انگشتر امام رضا

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط Bahmani (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۷ مهٔ ۲۰۲۴، ساعت ۱۷:۲۴ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

مقدمه

حضرت امام رضا (ع) دو انگشتر بر دست داشتند. یکی از آن خود که ذکر «مَا شَاءَ اللَّهُ لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ» بر آن نقش شده بود و دیگری انگشتری بود که از آنِ پدر بزرگوارشان امام موسی کاظم (ع) بود که بعد از شهادت ایشان، امام رضا (ع) آن را بر دست داشتند که ذکر ﴿حَسْبِيَ اللَّهُ بر آن نقش شده بود[۱]. حسین بن خالد صیرفی می‌گوید: «به امام رضا (ع) عرض کردم: یا بن رسول الله! حکم آن کس که خود را تطهیر می‌کند و انگشتری با نقش ﴿لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ بر انگشت می‌کند، چیست؟ امام (ع) فرمودند: آن را مکروه می‌دانم. عرضه داشتم: آیا پدران و اجداد شما این کار را نمی‌کردند؟ فرمودند: آری، ولکن آنها انگشترشان به‌دست راستشان بود»[۲].

ابومحمد قاسم بن علا صافی، خادم امام هادی (ع) نقل می‌کند: «از امام هادی (ع) رخصت‌طلبیدم تا به زیارت جدّش امام رضا (ع) به طوس بروم. امام (ع) فرمودند: با خود انگشتری داشته باش که نگینش عقیق زرد، و نقش آن نگین، «ما شاءَ اللَّهُ لا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ أَسْتَغْفِرُ اللَّهَ» و نقش محمد و علی باشد. این انگشتر تو را از شرّ دزدان و راهزنان حفظ کند و تو سلامت باشی هم‌چنان که دین تو را حفظ می‌کند. صافی می‌گوید: آن انگشتر را تهیه کردم و خواستم به سفر بروم. برای وداع، خدمت امام (ع) رسیدم، ایشان فرمودند: انگشتری فیروزه هم با خود داشته باش که نقش آن «اللَّهُ الْمَلِكُ» یا «الْمُلْكُ لِلَّهِ الْواحِدِ الْقَهَّارِ» بر آن باشد. به درستی که در راه طوس و نیشابور، شیری است که به تو بر خواهد خورد و قافله را منع می‌کند از رفتن. تو پیش برو و این انگشتر را به شیر نشان بده و بگو مولای من می‌گوید که دور شو از راه. به سفر رفتم و همان‌طور که امام هادی (ع) فرموده بودند به آن شیر برخوردم و آنچه را ایشان فرمودند به شیر گفتم؛ شیر برگشت. چون از زیارت برگشتم، خدمت امام (ع) رسیدم و شرح ماجرا نمودم. امام (ع) فرمودند: یک چیز ماند که نگفتی. عرضه داشتم که شاید فراموش کرده باشم. امام فرمودند: در طوس، در شبی که نزدیک قبر شریف جدّم به سر می‌بردی، گروهی از جنیان به زیارت قبر جدّم امام رضا (ع) آمده بودند و آن نگین را در دست تو دیدند و نقش آن را خواندند. پس آن را از دست تو در آوردند و با خود بردند و در آبی شسته و آن آب را به بیمارشان دادند. بیمار خورد و بهبود یافت. پس انگشتر را برگرداندند. انگشتر در دست راست تو بود و آنها در دست چپ تو کردند و تو بسیار تعجب کردی و سبب آن را ندانستی. نزدیک سرت یاقوتی یافتی و آن را برداشتی و اکنون در نزد توست. آن را به بازار ببر و به هشتاد اشرفی بفروش که این یاقوت هدیه جنّیان است به تو. یاقوت را به بازار بردم و همان طور که مولایم فرموده بود آن را به هشتاد اشرفی فروختم[۳].[۴]

منابع

پانویس

  1. عیون اخبار الرضا (ع)، ج۲، ص۸۸.
  2. عیون اخبار الرضا (ع)، ج۲، ص۸۵.
  3. مفاتیح الجنان، ص۴۷۸-۴۷۹.
  4. محمدی، حسین، رضانامه ص ۷۷۱.