خانه حضرت فاطمه در تاریخ اسلامی

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

یورش به خانه حضرت فاطمه

امام علی (ع) با نپذیرفتن بیعت با ابوبکر، خشم و نفرت خود را از نظام حاکم اعلان داشت تا برای جهانیان روشن سازد حکومتی که نخستین شخصیّت پس از رسول اکرم (ص) از آن روگردان شده، نمی‌تواند خلافت و جانشین واقعی رسول خدا (ص) باشد و فاطمه زهرا (س) نیز همین شیوه را دنبال کرد تا به مردم اعلان دارد که دخت پیامبرشان بر سران حاکم خشمگین است و این حکومت را محکوم کرده و آن را قانونی نمی‌داند.

از سویی امام علی (ع) مبارزه‌ای منفی بر ضد غاصبان حق قانونی خویش آغاز کرد و عدّه‌ای از برجستگان صحابه و شخصیت‌های بزرگی از مهاجر و انصار که رسول گرامی اسلام (ص) مقام و منزلت آنان را ستوده بود و از واقعیت امر آگاهی داشتند، در کنار امام (ع) پایدار و مقاوم ایستادند از جمله: عباس بن عبدالمطلب، عمار یاسر، ابوذر غفاری، سلمان فارسی مقداد بن أسود، خزیمة بن ثابت ذو الشهادتین، عبادة بن صامت، حذیفة بن یمان، سهیل بن حنیف، عثمان بن حنیف، و ابوایوب انصاری و جمع دیگری را که تسلیم جنجال و هیاهوی دشمن نمی‌شدند و تهدیدات زمامداران حکومت و در رأس آنها عمر، بیمناکشان نمی‌ساخت، نام برد.

عدّه‌ای از صحابه مخالف بیعت با ابوبکر، در این زمینه خلیفه را مورد اعتراض قرار دادند و گفت‌وگوهای متعددی در مسجد رسول خدا (ص) و در جاهای مختلف با او صورت پذیرفت. این عدّه در این راستا از تهدید سلطه حاکم بیمی به دل راه ندادند و همین عمل سبب شد احساسات و عواطف عدّه زیادی از مردم را که با جریان موافق حاکمان دمساز بودند برانگیخته و بشوراند و برخی از آنان بر سر عقل آمده و از بیعت شتابزده و بدون اندیشه خود با ابوبکر، افزون بر دشمنی‌های آشکاری که در حق اهل بیت رسول خدا (ص) از خود نشان دادند، نادم و پشیمان گردیدند.

دیری نپایید، برخی از قبایل عشایر مسلمان اطراف مدینه مانند، أسد، فزاره، بنی حنیفه و دیگر قبایلی که خود، شاهد بیعت روز غدیر خم با علی (ع) بودند و با چشم خود دیدند این عمل توسط نبیّ اکرم (ص) انجام پذیرفت و مردم به‌عنوان امیر مؤمنان به امام (ع) ادای احترام کردند و با شنیدن خبر رحلت جانسوز رسول خدا (ص) و بیعت مردم با ابوبکر و تکیه زدن وی بر مسند خلافت، مبهوت و سرگردان شدند[۱] و به هیچ‌وجه پذیرای بیعت با ابوبکر نگشته و از پرداخت زکات به حکومت جدید، از جنبه غیرقانونی بودن آن، خودداری کردند تا وضعیت به خوبی روشن شود. این افراد بر اعتقادات اسلامی خود هم‌چنان باقی بوده و نماز بپا می‌داشتند و تمام شعائر مذهبی را به اجرا درمی‌آوردند.

ولی سلطه حاکم سود خود را در این دید تا زمانی‌که مخالفت امام علی (ع) و یارانش برای دولت اسلامی خطری داخلی تلقّی شده و وجود این قبایل، حکومت موجود را تهدید می‌کند، از این کانون خطر جلوگیری به‌عمل آورد.

ابوبکر و هوادارانش دریافتند اگر فورا در صدد متوقّف کردن این جریان مخالف برنیایند، در اثر بالا گرفتن موج مخالفت، آن خطر همچنان آنان و حکومتشان را احاطه خواهد کرد و جلوگیری از چنین خطری با مجبور ساختن علی بن ابی طالب رهبر جناح مخالف، به بیعت با ابوبکر میسّر خواهد بود. برخی تاریخ‌نگاران آورده‌اند[۲]: عمر بن خطاب نزد ابوبکر آمد و بدو گفت: می‌دانی که علی با تو بیعت نکرده، آیا قصد نداری از او بیعت بگیری؟

فلانی! تا علی با تو بیعت نکند، نباید دست به هیچ کاری بزنی! کسی را نزد او بفرست تا حضور یابد و با تو بیعت نماید، ابوبکر قنفذ غلام خود را نزد امام (ع) فرستاد، وی به امیر المؤمنین گفت: خلیفه شما را خواسته، از فرمان جانشین رسول خدا اطاعت کن. علی (ع) فرمود: چقدر زود به رسول اکرم (ص) دروغ‌ بستید. قنفذ بازگشت و مطالب امام (ع) را به ابوبکر ابلاغ کرد و ابوبکر مدتی طولانی گریست، عمر بار دوّم به ابوبکر گفت: می‌دانی که این فرد با تو بیعت نکرده، او را فرصت مده.

ابوبکر به قنفذ گفت: نزد علی بازگرد و به او بگو: جانشین رسول خدا (ص) تو را برای بیعت با خود فرامی‌خواند. قنفذ مجدّدا نزد حضرت آمد و سفارش ابوبکر را به امام (ع) رساند. امام علی (ع) این‌بار با صدای بلند فریاد زد سبحان الله! این مرد مدعی چیزی است که حق او نیست.

قنفذ بازگشت و سخنان امام را به ابوبکر رساند، ابوبکر مدتی طولانی به گریه افتاد، عمر این‌بار به او گفت: خود به‌پا خیز تا نزد او برویم. بدین ترتیب، ابوبکر، عمر، عثمان، خالد بن ولید، مغیرة بن شعبه، ابوعبیده جراح و سالم آزاد شده ابو حذیفه به سمت خانه علی (ع) روانه شدند.

فاطمه زهرا (س) بر این باور بود که کسی بی‌اجازه وی وارد خانه‌اش نخواهد شد، وقتی این گروه به در خانه فاطمه رسیدند و در را کوبیدند و حضرت صدای آنان را شنید با صدای بلند فریاد زد: پدر! ای رسول خدا (ص) پس از تو چه مصیبت‌ها و ناراحتی‌ها از پسر خطاب و پسر ابو قحافه دیدیم، ای گروه! صحنه‌ای زشت‌تر از آن‌چه شما انجام دادید سراغ ندارم، پیکر مطهر رسول خدا (ص) را در برابر ما به‌حال خود رها کردید و بی‌آن‌که با ما مشورتی انجام دهید، برای خود بیعت گرفتید و حق ما را به ما باز نمی‌گردانید.

مردم، با شنیدن صدای زهرا (س) و گریه او، با چشمانی اشکبار و دل‌هایی شکسته و پر اندوه از آنجا دور شدند تنها عمر و جمعی در آنجا باقی ماندند، عمر هیزم خواست و با صدای بلند اعلان داشت: [علی!] سوگند به آن‌کس که جانم در دست اوست، از خانه بیرون بیا وگرنه آن را با ساکنانش به آتش خواهم کشید، به عمر گفته شد: ابو حفص! آخر، فاطمه در این خانه حضور دارد. گفت: باشد[۳].

فاطمه (س) پشت در ایستاده و جمعی را که [پیشاپیش آنان عمر قرار داشت‌] مورد خطاب قرار داد و فرمود: «وَيْحَكَ يَا عُمَرُ مَا هَذِهِ الْجُرْأَةُ عَلَى اللَّهِ وَ رَسُولِهِ تُرِيدُ أَنْ تَقْطَعَ نَسْلَهُ مِنَ الدُّنْيَا وَ تُفْنِيَهُ وَ تُطْفِئَ نُورَ اللَّهِ ﴿وَاللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ[۴]»؛ عمر! وای بر تو! بر خدا و رسولش این‌گونه گستاخی؟ می‌خواهی دودمان رسول خدا (ص) را براندازی و نورش را خاموش سازی؟ ولی بدان! خداوند نور خویش را فروزان نگاه می‌دارد.

عمر با لگد به در کوبید و فاطمه برای حفظ حجاب، پشت در میان در و دیوار خود را نهان ساخت، آن گروه به زور وارد خانه شدند، فشار جمعیت سبب شد زهرای مرضیه (س) بین در و دیوار آسیب ببیند و جنین وی سقط شود.

آن گروه بر سر امیر المؤمنین (ع) که در جایگاه خود نشسته بود ریختند و گردش را گرفته و لباس وی را به گردنش پیچیده و او را کشان‌کشان از خانه به سمت سقیفه به محل برگزاری مجلس ابوبکر بردند. فاطمه (س) از بردن همسر خویش جلوگیری به‌عمل آورد و فرمود: به خدا سوگند! اجازه نمی‌دهم پسر عمویم را ظالمانه به سمت مسجد بکشانید، وای بر شما! چه زود به خدا و رسولش خیانت کردید و در حق ما اهل بیت ستم روا داشتید، با اینکه رسول اکرم (ص) شما را به پیروی و دوستی و محبت و اطاعت از ما سفارش فرموده بود.

عمر به قنفذ فرمان داد زهرا را بزن و قنفذ با تازیانه چنان زهرا را زد که جای تازیانه مانند بازوبندی بر بازوی فاطمه باقی ماند[۵]. بدین‌سان، امیر مؤمنان (ع) را از خانه بیرون و به سقیفه محل برگزاری مجلس ابوبکر کشاندند، امام (ع) به این‌سو و آن‌سو می‌نگریست و می‌فرمود: ای حمزه! ای جعفر! کجایید؟ ولی من که امروز حمزه و جعفر ندارم.

امام (ع) را در مسیر راه از کنار قبر مطهر پسر عمویش رسول خدا (ص) عبور دادند، وقتی چشمش به مرقد پاک پیامبر افتاد صدا زد: ای فرزند مادرم! این مردم مرا به ضعف و ناتوانی کشانده و از کشتنم چیزی باقی نمانده است.

از عدی بن حاتم روایت شده گفت: به خدا سوگند! هرگز به کسی مانند علی بن ابی طالب آن زمان‌که پیراهنش را به گردنش پیچیده و به مجلس ابوبکر آوردند، دلم نسوخت، به امام گفتند: بیعت کن! حضرت فرمود: اگر بیعت نکنم چه می‌کنید؟ عمر پاسخ داد: به خدا سوگند! در این‌صورت تو را گردن خواهم زد.

امام (ع) فرمود: اگر چنین کنید بنده خدا و برادر رسول او را کشته‌اید. عمر گفت: بنده خدا آری، ولی برادر رسول خدا خیر؛ امام (ع) فرمود: آیا پیمان برادری را که رسول خدا (ص) میان خود و من ایجاد کرد، انکار می‌کنید؟ و بدین ترتیب، مناظره تندی میان امام (ع) و حزب حاکم رخ داد.

در این اثنا فاطمه زهرا (س) که دست فرزندانش حسن و حسین را گرفته بود و کلّیه زنان بنی هاشم آن مخدّره را همراهی می‌کردند از راه رسید با دیدن آن منظره صدای ناله و فریاد و شیون و زاری آنان بلند شد، فاطمه (س) فرمود: «خلوا عن بعلي! خلوا عن ابن عمّي! و الله لأكشفن رأسي و لأضعنّ قميص أبي على رأسي و لأدعونّ عليكم، فما ناقة صالح بأكرم على الله منّي و لا فصيلها بأكرم على الله من ولدي»[۶]؛

دست از پسر عمویم بردارید! دست از همسرم بردارید! به خدا سوگند! سرم را برهنه می‌کنم و پیراهن پدرم رسول خدا (ص) را بر سر افکنده و شما را نفرین خواهم کرد، ناقه صالح و بچه‌اش از من و فرزندانم در پیشگاه خدا عزیزتر نبودند [که خدا به واسطه آنها بر قوم صالح عذاب فرستاد.] در روایت عیاشی آمده است که فاطمه (س) فرمود: ابوبکر! می‌خواهی همسرم را به قتل برسانی و مرا بیوه و فرزندانم را یتیم کنی؟ به خدا سوگند! اگر دست از علی برنداری، گیسوانم را پریشان و گریبان خود را چاک می‌زنم و کنار قبر پدرم می‌آیم و به پیشگاه پروردگار خویش آه و ناله سر می‌دهم. سپس دست حسن و حسین را گرفت و آهنگ قبر مطهر پدر نمود که مردم از گوشه و کنار بر سر ابوبکر فریاد زدند و گفتند: می‌خواهی چه کنی؟ آیا می‌خواهی بر امّت، عذاب بفرستی؟

فاطمه (س) رو به سوی مرقد پاک رسول خدا (ص) نهاد و از آن عزیز از دیده پنهان حاضر، یاری خواست و عرضه داشت: پدر! ای رسول خدا (ص)، پس از تو ما از پسر خطاب و پسر ابو قحافه چه‌ها کشیدیم. با هر کلمه‌ای که زهرا بر زبان جاری می‌ساخت، دل‌ها پر از اندوه و چشم‌ها اشکبار می‌شد[۷].

درِ خانه حضرت فاطمه

کسانی که دقت کاملی در تاریخ نداشته‌اند، مدعی شده‌اند که منازل مدینه و مکه در زمان صدر اسلام، اصولاً درب چوبی نظیر درهای امروزی نداشتند و مردم برای پوشاندن منزل از دید اغیار، تنها از پرده استفاده می‌کردند. آنان پس از طرح این ادعا، نتیجه گرفته‌اند که: ماجرای سوزاندن در خانه حضرت فاطمه زهرا (س) و قرار دادن ایشان بین در و دیوار صحیح نیست!! این شبهه به «دکتر سهیل زکار» نسبت داده می‌شود؛ اگر چه مدرک مستندی درباره استناد این شبهه به وی در دست نیست. به هر حال از آنجا که این کلام از سوی برخی دیگر نیز تکرار شده، لازم است پاسخ داده شود[۸].

آیا خانه‌های مدینه در داشتند؟

  1. «ابو فدیک» می‌گوید: از «محمد بن هلال» درباره مختصات اتاق و حجره عایشه پرسیدم. در ضمن پاسخ گفت: «درب آن به سوی شام بود». گفتم: «آن درب یک مصراع داشت یا دو مصراع؟» گفت: «یک مصراع». پرسیدم: «از چه جنسی بود؟» پاسخ داد: «یا از چوب عرعر بود یا از درخت ساج»[۹]. مصراع همان است که در فارسی از آن با عنوان «لنگه» یا «لت» یاد می‌شود.
  2. از «ابوموسی اشعری» نقل است که به همراه پیامبر بود تا اینکه به «بئر أدیس» وارد شدند. پیامبر داخل شد و ابوموسی بیرون باقی ماند. ابوموسی می‌گوید: «کنار دربی نشستم که جنس آن از جریب نخل بود»[۱۰].
  3. ابوذر از پیامبر نقل می‌کند که فرمود: «اگر کسی از کنار خانه‌ای گذشت که درب آن بسته نبود و پرده نیز داشت و نگاهش به داخل خانه افتاد، گناهی بر او نیست؛ بلکه مقصر، اهل آن خانه‌اند»[۱۱].
  4. در حدیث ازدواج حضرت علی و حضرت فاطمه (ع) آمده است که پیامبر به آن دو دستور داد که به منزلشان وارد شوند؛ سپس برایشان دعا کرد؛ آنگاه برخاست؛ بیرون رفت و در را با دست مبارکش به روی آنان بست «ثُمَّ قَامَ فَأَغْلَقَ عَلَيْهِمَا الْبَابَ بِيَدِهِ»[۱۲].
  5. از پیامبر نقل شده است که فرمود: «هر کس متصدی امری از امور مردم گردد، سپس درش را به روی فقیر و مظلوم و صاحب حاجتی ببندد، خداوند تبارک و تعالی نیز درهای رحمتش را در زمان فقر و حاجت وی به رویش خواهد بست»[۱۳].
  6. «ابوحمید» از پیامبر نقل می‌کند که: «او به ما امر کرد که شب‌ها ظروف آب را در گوشه‌ای قرار دهیم و نیز دستور داد که شب هنگام، درها را ببندیم»[۱۴].
  7. از «جابر» و «ابوهریره» نقل است که پیامبر فرمود: «درب منزلت را ببند و نام خدا را جاری کن؛ به درستی که شیطان درب بسته را باز نمی‌کند»[۱۵].
  8. در حدیث اسلام آوردن «مادر ابوهریره» و دعا کردن رسول الله برای او، ابوهریره می‌گوید: «... پس دوان دوان به سوی او رفتم تا به او مژده دهم که رسول الله برایت دعا کرد. وقتی به خانه رسیدم درب منزل را بسته یافتم و صدای تکان خوردن آب در مشک و نیز صدای پای مادرم را شنیدم.»..[۱۶].
  9. در حدیثی از عایشه است که رسول الله در شبی از شب‌ها «ظن أنها رقدت فانتعل رویدا و أخذ رداءه رویدا ثم فتح الباب رویداً ثم خرج و أجافه رویدا»[۱۷]. در تمامی احادیث بالا، بستن درب با تعابیری مانند «إِغْلاقُ البابِ‌»، «رَدَّ الْبَابَ‌» و «إجافة الباب‌» آمده است که همگی به معنی بسته نمودن درب است و برای پرده و نظایر آن به کار نمی‌رود. در کدام عبارت‌ها اجافه الباب و ردالباب آمده است؟
  10. در احادیث متعددی - از جمله ۲۱ حدیث که علامه جعفر مرتضی در کتاب مذکور آورده است - از تعابیر «دَقَّ الْبَابَ‌»، «طرق الباب»، «ضرب الباب» و «قرع الباب»، استفاده شده است که همگی به معنای «در زدن» هستند و درباره دری که پرده داشته باشد به کار نمی‌روند؛ زیرا واضح است که پرده، قابلیت دق الباب ندارد؛ از جمله: در حدیث رفتن پیامبر به منزل «ابو الهیثم بن التیهان» آمده است: «پس درب خانه را زدیم. زنی گفت: چه کسی در می‌زند؟ عمر پاسخ داد: این رسول الله است.»..[۱۸].
  11. در احادیث متعدد دیگری - از جمله ۴۳ حدیثی که نویسنده کتاب مأساة الزهرا (س) آنها را ذکر کرده است- به تعابیری همچون الاجابة من وراء الباب یعنی «پاسخ از آن سوی در»، خلف الباب یعنی «پشت در»، حرک الباب یعنی «حرکت دادن در»، وضع الید علی الباب فدفعه یعنی «دست گذاشتن روی در و هل دادن آن»، فتح الباب یعنی «باز کردن درب»، الباب المقفل یعنی «در قفل شده» و کسر الباب یعنی «شکست در» بر می‌خوریم که هیچ یک از این تعابیر با پرده و مانند آن سازگاری ندارد.
  12. همان‌گونه که در تاریخ‌های شیعه و سنی آمده است، اهل یثرب (مدینة النبی) به ویژه دو قبیله اوس و خزرج تا پیش از هجرت پیامبر اسلام به آنجا، گرفتار اختلاف و جنگ‌های داخلی همیشگی بودند که منجر به کشتار در میان آنها می‌گردید. به طوری که معروف بود که حتی شب‌ها نیز شمشیر و اسلحه را از خود دور نمی‌کردند[۱۹]. تا اینکه خداوند با بعثت پیامبر بر آنان منت نهاد و صلح و برادری را برای آنها به ارمغان آورد. با در نظر داشتن این امر، آیا عقلایی است مردمانی که همیشه خطر همسایه را احساس می‌کردند و در حال جنگ و جدال بودند و حتی در هنگام خواب، نزد خود شمشیر نگه می‌داشتند، برای خانه‌هایشان که مال و ناموس خود را در آن حفظ می‌کردند و شب‌ها در آن می‌آرمیدند، درب نگذارند و فقط به آویزان کردن پرده اکتفا کنند؟ خیر؛ این امر هرگز عقلایی نیست.
  13. احادیث دیگری نیز وجود دارند که ثابت می‌کنند نه تنها خانه‌های مدینه درب داشتند بلکه آن درب‌ها، قفل و کلید نیز داشتند و کلمه «مفتاح» به معنای کلید، بارها در آن احادیث تکرار شده است؛ از جمله: از «دکین بن سعید المزنی» نقل است که گفت: نزد پیامبر رفتیم و از او درخواست طعام کردیم. پس فرمود: یا عمر! برو و به آنها غذا بده»«... فأخذ المفتاح من حجزته، ففتح...[۲۰] حین کلم علی (ع) طلحة فی أمر عثمان، انصرف علی (ع) إلی بیت المال، فأمر بفتحه، فلم یجدوا المفتاح، فکسر الباب، و...»[۲۱].
  14. دسته دیگری از روایات نیز وجود دارد که آشکارا حاکی از وجود درب‌هایی با جنس چوب هستند؛ احادیثی که از «شَقِّ الْبَابِ‌» به معنای «شکاف بین درب‌هایی که از چوب ساخته می‌شود» سخن می‌گویند. مسلم است که پرده، دارای شق و شکاف نیست بلکه درهایی که از «تخته» یا «شاخه درخت خرما» ساخته می‌شدند، ممکن بود خلل و شکافی بین آنها به وجود بیاید از جمله: از عایشه نقل است: «هنگامی که خبر شهادت جعفر بن ابی طالب و عبدالله بن رواحة را آوردند، پیامبر بر زمین نشست و آثار حزن و اندوه در صورتش نمایان شد، و من از شکاف در «شَقِّ الْبَابِ‌» او را می‌نگریستم.»..[۲۲].

امام صادق (ع) از امیرالمؤمنین علی (ع) نقل فرموده است:... روزی رسول الله در حجره یکی از زنانش نشسته بود و مدراتی (نوعی شانه از جنس چوب یا فلز) در دست داشت؛ در این هنگام مردی از شکاف در (شق الباب) به داخل نگریست. پیامبر فرمود: «اگر نزدیک تو بودم، با این مدارات چشمت را در می‌آوردم»[۲۳].[۲۴]

آیا خانه‌های مکه در داشتند؟

گرچه شاید با ذکر ده‌ها سند بالا، دیگر نیازی به مستندات زیر نباشد، اما برای روشن‌تر شدن مطلب به روایاتی که ثابت کننده وجود درب در ساختمان خانه‌های مکه نیز می‌گردد، اشاره‌ای مختصر می‌کنیم:

  1. هنگامی که قریش، تصمیم به قتل پیامبر گرفتند، جناب ابوطالب به فرزندش علی (ع) گفت: «پسرم! نزد عمویت «ابولهب» برو و درب خانه‌اش را بزن. اگر در را باز کرد داخل شو و اگر باز نکرد درب را بشکن و داخل شو و به او بگو: «پدرم برایت پیغام داد: مردی که عمویش زنده است دلیل نمی‌شود». پس علی (ع) رفت و درب خانه ابولهب را بسته دید. فرمود در را باز کنید، ولی تقاضایش را اجابت نکردند، پس به در هجوم برد و آن را شکست و داخل شد[۲۵].
  2. از «ام هانی» دختر ابوطالب نقل است که: لما کان یوم فتح مکه أجرت رجلین من أحمائی، فادخلتهما بیتاً و أغلقت علیهما بابا[۲۶].
  3. این حدیث پیامبر نیز بسیار معروف است که پس از ورود سپاهیان اسلام به مکه در جریان فتح این شهر فرمود: «مَنْ دَخَلَ دَارَ أَبِي سُفْيَانَ فَهُوَ آمِنٌ وَ مَنْ أَغْلَقَ عَلَیْهِ بَابَهُ فَهُوَ آمِنٌ»[۲۷]؛ «هر کس به خانه ابوسفیان داخل شود امان دارد و هر کس داخل خانه‌اش شود و درب را به رویش ببندد نیز در امان است».

لازم به ذکر است که مکه به دلیل حرم امن بودن، شرایط امنیتی بسیار بهتری نسبت به مدینه داشت و خوف جنگ داخلی و خونریزی در آن نمی‌رفت. با این همه، مطابق احادیث متعددی که «علامه سید جعفر مرتضی» در کتاب مأساة الزهراء نقل کرده است- و ما تنها به ذکر سه مورد آنها قناعت کردیم- حتی خانه‌های مکه نیز درب داشتند؛ چه رسد به منازل مدینه[۲۸].[۲۹]

منابع

پانویس

  1. تاریخ الامم و الملوک طبری، ج۴، ص۶۱.
  2. الامامة و السیاسة ابن قتیبه، ص۲۹- ۳۰.
  3. الامامة و السیاسه ابن قتیبه، ص۲۹- ۳۰.
  4. «و خداوند کامل‌کننده نور خویش است» سوره صف، آیه ۸.
  5. مرآة العقول، ج۵، ص۳۲۰.
  6. احتجاج طبرسی، ج۱، ص۲۲۲.
  7. حکیم، سید منذر، پیشوایان هدایت ج۳، ص۲۲۱.
  8. آنچه در پی می‌آید، گوشه‌ای از مستنداتی است که از سوی «علامه سید جعفر مرتضی عاملی» در کتاب مأساة الزهراء (س) - چاپ ۱۹۹۷ به وسیله دارالسیرة بیروت، تحقیق شده است.
  9. وفاء الوفاء بأخبار دارالمصطفی، علی بن عبدالله بن أحمد الحسنی الشافعی و نورالدین ابوالحسن السمهودی، ج۲، ص۴۵۹ و ۴۵۶ و ۵۴۲.
  10. صحیح مسلم، مسلم بن الحجاج قشیری نیشابوری، ج۷، ص۱۱۸؛ صحیح البخاری، محمد بن اسماعیل بخاری، بشرح الکرمانی، ج۲، ص۱۸۷.
  11. مسند بن حنبل، أحمد بن محمد حنبل، ج۵، ص۱۵۳.
  12. بحارالانوار، محمدباقر مجلسی، ج۴، ص۱۲۲ و۱۴۲؛ المناقب، موفق بن أحمد خوارزمی، ص۲۴۳.
  13. مسند بن حنبل، ج۳، ص۴۴۱.
  14. صحیح مسلم، ج۳، ص۱۵۹۳.
  15. سنن أبی داود، أبوداود سلیمان بن أشعث سجستانی، ج۲، ص۳۳۹، مسند بن حنبل، أحمد بن محمد حنبل، ج۳. ص۳۸۶؛ سنن ابن ماجة، أبو عبدالله محمد بن یزید ربعی قزوینی ج۲، ص۱۱۲۹.
  16. مسند بن حنبل، ج۲، ص۲۳۰.
  17. تاریخ المدینة المنورة، ابو زید عمر بن شبه النمیری، ج۱، ص۸۸ و ۸۹؛ عمدة الاخبار فی مدینه المختار، احمد بن عبدالحمید عباسی، ص۱۲۳ و ۱۲۴؛ وفاء الوفاء بأخبار دارالمصطفی، علی بن عبدالله بن أحمد الحسنی الشافعی و نورالدین ابوالحسن السمهودی، ج۳، ص۸۸۳.
  18. کنزالعمال، علاء الدین متقی هندی، ج۷، ص۱۹۴.
  19. اعلام الوری بأعلام الهدی (زندگانی چهارده معصوم)، أبوالفضل بن حسن طبرسی (أمین الإسلام)، ص۵۵؛ بحارالانوار، محمد باقر مجلسی، ج۱۹، ص۸- ۱۰.
  20. سنن أبی داود، ابوداود سلیمان بن أشعث سجستانی، ج۴ ص۳۶۱؛ مسند بن حنبل، أحمد بن محمد حنبل، ج۴، ص۱۷۴.
  21. تاریخ الرسل والملوک، محمد بن جریر طبری، ج۴، ص۴۳۱.
  22. کنزالعمال فی سنن الأقوال والأفعال، علاءالدین متقی هندی، ج۱۵، ص۷۳۲.
  23. قرب الإسناد، عبدالله بن جعفر حمیری قمی، ص۱۸؛ من لایحضره الفقیه، شیخ صدوق، ج۴، ص۷۴.
  24. اسحاقی، سید حسین، فرهنگنامه فاطمی ج۵، ص۱۶۷۷.
  25. کافی، محمد بن یعقوب کلینی، ج۸، ص۲۷۶ و ۲۷۷.
  26. مسند بن حنبل، أحمد بن محمد حنبل، ج۶، ص۳۴۳.
  27. سنن أبی داود، أبوداود سلیمان بن أشعث سجستانی، ج۲، ص۱۶۲؛ مسند بن حنبل، أحمد بن محمد حنبل، ج۲، ص۲۶۲؛ محمد بن حسن حر عاملی، ج۱۵، ص۲۷؛ تهذیب الاحکام فی شرح المقنعه، شیخ طوسی، ج۴، ص۱۱۶؛ صحیح مسلم، مسلم بن الحجاج قشیری نیشابوری، ج۳، ص۱۴۰۸؛ کافی، محمد بن یعقوب کلینی، ج۵، ص۱۲؛ بحارالانوار، محمد باقر مجلسی، ج۷۵، ص۱۶۹ و....
  28. مطالب مربوط به درب خانه حضرت فاطمه زهرا (س) با دخل و تصرف اندک از سایت دانشگاه جامع علمی کاربردی مرکز فرهنگ و هنر واحد ۱۱ تهران به آدرس زیر گرفته شده است: http://www.uastfll.ac.ir/viewmatch/fateinch.aspx.
  29. اسحاقی، سید حسین، فرهنگنامه فاطمی ج۵، ص ۱۶۷۹.