بنی‌غطیف بن عبدالله در تاریخ اسلامی

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

نسب طایفه

این طایفه در شمار قبایل قحطانی[۱] و از شاخه‌های بنی مراد از شعبه‌های قبیله نخع است که نسب از غُطَیف بن عبدالله بن ناجیة بن مراد می‌‌برند[۲]. برخی اقوال هم از انتساب این طایفه به قبیله ازد حکایت دارد[۳]. غطیف، فرزندانی به نام‌های منبّه و سعید داشت. از منبه بن غطیف، مالک، کعب و خیار متولد شدند و از مالک بن عوف بن منبه، عصم، از عصم بن مالک بن عوف بن منبه بن غطیف هم، مخدّش و سلامه پدید آمدند و از مخدش بن عصم، معاویه، خیار، عبد عوف و عبد اللّه تولد یافتند[۴] و بدین ترتیب، نسل غطیف در زمین منتشر شد.

منازل و مساکن بنی غطیف

خاستگاه اولیه بنی مراد، سرزمین یمن بود و بیشتر مردمانش در «جوف همدان»[۵] در جنوب غربی مأرب[۶] و نیز اطراف و اکناف زبید[۷]سکونت داشتند. همچنین در قسمت خروجی مخلاف رُداع به سمت مشرق، و در اماکن فوض، النظیم، لقاح و الحرصبه مردمانی از طایفه بنی مالک از شاخه‌های قبیله غطیف ساکن بودند[۸]. در پی انجام فتوحات اسلامی، بسیاری از مردم این قبیله، در کوفه[۹] و نیز سرزمین مصر بخصوص شهر تازه تأسیس «فسطاط» ساکن شدند. از جمع مرادهایی که در مصر مسکن گزیدند، خاندان رَعین در جَبَل، بنی غطیف و وعلان مراد در شرق فسطاط و در جهت متمایل به قصر اسکان یافتند[۱۰].

تاریخ جاهلی بنی غطیف

بنی مراد در دوران جاهلیت، بسان دیگر قبایل جاهلی به دلایل مختلف، اوقات بسیاری را در رقابت و ستیز با قبایل دیگر سپری می‌‌کردند. آنان در کشمکش و نزاع دائمی با قبیله همدان بودند و گاه شاخه‌های دیگر مَذْحِج را نیز علیه همدان با خود همراه می‌‌کردند. چندان که در فاصله بعثت پیامبر اسلام(ص) تا غزوه بدر در سال دوم هجری، شش جنگ بین مَذْحِج و همدان روی داد که آخرین آنها پیکار «یوم الرّزم» بود که همزمان با جنگ بدر در محلی به نام «الرّزم» - از بلاد مراد - در وادی «ملاحا» در جوف همدان اتفاق افتاد. در این جنگ، همدان به رهبری «اجدع بن مالک» بر مراد به فرماندهی «فَرْوَةَ بن مُسَیْک غطیفی» فائق آمد و بسیاری از مردان مراد در این نبرد، کشته و زخمی شدند[۱۱]. از جمله این کشته شدگان، حارث (مثلّم) بن قیس بن سلمة بن بذیّ بن منبّه بن غطیف بود که به دست بنی حارث بن سلمه به قتل رسید[۱۲]. غطیفی‌ها همچنین، در ایام جاهلیت، برخوردهای خشونت‌باری با بنی عامر بن صعصعه داشتند؛ چندان که در یکی از این موارد، کعب بن حارث غطیفی - شاعر و تک سوار جاهلی بنی غطیف، - در هجومی که بر بنی عامر بن صعصعه، در مکانی به نام «العرقوب» داشت، جمعی از آنان را کشت و عده‌ای دیگر را زخمی کرد و سپس در این باره شعری سرود[۱۳]. معدان بن متوج بن نمران بن خلیفة بن معاویة بن مخدش هم، از دیگر بزرگان بنی غطیف بود که نبردی را علیه مردم حضرموت ترتیب داد و ارزاق آنان را به غارت برد[۱۴]. جنگی که بین بنی غطیف و بنی حارث بن سلمه به بهانه قتل حجران حارثی به دست عبداللّه بن حارث بن دریج غطیفی در جاهلیت در گرفت را نیز می‌‌توان از دیگر ارتباطات خصمانه بنی غطیف بن عبدالله با قبایل همجوار برشمرد[۱۵]. همچنین بنی غطیف همراه با قبیله مادری‌اش مراد، نبردی را با عمرو بن هند - حاکم حیره - انجام داد که نتیجه‌اش سرکوبی و شکست بنی مراد و طوایفش بود. در پی مغلوب شدن بنی مراد، عمرو بن هند یکی از افراد بنی غطیف به نام جعید بن معاویة بن ذؤیب بن مالک بن منبه بن غطیف (تمیم بن حجر) را احضار کرد و به جرم سخت گرفتن بر عمرو بن مامه لخمی، به آتش کشید[۱۶].

اسلام بنی غطیف

روند اسلام‌پذیری این طایفه نخستین بار با آمدن فَرْوَة بن مُسَیْک مرادی به مدینه آغاز شد. وی که از شیوخ و رجال برجسته قبیله مراد بود، به توسط عمرو بن معدی کرب زبیدی از بعثت رسول خدا(ص) خبر یافت[۱۷]. فروه پس از شکست در جنگ «یوم الرزم»، به نزد کندیان رفت و چون شاهان کنده به او خیانت کردند از آنان برید و به دشمنی با آنها برخاست و سپس در سال نهم هجری عازم مدینه شد. او در این سفر، در منزل سعد بن عباده خزرجی سکونت گزید و سپس فردای آن روز، نزد رسول خدا(ص) رفت و اسلام آورد. وی در مدت اقامتش در مدینه، با رفت و آمد نزد پیامبر(ص)، قرآن و فرائض اسلام و احکام آن را آموخت[۱۸]. در این دیدار، حضرت به او دوازده اوقیه جایزه داد و فروه را بر شتری نجیب نشاند و حله ای بافت عمان بدو ارزانی داشتند[۱۹]. در این وفد، پیامبر(ص)، فروه را بر امور قبیله مَذْحِج و شاخه‌های آن مراد و زبید گماشت و خالد بن سعید بن عاص را جهت جمع‌آوری صدقات مذحج با او به یمن فرستاد[۲۰]. این دو تا رحلت آن حضرت، در مقام خود باقی ماندند[۲۱]. بر اساس برخی نقلها، در این دیدار، فروه از سوی حضرت فرمان یافت تا مسجدی را در صنعا بنا کند[۲۲]. علقمة بن یزید بن عمرو[۲۳]، نعمان بن جزء بن نعمان[۲۴] و شریک بن سمّی غطیفی[۲۵] هم از دیگر مردمان بنی غطیف بودند که نامشان در شمار وفود کنندگان به مدینه ثبت و ضبط شده است.

بنی غطیف و واقعه ارتداد قبایل

با ظهور اسود عنسی مذحجی برخی از مردان بنی مراد بمانند برخی دیگر از مردم مذحج بدو پیوستند و او را در انجام فتوحاتش یاری رساندند. با تسلط یافتن اسود بر نجران و صنعا و بسیاری دیگر از بلاد یمن، رسول خدا(ص)، فروة بن مسیک مرادی را به جنگ او فرستاد و قیس بن هُبیره مکشوح را نیز با او گسیل داشت و ابناء را به یاری آنان فرا خواند. آنان روانه یمن شدند تا این که در یمن خبر وفات حضرت به آنها رسید[۲۶].

بنی غطیف و نقش آفرینی در فتوحات اسلامی

با شروع فتوحات اسلامی، بنو مراد و طوایف آن نیز بمانند بسیاری دیگر از قبایل عرب در عرصه فتوحات حاضر شدند و در فتوحات شام و عراق و نیز ایران و مصر، نقش چشمگیری ایفا نمودند. شریک بن عبد یغوت بن عمرو غطیفی مرادی از جمله غطیفیان حاضر در فتح ایران بود. او در نبرد قادسیه (۱۳ هجری) حضور داشت و در این روز، ضمن بروز شجاعت‌های بسیار، شمشیری به رستم - فرمانده سپاه ایران - نواخت[۲۷]. هانی و شریک - پسران عتبة بن عبداللّه بن عمرو بن نمران - هم، از دیگر کسانی بودند که در جنگ قادسیه حضور داشتند[۲۸]. بنی مراد همچنین در فتوحات مصر نقشی عمده و بزرگ داشتند. بسیاری از مشاهیر و جنگآوران این قوم که در فتح این منطقه حضور داشتند همان افرادی بودند که در فتح شام شرکت داشتند که از جمله آنان می‌‌توان به نام ازهر بن یزید[۲۹]، حارث بن سعید غطیفی[۳۰]، وزارة بن حارث بن ذؤیب مرادی غطیفی[۳۱]، علقمة بن یزید غطیفی و برادرش عمرو[۳۲]، هانی و نعمان فرزندان جریر غطیفی[۳۳]، شریک بن سمّی غطیفی[۳۴] و... اشاره کرد[۳۵]. شریک بن سمی، فرمانده طلایه داران لشکر عمرو بن عاص در فتح مصر بود[۳۶]. وی تا موضعی به نام «کَوم» - نزدیک اسکندریه - پیش رفت و در این مکان، به جهت حملات سنگین رومیان، از بیم جان اصحاب خود به این مکان پناه برد و به دفاع از خود پرداخت. او در این موضع بود تا این که لشکر اصلی اسلام به فرماندهی عمرو بن عاص به منطقه رسیدند[۳۷].

بنی غطیف و نقش آنان در حکومت علوی(ع)

قبیله بنی مراد و طوایف آن در میان حوادث تاریخی صدر اسلام بیشترین حضور را در ایام خلافت امام علی(ع) و در حوزه‌های مختلف نظامی - سیاسی این دوره داشتند. نمونه این حضور را می‌‌توان در همراهی با امیرالمؤمنین(ع) در نبرد جمل یافت. بنی غطیف در کنار بنی مراد و مذحج، و همراه با هانی بن عروه مرادی غطیفی - یار وفادار علی(ع) - [۳۸] در این جنگ شرکتی پر شور داشتند. هانی همچون پدرش –عروه - از اصحاب رسول خدا(ص)[۳۹] و از اشراف کوفه و از اعیان شیعه و از رؤسای ایشان بود[۴۰]. وی از جمله یارانی بود که در شوراهای امام علی(ع) حضور می‌‌یافت و حضرت در جمع‌آوری، ترکیب و آرایش سپاه عراق از مشاوره او استفاده می‌‌کرد[۴۱]. هانی در هر سه جنگ امیرالمؤمنین(ع) حاضر بود[۴۲]. وی در جنگ جمل شجاعانه می‌‌جنگید و در حالی که رجز می‌‌خواند: یَا لَکَ حَرْبٌ حَثَّهَا جَمَّالُهَا یَقُودُهَا لِنْقُصُهَا ضُلَّالُهَا هَذَا عَلِیٌّ حَوْلَهُ أَقْیَالُهَا جنگی که سواران جمل آتش آن را دامن می‌زدند و گمراهان را هدایت می‌کردند. و اکنون این علی است که قهرمانان جنگاور پیرامونش را گرفته‌اند». به دشمن حمله می‌‌برد[۴۳]. همچنین نقل است که در یکی از برهه‌های این نبرد، هانی مأموریت یافت تا به همراه گروهی دیگر از رجال مذحجی به شتر عایشه که نماد حفظ و استقامت ناکثین بود، حمله کند[۴۴]. وی را همچنین از اعیان سپاه حضرت در صفین گفته‌اند[۴۵]. بر اساس برخی نقل‌ها، وی در پیکار نهروان هم حاضر بود[۴۶].

مناسبات بنی غطیف و بنی امیه

پس از آنکه بنی امیه قدرت را در سرتاسر بلاد اسلامی در دست گرفت بسیاری از رجال مرادی در دوره‌های مختلف حکومت اموی به کمک این خاندان شتافتند و دست گیر آنان در حوادث سخت شدند. بنی امیه از رجال مرادی و طوایف آن - از جمله بنی غطیف - برای مدیریت اجرایی و نظامی و اداری قلمرو خلافت بهره فراوانی برد. از جمله این جنگآوران و مشاهیر قبیله‌ای بنی مراد که در زمره کارگزاران اموی قرار گرفتند، می‌‌توان به نام علقمة بن یزید مرادی غطیفی اشاره کرد. وی در زمان حکومت معاویه، از سوی عتبة بن ابوسفیان به امارت اسکندریه برگزیده شد[۴۷]. عتبه ۱۲ هزار نیرو در اختیار او گذاشت و ضمن پیامی، معاویه را از این امر با خبر ساخت[۴۸]. اگرچه بیشترین عرصه فعالیت مرادی‌ها در جهت‌گیری علیه اهل بیت(ع) و مشارکت در تحولات سیاسی این دوره به نفع حاکمیت امویان بود، اما اخبار و گزارشاتی هم وجود دارد که حکایت از حضور برخی رجال آگاه و بصیر مرادی - همچون هانی بن عروه - به هواداری از اهل بیت(ع) داردکه برای تشریح و تعریف جایگاه آنان و ایجاد زمینه‌های لازم برای استقرار حکومت دینی مبتنی بر آموزه‌های مکتب تشیع تلاش می‌‌کردند. در خبرها آمده، زمانی که معاویه برای تعیین جانشینی یزید برای خود، بزرگان شهرهای مختلف را به شام فرا خواند، هانی پس از اطلاع از قصد معاویه به مسجد رفت و مردم را از شخصیت یزید آگاه کرد. معاویه در واکنش به عمل او، هانی و دیگر بزرگان عرب را فرا خواند و آنچه درخواست کردند اجابت نمود. سپس هانی را مأمور اخذ بیعت برای پسرش یزید از مردم عراق نمود[۴۹]. البته خبر قطعی مبنی بر اقدام هانی در انجام خواسته معاویه در دست نیست[۵۰][۵۱]. هانی را همچنین از همراهان حجر بن عدی در قیامش علیه بنی امیه گفته‌اند و او را از ارکان این حرکت برشمردند[۵۲]. این در حالی است که برخی از عروه –پدر هانی - به عنوان یکی از همراهان قیام حجر یاد کرده‌اند و آورده‌اند: بواسطه این عمل، معاویه قصد قتل او را کرد که با وساطت زیاد بن ابیه از این امر منصرف شد[۵۳].

بنی غطیف و قیام عظیم عاشورا

از حوادث مهمی که رجال مرادی صراحتاً در آن از اهل بیت(ع) دفاع کردند، قیام مسلم بن عقیل بر محور شخصیت هانی بن عروه بود. پس از آمدن عبیداللّه به کوفه و آغاز سختگیری‌های وی بر مردم و سران قبایل، مسلم از خانه مختار به منزل هانی بن عروه مرادی نقل مکان کرد[۵۴]. حضور مسلم در خانه هانی، آثار و پیامدهای بسیار به دنبال داشت. در طی این مدت، مسلم از مردم کوفه برای امام حسین(ع) بیعت گرفت و شرح اخبار آن را به حضرت گزارش داد[۵۵]. به علاوه در فراهم آوردن سلاح و نیرو هم اهتمام ورزید[۵۶]. تا این که ابن زیاد، هانی را به دارالاماره فرا خواند و در آنجا محبوس نمود. اسارت هانی، موجب علنی شدن قیام مسلم بن عقیل شد. پس مسلم به همراه چهار هزار نفر، قیامش را در کوفه علنی کرد[۵۷]. سپاه مسلم به روش معمول نبردهای آن زمان، از قبایل عدنانی و یمنی کوفه[۵۸] از جمله طوایف بنی مراد ترکیب یافته بود. مسلم همراه با آنها در میانه سپاه قرار گرفت و به سوی دار الاماره حرکت کرد[۵۹]. عبیدالله با ایجاد هراس و بهره‌برداری از تشتت فکری و ناهمگونی رفتاری کوفیان و عدم ثبات عقیده و فشار عمومی جامعه کوفه و البته سخنان افراد ذی نفوذ قبایل، جریان را به نفع امویان به پایان رساند و مردم را به سرعت از مسلم جدا کرد. چندان که همراهی مراد با مسلم چندان نپایید و با این بهانه که «ما به خانه می‌‌رویم ببینیم عاقبت کار چه می‌‌شود، ما را با فتنه چه کار!!» مسلم را با نیروهای اموی تنها گذاشتند[۶۰]. تا این که مسلم در اوج غربت در نهم ذی الحجه سال شصت هجری به دست امویان به شهادت رسید.

اعلام و رجال بنی غطیف

شخصیت‌های بنام و مشهور بسیاری از بنی غطیف برخاستند که از جمله ایشان می‌‌توان از اصحابی نظیر: فروة بن مُسَیک بن حارث[۶۱]، نعمان بن جزء بن نعمان[۶۲]، بن ربیعة بن عامر غطیفی[۶۳]، علقمة بن یزید بن عمرو از اصحاب و از وفود کنندگان[۶۴] و شریک بن سمّی از وفود کنندگان و از فاتحان مصر[۶۵] یاد کرد. عروة بن نمران بن عمر غطیفی[۶۶] و پسرش هانی بن عروه،[۶۷] هم، از دیگر رجال بزرگ این طایفه بودند که در برخی منابع از آنها به عنوان «صحابی پیامبر(ص)»[۶۸] نام برده شده است. از یحیی بن هانی بن عروه[۶۹]، ازهر بن یزید بن عبدیغوث - از محدثین و از فاتحین مصر - [۷۰]، عمرو بن یزید بن عمرو - از فاتحین مصر - [۷۱]، ابوشریک یحیی بن ضماد[۷۲]، ابوالاصبغ عبدالعزیز بن سهل بن سعد غطیفی از محدثین[۷۳]، یحیی بن یزید غطیفی از راویان حدیث[۷۴]، عابس بن محمد بن اسماعیل عطیفی[۷۵]، ابوالازهر سهل بن سعد غطیفی از محدثین[۷۶] و... هم می‌‌توان در شمار دیگر بزرگان و رجال معروف این قوم نام برد. ضمن این که از قضات و صاحب منصبان بنام بنی غطیف می‌‌توان به نام عابس بن سعید - از قضات مصر - [۷۷]، و علقمة بن یزید مرادی غطیفی – فرماندار معاویه در اسکندریه - [۷۸] و از شعرای معروف آنها می‌‌توان به اسامی فروة بن مسیک بن حارث[۷۹]، بکیر (فضّة) بن عبداللّه بن [[سلمة بن أفعل بن کعب بن عوف بن منبّه بن غطیف[۸۰]، ازهر بن یزید مرادی[۸۱] و کعب بن حارث غطفی شاعر و تک سوار جاهلی[۸۲] اشاره کرد.[۸۳]

منابع

پانویس

  1. قلقشندی، نهایة الارب فی معرفه انساب العرب، ج۱، ص۳۸۸. کحاله در کتاب خود بنی غطیف را در شمار قبایل عدنانی بر شمرده است. (عمر رضا کحاله، معجم قبائل العرب، ج۳، ص۸۸۹).
  2. ابن کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج‌۱، ص۳۲۸؛ ابن حزم؛ جمهرة انساب العرب، ص۴۰۶؛ قلقشندی، نهایة الارب فی معرفه انساب العرب، ج۱، ص۳۸۸.
  3. ر.ک: ابن کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج‌۱، ص۳۲۸؛ قلقشندی، نهایة الارب فی معرفه انساب العرب، ج۱، ص۳۸۸.
  4. ر.ک: ابن کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج‌۱، ص۳۲۸.
  5. عبدالرحمن بن عبدالواحد الشجاع، الیمن فی صدر الاسلام، ص۳۳.
  6. حجری‌یمانی، مجموع البلدان الیمن و قبائلها، ج۴، ص۷۰۲ - ۷۰۳.
  7. عمر رضا کحاله، معجم قبائل العرب، ج۳، ص۱۰۶۶.
  8. حسن بن احمد همدانی، صفة جزیرة العرب، ص۹۴.
  9. ر.ک: ابن حجر، الاصابه، ج۵، ص۹۶؛ ابومخنف، مقتل الحسین(ع)، ص۷۵؛ ابن عبدربه، العقد الفرید، ج۵، ص۲۱۹ - ۲۲۰.
  10. ابن عبدالحکم، فتوح مصر و مغرب، ص۲۲۷ - ۲۲۸.
  11. حسن بن احمد همدانی، الاکلیل، ج۱۰، ص۸۶، ۱۶۳، ۱۸۶ و ۱۹۹؛ حسن بن احمد همدانی، صفة جزیرة العرب، ص۲۱۶؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۵۸۱.
  12. ابن کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج‌۱، ص۳۳۰.
  13. مرزبانی، معجم الشعراء، ص۲۷۸؛ زرکلی ج۵، ص۲۲۶.
  14. ابن کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج‌۱، ص۳۲۹؛ ابن حزم؛ جمهرة انساب العرب، ص۴۰۶.
  15. ابن کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج‌۱، ص۳۳۰.
  16. ابن کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج‌۱، ص۳۳۱.
  17. ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۵۲۸؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۴، ص۱۲۶۲ - ۱۲۶۴.
  18. ابن‌سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۲۴۷.
  19. ابن‌سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۲۴۷. و ج۶، ص۵۸.
  20. ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۵۲۸؛ ابن‌سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۲۴۷. هشام بن محمد می‌‌نویسد: عمر بن خطاب فروه را مأمور جمع‌آوری صدقات مذحج قرار داد. (ابن کلبی، جمهرة النسب، ج۱، ص۳۵۱).
  21. احمدی میانجی، مواقف الشیعه، ج۱، ص۲۵۴ و ۳۰۴.
  22. احمد بن عبدالله رازی، تاریخ مدینة صنعا، ج۲، ص۷۰.
  23. ابن ماکولا، اکمال الکمال، ج۷، ص۱۵۰؛ ابن اثیر، اسد الغابه، ج۳، ص۵۸۶؛ ابن حجر، الاصابه، ج۴، ص۴۶۲؛ سمعانی، الانساب، ج۱۰، ص۶۱.
  24. ابن حجر، الاصابه، ج۶، ص۳۴۸. ابن ماکولا از او و برادرش با نسب نعمان بن جریر بن نعمان و از وفد کنندگان برشمرده است. ابن ماکولا، اکمال الکمال، ج۷، ص۱۵۱
  25. ابن ماکولا، اکمال الکمال، ج۷، ص۱۵۱؛ ابن حجر، الاصابه، ج۳، ص۲۷۹.
  26. بلاذری، فتوح البلدان، ص۱۱۰.
  27. ابن کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج‌۱، ص۳۲۹؛ ابن حزم، جمهرة انساب العرب، ص۴۰۶؛ زرکلی، الاعلام، ج۷، ص۱۹۹.
  28. ابن کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج‌۱، ص۳۲۹.
  29. ابن ماکولا، اکمال الکمال، ج۷، ص۱۵۰.
  30. ابن ماکولا، اکمال الکمال، ج۷، ص۱۵۰.
  31. ابن ماکولا، اکمال الکمال، ج۷، ص۱۵۱.
  32. ابن ماکولا، اکمال الکمال، ج۷، ص۱۵۰؛ سمعانی، الانساب، ج۱۰، ص۶۱ - ۶۲.
  33. ابن ماکولا، اکمال الکمال، ج۷، ص۱۵۱.
  34. ابن ماکولا، اکمال الکمال، ج۷، ص۱۵۱. یاقوت حموی، معجم البلدان، ج۴، ص۴۹۵؛ ابن ابی الحکم، فتوح مصر و اخبارها، ص۲۸۱ - ۲۸۲
  35. فصلنامه علمی - پژوهشی شیعه‌شناسی، سید اصغر محمودآبادی و مریم سعیدیان جزی؛ مقاله «بررسی نقش قبیله مراد در تاریخ اسلام و تشیع تا سقوط امویان»، ص۷۳ - ۷۷.
  36. حموی، معجم البلدان، ج۴، ص۴۹۵؛ ابن حجر، الاصابه، ج۳، ص۲۷۹.
  37. حموی، معجم البلدان، ج۴، ص۴۹۵.
  38. ابن اعثم، الفتوح، ج۲، ص۴۸۱.
  39. محمد بن جعفر المشهدی، فضل الکوفه و مساجدها، ص۸۶؛ السماوی، ابصار العین فی انصار الحسین، ص۱۳۹.
  40. نمازی، مستدرکات معجم رجال الحدیث، ج۸، ص۱۳۸.
  41. ابن اعثم، الفتوح، ج۲، ص۴۹۰ - ۴۹۲.
  42. السماوی، ابصار العین فی انصار الحسین، ص۱۳۹؛ شمس الدین، انصار الحسین، ص۱۲۵.
  43. ابن شهر آشوب، المناقب، ج۲، ص۳۴۵؛ السماوی، ابصار العین فی انصار الحسین، ص۱۳۹.
  44. محمودی، نهج السعاده فی مستدرک نهج البلاغه، ج۳۲، ص۱۸۰ - ۱۸۳.
  45. مسعودی، مروج الذهب و معادن الجوهر، ج۳، ص۶۹.
  46. شمس الدین، انصار الحسین، ص۱۲۵.
  47. ابن عبد الحکم، فتوح مر و اخبارها، ص۲۸۱ - ۲۸۲؛ ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج۴۱، ص۲۰۲؛ ابن اثیر، اسد الغابه، ج۳، ص۵۸۶.
  48. ابن عبد الحکم، فتوح مر و اخبارها، ص۲۸۱.
  49. ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ص۴۰۸ - ۴۰۹.
  50. احمدی میانجی، مواقف الشیعه، ج۲، ۴۸۵ - ۴۸۶.
  51. فصلنامه علمی - پژوهشی شیعه‌شناسی، سید اصغر محمودآبادی و مریم سعیدیان جزی؛ مقاله «بررسی نقش قبیله مراد در تاریخ اسلام و تشیع تا سقوط امویان»، ص۹۵ - ۱۰۱.
  52. شمس الدین، انصار الحسین، ص۱۲۵.
  53. السماوی، ابصار العین فی انصار الحسین، ص۱۳۹.
  54. دینوری، اخبار الطوال، ص۲۳۳؛ بلاذری، انساب الاشراف، ج۲، ص۷۹؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۵، ص۳۶۰.
  55. محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۵، ص۳۴۸؛ ابن شهر آشوب، مناقب آل ابی‌طالب، ج۳، ص۲۴۰ - ۲۴۵.
  56. ابن اعثم، الفتوح، ج۵، ص۴۱.
  57. محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۵، ص۳۶۸ - ۳۶۹.
  58. ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبیین، ص۷۳ - ۷۴.
  59. ابن عبد ربه، العقد الفرید، ج۵، ص۲۱۹ - ۲۲۰.
  60. ابن اعثم، الفتوح، ج۵، ص۵۰ - ۵۱.
  61. ابن عبد البر، الاستیعاب، ج۳، ص۱۲۶۱ - ۱۲۶۲؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۶، ص۵۸ - ۵۹؛ ابن حزم، جمهرة أنساب العرب ص۴۰۶.
  62. ابونعیم، معرفة الصحابه، ج۴، ص۳۲۴؛ ابن حجر، الاصابه، ج۶، ص۳۴۷ - ۳۴۸.
  63. سمعانی، الانساب، ج۱۰، ۶۲؛ ابن اثیر، اسد الغابه، ج۳، ص۵.
  64. ابونعیم، معرفة الصحابه، ج۴، ص۳۰؛ ابن ماکولا، اکمال الکمال، ج۷، ص۱۵۰.
  65. ابن ماکولا، اکمال الکمال، ج۷، ص۱۵۱؛ ابن حجر، الاصابه، ج۳، ص۲۷۹. سمعانی از او با نام «شریک بن تیمی» نام برده است. (سمعانی، الانساب، ج۱۰، ص۶۲).
  66. ابن حجر، الاصابه، ج۵، ص۹۶.
  67. ابن کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج‌۱، ص۳۲۹؛ ابن حزم، جمهرة انساب العرب، ص۴۰۶؛ ابن حجر، الاصابه، ج۵، ص۹۶.
  68. محمد بن جعفر المشهدی، فضل الکوفه و مساجدها، ص۸۶؛ السماوی، ابصار العین فی انصار الحسین، ص۱۳۹.
  69. ر.ک: محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۵، ص۴۳۵؛ السماوی، ابصار العین فی انصار الحسین، ص۱۳۹.
  70. العجلی، معرفة الثقات، ج۱، ص۲۱۴؛ ابن ماکولا، اکمال الکمال، ج۷، ص۱۵۰.
  71. ابن ماکولا، اکمال الکمال، ج۷، ص۱۵۰؛ ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج۴۱، ص۲۰۲.
  72. سمعانی، الانساب، ج۱۰، ص۶۲.
  73. ابن ماکولا، اکمال الکمال، ج۷، ص۱۵۱؛ سمعانی، الانساب، ج۱۰، ص۶۲.
  74. ابن ماکولا، اکمال الکمال، ج۷، ص۱۵۱.
  75. ابن ماکولا، اکمال الکمال، ج۷، ص۱۵۱.
  76. ابن ماکولا، اکمال الکمال، ج۷، ص۱۵۱.
  77. ابن ماکولا، اکمال الکمال، ج۷، ص۱۵۰؛ صفدی، الوافی بالوفیات، ج۱۶، ص۳۱۵؛ سمعانی، الانساب، ج۱۰، ص۶۲.
  78. ابن عبد الحکم، فتوح مر و اخبارها، ص۲۸۱ - ۲۸۲؛ ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج۴۱، ص۲۰۲؛ ابن اثیر، اسد الغابه، ج۳، ص۵۸۶.
  79. ابن عبد البر، الاستیعاب، ج۳، ص۱۲۶۱ - ۱۲۶۲؛ ابن حزم، جمهرة أنساب العرب، ص۴۰۶.
  80. ابن کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج‌۱، ص۳۳۰.
  81. ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج۸، ص۴۲.
  82. زرکلی، الاعلام، ج۵، ص۲۲۶.
  83. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، مکاتبه اختصاصی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت.