بحث:مسیلمه کذاب

نسخه‌ای که می‌بینید، نسخهٔ فعلی این صفحه است که توسط Bahmani (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۷ دسامبر ۲۰۲۳، ساعت ۱۲:۲۶ ویرایش شده است. آدرس فعلی این صفحه، پیوند دائمی این نسخه را نشان می‌دهد.

(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)

ادعای نبوت مسیلمه و سجاح

سران قبایل در سال نهم هجرت به مدینه می‌آمدند و اسلام آورده و مسائل دینی خود را از پیامبر (ص) اخذ می‌کردند. از جمله قبایلی که به مدینه آمدند سران قبیله مسیلمه بود که به اتفاق ایشان خدمت پیامبر اکرم (ص) رسیدند و اسلام آوردند و پیامبر (ص) به هر یک از آنها سهمی عطا فرمود و سهمی نیز به مسیلمه داد ولی وقتی به دیار خود بازگشتند مسیلمه مرتد شد و ادعای نبوت و پیغمبری کرد.

او پس از بازگشت، در اندیشه نبوت رفته خطاب به مردمان بنی‌حنیفه می‌گفت: می‌خواهم بدانم که چگونه قریش نسبت به خلافت و امامت از شما سزاوارتر شده‌اند؟ به خدا سوگند که جمعیت آنان بیشتر از شما نیست، چنانچه شجاع‌تر از شما نیستند، سرزمین شما از آنان است، چنانچه اموال‌تان. پس از آن بود که ادعای نبوت کرد و ضمن نامه‌ای به رسول خدا نوشت با این مضمون: أما بعد، فإني قد اشركت في الأمر معك و ان لنا نصف الأرض و لقريش نصف الأرض و لكن قريشاً قوم يعتدون من در کار نبوت با تو شریک شدم، نیمی از زمین از آن ماست و نیمی دیگر از آن قریش، اما قریش قومی تجاوز پیشه‌اند[۱].

و پیامبر اکرم در جوابش نوشت: « بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ مِنْ مُحَمَّدٍ رَسُولِ اللَّهِ إِلَى مُسَيْلَمَةَ الْكَذَّابِ: سَلَامٌ عَلى‏ مَنِ اتَّبَعَ الْهُدى أَمَّا بَعْدُ فَإِنَّ الْأَرْضَ لِلَّهِ يُورِثُها مَنْ يَشاءُ مِنْ عِبادِهِ وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقِينَ» به نام خداوند بخشاینده و مهربان، این نامه‌ای است از محمد رسول خدا به مسیلمه کذاب، درود بر کسانی که از هدایت پیروی کنند، اما بعد، زمین متعلق به خداست و بر کسی از بندگان خود که بخواهد واگذار می‌کند و سرانجام نیک از آن پرهیزگاران است. از کارهای مسیلمه این بود که نماز را از امت خود برداشت و شراب و زنا را برایشان حلال کرد.

این نامه‌نگاری در اواخر سال دهم (ﻫ.ق) بوده است. پس از رحلت پیامبر (ص) زمینه بیشتری برای مسیلمه فراهم آمد تا جایی که توانست عده زیادی را در اطراف خویش جمع آورد. او به تقلید از قرآن، کلماتی با نثر مسجع می‌ساخت و بر مردم عرضه کرد، نمونه آن این چنین بود: لا اقسم بهذا البلد و لا تبرح هذا البلد حتی تکون ذامال و ولد و وفر و صفد و خیل و عدد الی آخر الابد، علی‌رغم من حسد. لقد انعم الله علی الحبلی، اخرج منها نسمه تسعی، من بین صفاق وحشی[۲].

مسیلمه کذاب در کفریانش که می‌خواست با آیات نازل شده قرآن مقابله کند می‌گفت: و المبذرات ذرعا و الحاصدات حصدا و الذاریات قمحا و الطاحنات طحنا و العاجنات عجنا و الخابزات خبزا و الثاردات ثردا و اللاقمات لقما اهاله و سمنا لقد فضلتکم علی اهل الوبر و ما سبقکم اهل المدر ریفکم فامنعوه و المعتر فاووه یعنی قسم به بذرافشانان برای کشت و دروکنندگان دروکردنی و پاک‌کنندگان گندم و آسیاکنندگان آسیا کردنی و خمیرکنندگان خمیر کردنی و ترید کنندگان ترید کردنی و لقمه کنندگان لقمه کردنی برای چاق شدن، بر اهل وبر برتری دارید و اهل بیابان از شما جلوتر نیست، کسان را از محل‌های آباد خود منع کنید و فقیران را جا دهید و ظالم را دور کنید[۳].

در برابر سوره کوثر گفت: انا اعطیناک الجماهر، فصل ربک و جاهر، أن مبغضک رجل کافر در مقام معارضه با سوره بروج گفت: و الأرض ذات المروج و النساء ذات الفروج والخیل ذات السروج و نحن علیها نموج... و امثال این‌گونه جملات بی‌معنی که با زرنگی توانسته بود جملات عربی را به وزن آیات قرآن ترتیب دهد و مردم را بفریبد. به علاوه، به مردم گفته بود که نماز صبح و عشا را وی بر آنان بخشوده است[۴].

فخر رازی از حسن نقل کرده که می‌گوید: مسیلمه کذاب دو نفر از اصحاب پیامبر اسلام را بازداشت کرد، از اولی پرسید: آیا گواهی می‌دهی که محمد رسول خداست؟ گفت: آری! پرسید: آیا گواهی می‌دهی که من هم رسول خدایم؟ (او می‌پنداشت که محمد رسول در قریش است و او در بنی‌حنیفه) گفت: آری، آنگاه او را رها کرد و نفر دوم را مورد خطاب قرار داد و همان سوال را از او کرد. دومی به سوال او پاسخ مثبت داد ولی در پاسخ دومی گفت: کر هستم! ولی سه مرتبه این سوال را تکرار کرد و او همان جواب را داد، دستور داد او را بکشند.

این خبر که به پیامبر رسید فرمود: آنکه کشته شد بر راه یقین و صداقتش رفت و گوارایش باد، اما آن دیگری از رخصت خداوندی استفاده کرد وبالی بر عهده ندارد[۵].

دیگر از مدعیان نبوت زنی به نام سجاح بود. سجاح دختر حارث تمیمی ادعای نبوت کرد، اما پس از ملاقات با مسیلمه با وی ازدواج کرد، گفته شده: او مهریه سجاح را بخشودگی نماز صبح و عشا قرار داده بود، در فتوح آمده است که چون سجاح نزد مسیلمه آمد گفت: اوصاف حمیده تو را شنیدم و تو را برگزیدم. آمده‌ام تا بر حکم تو شوم تا زن و شوهر، پیغمبر باشیم و به اتفاق یکدیگر، عالم را مطیع و منقاد گردانیم... مسیلمه گفت: در عوض مهر، نماز عشا و صبح را از امت تو برگرفتم[۶].

این ازدواج بیشتر به یک طنز جنسی شبیه است تا یک ازدواج ایوئولوژیک. زمانی که مسلمانان با سپاهی به فرماندهی خالد بن ولید به سوی یمامه رفتند، به دسته‌ای از یاران مسیلمه برخورد کردند، از آنها پرسیدند: عقیده شما چیست؟ آنان گفتند منا نبي و منكم نبي ما پیامبر داریم شما هم پیامبر دارید. پس از آن بود که درگیری آغاز شد، نبرد یمامه یکی از سخت‌ترین جنگ‌های مسلمانان با مدعیان نبوت و ارتداد است. در این جنگ عده زیادی از مسلمانان به شهادت رسیدند که تعداد پنجاه و هشت نفر از مهاجر و انصار در میان آنان بودند و از این تعداد ۱۳ نفر کسانی بودند که در جنگ بدر حضور داشتند. جمع شهدای مسلمانان به روایت ابن اعثم ۱۲۰۰ نفر بوده که تعداد هفتصد نفر حافظ قرآن بوده‌اند[۷].[۸].

پانویس

  1. الفتوح، ج۱، ص۲۳.
  2. کتاب الرده، ص۱۱۱.
  3. بحر المعارف، ص۷۳.
  4. البدایة و النهایه، ج۶، ص۳۲۶.
  5. تفسیر کبیر، ج۸، ص۱۳؛ مستدرک حاکم، ج۲، ص۳۵۷.
  6. الفتوح، ص۲۰.
  7. الفتوح، ج۱، ص۴۰۰؛ تاریخ خلفا، ج۲، ص۳۱.
  8. راجی، علی، مظلومیت پیامبر ص ۳۰۸.
بازگشت به صفحهٔ «مسیلمه کذاب».