعَنَ‏ اللَّهُ‏ مَنْ‏ خَالَفَ‏ عَلِيّاً عَلِيٌّ إِمَامُ الْخَلِيقَةِ بَعْدِي مَنْ تَقَدَّمَ عَلَى عَلِيٍّ فَقَدْ تَقَدَّمَ عَلَيَّ وَ مَنْ فَارَقَهُ فَقَدْ فَارَقَنِي وَ مَنْ آثَرَ عَلَيْهِ فَقَدْ آثَرَ عَلَيَّ أَنَا سِلْمٌ لِمَنْ سَالَمَهُ وَ حَرْبٌ لِمَنْ حَارَبَهُ وَ وَلِيٌّ لِمَنْ وَالاهُ وَ عَدُوٌّ لِمَنْ عَادَاهُ»[۲۶].

افضلیت و برتری حاکم، از شرایط انجام بسیاری از وظایف وی است. از جمله اصلی‌ترین وظیفه امام، اداره جامعه و قضاوت در اختلافات مردم است. درنتیجه، امام باید اقضی و اعدل و اعلم مردم در دین خدا وکتاب الهی باشد؛ تا از جانب خداوند بسط ید داشته و اجازه تصرّف و تسلّط بر جان و مال و نوامیس مردم را داشته باشد. از آنجا که تکیه بر مسند قضاوت متوقّف بر اکتساب علوم فراوانی است، طبعاً کسی که اقضای امّت است، باید افضل امّت در جهات علمی و معنوی نیز باشد و پس از پیامبر(ص)، شخص دیگری جز امام معصوم - با اوصافی که دارد- صالح برای این منصب نیست.[۲۷]

گفتار پنجم- تبیین رابطه حضرت موسی(ع) و جناب خضر(ع) در باب افضلیّت

سؤال و شبهه‌ای که گاه در مورد ضرورت افضلیّت امام مطرح می‌گردد، آن است که چه مانعی وجود دارد که امام نسبت به برخی افراد جامعه مفضول باشد؛ امّا بنا بر مصالحی که خداوند می‌داند، مفضول مقدّم بر فاضل قرارگیرد و بر فاضل واجب باشد که بنا بر مصالح اجتماعی، از مفضول -که امام مسلمین محسوب می‌گردد-اطاعت نماید؟ چنان‌که حضرت موسی(ع) که پیامبر اولوالعزم بود، به امر خدا، نزد حضرت خضر(ع) تلمّذ نمود و بنا بر مصالحی، مفضول بر فاضل تقدّم یافت.

آنچه در قیاس داستان حضرات موسی و خضر(ع) با مسئله امامتِ مفضول بر فاضل ذکر شد، قیاس مع‌الفارق است و این دو مبنائاً و بنائاً با یکدیگر متفاوتند؛ تفاوت مبنایی در آن است که:

اولاً، پیامبران(ع) همگی منصوص از طرف خداوند و عالم به علوم الهی بودند و نمی‌توان درباره افضلیّت هریک از آنان بر دیگری، بنابر ظواهری که از ایشان آشکار می‌شود، قضاوت کرد؛ چنان که حضرت خضر(ع) چندین بار بر امیرالمؤمنین علی(ع) ظاهر شد و مکالمات تعلیم گونه‌ای با ایشان داشت[۲۸] و یا حضرت ادریس نبی(ع) نیز بر امام باقر(ع) در هنگام طواف خانه خدا ظاهر شد و استدلال‌هایی عقلی درباره امامت با ایشان در میان گذاشت[۲۹]. روشن‌تر آنکه، نزول جبرئیل بر رسول خدا(ص) و القای وحی و احادیث قدسی بر قلب مطهّر آن حضرت، نشان می‌دهد که هیچ یک از این موارد نمی‌تواند دلیل بر شرافت آنها بر حضرات ائمه(ع) یا پیامبر(ص) محسوب شود.

ثانیاً، امام، در مقام حکومت بر مردم، اِعمال ولایت می‌نماید و کسی می‌تواند در این مقام قرار گیرد که از طرف خداوند اذن در ولایت داشته باشد. مردم در اطاعت از امام، در حقیقت اطاعت از فرمان الهی می‌کنند که از طریق امام صادر شده است. لذا سخن از فاضل و مفضول بودن در این مقام، به طور مبنایی جایگاهی ندارد. از همین رو، در ماجرای شاگردی موسی(ع) در محضر خضر(ع)، حضرتش امتثال فرمان الهی را نمود و در اینجا سخن از تقدیم فاضل بر مفضول و امور دیگر نیست؛ چنان که در امر خداوند به فرشتگان در سجده بر انسان، همین تردید برای شیطان پیش آمد؛ او خود را افضل ازانسان می‌دانست و برایش قابل قبول نبود که فاضل بر مفضول کرنش کند؛ پس، از سجده کردن امتناع نمود و عرضه داشت: ﴿قَالَ لَمْ أَكُنْ لِأَسْجُدَ لِبَشَرٍ خَلَقْتَهُ مِنْ صَلْصَالٍ مِنْ حَمَإٍ مَسْنُونٍ[۳۰]. و هنگامی که خداوند در بازخواست از او، علّت خودداری از اتیان فرمان الهی را سؤال نمود و فرمود: ﴿قَالَ مَا مَنَعَكَ أَلَّا تَسْجُدَ إِذْ أَمَرْتُكَ[۳۱]. او پاسخ داد: ﴿قَالَ أَنَا خَيْرٌ مِنْهُ خَلَقْتَنِي مِنْ نَارٍ وَخَلَقْتَهُ مِنْ طِينٍ[۳۲].

ثالثاً، قیاس امامت مفضول بر فاضل با داستان اطاعت حضرت موسی(ع) از حضرت خضر(ع)، قیاس مع‌الفارق است؛ زیرا حضرتش از امّت موسی(ع) نبود تا امامت مفضولی از امّت بر فاضل از همان امّت مطرح شود.[۳۳]

جستارهای وابسته

منابع

پانویس

  1. شرح المواقف، ج۸، ص۳۵۱.
  2. کشف المراد، ص۴۹۵.
  3. ربانی گلپایگانی، علی، براهین و نصوص امامت، ص ۲۱ و دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۵۷؛ زهادت، عبدالمجید، معارف و عقاید ۵ ص ۱۳۷-۱۴۲؛ اکبری ملک‌آبادی، هادی و یوسفی سوته، رقیه ، ولایت از دیدگاه علامه طباطبایی، ص۹۰-۹۱؛ الهی راد، صفدر، انسان‌شناسی، ص ۲۱۵ - ۲۱۶.
  4. مغنی، الامامه، ج۱، ص ۲۱۶.
  5. شرح المقاصد، ج۵، ص ۲۴۶.
  6. گوهرمراد، ص ۳۴۳ـ ۳۴۵.
  7. ربانی گلپایگانی، علی، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۵۷.
  8. تفتازانی در مقاصد، شروط امام را چنین برمی‌شمارد: التکلیف و الحریة و الذکورة و العدالة، و ذلک ظاهر. و زاد الجمهور الشجاعة لیقیم الحدود، و یقاوم الخصوم، و الاجتهاد لیقوم بمصالح الدین، و إصابة الرأی لیقوم الأمور. و کونه قریشیا لقوله(ص): «الأئمة من قریش، الولایة من قریش، قدموا قریشا و لا تقدموها». و خالفت الخوارج و أکثر المعتزلة لقوله: «أطیعوا و لو أمر علیکم عبد حبشی أجدع» (شرح المقاصد، ج۵، ص۲۴۳). («الأجدع» به معنای بینی بریده و کنایه از منتهای نقص و ضعف است). برای مطالعه توضیحات بیشتر، می‌توانید به این مدارک مراجعه کنید: هذا القول من معتقدات الجمهور من المعتزلة و الأشاعرة، و إن اشتهر به المعتزلة دون الأشاعرة فانظر للمعتزلة: المغنی (للقاضی عبدالجبار)، ج۱، ص۲۱۵؛ شرح نهج البلاغه (ابن ابی الحدید)، ج۱، ص۳. انظر للأشاعرة فی ذلک أیضا: غیاث الأمم، ص۱۴۰؛ تفسیر القرطبی، ج۱، ص۱۸۷، المسألة ۱۲ من الآیة الکریمة ﴿وَإِذْ قَالَ رَبُّكَ لِلْمَلَائِكَةِ إِنِّي جَاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً [«و (یاد کن) آنگاه را که پروردگارت به فرشتگان فرمود: می‌خواهم جانشینی در زمین بگمارم» سوره بقره، آیه ۳۰]؛ شرح المقاصد، ج۵، ص۲۴۶؛ شرح العقائد النسفیة، ص۲۳۸؛ شرح المواقف، ج۸، ص۳۷۲. (به نقل از: دلائل الصدق، ج۴، ص۲۳۳).
  9. شرح نهج البلاغه (ابن أبی الحدید)، ج۱، ص۳: مقدمة المؤلف.
  10. فیاض‌بخش، محمد تقی و محسنی، فرید، ولایت و امامت از منظر عقل و نقل، ج۲ ص ۳۶.
  11. «بی‌گمان برای شما ابراهیم و همراهان وی نمونه‌ای نیکویند» سوره ممتحنه، آیه ۴.
  12. «بی‌گمان فرستاده خداوند برای شما نمونه‌ای نیکوست، برای آن کس (از شما) که به خداوند و به روز بازپسین امید دارد و خداوند را بسیار یاد می‌کند» سوره احزاب، آیه ۲۱.
  13. ﴿قَدْ أَنْزَلَ اللَّهُ إِلَيْكُمْ ذِكْرًا * رَسُولًا يَتْلُو عَلَيْكُمْ آيَاتِ اللَّهِ مُبَيِّنَاتٍ لِيُخْرِجَ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ «که خداوند برای شما یادکردی فرستاده است * پیامبری که بر شما آیات روشنگر خداوند را می‌خواند تا کسانی را که ایمان آورده‌اند و کارهای شایسته کرده‌اند به سوی روشنایی، از تیرگی‌ها بیرون آورد» سوره طلاق، آیه ۱۰-۱۱.
  14. ﴿يَهْدِي بِهِ اللَّهُ مَنِ اتَّبَعَ رِضْوَانَهُ سُبُلَ السَّلَامِ وَيُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ بِإِذْنِهِ وَيَهْدِيهِمْ إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ «خداوند با آن (روشنایی) هر کسی را که پی خشنودی وی باشد به راه‌های بی‌گزند، راهنمایی می‌کند و آنان را به اراده خویش از تیرگی‌ها به سوی روشنایی بیرون می‌آورد و آنها را به راهی راست رهنمون می‌گردد» سوره مائده، آیه ۱۶؛ در آیه ۴۴ نیز می‌فرماید: ﴿إِنَّا أَنْزَلْنَا التَّوْرَاةَ فِيهَا هُدًى وَنُورٌ يَحْكُمُ بِهَا النَّبِيُّونَ «ما تورات را که در آن رهنمود و روشنایی بود، فرو فرستادیم؛ پیامبران که تسلیم (خداوند) بودند» سوره مائده، آیه ۴۴.
  15. «بگو آیا از شریکانتان کسی هست که به سوی حق رهنمون باشد؟ بگو خداوند به حق رهنماست؛ آیا آنکه به حقّ رهنمون می‌گردد سزاوارتر است که پیروی شود یا آنکه راه نمی‌یابد مگر آنکه راه برده شود؟ پس چه بر سرتان آمده است؟ چگونه داوری می‌کنید؟» سوره یونس، آیه ۳۵.
  16. ﴿إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَى آدَمَ وَنُوحًا وَآلَ إِبْرَاهِيمَ وَآلَ عِمْرَانَ عَلَى الْعَالَمِينَ «خداوند، آدم، نوح و خاندان ابراهیم و خاندان عمران را بر جهانیان برتری داد» سوره آل عمران، آیه ۳۳؛ ﴿قُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ وَسَلَامٌ عَلَى عِبَادِهِ الَّذِينَ اصْطَفَى «بگو: سپاس خداوند را و درود بر آن بندگان وی که برگزیده است» سوره نمل، آیه ۵۹؛ همچنین فرمود: ﴿وَلَقَدِ اخْتَرْنَاهُمْ عَلَى عِلْمٍ عَلَى الْعَالَمِينَ «و به یقین آنان را با دانایی بر جهانیان برگزیدیم» سوره دخان، آیه ۳۲.
  17. ﴿فَإِمَّا يَأْتِيَنَّكُمْ مِنِّي هُدًى فَمَنِ اتَّبَعَ هُدَايَ فَلَا يَضِلُّ وَلَا يَشْقَى «آنگاه چون از من رهنمودی به شما رسد، هر که از رهنمود من پیروی کند نه گمراه می‌گردد و نه در رنج می‌افتد» سوره طه، آیه ۱۲۳.
  18. فیاض‌بخش، محمد تقی و محسنی، فرید، ولایت و امامت از منظر عقل و نقل، ج۲ ص ۳۷.
  19. «و چون به آنان گویند که به آنچه خداوند فرو فرستاده است و به پیامبر روی آورید می‌گویند: آنچه نیاکان خود را بر آن یافته‌ایم ما را بسنده است؛ آیا حتی اگر نیاکانشان چیزی نمی‌دانستند و رهنمودی نیافته بودند؟» سوره مائده، آیه ۱۰۴.
  20. تلخیص الشافی، ج۱، ص۲۲۲.
  21. «ای مؤمنان، از خداوند فرمان برید و از پیامبر و زمامدارانی که از شمایند فرمانبرداری کنید» سوره نساء، آیه ۵۹.
  22. فیاض‌بخش، محمد تقی و محسنی، فرید، ولایت و امامت از منظر عقل و نقل، ج۲ ص ۳۹.
  23. عبارت زیبای زین‌الدین نباطی در این استدلال چنین است: فإذا جاز أن یکون الإمام مفضولا عن غیره فی العلم و غیره بدرجة، جاز کونه مفضولا بدرجتین لعدم الأولویة و بثلاث و هکذا إلی أن ینتهی إلی جواز أن یستفتی عن رعیته فی وقائع دینه و عبادته و قد لا یجد فی ذلک الوقت مسددا، فیستمر تعطیل الحکومات والعبادات دهرا مدیدا. و قد أضاف الله الاختبار إلی نفسه و جعله مقصورا علی الأفضلین فی قوله تعالی: ﴿وَلَقَدِ اخْتَرْنَاهُمْ عَلَى عِلْمٍ عَلَى الْعَالَمِينَ [«و به یقین آنان را با دانایی بر جهانیان برگزیدیم» سوره دخان، آیه ۳۲]، و لیس اختیار الرسول و الإمام خارجا من هذا المقام، لأنه بأمر الملک العلام بسرائر الأنام (الصراط المستقیم إلی مستحقی التقدیم، ج۱، ص۷۷).
  24. تلخیص الشافی، ج۱، ص۲۲۱.
  25. فیاض‌بخش، محمد تقی و محسنی، فرید، ولایت و امامت از منظر عقل و نقل، ج۲ ص ۴۰.
  26. الأمالی (للصدوق)، ص۶۵۹: المجلس الرابع والتسعون.
  27. فیاض‌بخش، محمد تقی و محسنی، فرید، ولایت و امامت از منظر عقل و نقل، ج۲ ص ۴۱.
  28. برای نمونه می‌توان به دعای کمیل اشاره کرد که حضرتش به جناب خضر(ع) تعلیم فرمود.
  29. ر.ک: الکافی، ج۱، ص۲۴۳.
  30. «گفت: سر آن ندارم که برای بشری فروتنی کنم که او را از گلی خشک برآمده از لایی بویناک آفریده‌ای» سوره حجر، آیه ۳۳.
  31. «(خداوند) فرمود: آنگاه که به تو فرمان دادم. چه چیز تو را از فروتنی بازداشت؟» سوره اعراف، آیه ۱۲.
  32. «گفت: من از او بهترم! مرا از آتش و او را از گل آفریده‌ای» سوره اعراف، آیه ۱۲.
  33. فیاض‌بخش، محمد تقی و محسنی، فرید، ولایت و امامت از منظر عقل و نقل، ج۲ ص ۴۲.